اسلام، دشمن شوق و شادی
بهنام چنگائی
هر مسلمانی در بن ِوجود و قاموس ِشناخته شده ی اسلام برابر خدا و نماینده زمینی او که آخوند باشد هیج ِهیچ بوده و جز بنده ای فرمانبردار برایشان بیش نیست، حالا هرکه می خواهدباشد باشد، او همیشه ی خدا نیاز به راهنمائی، مدیریت و راهبرد الهی ـ آخوندی دارد. همین! چرا؟ چون: هستی جویایش نه در پویائی پیوسته و پیاپی، بل در دام چرخش های خردکش و بی بر و بار تکراری دینی و بهره کشی های سرمایه سالاری همچنان گرفتارمانده و چشم انداز ِجانش در گود چربش های دایره ای، وامانده و بی پایان سرگردان شده، و سرکردگی های دینی که دیری ست بر جهان تنگ و تار مومنان جهان حاکم می باشد، وی و هموندان فراملی فراباوری او را در سرخوردگی های فراانسانی و دینی زندانی کرده و در چهارچوبه های تنگ و تاریک باورهای پوچ عقیدتی و انسان ستیز فناتیسم اسلام، بسان دیگر ادیان ابراهیمی دچار تنگدستی و فقر و نادانائی ها له و لورده ساخته است. درین گود تاکنونی شکست های رنجبران، سرمایه داران و دینمداران در سراسر جهان به هم پیوندخورده و به ریش کارگران و کارورزان می خندند و آنها را بسان آب خوردن چپاول می کنند.
مگرنه، نگاه ِناگزیر و شکننده ی هر مسلمان و افکار وجودی او همیشه و ناخودآگاه تسلسلی و تکراری بوده و بی فایده در جازده و مانده است؟! و تازه مگر نه این بدبیاری های بدخیم و ویرانگر مبتنی بر دستورهای اسلام قرون وسطی ای الهی نگاشته نشده و وابسته نیست!؟ مگرنه هر مسلمان و مومنی درین دین توسط دکانداران پرسودبر آخوندیسم، پیوسته و بی هیچ دستآورد تاریخی و عینی، باورمدارترشده و دردا و شگفتا که بیش از پیش مشتری اینگونه دغلکاری ها و خرافه خریدی ها در بازار بی رقیب تهدیدها، سرزنش ها، دروغ ها، وعده های بی پایه و… ملایان پاکباخته تر شده اند؟! و از دیگرسو توسط همین دین و ادیان دیگر میلیاردها انسان مومن آماده ی پذیرش سرسپردگی ها، ناتوانائی ها، خودملامتگری ها، خودزنی ها، گریه ها و زاری ها و عزاداری های فردی و اجتماعی اینجا و آنجا در مسجدها و اماکن دینی و… برای بزرگداشت پیشینیان دینی خود برابر خدا و ملا مطیع تر نمی باشند؟! پس چرا مسلمان امروز و در همین دوران ولایت الهی نان خشک خالی و کافی هم ندارد؟ چه رسد به اجازه جشن گرفتن نوروز و پایکوبی چهارشنبه سوری!
پرسیدنی! خودکامگی مذهبی ـ ولائی امروز چه سودی برای بندگان زمینگیرشده اش داشته؟ جز اینکه میلیون ها از آنهای ای بسا بشدن باورمند هم، بیش از گذشته ها تنگدست اند و بی گمان بیش از گذشته دچار افسانه ها، روایت ها و داستان های زهنی و ملاپرداز زمینگیرترشده و هیچ چیز قابل بررسی و دسترسی نو ندارد و بدست نیآورده اند! آیا جز این است؟ پس تاکی گول خوردن و فراموش کردن این فریب های الهی ـ ملائی!؟ همچنانکه زندگی و هستی بریانشده ی همدردان تاریخی ما همیشه در گذشته ها چنین بوده، و امروزه نیز مانده، و خود هم دیده و می بینیم که ولایت و باندها و مافیاهای او امروز چگونه از کوخ به کاخ برگزینی مطلق رسیده اند.
