روزی که تاریخ ساخته شد
.
”تصور کن که جهان به کشورها تقسیم نشده باشد،
تصورش دشوار نیست.
تصور کن که دیگر مذهبی در جهان نیست،
تصورش آسان است اگر سعی کنی”.
اکنون که اراده های سیاه تقسیم مردم جهان به فرقه ها و مذهب ها و کشورهای در حال جنگ و دشمنی با یکدیگر را پیش میبرند و سنگینی جنگ و بمب و قشریگری مذهبی و فرقه ای بر سر جهان سایه انداخته است، صدای جان لنون که برای ممکن کردن یک جهان بهتر، “جهانی برای همه مردم”، می سرود و می نواخت، بلندتر شنیده میشود و میراث او حیات تازه ای یافته است.جان لنون ۲۶ سال پیش در ۸ دسامبر۱۹۸۰، وقتی که فقط ۴۰ سال داشت، در خیابانی در نیویورک به قتل رسید.لنون اعتراض را به موسیقی راک آورد. او انسانی عمیقا برابر طلب و صلح دوست بود. لنون مخالف خشونت بود ولی به زندگی او که به نوشته برخی از زندگی نامه نویسانش به کمک تجربه و آگاهی های تازه، در آستانه اوج جدیدی بود، بیرحمانه و به خشن ترین صورت خاتمه داده شد.گفته میشود مارک چاپمن که به لنون شلیک کرد یک افراطی مذهبی دست راستی و معتقد به قیامت خیرو شر بود.جان وینر، پروفسور تاریخ در دانشگاه کالیفرنیا و نویسنده دو کتاب در باره لنون، در سالروز مرگ جان لنون مقاله ای در مجله نیشن آمریکا نوشته و مصاحبه ای با امی گودمن خبرنگار مستقل آمریکایی دارد. این مصاحبه و بویژه توضیحات پیتر سیگر خواننده بزرگ مردمی آمریکا به عنوان یک شاهد عینی، به درک مقاله وینر کمک میکند و نشان میدهد چرا “تصورکن” و “یک شانس به صلح بدهید”، بسیار بزرگ تر از فقط دو آهنگ یک خواننده مردمی هستند و چه چیزی آن ها را به میراث مهم جنبش دموکراسی، صلح و برابری تبدیل کرده و انکار قلم بدستان همنوای جریان باد، مثل گزارشگرنیویورک تایمز در مصاحبه با لنون متضمن چه رسوایی است. بخش کوچکی از مصاحبه بعد از مقاله آمده است.
میراث جان لنون
۷ دسامبر ۲۰۰۶
در سالروز قتل جان لنون من داشتم به مجادله مشهور لنون با گلوریا امرسون در دسامبر ۱۹۶۹ فکر میکردم. بی بی سی از این مجادله فیلمبرداری کرد و اخیرا آن را در فیلم مستند “آمریکا در برابر جان لنون” نمایش داد.
امرسون خبرنگاری موفق و وابسته جنگی نیویورک تایمز بود که تازه از میدان خونین جنگ ویتنام برگشته بود و جان لنون تازه قطعه ” یک شانس به صلح بدهید” را نوشته بود، درست بعد از آنکه اعلام کرد او و یوکو ماه عسل خود را “یک هفته در تخت خواب برای صلح” خواهند ماند تا علیه هرنوع خشونت در جهان اعتراض کنند.
امرسون با خنده ای که حالت تکبر طبقات بالا را منعکس میکرد به او گفت:” شما خودتان را مضحکه کرده اید!”
لنون پاسخ داد:”اگر باعث نجات جان آدم ها میشود، برایم اهمیت ندارد.”
امرسون گفت:”بچه عزیزم، شما دارید در یک دنیای خیالی زندگی می کنید… فکر نمی کنید که حتی یک جان را نجات داده باشید!”
لنون ضربه را برگرداند:”شما بگویید که چرا آن را در موراتوریوم میخواندند.” او به بزرگ ترین جنبش ضد جنگ تاریخ آمریکا درواشینگتن دی سی اشاره میکرد که ماه قبل برگزار شده بود.
امرسون نمیدانست لنون در باره چه صحبت میکند:”کدام یکی؟”
لنون توضیح داد:”آن بزرگ آخری. آن ها,یک شانس به صلح بدهید, را می خواندند.”
