سرمایه رِبایی (۱) دیروز و امروز،
سامان
سرمایه رِبایی (۱)
دیروز و امروز
سرسخن: سرمایهداری ایران که ناگزیر به دلیل تاخیری تاریخی نتوانست بر پیشینه سیستم تولیدی مزارعه و ارباب-رعیتی خود بصورتی درونزا و خودپو انکشاف یابد، علیرغم تمام کوششهای سیاسی برای انتقال به جامعهای مدرن در دورههای تاریخی مختلف، با ورود استعمار انگلیس و تغییراتی تدریجی در زمینه دیوان سالاری شهری آغاز به نو شدن کرد. اکتشاف نفت و پیدایش کارگران صنعتی و نیمه صنعتی یزرگترین مرحله عبور و اولین مرحله انباشت سرمایه مبتنی بر فروش مستعمراتی این ماده خام بود. به هر تقدیر با انتقال سرمایهداری جهانی به دوره نو استعماری که مبتنی بر غارت مواد خام و تواما بهرهکشی از نیروی کار ارزان محلی بود با سلطه آمریکا سرنوشت اقتصادی- سیاسی ایران وارد مرحله دیگری شد تا در پیامد آن با اصلاحات تحمیلی سال ۴۱ سیمای روستای ایران بتدریج و به طور ناقص تغییر یافته و شیوه تولید سرمایهداری از بالا و بهطور وابسته برای گسترش بازار مصرف کالاهای تجاری و صنعتی غرب و همچنین تاسیس صنایع مونتاژی و امتیازات خاص برای شرکتهای متروپل ایجاد و گسترش یابد. مبارزه با بیسوادی برای آماده سازی رعایا و دهقانان پرتاب شده به حاشیه شهرها به عنوان کارگران ارزان و بالابردن سطح اشتغال از همین زاویه صورت گرفت. با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی برای تداوم وضع دیکتاتوری و شیوه تولیدی سابق که بهطور عمده همچنان مبتنی بر فروش و صدور نفت به عنوان تک محصول سازنده اقتصاد دولتی ایران بود، سعی گردید با موهومات آرمانگرایانه نشدنی از قبیل ایجاد حکومت مستضعفان، بانکهای بدون ربا، صندوقهای قرضالحسنه، ترویج اقتصاد مضاربه و…به اصطلاح اقتصادی، توحیدی و فقهی که جایگزین سرمایهداری وابسته باشد نظام اقتصادی- سیاسی جدیدی عرضه کنند. شکست همه برنامهها و انگاره های حکومت اسلامی در پس جنگ ایران و عراق و تخریب بازماندههای اقتصاد گذشته نهایتا به به استقراض از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و بدهکار کردن ملت ایران کشید. اگر تاسیس بانک شاهی (انگلیسی) و بانک استقراضی (روسی) جهت وام دادن به سلاطین قاجار برای عیش و نوش در فرنگ و مقروض کردن مردم ایران بود، یانکهای ایران و انگلیس، ایران و هلند، صادرات و تجارت و ..، برای لخت کردن ایران، و بانکهای چون قارچ روییده قوامین، سینا، اقتصاد نوین، پاسارگاد، سامان، سرمایه، کارآفرین، قرضالحسنه رسالت و…برای اختلاسگری، مالمردم خوری و فرار سرمایه از ایران توسط رانتخواران، اتاق بازرگانی و لانه گزینی مافیای موتلفه و موسسات خیریه و امثالهم بود تا اقتصاد ایران را تخته قاپو کنند. بانک جهانی در دوره حسن روحانی آنها را ۲۳ بانک قلابی معرفی کرد که باید در هم ادغام شده به ۱۳ بانک تقلیل یابند تا با افزایش سرمایه حداقل در تعریف بانک بگنجند. واقعیت آن است که ایران پس از سقوط حکومت فاسد قاجار و تحولات مشروطه تا به امروز سه رژیم دیکتاتوری را به خود دیده است که بدلایل گوناگون مانع