این بدفرجامی ها و پاکباختگی ها در میانه ای ست که همزمان باورمندان ادیان و بویژه اسلام و بدتر از همه شیعیان همچنان در کنام واماندگی ها و فرسودگی های دگرگون ناپذیر الهی از پیشینیان ناشناس خویش گرفتارتر و سرکوبشده ترمی باشند. در قوانین اسلام و به اصطلاح” الهی ” و معنوی و فراانسانی آن، آنهم بر پایه تجربی های خونین و سیاه تاریخی و بی هرگونه گزافه گوئی می توان روشن و سرراست گفت: ما از اسلام و مذاهب اش و بویژه شیعی جز قهر با دیگران، سرکوب مخالفان، ستم بر رنجبران، بهره کشی از کارورزان، دشمنی با هرگونه شادی، شادمانی و شوق پروری و پایکوبی ها، جنگ با اندیشه ورزان و سرکوب، زندان و کشتار روشنفکران و روشنگران و … ندیده و از همینرو می توان آشکارا گفت، جوهر اسلام جز ضدبشری نبوده، نیست و نخواهدبود.
زیرا فرمامین ازلی، تکراری و ابدی ادیان و بدتر از همه همین اسلام در تناسخ، تناقض و تضاد با زندگی انسان، اراده ی آزاد او، خردپویا و جستجوگر و ناگوارتر از همه دشمن سازش ناپذیر خودباوری ( انسان ِ در حال بودن و شدن ) بوده و هست. چراکه: اسلام همچنان در دوران 14 قرنی پیشین خویش بی هوده و سرخورده و مزاحم زندگی دلخواه مردمی درجامی زند و به نام خدا هرکه را که مخالف اش باشد سرزنش و سرکوب می کند و به بیاری همین پشتوانه دروغین خدائی اش متکی مانده، و به پوچی توان و سرشت انسان در حال فرمانفرمائی زمینی می باشد. آیا انسان دارا و آموزشورز و فرهیخته می تواند ناتوان باشد و بماند؟ نه هرگز! ساختار چنددست سرمایه و یار دیرینه ی او ادیان در ناتوانی همسویند و باید بساط بهره کشی انها را فروریخت و نابودکرد. از اینرو باید گفت که این ” دین ِسرکوب و سرزنش انسان ” هر نامی داشته باشد برای نوع انسان کار مردود، مطرود و روزگاری نچندان دور از ژرفای زندگی انسان های جستجوگر بدورریخته خواهدشد. همانگونه که امروز زنان و دختران و جوانان و مردان خردمند و نیروهای آگاه و اندیشمند ما یکبار برای همیشه در برابر آن ایستاده و سر سازشی با خودکامگی ولائی و اسلام واپسگرائی و بیدادگری آن ندارند.
دکان اسلام نادانپرور و ناتوانگرا اینک 14 قرنی شده و واماندگی مومنان در ایران، منطقه و جهان بر کسی پوشیده نیست، و سرکردگی مذهبی خودکامگان قهری آن در ایران آخوندزده همینک 45 ساله می باشد. این دین و مذهب برای شهروندان ما در ایران چه سودی داشته؟ جز فساد، ریا، دروغ، باندبازی، مافیای سیستماتیک، سرکوب، زندان، اعدامف کشتار، نسل کشی ها و جنگ های بی پایان و… این مذهب و دین اش نه تنها دشمن پرور که خود مسلمانان را هم با بی پروائی مطلق و بی پروا چه چپاول ها نکرده و با جنگ هایش زندگی و هستی ما را چه بخاک سیاه عا و خون های جاری نکشانده و ننشانده است!؟
چندش برانگیزتر از همه سرکوب خواسته های تاریخی و فرهنگی و مهرورزانه مردمی ست که این رژیم و خودکامگی دینی آن، ای بسا اجازه برپائی +چهارشنبه سوری، چشن نوروز و سیزده بدر را هم به مردم نمی دهد و برپائی آنها را به بهانه های بسیار نمی پذیرد. چراکه رژیم در روزهای گذشته بسیارانی را بخاطر رقص سرکوب و بازداشت کرده و سازمانگران فردی و اجتماعی برگزارکننده ها را با سرزنش و تهدید و … ناگزیر به خموشی و چشمپوشی از شکوه و شوق و شیدائی انسانی ها کرده و می کنند. چرا؟ چون روز مرگ امام شان است! براستی شرم برین گریه بانان و نوحه سرایان و مرگکاران و تمامیتگرایان پلشت و پلید آخوندی ـ ولائی! و درودهای گرم و آتشین بر شادی ها و شادمانی ها و پایکوبی های مردمی در کنام همین ترس ها و لرزهای آخوندی ـ الهی.
