“ديالوگ” محافظه کاران با يک زن پيشرو
اگر شما زن به دنيا آمده باشيد، دروضع موجود جهان، هرجا که باشيد، بايد منتطر تنبيه باشيد، بعضی جاها مثل ايران اسلامی در مقياسی توانفرسا و بعضی جاها مثل سوئد خيلی کمتر. به همين جهت بسياری از زنان انديشمند به فکر تغيير ,وضع موجود, و ايجاد آلترناتيو بهتری می افتند.
اما خيال کرديد! وقتی هم زن باشيد و هم در انديشه تغيير وضع موجود، آنوقت «وضع موجود» يعنی «پايان تاريخ» محافظه کاران و بهترين دنيای ممکن آن ها، برای شما تيرهای زهر آگينی در ترکش آماده کرده است تا بدانيد امن ترين جا برای زن در جهان همان آشپزخانه است.
اوسا ليندربورگ که خوانندگان روشنگری مقاله او در مورد اولوف پالمه را در همين ستون خوانده اند، چوب اين گناه توامان را به طور روز مره می خورد. ليندربورگ که تاريخ دان است، در تحولات سياسی کنوني، يک گرايش جدی به باز پس گرفتن دمکراسی سياسی و آزادی های گسترده در غرب را می بيند و آن را نوعی «مک کارتيسم نوين» می خواند. مک کارتيسم اشاره ای است به سياست های دوره بين 1950 و 1954 در آمريکا که طی آن مردمی که دارای فکر مستقل بودند به عنوان «مظنون کمونيست» تحت تعقيب و آزار قرار گرفتند. آزار و سرکوب آن قدر گسترده بود که شهروندان آمريکايی در هيچ حوزه اجتماعی از آن در امان نماندند و اسامی کسانی مثل چارلی چاپلين و آرتور ميلر در ميان قربانيان آن ديده ميشود.
ليندربورگ علاوه بر فعاليت دانشگاهی، نويسنده، تحليل گر و فعال مباحثات اجتماعی است و بنابراين طبيعی است که با خطراتی که به عقيده او متوجه دمکراسی است مبارزه کرده و به سهم خود تلاش کند به «ديالوگ » در اين حوزه دامن بزند.
اما ديالوگ های او اگر هيچ اثری هم نداشته باشد، اين فايده را دارد که حقيقتی را در مورد مردسالاری افشا می کند و نشان ميدهد مردسالاری در نرم ترين و منعطف ترين شکل مدرن خود نيز همان مضمون ضد انسانی و سرکوبگرانه ای را زير پوسته متمدنانه خود پنهان می کند که مردسالاری خشن و سنتي، و نيز اين حقيقت را افشا می کند که چگونه در همه انواع مردسالاري، تحقير جنسی زن به عنوان ابزاری در خدمت به ارتجاع سياسی به کار گرفته ميشود.
در مقالات تندی که مخالفان محافظه کار ليندربورگ عليه او می نويسند، از پشت صورت های ادکلن زده و متبسم که در دفاع از حق زنان در حرف با هم مسابقه می گذارند، ناگهان چهره ی تهديد کننده خامنه ای و شريعتمداری و … با هم هويدا می شود. ديالوگ و گفتگو؟ چه گفتگويي، وقتی شما به پايان تاريخ رسيده ايد و بهترين آلترناتيو را ساخته ايد و داريد از آن محافظت می کنيد، ديگر چه جای گفتگو؟ آن ها به جای حال و آينده به تاريخ بر ميگردند و خبيث ترين ها چهره های آن را پيدا می کنند: استالين، پولپوت، هيتلر… و تکليف ديالوگ روشن می شود: «اين تو هستی. پس خفه شو.»
و ديالوگ با يک زن پيشرو ؟ اين جا ديگر محافظه کار نوليبرال در پايان تاريخ قرار نگرفته، به آغاز تاريخ بر می گردد و از نقطه صفر شروع می کند تا «پتياره کله پوک» را سر جای خود بنشاند.
