انقلاب بهمن، دور از ما و نزدیک به ما
سوسن آرام
کسی که از رنج مردم برای خود career می سازد به بدترین نوع سوداگری مشغول است
.
برای نگاه به انقلاب بهمن لازم نیست به آن زمان دور, که با زجری که از این رژیم هولناک دیده ایم دراز تر شده است, برگردیم. باید محکم همین جا که هستیم بایستیم و به دورو برمان نگاه کنیم.
مردمی به جان آمده از استبداد، خشمگین از به حساب نیامدن، بی زار از سلطه و سلطه گر، رنجور از نابرابری؛ آرزومندانه و بی تاب شعار آزادی و رهایی سر میدهند تا ثابت کنند نمی توان با آن ها مثل بره و برده رفتار کرد و شایسته اند حکومت خود را برپا کنندو نفسی به آزادی در آغوش رفاه بکشند. نیرویی که سلطه خود را تدارک می بیند تمام این شعارها را ریاکارانه می دزدد تا به عنوان ناجی بر گرده مردم سوار شود. موج در موج سیاست مدار و روشنفکر – “شخصیت ؟!” –- سیاسی و اجتماعی- به دنبال این ناجی به راه می افتند و فضایی را بوجود می آورند که راه تنفس را بر هر آزاده ای می بندد و آن صدارا در گلو خفه می کنند که می گوید: ای یاوه، یاوه، یاوه خلایق، مستید و منگ؟…این آفتاب نیست، سراب است که برای فریب شما بر سر راه تان سبزشده است …
آیا این داستان دیروز است یا داستان امروز؟ داستان هردوست. 44 سال پیش خمینی سوار بر توهم مردم اما با کمک موثر “شخصیت”ها بر دوش مردم نشست و ” ناجی” نه فقط یکی از سرکوبگرترین بلکه یکی از وقیح ترین حکومت های جهان را تشکیل داد که در این قرن ۲۱ علنا هرکس را که بگوید گوسفند نیست که به چوپان نیاز داشته باشد، به بند می کشد. بعد از 44 سال هنوز از شر آن ” ناجی ” و اعقابش رها نشده ایم، باز
“شخصیت” ها دست به کار شده اند…
؛؛ در آستانه سالگرد انقلاب، یک مد مقبول بازار سیاست این است که برای “شخصیت” ها ، اغلب همان شخصیت ها و یا شخصیت هایی که قبل از آن بر گرده مردم سوار بودند یا آن ها که در آغوش اینان تربیت شده اند، تریبون می گذارند و نظر شان را راجع به انقلاب ۵۷ می پرسند.
قرار است آن ها چه بگویند: آیا انتظار دارید آقای عبدی بیاید بگوید آن وقت دامن آقای بهشتی برکت داشت و در پناه آن از دیوار سفارت بالا رفتم که خیر نداد، اگر اوضا ع مثل امروز بود، سریع از دیوار سفارت پائین می آمدم و مثل رفیقمان سازگارا به دامن کارمندان آن چنگ می انداختم که انشاءالله برای خودم خیر بیاورد و شرآن یا این برای مردم هم به ما چه؟
یا انتظار دارید مثل بعضی ها بگویند آن موقع خیر آمریکا در سازش با آقای بهشتی و مذاکره با او بود و هوا برای ما پس ، امروز وضع تغییر کرده و نان ما در روغن است، انشاء الله سر کیسه را برای ما شل می کنند و می خواهیم برویم داد خود از کهتر و مهتر بستانیم؟
یا آقای عبدالله مهتدی قرار است بگوید آن موقع گفتمان انقلابی بود و عدالت خواهانه و من لباس پیش مرگه پوشیدم و رفتم مرحوم حکمت را پیدا کردم تا جهان را بگیریم و جمهوری پرولتاریایی خلق های ستمدیده جهان را در خود کاخ سفید مستقر کنیم ، حالا جهت باد تغییر کرده و من کروات می زنم و امیدوارم یک جبهه وسیع از ملت های کردستان جنوبی و بلوچستان غربی و “عربستان” شمالی و ترکستان شمال غربی وشاید تهرانستان هم جهت باد، البته تحت رهبری های داهیانه و ” سودمند” سران اتحادیه میهنی کردستان یا حزب دموکرات کردستان (عراق) و به یاری بی دریغ تمام احزاب راست جهان راه بیندازم که خزانه اش مستقیم به کیسه قدرت فائقه جهان وصل باشد وبتواند یک جمهوری قوم و قبیله ای پست مدرن به سبک عراق را در ایران مستقر کند؟
