ما بانی بن بست ولایتیم
بهنام چنگائی
باید پذیرفت که ما 46 سال پیش از دانائی کافی، آگاهی لازم تاریخی و دانش زمانه ی فراروئی های پیشروانه و جهانشمول واپس مانده بودیم. زیرا خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای ما نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم. پس از فروپاشی کاخ شاه چندان جای شگفتی نداشت که ما از روی نادانی و بی تجربگی برای یافتن حق خود و پرداختن درست به راه فردامان نمی بایست چنین ساده گول بخوریم که خوردیم، و ناگوارتر خودفریبانه و نادانسته تر بن بست تنگ و تاریکی بسازیم که اینک در پایانه ی ویرانی آن ما همچنان اسیرتر و گرفتارتر و بیدادرس تر و بی حقوق تر از پیش مانده ایم. آری ما خود بن بستی بنام جمهوری واپسگرای اسلامی یا همین خودکامگی ننگین ولائی ـ دینی فاشیست و فاسد و چپاولگر و تبهکار و ضدحقوق بشر و … را بنانهادیم.
مگرنه که پس از فروپاشی یکه تازی شاه، بن بست ولائی با فریب دین زاده شد و با دروغ خمینی دار و ندارمان را یکجا و بنام خدا و بدست خونین او دادیم. اگرچه دیری نپائید که با شناخت مردم از خمینی نیرنگباز، و سپس پی بردن به خطای بزرگ همراهی با او، و در پی پیدایش فاجعه ی ساختمان بن بستی دین دولتی، هزمان نیز اعتراض هم در ژرفا و گستره ی ایران زائیده شد و فریاد نه به دین دولتی هم دلیرانه آغازید!
رژیم هوشیارانه آموخت که برای بقای خود باید نیروی سرکوبگر بسازد و همدستان قدر داخلی و خارجی داشته باشد. با این راهکار بود که دکان الهی بهترین راه چاره بود و اسلام ِملایان و مُکلایان و رانتخواران و سپاهیان و بسیجیان و … را بهم پیوندداد و روزبروز ابزار و اهرم سرکشی شان گسترش یافت و به یاری سرکوب، آنها توانستند در بالای سر همگان برپای سروری بنشیند و خرسندانه سرگرم خوردن شوند و هنوز می خورند، به مزدورانش هم با دست و دلبازی بخوراندند و می خورانند و همچنین در کنام دشمنپروی ها و جنگ افروزی های شان توانستند، ساده دلان بسیاری را بکشانند و هنوز هم می کشند؛ و در توهم چندشناک جهانسالاری ولائی به چه جنگاوری های پوچ منطقه ای و جهان اسلامی”جبهه مقاومت” که روی نیاورده، و به چه تروریست پروری ها و مزدورسازی های بی شماری که دامن نزده و همچنان نمی زند و از همینروست که سرمایه های کشور و مردم گرسنه و بیدادزده را به تباهی های پیاپی کشانده و اینروزهای “آخرتی” هم ته مانده های وجودی ما و کشور را به تاراج امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم راسیست جهانی گذارده است تا نسل کشی فلسطینیان ادامه یابد.
آیا هرزگی، ستمورزی، تبهکاری، درندگی، چپاولگری ووو های دیگر این دستگاه واپسگرای ولائی ـ الهی از حد نگذشته و هریک از آنها دمار از روزگار یکایک ما درنیآورده است؟ آیا فصل طوفانی ما و پگاه روشنی بخش فروریحتن خیمه درندگان اسلامی ولائی فرانرسیده است و پایانی بر این فریب اسلامی مصورنیست؟ بویژه آنگاه که می بینیم رانتخوران، سپاهیان و بسیجیان آقا با هم و زیر پرچم و پناه خدا تنها مالکان حکومت و سرمایه های کشور شده اند و رهبرشان پاسخگوی این همه تباهی ها نیست؟! و آنهم زمانیکه فقر و ناامنی و نداری برق، آب، نان، سوخت، درمان، داروها و… فراگیرتر از آن شده است که نامش را فاجعه ویرانی بگذاریم.
جمهوری خودکامه اسلامی در 46 سال گذشته جز بحران در بحران های پیاپی و جز درهمریختگی چهارچوب زندگی و جز از هم گسیختگی های پیگیر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضائی، حقوق بشری و … تاکنون کاری رابسود نیروی کار و کارمزدی و توده های تنگدست سازمان نداده و هیچ اهرمی بهینه برای دلگرمی به زندگی برای نیازمندان آن که بیشترین ها باشد نیآفریده است! ولی تاوان اینهمه درهمریزی ها و بحرانهای پیگیر را همین ماها پرداخته ایم که اینک می رود که از خروش و خشم شان طوفان برخیزد و برخواهدخاست. جالب است که می بینیم تاوان این بی خردی ها، ماجراجوئی ها و نابسامانی های ناگزیر دینی دولتی اینک می رود دورادور کلیت خود رژیم را بگیرد و گرفته و هر آن می تواند پایه های سست شده ی رژیم را درهم بپیچد و برچیده و نظام را به ژرفای تاریخ ننگین خودکامگی ها بسپارد تا که انگشت نمای سازندگان فردا شود.