پیشرفت اقتصادی- سیاسی و استقلال ایران بودهاند. این آخری یعنی حکومت اسلامی بر پایه موهومات مذهبی امروزه با به عاریت گرفتن اصطلاحات و آیات و روایات دینی عهد بوق و دوره شبانی علاوه بر غارت و انتقال سرمایه به خارج و ادغام در سیستم سرمایه جهانی، تحت نام انفال و دست اندازی به منابع تاریخی و ملی قصد تحمیل فقر و بردگی را تحت ایدئولوژی ورشکسته اسلامی بر گرده مردم ایران دارد. از این منظر بررسی اشکال کهن مال اندوزی توام با شرارت و خونخواری، و بروز سرمایه مدرن از اشکال عتیق خود به صورت سلب مالکیت و انباشت زورمدارانه جای بسی تامل دارد. لازم به یادآوری است که بینش لیبرالیسم در بدو پیدایش سرمایهداری رقابت آزاد و گذر از بانکهایی که نقش سپرده گذاری و داد و ستد داشتند بسیار فراتر رفته، پس از ادغام سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به سرمایه مالی ختم شد که نقش دادن اعتبارات و تامین مالی شرکتها را برعهده گرفت. این ادغام و تمرکز، بازار آزاد را محو و به غلبه انحصارات و رقابت خونین آنها در عرضه جهانی انجامید. بدیهی است که چنین وضعی در روبنای سیاسی و ایدئولوژیک آن فرسنگها از لیبرالیسم به معنای رهایی کار و سود معتدل و متوسط که قاعده بازار رقابتی است فاصله گرفته و سیاست پارلمانی آن از نظر تاریخی به بنبست و ورشکستگی رسیده است. از این دوره ببعد ما فساد سرمایه و ایجاد ارزش افزوده را در بازار سهام، خرید فروش اوراق بهادار،و قمار بر سر اوراق قرضه مشاهد میکنیم که ربطی به اقتصاد تولیدی ندارد، این سرمایه امروز سرمایه انگلی نام گرفته و در بحران ساختاری رکود و تورم، سودهای نجومی و میلیاردرهای جدید یک درصدی را پدیدار میکند که با ایجاد یک الیگارشی یا سلطنت مالی خونخوار تودههای مردم جهان را به فقر، جنگ و نیستی تهدید میکند. نگاهی اجمالی به اوضاع امروز جهان تجسم شرارت سرمایه است و نه لیبرالیسم و آزادیخواهی.
****
در اینجا برای شناخت و فهم شرایط و صحنه کنونی جهان ناگزیر به توضیح ساخت و چگونگی تکوین تاریخی سرمایه از انباشت بدوی تا انباشت پیچیده دوران جدید هستیم. بدین منظور به عنوان نقطه شروع مجبور به بررسی اولین اُشکال سرمایه یعنی سرمایه ربایی، سرمایه پولی، بهره مرکب، سرمایه تجاری و صنعتی هستیم.
ربا یا نزولخواری مقولهای اقتصادی است که ریشه در نظامهای پیشاسرمایهداری دارد.
سرمایه ربایی، یا، همانطور که میتوانیم آن را به نام قدیمیاش، سرمایه نزولخوار، خطاب کنیم، همراه با برادر دوقلوی خود، سرمایه تجاری، به اشکال سرمایه عهد دقیانوس تعلق دارد، که مدتها پیش از شیوه تولید سرمایهداری بوده و میتواند در متنوعترین اشکال اقتصادی جامعه یافت شود.
در همه اشکالی که در آن اقتصاد بردهداری (نه نمونه پدرسالار آن، بلکه دوران یونانی و رومی بعدی) به عنوان ابزار ثروت اندوزی خدمت میکند، از آنجایی که پول ابزار تصاحب کار دیگران از طریق خرید بردگان، زمین، و غیره است، پول میتواند بهعنوان سرمایه افزایش یابد، یعنی بهره بیافریند، به همین دلیل است که میتواند سرمایهگذاری شود.