پرسش! تاکی رژیم می تواند پیوندی ریاکارانه و دینی در برابر خواسته های طبیعی و ساده مردمی بیابد، و در برابر آنها با قهر و ستم بایستد و حق زندگی با نشاط را از آنها چنین که درین 45 سال بوده بگیرد و ترفندهای ایديولوژیک خویش که تنها بر پایه رسیدن به زر، زور و اشرافیت آخوندی ست بر جان و مال و آینده ی آنها تحمیل کند؟ این سیاست خطرناک و نابخردانه زاییده اسلام و واماندگی اوست. باید دین دولتی و ساختار بهره کشی و نادان پروری او را سرنگون کرد.
بهنام چنگائی یازدهم فروردین 1403
+مقامهای شماری از استانهای مقصد گردشگری از جمله اصفهان، مازندران و تهران اعلام کردهاند که بسیاری از اماکن تاریخی، گردشگری و طبیعی از جمله برج میلاد و اماکن تفریحی اصفهان سیزدهم فروردین، «سیزده به در»، به دلیل سالروز مرگ امام اول شیعیان به روی شهروندان بسته و تعطیل خواهند بود.
با درود دوباره جناب ناشناس؛
نوشته اید:
تقسیم توده هابه چند قطب از سوی شمامرا وادار نمود دوباره توجه شما را به خیزشهایا جنبش ویا…هر چه بنامیدش را بعنوان واقعیت عینی غیر قابل انکاری در این چند ساله گذشته جلب کنم.
دوست گرامی!
مبارزه ی 4 دهه ای من و شما و یا بهتر است گفته شود نبرد سازش ناپذیر ما با خودکامگان دینی امری ناگزیر و چاره ای فراایدئولوژیک، سراسری و فراطبقاتی می خواهد و در آن جای تردید و گمان دیگری موجود نیست؛ چراکه سرنگونی رژیم بسود همگانی می باشد.
بنابرین ایستادن یکدست و بلند بالای ما در برابر پاسداران نادانی و جنایتکاران ولایی و رژیم سیستماتیک آخوندی آن یگانه چاره توده ای ماست، ولی نابودسازی این حکومت، نمی تواند همه نیازهای جامعه ی چنددست ما را پاسخ دهد و نمی دهد. از همینرو ما باید و البته از همین امروز می باید موضعگیری روشنی در برابر ساختار سرمایه سالاری این رژیم و ساختار آتی نیز داشته باشیم که خود شما بهتر می دانید که جریان های بسیاری در راستای منافع راست بوده و همچنان هستند، و بر خلاف ما چپ ها، آنها نه در گذشته و نه همینک با دم و دستگاه سرمایه سالاری ناسازگاری نداشته و در اینده هم ندارند و نخواهندداشت، ولی ما کمونیست ها و چپ ها چنین دیدگاهی همه با همی را نداشته و نداریم.
با اینهمه ما چه بخواهیم و یا نه، فاز کنونی این خیزش و جنبش و نبرد همگانی رنگین است که منافع کلان و گسترده ای در آن نیز برای کارگران و مزدبگیران و توده های پاکباخته از یکس و همچنین جریان راست و میانی و… نیز در آن تهفته است که بی گمان هر جریانی پیرامون منافع قشری و طبقاتی خویش بدنبال سرنگونی این رژیم تبهکار می باشد. و باید در این راستا راهکارهای کلان یافت، ولی نه به بهای تکرار تاریخ شاهی و شیخی و سرمایه سالاری های آنان!
