ژورس، فانوسی برای رهروان چپ زمان ما
برگردان باقر جهانباني
۲۴ نوامبر در تولوز جلسه ای تو سط روزنامه اومنیته و شورای منطقه اوت گارون سازماندهی شد که در آن مورخان و متخصصان ژان ژورس برای بررسی کنگره ۱۹۰۸ گرد آمدند. این کنگره تعیین کننده گرچه کمی شناخته شده است ، متحد کننده بخش فرانسوی بین الملل کارگری حول اندیشه ژان ژورس بود. چگونه این کنگره تاریخی می تواند به مسائلی که چپ در سال ۲۰۲۲ با آن مواجه است روشنائی بخشد ؟
روش ژورس برای چپ امروز چه پیامی دارد ؟ این سوال ممکن است در شرایط فعلی جسورانه به نظر آید. شرایطی نوین که پاتزیک لو هیاریک، مدیر «انتشارات آینده» آنرا اینگونه تشریح می کند:« سرمایه داری باعث تمدن زدایی شده و مردم در جستجوی راه حل هایی برای زندگی بهتر و متفاوت، اغلب به بدترین ها روی می آورند».
خوشبختانه، در این تصویر تیره ، درخشش نور نیز وجود دارد: جنبش جوانان برای بهبود محیط زیست، جنبش زنان، جنبش صلح و جنبش افراد با مشاغل نا پایدار(اوبریزه) که به اتحادیه های کارگری می پیوندند. پاتریک لو هیاریک،نماینده سابق پارلمان اروپا چنین توضیح می دهد: «موضوع همبستگی بین المللی، همانطور که ژان ژورس دوست داشت به آن بپردازد»، و این که چگونه «این جنبش ها علیه سرمایه داری و نظام های سلطه گسترش قابل توجهی داشته است، در جهانی در تشنج کامل، تضعیف شده توسط نابرابری ها، متزلزل از انبوه ناامنی های بهداشتی، غذایی، زیست محیطی و اجتماعی».
در چنین نمای متضادی از هرج و مرج و امید، چپ تضعیف شده، چه می تواند انجام دهد و باید انجام دهد؟ چگونه روشهای ژورس و درسهای کنگره ۱۹۰۸ بخش فرانسوی بینالملل کارگری می تواند الهام بخش چپ امروز باشد تا این ایده ها و ارزشهای چپ به اکثریت جامعه گسترش یابد ؟ سخنان خوشامدگویی ژرژ مریک، رئیس شورای دپارتمان اوت گارون راه گشاست:« ژورس فانوسی است که مسیر را نشان می دهد.» نماینده حزب سوسیالیست چنین تاکید می کند: « اندیشه ژورس، که انسان را در مرکز پروژه جمهوری قرار می دهد، زنان و مردان جناح چپ را تشویق می کند تا وحدتشان را تقویت کنند و جامعه ای متحد و مدنی بسازند».
سال ۱۹۰۸ زمینه ای نامطلوب برای اتحاد سوسیالیست ها
اگر شرایط سال ۲۰۲۲ دشوار به نظر می رسد، سال ۱۹۰۸، شرایط برای سوسیالیست ها، که اتحادشان پس از کنگره ۱۹۰۵ در پاریس به دلیل اختلافات مداوم تضعیف شده بود، مساعدتر نبود. ژان پل اسکات، مورخ جنبش کارگری، چنین توضیح می دهد: «ژول گد و حامیانش مجدداً بر نیاز انقلابی در عرصه انحصاری مبارزه طبقاتی تأکید می کنند». پاتریک لو هیاریک تصریح می کند که موضوعات دیگری در مرکز این رویارویی گاه خشونت بار قرار داشتند، مانند «مسائل اجتماعی، حقوق بازنشستگی، بهبود شرایط زندگی کارگران، سکولاریسم، مبارزه برای صلح و همبستگی بین المللی».
