ایران، کشتارگاه خدا و ملا
بهنام چنگائی
بزنگاه سرنگونی فاشیسم اسلامی
دیگر نباید کوتاه آمد. کشتار 512 معترض که 69 تن از آنان کودک بودند. اعدام 565 قربانی بساط رژیم گرسنگی و مرگ، و بازداشت بیش از 24200 نفر که بسیارانی از آنان دختران نوجوانی هستند که اسیر شده و در سیاهچال های خامنه ای و توسط مزدوران دین دولتی بارهای بار آنانرا سرکوب و تجاوزکرده، و سپس برای خاموش کردن آتفشان خیزش اعتراض انقلابی، این دختران مبارز را کشته و در گوشه ای از شهرها بدورریخته می ریزند. نه نباید سکوت کرد و خوشبینی به اسلام و الله داشت؛ زیرا چنین توهمی جز ایستادن در صف دشمنان انسانیت نیست. اینک فصل زدودن سیاست دینمداری، ریشه کنی آئین دشمنانه اسلام حکومتی و رودرروئی با هرنوع از شیوه های دینی انسان ستیزانه است. دور یافتن راه سرنوشت سازی، خودباوری و دوران رواج سازندگی فردای انسانمداری ست. فردائی براستی دیگر و با اراده و اداره اجتماعی ایکه هرگز خودکامگان تاکنونی درین کشور و در سده های گذشته به پیدائی آن نه یاری، یا که توجه، بل تعهدی به پیدائی آن نداشته، و شاه و شیخ پیوسته دشمنان ذاتی آن بوده اند.
اینک دوران برپاخاستگی و ایستادگی برای ساختن آینده ای دیگر فراهم شده است. آینده ایکه بیش از همه نیروهای کار و تلاش بتواند در آن و بی گمان می تواند یگانه پشتگرمی واقعی و پایداری و پاسداریش باشد. این فرصت و آرزو همینک در گوشه بگوشه ی ایران رواج اش ممکن شده و پیشاهنگی نیروی پیشبرنده ی آن در سراسر ایران توده ای و مهیاست. دستکم پس از 100 سال خودکامگی و ننگنامی شاه و شیخ، این تاریخ مرگبار و خونخوارگی آنان بر کارگران و توده های درد و رنج آشکاراست و چشیدن خودکامگی های زهرآگین شان را هم پیشینیان و هم بویژه نسل ما خوب می شناسد و بی پروائی در کشتارهای شان را ما جان بلب رسیدگان هرگز فراموش نکرده و نخواهیم کرد.
اینک چه دیر شود یا هرچه زودتر، ما می خواهیم و می توانیم با یاری هم و با همبستگی بزرگ طبقاتی مان که همینک در سراسر ایران برپا، شکوفا، و گستره اش جهانی گشته است، باهم برخیزیم و یکبار برای همیشه به دوران مفتخوری پلیدان که تکسواری های سلطنت پست و خلافت پلشت هردو باشد نقطه پایانی گذاریم و به فرجام و سرانجام مرگباری آنان و حکومت شان فرمان ایست دهیم. ما دودمان پهلوی را در 57 بخاک سپاردیم و اینک نیز می بایست به حیات پاسداران نادانی، این دریدگان و درندگان ولائی ـ اسلامی پایان دهیم و ریشه های چرکین هردو را برای همیشه از زهن وباور ” نوع انسان ” نیست و نابودکنیم و خواهیم کرد. ما بارها کلاه گشاد خدا را با دستان کثیف ملا که قرن ها و بویژه درین 43 سال فریب شان را خورده و برسرگذارده ایم، اینک اما آنرا در سراسر ایران بدورخواهیم افکند.
چون ما دگرگونی می خواهیم و زمانه خودباوری انسانمدار آغازشده؛ و درین بزنگاه سرنگونی رژیم فاشیست اسلامی خرد تجربی توده های کار بیدار و پویاتراز همیشه شده، و برپای خویش اجتماعی ـ طبقاتی شان استوار ایستاده اند. اراده ی جستجوگر یکایک ما اینک و بی ردخور توان واژگونی هرآن رژیم را دارد. وزهمینرو نیز شایسته و بایسته است که ما پاسخی سرراست برای راهبردهای رهائی آتی خویش بیابیم تا هم برای گذر از امروز سیاه، بسوی فردائی روشن و کارآمد، و بسود ” نوع انسان کارمزد” یاریرسان باشد؛ و هم برای هموندان و دردمندان منطقه ای و جهانی مان تکیه گاهی دوستانه، استوار و مستقل از تلاش مشترک، اجتماعی و طبقاتی بسازیم و در میان خود بر آن ببالیم؛ و پیش از همه با همبستگی آگاه و هوشیار خود، ایران را در آغوش خویش بگیریم و برای همیشه کلیت آنرا سزاوار زندگی زندگان مهیا و امیدوار برپاداشته باشیم، بدانگونه که یکی برای همه، و همه برای یکی باشد!.
