در مبارزه با نسل کشی اسراییل، نباید به دنباله روی از حماس و حزب الله در غلطید! – ع. شفق
e.shafagh@yahoo.com
با تداوم جنایات توصیف ناپذیر دولت صهیونیستی اسراییل که در سیاست قتل عام زنان و کودکان و نسل کشی جاری در فلسطین از حمایت آشکار امپریالیسم آمریکا و دیگر قدرت های امپریالیستی برخوردار است شاهد چرخشهای جدیدی در مواضع اپوزیسیون وطنی راجع به جنگ فاجعه بار جاری علیه خلقهای تحت ستم منطقه هستیم. اگر محکوم کردن جنایات و اساساً کلیت موجودیت دولت صهیونیستی اسراییل و حامیان امپریالیستش و دفاع از موجودیت و حق تعیین سرنوشت خلق تحت ستم فلسطین و در همان حال افشای ماهیت ضد انقلابی دار و دسته های ارتجاعی و امپریالیسم ساخته ای نظیر حماس، پایه های اساسی یک موضع انقلابی در قبال این جنگ را تشکیل می دهند، امروز شاهدیم که کار برخی افراد و نیروهای همیشه بینابینی و سازشکار به آنجا کشیده شده که در مخالفت با جنایات اسراییل و تبلیغات ارتجاعی این دولت، به دفاع از حماس میپردازند، نیروئی که به مثابه یک نیروی مرتجع بنیادگرای اسلامی توسط امپریالیسم و صهیونیسم به منظور کنترل مبارزات تودههای فلسطین، به حاشیه راندن نیروهای کمونیست و چپ و جلوگیری از انتفاضههای دیگر ساخته شده و جمهوری اسلامی یکی از تغذیه کنندهگان آن به لحاظ پول و اسلحه بوده است.
اینان که اکثرشان زمانی نه چندان دور و در غیبت جنبشهای وسیع توده ای در ایران، در هیات قهرمان مبارزه علیه مذهب حتی مبارزات تودههای تحت ظلم و ستم ایران علیه جمهوری اسلامی را به صرف این که در تظاهرات اعتراضیشان به نادرست و بر مبنای فرهنگ غالب، “الله اکبر” هم گفتهاند مذموم شناخته و فاقد هر گونه جنبه مترقی میدانستند اکنون کارشان به جایی رسیده است که حتی ضمن اذعان به این که حماس یک جریان اسلامی ارتجاعی است آن را نیروئی که در جنبش “مقاومت فلسطین” گویا نماینده منافع و اراده تودههای فلسطینی در نبرد عادلانه شان علیه اشغالگران است، معرفی میکنند. در واقع اینان ادعای حماس که خود را نیروی مقاومت در مقابل اسراییل معرفی میکند و مدعی است که گویا در مقابل صهیونیستهای اشغالگر سرزمین فلسطین به جنگ با اسراییل برای تحقق خواستهای مردم فلسطین مشغول است را در بست میپذیرند و با توسل به این گمراهی پشتیبانی خود از حماس را توجیه می کنند.
در این میان برخی درفضای مجازی هرگونه روشنگری در مورد ماهیت طبقاتی حماس و حزب الله و “اخوان” ریز و درشت آن را مورد حمله قرار می دهند و در غیبت وجود هر گونه شجاعت انقلابی و توانایی در تحلیل ماهیت طبقاتی حماس به عنوان بخش جدایی ناپذیری از بنیادگرایی اسلامی، یعنی جریانی که علیه منافع توده های رنجدیده فلسطینی و کل خاور میانه می باشد با بی مبالاتی و گاهاً با بی شرمی تمام، حاملان تفکر انقلابی را به “طرفداری” از اسراییل متهم میکنند. این برخورد البته با تبلیغات منحرف کننده امپریالیستی هماهنگ است که میکوشند ضمن تطهیر اسراییل تمام نارضایتی و مبارزات توده های فلسطینی علیه اشغالگران را به زیر پرچم اسلام و نیروهای مذهبی و دار و دسته های ارتجاع ساخته سوق دهند. اما این برخورد یک حربه ناسالم در مبارزه نظری است. چنین برخوردی درست مثل این است که هر نوع “دفاع” مستقیم و غیر مستقیم و یا شرمگینانه از حماس و سایر دار و دسته های اسلامی و ارتجاع ساخته و ضد خلقی، از جانب افراد گمراه و البته سازشکار به “طرفداری” از جمهوری اسلامی تعبیر شود. بدیهی ست که چنین شیوه برخوردی ناصحیح بوده و منجر به دستیابی به حقیقت و رشد آگاهی عمومی در یک مبارزه سالم نظری نخواهد گشت.
