ملای خدا، برابر مردم باخت
بهنام چنگائی
ملای خدا، برابر مردم باخت
ما در زمین سوخته و ناگوار ملائی، و در زمانه ی تلخ و ناراست ” اسلام پوسیده و سیاسی زندگی می کنیم. حکومت اسلامی ایکه در بالای آن نیرنگ بازترین عنصر یا ولایت فقیه مطلق جاخوش کرده است؛ و در پیرامون آن انگل تبارترین گروه های حرفه ای و سیستماتیک ترین سازمان های ضدبشری داخلی و خارجی و بیاری دارائی های تسخیر و چپاولشده مردمی اینان، باهم گره سرمایه سالاری لیبرال خورده و بنام خدای رحمان شان در ایران، حکومت اعدام و آدمخواری براه انداخته و چرخانندگان و پیشبرندگانش که ملاها و مکلاها باشند درین دیار به خون نشسته خودکامگی دینی می کنند. اینان کشور ایران را ویران و زندگی ما ایرانیان را به روز سیاه نشانده اند.
این پلشتان و پلیدان تاریخ در پشت پرده ی خدا و در زیر سپر اسلام، سپاه، بسیج و دریغا مشتی ساده دل پاکباخته و نیازمند یاری چه ها که بر سر ستمزدگان، بیدادرسان و دادجویان نیاورده اند. اینان از هر اهرمی برای گمراهی توده های ساده دل از یکسو و از سوی دیگر بر علیه روشنگران و افشاگران ترفندها و ریاکاری های خود، چه خردورزان و انقلابیون بزرگ باشد و چه نیروهای مردمی ای را درین 43 سال نکشته و یا چه از جان سیرشدگان گرسنه و بیکاری را بخاطر اعتراض بارهای بار سرکوب و اسیر نکرده و نمی کنند. از حال و هوای سیاهچال های الهی ولائی هیچ نمی گویم که مشهور ایران و جهانند. این بساط الهی ـ ملائی پوسیده در برابر خیزش بزرگ و انقلابی ” مهسا ” شکست آشکار خورده و سراسر ایران علیه فساد و بیدادگری شان بپاخاسته اند و فرجام دین دولتی جز فرو رفتن در کنام ننگین تاریخ سیاه و خنین میسرنیست.
اینان ورزش و همین فوتبال را نیز بمیل و بسود تحکیم استبداد دینی خویش، سیاسی کرده و بازیکنان سرخورده و زیر زور خود را ناگزیر به خودفروشی نموده، و چه ورزشکاران بی شماردیگری را نیز در خدمت به اهداف دین دولتی ملاها بارها بکارگرفته و همچنان می گیرند. در همین قطر برای ایجاد نفاق بین همبستگی مردمی با بازیکنان تیم و بسود حمایت خرافه خدائی خویش چه هزینه های هنگفتی را که برای برد درین قمار ورزشی سیاسی و بقیمت گرسنگی بیشتر مردم بتاراج ندادند. و با این نیرنگ رنگ باخته، چه ساده و آسان بازیکنان تیم را برابر مردم نگذارده و رسوای شان نساختند؛ ورزشکارانی که یا زیر زور، ترسیده و کم آوردند و یا بخاطر پاداش و الکی گول مفت ملا را خوردند. بهررو آنان سزاوار چنین سرنوشت تلخی نمی بایست می شدند و از مردم دوری نمی جستند.
این تبهکاران اسلامی از یکسو مکارانه رودرروئی ورزشی با صهیونیست های راسیست را ردمی کنند، که امری بسیار پوچ و مسخره است. ولی از دیگرسو خود با امپریالیسم آمریکا در همه عرصه ها رودرروئی ورزشی دارد که این تناقض، بی معنی بودن این فرهنگ بی اساس را روشن و آشکار می کند. و چندش انگیزی این تناقض در بازی فوتبال دیشب درین بود که رژیم برای گمراهی خواست توده های از بازیکنان که نمی خواستند تیم شان سرود آخوندی را بخواند، و رژیم درین میانه با ساده لوحی شفاف میلیون ها دلار هزینه کرد تا مگر هم سرود خوانده شود و هم بتواند بر خشم توده ای فائق آید؛ و هم بر حمایت و حکمت الهی خویش که بقول شان همیشه یاور آنهاست بنازد و ببالد و سپس پس از بازی فوتبال ” ایران آمریکا “بتواند شمشیر اعدام و استبداد را دوباره از روبسته و به خیال خام خود به فرمانروائی مطلق اش یاری ورزش سیاسی برساند که نتوانست و درین بازی سراسر پوچ و مسخره شکست خورد و یا بهتر است بگوئیم که خدا و ملا در برابر اراده ی مردم ایران باخت.
شگرد و ستیز با صهیونیسم اسرائیل و راسیسم آن علیه ملت مظلوم فلسطین نیز یکی از ابزارهای بهره وری ناشایست این رژیم بسود خودفریبی وابستانش و همزمان گمراهی توده های خودی و دشمن بکارفته و می رود. همچنانکه همزمان ایستادگی در برابر بهره کشی و زور امپریالیسم امریکا نیز یکی از دسیسه های بی آبرو و چهره باخته ی حکومت است که دیگر بکار نرفته و توان فربیکاری خود را از دست داده است. چرا؟ چون بقول بخشی از توده های ساده دل و ناآگاه از تاریخ که می گویند ” دشمن ما همینجاست” نه آمریکا! اینکه دین دولتی دشمن ماست جای چک و چانه ندارد و جز این نیست. همزمان اما شایسته نیز نیست هرگز فراموش کنیم که (( انگلیس و آمریکا ))
این امپریالیست های کهنه و نازه سه انقلاب بزرگ ما در آسیا را به شکست کشانده اند. انقلاب مشروطیت، انقلاب ملی کردن نفت و انقلاب شکست خورده 57 را. این امپریالیسم آمریکا در سرتاسر جهان جه جنایت هائی که با داشتن بیش از 1200 پایگاه مدرن نظامی نکرده است که جای گفتمانش در اینجا نیست. و بهررو ما سازشی با این ساختار درنده و جهانخوار نداریم و نبایدداشته باشیم.
برگ برنده ی خیزش انقلابی کنونی در این است که بیش و پیش از همیشه ی تاریخ گذشته ی زن ستیز و مردسالار آن درین انقلاب پیشارو، رهبری دگرگونسازی فردا را زنان دارند. زنانی که در قاموس اسلامی انسان کامل نیستند و همیشه آسیب پذیرند و بنا بر فرمان قرآن مرد اسلامی باید بداند که ” حکمت خدا ” آگاهانه زن را کامل خلق نکرده است تا زن مطیع اراده مرد باشد و برای او جز کشتزار کامورزی و فرزندآوری نباشد. آری این نگاه پست و خردستیز و ضدانسانی جایز نیست بر اراده و اداره ی سیاسی اقتصادی ما بیش ازین سوارماند و تباهی و تیره روزی برای مان بنام خدا برپاسازد. ما تا سرنگونی این بساط وامانده از پا نخواهیم ایستاد. اعتصاب های کلان و اعتراض های گسترده کارگری هم وارد میدان نبرد با پاسداران نادانی شده اند.
