احمد بخردطبع: مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و تجربیات تاریخی تقابل اتحادیه های بروکراتیسم کارگری با جنبش مجامع عمومی در فرانسه! (3)
مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و تجربیات تاریخی تقابل اتحادیه های بروکراتیسم کارگری با جنبش مجامع عمومی در فرانسه! (3)
احمد بخردطبع
اعتصابات کارگران بعضی از واحدهای بزرگ تولیدی حول محور مجامع عمومی به مثابه ی تشکلی پویا و ناپایدار در ایران، موجب آن گردید تا به فضای مبارزاتی اینگونه جنبش های مطالباتی و نیز سیاسی از سال های چهل میلادی در فرانسه پرداخته تا دلایل مخالفت اتحادیه های بروکراتیک را که در موازین نظام سرمایه داری امتزاج یافته اند، در زندگی مبارزات عملی نشان داده شوند و این تجربیات تاریخی ثابت می کند که تمامی تشکل های پایدار هرمی کارگری چه از نوع مطالباتی و چه سیاسی، از ابتدای شکل گیری شان در قرن نوزده ی میلادی مسیر اشتباهی را طی نموده اند و لنین نیز بعنوان یک انقلابی کمونیست که سر سازش با نظام سرمایه داری را نداشت و بویژه در مقاطع سرنوشت ساز تاریخی از فوریه 1917 تا اکتبر همان سال آنرا به اثبات رساند، متاسفانه در چنین اشتباهی سیر می نمود. بنابراین هرگونه تشکل هرمی به دلیل دارا بودن نظم و انظباط از بالا و اطاعت آن بر مبنای سانترالیزم دموکراتیکی که بصورت پایدار و دائمی عمل می نماید، ریشه ی لغزش ها را در بطن خویش حفظ می کند. بنابراین بحث و جدال بر سر نام اتحادیه های سندیکایی نخواهد بود بلکه بر محتوای آن قرار گرفته است. در چنین راستایی اگر کسی و یا کسانی با نام آن توافق دارند می توانند و حق دموکراتیک شان است که از آن دفاع نمایند در صورتی که آنرا از محتوای هرمی و غیر شورایی خارج سازند و نمایندگان دائمی و پایدار از کنگره ای تا کنگره ی دیگر نداشته و مطابق با اداره ی شورایی، در صورت عدول از موازین طبقاتی، نماینده و یا نمایندگانی از آن قابل تغییر باشند تا بذر سازش های مضر در دوره های سرنوشت سازاجتمای برای جنبش کارگری تا حد امکان سد شود. نمی توان از تشکل هرمی استقبال کرد ولی شعار اداره ی شورایی را در تابلوی تشکیلاتی خود نصب نمود و در این راه اگر احزاب سیاسی و یا اتحادیه های کارگری هرمی و پایدار بجای پیشبرد مبارزه ی طبقاتی با نام کارگر به رفرمیسم و سازشکاری با بورژوازی روی آورند، روند مخالفت و حتا دشمنی با تشکل پویا و غیر پایدار بر مبنای اداره ی شورایی بصورت عریان و آشکارتری متظاهر می گردد که در مواقع حساس ضربات کاری به جنبش کارگری وارد خواهد ساخت که نمونه آنرا در فرانسه دنبال نموده و خواهیم کرد. ولی آنچه که بمن مربوط می شود اینست که در 9 سپتامبر 2010 در کنفرانس سندیکای س ژ ت در مورد جنبش کارگری ایران حضور داشتم که در آنجا پیشنهاد تشکیل “کلکتیو سندیکایی” را داده بودم و “ژان فرانسوآ” که مسئولیت بین المللی سندیکای مذکور را بعهده داشت و کنفرانس را نیز اداره می نمود، در وقت استراحت بسویم آمده و اظهار داشت که پیشنهادت را بعنوان برنامه ای عاجل و ضروری یادداشت نموده ام. در چنین مسیری پس از سه یا چهار ماه فاصله، “کلکتیو 5 سندیکا” را با همکاری مستقیم “همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران در فرانسه” و “اتحاد بین المللی…” سازماندهی می شود و در آن دوره با “همبستگی سوسیالیستی… ” در فرانسه فعالیت داشتم و باید تاکید کنم که هنوز هم بدان اعتقاد دارم زیرا عاملی فشار به نظام استثمارگر جمهوری اسلامی ایران است که می توان از آن با مطالبات منطقی و ضروری که از طرف فعالین کارگری داخل و خارج کشور طرح می گردد، به سندیکاهای بروکرات داده شده و از این طریق فشار ذکر شده در فوق بصورت نامه های رسمی اعتراضی، افشا و انتشار مییابد، عملی گردد و در چنین راستایی معتقدم که باید ابتکار عمل از روی ندانم کاری، بدست بعضی از به اصطلاح مدافعین کارگری افتاده است، خارج گردد. البته به این مسئله نیز واقفم که با وجود مسئولین بروکرات و در نهایت چپ بورژوایی در اینگونه سندیکاها نظیر س ژ ت، چنین عملی تقریبن غیرممکن به نظر می رسد. به هر صورت مدافعین غیر واقعی کارگری از این راه، تابلوی تبلیغاتی را بیش از بیش به گردن می آویزند. نباید فراموش کرد که خیل عظیمی از کارگران فرانسه در درون این سندیکاها فعالیت دارند که در عین حال موافق با سیاست های مسئولین بروکرات آن نمی باشند. ولی پشیمانی ام در آنجاست که هر ساله برای دفاع از جنبش کارگری ایران در برابر “آیلو” (سازمان جهانی کار) به ژنو میرفتم و در برابر این ارگان بورژوایی خود را دخیل می بستم، موردی که عملن نمی تواند خواسته های جنبش کارگری ایران از طریق سازمان جهانی کار منظور شود و بطور رسمی فشاری بر آن وارد آید و در تعاقب آن نمایندگان دروغین کارگری جمهوری اسلامی ایران، افشا و حتا اخراج گردند. ولی این نوع نمایندگان غیر واقعی، به رتبه و مسئولیت بالایی بوسیله همین سازمان جهانی کار در اتحادیه های بین المللی اشغال می نمایند.
در نوشته اول خصومت سندیکاها و حزب سیاسی را در برابر اعتصابات کارگری بصورت مستند ارائه داده و در نوشته دوم عدم همراهی آنها را در برابر جنبش عظیم دانشجویی مشاهده نمودیم که چگونه از همبستگی پایدار کارگران با دانشجویان بعناوین مختلف جلوگیری بعمل آورده و در یک کلام سیاست فوق باعث عدم رشد و سیر صعودی مبارزه ی طبقاتی می گردید و زمانی نیز اگر همراهی خود را با دانشجویان اعلام می داشتند، فقط بطور موقت در اعتراض به سیستم وحشیانه ی پلیسی بود که مشابه ی آنرا در اتحادیه های بروکرات در رابطه با سازماندهی اعتصابات کارگری به اعتصابات Zéle معروف اند. اینگونه سیاست های ضد کارگری و بطریق اولی ضد انقلابی در سراسر اروپا از طریق سندیکاها و احزاب سیاسی مشابه اعمال میشد که یک نمونه ی دیگر آنرا می توان در “حزب کمونیست ایتالیا” و سندیکای “چی جی ال” (CGL) مشاهده نمود که در مجموع همه ی این احزاب کارگری در اروپا با نام کارگران و سوسیالیسم، مشاطه گران بورژوازی محسوب می شوند و بصورت نهان و آشکار مدافع نظام سرمایه داری بوده و با هزاران بند مرئی و نامرئی بدان متصل می باشند و نیز همه ی آنها آشکارا با “مجامع عمومی” و “کمیته های اعتصاب” کارگری که نقطه ی عطف و اولیه شوراهای گسترده ی اجتماعی می باشند، مخالفت می ورزند و اینگونه است که سد آهنینی در برابر انقلاب اجتماعی و بطریق اولی حکومت شوراهای کارگری بوجود می آورند. اکنون به دنباله بحث خویش ادامه می دهیم.