مطمئن باشید “شخصیت” ها انتظار شما را بر آورده نخواهند کرد، هیچ نوع شان. نه از نوع رژیمی، نه از نوع سلطنت طلب یا اصلاح طلب یا خلقی. گویی چهره شان سربی است و از بلایی که بر سر این ملت آورده اند هرگز رنگ شرم به خود نخواهد گرفت. شخصیت های جمهوری اسلامی، خامنه ای و دیگران و لشگر عقرب های جرارشان خواهند گفت مردم آرزو داشتند یک ولایت فقیه به عنوان چوپان بالای سرشان بایستد و با جوخه اعدام امر معروف را به جا آورد. و شخصیت هایی اپوزیسیون هم جنس رژیم نیز به همان اندازه از تاریخ و مردم دیروزو امروز طلبکار و همه آزادی خواهان جهان به آن ها بدهکار خواهند بود. تا همین چندی پیش که به همین هم راضی نبودند و چوب تحقیررا بر سر ملت و نسل انقلاب می زدند که حکومت اسلامی محصول عقب ماندگی آن ها بود که در واقع همان ادعای شخصیت های رژیم در قالبی دیگر است. ملت شده بود زنی که به او تجاوز کرده اند. باید از خودش خجالت می کشید و پیش شخصیت هایی که به هر دلیل به باورهاو خوش باوری های ملت تجاوز و خیانت کرده یا از روی بلاهت مرتکب اشتباه شده بودند، احساس حقارت می کرد. امروز که دوره “دمکراسی” قوم و قبیله ای است و هر کدام از شخصیت ها به یک میلیشیا برای شرکت در لویی جرگه آتی احتیاج دارند، این توسری زدن ها را فراموش کرده اند و هریک به نوبه خود میلیشیای “قهرمان” و “با سابقه افتخارات تاریخی” خود را فرا می خوانند که ” همه با هم ” پشت جبهه آن ها صف بکشیم. ” شخصیت ” های رژیمی هم ” همه را با هم ” به اطاعت از چوپان فرامی خوانند تا آن ها را از جنگ و تجاوز و پاره پاره شدن برهانند.
ملت پیش “بزرگی ی” این شخصیت ها آب شده است. عصر رسانه ای هم که به چهره برای فرستادن روی شبکه ماهواره نیاز دارد به این امر کمک می کند. مگر سونامی چهره درد مند مردم را به روی صحنه بیاورد. البته اگر جنبشی صاحب یک یا چند ” شخصیت ” خودی یا قابل خریداری بود موقتا به روی صحنه می آید تا شکوه شخصیت رهبر را به نمایش در آورد.
؛؛ این سایه سیاه انقلاب بهمن است: یک رژیم به معنای واقعی کلمه جنایتکار و سبع، سرکوب گسترده ،تئوری های خمینی ساخته ناجی و نجات یابنده ، تاکتیک های خمینی ساخته “همه با هم” و سواری بر دوش مردم انقلابی، ناجی های خودگمارده فقیه منش عهد بوقی و ناجی های “هخا” منش مدرن، ” شخصیت ” های مدعی و وقیح آن طرف که جنایت خود را رحمت می خوانند و شخصیت های از خود ممنون این طرف که همه خطاهای خود را بخشیده اند و بابت آن باج خواهی می کنند و در مورد نقشه هاو برنامه هاو زد و بند های خود چنان با لفاظی پرده پوشی می کنند که دست بزرگ ترین سیاستمدار دروغ گوی قرن – تونی بلر – را از پشت بسته اند… این هاست سایه های متاسفانه دراز و به شدت تاریک انقلاب بهمن که بر تلاش طاقت فرسای مردم برای آزادی سایه انداخته است.
