دوستان مردم ایران کیانند؟ دشمنان مردم ایران چه کسانی هستند؟ – هادی میتروی
بی تردید کسانی که به روش تجزیه و تحلیل امور از منظر ماتریالیستی و منطق دیالکتیک آشنایی دارند، به این دو سوال در تاریخ و جغرافیای مشخص امروز ایران ، پاسخ های خود را خواهد داد.
هدف نویسنده از نوشتن این مختصر، کوششی فردی در پاسخ به این دو سوال در شرایط امروز ایران است. در این راستا نویسنده به سوالات فوق پاسخ های کوتاه خود را ارایه خواهد داد. این رو نخست از سوال سادهتر و تشخیص دشمنان مردم ایران آغاز خواهم کرد:
۲- دشمنان مردم ایران کیانند؟
دشمنان مردم کسانی هستند که همه «حقیقت» را به مردم نمی گویند و یا آنچه می گویند همه «حقیقت» نیست!
به باور نویسنده گفتن بخشی از حقیقت، پوشاندن بخش دیگر «حقیقت»، چیزی بجز «دروغ» نیست!
۱- دوستان مردم ایران کیانند؟
تردیدی نیست که دوستان مردم ایران کسانی هستند که همیشه و همه جا، همه «حقیقت» را به مردم ایران می گویند!
از آنجا که «حقیقت» در سراسر گیتی دو جنبه اصلی دارد جامعه ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست و دو جنبه اصلی دارد. در نتیجه برای گفتن همه حقیقت و نه تنها بخشی از حقیقت، ناچاریم به هردو جنبه اصلی «حقیقت» جامعه ایران بپردازیم.
حال ببینیم این دو جنبه اصلی «حقیقت» جامعه ایران کدامند؟
این دو جنبه اصلی از نظر نویسنده دو طرف اصلی چرخه «تولید و توزیع و مصرف» هستند.
یکطرف اصلی این چرخه، اقلیتی کوچک از زیاد دارندگان و در طرف دیگر این چرخه، اکثریتی بزرگ از کم دارندگان هستند. جامعه ای که برغم غنای طبیعی منحصر بفرد و وسعت ۱۶۴۸۰۰۰ کیلومتر مربعی آن، جامعه ای بلحاظ تعداد ساکنان کم جمعیت بحساب میآید. جامعهای برخوردار از فرهنگ های رنگارنگ همزیست چند هزار ساله که از عدم مناسب تولید و توزیع و مصرف، رنج می برد!
نویسنده این نوشته کوتاه را به ذکر مصیبت های ناشی از عدم حوزه
سرمایهگذاری مناسب در جغرافیای متنوع ایران و آثار مخرب و دردآور عدم تقسیم ناعادلانه ثروت در سراسر جامعه ۱۰۰ میلیونی ایران نمی پردازد. چه ریشه این وضع فلاکت بار در عدم وجود حداقل آزادی برای سازماندهی جامعه مدنی و مشارکت مستقیم در امور اجتماعی جهت رفع معضلات کنونی ست و ساکنان ایران بسیار بهتر و زمینی تر معضلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باخبرند.
وظیفه نویسنده بررسی ناتوانی و توانایی دو جنبه اصلی جامعه ایران، جهت دستیابی به «حقیقت»ی برای تغییر همیشگی وضع موجود است!
کشف حقیقتی که برای تغییر زودتر و یا دیرتر وضع موجود ناچاریم بطور اجتماعی به آن آگاه شویم تا این جامعه ۱۰۰ میلیونی قادر گردد برای همیشه معضل هزاران ساله جامعه را برطرف کند.
جنبه اصلی نخست در چرخه تولید و توزیع و مصرف در جامعه ایران، اقلیت ناچیز صاحبان سرمایههای بزرگ و منابع عمومی هستند. اقلیتی ناچیز که کنترل مراکز بزرگ صنعتی، کشاورزی، خدماتی و صادرات و واردات کشور را بطور کامل در اختیار دارند.
