Comments

تأکید بر همه با همی بودن خیزش، ارسال کارت دعوت نیست / محمد علی اصفهانی — 5 دیدگاه

  1. درباره این:
    “ماباورمندان به ایران باستان اسطوره ای که بنیاد حاکمیت برپایه نظر گاه های انجمن های سراسری بود که امروزه نام عربی شورا بخود گرفته است که خیزش پاساگاد ازآن ما بود نخواهیم گذاشت خون ورنج و مبارزه فرزندان تهی دستان ایرانی این بار نیز در پای فتنه استعماری گلوبالیستها با نام مستعار دموکراسی! که پرچمش را بدست رضا پهلوی داده اند پایمال شود.”
    خیر،
    این از سوسیالیسم نیست، از سوسیالیسم هیتلری است که همان سرمایه داری دولتی می باشد.
    نه، ما اصلا حکومت جانیان پادشاهی های باستان را نمیخواهیم،.
    راست ضد دموکراسی هم زمان راست ضد کمونیسم و ضد آنارشیسم است.
    دموکراسی را نمیخواهیم نه جون فاشیست هستیم، نمیخواهیم چون سرور نمیخواهیم.
    سرور نخواستن با شاه خواستن خیلی فرق دارد.
    شاه خواستن یعنی تائید بنده بودن.

  2. نویسنده مقاله وهر کس دیگر که حرف از دموکراسی وپلورالیزم میزند در جهان ذهنی زندگی میکند ویا در فکر فریب مردمان است ودر کل یک گام تاریخی از امروزی عقب میباشند که مردمان در همین اروپا وامریکا وهند و…با مبارزه خود بر علیه ضایعات گوناگون حاکمیت کلان سرمایه داران، دموکراسی این نسخه قرن نوزدهمی برده داری یونان ورم رابزیر سوال برده اند
    در دنیای واقع دموکراسی نام فریبنده حاکمیت سرمایه داران میباشد.
    در امر یکا وآلمان وفرانسه وایتالیا و…کانادا واسترالیا گرفته تا نسخه جهان سومی دموکراسی در عراق و تونس وترکیه و…حتی یک نفراز طیف های بی سرمایه ویابدون پشتوانه امثال مقتدا صدر و رهبر حزب الله لبنان و…پایش به مجلس نمایندگان ویا ریاست جمهوری و…نرسیده ونمی رسد.
    در همین انتخابات امریکا این پول است که میتواند ستاد انتخاباتی بر پا کند ونه استعداد ولیاقت و…
    بعنوان مثال تنها فیس بوک کمک سیصد وشصت میلیون دلاری به ستاد انتخاباتی بایدن نمود.
    ماباورمندان به ایران باستان اسطوره ای که بنیاد حاکمیت برپایه نظر گاه های انجمن های سراسری بود که امروزه نام عربی شورا بخود گرفته است که خیزش پاساگاد ازآن ما بود نخواهیم گذاشت خون ورنج و مبارزه فرزندان تهی دستان ایرانی این بار نیز در پای فتنه استعماری گلوبالیستها با نام مستعار دموکراسی! که پرچمش را بدست رضا پهلوی داده اند پایمال شود.
    دمو درزبان قدیم یونانی یعنی برده دار وکراسی یعنی حکومت.
    مهم وجود هرم انجمن هاست.
    حال اینکه برگزیده مجموع انجمن های کشور که در نوک این هرم قرار ونماد ملی میشود نامش شاه باشد یا …مورد حساسیت ما نیست.
    این تفاوت بنیادین حکومت پادشاهی ایران باستان باحکومت سلطنتی بمانند پهلوی میباشد که شاه برگزیده آسمان است.

  3. همان بحث به صورتی دیگر،
    در مقابل قانون، رضا پهلوی با یک کارگر مساوی است، یک سرمایه دار هم با کارگر مساوی است!!!! به به دموکراسی و پلورالیسم چقدر خوب است.
    واقعا زمان طلاست. هیچ طلائی و یا ارزشی بدون زمان بوجود نمی آید و وقتی بوجود می آید از طریق صرف انرژی است یعنی کار. کار واژه ای است وابسته به زمان، وابسته به وقت. این یک قانون علمی در مکانیک است. مبارزه طبقاتی برای این طلاست. طبقه سرمایه دار وقت دارد و یا تصمیم ش در مورد وقتش با خودش است،‌ طبقه کارگر وفت ندارد و بهترین ساعات زندگی ش را برای منافع سرمایه دار در سیستم استبدادی سلسله مراتب میگذراند. سرمایه دار وقت نقشه کشی، پول آدم کش خریدن و نوکر تبلیغات چی خریدن را دارد، طبقه کارکر هیچ پولی ندارد. پس همه با همی در کار نیست ، چون همه در شرایط یکسانی نیستند.