هنگامی که براعت دریفوس و جدایی کلیسا از دولت به دست آمد، جنبش شکست خورد. حزب سوسیالیست در انتخابات شهرداری سال ۱۹۰۶، با از دست دادن شهرهای تولوز، برست، دیژون و نتایج منفی در پاریس، تضعیف شد. در همان سال، سندیکای کارگری (س ج ت)در کنگره آمین، ویژگی انقلابی و استقلال خود را اعلام کرد. در طول این مدت، کلمانسو در قدرت، به قول مورخ رمی پچ، با سرکوب شدید شورش کارگران تولید کننده شراب در ۱۹۰۷ و کارگران پاریسی در ۱۹۰۸، به «اولین پلیس فرانسه» تبدیل شد.
مورخ و رئیس انجمن دوستداران ژورس در تولوز، می گوید که شرایط بین المللی نیز در سال ۱۹۰۸ زیاد دلگرم کننده نیست. ما از جنگ بین روسیه و ژاپن بیرون می آئیم، فرانسه استعمارگر غرق مسائل در کشور های تحت الحمایه خود، مراکش و تونس است. او به « وضعیت انفجاری در بالکان اشاره می کند که در آن ناسیونالیسم های رقیب در گیر یک مسابقه تسلیحاتی می شوند». الحاق بوسنی در سال ۱۹۰۸ توسط اتریش-مجارستان، یکی از نشانه های جنگ بزرگ آینده خواهد بود. در این بستر، همه مخاطرات آن درست بر عکس منجر به تحمیل رویکردی متحد طلبانه شد که چندین سال ادامه میابد. ژان ژورس در این شرایط استدلال هائی می یابد که برنامه اش را تکمیل میکند. رمی پچ توضیح میدهد که «علیرغم اختلافها، میل برای همگرائی قوی بود». و چنین ادامه می دهد: «این احساس وحدت قوی امکان تسلط بر گرایش های تفرقه انگیز را فراهم می کند». رمی پچ معتقد است که «مسائل این کنگره به شدت با وضعیت کنونی هم خوانی دارد».
آنچه که روش ژورس نامیده می شود، در طی بحث های پر شور ۱۸ اکنبر ۱۹۰۸، آخرین روز پنجمین کنگره تنظیم شده است. کنگره ای که برتری افکار ژورس بر جنبش سوسیالیستی فرانسه را نشان داد. ژورس اهدافی را که سوسیالیست ها باید دنبال کننند مشخص کرد. ۲۵۱ نماینده در این کنگره شرکت کردند شامل ۷ زن که ۵ نفر آنها همسران شرکت کنندگان مرد بودند. توجه به این مسئله برای اشاره به مسیری که زنان تا کنون پیموده اند مفید است.
اعلامیه نهایی که تقریباً به اتفاق آرا به تصویب رسید
پنج ساعت طول کشید تا ژورس نماینده تارن توانست نظریه متناقض «تکامل انقلابی» را مستدل نماید. ژان پل اسکات، مورخ، آنرا « اکسی مور»(تناقض ظاهری)، ترکیبی مبتکرانه از کلمات متناقض می نامد: ژورس قصد دارد نشان دهد که چگونه کم کم پرولتاریا می تواند «تا مرکز قدرت سرمایه داری» نفوذ کند، تا «جامعه نوین از درون جامعه قدیم بیرون بیاید» با نیروی مقاومت ناپذیر «تکامل انقلابی» که مارکس از آن صحبت کرد. ژان ژورس در واقع تقابل روش انقلابی و روش تکاملی را اشتباه میدانست وموافق همخوانی این دو روش بود. ژان پل اسکات چنین گزارش می کند: «در پاسخ به این سؤال که چگونه می توان از جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی رفت، او به طرفداران ژول گد، آنارکو سندیکالیست ها و رفرمیست ها چنین پاسخ می دهد: «نه یک شبیخون و نه یک حرکت اکثریتی ».
