سیامک کیانی: چالشهای جنوب جهانی و نیازمندی چندقطبی شدن جهان: تحلیل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی
پیشگفتار
مارکسیستها جهان چندقطبی را بهتر میدانند، ولی چالشهای جنوب جهانی تنها با چندقطبی شدن جهان حل نمیشود.
جنوب جهانی، (آفریقا، آمریکای لاتین، آسیا و اقیانوسیه) با ویژگیهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی گوناگون، همچنان روبروی چالشهای بزرگ و فرصتهای گوناگون ایستادهاند. بسیاری از کشورهای آفریقا، آسیا و بخشهایی از آمریکای لاتین، مانند نیجریه، آنگولا ، ایران و ونزوئلا، به سرچشمههای زمینی مانند نفت، معدنها و کشاورزی وابسته هستند.
این اقتصادها با چالش وابستگی به تک کالایی روبرو هستند که اقتصادهای آنها را در برابر بحرانهای جهانی شکننده می کند. جنوب جهانی با تهماندههای تاریخی استعمار، درگیریهای درونمرزی، و دشواریهای جهانیسازی روبرو هست، که ویژگیهای بومی به سیستمهای حکومتی، اقتصادی و فرهنگی آنها دادهاست. این گوناگونیها در چارچوب سیستمهای سیاسی گوناگون از دموکراسیهای نوین تا رژیمهای ستمگر، ساختارهای اقتصادی گوناگون از سوسیالیستی تا سرمایهداری و فرهنگهای چندگانه در برابر جهانیشدن، نمود پیدا میکنند. در این نوشته، ما به بررسی زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به تحلیل ساختارهای پیچیده جنوب جهانی پرداخته و به برجستگی درک این گوناگونی برای حل چالشهای جهانی و پایهگذاری یک جهان چندقطبی می پردازیم.
پایههای جهان چندقطبی در جنوب جهانی
جنوب جهانی، که دربرگیرنده آفریقا، آمریکای لاتین، آسیا و اقیانوسیه است، از گوناگونی سیستمهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار است. این سیستمها بازتابدهنده برجایماندههای تاریخی استعمار، آیینهای بومی و پیامد جهانیسازی هستند. گوناگونی در جنوب جهانی را میتوان در زمینه های ایدئولوژیهای سیاسی، ساختارهای اقتصادی و هویتهای فرهنگی دید.
سیستمهای سیاسی
سیستمهای سیاسی در جنوب جهانی بسیار گوناگون هستند که بسته به تاریخ مستعمرهای، نبرد برای استقلال و فرهنگ و آیینهای بومی ریخت گرفتهاند. این سیستمها دربرگیرنده دموکراسی به شیوه غربی تا رژیمهای دیکتاتوری هستند که پایداری سیاسی، توان اقتصادی و جنبش کارگری و نیروهای پیشرو یکسانی ندارند.
دموکراسی
بسیاری از کشورهای جنوب جهانی، مانند روسیه، هند، برزیل، آفریقای جنوبی، ونزوئلا و اندونزی، دموکراسیهایی غربی با سیستمهای انتخاباتی کارا دارند، اگر چه دموکراسی در این کشورها در همسنجی با کشورهای پیشرفته غربی کیفیت کمتری دارد و آلوده فساد سیاسی، دستکاری انتخاباتی و نمایندگی نابرابر است.
دیکتاتوری با پوشش دموکراسی
در کشورهای دیگر مانند ایران، عربستان سعودی و همهی کشورها در خاورمیانه، ما با رژیمهای ستمگر با مجلسهای دستآموز و نمایشی روبرو هستیم که در آنها قدرت سیاسی در دست اندکی است که آزادیهای مدنی شهروندان را لگدمال میکند. در این کشورها، قدرت سیاسی در دست رهبران نظامی، پادشاهان یا نخبگان سیاسی است که فرمانروایی خود را به بهانه ثبات، امنیت ملی یا رشد اقتصادی درست میانگارند.
سیستمهای انقلابی و سوسیالیستی
برخی کشورها مانند چین، ویتنام، کوبا و جمهوری دموکراتیک کره، دارای دولتهای سوسیالیستی یا انقلابی هستند که بخشهای کلیدی و سنگین اقتصاد در دست دولت است و دستگاه سیاسی به دنبال رفاه اجتماعی و برابری در جامعه است. در این کشورها دستگاه رهبری کشور در دست حزب طبقه کارگر با ایدئولوژی مارکسیستی است که به دنبال برابری و عدالت اجتماعی میرود.