ناتوانی، سست خردی و ته کشیدن خزانه ی کشور از یکسو و از سوی دیگر نبود سامانه های درست تجارت داخلی و خارجی، و همچنین تورم و رکود عمیق در دم و دستگاه آقا و بذل و بخشش های آقا به حرب الله و حوثی ها و … بیانگر فروپاچی دستگاه انگلی ست که اینک آینده ی ما و راه آنرا در برابر بن بست اش گذارده است. مافیاها و فسادگرائی های اداری و باندبازی های قومی و خویشی در این ساختار خودمحور بیدادمیکند و آن اندک امکان زندگی ناچیز و موجود تک تک ما را نیز ناگزیر سرکشیده و میبلعد و فقر و بی پناهی و دل مردگی فراگیرشده در کشور را بیشتر می گستراند و زمینه های کولاک و طوفان مردمی را مهیا ساخته و می سازد که هریک از پارامترهای پیشارو از یکسو، و در سوی دیگر نارسائی ها، بیارادگی ها و ناتوانائی های آشکار در میان بسیاری از سرکردگان حکومت را نشان می دهد با دهشت آمیخته و بساط ولایت را از هراس مرگ و فروپاشی نظام ضدبشری اش می لرزاند.
این روزها با رفتن بایدن و آمدن تهدید ترامپ، رژیم می خواهد دست به ترفند تازه برد و در سیاست “مرغ یک پائی” خویش از ترس نابودی چرخش مصلحتی ایجادکند! در حالیکه اوضاع بدخیم زندگی در ایران دردناکتر و ویرانگرتر از آنست که امید بستن به گفتمان با دولت ترامپ و پذیرش برگه های FATF و سازش با او و خروج ایران از لیست سیاه این نهاد جهانی بتواند گذر ولایت اسلامی از بسیاری از مشکلات و بویژه بحرانهای اقتصادی رژیم را تعدیل کرده و یا کاهش دهد، و بقای حکومت را یاری کند. البته نباید فراموش کرد که ترامپ یک خبره ی میلیاردر، رانتخوار و سودپرست است و همو بخوبی هم می داند که نقش و بقای وجودی بنیادگرایان دینی که در قله ی آن ولایت است چه پشتوانه برجسته ای برای جنگ عقیدتی و تولید و فروش جنگ افزارهای ویرانگر داشته است که بیشترین بهره ی 46 ساله آن برای امپریالیسم آمریکا، یاران ناتوئی و صهیونیست های راسیست جهانی بکارگرفته شده است و باید این ساختارهای واپسگرا و ضدبشری داعشی، حرب اللهی، طالبانی، ولائی و … و جنگ ها و دشمنی افروزی های میان آنان همچنان در منطقه پیچیده تر و فجیع تر پابرجابماند و هرگز به آرامش نرسد! و این رودرروئی قرن های قرن تدوام یابند؛ زیرا سرمایه داری انگل و بحران های اقتصادی آمریکا، آلمان، فرانسه و دیگر یاران ناتوئی بدان نیاز حیاتی دارند و بویژه با پیدایش قطب قدر بریکس و رقابت آنها برای زدودن قطب قدرت غربی ها، چنین می نماید که آنها بحران سیاسی خاورمیانه را بیش از پیش نیازدارند و بدان دامن خواهندزند. باید هوشیارانه رویدادها و بازتاب های هرکدام را از دید کاوشگرانه خویش دورنکنیم.
همزمان باید گفت با تجربه ای که ما از جهانخواری های امپریالیسم آمریکا داریم و در کنار آن رل امروزین اقتصاد شکننده ی نئولیبرالی حاکم بر جهان که خود آن نیز در چالش با رقابت اقتصادی با قطب های بریکس هم هست، بنابرین آمریکای تبهکار و ارتش های ناتوئی اروپا توانائی جنگ با قطب بریکس را ندارند و بسودشان هم نیست و بهتر است بگویم با آمدن ترامپ تصور جنگ هم خنده دارمی باشد؛ همچنانکه صهیونیسم اسرائیل و نتایاهوی نسل کش ِنماینده اش با یاری ای بسا ترامپ ناسیونالیست هرگز بفکر حمله به ایران نخواهندرفت؛ زیرا بردی برایشان ندارد، مگر در بررسی ها و ارزیابی های تازه ی خود ناگزیرشده و سپس پشت به سود کلان تولید و فروش جنگ افزارهای میلیتاریسم تاکنونی کنند که نخواهندکرد.