از جنبش 68 و پس از آن چرا مبارزات طبقاتی کارگران در فرانسه به بن بست می رسد!
در نوشته دوم علل شکست جنبش 68 دانشجویی و دلایل عدم همبستگی همه جانبه ی کارگران را مورد ارزیابی قرار داده بودیم، اکنون به دنباله ی آن می پردازیم.
پل پالاسیو (Paul Palacio) در کتاب خود در رابطه با اعتصابات کارگری اتومبیل رنو پس از جنبش 68 می پردازد. این اعتصابات در مقاطع مختلفی از سال 1969 آغاز می گردد و در دوره های متفاوتی تا سال 1975 ادامه می یابد. اعتصاباتی که سعی می گردید از طریق “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” سازماندهی شود. کارگرانی که بیش از بیش متعلق به “رزم کارگری” (LO) و “سازمان بین الملل کمونیستی” (OCI) و (LCI) و… از جمله مائوئیست ها نیز نقش فعالی ایفا میکردند. هدف آن بود که از هژمونی سندیکاهای بروکرات کاسته شود. در دومین قسمت از همین نوشته به اختلاف سندیکای س ژ ت با “پل پالاسیو” (Paul Palacio) که در کتاب وی انتشار یافته است، پرداخته بودم و در حالیکه یکی از نمایندگان این سندیکا در کارخانه اتومبیل رنو بود، به دلیل اعتقاد به “کمیته اعتصاب” و “مجامع عمومی” مجبور شد که سندیکا را ترک نماید و یا بهتر است بگوییم که وی را کنار گذاشته بودند ولی بلافاصله سندیکای س اف د ت (CFDT) وی را می پذیرد و در انتخابات کارگری بعنوان یکی از نمایندگان این سندیکا از طرف کارگران رنو انتخاب می گردد. واقعیت این است که کارگران آگاه و انقلابی مجبور می شوند که در سندیکاهای بزرگ بروکرات فعالیت کنند تا در مواقع اعتراضات و اعتصابات کارگری از داخل همان سندیکاها و در واحد تولیدی اعتصابی، نقش “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” را برجسته سازند بطوری که سرنوشت اعتصاب از طریق دو ارگان یاد شده سازماندهی شود. اینگونه فعالیت های کارگری هنوز هم بویژه در کارخانجات اتومبیل سازی فرانسه اعمال می شود و اختلافات عدیده ای را موجب می گردد که بعدها بدانها خواهم پرداخت.
اعتصابات 1969 تا 1975 مبتنی بر مطالبات اضافه دستمزد، تبعیض در پرداخت حقوق با کار مشابه یعنی نا عدالتی در ارائه مزد و نیز شرایط سخت و طاقت فرسای کار بود. بعضی موالقع اعتصاب از اقلیتی آغاز می گشت و کار و فعالیت همه ی بخش های متفاوت را متوقف می نمود. یعنی زمانی که کارگران متخصص که آنها را (OS) میخوانند (Ouvrier Spécialisée ) ، که در هر بخش کارخانه نسبت به دیگر کارگران، اقلیتی را تشکیل میدادند، در اعتصاب قرار می گرفتند، فعالیت همه ی بخش ها ی کارخانه متوقف می گردید. در چنین مسیری اکثر کارگران آگاه و متعلق به نیروهای انقلابی، جزو کارگران متخصص بودند و این مسئله خشم سندیکاهای بروکرات را بر میانگیخت. اعتصابات رنو بویژه از سال 69 تا 75 در مقاطع متفاوتی جریان داشت، بیش از بیش با استفاده از “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” با نام سندیکاها ولی با اعمال روشی فراتر از آنها، اعتراضات را هدایت میکردند تا جلوی سازش های احتمالی با ریاست کارخانه بسته شود و از اعتصابات به شیوه ی Zéle جلوگیری بعمل آید. مطابق با تجربه ی “پل پالاسیو”؛ ریاست کارخانه، فعالین کارگری را در تمامی بخش ها که در سازماندهی اعتراضات و اعتصابات فعال بودند، شناسایی می کردند و در پروسه ای مناسب، اخراج آنها را موجب میشدند. در این میان بویژه “مائوئیست ها” در زمره ی اخراج ها قرار گرفته بودند. سعی میکنم در این