آنچه بود و هست
شباهنگ راد
[به مناسبت سیاهکل (19 بهمن) و قیام تودهای (22 بهمن 57)]
شرح کارکردهای نظام فعلی و گذشته کار دشواری نیست. رو است و صدمات وارده به میلیونها انسان قابل کتمان و تحریف شدنی نیست. اسناد زیاد است و بعضاً قربانیان و بازماندگان دو نظام هم بخشی از سند و تاریخِ زنده سرکوبگران ایران هستند. تلاشِ بسیار فراوانی از سوی نظام فعلی و وارثین نظام گذشته پیرامون محترم شمردن به حقوق پایهای زنان و دختران، کارگران و زحمتکشان صورت میگیرد، امّا همۀ آنها یاوهگویی و در مخالفت با حقیقت است. بههرحال بهدوراز آنچه از زبان و دمودستگاههای سران حکومتهای فاسد و مدافعین سیستم امپریالیستی ایران به بیرون رله میشود، آن است که تاریخِ جنبشِ کمونیستی – تودهای از آغاز تابهحال، پُر از خبرگی و آزمونها، فرازوفرودها، پسرفت و پیشرفتهاست. اگرچه کنش و واکنشها ازجمله خواص همۀ جامعههای طبقاتی است و جانیان بشریت به دلیل ماهیت غیرانسانیشان جهان را به ویرانه تبدیل کردهاند و فرصتی برای زندگی بخورونمیرِ میلیاردها انسان دردمند باقی نگذاشتهاند. کار و سیاست همۀ نظامهای سرمایهداری همچون نظام پیشین (پهلوی) و نیز نظام فعلی (جمهوری اسلامی) بود و هست و بهطورقطع هر یک از این نظامها آنچنان جنایاتی در حق کارگران، زحمتکشان، جوانان، کمونیستها و مبارزان مرتکب شدهاند که توضیحِ کامل آنها ممکن نیست.
درهرصورت تعرض به ثروتهای جامعه، جنگ و تحمیلِ سیاستهای عقبمانده [در دنیای زیر سلطۀ سرمایهداران] عادی شده است و بدین ترتیب سُخن گفتن از به رسمیت شناختن حقوق انسانها و آزادیِ افکار و احزاب بیمعناست. موضوعاتی که این روزها به وردِ زبانِ وابستگانی همچون رضا پهلوی تبدیلشده است. متأسفانه [بنا به دلایل چند] چند وقتی است که عناصر متعلق به بالاییها در قامت حامی زنان و دختران، کارگران و زحمتکشان به میدان آمدهاند و بر این نظر هستند که تضمین آزادی و حقوق برابر بدون تفویض «وکالت» به نمایندۀ بیچونوچرای سرمایه ناممکن است. انگار فراموششده است چگونه حکومت پهلوی صدها تن از آزادیخواهان، نویسندگان و شاعرانی همچون گلسرخی، کرامت الله دانشیان را به بهانههای واهی به مسلخ مرگ کشاند؛ انگار از یادها رفته است چگونه برای به تسلیم واداشتن زندانیان سیاسی، بدنشان را با اتو و دیگر ادوات شکنجه مثله کرد؛ انگار از یادها رفته است چطور برابری و حقوحقوق زنان در زیر سلطۀ نظام شاهنشاهی لگدمال شد؛ بالاخره مثلاینکه فراموششده است چگونه سرکوبگران شاه دانشگاههای ایران را به حمام خون تبدیل کردند و صدها دانشجو را دستگیر و شکنجه و از دم تیغ گذاردند. تهوعآور است و وارثین نظام پهلوی علیرغم کولهباری از غارت و قساوت، مدعی به رسمیت شناختن حقوق مردم، جوانان و آزادی بیان هستند! پرواضح است با چنین سیاست و سازوکارهایی نمیشود ماهیت نظام گذشته را در تقابل با ماهیت نظام فعلی قرارداد. بهاینعلت که مقولۀ آزادی، تقسیم ثروت جامعه با افکار سودجویانه مدافعین طبقۀ سرمایهداری در تضاد کامل قرار دارد؛ بهاینعلت که همۀ آنها حامی طبقۀ بالاییها بوده و هستند. پس ادعای برابری و برقراری عدالت اجتماعی از طرف آنها، دروغ، ظاهرنمایی و تخلیۀ انرژی روبهافزون افزون افزون جوانان، تحریف تاریخ و اعمال سیاسی نظام گذشته است. آنقدر صدمات وارده به جامعه، به کارگران، زحمتکشان، جوانان، زنان و دختران، دانشجویان و خانوادههای زندانیان سیاسی توسط نظام پیشین زیاد است که با هیچ عنوان [یا عناوینی] نمیشود آنها را راست ریس کرد. تپههای اوین، دستگیری و شکنجههای وحشیانه ساواکِ پهلوی به کمونیستها، مبارزان و مخالفین در زندانهای مخوف و نیز هجوم وحشیانه به اعتراضات و مطالبات بدیهی کارگران و زحمتکشان، جز باطلی و بیمایگی نظر سلطنتطلبان پیرامون دفاع از دمکراسی و آزادی بیان نیست. به دیگر سُخن نمیشود تاریخِ سیاسیِ نظام گذشته را مرور کرد و در آن ردی از بالا کشیدن ثروتهای جامعه و سرکوب کمونیستها و مخالفین نیافت. در حقیقت سیاهکل برآیند مناسبات خفقانآور نظام شاهنشاهی بود و نشان داد که پس زدن سیاست تعرضی نظام، وابسته به انتخاب عمل مسلحانه توسط کمونیستهای مدافع کارگران، زحمتکشان، زنان و جوانان است.