بهنام چنگائی نهم آذر 1401
درباره این کامنت:
.
“من بیاد ندارم که یکبار و فقط برای یکبار هم شده من و یا هرکسی با دلگرمی و خوشروئی و گشاده گوشی با شما گفتمان کرده باشد و باشم، و شما با سبک اینچنین گفتاری و نوشتاریتان مرا و یا دیگران را با فرهنگ ویژه ی تان به رودرروئی بی هوده و… نکشانده باشید! و آنهم بی هیچگونه دلیلی؛ و شما هرکسی و از جمله مرا با تکرار شیوه ی توهین بار و روش … تان از گفتمان بیزار نکرده باشید.”
.
من برای خوش و بش کامنت نمی نویسم.
.
دلیلش این است که من عقیده ندارم که بحثهای جدی اجتماعی با خوش و بش و رفاقتهای الکی ماست مالی بشود. خط کشی ها باید منطقی و دور از احساس باشد. در منطق و علم احساس وجود ندارد و برای شناخت آنها کنار گذاشته می شوند و مسائل بعد تجریدی پیدا میکنند. تمام احکام علمی غیر احساسی و سرد هستند. وقتی تکلیف انسجام منطقی و عینیت احکام روشن شد، ما به زندگی عملی و روزمره خود بازمیگردیم. مثال، برای درک جنایتکارانه بودن حکومت بلشویکها، برخورد رفاقتی و احساسی وجود ندارد، این یک مسئله نظری و علمی است. حال، هر چه فعالین موضوعات نظری و شناختی انقلاب را با خوش و بش و سازشکاری سمبل کنند، رفتارشان زشت تر است. حتی مائو مارکسیستها هم متوجه این نوع برخورد شده بود و در مقاله ای نقدش کرده بود.
.
ضد-اقتدار
به بقیه مارکسیستهای سوسیال دموکرات پست فطرت هوادار امپریالیستهای غربی:
به گزارش نهادهای رسمی تحقیقی بین المللی، تحریم اقتصادی عراق توسط غربی ها موجب کشته شدن نیم میلیون بچه عراقی شده است.
این بچه کشی نیست؟ درست نیست که فقط ارتجاع خودی را دید و با ارتجاع دیگر همکاری کرد.
می روید زیر رهبری کسانیکه از اتحاد اروپا تقاضای کمک میکنند، به بهانه ارتجاع روسی از جنگ خانمان برانداز اوکراین دفاع میکنند و آنرا جنگ دموکراسی و استبداد قلمداد میکنند.
اینها انقلابیکری نیست، ریکاری و پست فطرتی سیاسی برای کسی قدرت و درست کردن دولت یعنی تمرکز قوای آدم کشی برای حفظ سلطه بر زن و کارگر و ملیت و نژاد سرکوب شده است. خیر، هیچ عنصر انقلابی در بورژوازی لیبرال و غیر لیبرال نه بود و نه هست و نه خواهد بود، هر چه هست ریاکاری و قدرت طلبی و رقابت و تخریب روحیه وحدت و همکاری ست. دعوت به وحدت میکنند تا فردا اعدام مان کنند. چرا دعوت نمیکنید که بساط خانواده و بردگی مزدی و امپریالیسم را برچینیم؟
ضد-اقتدار
ضد-اقتدار
بعلاوه،
جناب چنگائی،
.
نظریه دیکتاتوری پرولتاریا بصورت دیکتاتوری حزب کمونیست، یک نظریه جنایتکارانه است نه اتقلابی.
چرا باید نقد جنایتکاری مارکسیستها، نقد سازش آنها با یک بورژوا علیه بورژوای دیگر و بازی های سیاسی قدرت را نقد نکرد؟
.
می بینیم که توده ها شورش کرده اند و خبری از دفاع از کمونیسم و رهائی از بردگی مزدی و امپریالیسم نیست؟
.
چرا؟
.
چون یک عده از مارکسیستها هوادار امپریالیستهای شرقی، عده دیگر هوادار امپریالیستهای غربی، یکعده هوادار دیکتاتوری تک حزبی مارکسیستی، عده ای دیکر هوادار دموکراسی امپریالیستی، گروه دیگر نشسته در خانه تیمی چریکی و جدا از توده و گیچ و ویج در توهم به امپریالیسم سابق حزب کمونیست چین و روسیه، بوده اند.
.
آخر تا کی میخواهید با شعار سرنگونی و با اشاره به ارتجاع دد منش رژیم، افتضاح خودتان را پنهان و توجیه کنید. چرا تقدس مابی خودتان را نقد نمیکنید؟ همین الان دارید با تکرار شعار سرنگونی، با موضعگیری های ناروشنی که در توده های شورشی مشاهده می شود، عمل غیر اخلاقی بازی سیاسی با توده ها را انجام میدهید. قبل از شورشها هی شعار سرنگونی میدادید و خودتان میدانستید که توده ها کمونیست نیستند. جز اینکه ماتریالیسم تاریخی گند شما شما را راضی به هر شورشی کرده و باعث شده است به عواقب وحشتناک ان فکر نگنید؟
.
حالا من شدم بی فرهنگ و بی اخلاق؟! خجالت نمی کشید؟!
.
ضد-اقتدار
جناب چنگائی،
.
نوشته اید:
.
“فرهنگ سیاسی باکنونین را مرورکنید و با سبکی بمیدان گفتمان سالم و سازنده واردشوید تامگر که بتوانید اندکی و فقط اندکی تغییر مثبت بر روند و مسیر پیشاروی جنگ با آدمخواران اسلامی که بچه و زن و دخترکشی بی پروا می کنند یاری برسانید!”
.
جناب، من گفتم ماتریالیسم تاریخی مارکسیستها را کودن بار آورده چون باعث شده که ارتجاع بورژوازی استعمارگر را انقلابی دریافت کنند، شما بجای پاسخ نظری به من گفته اید ابله. من هم جواب دشنام شما داده ام.
.
حالا شما فرار بجلو کرده من را فاقد فرهنگ و اخلاق اعلام میکند.
.
. ولی فکر میکنم که خود شما از لحاظ اخلاقی وضع بسیار خرابی دارید وگرنه سعی نمیکردید از بحثهای اساسی فرار کنید و با هوادار پادشاهی و سوسیال دموکرات و لنینیست دیکتاتوری حزبی و لیبرال علیه جمهوری اسلامی همکاری کنید. در یکی دوتا مقاله پیش شخصی به شما نقد کرده بود که موضع ناسیونالیستی گرفته اید، بجای غلط کردم رفته اید پای توجیه تئوریک. این چه صداقت و فرهنگی است!
.
اتفاقا من در مسیر از بین بردن هژمونی ارتجاعی مارکسیسم بر گرایش کمونیستی کارگران دقیقا دارم همان کاری را میکنم که شما توصیه میکنید و در عمل اجرا نمیکنید. یعنی اتکا به فاکت، تجربه تاریخی، عملکرد تاریخی. شما استدلال کردن را ذکر نکرده چون از آن فراری هستید، استدلال هم جزو آن.