باسپاس
جناب چنگائی
تقسیم توده هابه چند قطب از سوی شمامرا وادار نمود دوباره توجه شما را به خیزشهایا جنبش ویا…هر چه بنامیدش را بعنوان واقعیت عینی غیر قابل انکاری در این چند ساله گذشته جلب کنم.
در تمامی این خیزش ها یا جنبش ها ویا…بروشنی روز دو قطبی بودن را دیدیم.
حتی برخی ازگمشتگان ولی فقیه در پست های مختلف و برخی از روزنامه ها مانند کیهان وهمشهری و…بر این دو قطبی بودن جامعه انگشت گذاشته وآنرا طبق معمول کار دشمن!خواندند.
به استناد این چند خیزسراسری بویژه زن زندگی آزادی که پس ازاعتراضات سال هشتادو هشت رخ داد تنهایک قطب اعم از کارگران و…دختران وپسران زحمتکشان ودانشجویان در میدان بود وبا شعارهائی که تماما بیان کننده این موضوع بود که آن کارگر وآن بازنشسته وآن دختر وآن پسر و…آن دانشجو در یک همبستگی قطبی نوین را شکل داده که…
من در اینجا بر حقیقتی راجع بدین قطب انگشت میگذارم که با اینکه در کف خیابانها از شمال تا جنوب وازخاور تا باختر ایران اثبات شد اماکلماتی مانند هویت ملی ،وطن پرستی ،نژادپرستی و…به مذاق روشنگری خوش نمیاید وآنرا چاپ نمی کند.
وان اینکه ما در این خیزش ها ویا جنبش و…شاهد همبستگی نژادی بین اقوام مختلف ایرانی بودیم.
از بیست وشش هزار فیلم از جنبش زن زندگی آزادی در نزدیک به هزارو اندی از آنهاشعار میدهند ما آریائی هستیم…
فکر نمیکنم جز در محافلی در شمال شهرهای ایران، ایدئولوژی ناریسم ایرانگرایانه بتواند رشدی مستقل از امپریالیستها و سرمایه دارهای سکولار داشته باشد. باید همیشه از ایرانگراها پرسید نظرات در مورد هیراشی در کار گروهی چیست.
آنارشیست
می بینیم که در سکولاریسم جناب چنگایی، نازیسم ایرانگرایانه هم محیط وجودی دارد. تماما اثبات درستی نظریه آنارشیسم.
تحت سکولاریسم، هر ارتجاعی فضای وجودی دارد. از استالینیسم و لنینیسم گرفته تا امپریالیسم آمریکا تا شارلاتانهای حزب کمونیست چین. تا وقتیکه بردگی مزدی نقد و نفی نشده، همه آزادند و برای خودشان دکان دارند. مثلا، در آمریکا، همه افکار اجتماعی محیط زیستی دارند، از ک ک ک تا حزب انقلابی کمونیست باب آواکیان. تا وقتیکه تقدس بردگی مزدی در سطح ملی بطورعملی نفی نشده، حزب الله هم میتواند برای خودش مسجد درست کند.
آنارشیست
با درود جناب ناشناس دوست دیرینه،
من از دیرکرد پاسخگوئی پوزش می خواهم و از شما پیرامون پانویس و پیشنهادتان نیز قدردانی می کنم. در نوشته ی شما نکات درست و همچنین نقدهای بجائی چه در مورد سبک نگارش انتقادی و همیشگی نوشته هایم در مورد تبهکاران شیعی ـ ولائی، و چه در مورد رودرروئی دیگر نیروی های جنبش کارگری و مبارزه های کلان فردی و اجتماعی آنان که پیوسته و روزانه پیگیری می شوند؛ آری بین صف مبارزان رنگین و سراسری کشور بیگانگی و پراکندگی و چنددستگی فرقه ای حکومت می کند.