ژان پل اسکات مورخ:« در مواجهه با چالش بحران اکولوژیکی، اقتصادی، اجتماعی و انسانشناختی، خروج از سرمایهداری قطعاً مسئله بقا است».
موفقیت روش ژورس در تصویب بیانیه نهایی کنگره ۱۹۰۸ به اتفاق آرا، منهای یک رای ممتنع، انعکاس می یابد که بخش فرانسوی بین الملل کارگری را به عنوان «حزب طبقه کارگر و انقلاب اجتماعی» معرفی می کند. خواندن خلاصه بیانیه نهایی، واکنش رولاند فواساک را بر می انگیزد. او که یک کمونیست منتخب سابق تارن و عضو جامعه مطالعات افکار ژورس می باشد ، مقدمه ای بر «دست نوشته ۱۹۰۸» ژورس (Arcane 17) نوشت که به عنوان متن پایه گذار چپ قرن بیستم شناخته می شود. رولان فواساک با تأکید بر لزوم الهام گرفتن از اندیشه و روش این سیاستمدار تصریح می کند: «مسئله رو نویسی ازاو نیست، موقعیت ها قابل مقایسه نیستند، اما او به چپ اجازه داد تا وحدت خود را نه برسر توافقی کوچک که در اجماع در جهت گیری های روشن بنا کند». در این مورد، ژان پل اسکات اهمیت داشتن ایده های روشن ژورس را یادآوری می کند. «میدانیم به کجا میرویم، چگونه و با چه ابزاری به آنجا میرویم. این معادله مجموعه روش ژورس است: بیان فکر، تأمل و کنش ملموس، به منظور پیوند بهتر ایده آل و عمل. آیا نیروهای چپ، نیروهای دگرگونی اجتماعی و زیست محیطی، با استفاده ازآن سود نخواهند برد؟»
«هیچ پیروزی انتخاباتی برای گسستن از سرمایه داری کافی نخواهد بود»
به گفته مورخ ژیل کاندار، متخصص چپ فرانسه، استعداد ژان ژورس، درفراهم کردن عناصر ملموس، بیرون آمدن از وضعیت ایدئولوژیک، اجتناب از تفکر قبیله ای یا درون گرا ، و طرفداری از بحث و گفگوی فراگیر با اتحادیه های کارگری، تعاونی ها، جنبش های اقلیت می باشد. او تصور والائی از فعالیتهای پارلمانی و شهرداری و هم و غم برای گسترده ترین مشارکت شهروندان داشت. ژیل کاندار تصریح می کند که علاوه بر این، او از انتخابات متناسب با نیروهای جامعه دفاع کرد، در حالی که هشدار می داد «هیچ پیروزی انتخاباتی برای گذار از سرمایه داری کافی نخواهد بود». روش او همچنین شامل حصول اطمینان از دسترسی شهروندان به واضح ترین و کامل ترین اطلاعات بود. با این آرزو و هدف در سال ۱۹۰۴ روزنامه “l’Humanité” را تأسیس کرد. «نه یک روزنامه برای تبلیغ، بلکه ابزاری برای بحث و گفتگوی همه سوسیالیست ها، اتحادیه ها، تعاونی ها». ژیل کاندار، رئیس انجمن مطالعات ژورس میگوید: «که رسیدن به این هدف ساده نبود» و ادامه می دهد که «درس بزرگ دیگر، دغدغه ژان ژورس در رابطه قرار دادن سطوح مختلف از سطح محلی تا بین المللی بود». نماینده فدراسیون تارن در کنگره ۱۹۰۸،همچنین سمت نماینده دفتر سوسیالیست بین المللی را بر عهده داشت. ژیل کاندار تأکید می کند که او متقاعد شده بود که «سیاست در فرانسه را نمی توان به سیاست داخلی محدود کرد زیرا مشکلات در سطح بین المللی ریشه دارند ». ژورس با آگاهی از اینکه ناسیونالیستها « پشتیبان سرمایه و عوامل جنگ» هستند، در اروپا و جهان پیوندهایی ایجاد میکند، برای مثال، با چپهای افراطی ایتالیایی، رادیکالهای بلژیکی، مترقیان آمریکایی، لیبرالهای بریتانیایی. این توضیح می دهد که چرا رزا لوکزامبورگ و حتی تروتسکی، اگرچه منتقد او بودند، بر سر این موضوعات به او پیوستند.
