در ضرورت عدد بزرگ؛ برای در هم شکستن خشونت عریان دولتی / ارژنگ بامشاد
در ضرورت عدد بزرگ؛
برای در هم شکستن خشونت عریان دولتی
ارژنگ بامشاد
جنبش انقلابی مردم، مدام راه های جدید برای پیشروی خود می جوید. گسترش و تنوع تاکتیک های مبارزاتی، قدرت بسیج درونی، حقانیت و برتری اخلاقی و حمایت افکار عمومی مترقی جهانی، حاکمیت اسلامی را به مرزهای استیصال رسانده است. سکانداران قدرت، برای مقابله با فلج شدگی و استیصال سیاسی، خشونت عریان را در پیش گرفته اند. تهدید، دستگیری، آدم ربائی، شکنجه، اعدام، کشتن در حین دستگیری، کشتن با باتوم، نشانه گرفتن سر و قلب تظاهرکنندگان، به اتش کشیدن زندان ها، نمونه های خشونت دولتی برای مهار جنبش انقلابی است. حالا دیگر به شکل آشکاری دست به اعدام دستگیر شدگان می زنند تا هم به هواداران خود قوت قلب بدهند و هم به خیال خود مردم را بترسانند. این جنایات بر خشم مردم و بویژه جوانان افزوده است. خشمی که قابل فهم است و درست در این شرایط، برای مقابله با خشونت عریان و لجام گسیخته حاکمیت جنایتکار و برای از کار انداختن ماشین جنگی کشتار بی مهارش چه باید کرد؟ در پاسخ به این کلیدی ترین سئوال روز جنبش انقلابی مردم، پاسخ های متفاوتی مطرح می شود. هر نیرو و جریانی، بنا به درک خود از مبارزات کنونی مردم، پاسخ ویژه ای به این سئوال داده یا می دهد.
دسته اول؛ براندازان قدرت طلب ـ جریاناتی که مبارزۀ امروز مردم را تنها تلاشی همگانی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به قدرت رسیدن موج سواران سیاسی می دانند، یا می خواهند و شعار «قیام تا سرنگونی» یا «فعلا اتحاد تا سرنگونی» سر می دهند، تمام همّ و غم شان، سازماندهی خشونت متقابل و تشویق جوانان و مردم به در پیش گرفتن راه های مقابله خشونت آمیز به امید سرنگونی سریع می باشد. اگر سری به تالارهای گفتگوی کلاپ هاوس ها، یا گروه های توئیتری ، یا کانال های تلگرامی شان بزنیم، به روشنی این سیاست را در می یابیم. رهنمود برای مسلح شدن، آموزش ساختن کوکتل مولوتف، چگونگی کشتن دستگیر شدگان در میان نیروهای بسیجی یا امنیتی، تهدید به کشتن وابستگان دولتی ها در خارج، تهدید آشکار به کشتار نیروهای نظامی یا امنیتی و یا بازجویان پس از سرنگونی، از اولیه ترین اقدامات و توصیه های آن هاست. این جریانات بر این تصورند که اقدامات سازمانیافته یک جمع کوچک از جوانان مسلح مردم، می تواند بساط این حکومت را در هم بپیچد و زمینه به قدرت رسیدن آن ها را فراهم آورد. برای این جریانات موج سوار و قدرت طلب، مبارزات اقشار گوناگون مردم، تا جائی مهم است که زمینه بسیج این اقلیت مسلح و مصمم را گسترش دهد و امکان موفقیت آن ها را تضمین نماید. در نگاه این جریانات موج سوار، اقشار گوناگون مردم، نه نیروهایی با خواست های مشخص و الگوهای مبارزاتی ویژه و هدف های روشن پس از سرنگونی رژیم، بلکه توده های مؤثر در سرنگونی و ارتش دم توپ برای در هم شکستن قدرت دولتی و واگذاری آن به “صاحبان” جدید قدرت هستند. مردم، گروه های بی شکل و پیاده نظام “رهبران” از پیش تعیین شده هستند. این جریانات به جنگ پرشتاب اعتقاد دارند. آنها حتی گاه پس از سه روز اعتراضات و اعتصابات شکوهمند، با پخش فراخوان هائی برای تجمعات و تحکم به مردم برای تجمع نشان می دهند که مردم را به عنوان ابزار اهداف خود در نظر می گیرند. آنها در این راه، کمک های قدرت های خارجی را نیز، بسیار کارآمد و ضروری می دانند و گاه برای آن تبلیغ نیز می کنند. این جریانات، نیروهای مسلح در میان ملیت های ایران را به عنوان سربازان و گوشت دم توپ برای قدرت خود در نظر می گیرند و دفاع مقطعی شان از این نیروها، نه برای توجه به خواست های ملیت های تحت ستم، بلکه همسوئی تاکتیکی تا سرنگونی است.