    پدر رضا پهلوی تا توانست از مردم دزدید، شاه بود دیگه، به بچه هایش ارث رسید. رضا پهلوی تا بخواهی وقت دارد تا برای استثمار و فریب دادن کارگران ایرانی و آمریکائی (جائی که زندگی میکند) نقشه بکشد و سیاست بیافریند. سرمایه دارها در انتخابات گروه متخصص کمپین استخدام میکنند. نمیتوانیم بگوئیم این شخص یا اشخاص با یک کارگری که مجبور است دائم کار کند، در وضعیت یکسانی مربوط به تصمیم گیری های اجتماعی قرار دارد. در این شرایط، رضا پهلوی ها و بقیه سرمایه دارها همیشه پیروز هستند. اگر حتی در منطق نباشند، بعلت کار قشر روشنفکر طبقه کارگر، پول آدم کش خریدن و جاسوس درست کردن را دارد تا حرفش را پیش ببرد.
    ارتجاع الکی درست نشده. قرنها نشسته اند بجای تولید کردن، دیگران برایشان تولید کردند و آنها انگل وار توانسته اند علم مهندسی فکری و سرکوب اختراع کنند که همان علم دولت سازی و دولت است.‌ همه میخواهند وقت داشته باشند تا ریاست کنند و یا ریاست کنند تا وقت داشته باشند تا خودشان برای منافع خودشان تصمیم بگیرند. این بسیار کلیدی و تعیین کننده است. دولت تضمین میکند که یک عده وقت نقشه کشیدن برای خر کردن برده ها را، برده های مزدی را، داشته باشند.
    پس، نمیوانیم بگوئیم که جامعه پلورالیستی باید باشد تا شازده و برده بطور مساوی اظهار عقیده کنند. عقیده داریم تا عقیده. عقیده اجتماعی هدف دارد، پرورش پیدا میکند و دنیا عوض میکند. کارگر وقت درست کردن عقیده ندارد و عقیده را در ذهنش میکارند. صاحبین سرمایه و زمین و ثروت وقت دارند و عقیده را می سازند و وارد ذهن کارگر میکنند و میگویند عقیده آنهاست که طرفدار ما باشند!!
    پس پلورالیسم بدون وجود وقت آزاد و مساوی برای همه بی معنی است. تنها راه بوجود آوردن وقت آزادی برای همه هم الغای بردگی مزدی است.
    حتی بیشتر از این میتوان گفت.
    زنان کارگر امروزی هم کار میکنند و هم بچه داری میکنند و هم آشپزی میکنند و هم خرید میکنند و هم خانه تمیز میکنند و هم باید بدنشان را در رخت خواب بفروشند به مردانشان. آنها وقت آزادی زن ندارند. زنان بورژوا چرا، یا زنان وابسته به بورژواها و پول دار شده ها چرا، مثل زنان سلبریتی. برای همین می بینیم که فمنیسم و آزادیخواهی زنان بورژوا هم با زن کارگر فرق دارد. زنان بورژوا و یا وابسته به آنها، نقشه های فمنیستی خودشان را می کشند. میگویند انقلاب زنانه اما نمی گویند انقلاب کارکری تا زنان کارکر را کلفت خود نگه دارند. مثلا، کلفت زن فمنیست بورژوا چون وقت ندارد فکر کند، از طریق زن فمنیست بورژوا مهندسی فکری شده میگوید سقط جنین بد است. رفع حجاب خوب است. ۱۲ ماه استراحت زن حامله و دریافت حقوق چطور؟ زن فمنیست بورژوا میگوید نه، اما خودش پول دارد تا ۱۲ ماه کاری نکند. زن بوزژوا وقت سیاست سازی دارد و سیاست گمراه کردن زن کارگر را دارد.
    پس آزادی زن هم به این سادگی ها نیست که بگوئیم همه با هم زنان.

  4. یک نکته بعد از نگارش کامنت قبل.