“یکی از آهنگ های شما، احتمالا.”
“خوب، بله، و آن بطور ویژه برای آن ها نوشته شده بود.”
امرسون در حالیکه اندکی دستپاچه به نظر می آمد گفت:”خوب آن ها داشتند یکی از آهنگ های شما را می خواندند. این است همه چیزی که میخواهید بگوئید؟”
حالا لنون خشمگین شده بود:”آن ها به تصادف آهنگی را می خواندند که اتفاقا آهنگی از آب در آمد که من نوشته بودم. من خوشحالم که آن ها آن را خواندند. و وقتی که به آن جا برسم، من هم همراه آن ها آن را خواهم خواند.”
فیلم بی بی سی این مجادله را به عنوان نمونه ای از برخورد خصمانه و خشن رسانه های جریان حاکم با فعالیت های ضد جنگ لنون نشان میدهد و این امر را که جان لنون امرسون را سرجایش نشاند، با شکوه بازتاب میدهد. ولی حالا ۳۷ سال بعد، ارزش آن را دارد که سوال امرسون را دو باره مطرح کنیم: آیا ,یک شانس به صلح بدهید,، حتی یک جان را نجات داده است؟ آیا اعتراضات ضد جنگ سال ۱۹۶۹، یا اعتراضات دیگر آن سال جان هایی را نجات داده است؟
البته جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۹ پایان نیافت، هرچند نیکسون که سال قبل از آن وقتی به ریاست جمهوری انتخاب شد که اعلام کرده بود، یک برنامه محرمانه برای صلح دارد. مذاکرات صلح پاریس در راه بود، اما جنگ آمریکا ۴ سال دیگر طول کشید و طی این دوره ۲۰۰۰۰ آمریکایی و بیش از نیم میلیون ویتنامی و کامبوجیایی کشته شدند.
شما میتوانید سوال گلوریا امرسون را در ارتباط با تظاهرات های ضد جنگ در آستانه جنگ عراق در نیویورک، لس آنجلس، لندن، رم و دیگر نقاط دنیا دوباره بپرسید. آن ها بزرگ ترین تظاهرات های ضد جنگ طول تاریخ جهان بودند، ولی بوش علیرغم آن یک ماه بعد به عراق حمله کرد، و در ۸ دسامبر[امسال]، ۳۰۰۰ آمریکایی و براساس تحقیقات دانشگاه جان هاپکینز که در لانست چاپ شد، احتمالا ۶۵۰۰۰۰ عراقی در آنجا کشته شدند. آیا آن تظاهرات های سال ۲۰۰۳ حتی یک جان را نجات دادند؟
شاید نه، یا حداقل میتوان گفت هنوز نه. توقف جنگ به زمان طولانی نیاز دارد. ولی بی تفاوتی در آستانه یک جنگ ناعادلانه غیر قابل قبول است. همانطور که ربکا سولنیت در
“امید در تاریکی” میگوید شما باید به تلاش تان برای تشویق مردم ادامه دهید، برای اینکه هرگز نباید مطمئن باشید که نیروهای تاریکی پیروز خواهند شد، و برای این که گاهی غیر ممکن ترین چیزها ممکن میشود.
لنون به آمریکا آمد، و مشتاقانه به تلاشی سرسختانه برای تبلیغ و سازماندهی علیه جنگ پیوست. او در یک تظاهرات ضد جنگ در میشیگان در سال ۱۹۷۱ گفت:”حالا وظیفه ما این است که به آن ها بگوئیم هنوز امید هست. ما باید در آن ها این اشتیاق را ایجاد کنیم که دو باره میتوانیم دوباره میتوانیم کاری کنیم.”
هرچند آن موقع تصورش دشوار بود، ولی آمریکا سرانجام به جنگ ویتنام پایان داد. و امروز مردمی که در سال ۱۹۶۹ ” به صلح فرصت بدهید” را خواندند، میتوانند خوشحال باشند که آنرا خواندند.