این جریانات، که جوهر شعارهایشان این جمله است که «وای اگر از پس امروز بوَد، فردائی»، مبلغان خشونت امروزی و سازماندهندگان خشونت دولتی و سازمانیافته فردای سرنگونی هستند. روشن است،هر اقلیتی که قدرت را در فردای انقلاب بدست بگیرد، برای پس راندن مردمی که برای خواست های مشخص خود جنگیده اند، نیاز به سازماندهی قهر ضدانقلابی و خشونت عریان و سازمانیافته خواهد داشت. تجریه خونبار دهه اول پس از انقلاب بهمن، این حقیقت را بسیار روشن به اثبات رسانده است. واقعیت این است که خشونت در ذات انقلاب بهمن 57 نبود. انقلاب بهمن، توده ای ترین انقلاب قرن گذشته بود با کمترین خشونت از سوی مردم و بالاترین خشونت از سوی حکومت. اما خشونت لجام گسیخته و فاشیستی پس از انقلاب، نه از ذات انقلاب، بلکه از شکست آن و به قدرت رسیدن یک اقلیت کوچک و مصمم و مخالف اهداف انقلاب بود. (۱) اعدام هایی که از پشت بام مدرسه علوی آغاز شد، یک دهۀ تمام ادامه یافت و جان ده ها هزار نفر را گرفت. ضد انقلاب حاکم بر انقلاب بهمن، برای بی اعتنائی به خواست های مردم، برای در هم شکستن مقاومت مردم، و برای به خانه فرستادن مردم، چوبه های دار، دادگاه های انقلاب، تمام کش کردن در خیابان ها، دادگاه های صحرائی و بدون محاکمه، قتل عام زندانیان سیاسی محکوم شده و ترورهای سازمانیافته دولتی را در پیش گرفت. هر جریان دیگری هم که همچون آن جریان اقلیت ارتجاعی و واپسگرا، در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی قدرت را به دست بگیرد، همان راه را در پیش خواهد گرفت. آنها که امروز خشونت متقابل را ترویج می کنند، کشتن بدون محاکمه را تبلیغ می کنند، از جوانان می خواهند،هسته های مقاومت مسلحانه شکل دهند و هر اعتراضی به این شیوه ها را همسوئی با حاکمیت قلمداد می کنند، مبلغان و مروجان قتل عام های بعد از سرنگونی هستند. چه با نیت خیر، چه با نیت شر.
در این جا یک سئوال کلیدی پیش می آید؛ آیا چنین شیوه هایی از سازماندهی خشونت، امکان پیروزی بر دشمنی مسلح با نیروهای ایدئولوژیک و مغزشویی شده، و قساوتی غیرقابل تصور را بالا می برد و یا تضعیف می کند؟ روشن است که نظامی شدن فضای مبارزاتی و به خشونت کشانده شدن مبارزات انقلابی مردم، بیش از آن که به نفع نیروهای سرنگونی طلب و به نفع انقلاب مردم باشد، به نفع قدرت دولتی است. چنین شیوه هایی، امکانات توجیه ایدئولوژیک و تبلیغاتی حاکمیت را بالا می برد، نیروهای رژیم را متحد و یک پارچه می سازد و با خنثی کردن حضور گسترده مردم، توازن قوا را به نفع حاکمیت تا دندان مسلح و فاشیست، بر هم می زند. بی جهت نیست که سکانداران حاکمیت ولایت فقیه و نهادهای سرکوبگر و امنیتی شان، در تمام دوازده هفته اخیر، تلاش بسیار گسترده ای به کار گرفته اند تا احزاب مسلح کرد یا طوایف مسلح بلوچ را به نبردی زودرس و نظامی وادارند. در صورتی که باید تاکید کنیم که برتری عددی، بزرگترین قدرت مردم است. هر چه دامنه مشارکت مردم بیشتر باشد، هزینه سرانه شرکت در مبارزه کمتر خواهد شد. از این طریق است که می توان ماشین کشتار رژیم را زمین گیر کرد و از کار انداخت. به دیگر سخن « در شرایطی که هزینه رویارویی با رژیم سنگین تر می شود، سرشکن کردن آن در میان شمار هر چه بیشتری از مردم، بهترین راه جلوگیری از غیرقابل تحمل شدن آن است. هر چه شمار مردم بیشتر شود، هزینه سرانۀ رویارویی کاهش می یابد و شمار مردم شرکت کننده در رویارویی در صورتی بیشتر می شود که هزینۀ سرانۀ رویارویی از حد معینی سنگین تر نباشد» (۲)