    کامنت نوشتن پای مقالات آقای اصفهانی برای من خیلی راحت است چون وقتی پای مقالات مارکسیستها کامنت میگذاری باید حواست باشد که منطق متریالیسم تاریخی دارند و یکدفعه اجنه ضرورت تاریخی بهت حمله میکند. یعنی هر چه بگوئی بهت میگویند “چه بخواهی، چه نخواهی” توده ها دموکراسی میخواهند و رژیم را سرنگون میکنند. دموکراتیک شئن جامعه جاودی تاریخ است و کمونیسم بعد از آن می آید، مرحله اول، مرحله دوم. من میگویم در آینده در شهر لندن باران خواهد آمد. اگر نیاید میگویم گفتم خواهد آمد، چه بخواهی و چه نخواهی باران خواهد آمد. اگر بیاید میگویم دیدی من چقدر دانا و خردمند هستم!!! فکر نمیکنم آقای اضفهانی بمن بگوید که سرنگونی رژیم حتمی است، آمدن دموکراسی حتمی است چون راز تاریخ می باشد. همانطور که در مقاله قبل ذکر کردم، بنظر من اتکا کلی به دموکراسی و پلورالیسم راحت نیست، همینطور همه با هم متکی به آن.

  5. آقای اصفهانی خیال من را راحت کرده. دیگر احساس گناه در مخالفت با شعار همه با هم نمی کنم!
    چطور؟
    1 – معتقد نیستم که شعار سرنگونی الان بدرد میخورد چون به نظر من شعار سرنگونی باید وقتی داده شود که اولا میدانیم که واقعا میتوانیم سرنگون کنیم نه اینکه شهید تولید کنیم، دوم اینکه آنچه که جای رژیم می آید نه استثماری است و نه استعماری. وقتی توده ها شورش میکنند و شهید می شوند، از دست من بر کاری بر نمی آید جز محکوم کردن لفظی سرکوبگر، که در مورد ما ایرانی ها هست رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی.
    میگویند تمام ایرانی ها از رژیم متنفرند و دلشان میخواد رژیم را سرنگون کنند. رژیم با رژیم هیتلر فرقی ندارد. چطور میگوئی شعار سرنگونی نده؟ پاسخ این است که رژیم شاه هم خیلی بهتر از رژیم جمهوری اسلامی نبود، سرنگونش کردند، ببینید چه آمد. رژیمهای تک حربی مارکسیستی شرق اروپا هم همینطور. پس مسئله سرنگونی نیست، مسئله این است که جامعه قرار است چگونه اداره شود.
    2 – به دموکراسی و پلورالیسم هم اعتقاد ندارم. بگویم چرا.
    اولی هست دموکراسی.
    واژه ماقبل دموکراسی دولت است. دموکراسی نوعی از دولت است. چون به دولت اعتقاد ندارم، قاعدتا به دموکراسی هم اعتقاد ندارم. بعضی ها شاه دوست هستند. شاه دوستان دوست دارند ارباب داشته باشند. من نوکر صفتی را دوست ندارم، پس نمیتوانم سلطنت طلب باشم، حال چه پهلوی باشد و یا یک پادشاه جدید. دولت هم شبیه همان سلطنت است. بعضی ها دوست دارند دولت داشته باشند. یعنی گروهائی را حاکم بر جامعه کنند، مثل سیستم ارتش، سیستم پلیس، سیستم قضائی، سیستم قانون گذاری، سیستم اجرائی. من نمی فهمم که چرا اینها ضروری هستند. مگر ما آدمها حیوان اهلی و نادان هستیم که لازم داشته باشیم تا برای حفظ امنیت و رفع اختلافات و قرار های اجتماعی گذاشتن و انجام برنامه ریزی های اجتماعی، یک سری آقا بالا سر داشته باشیم؟ نه حیوان اهلی هستیم و نه نادان. دولت نمیخواهیم، آقا بالاسر نمیخواهیم. دموکراسی نمیخواهیم چون نمیخواهیم آقا بالا سر انتخاب کنیم. مثل این است. سرمایه داری خوب است، فقط ایرادش این است که ارباب انتخابی نیست، مالک سرمایه شخص اول محیط کار است. حالا بیائیم ارباب را خود ما کارگران انتخاب کنبم. یعنی عیبی ندارد که استثمار می شویم و برای ما نقشه میشکند و از سودها استفاده میکنند و میلیونها دلار خرج مهندسی فکری میکنند، مشکل این است که ما ارباب را انتخاب نمیکنیم. این به عقل جور در نمی آید. پس، نه دولتش را میخواهم و نه شکل دموکراتیکش را، مثل همان ارباب سرمایه دار انتخاب کردن است. سیاستمداران اصلی کشورهای دموکراتیک ده ها سال قدرت سیاسی دارند.