اقلیتی ناچیز که در اقتصاد رانتی بلحاظ اقتصادی بشدت متمرکز و بلحاظ سیاسی بغایت منقبض ایران، نه رقابت را می پذیرد و نه حداقل آزادی های فردی و اجتماعی را تحمل می کند!
بخش اول حقیقت جامعه ایران اقلیت ناچیز بورژوازی رانتی، ناتوان، ضد آزادی، بنجل و بی فرهنگ ایران است!
صاحبان سرمایهای که از آغاز شکلگیری تولید سرمایهداری در ایران، بدون رقابت و با رانت ارتباطات حکومتی به صحنه آمده اند و در یک روند دو صد ساله به حیات انگلی خود ادامه داده اند.
سرمایهداری که در طول این دو سده حیات خود را با دلالی و توسعه صنایع مونتاژ به سرمایههای جهانی پیوند زده است و بجز خروج ثروت ملی و ترویج فرهنگ بنجل و ریخت و پاش و لوکس و محدود کردن آزادی های فردی و اجتماعی، هیچ «هنری» بخرج نداده است!
از این رو دل بستن به بخشی از این بورژوازی که از راه می رسد و با تصاحب قدرت سیاسی ایران را گل و بلبل می کند، جمهوری و دموکراسی و لاییسسیته برای ایران به ارمغان می آورد، به حداقل های جهانشمول حقوق بشر و اسناد الحاقی آن پایبند خواهد بود، به تجربه به شکست کشاندن سه انقلاب قرن گذشته در ایران، توهمی بیش نیست.
نویسنده بخوبی می داند که انقلاب کار یک یا چند گروه و حتی قشر انقلابی یک طبقه نیست!
نویسنده بخوبی می داند که انقلاب کار توده هاست که در روندی طولانی از کنش و واکنش های کلان بین حاکمان و محکومان بوقوع می پیوندد!
نویسنده بخوبی می داند که انقلاب امری نادر در تاریخ جوامع است، اگرچه ضروری ست، اما قطعی نیست و برغم رشد تضادهای طبقاتی، ممکن است هرگز اتفاق نیفتد!
نویسنده بخوبی می داند که در صورت دست زدن توده ها به حرکات بیسابقه در دفاع از حیات خود و انقلاب، اگر اکثریت جامعه قدرت را مستقیما و تمام و کمال از آن خود نکند، شکست انقلاب قطعی ست و اقلیت ناچیز صاحبان سرمایه با لطایف الحیل انقلاب را مستحیل خواهند کرد و قوای مقننه و قضاییه و اجراییه را مجددا از آن خود خواهند کرد!
در سوی دیگر چرخه تولید و توزیع و مصرف جامعه امروز ایران نیروی کار جسمی و فکری و مجموعه ای از این دو در بخش خدماتی جامعه است.
اگرچه در تاریخ صنعتی شدن ایران، بورژوازی ایران بخاطر بی ریشگی و سودجو بودن خود و سوءاستفاده از رانت نفتی، به تواناییهای علمی-تکنولوژیک و رشد صنایع مادر بی توجه بوده است اما همین رشد سرطانی صنایع وابسته به منافع سرمایهداری جهانی، باعث رشد کمی و کیفی طبقه کارگر ایران شده است.
رشد غیرطبیعی سرمایه باعث شده است که اگر چه هنوز بیش از نیمی از کل تولید ایران در کارگاه های کوچک زیر ده نفر صورت می پذیرد اما اکثریت مطلق جامعه ایران، حتی در روستاهای کوچک، اکثریت دهقانان به کارگران کشاورزی تبدیل شده اند و به آمار خود حاکمیت مذهبی ایران، در اثر سیاست های مخرب رانتی-نظامی ۷۰ سال گذشته «دهک» های میانی از بین رفته اند.