همه سخنرانان جلسه در تولوز در سهم بسزای رهبر سوسیالیست در فرهنگ انترناسیونالیستی اصرار داشتند. امروز انترناسیونالیسم در جهانی تضعبف شده توسط جنگ نظامی، اقتصادی، فرهنگی، باید بیش از هر زمان دیگری الهام بخش نیروهای چپ باشد. آنها همچنین «احساس مداخله شهروندی، حس عمیق در بحث و دموکراسی» ژورس را یادآوری کردند که ژیل کاندار به آن اشاره کرد و ابراز تأسف نمود که « در سال های اخیر به طور قابل توجهی فرسایش یافته است». وی افزود:« این چیزی است که باید احیا شود».
خروج از سرمایه داری: مسئله بقا
همه این پرسشها امروز چپهای اکولوژیکی و اجتماعی (نوپس Nupes) * را که در کاخ بوربن(پارلمان فرانسه)، جمع شدهاند، برانگیخته است. چگونه می توان فراتر و فراتر رفت ؟ بسیاری از حضار، به ویژه در میان نمایندگان پارلمان، بدون نشان دادن وابستگی شدید خود به وحدت، نگرانی خود را در مورد آینده اتحاد نوپس، فراتر از چارچوب پارلمانی آن ابراز می کنند. نگرانی که برای پاتریک لو هیاریک مدیر سابق اومنیته« متحد کردن کارگران، کمک به جنبش اعتراضی جدید و همچنین توسعه راه حل های نوین و دگرگون کننده، راهی اساسی برای شکست دادن سیاست و هژمونی فرهنگی راست و راست افراطی است».
آگاهی مبرم مبنی بر این که اگر این کار انجام نشود، ما به سوی بدترین حالت می رویم، افکار تعداد زیادی از حاضرین در سالن پاویون جمهوری، در تولوز در ۲۴ نوامبر، را مشغول کرده بود. ژان پل اسکات معتقد است: «روش ژورس مؤثرو ثمر بخش بود». اواین پرسش را طرح می کند آیا « در دوران جدید امروز، استراتژی تحول- انقلاب کار آمد است؟ ». او با ابراز خویشتن داری یک تاریخ دان، ادعا می کند که به عنوان یک شهروند وسوسه شده است تا تأیید کند که باید دوباره چنین شود. وی هشدار می دهد که دلیل آن این است که «ما با بحران سیستماتیک رژیم سرمایه داری مواجه هستیم که بیش از هر زمان دیگری جهانی و مالی شده است» و می افزاید: «در مواجهه با چالش یک بحران اکولوژیکی، اقتصادی، اجتماعی، مردم شناسی، خروج از سرمایه داری قطعاً موضوع بقا بشریت است». او نتیجه می گیرد که برای او « نجات سیاره در دراز مدت بدون رهایی بشریت از سلطه سرمایه داری» غیرممکن به نظر می رسد. مطمئناً ژورس همچنان با ما گفتگو می کند و او هنوز چیزهای زیادی برای یاد دادن به ما دارد.
پاتریک لو هیاریک: «ایده های او باید در شرایط دنیای امروز احیا شود»
ایده ها و روش های نوآورانه ژان ژورس برای مبارزات امروز ما الهام بخش است. او اغلب با الهام از کار مارکس، به راهنمائی ما ادامه می دهد، مشروط بر اینکه موضوعات فمینیسم، ضد نژادپرستی، یهودی ستیزی، بوم شناسی ضد سرمایه داری را در بر گیرد.