.
احتمالا خبر ندارید که:
.
– مارکس بود که باکونین را احمق خواند. من مشق شبم را خوب انجام داده ام، شما هستید که تنبلی کرده قضاوت میکنید و ادعا دارید.
– انگلس بود که آتوریته داشتن را تقدیس کرده.
– مارکس بود که انترناسیونال اول را بعلت مخالفت آنارشیستها با گرایش حزبی و شرکت در پارلمان و مثلا پیروزی در جنگ دموکراسی به انشعاب کشاند و بقول مارکسیستها، آنارشیستها را بیرون انداخت.
– مارکسیستها بودند که از دولتهای امپریالیستی خود در جنگ اول دفاع کردند.
– مارکسیستهای مخالف سوسیال دموکراتهای هودار دولتهایشان، که یکی از آنها لنین بود، آنارشیستهای کرونشتاد را به قتل رساند.
– لنین مارکسیست بود که آنارشیستهای اوکراین را دستگیر و اعدام کرد و اگر ماخنو فرار نکرده بود او را هم اعدام کرده بود.
– کدام اخلاقیات به قتل رساندن بچه های تزار را میتواند توجیه کند. بچه کشی؟!!!
– لنین بود که مثل شما بعد از از دست دادن منطق، در مجلس موسسان را بست و دیکتاتوری تک حزبی را بنام دیکتاتوری پرولتاریا برقرار نمود.
.
اینها گوشه ای از خمینی و خامنه ای بودن مارکسیستهاست. من هم خمینی و خامنه ای و جمهوری اسلامی را نقد میکنم و هم غیر دینی های آدم کش مارکسیست را. اما شما بعلت گرایش ایدئولوژیک، هیچ چیز بدی در عملکرد حزبی و دولتی مارکسیستها نمی بینید. با این کار خودتان یک پا حزب الله هستید و به من میخواهید درس فرهنگ و اخلاق بدهید.
.
لیست عملکرد اخلاقی و جنایتکارانه و ضد انقلابی عملکرد مارکسبستها بسیار طولانی است، در ایران، در چین، اروپا، امریکای لاتین.
.
یکی از این عملکردهای جنایتکارانه، دعوت از توده ها به شورش علیه شاه و جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن وضعیت نظری و فکری توده هاست. از این بدتر هم هست اما بعلت وضعیت فعلی و سواستفاده ارتجاع در شرایط فعلی از ذکر آن خودداری میکنم.
.
این ریاکاری نیست که خودتان مشق شب خودتان را انجام نداده اید و حالا برای من معلم علم و اخلاق شده اید؟ خیر، من به فرهنگ خودم برخورد انتقادی دارم، از من انتظار نداشته باشید که با کسانیکه فرار بجلو میکنند و توده ها را جلوی گرگها می اندازند تا به مقاصد سیاسی شان برسند، دوستانه برخورد کنم. یک موقع وقت بحث است، وقتی از بحثها فرار میکنند، وقت افشا فرا می رسد.
.
آری، ماتریالیسم تاریخی مارمسیستها را کودن بار آورده چون باعث شده است که بورژوازی مکار و استثمارگر و استعمارگر را مترقی ببینند، همانطور که بچه کشی ماموران جمهوری اسلامی برای آنها کاری درست برای نجات دین و مذهب و فرمان های خداست.
ضد-اقتدار
جناب ضداقتدار؛
من بیاد ندارم که یکبار و فقط برای یکبار هم شده من و یا هرکسی با دلگرمی و خوشروئی و گشاده گوشی با شما گفتمان کرده باشد و باشم، و شما با سبک اینچنین گفتاری و نوشتاریتان مرا و یا دیگران را با فرهنگ ویژه ی تان به رودرروئی بی هوده و… نکشانده باشید! و آنهم بی هیچگونه دلیلی؛ و شما هرکسی و از جمله مرا با تکرار شیوه ی توهین بار و روش … تان از گفتمان بیزار نکرده باشید.
حالا چرا؟ چون شمای انقلابی از مارکس گرفته تا مرا که صدها مقاله پیرامون نبرد با فرهنک، سیاست و اقتصاد بورژائی البته، با دید ویژه ی خودم نوشته ام، و همچنین دیگران را با یک چوب ” ضداقتداری” از گفتمان تکراری خود رانده و همیشه بر ذهنیت و فراافکنی خویش راه تصور روشنفکرانه را ادامه می دهید. البته این حق شماست و از سوی من هیچگاه به سبک شما مورد سرزنش قرارنگرفته اید!
حال آنکه شما پیوسته مای گفت و شنودگر را دشمن طبقه کارگر و در برابر ایده ی آناکوسندیکالیستی خود دیده و می دانید. تکرارمی کنم که البته که این حق شماست که هرایده و هر برداشتی را داشته باشید، و آنرا تبلیغ و ترویج کنید. ولی نه اینگونه! فرهنگ سیاسی باکنونین را مرورکنید و با سبکی بمیدان گفتمان سالم و سازنده واردشوید تامگر که بتوانید اندکی و فقط اندکی تغییر مثبت بر روند و مسیر پیشاروی جنگ با آدمخواران اسلامی که بچه و زن و دخترکشی بی پروا می کنند یاری برسانید! و همزمان بتوانید برای آرمان خود و نگرش انسانی تان در حال و آتی و بر خواننده و شنونده یتان بازتاب انسان انقلابی و آگاه و نوعدوست داشته باشید.
شما همیشه بعنوان پرده دار حرمت غیب، همگی را با یک چوب و چماق یکسان و برتریجو و محق درهم می کوبید. آقای عزیز بگذار من بورژوا باشم، شما و حرمت کار ارزشی تان کجا دررفته است؟! بگذار من همان باشم که هستم و شما می نامید؛ و دیگران تیز چنان هستند که شما می سرائید. آیا شما به جز دشمنی کور و ستیزه انگیز چیز دیگری را نیاموخته و نمی خواهید روش بی خواناتری را بکارگیرید؟
براستی با اینگونگی شما چگونه می شود کنارآمد و باورداشت که شما در مسیر سازندگی فردا، دگرگونی زندگی کازمزدان و تغییر تاریخ یکدست فاسد و ضدبشری تاکنونی هستید؟ تاریخی که سراسر سرشاراست از توهین، سرکوب، تجاوز، ضعیف کشی، کثافتکاری و سرزنش پائینی های ساده دل و زوررنج!؟ برادرمن یادتان نرود که (( انسان بودن خیلی سختر است از عقیده مندبودن! ))
آخر برادر گرامی من و شما با همه ی تفاوت های نگرشی مان که اگر بشود تفاوت نام داشته باشند و با پتک شما لهیده نشود، مدعی فرهنگی هستیم که دستکم می خواهد این جهان سرشار از خودخواهی، مردمفریبی، خودناباوری، سرزنش زنی و ساده دلانگی و آسان گول خوردگی را با فراخوانی آنها به فرهنگ زیبای دانش، خردجمعی، همبستگی طبقاتی و هموندی های فراملی جلب ساختار برابریجویانه و خودپردازانه کند.
