دام دین خدا و دار مرگ ملا تاکی؟
بهنام چنگائی
.
ما دلبستگان و فریبخوردگان مسلمان، ما ستمزدگان و سرکوبشدگان خاموش غیرمسلمان و ما خوشبینان و یاورانِ سرخورده ی دیروز روح الله خمینی و دین دولتی امروز او، همگی ما یکدست قربانی این ساختار انگل و بی آبرو شده و پاکباخته ایم؛ چرا؟ چون مقصریم. چراکه: هریک از ما پاکباختگانِ دام دین خدا و کام مرگ حکومت ملاها و مکلاها بی کم و کاست دور بلندی با وجود دیدن جنایت های بی شمار رژیم و شقاوت های بی مانندش از روی ترس و یا مصلحت خاموش بوده ایم؛ پس مقصریم. مائی که دیری ست تاوان فریبخوردگی و ساده دلی خویش و آبا و اجدادی را به همین “اسلام رحمانی” موجود بدهکاریم و ۴۳ سال است که داریم با جان و نان مان آنرا پس می دهیم و اینک این”مای بزرگ” هستیم که دیگر چیزی برای باختن نداریم مگر همین تتمه ی جان بی جانمان را که کوه گرسنگی ها، تشنگی ها، تنگدستی ها، ستم ها، ترورها، اعدام ها، کشتارها، شلاق ها، زندان ها، دروغ ها، سرکوب ها و گستره فسادها و چپاول های این رژیم آسمان نشین زندگی ما را بنام خدا از ما ربوده، درهم شکانده و زمینگیر کرده، و درین پایان راه نافرجام بیش از همه کارگران، کارمزدان، کشاورزان، زحمتکشان، زنان، جوانان ناامید و اصولن همه ی ما را “حکومت الله” اینگونه به خواری و زاری نشانده است.
آنهم مائی که با دیدن اینهمه ننگ ها، پلشتی ها و تباهی ها، و چشیدن زهر و ظلم خودکامی های اسلامی ولائی هنوز و در همین زندگی مرگبارمان، همچنان دست و دل مان پیوسته گشوده و آمیخته بسوی انشاالله ها، ماشاالله ها، واالله های و… روزانه بوده و هست. حیرت انگیزتر اینکه: پس از ۴۳ سال کباب شدن در منقل دین دولتی بازهم، ساده دلانه و معصوم چشم براه یاریرسانی الهی ـ ولائی می باشیم! و این باورکردنی نیست. شگفتا که درین درازنای زنگخوردگی، خودباختگی و خودکم بینی ها اگرچه با تأخیر ولی، امروز در پرونده ی دادخواهی ها و ایستادگی مان در برابر فریبکاران شیعی اسلامی، همبستگی خونین دی ۹۶ و آبان ۹۸ را داریم؛ و همینک نیز ما در سرتاسر کشور برپاخاسته ایم؛ دردا که همچون همیشه پراکنده ایم؛ و گروه گروه در کشتارگاهای رژیم گرفتار و ترورمی شویم. این مای بربادرفته مان اگرچه اندکی دیر به دریای توانای اجتماعی طبقاتی خود پی برده و باورآورده، و دلگرم به اراده ی مستقل مردمی خویش گشته و پشتگرم به آگاهی تاریخی خود است، آگاهی ایکه محصول بلند دوره بدوره خردورزی انسانی بوده، و حالا از تبار ننگین شاه و شیخ فاصله ی سازش ناپذیز گرفته است. مای کلان دردمند نه دیگر اسیر در دام دین خدا و یا خوشبین به قساوت قضای دار مرگ ملاها خواهیم شد. بل مای نوعی انسان کار و زحمت به راه و روش پویای خود که اندیشه ورزی و تجربه مندی انسانی باشد، بازگشته ایم. ای دریغ که بخشی از ما هنوز هم باوری و امید ناچیزی بخود ویران گشته مان نداریم و دیگ گدائی و کاسه لیسی در دست گرفته و بدور دربار آدمخواران خامنه ای می چرخیم. پرسیدنی ست! چرا و تاکی؟