اما تا آنجا که به “استدلال” افراد و نیروهایی برمیگردد که در جنگ بین دولت اسراییل با مردم فلسطین به دفاع از حماس و شرکاء برخاستهاند این نیروها با یک فریبکاری کوچک نخست جنگ ضد خلقی کنونی صهیونیستها با خلق فلسطین را مطابق ادعاهای امپریالیستها و دولت نتانیاهو، “جنگ دولت اسراییل با گروه حماس” جا می زنند و فراموش می کنند که جنگ دولت صهیونیستی اسرائیل با تودههای فلسطین از هفت اکتبر با حمله حماس برپا نشده است بلکه این جنگ تاریخی 76 ساله را پشت سر خود دارد. از این رو برخلاف ادعای امپریالیست ها و صهیونیست ها جنگ وحشیانه کنونی هم نه جنگ اسرائیل با حماس بلکه کماکان تداوم جنگ صهیونیستها علیه توده های فلسطینی بوده و در تداوم جنگ های پیشین برپا شده و جریان یافته است.
آنهائی که با اتکاء به یک واقعیت روشن یعنی ماهیت فاشیستی حاکمان اسراییل، حماس را ناگزیر نیرویی مردمی و انقلابی جلوه می دهند خواسته یا ناخواسته به اشاعه یک دروغ میپردازند. تنها نگاهی به تمام آمار و ارقام جنایات اسراییل و نسل کشیای که در غزه و سایر سرزمینهای اشغالی فلسطین به راه افتاده نشانگر این حقیقت است که جنگ با حماس از سوی صهیونیستها و حامیان امپریالیستاش تنها اسم رمز جنگی برای نسل کشی و نابودی خلق فلسطین و ضمیمه کردن گسترده تر سرزمین توده های فلسطینی به اراضی اشغالی و در نهایت محو فیزیکی مسالهای به نام فلسطین از صحنه سیاسی ست. درست به همین دلیل است که در مقابل ابعاد توصیف ناپذیر کشتار و قتل عام زنان و کودکان فلسطینی و نابودی هر گونه ساختارهای اقتصادی و اجتماعی موجود در این مناطق، تعداد تلفات نیروهای جنگی حماس (یعنی باصطلاح دشمن اصلی صهیونیستها) بسیار ناچیز بوده است. در این جنگ ضد خلقی، این حماس نیست که نابود می شود بلکه حیات و معاش بیش از یک و نیم میلیون زن و کودک و مرد فلسطینی ست که در زیر چکمه های تفنگداران امپریالیسم و صهیونیستها لگد مال می گردد. این واقعیت غیر قابل انکار بیانگر آن است که موضوع جنگ کنونی، به هیچوجه صرفا با حماس و دار و دسته های اسلامی دیگر نیست بلکه هدف اصلی اسراییل و حامیان امپریالیستش در فلسطین اشغالی نسل کشی مردم فلسطین است. هر گونه لاپوشانی این واقعیت و تکرار لاطائلات نیروهای ارتجاعی که گویا نیروهای حماس در خط مقدم “مقاومت” در مقابل صهیونیسم و ارتش اسراییل هستند و هزینه می دهند، تنها سلاخی حقیقت است. بیهوده نیست که مقامات اسراییلی با وجود اعتراف به این که نمی توانند – و در واقع نمی خواهند- “حماس” را نابود کنند، همچنان در حال قصابی توده های تحت ستم و به ویژه زنان و کودکانی هستند که کمترین وابستگی و تعلقی به نیروهای ضد خلقی مثل حماس نداشته و ندارند و حتی بارها علیه شرایط وحشتناک زیست و کار خود زیر حاکمیت حماس در غزه و در اعتراض به فسادهای رو شده سردمداران حماس تظاهرات کرده و البته به شدت سرکوب شدهاند.