خرد اجتماعی و شورطبقاتی
زیراکه از دیروز تا بامروزه بر کسی از بلازدگان سرمایه سالاری های شاهی ـ ولائی و همچنین بر همه داغدیدگان از اسلام قهار پوشیده نیست که در هر دو دوره شاه و شیخ “اسلام” راحت ترین بهانه و بهترین پناهگاه سروری شاه و شیخ بود و هست. در هردو دوره نه آزادی فردی وجودداشت و نه ایجاد همبستگی آگاه و سازمانیافته اجتماعی آن! همانطوریکه امروز نان و آب و کار بسادگی درین دله بازار و مافیای خامنه ای یافت نمی شود، در دوران شاه هم چنین بود. پس برای رهائی از جور و جبر جلادان نیرنگ کار، و داشتن حق زندگی آزاد، دلبخواه و برابر، هیچ چاره ای نیست مگر ما برای راهکارهای سخت پیشارو باهم و در کنار هم باشیم و با خردجمعی خویش کنارهم آمده و بسوی سرنگونی رژیم رویم، و برای ساختن فردا یکپارچه، خود را مهیا فراروئی بسوی زندگی اجتماعی آینده کنیم.
ما می بایست از امروز ننگین رژیم اسلام سرمایه سالاری بیآموزیم که کشورمان و دارائی هایش نه مال ما، بل جز مال این کاست بی آبروی ملاها و مکلاها و پولداران نبوده و نیست. یادمان نرود که هیچگاه ما جز خدمتگزاران آنان (( شاه و شیخ )) برای لقمه ای نان بیش نبوده ایم. همینک با داشتن این آگاهی تاریخی و تجربی ست که ما می توانیم فریب دوباره نخوریم و برای رفتن بسوی فردای رهائیبخش ایران و در راستای زندگی و برابری سازی های آن بسود همدردان مان مبارزه هدفمند کنیم. ما باید بتوانیم و می بایست به چاره های گسترده اجتماعی و اندیشه ورزی طبقاتی روی آوریم. تا بشود باهم به چارهجوئی های درست و درمانی جامعه چنددست و نابرابر، و به نتایج درست در نشست های شورائی ـ طبقاتی رسید. و برای پیشبرد تک تک هدف های اجتماعیش از پائین و افقی باهمدیگر کارکرد و ناسازگاری های ساختار سرمایه سالاری را دید، و مشترک برای زدودن شان اندیشید، تا همه چیز از دیدگاه اجتماعی باز شده و بررسی شود. تا هم بهتر گره های پنهان دیده و گشوده شود، و هم با یاری یکدیگر بازسازی و دگرگونسازی اجتماعی شود. بنابرین ما ناگزیریم پیش از همه به این پرسش تاریخی مان خود پاسخ دهیم!.
ایران چیست، مال کیست و در کجا جهان ستم، بهره کشی و نابرابری هاست؟
پاسخ: ایران، گورستان آمال و آرزوهای انسان کار، تنگدست، گرسنه، ساده دل و پاکباخته اعصار بهره کشی هاست. ایران نه مال مردمش که کارورزان آن باشند، بل مال خدا، اسلام و ملاتباران است. ایران یا همین جهنم جزغاله شده گرسنگی ولائی مال همین گروه های کوچک داراها و نیرنگبازان ست. ایران محصول تلاش های ناآگاه و بندگی و سرخوردگی بی چون و چرای شهروندان آن بدرگاه نادانی در برابر الله، و سرسپردگی ایمان کور به خرافه های پوچ اسلامی ست. آن ایران شاه سایه ی خدا، و این ایران اسلامی ـ ولائی امروز لاشه ی اهداف بدست نیاورده مردمانی ست که این دیار بازتاب فریبخوردگی انقلابیون خودناباور آن بوده و هست. بندگان یا امت گوش بفرمانی که از پیش برای سروری شاه کارمی کردند و همینک نیز برای شیخ. همگی ما بی کم و کاست بر خاکستر انقلاب شکست خورده 57 خویش درمانده شده ایم و به درگاه سلطنت آن و خلافت این به عزا نشسته ایم. آیا ما راه و چاره ای دیگر داریم؟ آری داریم. نه رفرم، بل انقلاب می خواهیم، ما می باید حکومت کارگری برپاکنیم و خودمدیریتی طبقاتی بسازیم.