پیش بینی من برای فردای پیشارو چندان دور از دیدگاه شما نیست چون با این خودزنی ها و چندپارگی ها نمی توان رژیم نیرنگباز آخوندی را از دور هستی انسان ستیزانه اش به گوسپرد!.آما چرا؟ چون رژیم تاکنون نتوانسته و در آینده هم نخواهد توانست نیروی بپاخواسته و بجان آمده و بی فردای کارگری، اعتراض های کلان مردمی اجتماعی، آگاهی و برابریخواهی های مستقل زنان، بجای جان و دلمردگی، به شکوفائی اتتظارهای بربادرفته ی جوانان و… را نمی خواهد و نمی تواند با کوچکترین ابزار و اهرم های امروزین انسانی، فراعقیدتی ایدئولوژیک، حقوق بشری و بویژه برابریخواهی طبقاتی آنان پاسخ دهد. ازینرو صف بندی ها جزو جدائی ناپذیر اهداف موفق فراروئی های فرداست.
در این مورد من چپ و کمونیست گفتنی های بسیاری داشته و دارم که سال هاست از گفتن آنها بخاطر باور به ضرورت بیشتر در راستای روشنگری هایم از گویش آنها فاصله گرفته ام. چون وابستگی های ناآگاهانه و دلبستگی های عقیدتی ناخودآگاه بر خرد و خودباوری بسیاری آسیب سنگین زده و تنگدستی و ناامیدیف مادر ترس های فراوانی شده و از فقیران مومن های خداباوری بارآورده که همین باور تحمیلی، عامل بقای دکانداران دینی و تقویت ساختار سرمایه سالاری در ایران و منطقه و…می باشد.
بنابرین آسیب پذیری و خودناباوری توده ای بدلایل بسیاری بالاست و زدودن آنها هم با آگاهیرسانی ها پیگیر می باید ادامه یابد؛ دستکم من چین دیدگاهی داشته و دارم.
همچنین در مورد پراکندگی ها و چنددستگی ها نیز من ناگزیری آنرا می فهمم و می پذیرم؛ اما نه در قطب بندی های سیاسی و اجتماعی و طبقاتی گریزناپذیر! درد بزرگ این است که نیروهای چپ، کمونیست و سکولار برابریخواه می بایست قطب قدرت خود را برابر راست داخلی ـ جهانی داشته باشند که ندارند و چنانچه چنین پیش رود، طیف راست رنگین و راست های مذهبی دوباره سوار سیاست و اقتصاد بازاری فرداشده و آینده ای بهتر از امروز را برای فردائیان نخواهندتوانست ساخت. همانگونه که شما نوشته اید باید قطب بندی های گسترده برابر رژیم بایستند و هر قطب برای منافع فردای خود مبارزه اش را هدفمندکند.
با سپاس از شما و پانویس تان و پوزش از اینکه فرصت دوباره خوانی و اصلاح پانویسم را ندارم.
تا زمانیکه اپوزیسیون به عمد دو قطبی بودن جامعه را نادیده میگیرد وهنوز که هنوز است بدنبال “حفظ وحدت کلمه”براندازی در بین “همه با همی”است که سالهاست وجود خارجی ندارد.
نه در بین کارگران ونه دربین خرده سرمایه دارها ونه …
شاید که روشنگری حرف مرا چاپ نکند اما این حرف بیان یک واقعیت غیر قابل عینی میباشد که غیر قابل انکار بودن آن در جنبش زن زندگی آزادی در کف خیابانها اثبات شد.
نه تنهاهیچ نوع پیوند هویتی بین آنکه حجاب اسلامی بر سر نمیگذارد با آنکه دست وی را در مترو گاز میگیرد وجود ندارد بلکه بیانگر دو نمونه اجتماعی از دو هویت متضادی است که هزاروچهارصد سال است در برابر هم قرار دارند.
این دو هویت مسلمان اشغالگر و ایرانی میهن اشغال شده دربین کارگران،گور خواب ها و…وجود دارد وغیر قابل انکار میباشد.
تا زمانیکه به امام زاده هائی مانند اتحادیه اروپا وسازمان ملل و… دخیل میبندد که چهل وپنج سال است بنفع استمرار عمر این حاکمیت اشغالگر اسلامی واستمرارشراکت در غارت رژیم کور کرده اند که شفا نداده اند.
نابینا کردن فرزندان دلیر ایران اتفاقا با تفنگ های ساچمه ای اهدائی فرانسه انجام شده و ابزار چهره شناسی که نقش مهمی در سرکوب زنان دارد توسط دانمارک وآلمان وامریکا تقدیم رژیم شد.
