منافع ملی ایران در محاصرۀ گلۀ گرگان
فرزین خوشچین
یکی از پایه ای ترین نکته ها برای هر کشوری، «منافع ملی» است، که گرایشهای گوناگون سیاسی آنرا در پیوند با وابستگی طبقاتی خودشان تفسیر می کنند. گرایشهای گوناگون بورژوایی (بازرگانی، مالی و صنعتی)، خرده بورژوایی، فئودالی و سلطنت طلب «منافع ملی» را تنها در چارچوب تنگ طبقه و لایۀ اجتماعی خودشان می فهمند؛ یعنی در واقع، «ملت» برای آنان، تنها شامل بخش کوچکی از کل جمعیت کشور به شمار می آید، که بقیۀ مردم می بایست در خدمت آن بخش کار و کوشش کنند. بنا بر این، چنین نگرشی را می توان ادامۀ همان نگرش ساختارهای برده دار دوران باستان دانست، و دقیقاً از همین نکته است، که مارکس و انگلس سرمایه داری را نیز یکی از جلوه های نوین برده داری به شمار آورده و تنها شیوۀ این «برده داری نوین» را با «فروش داوطلبانۀ نیروی کار پرولتاریا» مشخص کرده اند. با آنکه زحمتکشان هر کشوری، اکثریت عظیم جمعیت را تشکیل می دهند، اما هستند گرایشهای آنارشیستی و همچنین چپ های لنینیست، که بطور کلی منکر «منافع ملی» برای پرولتاریا می باشند، زیرا اصولاً خود مفهوم «ملت» را قبول ندارند، آنرا«جعلیات جامعه شناسی بورژوایی» به شمار می آورند و به خیال خودشان، با استناد به «مانیفست حزب کمونیست» مبنی بر اینکه «کارگران کشور ندارند»، هیچگونه ارزشی برای «منافع ملی» قائل نیستند، بلکه تنها به «منافع طبقاتی» توجه دارند. اما، در واقع، بدینوسیله، «منافع طبقاتی» را نیز فدای شعارهای سکتاریستی خودشان می کنند.
دربارۀ «منافع ملی» و «ملی گرایی» (پاتریوتیسم» مقالۀ بسیار جالبی را از گئورگی پلخانوف می خوانیم. پلخانوف در مقالۀ «پاتریوتیسم و سوسیالیسم» نظر ژورس و برنشتاین را رد می کند، که گفته بودند، جملۀ «کارگران میهن ندارند»، وابسته به شرایط هنگام نوشتن «مانیفست» بود، اما اکنون کارگران دارای حقوق بیشتری هستند، پس نتیجه می گیریم، که انترناسیونالیسم در برابر پاتریوتیسم پسروی کرده است.
پلخانوف می گوید: «واژه های «کارگران میهن ندارند» در پاسخ به ایدئولوگهای بورژوایی نوشته شده بود، که کمونیستها را متهم می کردند به اینکه می خواهند «میهن را نابود کنند». روشن است، که نزد نویسندگان مانیفست، سخن از «میهن» به مفهوم کاملاً معینی در میان بود، یعنی بدین مفهوم، که ایدئولوگهای بورژوایی بدان معنی می دادند. مانیفست اعلام داشته بود، که چنین میهنی را کارگران دارا نمی باشند. این در آن زمان درست بود؛ این هم اکنون نیز درست است، که پرولتاریای کشورهای پیشرفته از حقوق سیاسی معین، کمابیش گسترده، و کم یا بیش پایداری برخوردارند؛ این در آینده نیز درست خواهد بود، هر اندازه هم پیروزیهای سیاسی، که طبقۀ کارگر می بایست به دست بیاورد، بزرگ باشند….. اگر نویسندگان مانیفست کمونیست می گفتند، که کارگران به هیچ ملیتی تعلق ندارند، آنگاه این نه «بوتاد» [سخن طنز فی البداهه ای] بدبینانه، بلکه تنها چرند خنده داری می بود. اما آنها نه دربارۀ ملیتها، بلکه دربارۀ میهن سخن گفته اند……. آنجا، که افزون بر این، طبقۀ ستمکش بآسانی می تواند باور بیاورد به اینکه منافعش بسیار شبیه منافع طبقۀ ستمکش کشورهای بیگانه و در مقابل منافع طبقۀ فرمانروای کشور خودش می باشند، در آنجا ایدۀ میهن به اندازۀ بسیار زیادی جذابیت پیشین خود را از دست می دهد. این را یونان باستان بما نشان می دهد، که در آنجا شهروندان طبقات تهیدست از احساس همدردی بیشتری با طبقات تهیدست کشورهای بیگانه برخوردار بودند، تا با طبقات بالای دولت-شهر خودشان. جنگ پلوِپونِزی، جنگ میان دمکراسی و آریستوکراسی، جنگی، که بخش بزرگی از یونان باستان را در خود فرو برده بود، می تواند تایید روشنی بر این موضوع باشد.».