؛؛ اما انقلاب بهمن فقط همین سایه های شوم را از خود به جا نگذاشته است. انقلاب پرتوی به روشنی آفتاب نیز داشت که این سایه ها بر آن پرده انداخته اند. مردم ایران در آن انقلاب سقف آسمان را شکافتند و کائنات مسلم جهان را به هم ریختند. مردم وقتی برخاستند که حضور خود را در صحنه تاریخ بنمایند و به صدای بلند اراده خود را برای آزاد کردن خود اعلام کنند ” نظم آهنین ” جهان که ابدی و تغییر ناپذیر می نمود به هم ریخت، همه ائتلاف های منطقه پیش پای آن آب شد، غیر ممکن ها به ممکن و واقعیت های موجود به یادمان های منسوخ ها تبدیل شد، و “واقع گرایان” و طرفداران “عقلانیت”, ممکن ها و واقعیات های دیروز را دور ریختند و به واقعیت هایی که انقلاب آفریده بود تن داده و ساخت و پاخت ها را بر اساس آن ها شروع کردند.
این نه بخت شوم، بلکه همان قدرت ها و شخصیت ها بودند که این پرتو درخشان انقلاب بهمن را در سیاهی خود غرق کردند. اما همه چیز را نتوانستند نابود کنند. مردم ایران افتان و خیزان و با پیکر خونین به جلو خزیده اند و بر بسیاری از ” شخصیت ” های جلوه فروش این کشورپیشی گرفته اند . فقط به جنبش زنان ایران نگاه کنید. امروز حتی زنان اسیر و همکار مجلس و دولت رژیم اسلامی، زیر ترکه سوزان جنبش مقاومت زن ایرانی صدها گام پیش تر از ” شخصیت ” های دوران قبل از انقلاب چون شهبانو فرح هستند. اگر تردید دارید نگاهی به کتاب ” کهن دیارا” ی ایشان بیندازید، با آن صحنه های تهوع آور خواستگاری، نجیب نمایی، انفعال و مسخ شدگی و اختگی در برابر شاه، غرق شدن در هویت شوهر و از خود هیچ نداشتن، لذت بردن از توان شوهر بر استیلا، والده آقا مرتضی [رضا] بودن و ماندن وبه سوگلی تهی مغز آن روز و بیوه بیچاره امروز بودن افتخار کردن، که صفحه به صفحه این کتاب از آن ها مشحون است.
مقایسه کنید او را با افسانه نوروزی که در دادگاه می گفت نمی خواهم مرا ببخشید، اگر گناهکارم سنگسارم کنید. وادار کردن این زنان که در فلاکت بارترین شرایط، این همه خود را به پیش کشیده اند، به تعظیم در برابر آن ” شخصیت ” ها که در شرایط آزادی و بهره مند ازتجملی مسحور کننده در سنت مردسالاری قرون وسطی در جا می زنند، سنگسار مجدد زن ایرانی است که 44 سال است توسط رژیم ستمگر اسلامی سنگسار می شود.
؛؛ برای این که این پرتو درخشان انقلاب خود را بنماید، باید از شرآن سایه سنگین و شوم رها شد. هم از نظریه هایش، هم از تاکتیک هایش، و هم از شخصیت هایش. آزادی خواه واقعی “شخصیت” نیست، شخص است. کسی که از رنج مردم برای خود career می سازد به بدترین نوع سوداگری مشغول است. سوداگری با درد مردم، آرزوی مردم، خستگی های مردم، نادانی هاو توهم ها، توانایی هاو ناتوانی های مردم به لحاظ اخلاقی در همان سطح قرار دارد که سوداگری عسگر اولادی ها در بازار انقلاب.
شخص آزادی خواه نظریه ها و تاکتیک هایش را نه از قدرت ها می گیرد نه از مردم و نه از ” گفتمان ” مد روز. این حقیقت است که راهنمای اوست. و حقیقت را نمی توان از تکرار سخنرانی ها و دستورات قدرت ها و یا حتی از اعتقادات مردم در آورد. حقیقت را فقط می توان به کمک خرد و از روی تجربه کشف کرد و کشف خود را با تجربه جدید و باز به کمک خرد اصلاح کرد.