    دومی هست پلورالیسم، منظور پلورالیسم سیاسی است.
    پلورالیسم یعنی به رسمیت شناختن آرای مختلف سیاسی. سیاسی یعنی دولت داری، لااقل این یکی بهترین تعریف است. همانطور که گفتم، دولت بی مورد است و ضرورت وجودی برای من ندارد چون من از آقا بالا سر خوشم نمی آید، حتی اگر آنرا خودم انتخاب کنم. شاید بگویند که بهترین شکل پلورالیسم سیاسی دموکراسی است. یعنی بگذاریم همه حرفشان را بزنند، همه در مورد مسائل اجتماعی نظر بدهند بعد بیائیم ببینیم که کی اکثریت دارد و آتوریته دولت را بر اساس دید اکثریت بنا کنیم، لااقل تا دوره بعدی انتخابات.
    حال،
    ذهن انسانها از طریق تبلیغ و ترویج قابل مهندسی شدن است. پس، اکثریتی که از پلورالیسم بیرون می آید، آن اکثریتی است که در اثر تبلیغ و ترویج بوجود آمده. حال سئوال این است که وقتی کارگران بیشتر از 8 ساعت کار میکنند و فرزندانشان مدرسه خصوصی و هاروارد و ام آی تی و غیره نمی روند، و سرمایه داران روزی دو سه ساعت و وقت کافی و پول کافی برای فرموله کردن مذهب، ایده و عقاید اجتماعی خود دارند، کدام امکان مهندسی کردن بیشتر دارند؟ پاسخ روشن است: سرمایه داران. پس، می بینیم که در کشورهای غربی، صد ها میلیون کارگر می آیند به دراز شدن سالهای بازنشستگی رای میدهند، می آیند به استعمارگری و جنگ رای میدهند، می آیند به موقتی شدن کارها رای میدهند و کلا رای میدهند که مزایای خود را کم کنند و خود را فقیر تر و بی سواد تر کنند و سود سرمایه دارها را زیاد تا سرمایه دارها بتوانند پول دار شوند و مثلا کار تولید کنند! خب، این پلورالیسم مطلوب طبقه سرمایه دار اسثتمارگر دموکرات است. کارگر نیازمند گرفتن شغل از سرمایه دار با سرمایه دار دارای ثروت و توانائی اجیر کردن در شرایط یکسانی نیستند که بتوان گفت به همه باید آزادی داد! نتیجه اش این می شود که در کشورهای اروپائی رسانه ها موثر، موسسات آموزشی موثر، ارتش و اسلحه و غیره در دست سرمایه دارها می ماند.
    پس، پلورالیسم بد نیست اما برای اینکه خوب باشد یک پیش شرط لازم دارد و آن این است که قدرت سرمایه داران انگل و مفت خود گرفته شود تا نتوانند برای اکثریت درست کردن در دموکراسی و پلورالیسم، ایدئولوگ شوند و یا ایدئولوک استخدام کنند.
    نتیجه گیری:
    پس، اگر استدلال فوق درست باشد، نباید بگوئیم که ما دموکراسی و پلورالیسم میخواهیم، باید بگوئیم که الغای سرمایه داری (بردگی مزدی) و جلوگیری از تولید سیاستمدار و ایدئولوگ از طریق انگلهای سرمایه دار میخواهیم. خب، این هم یعنی کمونیسم. حال به این کمونیسم، انزجار از دولت درست کردن (آتوریته بر خود درست کردن) را اضافه کنید، میشود آنارشیسم کمونیستی. پس، اگر واقعا هوادار پلورالیسم هستید، بهتر است سراغ دولت و دموکراسی اش نروید و کمونیست آنارشیستی شوی و بگوئید همه با هم آنارشیستی-کمونیستی.
    کمی بیشتر در باره معانی کلمات:
    کمونیسم یعنی نه به استثمار سرمایه داری، آنارشیسم یعنی اخلاق اتحاد و شورا در تصمیم گیر های اجتماعی. آنارشیسم همان دموکراسی و پلورالیسم است بدون محدودیتها و محرومیتهای معیشتی و زمانی. با کمونیسم، مالکیت خصوصی و سودآوری و تغییر جهت دادن به تولید از سودآوری به خدمت به جامعه تبدیل می شود، با آنارشیسم فرم مناسب و اخلاقی مدیریت زندگی اجتماعی و تصمیمی گیری های آن بوجود می اید. انسان دوست واقعی و اصیل هم کمونیست است و هم آنارشیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>