بویژه ما مذهبی ها، مائیکه یکراست قربانیان باور شکننده ی خویشیم و همزمان ناخواسته بی شمارانی را نیز بهمراه سرسپردگی خویش به دین دولتی در قتلگاه های این رژیم بدست جلادان بیرحم آقا و بسوی مرگ و میرهای ناگزیر کشانده ایم ما، دیر یا زود ناگزیم برای یافتن راه رهائی خود و نجات نوع انسان همدرد، گشایش راه فردا را از مسیر فراعقیدتی دیده و به مصیبت های بارآمده از میان عقل پویا بگذریم و در پایه ی کار و تلاش جستجوگر نیز می بایست روزی نچندان دور به چرائی و چگونگی بدسرانجامی ها و بدبیاری های دوران ننگین هردو ساختار شاهی شیخی که هردو حکومت ها، ساختاری فردی و فرقه ای بوده اند پاسخ چاره ساز دهیم. پاسخ دهیم که چرا ما به گرز گردنکشی شاه و تکسواری هایش، و سپس به گول وعده الهی ملای مکار و ولایت خودکامه تن داده و بر جنایت های صدساله گذشته های سیاه و خونین آنها چشم بسته و قلدری آنها را برتابیده و اینچنین یکپارچه دار و ندارمان را باخته ایم؟ یافتن این پاسخ تنها یاور فراروئی اجتماعی طبقاتی مبارزه ماست.
از همینرو بایسته و شایسته تجربه های خونین و دردبار همه ماست که هرچه زودتر بخود اجتماعی، فراملی و فرامذهبی مان بازگردیم و برای کندوکاوهای پیشارو پاسخی درخور به آسیب پذیری ها، تضادها و تناقض های موجود زندگی سراسری خود در برابر همه دشمنان مان که از سرمایه سالاری انگل گرفته، تا هرگونه جاهطلبی های اشرافیت راست و بالانشینی ساختارهای شیخی، شاهی، ناسیونالیستی، راسیستی، فاشیستی و یا هرگونه برتریجوئی ها مشابه باشد، با بدست گرفتن شیوه های خردجمعی و راهکارهای طبقاتی راه چاره بیابیم، تا هم برای خود و هم برای نسل های آینده مان روشن شود که چرا کشوری چنین مجرب، دارا و توانمند و بویژه درین ۴۳ سال حکومت الهی بدین پرتگاه سیاهی ها و تباهی های هراسناک و مرگبار دچار گشته است!؟ باید پاسخ دهیم که چرا ما از اصالت حکومت مردمی که شاه و شیخ بوئی از آن نبرده و کمترین نشانه ای در هردو و در طول دستکم تاریخ مدرن یک مورد هم از آن یافت نمی شده است، ما به این یکه سواران زیرکِ زورگو باورداشته و بار کثافتکاری های آنانرا برکول کشیده ایم؟ آری بایستی پاسخ داد: چرا کارگران و کارمزدان و زحمتکشان این نیروی سازنده و مفید کشور که خود با وجود آنهمه تلاش و کار و زندگی سخت، ای بسا اغلب نان بخور و نمیر هم ندارند که هیچ، بل همزمان بخاطر اعتراض، سرکوب و بسان آبان ۹۸، ۱۵۰۰ تن بمیل اسلام و راهبر زمینی اش یکجا ترورمی شوند؟! چرا؟ چون: هریک از ملاها و مکلاهای کاخ نشین دست در دست سرمایه سالاری داخلی و جهانی داشته و در هم پیوند خورده و در همبستگی با آنان موجودیت یافته و می یابند. فرزندان این قوم متظاهر و دروغگوی ضدامپریالیست نیز به آن آگاه هستند و بیشترین این ملا و مکلازادگان، اندکی بردباری نظام اسلامی پدران شان را نداشته و چشم و دل بسوی دروازه های گشوده امپریالیسم آمریکا و اروپای طاغوتی داشته و همچنانکه می دانیم قریب به اتفاق آنها خارج نشین شده اند؟ و گریزناپذیر هزینه های کلانی دارند و خود بالانشینی های آخوندجماعت هم هزینه های نجومی دارد که می بایست از کام زن و بچه های کارگران و تنگدستان بیرون کشیده شود و می شود. در کنار این چپاول ها، تازه یادمان نرود که مای سراسری امروزه اغلب سوخت و گاز مورد نیاز خود را نداریم، ولی اراده ی خودکام ولایت فقیه مطلق برای رهبری جهان اسلام اش میلیون ها تن نفت و گاز و بنزین ما را به باندهای حزب اللهی اش و بقیمت گرسنگی همه ی ما به آنان بذل و بخشش می کند. چرا و پرسیدنی ست ابن اختیار را چه کسی به او داده است؟!