زمینه نگاهی به دلایل اساسی سر برآوردن “مائوئیست ها” به اختصار بخصوص در سطح جهانی داشته باشم زیرا تفکر یاد شده نه فقط در فرانسه بلکه حتا در کشورهای دیگر در مقایسه ی اولیه در چارچوب جنبش کارگری با آنکه کمیت قابل توجه ای نبودند، ولی عمیقن فعال و سعی میکردند که خود را در درون طبقه ی کارگر نفوذ دهند. پرداختن به این مسئله با آنکه قدری از مسیر اساسی بحث ما فاصله میگیریم، ولی اشاره بدان ضرورت خواهد داشت که چگونه روشنفکرانی که غالبن پایه ی طبقاتی کارگری نداشتند ولی با تمام صداقتی که در این زمینه از طرف آنها صورت می گرفت، روشی آوانتاریستی که متاسفانه نمی توانست خواسته های مبرم و اساسی روز کارگران را منعکس سازد ولی برعکس، در برابر سندیکاهای بروکرات و سازشکار بطور جدی مقابله می کردند و با آنکه معتقد به تشکل های هرمی می باشند، ولی در مبارزه با سازش، به “کمیته های اعتصاب” و “مجامع عمومی” کارگران پیشرو همکاری نزدیکی داشتند. برجستگی تفکر مذکور دلایل خود را دارد، زیرا در سال های 60 میلادی اعتراضات اجتماعی بالا می گیرد. بویژه با تغییر و تحولات سیاسی که در سطح بین المللی ایجاد می شود، دامنه ی آنرا وسیع تر می کند. استالین در سال 1953 پس از کشتارهای وسیع کمونیست ها در سطح جهانی با دنیای خویش وداع می کند و خروشچف در سال 1956 و در کنگره ی بیستم با انتقادی سطحی از کشتار استالینی، در میان نظم موجود قدرت می گیرد و این مسئله موجب بحران و در تداوم آن انشعاباتی را عملی می سازد. چین پس از انقلاب 1949، همه ی قدرت را بدست “مائو تسه تونگ” می دهد و یک قدرت سیاسی هرمی و ولونتاریستی سیاسی را با نام کارگر و قدرت شورایی، صف آرایی می کند. چین و رهبر آن یعنی مائو که متحد سیستم استالینی بود، بویژه از این انتقادات بر آشفته می شوند و از اردوگاه فاصله می گیرند. در واقع از سال های شصت میلادی نا امیدی از “اردوگاه” باعث می شود که بخصوص جوانان بسوی “مائوئیسم” روی آورند که از جمله در جنبش دانشجویی 68 در سراسر اروپا فعال بودند. جوانان طرفدار “مائو” بویژه دانشجویان برای کار جذب کارخانه ها میشدند تا با طبقه ی کارگر رابطه ای مستقیم برقرار سازند. درواقع اندیشه ی “مائوئیستی” همان تفکر استالینی بود که بدنبال آن سازماندهی هرمی و حزب آهنین آن که نظم سرمایه را در دستان خود گیرد و نیز همه ی ابزارهای بورژوایی بنام دولت را ایجاد و نظم مذکور را در دستان آن قرار دهد و اینگونه سیستم را “دولت پرولتری” بخواند. از طرف دیگر اتحادیه های کارگری و احزاب بروکرات نظیر “حزب کمونیست فرانسه” و “سندیکای س ژ ت” نیز از همان خمیره ی استالینی بودند ولی در این میان تضادی چشم گیر آنها را از یکدیگر منفک می ساخت و آن رادیکالیسم مبارزاتی “مائوئیست ها” علیه نظام سرمایه داری بود که بعدها در دوره ی هفتاد میلادی با تئوری “سه جهان” این نیز فروکش مییابد. ولی برعکس در دهه ی شصت، آنها در برابر بورژوازی، خود را سازش ناپذیر نشان داده و بخصوص باورمند به تشکل های هرمی و پایدار بودند. بنابراین رادیکالیسم آنها در خدمت اهداف همان سیاستی بود که استالین در روشیه اعمال می نمود و یا مائو در چین داشت، یعنی خطوطی عاری از قدرت گیری واقعی شوراهای کارگری که در نهایت در خدمت قدرت گیری حزب منتهی می گشت. این جوانان بخصوص بعد از جنبش 68 به کارخانه ها نزدیک می گردند و از جمله تعدادی میلیتانت در اتومبیل سازی رنو به کار مشغول می شوند.