آیا با شیوه ی شما که من آنرا سال ها شناخته و تلاش بر دوری از تیغ و تشرهای این و آنچنانی پیشین دارم، می توان چشم اندازی مسئولانه و مفید برایش متصورشد و یا کارآمد هست؟ من می گویم که چندان ساده نیست. خودانید.
پ/زش می خواهم توان دوباره خوانی ندارم
من جواب “جواب ابلهان خاموشی ست” را دادم.
انقلابی دانستن بورژوازی ابلهانه بوده است. چه ایرادی دارد؟ جواب ندارید چون حکم درستی است. خودتان میدانید که انقلابی دانستن بورژواهای استثمارگران و در دوران رشدشان در اروپا، امپریالیست، ایده ای ابلهانه بود.
مائو هم میگفت انقلاب چین انقلاب بورژوا دموکراتیک است. این هم ابلهانه بود و نتیجه اش را داریم می بینیم.
همین ایده ابلهانه، باعث شده است که اپوزیسیون بورژوا لیبرال انقلابی دیده شود، خودتان میدانید که آقایونی چون فولادی چنین ایده ابلهانه ای را تبلیغ میکنند. یادتان نیست که به من گفت من مدیون بورژوازی هستم؟!
سیاست نپ لنین چطور؟ سرکوب هر کمونیست و سوسیالیست و آنارشیست اما دولتی کردن استثمار سرمایه داری در اقتصاد چون سرمایه داری موجب افزایش پرولتاریا می شود و شرایط انقلاب کمونیستی فراهم میکند. این ابلهانه نبود؟
اگر دیدگاههای مارکسیستها ابلهانه نبود، بعد از اینهمه کسب قدرت سیاسی داشتن، ایده کمونیسم منزوی نبود. اگر قدرت سیاسی نداشتند، آری، اما نصف جمعیت دنیا افتاد دست مارکسیستها و دنیای غیر مارکسبستها پر بود از احزاب مارکسیستی.
از خواب خرگوشی بیرون بیائید لطفا. این شورشها را که هنوز با ایده های بورژوائی خط کشی نکرده را انقلابی معرفی نکنید.
ضد-اقتدار
ساختن فردای انسانی، زیربنائی می خواهد که نام چهره و خردش بردباری ست.
ضداقتدار: این وسط، ساده اندیشی مارکسیستی، بگو کودنی
(( من در برابر شما “خاموشی” را برگزیده ام ))
چراکه دوباره جناب ناشناس با غرور تکرارمی کند:
من هیچ چیز ابلهانه ای در کامنتم نمی بینم. اما فکر میکنم انقلابی دانستن بورژوازی ایده ابلهانه ای بوده است و تا به امروز کلی ابله آفریده.
ضد-اقتدار
اینجا و آنجا میشنویم که میگویند کارکران باید با اعتصاب و شورش به بقیه شورشیان بپیوندند. این ایده درستی است اما الزاما چنین کاری انقلابی نیست و حتی می تواند ارتجاعی باشد. این ایده زمانی ارتجاعی است که هدف از سرنگونی بوجود ارتجاعی دیگر باشد مثل یک دولت بوزژوا سکولار، و، زمانی انقلابی است که هدف بوجود آوردن حاکمیت شوراهای کارگری است، یعنی جامعه ای بی دولت و متشکل شده از تشکلات وسیع شورائی در محل کار و زندگی. فرصت طلبان و رندان میخواهند از کارگران استفاده ابزاری کنند و بعد از سرنگونی خودشان ارباب آنها بشوند.
ضد-اقتدار
در ارتباط با حکومت مطلقه پادشاهی،
هم دولت و هم پادشاهی اقتدارگرایانه و توهین به بشریت است. توده ها نامعقول و عقب افتاده نیستند، برای همین نیازمند ارباب نیستند و خودشان میتوانند روابط اجتماهی خود را مدیریت کنند. اما شرط این آزادی از هر ازبابی درک درست مخرب بودن اقتدارگرائی برای فکر و جسم جامعه است. مبارزه طبقاتی در حقیقت برای بوجود آوردن چنین درکی است. درکی که مرتجعین بطور سیستماتیک علیه آن در جامعه کار میکنند.
ضد-اقتدار
درباره این کامنت:
.
“باید اعتراف کنم که اگر قرار است خون فرزندان ایران هزینه پا گرفتن حاکمیتی استعماری- ارتجاعی متشکل از همین رضا پهلوی عقب افتاده واسماعیلیون و…شود واگر قرار است نسخه شرقی دموکراسی گندیده غرب که نمونه آن در عراق ولیبی وتونس وترکیه و…پیاده شده است جای حاکمیت اشغالگران اسلامی را بگیرد همان به که همین حاکمیت باقی باشد تااین بچه های رزمنده دریک تکامل سیاسی از روی جنازه دستگاه رهبری استعماری – ارتجاعی کنونی رد شده وکلید ساختن تشکیلاتی مسلح از خود را بزنند.”
.
همین ایده را من چند سال است که بیان کرده ام و متهم به هواداری از جمهوری اسلامی شده ام. وقتی نوشتم که شعار سرنگونی همه با هم در حقیقت جنایت علیه بشریت است منظور همین بود. البته من بارها منظورم را روشن توضیح داده ام اما آقایونی مثل آقای چنگائی و خدامراد فولادی آن توضیحات را نادیده گرفته و جیک شان در نمی آمد. دعوت به سرنگونی برای گذاشتن یک سلطه طلب بجای سلطه طلب دیگر، در حقیقت جنایت علیه بشریت است و اصلا مهم نیست که سرنگون شده چقدر آدم کش و مرتجع است. اما، اگر مبارزه برای گرفتندخواسته های مشخصی صورت بگیرد، مثل رهائی از حجاب، درست کردن تشکل کارگری، حق بیان غیر اسلامی و غیره که رفرمیستی هستند، جنایت علیه بشریت نیستند. این دولت درست کردن است که به جنایت علیه بشریت منجر می شود چون سلطه را تضمین میکند.
.
همین ایده در بعضی از مارکسیستها بصورت سرنگونی انقلابی و یا سرنگونی بدست کارکران و زحمتکشان بیان شده. یعنی سرنگونی مشروط شده ولی کسی به این نوع مشروط کردن سرنگونی ایرادی نگرفت. به من آنارشیست ایراد میگیرند و من را مامور رژیم جلوه میدهند چون از ضد-اقتدارگرائی من هراسان هستند، میدانند که ارتجاع دولت آنها را افشا میکنم و جنایات دولتهای مارکسیستی را نادیده نمی گیرم.
.
ضد-اقتدار
در باره این خبر:
“دادستان کل کشور: گشت ارشاد را همانهایی که ایجاد کرده بودند تعطیل کردند”
.