نه، ایران مال خدا، شاه، ملا، اسلام و سرمایه داران نیست! مال ما 99% هاست
ایران، یا همین جان های بربادرفته، سرمایه های چپاولشده و این سرزمین های سوخته نیست که وجب بوجبش توسط مردمش درین 43 سال سیاهی و تباهی به عزایش نشسته است. ما ایران دیگر و خودمانی را می خواهیم و آنرا خودمان می سازیم! در ایران شاهی و شیخی و سرمایه سالاری هردوشان کشور، جز کانون سرکوب ها، زندان ها، ترورها و کشتارگاه های دشمنانه به امر خدا و بسود شاهان، ملایان و مکلایان و سرمایه سالاران نبوده و نیست. آن ایران شاه، یا همیین ویرانه اسلامی و تباه گشته ی فاشیسم شیعی جز، تراژدی بردگی، فرمان از خودبیگانگی و تکلیف نابودشدگی، آنهم در بارگاه الهی ـ شیعی نبوده و نیست. این ایران را ما نمی خواهیم، ایرانی که جز این آفریننده شاهی و ولایت فقیه مطلق باشد و جز سردمدار اسلام و انگل های مفتخور و کارناکرده آن باشد را ما نمی خواهیم. این ایران ما نیست، این ایران جز مال و مملکت یکی از برجسته ترین دیارهای چپاولگران ملائی ـ مکلائی و سرمایه سالاری دینی در جهان بیش نبوده و نیست. این ایران، دام خرافه پرستان و دار مرگ بردگان کارمزد و بندگان معترض الهی ـ ولائی بیش نیست. ما ایران خودمان را برمی گردانیم و می خواهیم دوباره آنرا بسازیم.
آیا این چندش برانگیز نیست که سرور و یا امام زمان این دیار در خون نشسته کسی همچون خامنه ای خودبزرگ بین و بی پاسخگو باشد که هست. این آقای راهبر 33 سال است که بنام خدا، رسول، علی، حسین و… یک تنه با سپاه و بسیج اش، خودکامگی مرگبار و فاشیستی خویش را بر کشور رنگین کمانی ما می تازاند. او درین دوران قلدری دینی نه گفتمانی با فرهنگ اجتماعی معترض داشته داشته، و نه یکبار هم شده پیرامون چرائی ویرانگری هایش بکسی پاسخی داده است. تازه این آدم، جانشین خداست؛ از همینرو هرگز نه اشتباه کرده و نه از راه خدایش دورشده است؛ او همچون خدا و اولیایش همیشه پاک و بری از گناه می باشد؛ او فرزانه و پیمانه خرد و مهر الهی ست. تاریخ توهین بار محمدرضا پهلوی هم بسیار چندش برانگیز است زیرا او هم خود را سایه خدا می دانست. تاکی چنین؟ آیا کارگران که کار مفید می کنند، بالنده تر بحال خود و مردم نیستند؟ آیا آنها بهتر توان ساختن دوران تازه انسانمداری را ندارند؟ آیا قریب به اتفاق شهروندان ما کارمزد نیستند؟ پس چرا اینان خود سرنوشت خویش را بدست نگیرند؟
دور اسلام 1400 ساله دشمنی افکن و عصر خودناباوری و خداباوری انسان ستیزانه بسرآمده است. زیراکه خدا و ملا با هموندی و همبستگی “نوع انسان” همخوانی ندارد. در حالیکه همه انسان ها با هم برابرند، جز آنانکه این اصل را نمی پذیرند. آری تاوان سنگین، و بسیار دیر شده است. ما باید در ورود دین دولتی این اسلام به سیاست اجتماعی را ببندیم، در دکان چهاربر خرافه فروشی ملاها را ببندیم. باید آزادی عقیده و وجدان حق همگان باشد و به برتریجوئی فاشیسم شیعی پایان داد. ولی دانستنی ست! آیا ما هنوز خوب پدیده نیرنگ باز آخوند جماعت را می شناسیم؟ آیا هماکنون ما می دانیم که تعریف ملا بیرون از( طیف، قشر، طبقه) بدرستی شناخته شده است؟ پرسیدنی ست! چرا ملاهای واپسگرا و نادان هیچگاه کارنکرده و همیشه دارند و ادعای رهبری، حرف آغاز و پایان شان می باشد؟ چرا ما برای ناکارآمدی آنها درمانی نداشته ایم؟ چرا آنانرا را به سوراخهای مسجدهای شان رانده و همدران خود را با اراجیف نادان پرورشان تنها گذارده ایم؟ چرا ما اقدامی درخور و بایسته برای این انگل های زالوصفت و ضدبشری نکرده ایم! تا با چنین اشتباه بزرگی بنام جمهوری اسلامی لت و پار نشده و چنین خود کلان مان را در سرتاسر ایران مستوجب تاوانی اینگونه هولناک و سهمگین بنام راهبری ( ولی فقیه مطلق) نمی کردیم؟!