پل پالاسیو (Paul Palacio) در کتاب خود در مورد “مائوئیست ها” و آمدن آنها در اتومبیل سازی رنو می نویسد که من باختصار در اینجا می آورم:
«در سال های 1969 و 1970، کارخانه شروع به استخدام کارگر می کند که از میان آنها ده ها نفر “مائوئیست” بودند که اکثر آنها پایگاه خرده بورژوا و حتا بورژوایی داشتند. بعضی از آنها روشنفکران جوان بین 20 تا 25 ساله بودند نظیر “کریستیان ریس” (Christian Riss) ، “ابولکر” (Aboulker) ، “تورو” (Thureau) و… که از “مدرسه عالی نرمال” پاریس به اتومبیل سازی رنو آمدند. مائوئیست ها به محض ورود به کارخانه بدون اینکه هفته ها و ماه ها صبر نموده تا با محیط کار و کارگری آشنایی یابند، بسیار عجول رفتار می کردند. آنها با چمدانی از تئوری و تفکر مائو وارد شده و فکر میکردند که در دوره ی انقلابی بسر می برند و تئوری شان این بود که “یک نفر که می افتد” 10 نفر بر می خیزند” ، (Un qui tombe, dix qui se lèvent) … من با آنها رابطه ی خوبی داشتم و بحث و جدل می نمودیم. آنها بطور واقعی روحیه کارگری نداشتند و نشریات خود را بطور علنی از درب های ورودی و حتا داخل کارخانه توزیع می نمودند و ملاحظه ای به عواقب پخش آن در محیط کارخانه نداشتند. کانتین غذاخوری به تدریج قیمت غذا برای کارگران را افزایش می داد. در کانتین، سندیکای س ژ ت غلبه داشت و کمیته کارخانه نیز مداخله گر و فعال بود. مائوئیست ها از این مسئله برای بالا بردن روحیه مبارزاتی کارگران بهره برداری نموده و پائین آمدن قیمت ها را اعلام داشتند. این عمل باعث شد که بین مائوئیست ها و سندیکای س ژ ت برخورد فیزیکی شدیدی بوجود آید… در تعاقب چنین برخوردی سندیکای س ژ ت و حزب کمونیست افراد خود را در یک روز بین 100 تا 150 نفر از کارخانه های دیگر وارد اتومبیل سازی رنو می نمایند تا با مائوئیست ها مقابله کنند، آنها یکی از رهبران بنام “ابولکر” را از داخل به خارج کارخانه برده و در واقع به وی اجازه ورود به کارخانه را نمی دهند. دو روز بعد ریاست کارفرمایی اتومبیل سازی رنو، ،ابولکر” را اخراج می نماید… زمانی که “ابولکر” اخراج می شود، به استثنای سندیکای س ژ ت و “حزب کمونیست فرانسه” که عاملین این اخراج بودند، برای سندیکاهای دیگر اخراج بی دلیل وی عملی تکان دهنده بود و آنرا نمی پذیرفتند. ابتکار دیگر مائوئیست ها مبارزه علیه گرانی بلیط مترو بود. آنها آکسیونی علیه این گرانی در کارخانه سازماندهی می کنند. تعداد سازمان دهندگان به ده ها نفر می رسید، ولی همه ی آنها یکی پس از دیگری اخراج می گردند… در اخراج ها ، من نقش وکیل شان را در کارخانه ایفا می نمودم و آنها نیز متقابلن بمن اعتماد داشتند… به هر صورت همه ی مائوئیست ها یک به یک از کارخانه اخراج شدند… ولی در مورد اخراج یک مائوئیست بنام “پی یر اوورنه” Pierre Overney که