به هر حال، اشکال مشخصهای، که در آنها سرمایه رباخوار در دورههای پیش از تولید سرمایهداری وجود دارد دو نوع هستند عامدانه گفته میشود اشکال مشخصه. زیرا همان اشکال خود را بر اساس تولید سرمایهداری، اما به عنوان اشکال فرعی صِرف تکرار میکنند. پس آنها دیگر اشکالی نیستند که ویژگی سرمایه ربایی را تعیین میکنند. این دو شکل عبارتند از: یکم، رباخواری از طریق قرض دادن پول به اعضای زیادهخواه و مسرف طبقات بالاتر، بالاخص مالکان؛ دوم، رباخواری از طریق قرض دادن پول به تولیدکنندگان خُرد که اختیار شرایط کار خود را دارند-این شامل صنعتگران، اما بهطور عمده دهقانان میشود، از آن جایی که بویژه تحت شرایط پیشاسرمایهداری، تا آنجا که آنها أآنها آن به تولید کنندگان فردی مستقل کوچک اجازه میدهند، طبقه دهقان لزوما اکثریت قاطع آنان را تشکیل میدهد.
هم تباهی مالکان ثروتمند و هم فقیر شدن تولید کنندگان کوچک از طریق رباخواری منجر به تشکیل و تمرکز مبالغ هنگفت سرمایه پولی میشود. اما این که این روند تا چه اندازه شیوه تولید کهن را از بین میبرد، چنانچه در اروپای مدرن رخ داد، و این که آیا شیوه تولید سرمایهداری را جایگزین خود میکند، کاملا بستگی به مرحله تاریخی توسعه و شرایط مربوط به آن دارد.
سرمایه نزولخوار به عنوان شکل مشخصه سرمایه ربایی با غلبه تولید در مقیاس کوچک دهقان خویش-فرما و استادکار کوچک انطباق دارد. هنگامی که کارگر با شرایط کار و با محصول کار به شکل سرمایه روبرو شود، مثلا در شیوه تولید سرمایهداری توسعه یافته، به عنوان تولید کننده شانس و فرصتی برای قرض کردن پول ندارد. وقتی که پولی قرض میکند، به عنوان مثال، این کار را برای تامین نیازهای شخصی در بنگاه رهنی (گروفروشی) انجام میدهد. لیکن هرجا کارگر، خواه واقعی یا صوری (اسمی)، مالک شرایط کار و محصول خود باشد، وی به مثابه تولید کننده در برابر سرمایه پولی وام دهنده، که با او به عنوان سرمایه رباخوار روبرو میشود میایستد. این که رباخوارِ مطرود و منفور به فقرا قرض میدهد و بانکدار محترم به ثروتمندان وام و اعتبار میدهد حرف بیهودهای است، زیرا این واقعیت را نادیده میگیرد که تفاوت بین دو شیوه تولید اجتماعی و نظامهای اجتماعی وابسته به آنها در قلب موضوع نهفته و آن شرایط نمیتواند با تمایز بین ثروتمند و فقیر توضیح داده شود. به علاوه، همان رباخواری که تولید کننده کوچک را مکیده و میخشکاند دست در دست با رباخواری است که صاحب ثروتِ ملک بزرگی را مکیده و میخشکاند. به محض این که رباخواری پاتریسیونهای رومی(طبقات حاکم و زمینداران ثروتمند)، به طور کامل پلبینهای رومی، یعنی دهقانان خُرد را نابود ساختند، این شکل استثمار به پایان رسید و اقتصاد بردهداری ناب جایگزین اقتصاد دهقانی خُرد شد.