اوسا ليندر بورگ بر مبنای تجربه شخصی خودش در مقاله ای اين چهره از مردسالاری را به نمايش گذارده است. عنوان مقاله او دشنامی است که ترجمه تحت اللفظی آن در فضای زبان و فرهنگ فارسی نه قابل فهم است و نه مفيد. وقتی رگ مرد سالاری سوئدی ها را زنی تحريک کند، برای او دشنام غريبی دارند: مستقيما او را به نام آلت جنسی اش مورد خطاب قرار ميدهند! و اين کار تنها از به اصطلاح «لات ها» سر نمی زند. حتی در ميان سياستمداران درجه اول هم بوده اند کسانی که به خاطر بر زبان آوردن همين فحش عليه زنی که مخالف سياسی آن ها بوده، کار خود را از دست دادند. و اين در کشوری است که بر خلاف کشور ما از سياه چال قرون مردسالار سر خود را بيرون آورده است.
همين دشنام نام مقاله اوسا ليندربورگ است. هرچند بخشی از زيبايی و کيفيت مقاله او به استفاه ماهرانه از همين دشمنام و قرينه سازی های معنادار آن مربوط است که در ترجمه از دست ميرود، با وجود اين مقاله نکات گويايی دارد و خواندن چکيده ای از آن مفيد است. به جای آن دشنام در ترجمه از معادل آلت تناسلی استفاده شده است.
…..
هر هفته چندين نامه دريافت می کنم که در آن ها به من اطلاع ميدهند که من نوعی آلت تناسلی هستم. «آلت تناسلی کمونيست»، «آلت تناسلی سوسيال دمکرات»، «آلت تناسلی چپ»، «آلت تناسلی عجوزه»، «آلت تناسلی خوک بی مغز». يا به من خبر ميدهند نوعی روسپی هستم: «روسپی استالين» ، « روسپی پالمه» ، «روسپی صدام». چند بار هم می نويسند من برای دموکراسی خطرناک هستم و بايد به کوبا مهاجرت کنم. يا کسی مرا آگاه می کند: هوشی کمتر از يک بچه 12 ساله دارم. چند بار هم می نويسند اينقدرحالت « تهاجمی» نداشته نباشم و به جايش « سرم را توی شورت يک مرد فروکنم و هرچه او ميخواهد بکنم»
يک آلت جنسی چپ محروم از سکس. تو اين هستی!
زن بودنم هميشه امتيازی برايم بوده است. ولی جنسيت من – اين آلت تناسلی – هميشه در معرض قضاوت و تماشاست. ترديدی ندارم ساير زنان نويسنده چپ با همين مشکل روبرو هستند. هفته گذشته يک نويسنده زن نوشت به ما می گويند : تقصير خود ماهاست که سبک سرانه خيال می کنيم می توانيم با کلمه جهان را تغيير بدهيم.
می گويند خوب نويسندگان مرد هم نامه های کينه توزانه دريافت می کنند، ولی تفاوت در اين جاست که بعيد است کسی به آن ها بگويد «آلت تناسلی چپ» ، «آلت تناسلی راست». خود کلمه از نظر من زشت نيست. آن چه مرا بيشتر به فکر وادار می کند آن نيازی است که اين ها را وادار می کند آن را پست کنند و برای آدم بفرستند.
اواخر ماه گذشته نامه ای دريافت کردم که روی پاکت در جای نام گيرنده نوشته بود: «آلت تناسلی فاشيست ليندربورگ». داخل آن تصويری از من روی تصوير يک زن مرده که از قبر بيرون کشيده ميشد قرار داشت. فرستنده نوشته بود فقط عکس دندان نشان ميدهد کدام يک تويی و کدام يک جسد. نامه رسان مهربانانه، پاکت را درون يک پاکت ديگر گذاشته و به من رسانده بود.
می توانيد بگوييد نامه های خوانندگان است ديگر، خوب ميدانيد که چه آدم هايی توی آن ها پيدا می شود.
ولی حتی برای نويسندگان حرفه ای هم جنسيت من مساله ای است که ارزش آن را دارد به خاطرش عرق بريزند. از يکی از آن ها در روزنامه همين ديروز نقل قول می کنم:«آن هند جگر خواره انتقامجوی کمونيست» [ به جای هند جگر خوار در متن از نام زن باکره ستيزه جويی در افسانه های ايسلندی استفاده شده که در جنگ ها شرکت می کرد.م]. يک نويسنده ديگر در مجادله ای در بهار همين امسال مرا با اولريکه ماينهوف « از گروه بادر ماينهوف» مقايسه کرده بود و مقاله را با تصوير بزرگی از هردو ما آراسته بود.