فرمانروایی قبیلهای و بومی
در بخشهایی از آفریقا، جنوب شرق آسیا و آمریکای لاتین، ساختارهای فرمانروایی بومی و کهن نقش برجستهای بازی میکند. این سیستمها بر پایه فرهنگ، آیین و خویهای بومی، رهبری قبیلهای و فرآیندهای تصمیمگیری جمعی است که با ساختارهای دولتی یکسان نیست. در آفریقا کشورهایی مانند کنیـا، تانزانیا، نیجریه و سومالی به ویژه در روستاهای دورافتاده ساختارهای قبیلهای همچنان نقش بزرگی در تصمیمگیریهای اجتماعی و اقتصادی بازی میکنند.
در جنوب شرق آسیا کشورهایی مانند اندونزی به ویژه در جاوه و سوماترا، مالزی میان بومیان سابات و ساراواک، فیلیپین در میان گروههای بومی مانند ایگانائو و بانتاکو رهبری قبیلهای و تصمیمگیری جمعی هنوز پابرجا است. در آمریکای لاتین در کشورهایی مانند پرو به ویژه در آمازون، بولیوی بویژه در آند و آمازون، بومیان به ویژه آیمارا و کچوا، مکزیک در جنوب و جنوب شرقی کشور (مانند اوآخاکا) بومیان بر پایه آیینهای بومی جمع خود را رهبری میکنند. در اقیانوسیه در فجی و پاپوآ گینه نو قبیلهای هنوز هم در روند تصمیمگیریهای اجتماعی و فرهنگی که در آنها رهبران بومی و مشاوران اجتماعی نقشهای کلیدی دارند.
سیستمهای اقتصادی
اقتصادهای جنوب جهانی بسیار گوناگون هستند که گامههای (مرحلههای) گوناگون صنعتی شدن، دسترسی به بازارهای جهانی و وابستگی به سرچشمههای زمینی را بازتاب میدهد. این سیستمها را میتوان به اقتصادهای سوسیالیستی، سرمایهداری، و سرمایه داری با نقش برجسته دولت بخش کرد.
اقتصادهای سرمایهداری
بسیاری از کشورهای جنوب جهانی، بهویژه در آمریکای لاتین و آسیا، الگوهای اقتصادی سرمایهداری را پذیرفتهاند. این اقتصادها بر پایه بازار آزاد، خصوصیسازی و آزادسازی بازرگانی استوار هستند. کشورهایی مانند مکزیک، تایلند و مالزی نمونههایی هستند که در آنها رویش بخشهایی خصوصی مانند فناوری، تولید و خدمات، هرچند با چالشهایی مانند نابرابری و نیروی کار غیررسمی همچنان برجسته است.
اقتصادهای سوسیالیستی
برخی کشورها مانند کوبا، جمهوری دموکراتیک کره که در آنها صنعت سنگین، بخشهای انرژی، بانکها، بازرگانی برونمرزی در دست و یا زیر بازرسی دولت است. در کوبا، دولت صنعت و بخشهای اقتصادی کلیدی مانند کشاورزی، صنعت، انرژی، حملونقل و معدنها را در دست خود دارد . همچنین دولت به بخش و پخش سرمایه و دارایی و برنامهریزی اقتصادی میپردازد. دولت کوبا از برنامهریزی اقتصادی کلان و مرکزی بهرهبرداری میکند. این بدان معناست که تصمیمهای اقتصادی، مانند تولید، واردات و صادرات کالاها، با دولت است. دولت نقش اصلی را در رفاه اجتماعی مانند آموزش، بهداشت، مسکن و سایر نیازهای اجتماعی بازی میکند که رایگان یا با هزینههای بسیار پایین در دسترس شهروندان است.