«این ایده ها، این اهداف نمرده اند، فقط می باید احیا شوند تا در شرایط دنیای امروز اکثریت جامعه را در بر گیرد. در اینجا مجدداً میخواهم بر سودمندی، ضرورت روزنامه « اومانیته» در ضد حمله ایدئولوژیک، در حمایت از کارگران و همچنین خالقان، برای همه این جنبشهای جدید که پروژهای برای یک جامعه نوین است، تأکید کنم. من معتقدم که این بحث، به ویژه اقدام برای یک پروژه سیاسی جدید مترقی، اومانیستی، تحول آفرین، دموکراتیک، بوم شناختی است که شرایط غلبه بر هژمونی سیاسی و فرهنگی راست و راست افراطی را فراهم می کند . این باید به شیوه مارکس و ژورس با ترکیب دستاوردهای اجتماعی و دموکراتیک انجام شود تا آنها را در یک فرآیند دگرگونی انقلابی بگنجانند».
نیروهای چپ باید بتوانند در موقعیتی برابر و بدون هژمونی هیچ نیرویی، روی پروژه ایجاد یک اتحادیه مردمی اکثریت، آگاهانه، که احتمالاً خود را به پروژه رهایی انسان مجهز می کند، کار کنند. مبارزه برای خلع سلاح و صلح، که برای امنیت انسان، محیط زیست بیش از هر زمان دیگری موضوعیت دارد. مانند ژورس، مسئولیت نیروهای پیشرفت این است که تمام تلاش خود را برای دستیابی به آتش بس انجام دهند، سپس به یک معاهده صلح تضمین کننده امنیت اوکراین و روسیه و فراتر از آن، امنیت کل قاره اروپا برسند. موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، در نظر گرفتن ایده های مطرح شده توسط کارل مارکس و سپس توسط ژان ژورس، موضوع شهروندی است. کسب کامل حقوق شهروندی مستلزم کنترل تولید توسط کارگران است. حتی اگر شرایط متفاوت باشد، روش ژورس می تواند در مورد مسائل عمده ای که به ما مربوط می شود مفید باشد مانند اتحاد، ضد حمله ایدئولوژیک علیه نیروهای مرتجع و راست افراطی، مسئله اتحاد چپ ها و اکولوژی در رابطه با ساخت یک اتحادیه مردمی مترقی و اکثریتی، مبارزه برای صلح و خلع سلاح و در نهایت برای کار و مسئله مالکیت.
* نوپس Nupes: اتحاد مردمی جدید اکولوژیک و اجتماعی، یک ائتلاف سیاسی جناح چپ در فرانسه به رهبری ژان لوک ملانشن است. این ائتلاف در روز اول ماه مه ۲۰۲۲ تشکیل شد و شامل فرانسه تسلیمناپذیر، حزب سوسیالیست، حزب کمونیست فرانسه، اروپ اکولوژی – سبزها، آنسامبل!، ژنراسیون اس و شرکای آنهاست
برگردان باقر جهانباني
انقلاب دموکراتیک و ملی را فراموش کنید.
هر کوششی یا توسط اربابان سرمایه دار جهانی از بین می رود و یا به ابزاری برای آنها تبدیل می شود.
این گفته مارکس را که انقلاب از بورژوازی خودی شروع می شود را باید کنار گذاشت.
هیچ انقلابی در سطح ملی دوام نخواهد آورد. جمهوری اسلامی چوسکی که ذره ای انقلابی نیست و اساسا ضد انقلاب بوده را زیر بار تحریم و کودتا و تهدید گوشه گیر کرده اند و در زندان شان اسیر است، حال چه برسد به دولت “انقلابی” ضد سرمایه!!
