خوراک فکر: رابطه ستم با استثمار!
امید بهرنگ
به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن
اسفند 1402
مدتها پیش درباره ارتباط میان ستم با استثمار یادداشت زیر را نگاشتهام. هرچند این یادداشت نتراشیده، نخراشیده و قدیمی است اما انتشار آن برای بحث و فکر بیشتر درباره جایگاه ستم بر زن در نظام سرمایهداری مفید است. میتوان آن را گام کوچک و ابتدایی – هرچند پرخطری – دانست برای بحث پیرامون این پرسش اساسی که چرا نظام سرمایهداری نمیتواند بدون ستم بر زن تولید و بازتولید شود؟ چرا منطق سرمایه مدام به این وجه مشخص از روابط اجتماعی ستمگرانه پا میدهد و بدان نیاز دارد؟ پرسشی که هنوز کمونیستهای انقلابی به لحاظ تئوریک پاسخ علمی روشن و همهجانبهای به آن ندادهاند. (1)
فزون بر آن در زمانهای قرار داریم که انواع و اقسام سیاستهای هویتی در جامعه و جهان و بر جنبشهای تودهای، رایج و غالب است. نهایت افق و نتایج سیاست هویتی ضروری ندانستن امر انقلاب و غیرممکن بودن آن است. این سیاست هر گروه هویتی را فرامیخواند که در پی ایجاد فضایی مخصوص به خود در ساختار کنونی جامعه باشند و صرفاً منافع خاص خود را دنبال کنند. شوربختانه این سیاست بهشدت بر تبیین تئوریک از اشکال گوناگون ستم – مشخصاً ستم بر زنان و ستم بر افراد با گرایشهای جنسی مختلف – سایه انداخته است. سیاستی که مانع از ارائه تبیین علمی میشود. تبیینی که بتواند در حد امکان کلیت غنی واقعیت عینی و چگونگی تغییر آن را در برگیرد. بدون درک صحیح از رابطه میان ستم و استثمار نمیتوان به راهحلی صحیح و همهجانبهای دستیافت و به مقابله با راهحلهای قسمی، ناقص یا نادرست پرداخت و مسیر کیفیتا متفاوتی برای رهایی ترسیم کرد.
*****
1 – استثمار است که سرمنشأ همه ستمهاست. استثمار به معنای استخراج کار اضافی و تصاحب آن توسط کسانی که انحصار مالکیت بر ابزار عمده تولید را در دست دارند. استثمار در جوامع طبقاتی در طول تاریخ اشکال گوناگونی به خود گرفته است. در نظام سرمایهداری بیرون کشیدن کار اضافه، شکل ارزش اضافه به خود گرفته است. قانون حاکم بر نظام سرمایهداری قانون ارزش است. طبق این قانون، ارزش کالا توسط زمان کار اجتماعا لازمی که برای تولید آن بهکار رفته تعیین میشود و مبادله کالایی بر پایه اصل مبادله ارزشهای برابر صورت میگیرد. مارکس با تجزیهوتحلیل از سرمایهداری نشان داد که خرید کالایی به نام “نیروی کار” و تصاحب ارزش اضافه کارگران و کنترل بر نیروی کار آنان در لفافه این برابری پوشانده شده و قانون ارزش بهطور اخص تولید ارزش اضافی و تبدیل آن به سرمایه به نیروی پیونددهنده و هدایتگر اصلی جامعه بدل گشته است. قانونی که تحت عنوان “مبادله ارزشهای برابر” منبع تولید و بازتولید شنیعترین ستمها، نابرابریها و تبعیضها در جهان امروز است. این قانون پتانسیل آن را دارد که هر تفاوتی میان انسانها را به نابرابری و ستم بدل کند. (2)
2 – بدون استثمار ستمی در کار نیست و بدون اعمال ستم، استثماری. ستم، استثمار را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم پوشش میدهد و به ساماندهی آن یاری میرساند. ستمدیده باید مورد تحقیر، تحقیق، سرکوب و فرودستی نظاممند قرار گیرد تا به استثمار تن دهد.