اگرچه بخش ناچیزی از بخش میانی جامعه ایران با نردبان رانت حکومتی به بالا صعود کرده اند اما اکثریت طبقات میانی، قربانی سقوطی دردناک به آغوش پرولتاریای شده اند!
باری در چنین شرایطی ست که این اکثریت عظیم تولیدکنندگان و خانوادههای بی آینده آنان؛ که خواهان یک زندگی حداقلی شرافتمندانه هستند؛ امکان استفاده از رانت و مشارکت در دزدی و فساد و ریخت و پاش و لوکس را نداشته اند و ندارند.
این اکثریت عظیم از این پتانسیل برخوردارند که با سازماندهی مستقل از اقتصاد و سیاست و فرهنگ بورژوایی، خود را سازماندهی کنند و در صورت بروز انقلابی دیگر در ایران، با کنترل مستقیم تولید و توزیع و خدمات در «پایین» و تسخیر دولت در «بالا»، عدم بازگشت بورژوازی به قدرت و استقلال پنج قوه؛ مقننه، قضاییه، اجراییه، ارتباطات عمومی، ورزش و بهزیستی؛ را برای همیشه تضمین کنند.
همین اکثریت عظیم تولیدکنندگان در صورت عدم بروز یک انقلاب، با سازماندهی مستقل خود و مشارکت مستقیم در مبارزات روزمره توده ها و کمک به تعمیق، رشد و گسترش مبارزه طبقاتی، بورژوازی رانتی-نظامی ایران را قدم به قدم به عقب «زور» خواهد داد و گام به گام به کسب آزادی، برابری و تحقق عدالت اجتماعی ابدی در آینده ایران و منطقه و جهان، نزدیکتر خواهدکرد.
نتیجه «اخلاقی» بحث:
تجربه زنده نویسنده نشان می دهد که از فردای کودتای امپریالیستی ۲۸ امردادماه ۱۳۳۲ تا امروز، بورژوازی ایران هرگز امکان سازماندهی مستقل از حاکمیت خود را به جامعه مدنی نداده است!
همین تجربه تاریخی ۷۰ ساله نشان می دهد که بورژوازی ایران در اثر مبارزات تودهها و فشار از پایین، تنها در مقاطعی کوتاه به عقب نشینی و کند کردن چرخش ماشین سرکوب دست زده است و در این دوران کوتاه عقب نشینی در سرکوب، آرزوی «اصلاح»پذیری حاکمیت سرمایهداری در ایران را تقویت کرده است و این توهم «اصلاحات» باردیگر کارگران جوان پیشرو را برای ایجاد تشکل های علنی قانونی قلقلک داده است!
قلقلکی که در کوتاه مدت لبخند بر لب های خشک تشنه آزادی آورده است اما بار دیگر با رفع بحران سیاسی و تسلط مجدد بورژوازی ایران بر قدرت و احضار و اخطار و اخراج و دستگیری و زندان و شلاق و شکنجه و اعدام مجدد فعالان جامعه مدنی، این لب های خشک تشنه آزادی و برابری و عدالت اجتماعی بار دیگر با اشک و درد و خون، تر شده اند!
کارگران، کمونیست ها؛
یکبار دیگر فریب وعده و وعیدهای دولت ۱۴م و مدافعان سیاستهای مخرب داخلی و ماجراجویانه خارجی آن را خوردن و بدنبال سازماندهی علنی برای مبارزه «قانونی» جهت «کم هزینه کردن مبارزه» رفتن، به تجربه زنده نویسنده، در کوتاه مدت نیروی جوان انقلابی پرولتاریا را به روی صحنه می آورد، پلیس سیاسی حاکمیت سرمایهداری این ارزش های حیاتی غیرقابل جایگزینی را شناسایی می کند و به تجربه زنده نویسنده مطلقا جایز نیست!
بعبارت دیگر در مقطع کنونی ایجاد تشکل های توده ای سراسری بشکل علنی، همچون گذشته به دامی برای نسل جوان کارگران پیشرو تبدیل خواهد شد.