انقلاب علیه اقتدارگرایی و اشکال عینی اش مثل مردسالاری و بردگی مزدی، امری عملا جهانی است. اسلام و دموکراسی و سکولاریسم را باید فراموش کرد. اینها صرفا برای مهندسی فکری و کنترل ذهن میلیاردها توده ساخته شده اند. انقلاب روند تغییر فرهنگی عامدانه و تشکیلاتی در محل کار و زندگی علیه مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و سیستم استبدادی سلسله مراتبی کار گروهی در جامعه است. انقلاب نمیتواند سیاسی باشد، انقلاب فقط فرهنگی است، آنهم علیه فرهنگ اقتدارگرایی. سیاست بخشی جدا ناپذیر از ابزار اصلی اقتدار و فرهنگ آن است.
مبارزه زنان و مردان برده مزدی ایرانی در محلهای شغلی علیه سیاستهای ضد زن جمهوری اسلامی و برای رفاه بیشتر خوب و مفید بوده است و باید ادامه پیدا کند. ولی این مبارزات را باید به مبارزه علیه مردسالاری، علیه بردگی مزدی، علیه امپریالیسم و علیه سیستم استبداد سلسله مراتبی ارتقا داد.
مبارزه برای سرنگونی زود رس است،
زیر ساختهای فرهنگی کمونیستی-آنارشیستی سرنگونی هنوز بصورت یک ذهنیت و یا گفتمان شکل نگرفته و روندی طولانی است. سرنگونی طلبی فعلی فعلا پر سر و صدا است اما محتوا و کیفتی آزادیخواهانه ندارد.
مبارزه برای درست کردن دولت دموکراتیک و سکولار ارتجاعی است چون علیه انواع بردگی نیست بلکه برای کنترل بهتر آن است.
کار تغییر جامعه ایران باید ریشه و با کیفیت باشد.
سوسیال دموکراتهایی در تا یخ بوده اند که از سوسیال دموکراسی بریدند و یا شدند مثل حزب بلشویک و یا مثل روزا لوگزامبورگ ترور شدند.سوسیال دموکراسی اصلا فانوس نیست، زندانی با یک چراغ است.
پاسخ به این سوسیال دموکرات هوادار امپریالیستهای غربی:
“پلمیک نقادانه ۶
در خدامراد فولادی دی ۲۰, ۱۴۰۱
پلمیک نقادانه۶ یاشار سهندی”
https://www.azadi-b.com/?p=30038
او می نویسد:
“فرقه گرایی تفکر و گرایشی غالبن فردی یا فردگرایانه و فردستایانه و کیش ِ شخصیت پرستانه، و از این رو،جامعه ستیزانه و پدرسالار و استبداد منش است. فرقه گرا، اراده را برتر از کرد و کارهای قانون مندانه ی تاریخ و قوانین ِ حاکم بر تکامل ِ اجتماعی به شمار می آورد. چنین فردی اگر وارد ِ یک فرقه و دار ودسته ی سیاسی شود یقینن همان فرقه و دارودسته ای را که به او امکان ِ خود نمایی و اظهار ِوجود داده پیشروترین وانقلابی ترین تشکل ِ سیاسی- اجتماعی قلمداد می کند.”
این دقیقا خصوصیات مارکس و انگلس هم هست و دقیقا بیان شخصیت خود آقای فولادی. در حقیقت، آقای فولادی، شخصیت خودش را منعکس میکند. او به مارکس و انگلس بصورت پیغمبر زمان نگاه میکند. مارکس و انگلس نمی توانستند آنارشبستها را در انترناسیونال تحمل کنند و آنها را بیرون کردند. جناب فولادی باید بگوید که مارکس و انگلس در کدام تشکیلات بدون انشعاب و جنگ و دعوا بودند؟ هیچ.