دسته دوم؛ سرنگونی طلبان طرفدار انقلاب اجتماعی ـ جنبشی که امروز در ایران در جریان است، یک جنبش انقلابی است. جنبشی است که با شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» علیه هر نوع سلطه و برای رهائی انسان به حرکت درآمده است. از این روست که انقلابی در روانشناسی مردم پدیدار شده است. روح همبستگی، فضای کشور و بیرون از مرزها را تسخیر کرده است. امید به رهایی از ستم و استثمار سرمایه، ستم جنسی و جنسیتی، ستم ملی و فرهنگی، ستم مدنی و اجتماعی، همه اقشار مردم را به حرکت درآورده است. اما این حرکت ها و اقدامات انقلابی مردم، شکل و شمایل متنوع و ناموزونی دارند. هنوز همه جویبارهای امید بخش و زنده و فعال، به رودخانه خروشان و لایزال مردمی تبدیل نشده اند. اما در همین حد هم، ایران امروز را دگرگون کرده و تحسین جهانیان را برانگیخته اند. در این دوازده هفته، شاهد آن هستیم که همبستگی ملی، همه تصورات و تلقیات نادرست را در هم ریخته است. زنان، علیه همه بایدها و نبایدهای دینی، مردسالارانه، واپسگرایانه و برتری طلبانه شوریده اند و پرچم دفاع از همه اقلیت های ملی، جنسیتی و فرهنگی را نیز بردوش گرفته اند. مردان، با پیشگامی زنان و دوشادوش آنها، در مردسالارترین حاکمیت دینی به مبارزه ای درخشان روی آورده اند. ملیت ها در کنار هم قرار گرفته اند و بساط ناسیونالیسم قومی را به یک باره و در چشم به هم زدنی در هم ریخته اند. بخش های گوناگون جنبش کارگری؛ کارگران صنعتی، معلمان، پرستاران، پاکبانان، کارگران حمل و نقل و بازنشستگان، در کنار جوانان، دانشجویان و دانش آموزان، و همه در کنار نام آوران، هنرمندان، نویسندگان، ورزشکاران، پزشکان و وکلا، از خواست های اساسی جنبش و از خواست های همدیگر دفاع می کنند. ملت، دوباره متولد شده است. همه برای یکی، یکی برای همه. این نیروی عظیم مردمی، در گام نخست برتری اخلاقی خود را به اثبات رسانده است. جنبشی همبسته، متحد، مدنی، با احترام به تنوعات گوناگون، بی توجه به جنسیت، زبان، اعتقاد و اندیشه، برای دنیای بهتری می جنگند. شیوه های مبارزاتی اش، بسیار مدنی، نوآورانه، امروزی، مدرن و قابل دفاع است. همین برتری اخلاقی است که جهان را مسحور خود کرده است. اما برای پیروزی بر دشمنی که تا دندان مسلح است و حتی به قوانین نوشته شدۀ خود نیز پایبند نیست، برتری اخلاقی کافی نیست. این برتری اخلاقی، وقتی با برتری عددی همراه گردد، می تواند در میان نیروهای مسلح حافظ دولت تاریک اندیش، واپسگرا و بسیار خشن و بیرحم، شکاف بیاندازد و ماشین سرکوب را از کار بیاندازد. تلفیق برتری اخلاقی با برتری عددی، نه تنها، امکان فلج کردن ماشین سرکوب را فراهم می آورد، بلکه الگوهای حاکمیت بعد از سرنگونی را نیز از هم اکنون به نمایش می گذارد. این نیروی توده ای، مدرن و با برنامه هایی در راستای منافع همه ملت، که اکثریت مردم را به عنوان پشتیبان خود، همراه دارد، نیازی به انتقام ، به بر پا کردن چوبه های دار، به دادگاه های صحرائی نخواهد داشت. توجه داشته باشیم که اولین محاکمه بدون دادگاه، بدون وکیل و بدون حق دفاع، خشت انقلاب را از همان ابتدا کج خواهد گذاشت. این انقلاب، باید در اولین تصمیم خود، مجازات اعدام را براندازد و بر این غیرانسانی ترین مجازات، خط بطلان بکشد. برتری اخلاقی، بدان معناست که باید از هم اکنون، با صدای بلند بگوئیم که درست است که به شعار«نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم» اعتقاد داریم، اما خواهان مجازات اعدام برای هیچ کس و مطلقا هیچ کس نیستیم. اما روشن است که تمام این مجرمان، در دادگاه های متکی به حقوق مدرن و پذیرفته شدۀ جهانی، با وکیل و هیئت منصفه، محاکمه خواهند شد و به مجازات خواهند رسید.