آری ما خود گناهکاریم که ساده دلانه آخوند را از مسجد و گورستان به کاخ برده و در جایگاه کنونی به سروری مطلق خویش نشانده ایم. باید آگاهانه و خودباورانه به این جنون نکوهش برانگیز پایان داد؛ همانگونه که به سوگند بخدا و رسول خدا و ابوالفضل و… این و آن قسم خوردن ها پایان داد، و یا به آن سنت های ویرانگر آخوندی، که همیشه با انشاالله ها، و ماشاالله هایش شروع و به پایان برده می شود پایان داد؛ و جامعه ساده دل ما و کشورمان را نگذاشت بیش ازین ویران ترشود بایستی به این روش ها و شیوه های مومنی پایان داد. این اسلام فرهنگ نیست که بیشتر مرض است و مانند ویروسی ست که بخواهد در پیکره جامعه و خرد خودستیز ما ریشه بدواند که قرن ها دوانده است. ما می باید ریشه های این شبکه های نادانی تاریخی، ترویج سیستماتیک امت پروری مسجدی، با آن باورمداری الهی، اسلامی و ادیانی فردی و اجتماعی را بیاری آگاهی های انسانی بخشکانیم و همواره و در هر رویدادی شگرف خرد انسانمدار را تعریف، تشویق و تعمیق درست اجتماعی کنیم، بگونه ای نوع انسان همیشه در پیوند با روند دگرگونی ها و چالشهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی توان و تأثیر وجودی خود را ببیند و تا خود به رد و نقد خدای زهنی ملا برسد.
بهنام چنگائی هشتم دی 1401
آقای چنگائی
تا شما وکلا چپ دراینکه مارکس تا کجا حلال وتا کجا حرام است درجا میزنید وتا زمانیکه با چهارتا فحش نخ نما شده به پادشاهی وامپریالیسم دل خوش میدارید وتا زمانیکه در درون ذهنیت خود محبوس و از رویای همبستگی جهانی کارگران نئشه میشوید و لقای دنیای واقعی را به عطایش بخشیده اید همان امپریالیسم با چیدن مهره هایش در دنیای واقعی واتفاقا این بار چیدن از بی مایه ترین وبدنام ترین ولاشی ترین مهره هایش پنجاه وهفتی دیگر را لاکپشت وار پیش میبرد.
اگر کسی یه سرسوزن بینش سیاسی داشته باشد وبا این بینش به خشم ومطالبات بیکاران وتهی دستان و…نگاهی بیاندازد و نیم نگاهی به قربان صدقه های رضا پهلوی برای سپاه وامنیتی ها و…تاکید بر منحل نشدن آنها آنگاه از سرکوبی که بعد از رژیم اشغالگر از تهی دستان در پیش است بدنش خواهد لرزید.
نوشته:
“ایران نه کشتارگاه خدا است ونه کشتارگاه ملا.
این اشتباه محاسبه شما وبسیاری میباشد که جایگاه پیاده نظام وسیاهی لشگر را با بالای هرم اشتباه گرفته و از شعارهای سیاهی لشگربر علیه ملا و…ذوق زده میشوند….”