تا زمانیکه مبارزه مدنی!به استراتژی تبدیل شده و نتیجتا رژیم بهائی در برابرسرکوب و کشتار نمی پردازد.
تا زمانیکه حتی چپ دم ازدموکراسی!یعنی جنازه گندیده ای میزند که بوی گندش غرب رافرا گرفته است.
آقای چنگائی.
جسارتاشمابا روشنگری و…راجع به اسلام به بی راهه می روید.
این روشنگری در زمانیکه هنوز اسلام حاکم نشده بود شاید مثبت بود اما اکنون این روشنگری رابه چه آدرسی انجام میدهید؟
اگر به آدرس قطبی میدهید که وجود خود رابعنوان قطبی حال غیر اسلامی ویا ضد اسلامی از سالهاپیش نشان داد و با جنبش زن زندگی آزادی خود را تثبیت کرد که این قطب تره برای اسلام خرد نمیکند.
اگربه آدرس مردم شناسنامه ای ایران که شامل نماز جمعه ای ها و اربعین رو ها تا عراق و تا سپاه و تا بسیج وتا آخوندها و تا مسلمانان رقیق وغلیظ غیر وابسته به رژیم و تا هر آنکه بهر دلیل با نپیوستن به جنبش درصف رژیم قرار گرفت وقطب دیگر جامعه را شکل داد که قربان آب در هاون می کوبید.
این قطب وسیع بهتر از من وشماکثافتی بنام جمهوری اسلامی واسلام ناب محمدی را از نزدیک میبیند امایا منافع اقتصادیش با این کثافت گره خورده ویا هویتش از همین اسلام شکل گرفته است.
بنابراین زمانیکه اسلام ناب محمدی خودش ماهیت ضد بشری خودش را در ایران وعراق ولبنان وافغانستان ونیجریه و…به نمایش گذاشته است جنابعالی با روشنگری راجع به اسلام در معنی یک فازعقب تراز روز حرکت مینمائید.
پیشنهاد من این است که در گام یکم ببینید به کدام قطب از دو قطب موجود کشش دارید.
با این وصف که قطب ایرانی میهن اشغال شده در این سالهای سال بر خلاف اپوزیسیون دموکراسی گزیده حتی یک شعاردموکراسی خواهانه نداد وشما هم از من ناچیز بشنوید ودر صدد تبلیغ دموکراسی که فقط برای کلان سرمایه داران نان دارد وبس بر نیائید.
پاسخ به این سئوال در مقاله:
“پرسش! تاکی رژیم می تواند پیوندی ریاکارانه و دینی در برابر خواسته های طبیعی و ساده مردمی بیابد، و در برابر آنها با قهر و ستم بایستد و حق زندگی با نشاط را از آنها چنین که درین 45 سال بوده بگیرد و ترفندهای ایديولوژیک خویش که تنها بر پایه رسیدن به زر، زور و اشرافیت آخوندی ست بر جان و مال و آینده ی آنها تحمیل کند؟ این سیاست خطرناک و نابخردانه زاییده اسلام و واماندگی اوست. باید دین دولتی و ساختار بهره کشی و نادان پروری او را سرنگون کرد.”
تا وقتیکه:
1 – مخالفان جمهوری اسلامی از مدل دولتهای سکولار غربی دفاع میکنند که همه میدانند این مدل (پارادایم آقای روزبه) از رژیم هم بیشتر به جنایتکاری منجر شده و نقش اول در استثمارگری و استعمارگری داشته است.
2 – تا وقتی که بورژواهای سکولار شما آنقدر قدرت ندارند که رژیم را سرنگون کنند، یعنی زنان و کارگران را به اندازه کافی گول نزده اند که نیروهای نظامی رژیم را خنثی کنند یا سرکوب کنند. مثلا در بلوک شرق و اوکراین توانستند نیروهای نظامی را خنثی کنند.
3 – تا وقتی که اربابان سکورلا بورژواهای ایران به ایران حمله نکرده اند و اگر کرده اند پیروز نشده اند.
آنارشیست