توهم خود رهبر انگاری
محمد حسین یحیایی
کارل مارکس در اثر خود با عنوان « هیجدهم برومر » انقلاب فرانسه و رخداد های آن را مورد بررسی قرار می دهد و به این نتیجه می رسد که گاهی تاریخ تکرار می شود که بار اول تراژدی ( عملکرد ناپلئون ) و بار دوم بصورت کمدی ( لویی ناپلئون بناپارت برادر زاده ناپلئون ) خود را به نمایش می گذارد که گویا در میهن ما هم در حال وقوع است. در روز پنجشنبه 26 آبانماه 1304 به ناگهان پیام ویدئویی « رضا پهلوی » به شکل وسیع و گسترده ای منتشر شد که بعد از پیروزی « ترامپ » در انتخابات ایالات متحده و حمله اسرائیل به درون خاک ایران حائز اهمیت بود و جلب توجه می کرد.
در این پیام رضا پهلوی سخن از تحولات جهانی و منطقه ای به زبان می آورد و می گوید:تحولات جهانی و منطقه ای، فرصت تازه ای را برای بازپس گیری و نجات ایران عزیزمان پیش روی ما قرار داده است، از آن رو بنا به درخواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و رهبری دوران گذار اعلام کرده ام، توان من ناشی از قدرت شماست، رهبری و هدایت دوران گذار را بر عهده می گیرم! این پیام ناقص، بی محتوا بدون استناد به خواسته های مردم ( چه تعداد مردم، در چه تاریخی و چگونه از شما خواستند؟ ) چرا حالا منتشر می شود، به نظر می رسد که مخاطب رضا پهلوی نیرو های خارجی و تاثیر گذار در منطقه باشد که از مدت ها پیش نیرو های دریایی خود را به منطقه آوردند. زیرا سخنی از مردم و خواست آنها در میان نیست و در جایی سخن از خواست مردم می گوید که بیشتر به نمایش، تحقیر و نگاه از بالا به توده های مردم و منت گذاری بر سر مردم دارد که گویا من ( رضا پهلوی ) با خواست، خواهش و تمنای شما رهبری را قبول می کنم. این گفتار و رفتار ضربه سختی به مقاومت زنان، مردان و روشنفکران مبارز وارد می کند. البته نیازی به تفسیر این گفتار بی سر وته که بیشتر بوی توهم، خود بزرگ بینی، رویا پروری و غفلت می دهد، نیست که آن هم نشانگر بی خبری، عدم شناخت جامعه ایران و ساختار نوین اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور از سوی رضا پهلوی است. هنگامی که پدر رضا پهلوی کشور را ترک کرد جمعیت آن 35 میلیون نفر بود و هم اکنون از 85 میلیون گذشته و تازه به ترکیب جمعیتی آن پرداخته نمی شود..زیرا بیش از 75 درصد از مردم کنونی کشور شناختی از گذشته و رژیم پیشین ندارند و در این رژیم به دنیا پا نهاده و یا بزرگ شده اند. نباید فراموش کرد که.این کشور و مردم ستم دیده آن یک جنگ خانمانسوز 8 ساله از سر گذرانده اند، در این سال ها میلیون ها نفر مجبور به ترک کشور شدند، فاجعه کشتار، اعدام، زندان و شکنجه دیده اند ولی دست از مبارزه بر نداشتند. ( تظاهرات میلیونی چند ساله گذشته ) شهر نشینی در این مدت از مرز 70 درصد گذشته، میلیون ها نفر بویژه دختران دوره های دانشگاهی گذراندند، زبان و تکنیک آموختند و با جهان ارتباط برقرار کردند در مبارزه با رژیم ولایت پایداری و مقاومت از خود نشان دادند، جان دادند و سر در مقابل استبداد و خشونت خم نکردند و این مبارزه با رژیم و ولایت و ارتجاع همچنان ادامه دارد. مبارزه پیگیر آنان دستآورد های بزرگی هم داشته، آنان در مبارزه تجربه آموختند و گاهی به بلوغ سیاسی رسیدند تا جائیکه وقعی و توجهی به اینگونه پیام نمی نهند و شاید در دل می گویند: ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان ! و یا ما را به حال خودمان رها کن و ما مسیر خود را پیدا می کنیم ! و توانایی به زیر کشیدن این رژیم ارتجاعی را داریم. به نظر می رسد رضا پهلوی در همان سال 1357 که جوان کم سن و سال و زندگی مرفه و شاهانه داشته باقی مانده است.البته در همه این مدت گاهی دست به ابتکار های نابخته و نارسا هم زده است مانند پیدایش جریان ققنوس، وکالت کتبی، منشور مهسا و درخواست های پی در پی از مردم که تظاهرات کنند ولی جواب مثبتی از توده های مردم بویژه جوانان، زحمتکشان و روشنفکران نشنیده است.