این بیان این واقعیت است که جنبش زنان ایران در این مرحله فعلا پیروزی داشته است. آنچه که این پیروزی و پیروزی های دیگر را خراب میکند وصل کردن آن به سرنگونی برای بوجود آوردن حکومت بورژوا سکولار است. به عبارت دیگر، نباید از جنبش زنان برای بقدرت رساندن استثمارگران بورژوا – سکولار (بورژوا امپریالیست) سرمایه دار استفاده کرد. اگر از جنبش زنان برای بوجود آوردن حکومت بورژوا سکولار (بورژوا امپریالیست) استفاده کنیم، زنان بورژوا را ارباب زنان و مردان کارگر کرده ایم و مبارزه با مردسالاری شده است مبارزه برای به حاکمیت رساندن زنان بورژوا در جامعه. حال اگر مبارزه با مردسالاری در آمیخته با مبارزه با هر نوع اقتدارگرائی، یعنی مبارزه با سرمایه داری و امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی باشد، به حاکمیتت ارتجاع زنانه تبدیل نمی شود و ماهیتی انسانی و انقلابی پیدا میکند.
ضد-اقتدار
من هیچ چیز ابلهانه ای در کامنتم نمی بینم. اما فکر میکنم انقلابی دانستن بورژوازی ایده ابلهانه ای بوده است و تا به امروز کلی ابله آفریده.
ضد-اقتدار
این هم فرهنگ جناب ضداقتدار؛
دربخشی نوشته است:
این وسط، ساده اندیشی مارکسیستی، بگو کودنی، این وضعیت را شورش خودبخودی ناشی از منطق تکاملی جامعه می بیند
و سپس در بخش دیگر:
مارکسیسم بی مارکسیسم، مارکسیستها امتحان کودن بودن و یا دنبال قدرت طلبها راه افتادن خود را پس داده اند،
بارها گفته ام پاسخ ایشان خاموشی ست.
درباره شعار نان، کار، آزادی بعضی از مارکسیستها.
سیستم بردگی مزدی ایران، بدون تحریم و بدون وجود جمهوری اسلامی، نان خواهد داد. حتی با رژیم اسلامی هم نان میدهد. اگر نان ندهد، کارگران نمیتوانند کار کنند و استثمار شوند.
“کار” هم که سرمایه داران عاشق آن هستند و بدون کار کردن اصلا ارزش اضافی وجود ندارد.
آزادی هم که همان آزادی احزاب و دموکراسی پارلمانی است که بورژواها میتوانند همیشه طرفدارش باشند.
پس این شعار شعار بورژواهاست که بعضی از مارکسیستها میخواهند بعنوان شعاری کمونیستی به کارگران ایران تحمیل کنند.
نقد مذهب عالی است اما اقتدارگرایان صاحب زنان و سرمایه ها و مملکتها، زرنگ ترهستند و آنرا در چهارچوب سکولاریسم نگه میدارد و آنرا از طریق شل کن سفت کنترل میکند. وجود جمهوری اسلامی، شل کنش بود. تا وقتی نقد مذهب از زاویه سکولاریسم انجام می شود، نقدی ارتجاعی است. ضد-اقتدار
در ارتباط با این کامنت:
.
“اعتراف کنم که اگر قرار است خون فرزندان ایران هزینه پا گرفتن حاکمیتی استعماری- ارتجاعی متشکل از همین رضا پهلوی عقب افتاده واسماعیلیون و…شود واگر قرار است نسخه شرقی دموکراسی گندیده غرب که نمونه آن در عراق ولیبی وتونس وترکیه و…پیاده شده است جای حاکمیت اشغالگران اسلامی را بگیرد همان به که همین حاکمیت باقی باشد تااین بچه های رزمنده دریک تکامل سیاسی از روی جنازه دستگاه رهبری استعماری – ارتجاعی کنونی رد شده وکلید ساختن تشکیلاتی مسلح از خود را بزنند.”
.
اگری در کار نیست. “قرار” فعلا با سطح فعلی شعارها همین است. این شورشها ادامه جنبش اصلاح طلبی اسلامی است اما تغییر جهت داده شده بعلت حرکت خامنه ای از تظاهر کردن به دموکراسی اسلامی به حرکت به حاکمیت مطلقه. موفقیت در تحریم انتخابات اخیر بخوبی نشان داد که اصلاح طلبان نیروی بزرگی در جامعه ایران هستند.فکر کنم حدود ۳۵ میلیون. انتخابات را تحریم نکردند چون مارکسیستها گفتند و یا لیبرالهای خارج کشور، تحریم انتخابات توسط اصلاح طلبان رادیکال شده و متمایل به “سرنگونی” صورت گرفت که اکثریت رای دهندگان انتخابات های 20 سال گذشته بوده اند. توده ها از حاکمیت خشک مغزان اسلامی کلافه هستند و اصلاح طلبان رادیکال و حتی سکولار شده، امثال گنجی سابق، سیاستهای محدودیت شعارها را با زیرکی بورژوا مابانه همیشه خود محدود نگه داشته اند. این وسط، ساده اندیشی مارکسیستی، بگو کودنی، این وضعیت را شورش خودبخودی ناشی از منطق تکاملی جامعه می بیند و خود را برای بازنده بودن مجدد آماده میکند که البته به قیمت اعدام نه همه رهبران بلکه بخش بزرگی از توده های گول خورده تمام می شود – نه الان، بعد از سرنگونی.
.
جناب، احتیاجی به رهبر سازی در خارج نیست، زنان انقلابی هوادار ناتو ی دموکراتیک و اتحادیه اروپای آزادی خواه و سکولار غیر حکومت دینی در ایران زیاد است. رهبری بعدی، مقیم ایران، زن، ایرانی، سکولار و دوست اسرائیل و دشمن (ممکن است در حرف دوست) فلسطینی عقب افتاده و تروریست و لغو کننده قرار دادهای فعلی با روسیه و چین قرار است باشد.. البته اگر بتوان این رژیم فاشیست را انداخت که به نظر من بدون شورش مسلحانه یا قدرت نظامی غیر ممکن است.
.
اینرا هم بگویم، این مدل هم ممکنه:
.
برداشتن ولایت فقیه از قانون اساسی یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی. اگر اینکار از لحاظ قانونی صورت بگیرد، حاکمین سابق، حاکم می مانند، بدون اینکه جمهوری اسلامی وجود داشته باشد، چیزی شبیه روسیه. مثل روسیه، کنه قدرت که دستگاه امتیتی است، کی جی بی، باقی می ماند تا “استقلال” مملکت را نجات بدهد و نگذارد یلسین ها سرمایه ها (سیستم اقتدار بردگی مزدی و غیره) را به دشمنان غربی بفروشند. این سناریو بعید است اما تنها راه مسالمت آمیزتر آرام کردن توده هاست. در این سناریو، توده ها برای مدتی امیدوار می شوند، اسلام از بین نمی رود اما مزاحمت برای بی حجابها غیر قانونی می شود، تحریمها برداشته می شود، در حد بحران فعلی جهانی سرمایه داری رفاه نسبی بوجود می آید، مخصوصا برای قشر اریستوکرات طبقه کارگر و خرده بورژواها (متخصصین، هنرمندان و غیره) چون این قشر سپر بلای سرمایه داران بزرگ خواهند بود که همین الانش هم هستند. ریسک این سناریو در این است که امپریالیستهای غربی هم احمق نیستند و از سرنوشت یلسین آموخته اند. مجددا، این سناریو بعید است، جریان غیر اصلاح طلب اما غیر هوادار خامنه ای، مثل ناسیونالیستی مثل احمدی نژاد، فعلا قوی نیست و فعلا اصلاح طلبان قوی هستند. ولی، وحشت سرنگونی، تغییر جهت را ممکن میکند، مثال بختیار. اصلاح طلبان هم بدون خامنه ای، به احمدی نژاد راضی می شوند، احتمالا راه ایرانیگرائی شما هم باز می شود.