نویسنده کامنت هیچ درکی از جامعه، طبقات، استثمار و سرمایه داری ندارد. حتی درکش از ملی هم غلط است و فکر میکند ملی یعنی دفاع از پادشاهان جلادی چون کورش و داریوش.
ایران نه کشتارگاه خدا است ونه کشتارگاه ملا.
این اشتباه محاسبه شما وبسیاری میباشد که جایگاه پیاده نظام وسیاهی لشگر را با بالای هرم اشتباه گرفته و از شعارهای سیاهی لشگربر علیه ملا و…ذوق زده میشوند.
جناب این عین حقیقت تلخ است که تا زمانیکه میدان داران دارای تشکیلات وآنهم مسلح از خود نباشند با همه فدا کاری ها وجان بازی ها سیاهی لشگری در خدمت پادوهای ارباب کل میباشند.
اما این بار پادوها به عمد از بی مایه ترین وآشغال ترین ها انتخاب شده ودر کنار عقب افتاده ای بنام رضا پهلوی چیده شده است.
تیمی که گماردنش در مرکز نور افکن رسانه های استعماری بعنوان رهبران جنبش! خود بخود توهین به شعور انسانیست.
تیمی که با همه اختلافات ظاهری و…دارای مخرج مشترک ضد ملی وخاطر خواه غرب میباشد.
تیمی که عمدا انتخاب شده تا توهین به شعور انسانی وتوهین به زندانیان سیاسی واعدام شدگان و…توهین به فرزندان تهی دست مردم ایران باشد.
این تیم بر خلاف شوق وذوق نویسنده قرار نیست ریشه آخوند در بیاورد بلکه در پی مستحکم کردن جایگاه روحانیت!است.
به حرف های واضح رضا پهلوی در خصوص نقش روحانیت!شیعه در حفظ اخلاق جامعه وسخنان آموزگارش امیر طاهری گوش فرا دهید تا دریابید ارباب کل به هیچ عنوان در پی حذف آخوند ونهاد هایش از ایران نیست.
اگر لیاقت مردم ایران پس از اینهمه سال مبارزه عقب افتاده ای ضد ملی بنام رضا پهلوی ویک هنرپیشه رژیمی ویک خبرنگار دوم خردادی و…باشد بگذار که این بار نیز امریکا بمانند چهل وسه سا پیش تیم خودش را بر خون وفداکاری سیاهی لشگر در میدان سوار نماید.
اگر این مبارزین سر سوزنی از پنجاه وهفت وتجربه تلخ نشاندن خمینی زیر درخت سیب نیاموخته باشند پس کسی بجز سیاهی لشگر نیست وشما نباید به خواسته سیاهی لشگر در حذف آخوند دلخوش باشید.
دوزاری مارکسیستها تازه افتاده است، خیلی وقت پیش گفته شد که انقلاب همه با همی در کار نیست. حتی در شروع اعتراضات اخیر کسی باور نمیکرد که این خیزشها مخملی است. هنوز بعضی ها میگویند انقلاب! تعجبی نمی گنم. تا وقتی که با ماتریالیسم تاریخی فکر میکنند، گیج و سرگردان هستند و دنباله روی وقایع.
حزبیون و مارکسیستهاشون اول میگویند حکومت کارگری و یا شورائی. بعد که حکومت تک حزبی مطلقه معجزه ماتریالیسم تاریخی شان را درست کردند تا جامعه را تکامل مادی بدهند، در “کرملین” می نشینند و میکویند منظور همین بود، تقصیر ما نبود که تو مارکسیست را نفهمیدی!
بلاخره یاد گرفتید که سرنگونی نباید بی قید و شرط باشد یا نه؟ یا اینکه باید به جاسوس و همکار رژیم متهم کرد؟!
“این در حالیکه چنین شعاری در نوشته ی من موجودنیست و بنابرین جای گفتمان آنهم در اینجا نیست”
آری شعار شما نیست.
قسمت کامنت هم فقط متعلق به نویسنده نیست و بنظر من هر کسی هر چه مربوط به واژه های مقاله هست را میتواند به بحث بگذارد و یا در موردش نظر بنویسد.
چون شما از طبقات و حکومت کارگری نوشتید، منهم نظرم را درباره شعارهای مربوط به آن را نوشتم.
