Comments

روند نامتجانس “شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست”! – احمد بخردطبع — 4 دیدگاه

  1. مارکسیستها فکر میکنند که جنبش خودانگیخته کارگران ذات انقلابی دارد – بالقوه انقلابی ست. این ایده در ارتباط با دیترمینیسم غلط ماتریالیسم تاریخی مارکس است. جنبش خودانگیخته کارگران صرفا شورش علیه وضع برده بودنشان است اما الزاما با هدف از بین بردن روابط بردگی مزدی صئرت نمیگیرد. همین عدم آگاهی جنبش خودانگیخته و امکان رفرمیستی آن، بیان عدم وجود ذات انقلابی در آن است. جنبش خودانگیخته را میتوان به جهت ارتجاعی سوق داد و یا بجهت انقلابی. در هر دو حالت، این جنبش تابع سیاستمداران است نه متکی به خود. جنبش انقلابی کارگری آن جنبشی است که بالذات نیست بلکه آموخته است، یعنی کارگران به این نتیجه روشن نظری رسیده اند که سیستم بردگی مزدی باید از بین برود.
    ایده موهومی بصورت جنبش خودانگیخته انقلابی (کمونیستی) ، بر اساس اعتقاد به ایده موهوم دیگری است به این صورت که از لحاظ تکامل طبقاتی جامعه انسان، طبقه کارگر رسالت تاریخی تکاملی از بین بردن روابط طبقاتی و استثمار نیروی کار را دارد. خیر، اصلا چنین نیست. تنها آگاهی منتج از آموختن است که احتمال پیدایش پیدایش جامعه کمونیستی را بوجود می آورد. در این امر هیچ امر ضروری وجود ندارد و صرفا یک احتمال است. تحقق جامعه کمونیستی توسط فعالیت کارگران انقلابی وابسته به اتخاذ رویکردهای درست و علمی است. تاریخ چنین تضمینی بوجود نیاورده است. ممکن است سرمایه داری از طریق انقلاب کمونیستی از بین نرود و از طریق نظامهای دیگر از بین برود. مثلا با از بین رفتن بازار و مطلق شدن انحصارات، نیروی کار دیگر کالا نیست و ما چیزی شبیه تکنو فئودالیسم و یا تکنو برده داری و یا چیزی دیگر داشته باشیم که محصول اراده مرتجعین بر اساس ارزیابیموقعیتشان است نه امری خودبخودی.
    آنارشیست

  2. در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری،
    مثل همیشه و مثل بقیه در ایران و در هر کشوری، انتخابات در خدمت اهداف ارتجاع است و بهترین گزینه شرکت نکردن در آنها و اختصاص وقت آن به استراحت و یا تفریح و یا مطالعه و یا جلسه و یا هر نوع فعالیت عادی یا ضد ارتجاع است.
    آنارشیست