3 – زمانی که استثمار بهطور قطع از میانرود، ستم نیز از میان میرود اما بدون مقابله با اشکال گوناگون ستم امکان نابودی کامل استثمار نیست. ستم میتواند از بین رود اما رنجهای انسانی باقی خواهند ماند. بین ستم با رنج تفاوت کیفی است. اولی مهر آنتاگونیسم طبقاتی بر خود دارد ولی دومی خیر. مبارزه با طبیعت، مرگ انسانها و مبارزه میان درست و نادرست در امور اجتماعی و … میتوانند سر منشا رنجهایی شوند اما این رنج ها کیفیتا با ستم ناشی از روابط ستمگرانه متفاوت اند. (3)
4 – هرچند سرمایهداری بر میل و لذت جنسی مهر کالایی زده اما نمیتوان از استثمار جنسی – منظور رابطه سکسوالیته بین زن و مرد یا دو همجنس – و استخراج ارزش اضافه یکی از دیگری در رابطه جنسی سخن راند. مگر در سطح تنفروشی و پورنو گرافی سازمانیافته که در آن عدهای به استخدام موسسه یا فردی درمیآیند و با فروش بدن خویش برای صاحبان روسپیخانهها یا سازنده فیلم پورنو ارزش تولید میکنند.
استثمار رابطهای تولیدی است که بین دو طبقه برقرار میشود نه بین دو جنس یا دو ملت یا بین گرایشهای جنسی مختلف یا بین انسان با طبیعت و انسان با حیوانات. هرچند روابط در این عرصهها، پتانسیل آن را دارند که موجب افزایش سود، سود اضافی یا سود انحصاری شوند. (دقت شود سود، نه ارزش اضافه) در اقتصاد سیاسی از این عرصهها – بسته به مورد مشخص – بهعنوان “اعمال انحصار”، “امتیاز ویژه”، “استفاده انحصاری از ثروتها و منابع طبیعی”، “غارت طبیعت” و “غارت یا مبادله نابرابر” و “استفاده از شیوههای تولیدی ماقبل سرمایه دارانه” نامبرده میشود.
تا مقطعِ کنونیِ تاریخِ سرمایه داری، عمل تولیدمثل، منشأ ارزش نشده است. مگر آنکه کارخانههای فرزند سازی یا مؤسساتی در ارتباط با رحمهای اجارهای ایجاد شوند و این قبیل مؤسسات زنانی را بهمنظور تولید کودک به استخدام درآورند. تاکنون زنان، تولیدکننده اصلی نیروی کارکن بودهاند. این کار – یعنی تولیدمثل نوع بشر – برای دیگر فعالیتهای تولیدی (مشخصاً تولید وسایل معیشت و ابزار لازم برای تولید آن) ضروری است. اما زحمتی که زنان در این زمینه میکشند برای سرمایهدار ارزشآفرین نیست. هرچند که انسانهایی با توان کارکردن برای سرمایهداران به وجود میآورند.
5 – زنانی که درگیر کار خانگی، مراقبتی و خدماتی درون خانه هستند، مورد استثمار و طبعاً ستم قرار میگیرند. اما این کارشان مولد ارزش نیست. کارهای اضافی متنوعی که آنان در خانه انجام میدهند اساساً در خدمت تحقق ارزش و بازتولید سرمایهداری قرار دارد. فرق است بین کار مولد و کار غیر مولد. کار مولد کاری است که ارزش اضافه تولید میکند و مستقیما موجب ارزشیابی و ارزش افزایی سرمایه میشود. کار نامولد کاری است که برای تحقق ارزش صرف میشود. این امر نه به معنای ارزشگذاری اخلاقی برای این دو نوع کار است؛ نه به معنای تحت ستم و استثمار قرار نداشتن کارکنانی که درگیر کار نامولدند. ادامه حیات شیوه تولید سرمایه دارانه وابسته به هر دو نوع کار (مولد و نامولد) و به معنای مشخص پیوستگی قلمرو تولید ارزش و قلمرو تحقق ارزش است. کار غیر مولد بهاندازه کار مولد برای تولید و بازتولید نظام سرمایهداری ضروری است.
زنان درگیر در کار خانگی مانند تمامی کارکنان درگیر در بخشهای غیر مولد (بانکی، مالی، اداری، تجاری) تحت ستم و استثمار قرار دارند و سرمایهداران از کار اضافی آنان برای افزایش سود استفاده میبرند. بیشک زنانی که برای انجام انواع کارهای خدماتی خانگی (منجمله نگهداری از کودکان و مراقبت از سالمندان و نظافت خانهها و اجاره دادن رحم) در استخدام موسسه یا نهادی درمیآیند کارشان مولد محسوب میشود چراکه برای صاحب موسسه، مولد ارزشاند. همانند مثالی که مارکس در مورد یک خیاط در دو موقعیت متفاوت میآورد. خیاط سفارش دوزی که در خانه برای کسی کار میکند. کارگر مولد محسوب نمیشود علیرغم اینکه محصول کارش برای مثال پیراهن نصیب کسی دیگر میشود و قیمت کار یعنی پول به وی میرسد. این کار سفارشدهنده را نیز به سرمایهدار بدل نمیکند. اما اگر همین خیاط به استخدام موسسهای معین درآید و برای آنان پیراهن تولید کند، کارش ارزشآفرین خواهد شد. (4)
.