به طور خلاصه باید گفت: هر گونه تحلیلی در مورد جنگ جنایتکارانه دولت اسراییل و حامیان امپریالیستش علیه توده های رنجدیده فلسطینی اگر بر پایه های زیر استوار نباشد نهایتاً در خدمت حفظ اوضاع مرگبار تحمیل شده به توده های فلسطینی از سوی دشمنانشان خواهد بود:
- عامل اصلی جنگ و جنایات76 ساله علیه مردم فلسطین و منطقه، امپریالیسم و چماق آن یعنی صهیونیستها و رژیم اشغالگر اسراییل هستند که در طول76 سال گذشته با اشغال سرزمین فلسطین، با سرکوب و کشتار مردم فلسطین، حق دمکراتیک این خلق برای تعیین سرنوشت خویش را به طور دائم و سیستماتیک پایمال کرده و به خون کشیده اند. این قدرتها با تحمیل جنگ به مردم بیدفاع فلسطین، با محاصره اقتصادی سرزمینهای فلسطینی و با استفاده از اهرمهای سیاسی و دیپلماتیک و … زنجیر اسارت را بر دست و پای مردم فلسطین بسته اند. در نتیجه بدون نابودی سلطه امپریالیسم و حکومت اسراییل نه توده های تحت ستم فلسطین به هیچ یک از حقوق برحق خود خواهند رسید و نه مردمی که زیر سلطه دولت اسراییل زندگی می کنند روی صلح و آرامش در منطقه را خواهند دید.
- حماس و حزب الله و جهاد اسلامی و شرکاء نیروهای مدافع حقوق مردم فلسطین نبوده و نیستند. اینها بخشی از پروژه موسوم به بنیادگرایی اسلامی هستند که بند نافش با رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و سایر سگان زنجیری امپریالیسم نظیر قطر و عربستان و … گره خورده و توسط آنها تغذیه و تمویل و مسلح شده اند و از امکانات گسترده لجستیکی نظیر داشتن دفاتر و نمایندگی و … برخوردار گشته اند. اینان با این هدف غایی ایجاد و تقویت شده اند که از انقلاب تودههای فلسطینی جلوگیری کنند و بتوانند با به حاشیه راندن نیروهای انقلابی ، کمونیست و ملی و مبارز فلسطینی و اضمحلال و هضم آنها در خود این نیروها را تضعیف و از بین ببرند. نیروهای بنیادگرای اسلامی در اجرای هدف و سیاست امپریالیستی دیکته شده به آنان تا کنون در هر جا که امکان یافته اند به تصفیه و ترور و سرکوب نیروهای ملی مترقی و کمونیستها دست زده اند. این نیز امر پنهانی نیست که حکومت اشغالگر اسراییل هم در مقاطع بحرانی برای به حاشیه راندن و نابودی نیروهای کمونیست و چپ و دمکرات فلسطین که چند دهه در خط مقدم مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم برای احقاق حقوق مردم فلسطین می جنگیدند در امر بوجود آوردن، فضا دادن و تقویت دار و دسته های اسلامی نقش ایفاء کرده و در همان حال تلاش کرده است تا مخالفتهای علیه خود را نیز حتی الامکان به زیر پرچم ارتجاعی این نیروهای ضد خلقی_ که با توجه به دریافت پول و امکانات بسیار امکان یافته اند تا مردمانی را نیز دور خود جمع کنند_ سوق دهد.
- برداشتن سلاح و جنگ با ارتش اسراییل به خودی خود به هیچ نیرویی ماهیتی مردمی و انقلابی نمیدهد. برنامه این نیروها برای مردم و خواستگاه و اهداف طبقاتی آنهاست که ماهیت مبارزه و مقابله شان با دشمنان مردم فلسطین یعنی امپریالیسم و صهیونیسم را مشخص میکند. در همین کشور خودمان و در میان نیروهای “اپوزیسیون” جمهوری اسلامی با ضعیف شدن موقعیت نیروهای کمونیست و انقلابی ما شاهد عروج و فعالیت نیروهای وابسته ای هستیم که حتی به عملیات مسلحانه علیه این رژیم دست زده و می زنند ولی به هیچ رو مدافع و نماینده منافع برحق توده های تحت ستم ما نیستند.
- حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین جز با نابودی سلطه امپریالیسم و حاکمیت صهیونیستها بر سرزمینهای اشغالی در جریان یک مبارزه مشترک بین توده های خلق فلسطین و تودههای ساکن قلمرو فعلی دولت اسرائیل و تحت یک رهبری انقلابی حاصل نمی شود. مبارزات توده های فلسطینی و یهودی در همبستگی با هم برای سرنگونی دشمنانشان و بوجود آوردن شرایط دمکراتیکی که این توده ها بتوانند در اتحاد با یکدیگر یک حکومت دمکراتیک در منطقه را تشکیل دهند راه نهایی آزادی خلق فلسطین و تودههای ساکن قلمرو فعلی دولت اسرائیل است. جریانات و احزاب ضد انقلابی ای نظیر حماس و حزب الله و …. نه مدافع منافع توده های تحت ستم فلسطینی که خود مانعی برای تحقق حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین می باشند. روشنگری در مورد ماهیت طبقاتی این نیروها و عدم افتادن در دام دنباله روی از آنها و تلاش برای پشتیبانی از تشکلها و نیروهای مردمی و انقلابی در حد توان – هر چقدر هم که این نیروها در آرایش سیاسی موجود ضعیف هستند- تجلی سیاست همبستگی بین المللی و حمایت واقعی نیروهای مبارز ایرانی از خواهران و برادران فلسطینی خود است.
