به بهانه ی سالگرد عاشورای هزار و سیصد و هشتاد و هشتِ هجری شمسی
محمد علی اصفهانی
.
دهانش را با زنجیر بستد… دست هایش را به تخته سنگ مرگ گره زدند… و گفتند: تو قاتلی!
غذایش را و لباس هایش را و پرچم هایش را از او گرفتند… به سیاهچال مرگ، پرتابش کردند… و گفتند: تو دزدی!
از هردری راندندش… معشوق کوچکش را از او ربودند… و گفتند: تو پناهنده هستی!
ای چشمانت و دستانت در خون تپیده!… شب، رفتنی است… نه اتاق بازداشت باقی خواهد ماند… نه حلقه های زنجیر ها.
نرون، مُرد؛ و روم، برجاست… و با دیدگانش می رزمد… دانه ها می میرند… اما به زودی، دشت، از گل ها پر خواهد شد.٭ ٭
[محمود درویش]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرام در خیابان ها به راه افتادند. بر همه ی آنچه به جز آن از آن ها دزدیده شده بود چشم فرو بستند. و گفتند: اقلاً رأی هایی را که دزدیده اید به ما برگردانید.
کشتندشان.
به کهریزک ها بردندشان.
و دخترانشان را و پسرانشان را طعمه ی شهوت خونین خود کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتند: الله اکبر!
جوابشان دادند: خامنه ای رهبر.
گفتند: یا حسین!
جوابشان دادند: دیر رسیده اید. سرتان را بالا بگیرید و خوب نگاه کنید. شما در پیشگاه یزید هستید.
گفتند: پس شمشیر هاتان را غلاف کنید و بگذارید به خانه هامان برویم.
جوابشان دادند: دوران شمشیر، سپری شده است. دوران گلوله است.
و گلوله بر آن ها باریدند.
و بعد، به جای اسب، بر پاترول ها سوار شدند و از روی آن ها عبور کردند.
این بار، نه از روی اجسادشان، مثل عاشورای شصت و یکِ هجری قمری.
از روی بدن های زنده شان.
مثل عاشورای هزار و سیصد و هشتاد و هشتِ هجری شمسی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیا باز هم باید به دنبال پس گرفتن رأی های داده و نداده شان باشند آن ها؟ تا چه کنند با این رأی ها؟ در سرزمینی که از آن ها دزدیده ایدش.
سرزمینشان را به آن ها برگردانید. می خواهند در آن، گل و گندم بکارند.
چه راهی باقی گذاشته اید برای آن ها؟ یعنی برای ما؟
همه ی راه ها را رفته ایم. چه راهی باقی گذاشته اید برای ما که اهل مسالمتیم؟ شما که اهل خشونت هستید.
خشونت و مسالمت را، دوباره تعریف خواهیم کرد.
از نو.
نه آنگونه که در کتاب های لغت نوشته اند. کتاب های لغت، ساکن اند.
با حروف سربی یا غیر سربی بی حرکت شان.
نه آنگونه که با حروف سربی یا غیر سربی، در کتاب های ساکن لغت نوشته اند.
آنگونه که در برابر دیدگان خود می بینیم.
با چرخِش در افق پیش ِ رو.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر زبان ما، زبانِ خشونت ـ با همان تعریفی که در کتاب های لغت نوشته اند ـ باشد، این ها دست بالا را دارند.
چرا که خشونت، گوهر این هاست و ذات این هاست و فلسفه ی وجودی این هاست.
درست در نقطه ی مقابل ما.
و برایش بسیار خرج کرده اند و بسیار آمادگی کسب کرده اند و بسیار مهیا هستند و بسیار سازماندهی شده.
و به خاطر همین هم هست که همیشه دوست داشته اند و همیشه دوست دارند که ما بی ملاحظه، و بدون سنجش توازن قوا، در زمین خودشان با این ها همان بازی یی را بکنیم که این ها در زمین ما با ما می کنند.
و شکست بخوریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر ما شکست بخوریم، معنایش این نخواهد بود حتماً که آن ها پیروز شده اند یا پیروز خواهند شد.
آن ها، از درون و بیرونشان فرو پاشیده اند، فرو می پاشند، و فرو خواهند پاشید. فرو ریخته اند، فرو می ریزند، و فرو خواهند ریخت.
و باد، آن ها را خواهد برد.