در سالهای گذشته، کوبا برخی اصلاحهای اقتصادی برای کسبوکارهای کوچک خصوصی مانند رستوران، آرایشگاه و فروشگاههای کوچک انجام دادهاست. در کره شمالی، دولت همه صنعت تولیدی مانند کشاورزی، زمین، کارخانهها، شرکتهای تجاری، سنگین، معدن، انرژی و راه آهن و حملونقل را در دست خود دارد. در کره شمالی هیچگونه مالکیت خصوصی در اقتصاد نیست. اقتصاد کره شمالی برنامهریزی شدهاست و دولت تصمیمهای کلیدی اقتصادی و رفاه اجتماعی را میگیرد. دولت کره شمالی تلاش میکند که با صنعت و کشاورزی بزرگ پیشرفته از خودکفایی اقتصادی خود پاسبانی کند. دولت همچنین خدمات اجتماعی و رفاهی را مانند آموزش، بهداشت در دسترس مردم میگذارد و خانه به شهروندان رایگان یا با هزینهای بسیار کم میدهد.
اقتصاد ملی- دموکراتیک با سمت گیری سوسیالیستی زیر رهبری طبقه کارگر
چین و ویتنام الگوهای اقتصادی سوسیالیستی دارند که در آنها صنعت سنگین، بخشهای انرژی، بانکهای بزرگ، بازرگانی برونمرزی در دست و یا زیر بازرسی دولت است. دولت همچنان بخشهای کلیدی مانند انرژی، ارتباطات و مالیه را کنترل میکند یا آنها را زیر بازرسی خود دارد و شرکتهای دولتی در بسیاری از بخشهای صنعت نقش کلیدی دارند. در چین و ویتنام، دولت بر بخشهای استراتژیک مانند انرژی، بانکداری، و حملونقل چیرگی دارد.
بسیاری از این صنعتها زیر رهبری دولت کار می کنند و در مالکیت همگانی هستند. برنامهریزی اقتصاد همچنان به رهبری حزب کمونیست است و دولت نقش برجستهای در رهبری اقتصاد دارد. هدف بنیادی دولت چین و ویتنام، برای کاربرد بازار سوسیالیستی، عدالت اجتماعی، رویش اقتصادی پایدار و کاهش تنگدستی است. این دو کشور در تلاش هستند که تا از مکانیزمهای بازار سوسیالیستی به سود رفاه اجتماعی و پیشرفت اقتصادی بهرهجویی کنند. بخش خصوصی و سرمایهگذاری برون مرزی در راستای سیاستهای اقتصادی- اجتماعی دولت و در همخوانی با عدالت اجتماعی انجام میشود.
اقتصادهای سرمایه داری با نقش دولت سرمایهداری دولتی
هنوز در کشورهایی مانند روسیه و ونزوئلا پیاده میشود. در این کشورها دولت نقش مهمی در رهبری اقتصادی، بهویژه در بخشهای استراتژیک مانند زیرساختها، انرژی، جنگافزاری و فناوری دارد. در روسیه، دولت کنترل بر صنعت کلیدی مانند نفت، گاز، انرژی، و سرچشمههای زمینی و زیرزمینی دارد. بسیاری از شرکتهای بزرگ و برجسته مانند گازپروم (شرکت نفت و گاز) و روس نفت (شرکت نفت دولتی) سراسر زیر بازرسی دولت هستند. در روسیه، دولت نه تنها تصمیمهای کلان اقتصادی میگیرد بلکه در سیاستگذاریهای صنعتی و بازرگانی نیز نقش مهمی بازی میکند. روسیه یک سیستم سرمایهداری دولتی دارد، که بسیاری از بزرگترین و استراتژیکترین بخش صنعت آن (مانند انرژی، دفاع و بانکداری) یا دولتی هستند یا زیر بازرسی دولت کار میکنند.
دولت نقش بزرگی در رهبری و برنامهریزی بخشهای کلیدی مانند نفت، گاز و سرچشمههای زمینی دیگر با کمک شرکتهای دولتی مانند گازپروم و روس نفت بازی میکند. این کشور در سالهای ۹۰ میلادی خصوصیسازی گستردهای داشته است، ولی آرام آرام در دو دهه گذشته نقش دولت در بخشهای برجسته اقتصاد نیرومندتر شد.