این تجربه انقلاب بهمن است که به ما می گوید مردم می توانند با خیزش خود از چاله عمیقی که قدرتمندترین استبدادها بر سر راه آن ها کنده اند بیرون بیایند، اما همین تجربه به ما می گوید می توان با جانفشانی از چاله درآمد و جانفشانی ها را تباه شده دید و به چاه افتاد. بنابراین همان زمان که برای سرنگونی استبداد حاکم خیز برداشته ایم، باید آن را که چاه می کند به همان زباله دان ریخت که جای شایسته همه زور مداران گرده سوار و سودا گران سیاسی است.
به مدد تجربه انقلابی که تاکنون چند نسل در پای آن قربانی داده اند، اکنون معیار روشنی داریم برای شناختن راه به دست آوردن آزادی و شناختن شخص واقعا آزادی خواه که رهرو این راه است. چنین راهی از مسیر تکیه به قدرت های سلطه گر نمی گذرد، نه قدرت سلطه گر داخلی– اصلاح طلبان را به خاطر بیاورید- و نه قدرت سلطه گر خارجی – که فاجعه عراق و افغانستان مقابل روی ماست و هرکس که می گوید ایران تافته جدا بافته است صاف و ساده دروغ می گوید و خود هم میداند دروغ میگوید، چرا که چشم همه قدرت های خارجی در ایران به چاه های نفت آن و به جلوگیری ازامکان کنترل این منطقه استراتژیک مهم توسط مردم ایران است و نه هیچ چیز دیگر. چنین راهی از مسیر تکیه به همین مردم به جان آمده و جلوگیری از سوار شدن قدرت ها بر دوش تلاش های آن ها می گذرد.
وهمان تجربه انقلاب بهمن به ما یک معیار شفاف برای شناختن شخص واقعا آزادی خواه به دست داده است. شخص آزادی خواه امروز یک پارول دارد که مثل اسم شب هویت و ماهیت کسی را که ادعای آزادی خواهی دارد معرفی می کند و آن چیزی نیست به جز محکوم کردن و مبارزه با قدرتی که باید بر انداخت و هم زمان محکوم کردن و مبارزه با قدرتی که می خواهد سوار گرده مردم شود. نه شعار، نه برنامه، نه ادعاها و فلسفه بافی ها و لفاظی ها نمی تواند امروزمعیار تشخیص شخص واقعا آزاده و دمکرات ایرانی باشد. انقلاب بهمن را باید به خاطر بیاوریم. انقلاب و جنبش مردم معیارتان بود؟ آقای خمینی سوارش می شد، رفراندوم می خواستید؟ برگزار کرد. مجلس و انتخابات و پارلمان می خواستید؟ از آستینش در آورد. این که همه این ها شکل مسخ شده ای گرفت محصول همان اعتماد به قدرت ستمگر و فریبکار و شخصیت هایی بود که همراه باد رفتند. همه این ها دوباره می تواند تکرار شود. آن روز کسی که از ستم شاه یا آمریکا می گفت،یا از آزادی و رهایی مردم، واز عدالت و استقلال می گفت به مردم خدمت نمی کرد، آن روز شخصی که می خواست به آزادی ایران کمک کند باید همراه استبداد شاه نسبت به خطر فاشیسم مذهبی که می آمد هشدار می داد. باید درست برخلاف موج سنگینی که جاری بود حرکت می کرد و نه در استبداد سلطنتی راکد می ماند، و نه راه بر استبداد خمینی را هموار می کرد.
امروز آن کسی که فقط از سلطه آمریکا یا از استبداد شاهنشاهی می گوید، می تواند با این مستبدترین رژیم تاریخ ما کنار بیاید، و آن که فقط استبداد حاکم را افشا می کند، اما بر خطری که در راه است چشم می پوشد کاسه ای زیر نیم کاسه دارد. نه تنها نباید به او اطمینان کرد بلکه باید او را زیر نظر داشت. چنین شخصیت هایی می توانند جنایت هایی در حق این ملت بکنند که حتی روی این رژیم را سفید کند، چنانکه این رژیم روی رژیم شاه را سفید کرد. و هم اکنون تدارکاتش را شروع کرده اند.