***
پرونده ای که هنوز ,امنیتی, است
مصاحبه امی گودمن با جان وینر
روشنگری: مصاحبه با شرح حال کوتاهی از جان لنون توسط امی گودمن شروع میشود:
“امی گودمن:…لنون برخی از مشهورترین آهنگ های جنبش ضدجنگ را نوشته است:”به صلح یک شانس بده”، “تصورکن”، ” کریسمس مبارک. جنگ تمام شد”. او در اعتراضات سیاسی علیه جنگ ویتنام شرکت می کرد و میخواند، او در حمایت از جان سینکلر رادیکال،و حتی در حمایت از زندانیان اتیکا میخواند. کارزار “در رختخواب برای صلح” او و یوکو [همسرش]در رسانه های بین المللی عنوان ساز شد. دولت آمریکا جان لنون را چنان تهدیدی تلقی میکرد که پرزیدنت نیکسون تلاش کرد در سال ۱۹۷۲ او را از آمریکا دیپورت کند. پلیس فدرال آمریکا از نزدیک فعالیت های او را تعقیب میکرد و یک پرونده ۴۰۰ صفحه ای برای او درست کرده بود…”
سپس گودمن از جان وینر می پرسد:
“امی گودمن:جان شما کتابی در مورد پرونده FBI جان لنون نوشته اید.جان لنون گفته بود”با اندکی از حقیقت را به من بده”. میتوانی بگویی چرا کار روی این کتاب را شروع کردی و چه فهمیدی. وقتی لنون بریتانیا را ترک کرد و در دوره حکومت نیکسون به این کشور آمد چه براو گذشت؟
جان وینر: لنون در ۱۹۷۰ به آمریکا وارد شد و در ۱۹۷۱ به نیویورک نقل مکان کرد. اومیخواست بخشی از آنچه باشد که در نیویورک جریان داشت. و این جنبش ضد جنگ بود که در نیویورک جریان داشت. او با فعالین ضدجنگ پیوند برقرار کرد و میخواست اساسا بخشی از جنبش باشد، کاری که برای یک سوپر استار غیرعادی بود. او تاکتیک های متنوع و شیوه های متنوع را در زمان های مختلف به کارگرفت. این بود که باعث شد او در رابطه با نیکسون درد سر پیدا کند. من در ۱۹۸۱ بلافاصله بعد از این که لنون کشته شد، تقاضایی بر اساس قانون آزادی اطلاعات پرکردم برای اینکه ببینیم آیا FBIدر باره او مدارکی دارد. آن ها می بایست چیزهایی داشته باشند چون سعی کرده بودند او را در سال ۱۹۷۲ دیپورت کنند. آن موقع گفتند یک پرونده ۳۰۰ صفحه ای دارند ولی امنیتی است و آن را تحویل نمی دهند. من در سال ۱۹۸۳ شکایتی قانونی تنظیم کردم…
بالاخره در سال ۱۹۹۷ دولت کلینتون مساله را حل کرد و تقریبا همه صفحاتی را ک به دنبالش بودیم باز کرد و ۲۰۴۰۰۰ دلار هزینه های قانونی ما را هم پرداخت کردند. ولی هنوز ۱۰ صفحه را نگه داشته اند که میگویند اسناد امنیتی است که توسط یک کشور خارجی تهیه شده است و تعهد داده شده که محرمانه بماند… ما از دادگاه یک حکم گرفته ایم که FBI آن را تحویل بدهد و FBI میگوید میخواهد تقاضای تجدید نظر کند. بنابراین ده صفحه هنوز جزء اسناد امنیت ملی است… به ما اسم کشور مورد نظر را نمی گویند. ولی افغانستان که نیست. یک مامور سابق M15 انگلیس به نام دیوید شیلر گفت او پرونده لنون را در M15 دیده و محتوای آنرا افشا کرد. این ها اطلاعاتی است در مورد رابطه جان لنون با چپ جدید انگلستان New Left و جنبش ضد جنگ لندن و جنبش ایرلند. انگلیسی ها شیلر را به خاطر افشای اسناد محرمانه دولتی محاکمه و به ۶ ماه زندان محکوم کردند… تصور ما این است که آن کشور خارجی انگلستان است.ما هیچ نمی فهمیم چرا فعالیت های سیاسی ۳۵ سال پیش یک ستاره راک که در گذشته است امروز هم باید محرمانه بماند تا حدی که FBI بخواهد به نهمین دادگاه تجدید نظر برود و یک پانل سه نفره را راضی کند که از افشای آن جلوگیری کند.”