.
نظر من این است که مهم نیست این شورشها مخملی است، باید اقتدارگرائی در هر شکل و شمایلش نقد شود و گول شرایط احساسی فعلی را نخورد و دید که نه کنه مردسالاری، نه بردگی مزدی، نه امپریالیسم و نه استبداد سلسله مراتبی زیر ضرب نیست و کاری کرد تا جوانه های یک جریان کمونیستی-آنارشیستی در ایران شکل بگیرد. مارکسیسم بی مارکسیسم، مارکسیستها امتحان کودن بودن و یا دنبال قدرت طلبها راه افتادن خود را پس داده اند، امیدی به ۹۹ درصد آنها، حتی شورائی های حزبی شان هم نیست که با انقلابی خواندن این شورشها، دوباره گند زده اند.
.
ضد-اقتدار
جناب ناشناس درود؛
با احترام به نگرش سیاسی شما بابد پیش از همه بگویم که برایم جای بسی شگفتی دارد که چرا شما با این گستره آگاهی: یک حکومت پادشاهی مطلقه ایرانی از جنس خیزش پاسارگاد وبا همان تضاد روشن با گلوبالیسم و اسلام اشغالگر و ناسیونالیزم شیعه و… را می خواهید!؟
در حالیکه ما می دانیم ساختار سیاسی هردوی آنهائیکه تا بامروز در ایران حکومت کرده اند جز بسود تکسواری و تکنوازی و خودکامگی شاه دیروز و شیخ امروز نبوده و هردو جز بردگی و بندگی را بما با زور شاه سایه ی خدا، و شیخ کلاه دین بر سرگذار نگشته و به ما اهداف شیخی و شاهی خویش را تحمیل نکرده اند.
و سرانجام هستی و زندگی ما جز به همین ویرانکده ها که داریم نمی توانست بینجامد و انجامیده است. و پشتوانه های استبداد های فردی شاه و دینی شیخ جز همینی که امرور و دیروز دیده و تجربه کرده ایم نبوده و نیست. پس در پهنه سیاسی مشکل تنها و تنها نبود نه تنها حضور خرد و خواست مستقل اجتماعی در راه اراده سیاسی اقتصادی که بیشتر، نبود حق اندکی هم دخالت در امر پیشبرد امور خودگردان کارگران و مردم بدست خود آنهاست که هیچگاه وجود خارجی نداشته است. و تا آنگاه که چرخ تق و لق سیاست و اقتصاد کشور و جهان به همین نحو و سیستم سرمایه سالاری انگل و ضدبشری موجود بچرخد ما و جهانیان هرگز نخواهیم توانست ساختاری آگاه، اجتماعی، نوعدوست، انسانی و برابر و شکوفا داشته باشیم.
و این دو شاه و شیخ تاجائی که توانسته اند در دوران خود گور شکوفائی دانش، خرد و هویت اجتماعی ما را کنده اند و چه بهره های هنگفتی که برای خود و جهانخواران انگلیس و آمریکا برپانساخته و نبرده و ندزدیده اند. و سهم ما! تنها جنگ، گرسنگی و سرکوب و بردگی و خرافه پرستی و مردمفریبی ست که درین قرن های بلند همراه ما بوده که می دانین بازتابش همین تباهی ها و ناکامی ها و نابرابری هاست که شاه و شیخ آنرا بر کول قریب به اتفاق ما سوارکرده است. آیا کافی نیست؟ چرا نباید بجای آن شیوه ویرانگر، اراده، اداره، توان مستقل، خرد جمعی و دانش شگرف اجتماعی ـ طبقاتی در سیاست پیاده نشود و همگانی آموزش نیابد و حاکم بر توان این و یا آن فرد و ایده لوژی و دین نشود؟ تاکی باید یک نفر و یا یک مذهب و یک ایدئولوژی بجای فرهنگ رنگین کمان ایرانی، اجتماعی و طبقاتی چیره شود؟
بنابرین چنانچه ما هنوز نخواهییم این خلاء یا دره ی ژرف سرکوب اجتماعی را پُر و فرمان زندگی اجتماعی طبقاتی را خود بدست خویش اکثریت مطلق کارگران و توده ها نسپاریم، ناگزیر در گرداب مرگ ها خواهیم ماند و چنانچه مسیر سیاسی اقتصادی کشور چنین برجاماند که هست! در آنصورت ما تنها تاریخ خونین و سیاه بردگی در درگاه سرمایه سالاری را پاس گذارده و حکومت کاسه لیسان آنرا ( حالا هرکه می خواهدباشد) تإیید و تکرارکرده، و خواهیم کرد. راز زور و قلدری گردکشان در پذیرش همین سرورپروری هاست. شایسته ی ماست که دان خودباوری را کشت کنیم و برای برداشت آن فردائیان را یاری رسانیم.
بهررو و در شرایط کنونی خود من تلاش کرده و می کنم در گستره ی سکولاریسم به انسان ساده دل جسارت نقد دین و دینمداری را تعریف و تشویق کنم.
پرداختن به گفتمان های بیرون ازین دایره انگیزه ای چندان برایم ندارند که برای شان بنویسم. ولی حلقه های پیرامونی و هموند آنرا هم کم و بیش در تیررس جشم خود دارم.
باسپاس
جناب چنگائی
خواسته محو نهاد آخوندی وامپراتوری مالی آن از سوی توده ها تنها یک خواب وخیال است.
پادوهای استعمار از رضا پهلوی تااین بابا اسماعیلیون و شبکه بزرگی از دوم خردادی های تو سری خورده مانند باند رفسنجانی و…آقازاده ها که استعمار در این دو سه ساله گذشته به این بابا اسماعیلیون وصل کرده عمده اداره کنندگان تظاهرات خارج کشوری را در دست دارند.
شما اگر به حرف های مزدوری بنام امیر طاهری ازنزدیکان وآموزگاران رضا پهلوی در راستای حفظ روحانیت!شیعه و سپاه وبسیج وامنیتی ها… گوش فرا دهید خواهید دید وی اضافه تر از آنچه که رضا پهلوی در این سالها وهمین اواخر بیان کرده است چیز دیگری نمی گوید.
وی یکی از اصلی ترین نفرات در رله کردن افکار ارتجاعی رضا پهلوی میباشد.
جناب چنگائی.