6- ویژگی اصلی استثمار کار خانگی و ستم بر زنان عمدتاً در “باواسطه” بودنش است: واسطهای به نام مرد بهعنوان شوهر و مدیر نهاد خانواده. این نقش مردان، (و پرداخت هزینه تولید و بازتولید خانواده عمدتاً از طریق دستمزدی که به مرد تعلق میگیرد) در میزان کار پرداختشده و پرداختنشده زنان در خانه توسط سرمایهدار (به اشکال مستقیم و غیرمستقیم) تأثیر بلا واسطه دارد. این امر تأثیر تعیینکنندهای در نحوه اعمال و اشکال ستم و نابرابری بین مرد و زن دارد. برتری مرد و اعمال قدرتش و ایجاد روابط ظالمانه بین زن و مرد برای بازتولید روابط مالکیت سرمایه دارانه اهمیت حیاتی دارد. کارکرد ایدئولوژیک نهاد خانواده – همراه با گرایشهای متضاد همزمان در جهت تقویت یا تضعیف نهاد خانواده به دلیل کارکردهای متناقض نظام سرمایهداری – برای کلیت نظام و مشخصاً دولت طبقاتی بسیار ضروری و مهم و تعیینکننده است.
7 – هر کس که استثمار میشود تحت ستم نیز قرار دارد. ولی هر کس که تحت ستم است لزوماً استثمار نمیشود. اغلب زنانی که تحت ستم و استثمار عریانتر و شدیدتر قرار دارند معمولاً حساسیت شان نسبت به اشکال ظریفتر و پنهانتر ستم بر زن کمتر است تا زنانی که استثمار نمیشوند ولی بر آنان ستم روا می گردد. این تضاد میتواند نقش مثبتی برای ارتقا آگاهی همه زنان و رهایی همه ستمدیدگان ایفا کند.
8 – ستم بر زنان هم طبقاتی است هم نیست. طبقاتی است به این معنا که بخش اعظمی از زنان توسط سرمایهداری مورد استثمار قرار میگیرند؛ طبقاتی نیست به این معنا که ستم بر زن همگانی است و بر زنان متعلق به طبقات گوناگون – منجمله زنان بورژوا – روا میشود. اما مسئله اساسی این است که بر تمامی راهحلها درزمینه رفع این ستم مهر منافع طبقاتی معین خورده است.
آن راهحلی برای رفع ستم واقعی است که سوختوساز کلی نظام و کلیت روابط طبقاتی – اجتماعی حاکم بر آن را در نظر گیرد. جادههای تغییر یک سیستم ابداً اختیاری نیست. واقعیت محدودیتهای خود را اعمال کرده و این امر دامنه آزادی انسانها را برای تغییر تعیین میکند بهگونهای که بهدلخواه نمیتوانند هر راهی را برای تغییر یک نظام مشخص انتخاب کنند. سوختوساز نظام سرمایهداری و تولید و بازتولید آن بهگونهای است که در آن استثمار طبقه پرولتاریا (در مفهوم کلان و تاریخی – جهانی و فارغ از جنسیت، ملیت، نژاد و مصداقهای عینی در هر دوره و زمان مشخص) نقش استراتژیک دارد. راهحل کمونیستی برای تغییر کلیت نظام از این واقعیت عینی برمیخیزد. اگر این شرایط عینی که همواره پرولتاریا را تولید و بازتولید میکند از بین برود تمام این نظام ازهمگسیخته خواهد شد. جایگاه پرولتاریا و راهحل انقلاب کمونیستی ربطی به این نکته ندارد که چه کسانی از همه گرسنهتر و رنجبرترند یا در معرض استثمار شدیدتر و حادترین ستمها قرار دارند. نکته بر سر آن است که: «همان روابط اجتماعی که پرولتاریا تجسمش است عناصر انقلاب پرولتری را در بخشهای دیگر جامعه (زنان، جوانان، روشنفکران، ملیتهای تحت ستم، کشاورزان زحمتکش و افراد با گرایشهای جنسی متفاوت و …) نیز میآفریند. وجود عینی