  3. آقای نویسنده باید روند پیدایش کمونیسم شورایی (مارکسیسم شورایی و استدلالهای نظریه پردازان آنها) را مطالعه کند تا متوجه رفتار بلشویکها و‌حتی سوسیال دموکراتهای فعلی ایران و جهان بشود. شعار تمام قدرست بدست شوراهای لنین توسط خود او به کنار گذاشته شد. ادامه این ایده که نزدیکی زیادی دارد به ایده ما آنارشیستها، توسط مارکسیستهای مخالف دیکتاتوری بلشویکها، اما در ضدیت با سوسیال دموکراسی، شکل گرفت و پرورش (تکامل) داده شد. مشکلی که مارکسیستهای شورایی در آن گیر ماندند، به اعتقاد من، مسئله حزب، دولت و‌ دموکراسی است. اگر با دیدگاه مارکسیستهای شورایی (کمونیسم شورایی) به حل مسائل جلوی پا بپردازیم، باید بخش مهمی از عقیده مارکس و انگلس را بیاندازیم دور که این کار با اعتقاد داشتن به مارکسیسم در تناقض است. برای همین کمونیسم شورایی بعلت دست و پا گیر بودن تعهد به چیز مبهمی بنام مارکسیسم، ادامه نیافت و نمیتواند ادامه یابد مگر اینکه مارکسیسم را دور بیاندازد. “لغو کارمزدی” هم تا مغز استخوان توجیه گر چیز مبهمی است بنام مارکسیسم.
    خوبی دیدگاه کمونیستی آنارشیستی در این است که الزاما وابسته به دکترین کسی نیست. اصل اساسی آنارشیسم کمونیستی عدم اعتقاد به سلطه داشتن است. این افق بازی ایجاد میکند تا تمام ایده های درست بتدریج پذیرفته شوند و ایده های غلط از طریق نظری و یا عملی کنار گذاشته شوند. آنارشیستهای هستند که بعضی از عقاید مارکس و لنین و غیره را می پذیرند اما نه بصورت رابطه رهبر عقیدتی و توده، بلکه بصورت قبول ایده های درست طرح شده در تحربه تاریخی. مثلا، خود من معتقدم دیدگاه مارکس در ارتباط با اقتصاد سرمایه داری درست است. مثلا، اکر کسی از من بپرسد که چگونه درکم‌را از سرمایه داری افزایش دهم، به احتمال بسیار زیاد به او میگویم از کتاب سرمایه مارکس شروع کن.
    کلا تعهد به چیزهایی بصورت مارکس + ایسم و یا لنین + ایسم، ضد علم و گمراه کننده است. آنارشیسم هم اگر اعتقاد به زندگی بدون سلطه گر باشد، اعتقادی درست و پایه ای است، در غیر اینصورت، خیر.
    آنارشیست

  4. تاکید بر “درستی” لنینیسمی که به کودتا تحت نام انقلاب و به فاشیسم و استالینیسم تکامل یافت،‌ راه حل بحران مارکسیسم نیست. راه حل هواداران آموزشهای مارکس این است که مارکسیسم را بیاندازند دور. اما نقد دیدگاه سوسیال دموکراتهای وطنی و راه کارگر ها، اگر از زاویه مرکزی بودن حاکمیت تشکلهای ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی و ضد امپریالیسم و ضد هیراشی باشد، نه برای حاکم کردن احزب مارکسیست، کاری درست است.
    در ارتباط با سرنگونی، اینهم درست که مسئله واقعی همیشه نه سرنگونی بلکه نظام اجتماعی بعد از آن است. امروز حتی شعار سرنگونی هم درست نیست و شعار سرنگونی باید در ارتباط با درجه آگاهی کمونیستی آنارشیستی طبقه ما (زنان و کارگران)، کمیت تعداد ما و درجه توانایی های ما باشد،‌در غیر اینصورت دست و پا گیر، ترسناک و مانعی بزرگ در راه آگاهی ما توده ها از تفصیلات برده بودن مان است. این آخری به این صورت است که ما نمیخواهیم ارتقای آگاهی طبقاتی را موکول کنیم به بعد از سرنگونی و با باند سازی سرنگونی طلبانه مخدوش ش کنیم.
    اعتقاد به سرنگونی دلیل بر رفرمیست بودن و یا نبودن نیست. از آنجا که درست است که نباید هیچ دولتی بعد از انقلاب بوجود بیاید، و درست است که جامعه از طریق اتحاد کلکتیوهای محل کار و زندگی مدیریت شود، کلا، شعار سرنگونی متعلق به اقتدارگرایان است نه انقلابیون. البته سرنگونی هر دولتی لازم است، اما برخلاف عقیده و حرص و ولع قدرت سلطه طلبان (مارکسیست و غیر مارکسیست) مرحله ای جزئی و کوتاه مدت از انقلاب است. این عقیده آنارشیستها از اول درست بوده که هدف انقلاب اجتماعی است نه انقلاب سیاسی. البته، به اعتقاد من، چیزی بنام انقلاب سیاسی نداریم که نظر من را با آنارشیستهای دیگر متفاوت میکند. بنظر من تمام انقلابهای سیاسی ، ضد انقلاب بوده‌اند چون بمنظور برقرای سلطه انجام شده اند، به عبارت دیگر، انقلابیون انقلابی نبوده اند چون بر اساس جهل توده ها در ارتباط با برده بودن خود رهبر شده اند.اگر توده ها کاملا واقف بر برده بودن خود بشوند، هیچ رهبری را برسمیت نمی شناسند.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>