هند یک سیستم اقتصادی درهم آمیخته (سرمایهداری با نقش نیرومند دولت) دارد. نقش دولت در اقتصاد تا پیش از دهه ۱۹۹۰ بسیار برجسته بود. پس از آن اقتصاد هند به دنبال اقتصاد لیبرالیستی رفتهاست و بخش خصوصی و سرمایهگذاری برونمرزی افزایش یافتهاست. با این همه، دولت هنوز نقش چشمگیری در بخشهایی مانند دفاع، راهآهن، انرژی و مخابرات دارد. شرکتهای دولتی همچنان در صنعت های کلیدی نقش دارند و سیاستهای گستردهای از سوی دولت هنوز به سیاستگذاری کلان در بازرگانی، سرمایهگذاری و پیشرفت صنعتی میپردازد.
برزیل دارای یک اقتصاد بازار است، ولی دولت هنوز فرمان بخشی از صنعت مانند نفت (مانند پتروبرس، غول نفتی دولتی)، انرژی و خدمات عمومی را در دست دارد. با این که خصوصیسازی گستردهای در دهه ۱۹۹۰ رخ دادهاست، دولت همچنان نقش برجستهای در زیرساختهای و صنعتهای استراتژیک و کلیدی بازی میکند.
سیستم اقتصادی اندونزی درهم آمیزی (سرمایهداری با بخش دولتی است. دولت کنترل چندین صنعت کلیدی مانند انرژی، مخابرات و بانکداری را بر در دست خود دارد. شرکتهای دولتی بزرگ در بخشهایی مانند نفت، گاز و معدن نقش برجستهای دارند و دولت همچنان نقش بزرگی در رهبری سیاستهای اقتصادی دارد.
آفریقای جنوبی هم یک سیستم اقتصادی با درهمآمیزی بازار سرمایهداری و بخش دولتی دارد. آفریقای جنوبی دارای یک اقتصاد سرمایهداری کم و بیش پیشرفته است، ولی دولت نقش مهمی در بخشهایی مانند انرژی (از طریق Eskom، برق دولتی)، معدن و حملونقل بازی میکند. دولت برنامههایی برای پیشرفت اقتصادی و نقش در صنعت های کلیدی دارد که به ویژه در زمینههای زیرساخت، خدمات عمومی و سرپرستی سرچشمه های زمینی چشمگیر است.
سیستمهای فرهنگی
جنوب جهانی مانند شمال جهانی فرهنگی کموبیش یک دست ندارند و دارای یک دسته گوناگون و شگفتانگیز از زبانها، مذهبها، آیینها، فرهنگها، خویها و ارزشهای رنگارنگ است. این گوناگونی حتا در درون این کشورها نیز دیده میشود که در آنها خلقهای گوناگون با زبان و فرهنگ گوناگون زیر چتر یک هویت فرهنگی و در سرزمین مشترک زندگی میکنند.
گونههای مذهبی
جنوب جهانی خانه مذهبی گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندوئیسم، بودیسم، دائوئیسم (تائوئیسم)، کنفوسیوسیسم و دیگر باورهای دات بومیاست. همبودی این مذهبها در کنار هم زندگی اجتماعی و سیاسی ویژهای میآفریند که به همزیستی یا تنشهای دینی میانجامد. در کشورهایی مانند اندونزی، هند و نیجریه، چند دینی یکی از ویژگیهای مهم فرهنگ است، اما تنشهای دینی نیز میتوانند به درگیری دگرگون شوند. در آفریقا دینهای بومی فراوانی مانند دین بامبارا (غرب آفریقا)، مذهب اندبله (آفریقای جنوبی)، مذهب شونا (زیمبابوه), مذهب سن، دین یوروبا (غرب آفریقا)، وودون (وودو)، دین آکان هستند.
زبان و قوم
جنوبجهانی دارای زبانها و خلقهای بسیار گوناگون است. تنها در آفریقا هزاران زبان و تیرههای گوناگون هست که پویایی اجتماعی پیچیدهای را می آفریند. در کشورهایی مانند هند و اندونزی، زبانها و تیرههای گوناگون همزمان در کنار هم هستند و گاهی به رقابت یا همکاری برای قدرت سیاسی و اجتماعی میانجامد. زبان یکی از ویژگیهای کلیدی هویت فرهنگی است و تلاش برای پاسبانی و گسترش زبانهای بومی در روند افزایش است.