ما هر دو در یک بخش کار می کردیم ، یعنی در قسمت آزمایش و کنترل اتومبیل ها،… این جوان مائوئیست پایگاه روشنفکری نداشت بلکه دارای ریشه کارگری کشاورزی بود. او نیز نشریه مائوئیست ها زا در کارخانه بطور علنی توزیع می کرد… چهره ی مهربان (سمپاتیک) و نیز شوخ طبع بود. او را به دلیل توزیع نشریه از کارخانه اخراج می کنند. … یک سال پس از اخراج، “پی یر اوورنه” به قتل می رسد. مائوئیست ها به دلیل اخراج تدریجی که آنرا تبعیض و راسیسم علیه خود تلقی می کردند، یک روز (یعنی در 25 فوریه 1972 ـ داخل پرانتز از من است)، در بیرون کارخانه و در مقابل درب های ورودی در حال توزیع بیانیه در رابطه با تبعیض و راسیسم اخراج خود بودند که نگهبان یک قسمت از توزیع آن بوسیله ی “پی یر اوورنه” جلوگیری بعمل می آورد ولی “پی یر” به توزیع بیانیه ادامه می دهد. در این اثنا نگهبان اسلحه بیرون می کشد و دقیقن به قلب وی شلیک می کند و “پی یر اوورنه” جان می بازد… به دنبال قتل “پی یر” تمام کارخانه و نیز سراسر فرانسه عمیقن منقلب می شوند… سندیکای س ژ ت در رابطه با قتل “پی یر اوورنه” در روز 28 فوریه 1972 اطلاعیه ای از “دفتر کنفدرال” به این مضمون توزیع می نماید: “حوادث خونینی که در کارخانه رنو صورت پذیرفت، نتیجه و نقطه اوج تلفیق فعالیت کماندوهای چپ که از خارج به داخل کارخانه نفوذ نمودند با پلیس لباس شخصی مسلح در کارخانه است.”
فقط سندیکای س اف د ت (C F D T) موضع صحیح اتخاذ می نماید و در محکومیت آن جلسه ای را فرا می خواند که کارگران قابل توجه ای از جمله من، در آن شرکت می ورزند. این همایش از قبل از طرف ریاست کارخانه و بویژه سندیکای س ژ ت تحریم شده و عمل سندیکای س اف د ت را نادرست اعلام میدارند و سندیکای س ژ ت آشکارا کارگران را از شرکت در آن باز میدارد. ولی مراسم تشییع وی تبدیل به تظاهرات عظیمی می شود که از چپ ها و همه ی فعالین سیاسی و کارگران و حتا فراتر از آنها که از قتل وی منقلب شده بودند، در آن شرکت می کنند.». (1)
صحنه ی دلخراشی که موجب قتل یک کارگر اخراجی می گردد که چگونه است نگهبان یکی از درب های ورودی اسلحه حمل می کند زیرا کارخانه که پادگان نیست و چگونه است که سندیکای س ژ ت بر خلاف همه و در همسویی با ریاست کارخانه قتل “پی یر اوورنه” کارگر مائوئیست اخراجی را محکوم نمی کند و همراه با بورژوازی هار، اعتراضی به کرامت انسانی نمی گذارد و حتا همایش سندیکای س آف د ت را تحریم می کند. اینکه مائوئیست ها در کارخانه نشریات خود را توزیع می کردند، مرتکب اشتباه فاحشی می گشتند. آنها که در جنبش عظیم دانشجویی 68 شرکت فعالانه ای داشتند، در این اندیشه بسر می بردند که در جامعه شرایط انقلابی برقرار است و باید انقلاب کارگری در دستور کار قرار گیرد و از این نظر است که از سال 1969، بویژه روشنفکران آن که پایگاه واقعی کارگری نداشتند به صحنه های کار وارد می گردند تا اهداف خود را که مملو از آنالیزهای اشتباه آمیز اجتماعی بود، جامه ی عمل پوشانند.