در ادامه این مصاحبه در مورد مسایل متعددی گفتگو میشود، از جمله: علت اختلاف دولت نیکسون و لنون، علاقه لنون به کار با جوانان، آشنایی لنون با فعالان رادیکال اجتماعی در آمریکا و همکاری او با آن ها، شوری که لنون در دفاع از جان سنکلر آهنگساز و فعال رادیکال آمریکایی برانگیخت که به آزادی اواز زندان منجر شد، فعالیت لنون در گروه بیتل ها و اختلاف نظراتی که در میان گروه بود و تلاش جان لنون و جرج هاریسون برای این که موسیقی راک نیز مثل موسیقی مردمی جون بائز و باب دیلان نقشی روشنگر داشته باشد در حالیکه پل مک کارتنی عمدتا مایل به موسیقی سرگرم کننده بود . از جمله در باره وقایع متن مربوط به دو آهنگ ” تصور کن” و ” به صلح یک شانس بدهید” گفتگویی صورت گرفت.
خصومت محافظه کاران راست مذهبی با ” تصور کن”
لنون “تصور کن” را بعد از وقایع اتیکا در میان جمع سیاه پوستان در محله هارلم نیویورک خواند.
واقعه اتیکا بعد از شورش زندانیان در زندان اتیکای نیویورک در سال ۱۹۷۱ بوقوع پیوست.امی گودمن می گوید این ۱۱ سپتامبر دیگری بود. شورش علیه شرایط زندان، از ۹ سپتامبر شروع شده بود و زندانیان خواست های رفاهی و حقوقی داشتند. نلسون راکفلرفرماندار نیویورک بود. مقامات زندان قول دادند تمام درخواست های زندانیان را که عمدتا سیاه پوست بودند اجابت کنند. اما در ۱۳ سپتامبر مقامات زندان به دستور راکفلر ناگهان به زندان حمله میکنند. ۱۴۰۰ پلیس نیویورک برای این حمله بسیج شده بودند و به روی زندانیان آتش گشودند. ۳۹ نفر از جمله ۱۰ نگهبان کشته و ۸۰ نفر به شدت زخمی میشوند و صدها نفر جراحت سطحی برمیدارند.
یک ماه بعد در دسامبر ۱۹۷۱ یک میتینگ اعتراضی و کنسرتی به نفع خانواده های زندانیان مقتول در تئاتر آپولوی محله هارلم برگزار میشود. لنون که از این کشتار به شدت منقلب شده بود، در میتینگ هارلم حضور پیدا میکند . چنانکه خود او توضیح میدهد به علت ترک گروه قبلی هنوز ارکستر جدید خود را تشکیل نداده است . اما این مانع حضوراو در مراسم و خواندن نیست:
صدای جان لنون در هارلم در مصاحبه پخش میشود:
جان لنون: “فقط می خواهم بگویم افتخار میکنم و خوشحالم که اینجا در آپولو هستم، به خاطر امری که شما و مرا در این جاجمع کرده است… میخواهم برایتان آهنگی را بخوانم که شاید با آن آشنا باشید..دو، سه، چهار..
تصور کن بهشتی وجود ندارد.
تصورش آسان است، اگر سعی کنی
جهنمی زیر پای ما نیست،
بالای سر ما، فقط آسمان است.
تصور کن همه مردم برای امروز زندگی می کنند..”
امی گودمن در مورد آهنگ مزبور توضیح میدهد: “تصور کن” آهنگی است که طی دهه ها قدرت فوق العاده اش را حفظ کرده است. بعداز ۱۱ سپتامبرClear Channel که صاحب بیش از ۱۲۰۰ ایستگاه رادیویی در سراسر آمریکاست دستور داد از پخش “تصور کن” خودداری شود.
جان وینر در این مورد توضیح میدهد که مسیحیان راست بطور ویژه با این آهنگ خصومت میورزند. “تصور کن هیچ مذهبی نباشد” و آن ها از همان سال ۱۹۷۰ که آهنگ ضبط شد علیه آن کارزار راه انداخته اند.
تولد یک سرود توسط مردم
“به صلح یک شانس بده” فقط “یکی” از ده ها اثر جان لنون باقی میماند، اگرصدها هزار انسان در لحظات پرهیجان یک روز تاریخی به خلق دوباره آن دست نمی زدند. در آن روز نوامبر ۱۹۶۹ نیم میلیون نفر برای اعتراض به جنگ در Washington Monument گرد آمده و بزرگ ترین تظاهرات ضدجنگ تاریخ آمریکا را رقم زده بودند.