او نوشته “فرقه گرا، اراده را برتر از کرد و کارهای قانون مندانه ی تاریخ و قوانین ِ حاکم بر تکامل ِ اجتماعی به شمار می آورد”
با این حساب تمام احزاب بورژوائی هم که او سالهای سال هست آنها را بهتر و برتر از بلشویکها میداند فرقه کرا هستند چون آنها هم نه تنها اعتقادی به قانونمندی تاریخ و قوانین حاکم بر تکامل اجتماعی ندارند بلکه با درست کردن داعش و طالبان و کودتا کردن راه تکامل اقتدارکرایانه را ادامه میدهند.
این تناقض نشان میدهد که چقدر سوسیال دموکراتهای شیاد فاکتها را برای منافع خود دست چین میکنند و اسمش را میگذارند علم.
در پایان مقاله می نویسد:
“خیزش ِ همه باهمی ِ دموکراسی خواهانه ی کنونی ِ شهروندان ِ ایرانی، فعالانه و مصممانه خواهان ِ قطع ِ زنجیره ی تاریخن به هم پیوسته ی استبداد ِ پدرشاهی ِ مرد سالار است، و ضدییت ِ تمام ِ فرقه ها و فرقه سالاران با این خیزش هدفی جز بقا و تداوم ِ این زنجیره در فرم ِ دیگر اما با همان محتوا ندارد. چراکه موجودییت آنان چه بر قدرت و چه در قدرت همچنان که بالاترگفته شد مشروط به وجود و تداوم ِ استبداد است.”
چند نکته در رد این ادعا،
خیزش همه با همی در کار نیست.
اگر خیزشها ادامه پیدا کند و رژیم تضعیف شود و آزادی ها بیشتر، همه با هم های توده ها بصورت احزاب و گروههای طبقاتی ضد هم در می آید. چون خیزشها در اشکال ابتدائی هستند، این توهم بوجود آمده که سمتگیری طبقاتی وجود ندارد و همه چی همه با همی است. در خارج کشور آزادی ایرانی ها بیشتر است، همه با هم شد ضد انقلاب هوادار و خودفروش به امپریالیستهای غربی که آقای فولادی هوادارش است در مقابل ناسیونالیستها و مخالفین سلطنت و هواداران سوسیالیسم و کمونیسم.
حتی دموکراسی خواهی هم هنوز بصورت خواست دولت جمهوری دموکراتیک پارلمانی بیان نشده. آقای فولادی در عالم هپروت سیر مبکند.
تمام احزاب بلشویک ایرانی از خیزشها دفاع کردند. آقای فولادی علنن دروغ میگوید. حتی حزب توده هم از خیزشها دفاع کرده است.
اکثریت احزاب بلشویک غیر از آنها که احتمالا خود آقای فولادی از آن بریده است، مثل حزب توده و قدائیان اکثریت، چه قبل و چه بعد از سی خرداد شصد، سرنگونی طلب بودند. آقای فولادی باز هم دروغ میگوید.
در واقع خود آقای فولادی سرنگونی طلب نبود و به خاتمی رای داد. عجب شیادی است.
شعارهای خیزش شعارهائی نیستند که بتوان کفت خواستار نظام سیاسی معینی هستند، شعارها در مجوع بیان انزجار از رژیم ارتجاعی است.
اگر روزی خیزشها به دموکراسی خواهی امپریالیستی رایج تبدیل شود، توده ها فقط خواستار عوض کردن ارباب خواهند بود مثل سرنگونی شاه و هیچ ترقی حاصل نخواهد شد مگر اینکه فکر کنیم مثلا جامعه اردن و بنکلادش و کره و پاکستان پیشرفت داشته اند. جوامع غربی پیشرفت نداشته اند، حال چه برسد به جوامع دیگر. البته جوامع غربی در صنعت استثمار و اسعمار و آدم کشی و جاسوسی و بمب اندازی پیشرفت داشته اند و آرزوی جمهوری اسلامی ثروتمند شدن مثل سرمایه داران آنهاست که بعید نیست، با اسلام هم میتوان مثل واتیکان و عربستان ثروتمند و حاکم شد.