؛؛آیا این وضعیت کار را بر مردم دشوار می کند؟ هم آری هم نه.
آری، چون بر همه وعده های فریبکارانه “هخا” منشی خط باطل می کشد و به مردم نشان میدهد برای بدست آوردن آزادی باید خودشان دست به کار شوند. هرچند کار دشوار است ولی نمی توان بی زحمت, گنج آزادی را به دست آورد. و روشنفکر آزاده کسی است که وقتی لازم باشد حقیقت را هرچند سخت یا تلخ باشد به مردم بگوید و به مردم بگوید از شر این رژیم تا دندان مسلح که جنایات بی شمار آمریکا در منطقه موقعیت خارجی اش را هم تقویت کرده نه می توان با خواهش های اصلاح طلبانه رها شد، نه با شوخی و کلیک روی صفحه اینترنت و نه از هیچ طریق آسان دیگر. و هر نوع جنگ خارجی و اتکاء بر قدرت خارجی بیش از رژیم، مردم و کشور را به پرتگاه نابودی سوق خواهد داد. باید آستین ها را بالازد و برای بیل زدن در سخت ترین زمین آماده شد.
و نه، چون از این طریق مردم کمترین هزینه ممکن را برای رهایی خود از چنگال رژیم اسلامی خواهند پرداخت. به این دلیل ساده که مردم نقطه ضعف اصلی هر رژیم استبدادی و هر سلطه گری هستند و وقتی به شکل جمع در صحنه ی سیاست حضور پیدا می کنند، سر نیزه مستبد ستمگر کند می شود و توان آن برای قربانی گرفتن از مردم به شدت کاهش پیدا می کند.
؛؛انقلاب بهمن هم از ما دور است هم به ما نزدیک. از ما دور شده است به خاطر سایه های سیاه شومی که تلاش های خون آلود و دردناک چند نسل را به تباهی کشیدند و ما را از جنبش تپنده ای که به عشق آزادی و برابری خیز برداشته بود جدا کرده اند.
و به ما نزدیک است زیرا تب و تاب مردم برای آزادی و رهایی و برافکندن یوغ این رژیم از گردن خود، ما را به سوی آن قلب تپنده، میکشد. اکنون تمام مساله این است که آیا ما خواهیم توانست بر این سایه ها فایق بیاییم وخودمان را با خواست های بزرگ آن انقلاب تعریف کنیم، مثل فرانسوی ها که شکست انقلاب بزرگ خود را به مرکز طلوع دمکراسی سیاسی نه فقط برای فرانسه، بلکه برای سراسر اروپا تبدیل کردند و امروز هویت خود را با آن انقلاب تعریف می کنند. آیا خواهیم توانست سایه های شوم را بزدائیم و ایران را با پرتو خواست هایی که سرکوب شد و چیزی نبود جز حق انسان ایرانی برای آزادی و عدالت و شایستگی اش برای حکومت بر خود یعنی استقلال، روشن کنیم.
در نسل جوان هیچ قهرمانی خاصی وجود ندارد که در نسل جوان 57 نبود. نسل جوان امروز با شعارهای گنگ ش قابلیت سوء استفاده شدن و انتخاب ارتجاع را دارد همانطور که نسل جوان 57 داشت.
#
دیدگاه درست انقلابی اینهاست:
علیه مردسالاری بودن
علیه سرمایه داری (بردگی مزدی) بودن
علیه امپریالیسم بودن
علیه سلسله مراتب در کار گروهی بودن
اینها معیار است، اگر این مجموعه وجود نداشته باشد، شورشها بر اساس ناآگاهی و یا مهندسی فکری شدن است. یکی دو تا از اینها کافی نیست، همه با هم معنی دارند.
#
توده ها گول این سیاسیون را نخورند:
لیبرالها و سوسیال دموکراتها و ملیگراها (همه هواداران دولتهای امپریالیستی غرب و سیستم دموکراتیک اداره بردگی مزدی فعلی شان هستند).