پرولتاریاست که موجب میشود دیگر بخشهای جامعه نسبت بهتمامی جوانب کلیت سیستمی که با آن روبرو هستند حساس شوند. ازاینرو همهکسانی که از این سیستم در رنجند پتانسیل آن را دارند که جز عناصر انقلاب پرولتری گردند چراکه هیچ انقلاب دیگری بهواقع آنان را رها نمیکند. آنان نیز چون اعضای طبقه کارگر اگر به رسالت تاریخی – جهانی پرولتاریا آگاه شوند، یعنی به ضرورت از بین بردن کلیه روابطی پی برند که موجب تمایز طبقاتی و همه شکلهای ستم و استثمار و تبعیض نابرابری میگردد، میتوانند کمونیست شوند و به امر رهایی بشریت یاری رسانند. فقط پرولتاریا نیست که پتانسیل دستیابی به راهحل را داراست. نیروهای اجتماعی دیگر نیز در سطوح مختلف و به اشکال گوناگون توان بالقوه آن را دارند که جذب این راهحل شوند.» (5) از این زاویه نمیتوان بر مبنای اینکه در هر مقطع چه قشر یا کسانی پیشگام مبارزه هستند، راه تغییر نظام را بهدلخواه عوض کرد. سوژه سازیهای دلبخواهی که مدام بر مبنای سطح پدیداری جامعه تعیین یا تعویض میشوند مبنای سیاستهای هویتیاند. این روش در زمینه راهحل تنها به کار ارائه طرحهای تخیلی و فانتزی میآید و در تحلیل نهایی به حفظ نظام سرمایهداری یاری میرساند.
9 – درک درست از رابطه ستم و استثمار و چگونگی محو همهجانبه آنها فقط با درک عمیقتر از مفهومی که مارکس و انگلس در ارتباط با انقلاب کمونیستی جلو نهادند امکانپذیر است. مفهوم “دو گسست ” و “چهار سرنگونی”.
“دو گسست” یعنی: «انقلاب کمونیستی رادیکالترین گسست از مناسبات سنتی مالکیت است؛ بنابراین هیچ جای تعجب نیست که تکوین آن، رادیکالترین گسست از ایدههای سنتی را شامل شود.» (6)
“چهار سرنگونی” یعنی: «کمونیسم اعلام ادامهدار بودن انقلاب است؛ اعلام اینکه دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا نقطهگذار ضروری به محو تمایزات طبقاتی بهطورکلی، به محو کلیه مناسبات تولیدی که شالوده آن تمایزاتاند، به محو کلیه مناسبات اجتماعی که منطبق بر این مناسبات تولیدی هستند، و به دگرگون کردن کلیه ایدههایی است که از این مناسبات اجتماعی نتیجه میشوند.» (7)
مارکس با مفهوم محو “چهار کلیت” نهتنها بازنمایی درستی از پیچیدگی جامعه و سطوح اصلی آن ارائه میدهد بلکه رابطه و نسبت دقیق میان این سطوح – یا لایههای بههمپیوسته و تودرتو – را نیز نشان میدهد. مارکس ضمن مشخص کردن جنبه تعیینکننده – یعنی روابط تولیدی استثمارگرانه – بهدرستی بر نقش و جایگاه تمایزات طبقاتی، روابط اجتماعی ستمگرانه و ایدههای سنتی حافظ این روابط تأکید کرده و “کلیت غنی متشکل از تعینها و روابط متعدد” را برجسته و روشن می کند. او کلیت جامعه را با تمام درهم تنیدگی پیچیدهاش در نظر گرفت و از “عمده و غیر عمده کردن” و “تقدم و تأخر قائل شدن زمانی” و “موکول کردن یک وجه به تحقق وجه دیگر” در مبارزه برای محو چهار کلیت دوری جست. با نگاه امروز و پس از کسب تجارب انقلابی مثبت و منفی در تغییر جهان در قرن بیستم بهتر از هرزمانی میتوانیم بگوییم که مبارزه برای رهایی زنان نقش تعیینکننده و محوری در تحقق این چهار کلیت دارد.