پیتر سیگر خوانده آهنگ های فولکلور و فعال جنبش مدنی آمریکا جریان خلق دو باره آهنگی را که به سرود صلح مشهور شده است، چنین شرح میدهد:
“در نوامبر ۱۹۶۹ فکر میکنم با عظیم ترین جمعیت شنونده ای که در طول زندگی ام دیده ام، روبرو شدم. صدها هزار، چند نفر بودند، نمیدانم، تا آنجا که چشم کار میکرد کشیده شده بودند. در دامنه تپه ها، روی تپه ها، آنسوی مجسمه واشنیگتن. من و کرک پاتریک سعی میکردیم با هم و با جمعیت بخوانیم ولی جمعیت عظیم تر از آن بود که بتوان ریتم را حفظ کرد. بعد از دو آهنگ، من به زنی که مدیر تظاهرات بود گفتم: خوب یک آهنگ دیگر را امتحان می کنیم. او موافقت کرد. و من به کرک گفتم مرا همراهی کن که این را بخوانیم.
او قبلا فقط یک بار آن را شنیده بود، ولی من آن را پس کله ام داشتم، و فکر کردم بد نیست امتحانی بکنم شاید بشود. و باید اعتراف کنم اولین باری که آهنگ را شنیدم، زیاد نظرم را نگرفت. با خودم گفتم:” خوب، این یک نوع آهنگ است که زیاد موسیقی در آن نیست. چیزی از آن در نمی آید، در می آید؟ م
در تظاهرات شنیدم زنی آن را میخواند: ,همه چیزی که ما میخواهیم بگوئیم این است که به صلح یک شانس داده شود,. او به آن نوعی حالت اوم، پا، پا-اوم، پا، پا مخصوص والس داده بود – مثل یک باند آلمانی. نمیدانم ضبط جان لنون این ریتم را داشت یانه. من هرگز ضبط او را نشینده بودم. واقعیت این است که من اصلا هیچکدام از آهنگ های او را نشنیده بودم. من او را تحسین میکردم ولی زیاد از او چیزی نمی دانستم. هیچوقت این آهنگ را نشنیده بودم مگر چند روز پیش که یک زن جوان آن را برای من خواند.
جون وینر: آیا میدانستی که دیگران که در تظاهرات بودند آهنگ را بلدند؟
پیتر سیگر: نمیدانستم اصلا آن را شنیده اند یا نه. ولی فکر کردم آنرا چند بار می خوانیم تا مردم یاد بگیرند. خوب من و کرک شروع کردیم به خواندن آهنگ و بعد از حدود یک دقیقه، متوجه شدم صدا بلندتر میشود.. چند دقیقه بعد متوجه شدم وضع بهتر و بهتر میشود..
و بعد پیکرها شروع کردند بطور متناسب به حرکت در آمدن، و شعارها و پرچم ها به تناسب آن به راست و چپ حرکت کردن و یک باله عظیم و آرام شکل گرفت. تصورش را بکنید صدها هزار پیکر حرکت میکنند. والدین با کودکان کوچک شان روی شانه ها. و این برای ما خیلی تکان دهنده بود که متوجه شدیم آهنگ او سرانجام توانسته بود در مردم نفوذ کند، در حالیکه حتی یکی از آهنگ های ما آنروز نتوانسته بود این کار را بکند.
جان وینر: در مورد مضمون سیاسی آهنگ “به صلح یک شانس بدهید” چه فکر میکنی؟
پیتر سیگر:خوب، مردم زیادی بودند که چیزهای خیلی بیشتری داشتند که بگویند. اما از سوی دیگر، وقتی مردمی گوناگون از جهات گوناگون به نتیجه واحدی میرسند، تاریخ ساخته میشود. و این آهنگ مخرج مشترک و تلاقی خواستهای مردم بود. هیچ تردیدی در این نیست.
زهره سحرخیز
منابع :
https://www.thenation.com/blogs/notion?pid=146264
http://www.democracynow.org/article.pl?sid=05/12/08/1421215
Comments
روزی که تاریخ ساخته شد — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>