شیوهها و آیینهای فرهنگی
جنوب جهانی همچنین تاریخچهای پربار از فرهنگهای بومی و آیینهای گوناگون دارد که در برابر استعمار و فرهنگ غربی ایستادگی کردهاند. در کشورهایی مانند مکزیک، پرو و فیلیپین، فرهنگهای بومی همچنان در زمینه خوراک، هنر، موسیقی و آیینها معنوی نقش بزرگی دارند. این فرهنگها هم چون بخشهای برجسته از هویت ملی هستند، اگرچه فشارهای جهانیسازی نقش انها را کمتر میکند.
چیرگی و پرتو جهانیسازی مایه درهم آمیزی فرهنگهای بومی و غربی شدهاست. در شهرها، فرهنگ مصرفی غربی، رسانهها و فناوری با آیینهای بومی در آمیخته شدهاند و هویتهای نوینی را آفریدهاند. با این همه، این دگرگونی فرهنگی گاهی به فرسایش فرهنگی میانجامد، به ویژه در جامعه های بومی و روستایی که در تلاشند تا از آیینها و خویهای فرهنگی خود را در برابر غرب پاسبانی کنند.
با همهی این دگرگونیها تردیدی نیست که جنوب جهانی تکانه جهان چندقطبی شدهاست.
دیدگاه مارکسیستی، چندقطبی بودن جهان
از دیدگاه مارکسیستی، چندقطبی بودن جهان برجسته است. مارکسیسم که بر روی پویاییهای نبرد طبقاتی، بهرهکشی اقتصادی و دادوستد برابر پافشاری میکند، چندقطبی شدن را همچون ابزاری برای نبرد با سرکردگی امپریالیستی، کاهش کنترل هژمونیک امپریالیسم و بنیانگذاری پیوند اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دادگرانه میبیند.
در اینجا ما به دلیلهای کلیدی برجستگی چندقطبی بودن در چارچوب مارکسیستی را بررسی میکنیم.
در دیدگاه مارکسیستی، امپریالیسم گامهای (مرحلهای) از سرمایهداری است که در آن کشورهای نیرومند سرمایهداری، مانند امریکا و اتحادیه اروپا سرکردگی سیستمهای اقتصادی و سیاسی جهانی را در دست دارند. این نیروهای امپریالیستی به بهرهکشی اقتصادی از کشورهای کم توانتر میپردازند. یک جهان چندقطبی، با کشورهای نیرومند در گوشه و کنار جهان، سرکردگی بلوکهای امپریالیستی را به چالش میکشد. این کار به کشورهای کوچکتر اجازه میدهد تا با استقلال بیشتری به برنامهریزی اقتصادی و سیاسی در کشور خود بپردازند و توان نیروهای امپریالیستی برای زورگویی را کمتر کنند.
چندقطبی بودن میتواند به پایهگذاری یک سیستم اقتصادی جهانی گوناگون کمک کند و انحصار نهادهای مالی امپریالیستی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که در یک جهان تکقطبی منافع کشورهای سرمایهداری غربی را فراهم میکنند، کاهش دهد. در یک جهان چندقطبی، کشورها میتوانند در چارچوبهای اقتصادی جایگزین، بلوکهای بازرگانی مانند بریکس همکاری کنند. این نوآوریها گزینههایی برای ایستادگی در برابر سیاستهای اقتصادی نولیبرالی در پیش میگذارد که پایههای استعماری کشورهای شمال جهانی است.
یک جهان چندقطبی پهنه نبرد ضدامپریالیستی گستردهتری میان جنبشهای کارگری، دولتهای پیشرفته و نیروهای انقلابی فراهم میکند تا در سطح ملی و فراملی با یکدیگر همکاری کنند. طبقه کارگر جهانی میتواند با کارایی بیشتر علیه سیستم سرمایهداری نبرد کند و همبستگی و استراتژیهایی برای کارهای جمعی را گسترش دهد. به جای اینکه کشورهای امپریالیستی بتوانند طبقه کارگر را بر ضد هم سازماندهی کنند، کارگران در سراسر جهان میتوانند در نبرد علیه سیستم سرمایهداری یگانگی فراهم کنند.
در جهانی که ابزارهای قدرت در دست چند کشور غربی (مانند ایالات متحده یا اتحادیه اروپا) گرده آمدهاست، بسیاری از کشورهای جنوب جهانی خود را وابسته به این نیروهای امپریالیستی میبینند. چندقطبی بودن، با پیدایش نیروهای نوینی مانند چین، روسیه و بازیگران منطقهای در آفریقا و آمریکای لاتین، جایی را برای این کشورها فراهم میکند تا وابستگی خود را به کشورهای استعماری پیشین کاهش دهند. این کار پهنه پیدایش الگوهای اقتصادی و سیاسی غیرامپریالیستی را گسترش میدهد.