دفاع از خود مشروع، آری، خشونت انتقام جویانه، نه !
سازماندادن برتری عددی، از طریق نافرمانی مدنی و تمام اشکال گوناگون و تاکتیک های مبارزاتی مردمی، بدان معناست که مردم در طول مبارزه شان، حق دفاع از خود را نخواهند داشت؟ روشن است که وقتی جوانان در خیابان مورد حمله نیروهای سرکوب قرار می گیرند، حتمآ در صورت امکان، از خود دفاع خواهند کرد، چه با مشت و چه با سنگ، چه با راهبندان و چه با آتش زدن لاستیک ها برای مقابله با گازهای اشک آور و جلوگیری از ورود نیروهای بیشتر سرکوب. آیا در جریان پیروزی انقلاب، نبرد مسلحانه ای در کار نخواهد بود؟ روشن است که تسخیر قدرت و به زیر کشیدن یک دیکتاتوری تا دندان مسلح، بدون به کارگیری سلاح در موقع ضرورت، امکان ناپذیر است. وقنی مردم پادگان ها و قرارگاه های پلیس و نیروهای انتظامی را تسخیر کردند، طبعآ مسلح خواهند شد. اما آیا مردم مسلح، از سلاح برای انتقام گیری استفاده خواهند کرد؟ روشن است که انتقام گیری و به راه اندازی کشتار از نیروهای سرکوب رژیم، در صورتی که آنها تسلیم شده باشند، اقدامی است که با اهداف انقلاب مردم همخوانی نخواهد داشت. وقتی نیروهای سرکوب رژیم و واحدهای انتظامی و نظامی سلاح بر زمین گذاشتند، دیگر باید در امان مردم باشند. روشن است که اگر در میان آن ها کسانی باشند که دست به جنایت زده باشند، طبعا در دادگاه های عادلانه محاکمه خواهند شد. اما تشکیل دادگاهای صحرائی و به کار گیری سلاح از طرف هر کس که سلاح در دست دارد، حقانیت و برتری اخلاقی انقلاب را به تاراج خواهد داد.
چگونه می توان برتری اخلاقی انقلاب را حفظ کرد؟
برتری اخلاقی انقلاب و تلاش برای ساختن جامعه ای که حرمت انسانی در آن حفظ شود، بدون رعایت قواعد و ضوابطی که این حقانیت را حفظ کند ، ناممکن خواهد بود. از این زاویه است که می توان، شعارها و برنامه های کنونی جنبش را با نگاهی روشن و دقیق به ارزیابی نشست. وقتی شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ولایت فقیه می دهیم، آیا منظور در هم شکستن این ساختار است و یا قصد کشتن دیکتاتور در میان است؟ روشن است که بسیاری از شعارهای «مرگ بر…».، با قصد در هم شکستن نهاد و ساختار قدرت، به کار گرفته می شود. تنها جریاناتی که می خواهند ساختار حفظ شود و در اختیار آنها قرار گیرد، کشتن دیکتاتور را برای حفظ ساختار مطرح می کنند تا از این طریق خشم انقلابی مردم را منحرف ساخته و مورد سوءاستفاده قرار دهند. وقتی شعار داده می شود که «….. آخوند باید گم بشه»، آیا قصد آن است که آخوند ها و روحانیت از دخالت در امور دولت و آموزش و تمامی ارکان قدرت کنار گذاشته شوند، یا آخوند باید نابود شود؟ روشن است که مذهب و روحانیت به این سادگی و به این زودی از بین نخواهند رفت. از یاد نبریم که تجریه برخوردهای ضدمذهبی، همانقدر مذموم است که تجربه های دخالت مذهب در دولت، حکومت و آموزش. مذهب و همه اعتقادات دیگر، امری فردی است و باید به عرصه شخصی باز گردند. باید توجه کنیم که انقلاب کنونی مردم ایران، در تلاش است شرایطی به وجود آورد تا همه و مطلقا همه بتوانند از آزادی عقیده و بیان، از آزادی های بی حصر و استثناء بهره جویند، به آزادی عقاید دیگران، حتی وقتی آنها را قبول ندارند، احترام بگذارد و از حقوق شان پاسداری کند. روشن است که در فردای انقلاب مردم ایران، مذهبی، غیرمذهبی، مسلمان، یهودی، مسیحی، درویش، شیعه، سنی باید در کنار هم زندگی کنند. این امر در مورد فرهنگ ها، زبان ها، موسیقی ها، سنت ها و تمامی ویژگی های ملیت های تشکیل دهنده رنگین کمان زیبائی به نام ایران را شامل می شود. در کنار آن باید ملیت های خویشاوند در همسایگی مان را نیز در نظر بگیریم. از این رو، هر نوع عدم تحمل و تعرض به دیگران، تحت هر نام و بهانه ای، سنگ بنای جامعه آینده را کج و معیوب خواهد گذاشت.