آنها بمثابه ی آوانتوریست ها در اتومبیل سازی رنو رفتار می کردند و این عمل اخراج همه ی شان را موجب گردید. ولی در این میان به چه دلیل سندیکای س ژ ت لباس کامل بورژوایی به تن می کند و حتا قتل “پی یر اوورنه” که اتفاقن دارای پایگاه کارگری بود را محکوم نمی نماید. اشتباهات مائوئیست ها و توزیع نشریه در کارخانه به کارفرمایان و ریاست آن مربوط میشوند ولی چرا سندیکای س ژ ت با “کماندو” نامیدن اینگونه کارذگران، مسیری را باز می کند تا به این طریق قتل “پی یر” را توجیه نموده و بجای محکومیت نگهبانی که اسلحه در کارخانه داشت و چه منبعی به وی اجازه ی حمل اسلحه داده بود، آگاهانه با بورژوازی هم صدا می گردد. همانطور که در سابق نشان داده بودیم ، سندیکای س ژ ت، توزیع نشریه “صدای کارگران رنو” را که متعلق به کارگران این کارخانه و از دوره ی اعتصاب تاریخی آن در سال 1947 انتشار مییافت، ممنوع اعلام کرده بودند. مسئولین بروکرات و مستبد این سندیکا، حتا برخوردهای فیزیکی یعنی لومپنی نیز سازماندهی میکنند و اینگونه در برابر آزادی بیان و قلم می ایستند. رفیق “پل پالاسیو” در جایی از نوشته ی خود اشاره نموده است که «هم حزب کمونیست فرانسه و نیز سندیکای س ژ ت همانند مائوئیست ها استالینی بودند» ولی در عین حال و از آنجا که این دو جریان در خصومتی آشکار با مائوئیست ها قرار داشتند، در اعتراضات کارگری به سوی سازماندهی “کمیته های اعتصاب” و “مجمع عمومی” بطرف کارگران آگاه به مبارزه ی طبقاتی روان شده و در نتیجه ارگان های اعتراضی فوق را می پذیرفتند ولی آنچه که برای سندیکاها و بویژه سندیکا ی س ژ ت باقی میماند پیشبرد آن نوع مطالبات معیشتی است که با قدرت سیاسی بورژوایی درگیر نشود، ولی زمانی که با مطالبات واقعی و کلیدی روبرو میشوند که در رویارویی جدی با کارفرمایان و قدرت سیاسی حاکم قرار میگیرند، ترفندی را از استین خود خارج می سازند و آنهم سازماندهی اعتصابات Zéle یا ناپیگیر خواهد بودکه پس از مدتی کارگران با چشیدن طعم شکست به خانه های خود باز می گردند و قوانین استثماری در پارلمان و بطرق اولی در کارخانه و مکان های متفاوت کار و فعالیت، تثبیت می شوند. همانند اعتصاب ژانویه سال 1973 به دلیل مجموعه ای که رفیق “پل پالاسیو” در صفحه 53 نوشته خود عنوان میدارد، بدنبال مطالبات معیشتی که کارگران دنبال می کردند، بنری را بطور مشترک در بخش های مختلفی از کارخانه نصب نموده و نوشته شده بود “ما کارگران همانند گنجشک ها نمی باشیم که خرده نان به سوی ما پرتاب شود” ، این اعتصاب به دلیل ناپیگیری و دوری جستن از مبارزه ی اعتصابی از طرف سندیکای س ژ ت، با شکست مواجه می شود.