آری پرسیدنی ست! این اسلام برتریجو و گردانندگان فاشیست شیعی اش درین ۴۳ سال آزگار برای ما چه کرده اند؟ این قوم مفتخور و باندباز مافیائی پیشترها کجا بودند و امروز در کجای ایران ویران ما جاخوش کرده اند؟ یکروزی و یا همینک بایست از خود بی طرفانه و صادقانه پرسید! این اسلام کجایش بدرد مردم کار و کوخ نشین خورده است که همین بینوایان سازندگان کاخ های بی شمار اخوندها بوده و خود بیچاره شده اند؟! آیا اهرم این اسلام جز برای سروری و سرمایه اندوزی آخوند جماعت نبوده است؟ آیا پذیرش اسلام جز پذیرفتن بردگی و بندگی بی چون و چرا و مطلق به آخوندیسم نبوده است؟ کجای کار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی درین نظام اسلامی الهی گره اش به اراده و اداره کارگری ـ توده ای سپرده شده و بازمی شده است؟ البته که در هیچکا! پس این رژیم مال کیست؟ پاسخ: این دم و دستگاه جز برای یک مشت مفتخور واپسگراست که در پس و پشت نام خدا، دمار از روزگار ما درآورده است، نیست. وپرسیدنی ست چرا و تاکی؟
از چگونگی هویت دین دولتی، چرائی اهداف دشمنی ها و جنگ افروزی ها در منطقه و جهان و همچنین بازشناساندن برنامه اتمی این رژیم، و اهداف بلند سرمایه سالاری و فاشیسم مذهبی آن در پهنه جهان بسیار نقدها و تفسیرهای مدلل و مستند نوشته شده است و منهم نیز می توان به آن روش و شیوه ی پیشین با طرح تئوری های خاص ادامه دهم ولی ضرورت آنرا نمی بینم و به آن شگرد تن درنمی دهم. چرا؟ چون: کلیت ریز و درشت دعاوی فریبکارانه ی نظام الهی ولائی در پیش چشم توده های کار و رنج بی آبروست و رژیم هزگز نمی تواند به نام خدا اینهمه پستی و فرومایگی را از سفره تهی آنان بزداید. کار رژیم کارستانی رسواست که باید توسط اراده ی مستقل ما کارگران و رنجبران و توده های بیدادرس سرنگون شود . چراکه حکومت به تک تک مای بزرگ، و زندگی بربادرفته مان نشان داده است که او جز وعده سالار، پلشتی سالار، فامیل سالار، چپاول سالار، مافیاسالار، دروغ سالار، سرمایه سالار، جلادسالار، اعدام سالار، فسادسالار و… نبوده و نیست؛ و یگانه چاره ی ما برای نجات زندگی آتی مان متصور نیست مگر، با کنارگذاردن آگاهانه و هوشیارانه دام و نام خدا و دین اوست که ما از ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضائی، فرهنگی داروندارمان را باخته ایم و این خدا و دین اوست که برای مان این کابوس های مرگ را برپاساخته است و براستی حکومت الهی چه ها که … نکرده و نمی باشد؟! البته حق آزادی عقیده و وجدان جای خود را دارد و امری مسلم و فردی و حقوقی ست. اما با ماندن دام خدا و دین نمی توان از دار مرگ همه جا آویزان آخوندجماعت رهائی یابیم.
بهنام چنگائی ۲۱ آبان ۱۴۰۰
Comments
دام دین خدا و دار مرگ ملا تاکی؟<br> بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>