اگر ما شکست بخوریم، معنایش اما این خواهد بود حتماً که ما پیروز نشده ایم!
در انقلاب پنجاه و هفت، رژیم دو هزار و پانصد و چندین ساله ی شاهنشاهی فرو ریخت. اما چه کسی پیروز شد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جمله ی کلیشه یی «خشونت، بر ما تحمیل شد»، گزاره ی درستی است؛ اما استدلال درستی نیست. ماجرای سال های اول دهه ی شصت را می گویم.
دقیقاً به همین دلیل که «خشونت، برما تحمیل شد»، نمی بایست به آن تن در می دادیم. آن هم به آن صورت کودکانه، آوانتوریست، و پیشاپیش محکوم به شکست.
وقتی بر ما چیزی را تحمیل می کنند، و ما به آنچه بر ما تحمیل کرده اند تن می دهیم، با آن ها که بر ما تحمیل کرده اند، مبارزه نکرده ایم، بلکه به خواست شان تسلیم شده ایم!
در هنگام هنگامه های پس از ۳۰ خرداد ۶۰ بحثی جدی مطرح شد با عنوان «عقب نشینی به میان توده ها».
این، مسأله ی اصلی نیست که مطرح کنندگان آن بحث، که بودند و که هستند و چه کردند و چه می کنند. نه نفیاً، و نه اثباتاً. اما عقب نشینی به میان توده ها، حرف درستی بود که در آن زمان می توانست به یافتن مناسب ترین تاکتیک ها برای ادامه ی مبارزه یی بیانجامد که از ۲۲ بهمن ۵۷ شروع شده بود و نمی بایست در ۳۰ خرداد ۶۰ ، از ترس مرگ، خودکشی کند.
امروز اما «عقب نشینی به میان توده ها دیگر موضوعیت ندارد. به یک دلیل ساده: عقب نشینی توده ها به میان توده ها بی معناست.
و ازخرداد هشتاد و هشت به بعد، مبارزه (و نه نارضایتی منفعل) وارد مرحله ی مبارزه ی توده یی شده است.
با خوب و بد و کارآیی و ناکارآیی کنونی خودش.
بر خلافِ آوانتوریسم بعد از خرداد شصت که ـ به دلایل فراوانی که می توان جداگانه بر شمرد ـ حرکتی جدا از توده ها، در مبتذل ترین و سخیف ترین تعریف از «عنصر پیشتاز» بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب ارزشمند آلبر ممی، «چهره ی استعمارگر، و چهره ی استعمار شده» را خوانده اید؟ خشونتِ بی پرنسیپ ـ با هر نیت خیر یا شری که باشد ـ هر دو طرف نزاع را قربانی می کند.
نه فقط به لحاظ سیاسی. بلکه بیشتر از آن، به لحاظ انسانی.
منازعات جاری جهان را دیده اید؟ آن که بر خود بمب می بندد و به میان مردم می رود و خود را و آن ها را با هم منفجر می کند، مگر زندگانی را دوست ندارد؟ دستکم برای خودش و همفکرانش؟ و مگر نیت اش در ذهنیت خودش «خیر» نیست؟
چه چیز، پس او را به این وادی رانده است؟
میلیشیا هایی را به یاد می آورید که برای «زدنِ سرانگشتان رژیم»، هر پاسدار و شبه پاسداری را که می یافتند و دستشان هم به او می رسید به رگبار گلوله می بستند؟
که هنوز شاید دوران کودکی را به پایان نرسانیده بودند، کسانی که ذهن آن ها را در اختیار داشتند، مواد منفجره به آن ها می بستند و می گفتند بروید و خودتان را همراه فلان آخوند، تکه تکه کنید؟
که دانش آموزانی پشت میز مدرسه بودند، اما کلاشنیکفی به دستشان می دادند و به سراغ فلان ریشدار مشکوک یا فلان خبرچین می فرستادندشان که بروید و بکشیدش و کشته شوید و مطمئن باشید که رود خروشان خون شما ضامن پیروزی ماست؟ خون از شما و پیروزی از ما. من و شما نداریم که.
و همان پاسدار، و همان شبه پاسداری که از آن پس پاسدار می شد، و همان خبرچین و همان آخوند را به یاد دارید که با اسیران آن ها چه می کردند؟ حتی اگر آن اسیران، هیچ هم نکرده بودند؟
و نه فقط با اسیران آن ها، که با هر اسیری.