تاریخ سوسیال دموکراسی تاریخ شکست است نه پیروزی کارگران. مبارزه ضد سرمایه داری با ایده های سوسیال دموکراتها فقط هرز دادن نیروها با نشستن در پارلمان و منتظر بورژواها شدن است. نه از جنگ جهانی اول جلوگیری کردند، نه از جنگ جهانی دوم. نه توانستند جلوی استعمارگری دولتهایشان را بگیرند و نه توانستند جلوی همگانی شدن نئولیبرالیسم پارلمان نشینان خودشان را. وقتی فاشیستها قدرت بیشتر میگیرند، نگران شغل سیاستمداری خودشان می شوند و میشود سوپر دموکرات. انتخابات بعد از انتخابات کارگران اروپای غربی و شرقی هیچ نتیجه ای نگرفته اند. آنها کماکان مشغول برده مزدی بودن، کماکان بی اطلاع از دنیا، میهن پرست، پریشان و به یک لقمه نان راضی هستند. انها، جلوی تلویزیون می نشینند و اخبار و تفسیرهای جعلی گوش میدهند و چیزی نمی گویند. مشغول بازی فوتبال هستند و با صورت حسابها سرو کله میزنند و پرچم کشورشان را بلند میکنند. وضع خرابی دارند. دموکراسی سوسیال دموکراتها آدم درست نکرده، رباط درست کرده.
باید از سرنوشت سوسیال دموکراسی بی اثر و فریبنده آموخت و سیاست پیشگی را نفی و نقد کرد. کارگران اروپائی باید بطور مستقیم به سرمایه داری و به امپریالیسم کشور خودشان تعرض کنند و انتخابات را تحریم نمایند و حزب بازی را حیله گری و شیادی اعلام کنند. باید تحریمها و صدور اسلحه و حمله به کشورهایدیگر را نقد کنند. باید ناتو را از بین ببرند. باید اتحادیه ها را ترک کنند و شکمان رهبران اتحادیه ها را پر نکنند. باید تشکلات ضد سرمایه داری بوجود بیاورند، تشکلاتی که هدفشان تسخیر محل کار و انهدام نظم سیاسی موجود و اداره شورائی باشد.
سوسیال دموکراسی شیادی است. پارلمانتاریسم شیادی است. سوسیال دموکراسی شغل سیاسی و سازش و حقوق بگیری از بورژواهاست. گول آنها را نخورید. حرفهای خوب خوب زدن و چیزی را تغییر ندادن و ادامه وضع موجود، انتهابات بعد از انتهابات، دولت بعد از دولت، سوسیال دموکراسی است.
نوع ایرانی سوسیال دموکراسی میگوید انقلاب ایران بورژوا دموکراتیک است چون سرمایه داری در ایران دموکراتیک نشده است. هدف آنها درست کردن دولت دموکراتیک چند حزبی و پارلمانی است. حال بدون مبارزه با امپریالیسم چگونه میخواهند مزد بکیر ابر سرمایه داران دنیا نسوند، نارروشن است. هم نظرهای همین اشخاص در اروپا و فرانسه، صد سال است که پارلمان و دولت دموکراتیک دارند و کاری جز پارلمان نشینی و حقوق بگیری، یعنی شغل غیر شریف سیاستمداری، ندارند. آنها هوادار کارکران نیستند، آنها میخواهند کارکران را به احزاب خود دعوت کنند تا درآمد داشته باشند. سیاست شغل آنهاست نه وسیله تغییر جامعه. همانطور که راننده و معلم و گارسون و مهندس و پرستار شغل دارند، سوسیال دموکراتها هم شغلشان سیاست بازی است. فقط بقیه کارگران کار مفید میکنند، سیاستمداران سوسیال دموکرات کار غیر مفید و انگلی. سیاستمداران شیاد و انگل سوسیال دموکرات را باید افشا کرد نه اینکه دنبالشان راه افتاد و فرستادشان به پارلمان.