بلشویکهای طرفدار طبقه کارگر که در واقع دیکتاتورهای سرمایه داری دولتی هستند.
رضا خانی ها و ایرانگراها که دنبال درست کردن دولت مطلقه فاشیستی هستند
رضا پهلوی ها که نمیداندد چه میخواهند اما میدانند که بردگی مزدی و همکاری با امپریالیستهای غربی باید بماند.
مجاهدها که خود را به امپریالیستهای غربی فروخته اند.
اسلامیون اصلاح طلب که همیشه در استثمار و استبداد رژیم شراکت داشتند.
اسلامیون حاکم که همه میدانند که ارباب بردگی مزدی، مستبد و ضد زن هستند.
بیشتر …
#
بجای رفتن طرف اینها، درست است که زن و مرد کارگر درکش را از ارتجاع عمیق کند و وارد سیاست بازی های موجود، یعنی جنگ قدرت برای درست کردن دولت و حاکمیت مابین سیاسیون، نشود. درست است گول نخورند و در محل کار و زندگی بروی درست کردن کلکتیوهای مدیریتی خود در جهت نفی عملی کل سیستم اقتدارگرائی در جوامع کار کنند. انقلاب کاری (کار فکری و عملی) طولانی است اما از همین امروز و در همین جائی که هستیم شروع میشود. با چهار تا شعار کلی و جنگ و دعوا با مرتجعین حاکم در خیابانها، انقلاب نمی شود.
#
آنارشیست-کمونیست
اتفاقا برخلاف آسمان ریسمان بهم بافتن نویسنده برای پاک کردن سهم خلق یا ملت ویا مردم…دربوجود آمدن جمهوری اسلامی و سهمش در همین امروز برای پا گرفتن یک سیرک استعماری از بی وجود هابرهبری پسر منگول وعقب افتاده شاه بعنوان اپوزیسیون!جمهوری اسلامی تقصیر ها راگردن شخصیت ها!می اندازد.
نسل جوان وبراستی قهرمان امروز درحالی تنفرش از پنجاه وهفتی را بی رودربایستی بیان میکند که به این توهین علنی که ناتو…با کنارهم گذاشتن این دلقک های بی مقدار در کنارهم وتبلیغ بی بی سی ورادیو فردا وصدای امریکا…بعنوان چهره های شاخص اپوزیسیون!علنابدین نسل مبارز وبه شعور انسانی میکند حتی یک اعتراض هم نمیکند.
اینکه مردمان آنقدر از این رژیم در رنج هستند که تنها بفکر رها شدن از دستش هستند اتفاقا عذربد تر از گناه است.
اتفاقا تفاوت اصلی اپوزیسیون شاه با این دلقک ها درخاک زندان خوردن و اعدام و…در داشتن وجود بود.
فکر کنم حدود بیست سال پیش بود. این ایده رواج پیدا کرده بود که بد نیست کشور ما مثل ترکیه چند حزبی و دموکراتیک بشود. زلزله ای بود که حدود بیست هزار نفر را در ترکیه کشت. خب، چه بگیم؟ دموکراسی است، آزادی احزاب است، یواش یواش درست میشود. حال دو دهه گذشته،دموکراسی بوده، سکولاریسم بوده، باز هم زلزله آمده و بیست هزار نفر را کشته. احتمالا باز هم میگویند که اردوغان دموکرات نیست، با سکولاریسم بد است، اگر دموکراسی واقعی در ترکیه درست شود و همه احزاب بدون پدر سوختگی اردوغان وارد پارلمان بشوند، همه چیز درست خواهد شد. اما در این بیست سال، احزاب دنبال قدرت سیاسی بودند نه مبارزه با ارتجاع. ارتجاع هم برای کاهش هزینه آپارتمانهای اشغال درست میکرد تا نهایت ارزش اضافی را در جیبش بگذارد و ثروتمند بماند و یا ثروتمند تر شود. آپارتمانهای آشغال دوباره فروریخت. هیچ کس نمیگوید بابا این صرفا سیاست نیست، بساط نظام بردگی مزدی هم هست، چرا ۴۰ سال صبر کنیم تا دموکراسی شویم تا نماینگان ما در پارلمان صد سال بعد حرفی از الغای بردگی مزدی بزنند؟ چون ماتریالیسم تاریخی مارکس چنین میخواهد. پس درست است که بگوئیم ماتریالیسم تاریخی مارکس کارگران و روشنفکران کارگر را کودن و هوادار سرمایه دار کرده! در روسیه اش هم همه را هوادار دولت حزب کمونیست ارباب سرمایه داری دولتی کردند و آخرش شد دموکراسی فعلی، چند حزبی است دیگه!