من بعنوان کسی از یک طیف اجتماعی جهانی که بورژوازی وچپ بدان راست افراطی ونژاد پرست و…اطلاق میکند وبعنوان کسیکه همواره آمادگی تقدیم جان ناقابل در راه پا گیری یک حکومت پادشاهی مطلقه ایرانی از جنس خیزش پاسارگاد وبا همان تضاد روشن با گلوبالیسم و اسلام اشغالگر و ناسیونالیزم شیعه داشته ام باید اعتراف کنم که اگر قرار است خون فرزندان ایران هزینه پا گرفتن حاکمیتی استعماری- ارتجاعی متشکل از همین رضا پهلوی عقب افتاده واسماعیلیون و…شود واگر قرار است نسخه شرقی دموکراسی گندیده غرب که نمونه آن در عراق ولیبی وتونس وترکیه و…پیاده شده است جای حاکمیت اشغالگران اسلامی را بگیرد همان به که همین حاکمیت باقی باشد تااین بچه های رزمنده دریک تکامل سیاسی از روی جنازه دستگاه رهبری استعماری – ارتجاعی کنونی رد شده وکلید ساختن تشکیلاتی مسلح از خود را بزنند.
جناب چنگائی.
امریکا فعلا افسار اداره کنندگان جنبش را در اختیار ودرراستای سوزاندن فرصت تاریخی کنونی درپاک کردن ایران از ارتجاع بکارگرفته است.
باید در حد اکثر ممکن بر این توطئه استعماری و امثال رضا پهلوی و اسماعیلیون و…تاخت تا شاید فرزندان رزمنده میدان بخود آیند واجازه ندهند این فرضت تاریخی بسوزد.
اصلاح این جمله:
ده ادم مسلح و از لحاظ نظامی تعلیم دیده، یک ارتش هزار نفره را شکست میدهد،
باید باشد:
ده ادم مسلح و از لحاظ نظامی تعلیم دیده، یک شورش هزار نفره را شکست میدهد.
ضد-اقتدار
احتمالا، در انتها،
چون انقلاب مارکسیستی دیگر افقی ندارد، بورژواها از طریق بازی دموکراسی خواهی علیه محافظه کارها با توده های ناراضی از اقتدارگرائی در جامعه،بازی سیاسی میکنند و مارکسبستها معمولا دنبال آنها راه می افتند، مخصوصا در مواقع شورشهای توده ای مثل بهار عربی، جنبشهای اعتراضی تاکنونی و حتی شورش انتخاباتی سال ۸۸.
ضد-اقتدار
ادامه نکات:
از لحاظ ذهنی، اکثریت جامعه ایران کماکان حامل ایدئولوژی حاکمین هستند، بخشی دارای ایدئولوژی اسلامی حاکم و یا در اپوزیسیون، گروهی در حال رشد، حامل ایدئولوژی بورژوا دموکراتیک امپریالیستی. مارکس: افکار حاکم بر جامعه، افکار طبقه حاکم است.
تعویض دولت سیاسی با دولت سیاسی دیگر، دور باطل جوامع تاکنونی بوده است، خروج از این دور باطل تنها زمانی ممکن است که توده های برده زن و مرد جامعه افکار حاکمین چپ و راست را نفی کرده و خودشان برای خودشان فکر کنند.
بعلت زورگویانه بودن جوامع کنونی، که در آنها اقتدارگرائی نقد و نفی نمی شود و فقط یک حاکم با حاکم دیگر تعویض می شود، سرنگونی دولت مذهبی، میتواند با بحرانهای آتی و ضروری جامعه بورژوا لیبرال، به احیای مجدد مذهب منجر شود، همانطور که در دموکراسی آمریکائی، مسیحیان بتدریج قدرت پیدا کرده و تاثیر موثر و بسزائی در سیاستهای بورژوا امپریالیستی آمریکا دارند.
دولت بورژوا لیبرال بعد از جمهوری اسلامی، اگر رژیم سرنگون شود که بعید است، فقط وقتی سرنگون می شود که امپریالیستهای جهانی تضعیف شوند. بدون این تضعیف، دولت دموکراتیک ایران فقط بخشی کوچک از قلمروهای آنها خواهد بود و کارگرانش باید مولد نیازهای بورژواها حاکم بر جهان و قشر اریستوکرات کارگر آنها باشند.
برای رهائی از اقتدارگرائی، زنان و مردان کارگر نمیتوانند اسلامیون، بورژوا لیبرالها، سوسیال دموکراتهای چرب زبان و بلشویکهای تکنوکرات را راضی کنند، آنها فقط میتوانند اقتدارگرائی و دولتهایشان را نفی و نابود کنند و از طریق تشکلات شورائی خود بر سرنوشت اجتماعی خود حاکم شوند. اگر گوش شنوا داشتند، مرتجع نبودند و انواعی از اقتدار و استثمارگری را اقتباس نمیکردند. انقلاب فقط از بین بردن گرایش به اقتدار در جامعه است نه تعویض یک نوع با نوع دیگر.
ضد-اقتدار
براحتی میتوان اثبات کرد، از طریق مراجعه به مقالات و اسناد موجود تاریخی، که 99 درصد مارکسیستهای ایران در حقیقت مواضع بورژوا لیبرالی اختیار کرده اند حتی لنینیستهای آنها. دلیل این قضیه نظریه ارتجاعی مترقی بودن بورژوازی در تاریخ است. ۹۹ درصد مارکسیستها در حقیقت همیشه ارتجاعی (بورژوا، بورژوا تکنوکرات) بوده اند. نظریه ماتریالیسم تاریخی در حقیقت نظریه بورژوازی تکنوکراتیک است. این نظریه در مانیفست کمونیست بصورت فرموله بیان شده و براحتی میتوان سرمایه داری دولتی را در آن دید. رفرم در این ایده از طریق کمون پاریس و نقد آنارشیستها کمکی نکرد چون مارکسیستها بعد از کمون همه شدند حزبی و پارلمانتاریست. تنها رو شدن کثافت پارلمانهای بورژوا امپریالیستها بود که نظر بعضی از مارکسیستها را عوض کرد نه نظریه پردازی.
ضد-اقتدار
نکاتی چند:
انقلاب مخملی مثل بیماری است، میگوئیم همه میگیرند جز من.
وقتی خودمون گرفتیم و توش هستیم، انقلاب می بینیم، چون نفرت از اعمال ضد بشری دولت حاکم چشمانمان را کور میکند.
بخش اسلامی و تندرو از انقلاب اسلامی راضی هستند، بعد از سرنگونی، بخش سکولار بورژوا از انقلابشان و سیستم شان راضی خواهند بود.
زنان و مردان کارگر در سیستم اسلامی بردگی بدبخت هستند، آنها در سیستم بورژوا لیبرال بردگی هم بدبخت و برده خواهند بود.
رفتن از یک قفس به قفس دیگر یک تنوع است ، نه یک انقلاب، تنوعی با هزینه ای گذاف.
پینوشه رفت اما قانون اساس اش هنوز هست.
بورژوا لیبرالها همیشه نوکر امپریالیستها هستند حتی بعد از کودتا علیه شان – برده تو سری خور است.