در شکل بهره، کل مازاد بر حداقل وسایل معیشت (مبلغی که بعدا به دستمزدهای تولیدکنندگان تبدیل میگردد)، میتواند با ربا مصرف شود (این امر بعدا شکل سود و اجاره زمین را به خود میگیرد)، و از این رو، مقایسه سطح این بهره ، که همه ارزش اضافی بجز سهم مورد ادعای دولت را جذب و ادغام میکند، با سطح نرخ بهره مدرن، که در آن بهره حداقل به طور معمول تنها بخشی از ارزش اضافی را تشکیل میدهد پوچ و بیهوده است. چنین مقایسهای نادیده میگیرد که کارگر مزدبگیر تولید مینماید و به سرمایهداری که او را به کار میگیرد، بهره، سود، و اجاره، یعنی، کل ارزش اضافی را میدهد. این مقایسه پوچ به کار گرفته میشود تا نشان دهد توسعه سرمایه، و کاهش نرخ سودی که همراه آن است، چقدر برای کارگر سودمند هستند. بهعلاوه، در حالی که رباخوار، به استخراج کار مازاد از قربانی خود راضی نیست، به تدریج حتی مالکیت شرایط کار، زمین، مسکن، و غیره او را تصاحب کرده، و لذا بهطور مستمر درگیر مصادره اوست، دوباره فراموش میشود که، از سویی، این سلب مالکیت کامل کارگر از شرایط کار او نتیجهای نیست که شیوه تولید سرمایهداری به دنبال دستیابی به آن باشد، بلکه بیشتر شرط ایجاد شده برای نقطه عزیمت آن است. برده مزدی، درست مانند برده واقعی، نمیتواند به دلیل موقعیت خود- حداقل در مقام تولید کننده- برده طلبکار شود؛ هرچند درست است که برده مزدی میتواند در مقام مصرف کننده بردهای طلبکار شود. سرمایه ربایی در شکلی که به موجب آن در واقع تمامی کار مازاد تولید کنندگان مستقیم را، بدون تغییر در شیوه تولید تصاحب میکند؛ که به موجب آن مالکیت یا تملک توسط تولید کنندگان شرایط کار و تولید خُرد وابسته به آن- پیشنیاز اساسیاش میباشد؛ که به موجب آن، به عبارتی دیگر، سرمایه مستقیما کار را تابع خود نمیکند، و لذا، با آن به عنوان سرمایه صنعتی تقابل نمینماید- این سرمایه ربایی شیوه تولید را تضعیف، نیروهای مولده را به جای توسعه آنها فلج، و همزمان شرایط اسفباری را که در آن بهرهوری اجتماعی کار به قیمت خودِ کار توسعه نمییابد، همانند شیوه تولید سرمایهداری تداوم میبخشد.
بنابر این رباخواری از یک سو تاثیری تضعیف کننده و مخرب بر ثروت باستانی و فئودالی و مالکیت باستانی و فئودالی میگذارد. از سوی دیگر، تولید خُرد دهقانی و شهری، و خلاصه، همه اشکالی را که در آن تولید کننده همچنان به عنوان مالک ابزار تولید خود ظاهر میشود تضعیف و ویران مینماید. تحت شیوه تولید سرمایهداری پیشرفته، کارگر مالک ابزار تولید، یعنی، زمینی که در آن کشت میکند، مواد خامی که فرآوری میکند، و غیره نیست. اما تحت این نظام، جدایی تولید کننده از وسایل تولید بازتاب انقلابی واقعی در خود شیوه تولید است. کارگران منزوی به منظور انجام فعالیتهای جداگانه ولی به هم پیوسته در یک کارگاه بزرگ گرد هم میآیند؛ ابزار تبدیل به ماشین میشود. خود شیوه تولید دیگر نه اجازه پراکندگی وسایل تولید مرتبط با مالکیت کوچک را میدهد؛ و نه اجازه انزوای خودِ کارگر را میدهد. تحت شیوه تولید سرمایهداری ربا دیگر نمیتواند تولید کننده را از وسایل تولیدش جدا کند، زیرا آنها قبلا جدا شدهاند.
رباخواری در جایی که وسایل تولید پراکنده هستند ثروت پولی را متمرکز مینماید. شیوه تولید را تغییر نمیدهد، بلکه مانند یک انگل محکم به آن چسبیده و آن را ضعیف و رنجور میسازد. خون آن را مکیده، آن را بیرمق ساخته و بازتولید را تحت شرایط رقتانگیزتری وادار به تداوم آن میکند. از اینرو نفرت مردمی علیه رباخواران، در دنیای باستان، در جایی که مالکیت بر وسایل تولید توسط خود تولید کننده در عین حال مبنای موقعیت سیاسی، و استقلال شهروندی بود با صراحت بیشتری ابراز میشد.