ولی خارج از ابتکار سندیکای س ژ ت در 21 مارس 1973، کارگران بخش “پرس اتومبیل” همراه کارگران متخصص OS و نیز بعضی از بخش های دیگر، اعتصاب و اعتراضی را با تشکیل “کمیته اعتصاب” و در تعاقب آن “مجمع عمومی” آغاز می کنند. “پل پالاسیو” نماینده کارگری سندیکای س اف د ت (که در آن دوره این سندیکا برخلاف فعالیت کنونی اش که کاملن بورژوایی است، بهتر عمل می نمود)، در هر دو ارگان فعال بود. در چنین مسیری دو سندیکای س ژ ت و نیز “اف او” (FO) ، (که دارای وزن قابل توجه ای نبود)، با این اعتصاب مخالفت می کنند ولی اعتصاب از 21 مارس تا 12 آوریل ادامه می یابد. نمایندگان “مجمع عمومی” و نیز “کمیته اعتصاب” در تمام این مدت از کارخانه خارج نمی شوند و نیمه شب نیز جلسه ی “مجمع عمومی” برقرار می گردید. “س ژ ت” و همچنین “اف او”، پیشنهاد بازگشت به کار را عنوان می ساختند و کارگران نمی پذیرفتند. در یک نیمه شب “پل پالاسیو” دوبار مورد حملات فیزیکی قرار می گیرد. بار اول در جلسه ی “مجمع عمومی، یک عضو س ژ ت با ضربه سر به وی تهاجم می آورد و بار دوم باز در جلسه ی “مجمع عمومی”، نماینده ی س ژ ت با مشت محکمی چهره اش را زخمی میکند که در هر دو تهاجم فیزیکی با دفاع قاطعانه کارگران از وی، مهاجمین رسوا و افشا می شوند.
سخنرانی پل پالاسیو در اعتصاب کارگری 21 مارس تا 12 آوریل
اینکه آنها تا چه اندازه از سازماندهی “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” خصومت می ورزند، دلیل اساسی دارد، زیرا اینگونه سازماندهی از سازش های احتمالی تشکل های هرمی و پایدار سندیکایی، جلوگیری بعمل می آورد و تصمیمات را نه از بالای سر کارگران بوسیله ی مسئولین بروکرات سندیکایی، بلکه مستقیمن از طرف کارگران اعتصابی به نتیجه می رساند. دقیقن به این دلایل اساسی، اعتصاب کارگران سه هفته تداوم مییابد و به موفقیت نسبی میرسند و ریاست کارخانه می پذیرد که چهل درصد از هزینه ی اعتصاب 7000 کارگر بخش “پرس” و 3000 کارگر از بخش 38 را که مجموعن ده هزار میشدند، بپردازد. “پل پالاسیو” از طرف ریاست کارخانه و… بارها تا مرز اخراج قرار می گیرد ولی با دفاع کارگری هر بار در جایگاه خود محفوظ می ماند.
ادامه دارد.
2 فروردین 1403 ـ 21 مارس 2024
منبع :
- Souvenirs d’un militant révolutionnaire à Renault – Billancourt – Paul Palacio – Edition : lbC – les pages 43 – 44 – 45 et aussi 53.
مائوئیستها و لنینیستها و بقیه مارکسیستهای حزبی برای حزبشان کار میکنند. کار اصلی حزب گرفتن قدرت سیاسی به هر وسیله ای است و رهبری آن ارباب است. اصلا تعجب ندارد. پیروزی حزب کمونیست چین خیلی زرق و برق داشت اما درون آن کاملا بورژوائی و اربابی و بردگی بود. نتیجه بقدرت رسیدن آن حزب هم می بینیم که یک جامعه ای است با سیستم سرمایه داری دولتی و خصوصی که اخیرا در آفریقا نیت های امپریالیستی هم دارد.
میتوان گفت که مارکسیستها ایده کمونیسم را لوث کرده اند.
آنارشیست