قطعاً در وصف و جوهرِ سیاسی – تئوریک سیاهکل و اثرات متفاوت آن بر روی جامعه و بر افکارِ صدها جوان کمونیست و مبارز بسیار گفته و نوشتهشده است؛ امّا آنچه این روزها و بخصوص در حولوحوش اعتراضات بیش از چهارماهۀ جوانان ایران [علیرغم یاوهگوییهای وارثین و خانوادۀ نظام پیشین] اهمیت دارد، توضیحِ این موضوع است که جامعۀ آن زمان همان بود که در بیش از چهار دهه هست. منظور از اینکه سیاستها و کارکردها شبیه به هم [در حقیقت ماهیت هر دو یکسان] بود و هست. دستدرازی به اموال عمومی و متعاقباً تعرض به خواستههای ابتدائی میلیونها کارگر و زحمتکش، گستردگی خفقان و تور پلیسی در به دام انداختن کمونیستها، مخالفین، تحقیر و توهینِ زنان و نظایر اینها، رمز و نمادِ عملی همۀ مدافعین طبقۀ سرمایهداری وابستۀ ایران بود و هست. هم سندها موجود و هم بعضاً قربانیان آن دوران از تاریخ، زنده هستند. نه فراموش خواهد شد [خواهند کرد]؛ نه بخشش و نه کمترین همزادی و یا همراهی با مدافعین سیستم و مناسبات امپریالیستی ممکن و جایز است. مواردی که امروزه از سوی اینوآن و از طرف رمُالهای سیاسی (همچون حامد اسماعیلیون)، بعضاً خوانندگان (همچون داریوش اقبالی)، ورزشکاران (همچون علی کریمی) و تلخکهای سرمایه (همچون مسیح علینژاد)، در فضای بیرون از مرزها سایه انداخته است که قطعاً ربطی به خواستهها و سیاستهای اعتراضی درون جامعه ندارد؛ نظام شاه برکنار شد، امّا انبانی از جنایت و صدمه بر جای گذشته است که تا ابد ماندگار خواهند ماند؛ شاه رفت، امّا حامیان و وارثان آن به دنبال برقراری نظامِ مطابق با تضمین و تأمین منفعت طبقۀ سرمایهداری هستند؛ همان نظامی که تاب و تحمل پایینترین اعتراض سازندگان اصلی جامعه را نداشت و جوابش در مقابل هر اعتراض مسالمتآمیز کاربرد سلاح و خون و خونریزی بود. مسلماً کارِ و مشغلۀ تودههای ستمدیده با نظام پیشین نهتنها تمام نشده است بلکه در انقلاب آتیِ به رهبری کارگران و زحمتکشان، همۀ عاملین، مجریان و وارثین پهلوی مورد بازخواست و محاکمه قرار خواهند گرفت.
درهرصورت و خارج از تقلاهای سیاسی بازماندگان و دار و دستههای نظام پیشین و دیگر سخنگویان طبقۀ سرمایهداری، دو موضوع در این خصوص روشن است. اوّل عمر آن شکلِ حکومتی به تاریخ پیوسته است و فرصتی در بازگشت آن [با تعیین سابق] نیست؛ دوّم [مهمتر] جامعۀ فعلی ایران [منحیثالمجموع] علناً پاسخ روشن و صریح خود را نسبت به المشنگه واماندگان نظام پیشین آنهم با برافراشتن پرچمِ، «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر» داده است. یعنی اینکه تکلیفِ سیاسی نظام پهلوی نهفقط این روزها بسا که چندین دهه قبل از جانب بخشهای متفاوت ستمدیده دادهشده است. در حقیقت نظام شاهنشاهی جواب خود را از سوی جامعه و مردم در سالهای 56 و 57 و آنهم در ابعادی گسترده و بیسابقه گرفته است. پس فهم و دریافت دقیق اینها از یکسو دربرگیرندۀ صفآرایی بهتر در برابر حاکمان ایران، فرومایههای سیاسی و دیگر نمایندگان سرمایۀ جهانی و از سوی دیگر شفافسازی بیشازپیشِ اعمال سراسر جنایات نظامهای پیشین [همچون پهلوی] به نسل جوان امروزی است.