18 خرداد 1403
آیا حماس نماینده زنان و کارگران فلسطینی است؟
پاسخ: آری.
آیا اینکه حماس نماینده زنان و کارگران فلسطینی است، حماس را انقلابی میکند؟
پاسخ: خیر.
چرا اینطور پاسخ داده شده؟
دلیلش این است که جریانات ارتجاعی میتوانند توده ها را فریب داده (حقیایق را به آنها نگویند)، آنها را حامی خود کنند و اعمال ارتجاعی انجام بدهند. یکی از اعمال ارتجاعی حماس انجام عملیات نظامی علیه غیر نظامیون است، مثل گروگان گیری و انداختن موشک به مناطق غیر نظامی. اعمال ارتجاعی حماس از عقاید اجتماعی و سیاسی ارتجاعی حماس است. همانطور که اعمال ارتجاعی صهیونیستها و امپریالیستهای غربی و شرقی محصول عقاید ارتجاعی آنهاست.
.
زنان و کارگران بعلت برده بودن الزاما انقلابی نیستند و معمولا ایده و افکار و انتخابهائی تحمیل شده دارند که بر خلاف منافع آنهاست و رفتارشان را تعیین میکند. زنان و کارگرانی که به ماهیت انسان، جامعه طبقاتی و ماهیت دولت پی برده اند و برای از بین بردن این وضعیت فکر و عمل میکنند و میخواهند وضعیت بردگی خود را تغییر دهند، انقلابی می شوند. اندیشه درست علمی و منطقی تعیین کننده انقلابی بودن زنان و کارگران است نه فقط برده بودن. برده بودن فقط یعنی مظلوم واقه شدن، سوء استفاده شدن و استثمار شدن، یعنی قربانی سلطه بودن، قربانی بودن کسی را انقلابی نمیکند.
.
برده بودن حتی بصورت بلقوه وجود ندارد و کسی را انقلابی نمیکند و برخلاف نظر مارکسیستها، به برده و طبقه اش “رسالت” تاریخی انقلابی نمیدهد. بخشی از برده ها ممکن است ترجیح بدهند که برده بمانند و وارد دردسرهای انقلاب نشوند. حتی آگاهی طبقاتی (بصورت ضد ارتجاع) کسی را انقلابی نمی کند. آگاهی طبقاتی (بصورت ضد ارتجاع) زمانی افراد و یا یک طبقه را انقلابی میکند که شخص و یا گروه در اندیشه بکار بردن آن برای از بین بردن روابط ارتجاعی جامعه باشد.
.
در فعالیت انقلابی باید توجه داشت که همه برده ها بصورت فعال در جهت از بین بردن بردگی خود حرکت نمیکنند اما با پیروزی توده های انقلابی (زنان و کارگران)، بخش بزرگی از برده ها با انقلابیون همکاری میکنند مخصوصا اگر تضمین شود که ارتجاع کاملا شکست خورده است.
.
آنارشیست
این. مقاله بدرستی جنگ حماس – اسرائیل را جنگی انقلابی ارزیابی نمیکند، اما دارای ایراداتی ست که لازم است لیست شود.
.
۱ – مقاله ذکر میکند که جریانات اسلامی را درست کرده اند تا کمونیستها را تضعیف کنند. کدام کمونیست؟ اتحاد جماهیر شوروی سرمایه داری دولتی بود و جامعه چین مخلوطی از سرمایه داری دولتی و خصوصی است. دولت استالینی شوروی بهمان اندازه امپریالیستها و رژیم، رژیمی دیکتاتور و فاشیست بود و حتی دولت استعمارگر اسراییل را هم برسمیت شناخت.