به درک نویسنده ایجاد تشکل های توده ای سراسری در مقطع کنونی، چند گام بجلو، آرزویی زیبا، ولی ناممکن است. آنچه می ماند استفاده حداکثری از فضای کنونی و ادامه ایجاد و گسترش آرام و بی سر و صدای هسته ها و گروه های سوسیالیستی در محل کار و زندگی، جهت مشارکت مستقیم و دایمی در مبارزات روزمره توده ها جهت تداوم، تعمیق و گسترش این مبارزات است!
هادی میتروی
تیرماه ۱۴۰۳ در تبعید
hadi.mitravi@yahoo.com
یک موضوع در ارتباط غیر مستقیم با کامنت قبلی.
به سایت بی بی سی، دویچه وله فارسی و امثالهم مراجعه کنید. چرا آنها اعمال شنیع و پست فطرتانه دولتهای خود را بزبان فارسی نقد نمیکنند و فقط به دولت ایران می پردازند؟ کار آنها پرداختن به مسائل ایران نیست، کار آنها پرداختن به مسائل کشور خود بزبان فارسی است، طوری که ما با جامعه آنها آشنا شویم. ولی وقتیکه سایتهای آنها را میخواهیم، ما داریم عقاید مطالب عمال امپریالیستها و اربابان بردگی مزدی فارسی زبان را میخوانیم.
پدیده ها را باید درست مشاهده و مطالعه کرد. مشاهده و مطالعه درست میگوید که سایتهای فارسی زبان متعلق به موسسات کشورهای دیگر همگی مقاصد پلید و جنایتکارانه دارند. بی بی سی و رادیو فردا و غیره را بعنوان موسسات رذل و امپریالیست و استثمارکر سرمایه دار باید نقد کرد.
کمونیست آنارشیستها و مارکسیستها به این مسائل بی توجه هستند چون بعنوان مهاجر احساس میکنند که نباید با ارتجاع کشوری که هستند مبارزه کنند چون ان مرتجعین به انها لطف کرده اند. خیر، لطف نکرده اند، مهاجرین قرار است برده مزدی باشند و دلشان نسوخته است. اگر دلشان می سوخت که امپریالیست نبودند.
آنارشیست
یک نکته بسیار مهم:
کمونیست آنارشیستهای داخل ایران، فقط وقتی باید برای کمونیست آنارشیستهای خارج ایران ارزش قائل باشند که ببینند آنها دارند در کشورهایی که هستند با ارتجاع محیط شان مبارزه میکنند. پس، ما همه آنارشیستهای خارج ایران باید در ارتباط و در همکاری با آنارشیستهای خارج ایران باشیم تا آنارشیستهای داخل ایران روی انترناسیونالیسم ما حساب کنند. از خارج که نمی شود با ارتحاع داخل ایران مبارزه موثر و علمی کرد. در مبارزه علمی باید دائم اطلاعات فرهنگی دست اول و حضوری کسب کرد، بدون بودن در ایران که نمیتوان چنین اطلاعاتی داشت.
این حکم در مورد مارکسیستهای داخل ایران هم صادق است. البته بهترین کار یرای مارکسیستهای داخل و خارج ایران این است که مارکسیسم را بیاندازند دور چون مارکسیسم در عمل اصلا بصورت یک سری ایده منسجم وجود خارجی ندارد. مارکسیسم تفاسیر یک عده عاشق مارکس از عقاید او بر اساس سلایق شخصی شان است و اصلا پایه و اساس علمی و متطقی ندارد.