نتیجه گیری؛
با رشد و گسترش جنبش انقلابی مردم، دو جریان بسیار روشن، به تدریج از هم تفکیک می شوند. جریان برانداز قدرت طلب که غالب شان با اتکا به قدرت های جهانی و تبلیغات مگاتنی شان، قصد دارند انقلاب مردم ایران را به سرنگونی رژیم و واگذاری قدرت به چلبی های وطنی محدود سازند. شخصیت سازی های رسانه ای، سازمان دادن دیدار سیاستمداران و مسئولان دولتی کشورهای اروپائی و آمریکائی با چهره های در نمک خوابانده شده و یا جدیدآ مطرح شده، با این هدف انجام می گیرد. آن ها نمی توانند یک ایران دمکراتیک، آزاد و سکولار که اقتصادش بر محور نیازهای مردم تجدید سازمان یابد را تحمل کنند. همان نیروهایی که دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کردند، امروز هم از روی کار آمدن دولت مردمی درایران به شدت نگران هستند. آنها در تلاشند این نظر را به مردم ایران القاء کنند که گویا جامعه ایران نیروی کافی برای اداره خود ندارد و به نیروهای خارج از کشور و گاه تربیت شده در آموزشکده های قدرت های سلطه جو، نیاز خواهد داشت. این خطری است که نباید از نظر دورداشت. این قدرت ها، چنین نیروهائی را در راه رضای خدا تربیت نکرده اند. بی جهت به آن ها با دست و دلبازی تریبون نمی دهند.
چریان دوم، جریان سرنگونی طلب مدافع حاکمیت مردم است که رهبری خود را از دل جنبش های انقلابی موجود، از دل موتورهای انقلاب کنونی پرورش می دهد و کادرسازی برای شکل دهی به قدرت توده ای از پائین را در دستور قرار داده است. زنان پیشگام از همه بخش های جامعه و همه ملیت ها، کارگران شجاع، معلمان آگاه، جوانان پرشور، نویسندگان و هنرمندان، وکلا و اندیشمندان جامعه و انبوه عصاره مبارزان ملت در زندان ها، ارتش گسترده ای را تشکیل می دهند که می توانند در تمامی ارگان های قدرت مردمی، از شوراهای شهر و روستا تا ارگان های قدرت در شهرستان ها و استان ها و قدرت مرکزی و منطقه ای را با رای مستقیم ، مخفی، آزاد و همگانی مردم تشکیل دهند. چنین روندی است که می تواند با سرنگون کردن حکومت اسلامی، قدرت مردمی را شکل داده و امکان رشد و گسترش دمکراسی فراگیر در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تضمین کند و راه دمکراتیزه کردن ایران و سپس منطقه گرفتار در چنگال وحشی گری واپسگرا و نئولیرالیسم هار را هموار سازد.
دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ برابر با ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲
…………………………………………………………..
پانوشت
۱ـ برای بررسی دقیق تر خشونت فاشیستی رژیم اسلامی و رابطه خشونت و انقلاب مراجعه کنید به مقاله :«تاملی بر ایده قهر و خشونت» نوشته هدایت سلطانزاده
۲ـ برای دریافت دقیق تر از نقش و جایگاه نافرمانی مدنی مراجعه کنید به مقاله «نافرمانی مدنی، راهی برای به میدان آمدن گسترده مردیم) نوشته محمد رضا شالگونی
و مقاله :(نافرمانی مدنی چگونه توده ای می شود؟) نوشته محمد رضا شالگونی
در این مقاله میخوانیم:
.