آنارشیست-کمونیست
خانم آرام،
متاسفانه شما آزادی را در چهارچوب آزادی بورژوا لیبرال فرانسوی بیان میکنید. پاراگراف آخر مقاله کنه دیدگاه شما را بیان میکند. تمام مقاله به ما میگوید که یک عده ریاکار ضد رژیم میخواهند انقلاب را بدزدند. شما به آمریکا انتقاد میکنید، اما در مورد فرانسه و اروپا و کثافتکاری های استثماری و استعماری آن دموکراسی ها گفتنی زیاد است. حتی انتقاد شما به اعمال امپریالیستی آمریکا بیشتر به سیاست خارجی است نه دموکراسی استثمارگرانه و ریاکارانه و فاشیست پرور آن که بوی تعفن میدهد. در آن دموکراسی و دموکراسی ها، گرفتن حقوق کارگران در خدمت کارگران جلوه داده می شود و کارکری که به هویت فرانسوی اش افتخار میکند از دموکراسی استفاده میکند و علیه خودش و بنفع اربابش رای میدهد. چطور یک عده تحمیق شده آزادیخواه هستند، نمیدانم! سرمایه دار شده کارآفرین! این ایده از چین و روسبه نیست، از دموکراسی های غربی است.
نوشته اید:
“مثل فرانسوی ها که شکست انقلاب بزرگ خود را به مرکز طلوع دمکراسی سیاسی نه فقط برای فرانسه، بلکه برای سراسر اروپا تبدیل کردند و امروز هویت خود را با آن انقلاب تعریف می کنند.”
اما ما میدانیم که هویت فرانسوی ، برای کارگر فرانسوی، هویتی جعلی ست و فقط برای سرمایه دار فرانسوی معنی دارد، هویتی که بلاخره بعد از چندین دهه از طریق سرکوب کمون پاریس ثبات پیدا کرد. این هویت، یک هویت بردگی مزدی استعماری و بغایت خشن و جنایتکارانه است. کمونیستها و آنارشیست فرانسوی بهتر است این هویت را برسمیت نشناسد چون متعلق به صاحبان اقتدار و سرمایه در آن کشور است.
“انقلاب” فرانسه شکست نخورد، انقلابی در کار نبود که شکست بخورد. یک عده متمایل به بردگی مزدی با شعارهای ریکارانه ضد مونارکی با ریاکاری آزادیخواهی از توده های تحت سلطه استفاد کردند و مونارکی را سرنگون کردند. آنها آزادی کسب و کار (“career”) میخواستند نه آزادی کارگر. بعد از سرنگونی مونارکی، دائم، سال به سال، توطئه بود علیه توده های کارگر و زحمتکشی که ابزار “شخصیت ها ” شده بودند (نکته درست مقاله) تا از آنها زن و مرد کارگر بهتر بسازند، یعنی برده مزدی دموکرات ناسیونالیست که مقاله اصلا به آن اشاره نمیکند.
در ارتباط با “انقلاب” بهمن،
“انقلاب” بهمن هم انقلاب نبود. جامعه ایران جامعه مردسالار، برده مزدی، فروخته شده به امپریالیستها و سازماندهی شده سلسه مراتبی بود. وجه مردسالاری اش بدتر شده است و وجوه دیگرش بخاطر این است که ارتجاع حاکم ضد آمریکا ست. مثلا، اوضاع اقتصادی در چهارچوب سرمایه داری بخاطر رژیم خراب نیست بخاطر مخالفت رژیم با آمریکا و سپس تحریمهای اقتصادی خراب است. اگر خرابی بخاطر دولت مذهبی بود، اوضاع اقتصادی عربستان هم به خرابی ایران بود.