حال مثلا کمونیست-آنارشیستها و مارکسیستها را خطاب کنیم چپ. چپ خارج کشوری که با بورژواهای حاکم بر خود در خارج مبارزه نمیکند، شیاد است. مثلا، در فرانسه. چپ ایرانی در فرانسه باید با بورژواهای فرانسه مبارزه کنند، و باید عقاید انها را در ارتباط با آن جامعه سنجید. آیا چنین کاری میکنند؟ نه؟ همه آنها بورژوا امپریالیستهای جنایتکار کشوری که در آن زندگی میکنند را ول کرده اند و مثل خائن ها (در فرهنگ بورژوازی) فقط علیه دولت ایران فعالیت میکنند.
قرار و رسم بوده است که در مبارزه طبقاتی بین مبارزات همه کشورها پیوند بوجود بیاید، وقتی در کشوری که هستی مبارزه طبقاتی نمی کنی، چه پیوندی؟
بعضی از مارکسیستهای ایران مثل سازمان چریکهای فدایی خلق میگویند باید مبارزه مسلحانه کنند، مثلا خانه تیمی درست کنند و اعدام “انقلابی” کنند. خب، آنها که در کشورهای بورژوا امپریالیستی هستند با بورژواهای مستقیما حاکم بر آنها چگونه مبارزه میکنند؟ چه تشکلی ضد بورژواهای محیط خود دارند؟ عضو چه تشکلی هستند؟ چکار دارند میکنند؟ آنها و بقیه چرا ول کرده اند و ایران را چسبیده اند و خالی بندی میکنند! توضیح بدهند تا ببینیم که ریاکاری نمیکنند.
آنارشیست
پاسخی به سئوال اصلی مقاله، دشمنان مردم کیانند؟
پاسخ مقاله هست: کسانیکه حقایق را پنهان میکنند. آیا این پاسخ درستی است؟
نه. چرا؟
یک مرتجع میگوید این حقیقت است که من بر تو حاکم هستم و تو برده من هستی. در اینجا مرتجع چیزی را پنهان نکرده اما دشمن استثمارشونده است. ارباب حاکم میگوید این حقیقت است و اگر مقاومت کنی، تنبیه خواهی شد. .
پاسخ درست به سئوال این است:
همه کسانیکه دنبال سلطه هستند چون سلطه طلب خوب و دوست نداریم، سلطه طلبی یعنی گرفتن حق تعیین سرنوشت از افراد و یا سرنوشت دیگران را تابع نیازهای سلطه گری خود کردن.
ادامه مقاله در حقیقت توضیح این سلطه گری و نتایج آن است. این مسئله باید درک شود که حقیقت آزادی نمی آورد. مثلا، نژاد پرستان معتقدند که باید نژاد پرست باشند، آنها منافعشان را اینطور تشخیص میدهند و اشتباه هم نمیکنند و علنا ممکن است بیان کنند و میتوانند هزاران سال بر قربانی حاکم باشند و استثمارش کنند. دشمن طبقاتی الزاما در همه جا دروغ نمی گوید. .
پنهان کردن حقیقت چه مقوله ای است؟
پنهان کردن حقیقت وقتی است که برای حاکم، حقیقت صرف ندارد. افشا شدن هم به آزادی کمکی نمی کند مگر در عمل رهایی از ارتجاع..
آنارشیست
پاراگراف آخر مقاله فوق، بمعنی کنار گذاشتن شعار سرنگونی است که کار درستی است، البته بشرطی که چند اصل مارکسیستی را فراموش کنید و معیار نکنید. این اصل ها:
۱ – بورژوازی یک وقتی مترقی بود!.
۲ – اتوریته ضروری است.
۳ – انقلاب کمونیستی یک ضرورت تاریخی است.
۴ – باید حزب درست کرد و در روند سیاسی بورژوازی، بورژواها را به چالش گرفت. برنده شدن در جنگ دموکراسی.
۵ – برای دیکتاتوری پرولتاریا باید حزب درست کرد.
۶ – مارکسیسم علم است.
۷ – ماتریالیسم دیالکتیک فلسفه مارکس است.
۸ – فلسفه مهمتر از علم است، فلسفه میتواند علمی باشد! “فلسفه علمی” معیار است. فلسفه، کلا معیار است.