“یک ایران دمکراتیک، آزاد و سکولار که اقتصادش بر محور نیازهای مردم تجدید سازمان یابد را تحمل کنند”
.
ایران دموکراتیک و سکولار باید قاعدتا شبیه کشورهای غربی باشد که بهترین نمونه این سیستم حاکمیت اقتدارگرایان است. اقتصاد، در این سیستم بر اساس بردگی مزدی است و در بردگی مزدی، محور فعالیت اقتصادی سود است نه نیازهای قشر کارگر (برده مزدی) جامعه. اقتصاد سرمایه داری، نئولیبرال و غیر نئولیبرال، به بخش سرمایه دار مردم خدمت میکند.
.
بعلاوه،
.
در ارتباط با جمله آخر، نئولیبرالیسم نوعی از بردگی مزدی است، تمام بردگی مزدی نیست، میتوان نئولیبرالیسم نداشت اما بردگی مزدی داشت.
.
پس،
.
نویسنده حقایق را بیان نمیکند، اول این حقیقت که روابط سرمایه داری نمیتواند نیازهای انسانهای کارگر شده را برآورده کند و سود محور است، دوم اینکه نئولیبرالیسم تمام سرمایه داری نیست بلکه نوعی از اعمال سیاستهای سرمایه داری است.
.
حال،
.
۱ – از آنجا که اقتصاد ایران بر اساس بردگی مزدی میگذرد، یکی از ارکان انقلاب الغای بردگی مزدی است. از آنجا که در شورشهای اخیر در ایران ما شاهد تعرض به بردگی مزدی (سرمایه داری) نیستیم، نمیتوانیم بگوئیم این شورشها به حد انقلاب رسیده است.
۲ – در ایران، مبارزه با حجاب اسلامی، بخشی از مبارزه با مردسالاری است، اما تمام مبارزه با مردسالاری نیست. در بسیاری از کشورها اصلا حجاب اسلامی وجود ندارد چون آن کشورها اسلامی نیستند، اما جامعه شان بسیار مرد سالار است. با قضاوت بر اساس شعارها، می بینیم که مبارزه با مردسالاری فعلا محدود است به مبارزه با حجاب اسلامی، پس، کاملا ضد مردسالاری نیستند و ما نمیدانیم که توده ها از سطح شورش به سطح انقلاب، یعنی، به درجه از بین بردن مردسالاری، حرکت کرده اند.
۳ – سرنگونی شاه هم انقلاب نبود برای همین است که بعد از آن چیزی انقلابی مشاهده نشد، یعنی نه زنان آزاد شدند، نه بردگی مزدی الغا شد و نه واقعا سیاستهای ضد امپریالیستی بوجود آمد و بلاخره، نه تودهای کارگر و زحمتکش در محل کار و زندگی بر سرنوشت خویش حاکم شدند. بعلاوه، رهبران جمهوری اسلامی، قبل از سرنگونی شاه، رهبری اکثریت توده ها را گرفته بودند و اعمال جنایتکارانه و ضد بشری بعدی آنها بر خلاف طبیعت دیدگاه اقتدارگرایانه شان نبود و توده ها هم بعلت دنباله روی تائید میکردند. خیلی طول کشید تا بین توده های کارگر و رهبری اسلامی تفاوت بوجود بیاید و این تفاوت در حقیقت پدیده ای جدید است وگرنه توده ها در انتخابات ها میلیون میلیون شرکت نمیکردند.
.
پس،
.
شورشهای فعلی انقلاب نیستند چون با معیارهای درست انقلاب جور در نمی آیند.
.
این شورشها برای جیست؟
.
این شورشها بیان نفرت بخش بزرگی از جامعه، کارگر و غیر کارگر، زن و مرد، از نوعی از سیستم اسلامی اداره جامعه اقتدارگرا ست. متاسفانه، حتی خود نویسنده، با الترناتیوی که جلو میگذارد، ،خودش موید جامعه اقتدارگراست. تفاوت دیدگاه نویسنده با رژیم این است که به نوع غیر مذهبی حاکمیت بر زن و برده مزدی اعتقاد دارد.
.
ضد-اقتدار