وطن پرستی را اختراع کرده اند که استثمار شوندگان برده بمانند و تحت نام وطن و قوم به جان هم بیافتند. وطن پرستی شعار طبقات حاکم تاریخ، شعار ارباب استثمارگر سرمایه دار است. روابط سرمایه داری را هم بعلت استثمارگرانه بودنش باید از بین برد. مبارزه با استثمارگری به معنای کشتن سرمایه دارها نیست.
شعار “مرگ به سه فاسد ملا چپول مجاهد” در لیست شعارهای توده ها نیست، اگر هم جائی گفته شده، بیان جهل توده هاست.
“مرگ بر” ضد بشری است.
مرگ بر ملا یعنی کشتن روحانیون. این ضد بشری است. با سرمایه داری و تبلیغ و ترویج خرافت مذهبی باید مبارزه شود اما ملا کشی کاری جنایتکارانه است.
حتی کشتن سرکوبگران رژیم هم فقط در محیط درگیری درست است آنهم بعنوان دفاع از خود.
مرگ بر مجاهد هم جنایتکارانه است جون مثل ملا، مسئله با مجاهدین خلق شخصی نیست، مسئله ایده و موقعیت اجتماعی است.
چپ یعنی کمونیست و یا آنارشیست. چپول فحاشی است. هم فحاشی به کسانیکه چشمشان طبیعی نیست و هم فحاشی به کسانی که ایده کمونیستی و یا آنارشیستی دارند. آدمهای جاهل بجای بحث و استدلال و در پیش کرفتن مطالعه و فعالیت علمی، فحاشی میکنند. نقد ایده های کمونیستی و آنارشیستی کار اشتباهی نیست ، فحاشی و شعار “مرگ بر” جنایتکارانه و ارتجاعی است.
ارتجاع چون سلطه طلب است اهل بحث و استدلال علمی نیست. به زور و تفنگ و فحاشی متوسل میشود.
ارتجاع در اپوزیسیون امری طبیعی است چون ارتجاع حاکم برای حکومت کردن بخشی از ارتجاعیون دیگر را از حاکمیت کردن محکوم میکند. فریب اپوریسیون ارتجاعی را نباید خورد. ارتجاع یعنی سلطه طلب، ضد شورای کارگری، ضد آزادی زن، ضد آزادی از سرمایه داری، ضد مبارزه با امپریالیستها و ضد وحدت و یگانگی کل بشر و ضد علم و دانش.
پس، شعار “مرگ به سه فاسد ملا چپول مجاهد”، شعاری ارتجاعی است.
شعار نان، کار، آزادی هم، چه با حکومت شورائی و یا بدون آن، مثل شعار آزادی، برابری، حکومت کارکری، کمونیستی نیست. حکومت شورائی دولت است، مثل دولت حزب بلشویک، که هیچوقت کمونیستی نبود و نشد.
بعلاوه، خیلی مهم نیست که توده ها چه شعاری میدهند. احزاب سلطه طلب مارکسیست و یا غیر مارکسیست درجه نفوذ و حاکمیت خود بر اذهان کارگران را با شعار کارگران می سنجند. وقتی توده ها شعار آنها را میدهند میگویند آنها شده اند کمونیست و پرولتاریای آگاه، اما این حقیقت ندارد. آنها فقط شعاری که آنها برایشان تعیین کرده اند را میدهند.
هر یک از احزاب و گروههای مارکسیستی فکر میکنند که نماینده کارگران (پرولتاریا) هستند. مثلا چون پرولتاریا بر اساس فرضیه تاریخی مارکسیستها مقام مقدس رسیدن به جامعه کمونیستی را دارد و اینها نماینده آنها هستند، خوشان مقدس هستند و یا از طریق دولت و سلسله مراتب مقدس می شوند و بقیه باید امر و نهی آنها را گوش کنند.
کلا مهم نیست که توده های کارگر چه شعاری میدهند، مهم این است که چکار میکنند. اگر تشکل ضد سرمایه داری شورائی درست کنند، محل های کار را اشغال کنند و محلهای زندگی خود را بصورت شورائی اداره کنند، دارند کار کمونیستی انجام میدهند و دارند ذهنیت و فرهنگ کمونیستی بوجود می آورند. ولی، اگر شعارهائی بدهند که احزاب کمونیستی میگویند کارگری است و بعد بروند به احزاب رای بدهند که آن احزاب در پارلمان ها، چه کمونیستی چه غیر کمونیستی، برایشان تصمیم بگیرد، بورژوائی عمل کرده اند، چون در روابط سلسله مراتبی، در روابط ارباب و بنده مزدی، گیر هستند.