با اینهمه، می بینیم، که برخی از فعالان سیاسی، پس از سالها مبارزه، ناگهان به همۀ باورهای خودشان پشت پا می زنند و سر از جبهۀ دشمن درمی آورند. نمونه هایش را در ایران هم داریم، فرخ نگهدار یکی از آنهاست، که البته چندان هم «مبارزه» نکرده بود. و اما در میان نارودنیکهای روسیه، ل. تيخوميروف(1923-1852)، يکی از رهبران برجستۀ نارودنيک،عضو کميتۀ اجرائی سازمان تروريستی «نارودنايا وُليا»(ارادۀ خلق)، که تزار را وادار به پنهان شدن در گاتچينا کرده بود، پس از سالها فعاليت زيرزمينی و سردبيری نشريات نارودنيکی، پس از ترور الکساندر دوم در 1 مارس 1881 و آغاز سرکوب شديد سازمان «نارودنايا وليا»، به همراه بسياری ديگر، مجبور به فرار به خارج از کشور شد. و اما، اين تيخوميروف بود، که نامۀ کميتۀ اجرائی «نارودنايا وليا» را به الکساندر سوم نوشت. و باز، اين تيخوميروف بود، که از پيشگاه تزار الکساندر سوم درخواست بخشش کرده، جزوۀ معروف خودش را زير فرنام «چرا ديگر انقلابی نيستم» نوشت.
پلخانوف در پاسخ به جزوۀ تيخوميروف به نقد دیدگاههای او و تفاوت میان روش اندیشۀ «نارودنیسم» و «مارکسیسم» پرداخته و با مثالهایی روشن از تاریخ واقعی روسیه به او درس می دهد. پلخانوف از «میهن پرستی دروغین» تزاریسم و گرایش مزدورانه و شووینیستی تیخومیروف به رژیم تزاری پرده برمی دارد: « بما می گفتند، که «وظايف ملی» ما خواهان آزادسازی مولداوی و والاهی می باشد[والاخ ها دوک نشين سده های 14 تا 19 ميلادی و جزو رومانی بودند.مترجم.]. ما برای اين آزادسازی جنگيديم، ولی هنگامی، که آنرا به دست آورديم، خودکامگی ما توانست رومانی ها را به دشمنان ما تبديل کند. آيا برانگيختن آنها عليه روسيه به معنای همکاری برای گسترش «وظايف ملی» روسيه بود؟
بما می گفتند، که آزادسازی صربستان در پوشش «وظايف ملی» ما، گريزناپذير است. ما به همکاری پرداختيم، اما سياست تزاری صربها را به آغوش اتريش-مجارستان هل داد. آيا اين به پيشبرد وظايف يادشده ياری رساند؟
بما می گفتند، که منافع روسيه آزادسازی بلغارستان را ايجاب می کند. خون بسياری از روسها به اين خاطر ريخته شد، و اکنون، در سايۀ سياست «مستحکم» و «پابرجا»ی حکومت ما، بلغارها از ما متنفرند، همانگونه که از سنگدلترين سرکوبگران خود متنفرند. آيا اين به نفع روسيه است؟ هرکشوری برای حل مسائل ملی، ناگزير از يک شرط است: توافق «مستحکم» سياست حکومت و منافع کلی آن. اما در کشور ما چنين شرطی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد، زيرا سياست ما در وابستگی کامل به تخيلات امپراتور می باشد».