رضاشاه پدر بزرگ رضا پهلوی از رده های پائین نظامی قدم به قددم به رده های بالاتر صعود کرد، به سردار سپهی و نخست وزیری رسید، با کمک و یاری دوستان و روشنفکران دست به کودتا زد، نخست سخن از جمهوری بود که از آن انصراف داد و سلطنت پهلوی را تاسیس کرد یعنی بنوعی بنپارتیسم رضا خانی را بر ویرانه های جنگ جهانی اول که در آن تعداد زیادی از مردم از گرسنگی، تیفوس، طاعون و بیماری های دیگر جان داده بودند برقرار کرد، رضا شاه هرچند کار های مثبتی هم انجام داد ولی مانند هر دیکتاتوری به قتل و جنایت و سرکوب دست زد، دوستان نزدیک خود را هم به تقل رساند ( تیمور تاش، داور و دیگران ) قانون اساسی مشروطه را در طاقچه گذاشت و خود به قانون تبدیل شد، بنام حفظ امنیت، تمامیت ارضی و برقراری آرامش، مراکز جنبش های اجتماعی بویژه آذربایجان را نابود کرد، در آنجا دست به نخبه کشی و تار و مار سرمایه زد، تا جائیکه به هنگام کناره گیری اجباری از قدرت کسی باقی نمانده بود که از وی دفاع کند.
محمد رضا پدر رضا پهلوی تاج و تخت را از پدر به ارث برده بود، قدرت را با گذشت زمان قبضه کرد و با افزایش درآمد های نفتی بر آن افزود و برای دلجویی از روحانیت که در زمان رضا شاه منزوی و گوشه گیر شده بودند امتیاز داد تا مانع در مقابل فعالیت های نیرو های چپ و حتی روشنفکران ملی گرا شوند، این امتیاز دهی سال های طولانی موقعیت نیرو های مذهبی و روحانیت را تقویت کرد.
هنگامی که مردم به پا خواستند و برای رسیدن به آزادی و دمکراسی به خیابان ها ریختند و شاه عرصه را تنگ دید، دو دستی دولت، حکومت و همه امکانات اقتصادی کشور را دو دستی تقدیم ارتجاع و میراث داران « فدائیان اسلام » کرد و از کشور گریخت. حال نزدیک به پنج دهه است رژیم ولایت حاکمیت مطلق خود را برقرار کرده و با اعمال خشونت آن را به پیش می برد ولی مبارزه و مقاومت در برابر آن ادامه دارد و به نظر می رسد که پیروزی نزدیک است و مردم به هدف دیرینه خود که دمکراسی و آزادی است دست می یابند.
تجربه بیش از 100 سال گذشته ( هر دو رژیم ) نشان داد که یکی از موانع بزرگ در راه توسعه پایدار سیاسی و اقتصادی تمرکز قدرت و مرکز گرایی مطلق است، باید برای مشارکت مردم در فعالیت های سیاسی و اقتصادی از آن گذر کرد. مرکز گرایی و تک قطبی قدرت سیاسی و نظامی جوابگوی نیاز های این سرزمین بزرگ با ملیت ها، زبان ها، تارخ و عرف و عادت گوناگون نیست. باید بار دیگر اصل ایالتی و ولایتی که در قانون اساسی مشروطه پیش بینی شده بود به اجرا در آید، حکومت های محلی با مشارکت آزادانه مردم آن منطقه در انتخابات آزاد، برقرار شوند و حکومت مرکزی هم با شرکت نمایندگان همین حکومت های محلی تشکیل و کشور را نمایندگی کند، راه دیگری برای جامعه متنوع ایرانی متصور نیست. هر گروه، حزب و یا شخصیت سیاسی باید در مرحله نخست موضع خود را در رابطه با حق و حقوق این ملیت ها مشخص سازد زیرا دمکراسی پایدار و مشارکت سیاسی و فعالیت اقتصادی مردم بدین طریق محقق می شود…
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se
صورت مسئله اصلی این نیست که شازده رو دست مانده مااین میکند وآن.
صورت مسئله اصلی این است که چرا وی میتواند این وآن بکند؟.
پاسخ بسیار ساده وآن اینکه وی دارای چهارنفرهوادار در داخل وخارج است و به اتکاء بدین چهارنفر این میکند وآن.
اگر کس ویا کسان دیگری نیز در بیرون از فضای مجازی ودر دنیای قابل لمس با چهار تا هواداردر داخل وخارج وجود داشتند آنگاه صحنه سیاسی رنگ وبوی دیگری داشت و احتیاج به مرثیه خوانی نبود.
امامنتقدین وی در نبود آن چهارنفردقیقاکارآخوندهارا پیش از رساندنشان بقدرت انجام میدهند.
آنهامنتظر بودند رادیو به ایران آورده شود حرام اعلامش کنند تلویزیون آورده شود…
حتی امام گور بگوری در پانزده سالی که روی نیمکت ذخیره نشانده بودنش مبارزه اش بیش از حرام کردن گوشت یخی نبود.
این ها را به هیچ عنوان بعنوان تمسخر ننوشتم بلکه تنها وتنها حقیقتی را باز گو کردم که همه منتقدین وی بدان اشراف دارند.