مطمئنن مردسالاری و بردگی مزدی و نفوذ امپریالیستی و غیره نارضایتی و خشم و اعتراض و شورش بوجود می آورد. در زمان شاه، پس از چندین شورش، بلاخره توده های عاصی شده با ماموران رژیم شاه بطور وسیعی درگیر شدند و با ورود اسلامیون این شورشها سراسری شد و توده ها بتدریج بجای اینکه رهبری مجاهد و فدائی و لیبرال و ملی مذهبی را بپذیرند، به همان مسجد همیشگی رفتند و رهبری خمینی را پذیرفتند. خمینی گفت جمهوری اسلامی، توده ها ی عاصی شده هم گفتند جمهوری اسلامی. رژیم شاه سرنگون شد، رفراندوم هم یک کلاه برداری بزرگ بود چون فقط میگفت یا شاه و یاجمهوری اسلامی را انتخاب کنید. همان توده ها به جمهوری اسلامی رای دادند همانطور که بعد از سی سال با شرکت در انتخابات ۸۸ دوباره به جمهوری اسلامی رای دادند. تنها بعد از سال ۹۶ و ایزوله شدن اصلاح طلبان اسلامی بود که توده ها از رژیم فاصله کرفتند. این فاصله گیری هم الزاما انقلابی نیست مکر اینکه ذهنیت اتقلابی پیدا کند که هست ضدیت با مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی. فعلا خیلی دور است.
روشنفکران جدا از توده های ما ، که اکثرا مارکسیست هستند، سعی نمیکنند که نظریه شان را با روند واقعیتها بسنجند، فرضیه شان به آنها میگوید توده ها چکار میکنند، نه بودن در جامعه و مطالعه مستقیم توده ها. برای همین سرنگونی مونارکی فرانسه و استقلال آمریکا و سرنگونی شاه و سرنگونی تزار و سرنگونی دولت موقت روسیه توسط بلشویکها را انقلاب میدانند. چه انقلابی؟ چه انقلابی که بعد از سرنگونی مشتی استثمارگر و، استعمارگر، آدم کش، دولت ساز، سرکوبگر، جاسوس و تروریست پرور دوباره سلطه پیدا میکنند؟ خیر انقلابی در کار نبود، تعویض قدرت بود از طریق سواستفاده از توده های عاصی شده.
مقاله سعی میکند این سواستفاده را در وضعیت فعلی بیان کند، بخشا هم درست بیان میکند. سلبرتی ها نوکری امپریالیستهای آمریکائی-اروپائی را پذیرفته اند، دموکرات شده اند و پول تبلیغات هم که دارند و کلی مزد تبلیغات میدهند و کلی نوکر و کلفت هم برای کار سیاسی آنها مزد میگیرند، کار آفرینند! اما مقاله نمی گوید که آنها انقلاب جعلی بورژوا دموکراتیک امپریالیستی غربی را دارند جور میکنند، در عوض میگوید که بورژوا امپریالیسم دموکراتیک غربی خوب هم هست و شهروند فرانسوی به آن افتخار میکند.
بهرحال، جای تاسف،
ممکن است از تاثیرات ماتریالیسم ناریخی مارکس باشد. توضیح کوتاهی میدهم.
ماتریالیسم تاریخی مارکس معجزه میکند، بورژوای استثمارگر و استعمارگر و برده پرور میشود مترقی و انقلابی. برده مزدی باید مدیون بورژوای مترقی خود باشد نه برعکس، او باید نوکری و کلفتی را ادامه بدهد تااینکه روزی آنقدر ذهنش بکمک اربابش تکامل پیدا کند تا انقلاب کند. این تز ارتجاعی، شده انقلابی، و ، سلطه بورژوا دموکراتها شده راه آزادی. تا وقتیکه این تز غلط را تبلیغ میکنند و یا از آن پیروی میکنند، هیچ روشنفکری ی نمی کنند. ،چبا این تز غلط، انقلابها جعلی خواهد بود و شورشها به ارتجاع ختم خواهد شد.
آنارشبست-کمونیست