به میزانی که بردگی چیره میشود، یا تا آنجا که محصول مازاد توسط ارباب فئودال و همراهانش مصرف میگردد، زمانی که بردهدار و یا ارباب فئودال در چنگال رباخوار بیافتند، شیوه تولید همچنان یکسان باقی میماند؛ فقط برای کارگر سختتر میشود. بردهدار بدهکار یا ارباب فئودال ستمگرتر میشود، زیرا خود وی ستمدیدهتر است. یا سرانجام راه را برای رباخواری باز میکند که مانند شوالیههای روم باستان خودش به مالک زمین یا بردهدار تبدیل میشود. جای استثمارگر قدیمی را، که استثمارش کم و بیش پدرسالارانه بود زیرا عمدتا وسیلهای برای قدرت سیاسی بود، نوکیسهای سنگدل، و دیوانهی پول گرفته است. اما خود شیوه تولید بدین طریق تغییر نمیکند.
ربا در همه شیوههای تولید پیشاسرمایهداری فقط تا آنجایی تاثیر انقلابی دارد که آن اشکال مالکیتی را که سازمان سیاسی بر پایه محکم و بازتولید مستمر آن به همان شکل استوار است نابود و منحل مینماید. در اَشکال آسیایی، رباخواری میتواند به مدتی طولانی ادامه یابد، بدون آن که چیزی بیش از زوال اقتصادی و فساد سیاسی بیافریند. تنها در آنجا و زمانی که دیگر پیش نیازهای تولید سرمایهداری حضور دارند ربا از یکسو به یکی از ابزارهای کمک به استقرار شیوه تولید جدید از طریق ویرانی ارباب فئودال و تولید کننده خرد تبدیل میشود، و از سویی دیگر شرایط کار را در سرمایه متمرکز میکند.
در قرون وسطی هیچ کشوری نرخ بهره عمومی نداشت. کلیسا از همان ابتدا، هرگونه قرض دادن با بهره را ممنوع کرد. قوانین و دادگاهها حمایت کمی به قروض ارائه میکردند. بهره در موارد فردی خیلی بیشتر بود. گردش محدود پول، و نیاز به انجام بیشتر پرداختها به صورت نقدی، مردم را وادار به قرض گرفتن پول میکرد، و بیش از همه زمانی که داد و ستد ارزی هنوز توسعه نیافته بود. بنابر این تفاوتهای زیادی هم در نرخ بهره وهم در مفاهیم رباخواری وجود داشت. در زمان شارلمان Charlemagne پرداخت ربوی تا ۱۰۰٪ در نظر گرفته میشد. در مناطق مختلف بهرههای بیشتر یا کمتر اخذ میشد، در ایتالیا باید ۴۰٪ و در آلمان ۱۰٪ پرداخت میشد. گرچه نرخ معمول از قرن دوازدهم تا جهاردهم از ۲۰٪ فراتر نرفت.
سرمایه رباخوار شیوه استثماری مشخصه سرمایه را حتی بدون شیوه تولید آن به کار میگیرد. این وضعیت در اقتصاد بورژوایی، خود را در شاخههای عقبمانده صنعت یا شاخههایی که در برابر گذار به شیوه تولید مدرن مقاومت میکنند نیز تکرار مینماید. به عنوان مثال، اگر بخواهیم نرخ بهره انگلیسی را با هندی مقایسه کنیم. نباید نرخ بهره بانک انگلستان را در نظر بگیریم، بلکه باید نرخ بهرهای را که توسط وام دهندگان ماشینآلات کوچک از تولیدکنندگان کوچک در صنایع داخلی دریافت میشود مد نظر داشته باشیم..