متجاوز، انتقامجو، تو اين هستی!
من فقط زن نيستم. علاوه بر آن چپ هم هستم. هيچ چيز در جهان تهديد آميزتر از اين نيست. چپ را بايد افراطی، منزوی، ديوانه برپا کردن دعوا و ناتوان معرفی کرد. در تصوير سياه و سفيد ليبرال ها از جهان هر رنگ جديدی تهديد آميز است، هر طرح آلترناتيو، نشانه آن است که «تئوری توطئه» دارد حمله می کند، کسی که پيچيدگی های واقعيت را ببيند و صاحب يک باور باشد، يک مهر روی پيشانی اش می کوبند که واله و شيدای ديکتاتوری, است. يا از عقايد او يک کاريکاتور درست می کنند. آگاهانه حرف های اورا تحريف می کنند. اتيکت به آدم می چسبانند و وقتی می گوئيم اين فضا برای ديالوگ خيلی تند است و ستيز با روشنگری به حدی رسيده که با نوعی مک کارتيسم پهلو می زند، دهن کجی می کنند.
اين گرفتاری برای همه هست اعم از زن و مرد. فقط وقتی آدم حرف های بی سرو تهی بزند که همه دارند تکرار می کنند، از اين مشکل در امان می ماند. اما اگر آدم زن هم باشد، خيلی راحت از او سلب صلاحيت می کنند.
بهار امسال نشريه «يهود يان» مقاله ای در مورد من نوشت و در آن ادعا کرد که من يک «کارشناس» سر خود در همه امور عالم هستم و بيشتر از حدم اظهار نظر می کنم. هم در مورد عراق و هم در مورد افغانستان. بايد اين کار را تمام کنم بويژه که خيلی ابله هستم. مقاله مصور شده بود به يک عروسک باربی با اين نوشته:«اين عکس تصوير اوسا ليندربورگ نيست»,
يک دختره کله پوک کوچولو که زيادی پرت و پلا ميگويد. اين تو هستی!
در مجادلات اجتماعی آدم می گزد و گزيده ميشود. من تحمل آن رادارم و فقط وقتی ناراحت ميشوم که نفرت شخصی بر بحث غلبه می کند. اما وقتی با اين حرف های مبتذل و اين تصاوير روبرو می شوم، فکر ميکنم مساله شخصی نيست و فقط به من مربوط نمی شود.
يادمان نرود «آلت تناسلی کمونيست» همان دشنامی بود که پليس به دخترانی ميداد که در تظاهرات ضد جهانی شدن در شهر گوتنبرگ شرکت کرده بودند.
«آلت تناسلی چپ»؟ آماده برای اين که کفش و کلاه بردارد و به جنگ برود؟ نه، واقعيت اين نيست. تعداد زنان در مباحثات اجتماعی کم است. تعداد آن ها که از موضع چپ در مباحثات شرکت می کنند، باز هم کمتر است. برای اين پديده توضيحات زيادی وجود دارد. ولی ترديدی نيست که اين لحن تند و سرکوب کننده يکی از دلايل آن است. از عدم اعتماد به نفسی که وجود دارد خبر داريم. «هند های جگر خوار» ترجيح می دهند در گورهای ناشناس ستون نويسان روزنامه ها دفن شوند، تادر يک جدال فرهنگی به آن ها تجاوز شود. جرات نمی کنی. طاقت نمی آوری. «روسپی بازداشتگاه گولاگ»، همين يک کلمه و بازی تمام.
و تو ای «روسپی پولپوتی» فورا، خفه شو! ما به واقع که کارهای مهم تری داريم، از قبيل کارزار دمکراسی عليه سياست و شهروندان پررو. و تو ای «آلت تناسلی شهيد نما»، وقتی می خواهی سرفه کنی در را روی خودت ببند. راستی «کله پوک»، گفتی اسمت چه بود؟
از آرشیو
Comments
“ديالوگ” محافظه کاران با يک زن پيشرو — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>