خمینی از همان روزهای نخست گفته بود: «ما ملی گرایی نمی خواهیم. افراد ملی به درد ما نمی خورند. ما اسلام را می خواهیم». بدینسان، «منافع ملی» را خمینی و آخوندها فدای «منافع اسلام» کرده اند. جمهوری اسلامی همواره تبلیغ می کرده است، که منافع اسلام در این است، که هرچه ارز معتبر خارجی داریم، هرچه نفت و گاز و طلا داریم، هرچه نیروی رزمندۀ سپاه و بسیج داریم، باید برای کمک به فلسطین، لبنان، سوریه، یمن، عراق، ونزوئلا و …. هزینه کنیم. اما آیا سوزاندن اینهمه منابع ایران در تنور جنگی، که به ما ربطی ندارد، به سود منافع ملی ما بوده است؟ آیا ساختن بیمارستان و نیروگاههای برق و شهرک سازی در این کشورها به سود مردم ما بوده است؟ آیا بخشش نفت و گاز ایران به پاکستان، هندوستان، چین، ونزوئلا و … برای جلب حمایت آنها حتی به سود این سیاست بوده است؟ آیا منافع ملی ما می بایست در راه این سیاست ابلهانه و خائنانه هزینه شود؟ آیا مردم و دولتهای این کشورها هیچگونه احساس دوستی و همدلی با ایران داشته اند؟ می دانیم، که اینگونه نیست و بلکه برعکس، امروزه همۀ این کشورها از ایران متنفر هستند و همه منتظرند تکه ای از ایران در حال نابودی را بکنند و برای خودشان به یغما ببرند. همۀ کشورهای عربی، ترکیه، قفقاز، آسیای میانه، پاکستان و هندوستان حلقه ای دشمنانه را گرداگرد ایران تشکیل داده اند، که از سوی روسیه و چین تایید و تقویت می شوند تا خود روسیه و چین هم بتوانند تکه ای از منافع ملی ما را بکنند و به یغما ببرند.
از ادعای بی پایۀ امارات بر جزایر ایران خبر داریم. این ادعای بی پایه تنها تا زمانی می تواند مطرح شود، که امارات و شیخ نشینها، عربستان و … احساس می کنند ایران ضعیف است. ضعف ایران هم در سایۀ سیاست اسلامی پدید آمده است.
بتازگی فلسطین هم از ادعای امارات بر جزایر ایرانی شاخاب فارس پشتیبانی کرده است. بزودی نه تنها سوریه، لبنان و عراق، که همه گونه کمکهای بلاعوض را از آخوندها دریافت کرده اند، از امارات پشتیبانی خواهند کرد، بلکه حتی یمن، ترکیه، پاکستان، هندوستان، جمهوری آذربایجان، حتی ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان، قرقزیستان هم با روسیه هم آوا شده و خواهان الحاق جزایر ایران به امارات خواهند شد.
پرسش این است؟ چه چیزی همۀ کشورها را وادار می کند دست عسلی آخوندها را گاز بگیرند؟ بله، منافع ملی آنها ایجاب می کند علیه جمهوری آخوندی متحد شوند، گرچه بیش از 40 سال است، که از همه گونه کمکهای بلاعوض بسیار سخاوتمندانۀ آخوندها برخوردار بوده اند.
پاتک دیپلماتیک
بدبختانه روسیه، که بیشترین غارت را از منابع و منافع ملی ایران داشته است، شیخ نشین ها را در ادعای مالکیت جزایر ایران تحریک و پشتیبانی می کند تا خودش هم بتواند جای پایی در خلیج فارس داشته باشد. چین نیز همینگونه رفتار می کند. در این میان، اپوزیسیون دمکرات و سکولار جمهوری اسلامی، گذشته از هرگونه اختلاف نظر در میان گرایشهای خودش، می بایست برای نجات آیندۀ سرزمین ایران و نسلهای آینده، در اینگونه پرسشهای مربوط به منافع ملی به سیاستهایی مشترک برسد. یکی از مهمترین مانورها در برابر این هجوم گستردۀ گرگان بر منافع ملی ایران، مبارزۀ دیپلماتیک علیه تعرض دیپلماتیک شیخ نشینها، روسیه و چین می باشد. می بایست مبارزۀ تبلیغاتی-دیپلماتیک بر سر جزایر ایران را به مبارزۀ تبلیغاتی-دیپلماتیک برای آزادسازی جزایر دودی ژاپن از اشغال روسیه، و همچنین دفاع از استقلال تایوان از چین تبدیل کنیم. اگر اپوزیسیون این مانور دیپلماتیک را بخوبی انجام دهد، خطر جداسازی جزایر ایران بسیار کاهش خواهد یافت.
نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران
این شعار مردم درون کشور را باید بیشتر و گسترده تر فریاد بزنیم و خواهان بیرون رفتن جمهوری اسلامی از فلسطین، لبنان، سوریه، یمن و عراق باشیم. باید خواهان قطع هرگونه کمکهای مالی و تسلیحاتی و همچنین قطع هرگونه تبلیغات حمایتی از این کشورها باشیم. جنگ میان اسرائیل و فلسطین، جنگ ما نیست، بویژه اینکه کشورهای عربی و ترکیه در این جنگ دخالت نمی کنند و به فکر منافع خودشان هستند. سیاستهای غلط جمهوری اسلامی به ورشکستگی و نابودی کشور ما می انجامد. این سیاستها را باید محکوم کنیم و مردم را برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مبارزۀ مسلحانۀ سراسری فرابخوانیم، زیرا تا امروز هیچکدام از اعتراضات، تظاهرات مسالمت آمیز، اعتصابات، سرودخوانی ها، شرکت در انتخابات انتصاباتی و رای دادن به بد در برابر بدتر، به هیچ کمکی و هیچ گشایشی در کارها نیانجامیده است، بلکه همواره سرکوبها، کشتارها، ترورها، اسیدپاشی ها، مسموم کردن دختران دبستانها، کور کردن معترضان و شکنجه و اعدام بیشتر و بیشتر شده است. بنا بر این، تنها راه باقی مانده، همانا دست بردن به اسلحه و جنگیدن برای سرنگونی رژیم اسلام ناب محمدی و دستیابی به سکولاریسم و دمکراسی می باشد.
اپوزیسیون می بایست به جای پافشاری روی اختلافات ایدئولوژیک، به دنبال نکته هایی باشد، که همگان، و یا طیف گسترده ای از همۀ ایرانیان با همۀ گرایشهای سیاسی خودشان، در آن نمته ها یکدل و یک زبان هستند. آن نکته ها در پیوند با «منافع ملی» ما می باشند. منافع ملی ما «هوای پاکیزه» برای نفس کشیدن است. این جزو منافعی است، که از سلطنت طلبان گرفته تا ملی گرایان، چپها و همۀ مردم عادی ایران بدان نیاز دارند و بدون آن نمی توانند زندگی کنند. «آب آشامیدنی» پاکیزه از حقوق طبیعی و منافع ملی ماست. بدبختانه آب آشامیدنی در بسیاری از نقاط کشورمان یا به سختی یافت می شود، و یا از لولۀ آب مایعی گل آلود و لجن بیرون می آید، و این در حالی است، که آخوندها آب گوارای ایران را به کویت و … می فرستند. آیا این رفتار جمهوری اسلامی را نمی توان «دشمنی با منافع ملی ایران» قلمداد نمود؟ منافع ملی ما مبارزه با ریختن آشغال در دامان طبیعت است. منافع ملی ما همچنین حفظ و گسترش جنگلها، رودخانه ها، تالابها و دریاچه هایی است، که یکی پس از دیگری خشک و نابود می شوند. منافع ملی ما دسترسی و مالکیت ماهیگیران ایرانی به ماهی های دریا و کوتاه کردن دست چین و …. از این منبع زندگی ماست. منافع ملی ما حفظ و بازسازی آثار باستانی ماست. سی و سه پل و … در حال نابودی هستند. جمهوری اسلامی قصد دارد آرامگاه حافظ را به بهانۀ کشیدن خط مترو، ویران کند. نگهداری از آرامگاه شاعران و مفاخر ادبی-تاریخی کشورمان از مهمترین منافع ملی ماست.
منافع ملی را باید تبلیغ کنیم و برای پاسداشت از منافع ملی خودمان، نبرد مسلحانۀ سراسری مردم را برای سرنگونی اسلام ناب محمدی تدارک ببینیم.