بسیاری از مارکسیستها سرکردگی سرمایهداری جهانی را دلیل ویرانی محیط زیست و نابرابری میدانند. یک جهان چندقطبی میتواند الگوهای نوینی بیافریند که به جای ویرانی محیط زیست برای بیشسازی سود، به پایداری، رفاه اجتماعی و همبستگی ضدامپریالیستی کمک کند. کانونهای قدرت نوین بیشتر به پاسبانی از محیط زیست میپردازند و از الگوهای اقتصادی پیروی میکنند که نیازهای انسانی را به گونه ای فراهم میکنند که کمتر به ویرانی محیط زیست بپردازد.
مارکسیستها میگویند که سوسیالیسم راستین تنها با سرنگونی انقلابی ساختارهای سرمایهداری به دست میآید. یک جهان چندقطبی پهنه بیشتری برای جنبشهای سوسیالیستی و کشورهای سوسیالیست فراهم میآورد تا خود را از سایه نیروهای امپریالیستی بیرون رانند . کانونهای گوناگون جهانی قدرت، به این جنبشها توان بهتری برای همآهنگی، دادوستد دانش و همکاری بدون اینکه از سوی هژمونی امپریالیستی سرکوب شوند، فراهم میکند.
از دیدگاه مارکسیستی، چندقطبی بودن جهان برای ایستادگی در برابر امپریالیسم، بازسازی قدرت جهانی و هموار کردن راههای اقتصادی و سیاسی جایگزینی که بهتر از منافع طبقه کارگر و خلقهای زیر ستم پشتیبانی کنند، یک نیاز است. این کار گامی برجسته در نبرد برای سرنگونی سرمایهداری و ساختن جهانی دادگرتر و برابرتر است.
چندقطبی بودن، که به معنای همزیستی کانونهای گوناگون قدرت در جهان است، میتواند در چندین زمینه به صلح در جهان کمک کند.
در یک جهان یکقطبی، که در آن یک کشور سرکردگی جهانی دارد، زورگویی، پرخاشگری و جنگافروزی و فشار برای پذیرش ارزشها یا خط اقتصادی به دیگران بیشتر و آسانتر است. در یک جهان چندقطبی آن چنان همسنگی برابر قدرت فراهم میشود که سرکردگی یک کشور ویژه را کاهش میدهد. در یک جهان چندقطبی، کشورها به دنبال گفتگو با یکدیگر میروند و راهحلهای دیپلماتیک به جای درگیری جنگی پیدا میکنند، زیرا هیچ کشوری نمیتواند به تنهایی و با زور سیاستهای خود را به دیگران بپذیراندند. در یک سیستم چندقطبی، رقابتهای میان قدرتها از سوی دیگر کشورها بازبینی میشود.
این میتواند از پیشرفت درگیریهای منطقهای به جنگهای جهانی جلوگیری کند، زیرا کشورهای گوناگون از تنشآفرینی کشورهایی که میتوانند برهم زننده آرامش باشند جلوگیری میکنند. درهم آمیختگی منافع میان قدرتهای گوناگون یک محیط پیچیدهتر میآفریند که نیازمند گفتوگو است و نه جنگافروزی. با کانونهای قدرت جهانی در همهی گوشه و کنار دنیا ، پتانسیل بیشتری برای کنش گروهی در برابر چالشهای جهانی مانند آب و هوایی ، بیماریهای واگیر و همه گیر فراهم میشود. این چالشهای نیاز به همکاری گسترده دارند و در یک جهان چندقطبی، کشورها برای دستیابی به هدفهای مشترک همکاری میکنند. سازمانها و پیمانهای چندجانبه میتوانند در این زمینهها کمک کنند و بخت پایداری و صلح را بالا میبرند.
کشورهای گوناگون بسته به فرهنگها، سیاستها و رویکردهای یکسانی برای حل چالشها ندارند. در یک جهان چندقطبی، نایکسانی رویکردها به افزایش بخت یافتن راهحلهای مشترک خواهد انجامید. کشورها با سیستمهای حکومتی گوناگون میتوانند بینشها و آموختههای خود را با دیگران در میان بگذارند که این کار میتواند به راهحلهای نوآورانهتری برای صلح جهانی بیانجامد.