۲ – ما همه ایرانی هستیم و میدانیم که رژیم جمهوری اسلامی از همان اول نوکر و دست نشانده امپریالیستهای غربی و اجرا کننده دستورات آنها نبود و حالا هم نیست. جمهوری اسلامی زاده بخشی از فرهنگ ارتجاعی حاکم بر ما ایرانی هاست و از لحاظ سیاسی مستقل است. بوجود آوردن شرایط رشد یک جریان ارتجاعی بمعنای این نیست که آن جریان دست نشانده رشد دهنده هاست. مثلا، میتوان کپک را از بین برد و یا رشد داد، قارچ کپک در فضا هست و توسط انسان اختراع نشده.
۳ – بر خلاف نظر نویسنده، مسئله اصلی مبارزه با امپریالیسم نیست، اساسا مبارزه با سرمایه داری است.امپریالیسم مدرن از سرمایه داری تغذیه میکند و الغای سرمایه داری منوط به امپریالیستی بودن و یا نبودن آن نیست. مقاله در اینجا کاملا نظری مثبت به سرمایه داری غیر امپریالیستی نشان میدهد و ماهیت ارتجاعی بردگی مزدی را پنهان میکند، پس، کمونیسم مقاله گنگ است و جای شک به آن وجود دارد.
۴ – در ادامه ۳، چیزی بنام خلق نداریم. داریم زنان برده مردسالاری و کارگران برده بردگی مزدی و مستعمره و نو مستعمره برده امپریالیستهای غرب و شرق و برده سیستم هیراشی در فرم تشکیلاتی حاکمیتهای طبقاتی ریز و درشت، مبارزه طبقاتی یعنی مبارزه هم زمان و جامع علیه همه این انواع ارتجاع. برده بودن الزاما برده را انقلابی نمیکند.
۵ – مبارزه جمهوری اسلامی و حماس و طالبان و غیره با امپریالیستهای غربی و شرقی ارتجاعی نیست چون آنها ساخته امپریالیستها هستند. آنها ارتجاعی اند چون خودشان مردسالار، ارباب بردگی مزدی، دارای تمایلات امپریالیستی و سازنده بردگی از طریق هیراشی هستند.
۶ – جریانات اسلامی مثل خمینیسم و طالبانیسم و غیره، استقلال طلب هستند اما در عین حال ارتجاعی اند، ارتجاعی بعلل ذکر شده.
۷ – مقاله ذکر نمیکند که اسراییل خودش از طریق امپریالیستهای غربی اختراع شده و ابزاری در پروژه تسخیر جهان آنها و یا اگر تسخیر میسر نبود، کنترل کننده مقاومتهای انقلابی و ارتجاعی ضد آنهاست. صهیونیستها را آوردند به فلسطین اما اسلام شیعه را که نیاوردند به ایران. دوباره ذکر کنم، خمینیسم موجود در فرهنگ ایران اصیل است اما ارتجاعی.
در مجموع، دیدگاه موجود در مقاله دقت انقلابی ندارد و برای انقلاب مفید نیست.
.
نکته:
سرنگونی طلبی مسلحانه و یا غیر مسلحانه علیه ارتجاع معمولا مفید نیست و نقش منفی در ارتقای آگاهی طبقاتی ایجاد میکند. وقتی صف انقلاب ضعیف است، بهترین کار این است که بگذاریم مرتجعین خودشان خودشان را نابود و تضعیف کنند چون بهرحال از ما کاری بر نمی آید و جیغ و داد هم چیزی را تغییر نمیدهد. در چنین شرایطی، کار ما سازماندهی علیه استثمار و نشان دادن ماهیت جنایتکارانه ارتجاع است تا کمپ انقلاب بتدریج از طریق کسب آگاهی تقویت شود که علاوه بر جنبه کیفی جنبه کمی هم دارد.
.
بلشویسم و سوسیال دموکراسی انقلابی نیستند. اولی به رژیم جنایتکار استالین منجر شد و از سرمایه داری دولتی فراتر نرفت،دومی همیشه نوکر و دست نشانده امپریالیستهای غربی بود و در واقع توجیه گر استعمار بود و هست که متاسفانه ریشه اش از اروپا مرکزی بودن دیدگاه مارکس است. بعلت نظریه بغایت انحرافی و غلط ماتریالیسم تاریخی، ارزیابی مارکس از ارتجاع نه بر اساس سلطه و استثمار بلکه بر اساس رشد نیروهای مولده بود. این تزی ارتجاعی ست و باید قبول کنید که افکار مارکس علاوه بر ایده های درست و انقلابی، حاوی ایده های ارتجاعی هم هست.
.
آنارشیست