۹ – دیالکتیک یک منطق است!
۱۰ – اگر دیالکتیک ندانیم، انقلاب به کجراه خواهد رفت. پس معیار است.
—
بحثی که باقی می ماند این است که کار کمونیستها در خارج ایران چه خواهد بود؟
کلا، خیلی ساده: بین خارج و داخل ، بین مبارزه با ارتجاع ایرانی و ارتجاع غیر ایرانی، تفاوتی قائل نشد. پس مضمون کار یکی است و با اصل انترناسیونالیسم انقلابی، میان داخلها و خارج ها ارتباط و همبستگی برقرار خواهد شد.
آنارشیست
تا آنجا که یادم هست، اگر اشتباه نکنم، آقای نویسنده هوادار بلوک متحد سوسیالیستی است. کامنتی زیر این بیانیه نوشتم:
بیانیهی نشست اضطراری مجمع عمومی بلوک متحد سوسیالیستی
در آن کامنت به اختصار توضیح دادم که چرا بلوک متحد مارکسیستی (سوسیالیستی نوع شما) موفق نخواهد بود. قبلا هم در جایی دیگر توضیح داده بودم.
آنارشیست
پس، با دو کامنت قبل می بینیم که، گنده گویی کمکی نمیکند. “ماتریالیسم دیالکیک” نویسنده قرار بود او را متوجه کند اما هنوز نکرده. پیشنهاد من به نویسنده این است که ماتریالیسم دیالکتیک را بدور بیاندازد و با روش علمی مرسوم در صنایع فکر کند و ماتریالیسم تاریخی اش را هم نقد کند و آنرا تکامل دهد و از شکل فعلی گنگ و قابل سوء استفاده ، نجات دهد. اصلا این اصطلاح ماتریالیسم در ماتریالیسم تاریخی، خزعبلات است. انگلس میگوید مسئله تفوق ایده است بر ماده یا برعکس!! مارکسیستهای دنبال نخبه رو هم طوطی وار دنبال او راه افتادند. برای گفتن آن جمله انگلس، باید ایده و ماده را دو چیز جدا فرض کرد. اما چنین فرضی قابل اثبات نیست، پس، انگلس در دوالیسم گیر بود. مارکس راه خروج از این دوالیسم را در نوشته های اولیه خودش بروشنی بیان کرده: طبیعت گرایی نه ماتریالیسم. مارتریالیسم نمینواند خود را از دوالیسم رها کند و در زندان آن تا ابد گیر است. دیالکتیک هم منطق نیست، متافیزیک (انتالوژی) است. خود را از نگاه مذهبی به مارکس و انگلس رها کنید، امام حسین و حسن و علی نیستند.
آنارشیست
در پاسخ به (۱) کامنت قبل، ممکن است گفته شود که بورژوازی مولد بهتر از بورژوازی رانتی است، چون بر اساس ماتریالیسم تاریخی، این بورژوازی صنعتی است که شرایط انقلاب کمونیستی را فراهم میکند. چه این ایده و چه سیستم تفسیری ماتریالیسم تاریخی پشت ش، خزعبلات است.
.
۱ . بورژوازی صنعتی و رانتی بهم وابسته هستند و همدیگر را حیات میدهند. شونیسم ملی بورژوازی هست که رانتی را بد و صنعتی را خوب می بیند. در چپ، این بورژوازی، بلشویسم است. سوسیال دموکراتهای راستین به نوکری و سرمایه رانتی اش راضی خواهند بود، همین الان ش هم هستند. بلشویکها میخواهند رقیب کشورهای صنعتی شوند، برای همین نیازمند صنعت هستند. اگر سوسیال دموکراسی هم خیلی وطن پرست بشود، بلشویک می شود تا در چهارچوب بورژوایی فکرش در تناقض نیافتد.
.