بی آن که بخواهیم تحمیل کننده و تحمیل پذیر ـ یعنی تن دهنده به بازی تحمیل کننده ـ را در یک کفه ی ترازو قرار دهیم، و گناه تحمیل کننده را به حساب تحمیل پذیر بگذاریم، می بینیم که عملاً این هردو، خود را در یک چرخه ی بدفرجام، در یک دایره ی معیوب، تکثیر و بازتکثیر می کردند.
و محصول این تکثیر و بازتکثیر چه بود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این، با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، و جای تعدی کننده و مورد تعدی قرار گرفته فرق دارد. آن، یک بحث دیگر است و این، یک بحث دیگر.
یکی بحث واکاوی هاست و آن دیگری بحث داوری ها.
مگر امروز، این همان تحمیل کننده که باعث و بانی اصلی بود و هست و خواهد بود، نیست که مسالمتجو ترین و بی آزار ترین و پرمهر ترین انسان ها را، فعالان حقوق مدنی را، و روزنامه نگاران را، با خشونتی بی نظیر می گیرد و می بندد و شکنجه می کند و می کشد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در برابر دشمنی تا دندان مسلح، و سازماندهی شده، و در غیاب یک ارتش نیرومند و کارآی توده یی، دست به عملیات مسلحانه زدن، خودکشی است. مخصوصاً در شرایطی که مبارزه ـ بالقوه و بالفعل ـ اشکال و ابعاد گسترده یی یافته است که تأثیرگذار تر هستند یا می توانند تأثیرگذار تر باشند.
به این ابعاد و اشکال گسترده، با چنان عملیاتی، نمی شد رسید.
همانطور که چنان عملیاتی به این نرسید.
و نمی شود این ابعاد و اشکال گسترده را با چنان عملیاتی حفظ کرد و گسترده تر ساخت. همانطور که چنان عملیاتی، رسیدن به این اشکال و ابعاد گسترده را تا سال های سال به تأخیر انداخت.
این اشکال و ابعاد گسترده را، با چنان عملیاتی اما می توان از میان برد و در آتش سلاحی که در شرایط فعلی، هیچ کارآیی مثبتی ندارد سوزانید و دود کرد.
حالا با هر توجیهی که باشد (…)
تجربه ی عملیات مسلحانه در هر دو نظام را پشت سر داریم:
آیا عملیات مسلحانه، در نظام گذشته، به نتیجه یی مطلوب رسید که در حال حاضر بتوان به نتیجه بخشی آن نوع عملیات، امید بست؟
نه، نرسید.
به نتیجه یی و نتایجی نامطلوب رسید. اما به نتیجه ی مطلوب نرسید.
البته، در تقریباً سه روز آخر رژیم سلطنتی، کار به مبارزه ی (و نه عملیاتِ) مسلحانه ی محدودی مثل فتح بعضی مراکز نظامی و غیر نظامی کشید که نتایج درخشانی هم در پی داشت. اما نتایج درخشان به چه دلیل؟ به این دلیل که دستگاه سرکوب نظامی رژیم، به کلی از هم پاشیده شده بود.
موقعیتی که می تواند در آخرین روز های عمر این حاکمیتِ در حال اضمحلال هم دویاره پیش بیاید.
ولی تا آن زمان ـ و برای نزدیک تر کردنِ آن زمان ـ چه باید کرد؟
آیا باید تجربه ی دهه ی شصت را تکرار کرد؟
تا به چه رسید؟
به آنچه آن تجربه، به آن رسید؟
۲۱ مهر ۱۳۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
٭ این مقاله، برداشت نسبتاً آزادی است از مقاله یی دیگر به همین قلم، که در همان روز های نخستِ بعد از عاشورای هزار و سیصد و هشتاد و هشت، نوشته و منتشر شده بود.
با حذف بخش هایی که معطوف به همان روز ها بود، و با افزودن بخش هایی که معطوف به همین روز هاست!
٭ ٭ شعر «از انسان». این شعر را به ترجمه ی راقم این سطور، همراه با مطالب متعدد دیگری از محمود درویش، یا در باره ی او، می توانید در صفحات ویژه ی محمود درویش در سایت ققنوس بخوانید:
Comments
به بهانه ی سالگرد عاشورای هزار و سیصد و هشتاد و هشتِ هجری شمسی<br>محمد علی اصفهانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>