سوسیال دموکراسی همان بورژوا لیبرالیسم است با نقاب سوسیالیسم، آنارشیسم همه با هم هم همینطور.
اگر “ضرورت تاریخی” بنفع دموکراسی بود، دموکراتها طالبان و داعش نمی ساختند.
فاشیسم اسلامی محصول ورشکستی دموکراسی خواهی در حل مسائل اجتماعی و ایجاد ثبات در جامعه است.
فاشیستهای حاکم بر جامعه ایران، روی امپریالیستهای غربی را سفید کرده اند، برای همین توده ها و روشنفکران هوادار آنها را بوجود آورده اند.
هم رژیم راه رفرم را بسته و هم اپوزیسیون، برنده آن است که برتری نظامی داشته باشد.
انقلاب های مخملی در اروپای شرقی موفق شدند چون احزاب کمونیست آن کشورها در آدم کشی محدودیت داشتند.
رژیم اسلامی در آدم کشی هیچ محدودیتی احساس نمیکند. نظریه انقلاب مخملی مسالمت آمیز در ارتباط با رژیم اسلامی حاکم، کار نمیکند.
کودتا میتواند رژیم را عوض کند، اما باید خامنه ای برود.
شورشها ممکن است موجب دق مرگ شدن خامنه ای شود، این راه کودتا را باز میکند.
ده ادم مسلح و از لحاظ نظامی تعلیم دیده، یک ارتش هزار نفره را شکست میدهد.
رژیم اسلامی ضد امریکا خودش شرایط یک وابستگی عمیق به قدرتهای جهانی را بوجود آورده است.
انقلابیگری اسلامی فقط یک کمدی بوده است، همانطور که انقلابیگری بورژوا دموکراتها و سوسیال دموکراتها کمدی هستند.
ضد-اقتدار
طبقه کارگر شد مردم!
اکامنتها در مورد لخ والسا و آلنده از ضد-اقتدار است.
منظور از کامنتهای فوق؟
سوء استفاده از نارضایتی توده های کارگر و زحمتکش برای رفابتهای ارتجاعی تحت نام انقلابیگری.
ضد-اقتدار
انقلابیگری کارگری، تشکل مستقل کارگری!!!!!!
نقش سیا در اتحادیه کامیون داران شیلی و کودتا علیه آلنده:
http://jfk.hood.edu/Collection/Weisberg%20Subject%20Index%20Files/C%20Disk/CIA%20Chile/Item%20015.pdf
کلاه برداری اتقلابی:
“سیر پرفراز و نشیب جنبش کارگری لهستان، همواره به اشکال گوناگون در سینمای وایدا بازتاب داشته است. فیلم “مرد مرمرین” (ساخته ۱۹۷۶) برخوردی انتقادی با “آرمانگرایی پرولتری” محسوب میشود. فیلم “مرد آهنین” (محصول ۱۹۸۱) در بزرگداشت جنبش مستقل سندیکایی ساخته شده است. در آخرین صحنههای این فیلم لخ والسا در میان کارگران مبارز “مجتمع کشتیسازی لنین” در گدانسک (دانسیگ) دیده میشود.”
.
“آندری وایدا از اوایل دهه ۱۹۸۰ به پیکار کارگران لهستان برای برپایی تشکلات مستقل جذب شد و با لخ والسا رهبر برجسته این جنبش، دوستی برقرار کرد.”
.
لخ والسا درباره فیلم میگوید: “این فیلم تنها درباره من نیست، بلکه با بیانی مؤثر و زیبا نشان میدهد که نسل ما چگونه توانست به کمونیسم پایان دهد و جامعه را به سوی آیندهای بهتر رهنمون شود. آندری وایدا مهمترین سینماگر لهستان و دوست من است. او همیشه آیندهبینی عمیقی داشت و در فیلم آخرش نسل ما را به دقت تصویر میکند، و این را البته از دیدگاه خودش انجام میدهد.”
.
لخ والسا، متولد ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۳، اسطورهای زنده است: کارگری ساده که با تکیه بر عزم و ارادهای پیکارجویانه قهرمان ملی شد، به ریاست جمهوری کشورش رسید، جایزه نوبل دریافت کرد.
.
درباره زندگی و سرگذشت افسانهای او میتوان اختلاف نظر داشت، اما نقش برجسته او در فروپاشی کمونیسم قابل بحث نیست.
او در نیمه دهه ۱۹۷۰ با شرکت در سازماندهی اعتراضات کارگری در “جمهوری خلق لهستان” به شهرت رسید و به عنوان یکی از رهبران اصلی سندیکای مستقل اما غیرقانونی “همبستگی” (سولیدارنوش) شناخته شد.
لخ والسا که پس از گذراندن زندانی یک ساله، از کار اخراج شده بود، زندگی خود را وقف سازماندهی مبارزه کرد. شیوه اصلی این مبارزه “مقاومت مدنی” و اعتراضات مسالمتآمیز بود.
.
او در نیمه دهه ۱۹۷۰ با شرکت در سازماندهی اعتراضات کارگری در “جمهوری خلق لهستان” به شهرت رسید و به عنوان یکی از رهبران اصلی سندیکای مستقل اما غیرقانونی “همبستگی” (سولیدارنوش) شناخته شد.
.
به ویژه او تلاش کرده نقش آنا والنتینوویچ را کم اهمیت جلوه دهد و به این زن فداکار به سان رقیب بنگرد. او زن مبارزی بود که در دهم آوریل ۲۰۱۰ در ماجرای سقوط هواپیمای لخ کاژینسکی، رئیس جمهور لهستان، به همراه سایر سرنشینان هواپیما درگذشت.
بسیاری از مردم لهستان این زن را نماد واقعی جنبش دموکراسی میدانند.
.
از این مقاله در بی بی سی:
https://www.bbc.com/persian/arts/2013/09/130928_l51_wajda_walesa_oscar
نمی شود از یک طرف گفت انقلاب زنانه است، شعار امپریالیستها برای توده های شورشی، و از طرف دیگر گفت که امپریالیستها توطئه میکنند. خانم نسرین ستوده هم زبان با امپریالیستهای غربی جنگ اوکراین و روسیه را جنگ دموکراسی و استبداد خواند و خانم نسرین محمدی هم از اتحادیه اروپا خواسته است که به اعتراضات کنونی برای سرنگونی جمهوری اسلامی کمک کند. آزادی زنان بصورت آزادی زنان اقتدارگرا مثل آزادی سیاهان آمریکا از طریق ریاست جمهوری اوباماست. در این میان ، هواداران این “انقلاب” هم با فرستادن توده ها به قتلگاه رژیم برای قدرت گیری بورژواهای سکولار دموکرات مرتکب جنایت علیه بشریت می شوند و هم توده ها را از ایده کمونیسم و آنارشیسم محروم کرده تحویل بورژواهای امپریالیست غربی میدهند. با یک تیر دو نشان، یکی خیانت به کمونیسم و آنارشیسم و دیگری خدمت به امپریالیستهای غربی. ضد-اقتدار