رباخواری، در تقابل و مقایسه با مصرفِ ثروت، از لحاظ تاریخی مهم است، زیرا بخودی خود فرآیندی است که تولید سرمایه میکند. سرمایه رباخوار و ثروت تاجر به شکلگیری ثروث پولی مستقل از مالکیت زمین کمک میکنند. هرچه محصولات کمتر خصلت کالاها را به خود بگیرند، و ارزش مبادله با شدت و وسعت کمتری بر تولید تسلط یابد، پول به خودی خود بیشتر بهعنوان ثروت واقعی، بهعنوان ثروت بهطور کلی ظاهر میگردد- برخلاف نمود محدود آن در ارزشهای مصرف. این امر پایه احتکار است. جدای از پول به عنوان پول جهانی و به عنوان احتکار، پول بالاخص، شکل وسیله پرداختی است که به موجب آن به عنوان شکل مطلق کالا ظاهر میگردد. و این بهویژه کارکرد آن به عنوان وسیله پرداخت است که بهره و در نتیجه سرمایه پولی را گسترش میدهد. آنچه که ثروت اسرافگر و فاسد کننده به آن گرایش دارد پول است، پول به مثابه وسیله خرید هر چیزی (همچنین به عنوان وسیله پرداخت بدهیها). تولید کننده خُرد بیش از هرچیز برای پرداختها به پول نیاز دارد. (در اینجا تبدیل خدمات و مالیاتهای غیرنقدی به زمینداران و دولت به صورت بهره پولی و مالیاتهای پولی نقش مهمی را بازی میکند). در هر دو صورت، پول مورد نیاز است. از طرفی، در رباخواری است که احتکار ابتدا به واقعیت تبدیل شده و محتکر به آرزویش میرسد. آنچه که از صاحب احتکار طلب میشود سرمایه نیست، بلکه خود پول است؛ اما او از طریق بهره این احتکارِ پول را به سرمایه تبدیل میکند، یعنی، به ابزاری برای تصاحب کار مازاد به صورت جزیی یا کامل، و به همین ترتیب تسلط بر بخشی از خود ابزار تولید را تضمین میکند، هرچند آنها ممکن است بهطور اسمی در مالکیت دیگران بمانند. رباخواری در خلل و فرج تولید زندگی میکند، همانطور که، خدایان اپیکور درست در فضای بین جهانها زندگی میکردند. به دست آوردن پول، هرچه شکل کالایی، کمتر شکل کلی محصول را باعث شود بسیار سختتر است. بنابراین رباخوار هیچ مانع دیگری جز ظرفیت و استعداد کسانی که نیاز به پول برای پرداخت یا مقاومت دارند نمیشناسد. در تولید خرد دهقانی و تولید شهری کوچک پول بهعنوان وسیله خرید عمل میکند، بهویژه هرگاه وسایل تولید کارگر(که هنوز عمدتا در این شیوههای تولیدصاحب آنهاست) چه تصادفا یا در اثر شرایط فوقالعادهای برای وی از دست رفته، یا حداقل در روند معمولی بازتولید جایگزین نمیگردند. وسایل امرار معاش و مواد اولیه بخش اساسی این نیازمندیهای تولید را تشکیل میدهند. اگر اینها گرانتر شوند، میتوانند جایگزین کردن آنها از کالای برگشتی را غیر ممکن نمایند، درست همانطور که خرابیها معمولی محصول میتواند دهقان را از جایگزینی بذرش در معاوضه با دیگری باز دارد. همان جنگهایی که از طریق آنها پاتریسینهای رومی (اشراف) پلبینها (مردم عوام) را با وادار کردن آنان به انجام خدمت سربازی تباه کردند و آنها را از بازتولید شرایط کارشان باز داشتند، و در نتیجه ایشان را فقیر ساخنند (و فقیر شدن، فلج شدن یا از بین رفتن پیشنیازهای بازتولید در اینجا شکل غالب است) همین جنگها انبارها و خزانههای پاتریسینها را مملو از مس غارت شده، یعنی پول آن زمان کرد. به جای اعطای مستقیم کالاهای مورد نیاز پلبینها، یعنی، غلات، اسب، و احشام، به آنها این مس را که برای خودشان هیچ استفادهای نداشت وام میدادند، و از این موقعیت برای گرفتن یک بهره ربوی هنگفت سود میبردند، و در نتیجه پلبینها را تبدیل به برده بدهکار خود میکردند. در دوره حاکمیت شارلمان، دهقانان فرانسوی نیز در اثر جنگها خانه خراب شدند، بهطوری که در عوض بدهی چارهای جز رعیت شدن نداشتند.
ادامه دارد…
مآخذ:
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch21.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-
c3/ch36.htm
https://www.marxists.org/archive/marx/works/1894-c3/ch24.htm
سامان
فوریه ۲۰۲۴- هلند
Comments
سرمایه رِبایی (۱) دیروز و امروز،<br>سامان — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>