یک جهان چندقطبی همکاریها و پیمانهای نرمشپذیرتری میسازد. کشورها در یک جهان چندقطبی در بند یک بلوک گرفتار نمیشوند و پویایی قدرت میتواند اگر نیازمند باشد دگرگون شود. این نرمش و پویایی درگیریهای دراززمان را کاهش میدهد و به کشورها زمان اندیشیدن برای حل چالشهای جهانی با استراتژیهای نو و با چشمانداز صلح میدهد.
پس از یک دوره زورآزمایی هنگامی که در جهان چند کشور نیرومند هستند، دشوارتر است که یک کشور به تجاوزگری بپردازد بدون آنکه با ایستادگی دیگران روبرو شود. برای همین کشورهای نیرومند را از پیگیری سیاستهای تجاوزگرانه یا گسترشخواهانه باز میدارد، زیرا آنها پیش از انجام چنین کاری به بررسی واکنشهای دیگر قدرتها میپردازند.
چندقطبی بودن که همسنگی نیروها را در جهان فراهم می کند، به همکاری و صلح جهانی کمک میکند که در پی آن خطر درگیری کاهش مییابد و خواست همکاری افزایش مییابد.
وظیفه چپ
در برابر رژیمهای دیکتاتوری و سیستمهای سرمایهداری، وظیفه چپها همچنان روشن و مهم است. چپها باید با پافشاری بر اصلهای عدالت اجتماعی، آزادی و استقلال ملی، در برابر سیاستهای سرکوبگرانه و نابرابریهای اقتصادی ایستادگی کنند. در برابر رژیمهای دیکتاتوری، که به زورگویی و فشارهای سیاسی و اجتماعی میپردازند، چپها باید همواره سازماندهنده، بسیجگر و پشتیبان جنبشهای مردمی، دموکراتیک و آزادیخواهانه و پیشاهنگ نبرد طبقاتی کارگران و لایههای پایینی علیه پیامدهای سرمایهداری باشند.
در برابر سیستمهای سرمایهداری که به بهرهکشی از طبقههای پایین و دستگاه دولتی در دست اندکی میپردازند، چپها باید راهکارهای اقتصادی جایگزینی را پیشگزاری کنند که چشمانداز روشن غیرسرمایهداری دارد و بر عدالت اجتماعی، پخش دادگرانه دارایی و رفاه همگانی پافشاری کند. به دینگونه، چپها نه تنها باید در پهنه درونمرزی برای برابری اقتصادی- اجتماعی، حقوق بشر و دموکراسی تلاش کنند، بلکه در سطح بینالمللی نیز باید با همکاریهای جهانی و همبستگی میان جنبشهای اجتماعی، راهحلهایی برای نبرد با ساختارهای استعماری و نابرابر به پیش بگذارند. بزرگترین کمک چپ به جهان چندقطبی با سمتگیری ضدامپریالیستی و ضدسرمایهداری، شرکت در نبرد طبقاتی درون مرزها است.
پایانسخن
سیستمهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جنوب جهانی با گوناگونی شگرفی روبهرو هستند که زیر پرتو تاریخی، آیینهای بومی و فشارهای جهانیسازی پدید آمدهاند. اگرچه کشورهای جنوب جهانی چالشهای مشترکی مانند تهیدستی، نابرابری و بیپایداری سیاسی دارند، راههای آنها به سوی پیشرفت و همبستگی اجتماعی زمینههای بومی دارد.
درک این گوناگونی برای چارهجویی چالشهای جهانی مانند آب و هوایی، نابرابری اقتصادی و درگیریها برجسته است، چرا که اینکار نیاز به راهحلهای فراگیر که به چشماندازهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این منطقه ارج بگذارند، را نشان میدهد. چپها نباید در راه تلاش برای چندقطبی کردن جهان، نبرد طبقاتی در برابر بورژوازی انگلی درونمرزی را از یاد ببرند. بخت جهان چندقطبی برای زنده ماندن، به دوری کشورهای جنوب از راه رشد سرمایهداری بستگی دارد.
Comments
سیامک کیانی: چالشهای جنوب جهانی و نیازمندی چندقطبی شدن جهان: تحلیل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>