شعار خیلی مهم نیست، عمل مهم است.
پانویس گرامی درود؛
نوشته اید:
این شعار شعار درستی نیست: آزادی -برابری حکومت کارگری. این شعار بوروکراتیک و بورژوائی است.
این در حالیکه چنین شعاری در نوشته ی من موجودنیست و بنابرین جای گفتمان آنهم در اینجا نیست.
باسپاس
جناب جواد با درود؛
نوشته اید:
شما هرچه میخواهید در مدیا فهاشی کنید،ولی مردم به شما بی توجهند،
در پاسخ به شما باید بگویم که من و همفکران ما دشنامگو و یا بگفته ی شما ” فحاش” نیستم و نیستیم. من ساختارهای شاهی و شیخی را تبهکار و خود آنها را جانی و آدمخوار می دانم. البته بنا بر آنچه که خود آنها در ایران کرده و شیخ امروز همچنان می کند. آیا اینچنین نبوده و نیست؟
این شعار شعار درستی نیست: آزادی -برابری حکومت کارگری. این شعار بوروکراتیک و بورژوائی است.
به این دلایل:
+ کلمه آزادی زیادی کلی است و هزار تفسیر دارد. ازادی از استثمار نیروی کار هست از بین بردن بردگی مزدی. مسئله آزادی باید بطور مشخص بیان شود. آزادی از اسارت مرد ها بودن هست آزادی از مردسالاری و غیره.
+ برابری اساسا شعار طبقه سرمایه دار است و تنها تحت نظام حقوقی بورژوازی معنی دارد. حتی مارکس خود مارکسیستها هم این شعار بورژوازی را در نقد برنامه گوتا نقد کرده است.
+ حکومت کارگری معنی حزبی-دولتی دارد. این شعار یعنی حکومت مارکسیستها چون ادعا دارند که خودشان نماینده منافع کارگران هستند اما هرگز نبوده اند و دولت سازی در اصل علیه منافع کارگران است چون دولت به ارباب کارگران تبدیل می شود. هیچ نهادی نباید اتوریته بر توده های کارگر داشته لاشد. محلات شعلی و زندگی کارکنان درست است که توسط خودشان و بصورت شورائی اداره شود و اتوریته ی بیرون از محل کار و زندگی وجود نداشته باشد. کار هماهنگی از طریق نهاد شورائی دیگر انجام می شود و خودش نه سلطه دارد و نه تحت سلطه است. کار همانگی مثل یک نهاد خدماتی است.
امروز شرایط طرح شعارهای کمونیستی در ایران وجود ندارد چون پایه های تشکیلاتی کمونیستی شورایی ریخته نشده و کمونیسم ما ایرانی ها کمونیسم حزبی سیاه لشکر جمع کن بوده است. خیزشها ذهنیت کمونیست ندارند. وضعیت امروز برای کاشتن دانه مناسب است ولی برای درو کردن سالها رشد و نمو لازم است.
شعارهای کمونیستی باید در خدمت کاشتن باشد نه برداشتن. کمونیستهای مارکسیست باید بپذیرند که هم از لحاظ تاریخی شکست خورده اند و هم در ارتباط با مسئله روز. خیزشهای کنونی تحت تاثیر ایدئولوژی امپریالیستهای غرب است و تغییر آن کار یک روز و دو روز نیست. کمونیستها کار افشای اپوزیسیون ارتجاعی و افشای رژیم و امپریالیستهای غرب و شرق و کارهای آموزشی را بعنوان کار هر روزه و برای اهداف دراز مدت تر درست است که ادامه بدهند. مارکسیسم را باید برداشت اما مارکس و انگلس را نه.باید به کمونیسم آنارشیسم متصل شود تا به دست مارکسیستها تکنوکراتیک و بوروکراتیک و در حقیقت ارتجاعی نشود.
شما هرچه میخواهید در مدیا فهاشی کنید،ولی مردم به شما بی توجهند،البته گاهی در شعار هاییشان چیزهایی می گویند،ولی گمانم نباشد منظورشان شماوطن پرستان و بیگانه ستیز باشد.آنان میگویند:مرگ به سه فاسد ملا چپول مجاهد.