بیشک پس از گذشت بیش از یک قرن و نیم از ظهور علم کمونیسم– بهویژه پراتیک عظیم ساختمان سوسیالیسم در چین و شوروی علیرغم شکست و کمبودهای شان – دانش بشر در زمینه تحلیل از شالودههای مادی جامعه، پویایی و سازوکار آن در جوانب گوناگون از عمق و گستره زیادی برخوردار گشته است. ژرفبینیهای مهمی توسط کمونیستها، اندیشمندان فمینیست، و دیگر متفکران و دانشمندان صورت گرفته که جذب آنها در بدنه علم کمونیسم برای غنا بخشیدن بیشتر به مفهوم “دو گسست” و “چهار سرنگونی” بسیار ضروری است. علیرغم اینکه برخی از این ژرفبینیها قادر به تشخیص نقش تعیینکننده شیوه تولید یا به رسمیت شناختن آن در شکلگیری انواع ستمها نیستند اما میتوانند یاریرسان ارائه تئوریهای رادیکالتر درزمینه رهایی زنان باشند و به رهایی بشریت یاری رسانند.
منابع و یادداشتها:
1 – این پرسش را باب آواکیان در کتاب کمونیسم نوین به این شکل طرح کرده که: «آیا این سیستم میتواند ستم بر زنان را از بین ببرد و یا بدون ستم بر زنان پیش رود؟» پرسشی که پاسخ بدان نیاز به یک رویکرد علمی دارد. «سؤال این است که آیا مردم میتوانند راهی در پیش بگیرند که تحت حاکمیت سیستم حاضر بتوانند از شر ستم بر زن خلاص شوند؟ تأکید میکنم، تا جایی که من میدانم هیچکس تابهحال به این چالش جواب نداده است.» – رجوع شود به کتاب کمونیسم نوین. صفحههای 72- 71،
2 – برای درک عمیقتر از قانون ارزش رجوع شود به کتاب سرمایه اثر مارکس جلد اول (بهویژه سه فصل نخست). همینطور به فصل اول کتاب «آمریکا در سراشیب» اثر ریموند لوتا.
3 – تأکید بر تفاوت ستم با رنج ازآنرو مهم است که برخیها با مترداف دانستن این دو ، عملاً جاودانگی ستم را نتیجه میگیرند برای مثال رجوع شود به آثار اکبر گنجی که با تکیه به آرای برخی متفکرین لیبرال در مقابل ستم کرنش میکند. عدهای دیگر (برای مثال محمدرضا نیکفر و فرج سرکوهی) برای کمرنگ کردن اهمیت ستم، واژه تبعیض را در ادبیات سیاسی خویش جایگزین ستم کردهاند. حالآنکه ستم، تبعیض را دربر میگیرد. اما واژه تبعیض لزوماً ستم را در برنمیگیرد. ستم همواره منفی است اما تبعیض میتواند مثبت هم باشد. برای مثال برای کمتوانان جسمی یا برخی موارد اجتماعی دیگر (مانند حقوق زنان و کودکان) میتوان تبعیض مثبت اعمال کرد تا جامعه عادلانهتر شود. خلاصی از “تبعیض صرف”، مبارزه برای رفع ستم و رهایی زن را به برابری حقوقی و افق ایدئولوژی حقوقی (که شناسه اصلی ایدئولوژی بورژوایی است) محدود میکند.
4 – برای آشنایی بیشتر با بحث پیچیده کار مولد و غیر مولد به مقالهای از مارکس به همین نام رجوع شود. همچنین فصل آخر کتاب نظریه ارزش مارکس اثر ایلیچ روبین و مقاله روشنگر و سودمند “کار مولد و کار نامولد: گامی بهپیش” اثر کمال خسروی.
5- به نقل از مقاله ” فقر بدیل، انقلاب محال” از همین نگارنده که در نقد و معرفی کتاب “درک مارکس از بدیل سرمایهداری”، اثر پی تر هیودیس در پاییز 1394 نگاشته شد. این مقاله در کانال تلگرامی زیر در مجموعه نقد و پژوهش دفتر چهارم به نام “مارکسیسم در برابر مارکسیسم اومانیسم” قابلدسترس است: @obehrang
6 – به نقل از مانیفست کمونیست اثر مشترک مارکس و انگلس
7 – رجوع شود به کتاب نبردهای طبقاتی در فرانسه اثر مارکس ترجمه باقر پرهام، صفحه ۱۴۵
Comments
خوراک فکر: رابطه ستم با استثمار!<br>امید بهرنگ — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>