اما چند نکته خنده دار: علیرضا پناهیان، سخنران دفتر خامنهای گفته: ( آرمان ملت ایران آزاد کردن مردم جهان از بردگی است و ما این کار را خواهیم کرد.) و امروز پرچم آزادی تنها به دست خامنهای است و اگر کسی پرچم ولایت مداری را که در دست او قرار دارد تقویت نکند، دشمن آزادی است. در شرایطی که آزادی در حکومت و ولایت اسلامی یک شوخی مسخره و خنده آور بوده و هست. زیرا ساختار ولائی اسلامی فراانسانی و ازلی و ابدی ست و در چنته و پهنه های برابری و حقوق بشری ورشکسته همیشگی است و تنها یک بخش آن همچون ساعت کار میکند و آن، تولید و توزیع دروغ، فساد و رانتخواری خود سرکردگان و باندهای آنهاست.
بی گدار هم نیست که روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران در گزارشی در خصوص میزان سرقت در جامعه نوشته: سرقت از مساجد، ساختمانهای مسکونی، انباریها، دوچرخه، طلافروشی، خودرو، گورستانها، دوربینهای مداربسته و جاهایی که به قول معروف عقل جن هم نمیرسد، اتفاقهایی است که هر لحظه به آن اضافه میشود. دیکتاتوری خامنهای: تولید دولت های بی برنامه و ناکارآمد بوده که سران آنها جرات گفتن حقایق را نیز نداشته و ندارد!
خامنهای، که در سال 1393 ادعا میکرد با داشتن بیشترین ذخایر گاز دنیا میتواند “اروپای بیچاره” را تحریم کند، حالا در زمستان 1403 کشور را در بحران کمبود گاز فرو برده است. و عبدالجلال ایری، سخنگوی کمیسیون عمران مجلس از آغاز تحقیق و تفحص از وزارت نفت خبر داد و گفت که به استناد گفتههای پزشکیان، روزانه 20 میلیون لیتر بنزین در کشور ناپدید میشود. و در برابر این بازار هردمبیل رژیم، و براساس گزارش سالانه میلادی کمپین فعالین بلوچ، مجموعا 228 گزارش به دست این کمپین رسیده که دستکم 375 سوخت بر با تیراندازی نیروهای نظامی و یا تصادفات جادهای کشته و زخمی شدند وب سایت حقوق بشری کردپا که اخبار کردستان را پوشش میدهد نیز، در گزارش جدید خود نوشت در سال 1402 در مجموع 507 کولبر تنها در استان کردستان ایران کشته و زخمی شدهاند.
و این حقایق بن بست دینی ـ دولتی ست که راه فراروئی بسوی دگرگونی ها و راهکارهای ریز و درشت آینده سازی را از ما گرفته، و سرنوشت دردناک ما کارگران، کارمزدان، زنان، کشاورزان و ملیت های زیر ستمی ست که خود ما ایجاد آنرا برخویش رواداشته و بن بست ولائی را در زندگی تاکنونی مان برتابیده و پذیرفته و راه فردا را بروی خویش بسته ایم؛ و تنها خودمان نیز باید با همبستگی و خرد اجتماعی ـ طبقاتی آنرا فروریزیم و راه فردای آزاد، برابر و انسانی را با این نوآوری بگشائیم.
بهنام چنگائی بیست دیماه 1403
در پاراگراف اول ، باید بجای “ما” باشد “من” و راه کارگر زیرا خیلی ها میدانستند که خمینی و رژیمش هوادار سرمایه و مردسالاری هستند و مبارزه ضد امپریالیستی شان فقط برای سهم گرفتن از ارزش اضافی ست.
بقیه مقاله تکراری و نفرین نامه است.
جملات آخر، معلوم نیست که ایشون میخواهد با سرنگونی رژیم چه نظم اجتماعی ی بعد از آن بوجود آورد. اگر نظم بعدی همینی باشد که زن زندگی آزادی هست، یعنی نظم امپریالیستهای غربی چون ما چیزی در این شورش زن زندگی آزادی ندیدیم که رضا پهلوی نخواهد.
دیکتاتوری مذهبی سرمایه برود، رژیم سکولار سرمایه و سرمایه داری دولتی بیاید، وضع نسل بعدی کارگران میشود مثل مثلا بنگلادش که در آن هم مفت خورها حکومت میکنند، دموکراسی هم هست، اقتصاد تا عمق وابسته و مزد کار پائین تا کارگران غربی وضع بهتری داشته باشند وسرمایه دارانش سودهای میلیاردی بسازند.
راه حل انقلاب آنارشیستی کمونیستی است.