در ارتباط با ایران، فقط انقلاب بلشویکی ایران بورژوا-صنعتی درست میکند و نمونه های عاقبتش هم چین و روسیه فعلی هستند، اگر کوبا را در نظر نگیریم. وضعیت ونزوئلای سوسیال دموکرات هم پا در هواست. اگر انقلاب کمونیستی میخواهید، باید دنبال انقلاب جهانی باشید. با انقلاب جهانی است که تعصب رشد محلی صنعتی بورژوایی حاکم نخواهد شد، انقلاب جهانی به این معنی نیست که از محل زندگی خود شروع نکرد. در حقیقت لازم است که از محل زندگی خود آغاز کرد تا نمونه ای برای دیگران باشد تا با اتحاد با کارگران کشورهای دیگر، انقلاب را جهانی کنند.
.
کلا درست نیست سرمایه دار صنعتی و سرمایه دار رانتی را در عملکرد اجتماعیشان جدا کرد. اینها بهم وابسته اند. اقتصاد را خوب و جامع مطالعه کنید، متوجه خواهید شد. سرمایه رانتی نقشی بزرگ برای صنایع ایفا میکند. در ایران، ایندو سرمایه جدا بنظر می آیند چون ایران تحریم شده و صنایعش از کار افتاده، ولی حتی پول لازم برای رانت از فروش نفت حاصل می شود که سرمایه صنعتی است.انقلاب علیه سرمایه رانتی را فراموش کنید، توهمات است. دنبال ریشه سرمایه رانتی بروید، خواهید دید.
.
۲. صنعتی ترین نوع یک حاکمیت سرمایه داری، از پیشرفته ترین ابزار اختراع شده برای مهندسی مغزی، جاسوسی از توده ها، سرکوب، اعدام ، ترور و استعمار استفاده میکند و بطور نسبی بر بردگان مزدی ضد خودش پیروز باقی می ماند. تا وقتی که اصل حیات حاکمیت کشور صنعتی زیر ضرب و نابودی نرود، یعنی بردگی مزدی اش، استبداد ضد کارگری موجودش ممکن است مثل سیستم برده داری و فئودالی و شیوه تولید آسیایی و هر چه (آمریکای لاتین قبل از استعمار)، هزاران سال دوام پیدا کند و شاید هم تا ابد. هیچ منطقی در حاکمیت “سرمایه داران صنعتی” وجود ندارد که تضمین کند انقلاب کمونیستی موفق خواهد بود. تنها تضمین انقلاب موفق، رشد و پرورش ایده کمونیسم و انقلاب در جامعه است.
.
آنارشیست
درست،
ولی،
1 – بورژوازی غیر رانتی به همان اندازه بورژوازی رانتی استثمارگر و سرکوبگر است. بورژوازی، کوچک و بزرگ، حتی در علمی-صنعتی ترین نوع تولید، انگل جامعه است. بورژئازی مولد نداریم؛ کارگران تولید میکنند نه بورژواها. 99 درصد مهندسین حقوق بگیر و برده مزدی هستند. اینهم از حقایق است. بعضی از مواقع یک بورژوای مهندس و یا دکتر، اول یک چیزی را اختراع میکند که مولد است، اما بعد از طریق استثمار کارگران زیست میکند، یعنی با اختراع حاکم می شود و با استثمارگری ادامه میدهد، یعنی اول مولد و بعد انگل می شود.
2 – میخوانیم که اکثریت عظیم تولید کنندگان، در مقاله، خواهان حداقل زندگی شرافتمندانه هستند. چه بد، داشتن حداقل در معیشت و فراموش کردن بردگی مزدی و بدیختی های سیستم که شرافتمندانه نیست. شرافتمند دانستن کارگر راضی به حداقل، فقط از زاویه بورژوازی شرافتمند است چون توسری خور است. کارگر شرافتمند، کارگری است که میخواهد بردگی مزدی را الغا کند.
3 – باز هم هست، اما کلا مقاله بد نیست.
آنارشیست