درست است حکومتمداران و دولتمداران فعلی، در ابعادی دهشتناکتر به جامعه، به مردم، به زنان و دختران و جوانان یورش آوردهاند؛ درست است کاربست خشونتِ عریانِ حکومتمداران و دولتمداران نظام جمهوری اسلامی ثانیهای و شهرۀ عام و خاص شده است، ولی اینها به معنا مصلح و محق بودن نظام قبلی در برابر خواستههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میلیونها کارگر، زحمتکش، دانشآموز و دانشجو، زن و دختر و کودک نبود و نیست؛ به معنا آن نیست که نظام پهلوی مدافع حقوقِ برابر و آزادی احزاب بود. بنابراین بیهوده وارثین آن دعوی دمکراسی و آزادی از قیدوبندهای اسارتبار امپریالیستی دارند. برای اینکه علناً موافق باسیاستهای سرکوب و بادوامی سپاه پاسداران هستند، سپاه پاسدارانی که بیش از چهار دهه هر اعتراضی را در نطفه خفه و صدها هزار تن از کمونیستها، مبارزان، مخالفین، زنان و دختران، دانشجویان و دانشآموزان را به مسلخ مرگ کشاند؛ برای اینکه علناً خواهان ارتباط و حمایت بینالمللی از طرف دولتهای بزرگ هستند؛ همان دولتهایی که عامل اصلی بدبختی، فقر، بیخانمانی مردم و غارت ثروتهای جامعه هستند؛ همان دولتهایی که همراهِ حکومتمداران، مدافع سرکوب اعتراضات چهار دهه و بهویژه در چندماهۀ اخیر هستند؛ همان دولتهایی که با ارسال سلاحهای ساچمهای، شوکرهای الکتریکی، باطوم برقی و دیگر ادوات کُشنده در پی پس زدن اعتراضات زنان و دختران، دانشجویان و دانشآموزان و دیگر تودههای محروم در اقصا نقاط ایران هستند. برعکسِ نظر مدافعین سیستم امپریالیستی، دهههاست جامعه و تودههای محروم تکلیف خود را با حامیان بزرگ و نیروهای سرکوبگر نظام همچون سپاه پاسداران روشن کردهاند. معلوم است که جنگ و اعتراضشان نه صرفاً با نظام جمهوری اسلامی، نهادها و ارگانهای رنگارنگ آن بلکه با همۀ باقیماندگان نظام گذشته هست؛ معلوم است که جامعه و مردم هیچگونه همسویی باسیاستهای قدرتمداران بزرگ و نیز با ستون فقرات نظام جمهوری اسلامی یعنی سپاه پاسداران ندارند. پس بیجهت رضا پهلوی پا وسط گذاشته است و «وکالت» “جامعه” و “مردم” را به عهده گرفته است تا همراه با سپاه پاسداران از شر نظام جمهوری اسلامی خلاص شود! بر همین اساس جامعۀ مدنظر رضا پهلوی کمترین علاقهای با جامعۀ مطابقِ میلیونها انسان دردمند ندارد. زیرا که جامعه و خواست مردم، بنیاناً در تضاد با جامعه و خواست مدافعین طبقۀ بالاییها هست.
بهراستی، مردم و جوانان با چه زبان و اعمالی باید به گوش وابستگان به سرمایه فروکنند که خواهان حیات سپاه پاسداران و دخالت گری قدرتمداران بینالمللی نیستند. مگر بارها و بارها اعلام نکردهاند مخالف هرگونه قیدوبندهای اسارتبار و مراوده با حامیان بزرگ نظام جمهوری اسلامی هستند؟ مگر بارها و بارها اعلام نکردهاند که نظام جمهوری اسلامی حلقهای از زنجیرۀ سیستم و نظامهای سرمایهداری است؟ نظام جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه در قدرت ماند بهاینعلت که جامعه [برعکسِ گذشته] فاقد سازمان مسلحِ مطابق با قانونمندیهای حاکم هست؛ منظور از اینکه نظام فعلی ماندگار شد برای اینکه جنبشهای کارگری و تودهای و زنان، بیبهره از ارتباط و حمایت عملی از سوی نمایندگان سیاسی خود هستند. متأسفانه دهههاست خلأ بس عظیمی بر فضای سیاسی جامعۀ ایران سایه انداخته و آشکارشده است که سردمداران رژیم جمهوری اسلامی و ارگانهای سرکوبگری همچون سپاه پاسداران در اثر تداومِ چنین نقصانهایی است که دارند به سرکوب اعتراضات، اعتصابات کارگری و تودهای، زنان و دختران، دانشجویان و دانشآموزان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی میپردازند. کاملاً محرز شده است که جامعه نیازمند پیگیری سیاستهای رزمندگان سیاهکل و پیشقراولی اعتراضات کارگری و تودهای است؛ نیز محرز شده است که جامعۀ اعتراضی بدون هدایتگران سالم و وابسته به پائین ره بجایی نخواهد بُرد. از منظر دیگر اگرچه اعتراضات چهارماهۀ اخیر، از موانع سیاسی چهار دهه گذشته [همچون اصلاحطلبی، سبز و نظایر اینها] عبور کرده است، ولی به معنا حمل برنامۀ روشن و هدفمند در برابر نظامِ سراپا مسلح و سازمانیافته نیست؛ متعاقباً اگرچه نظام شاهنشاهی به زیر کشیده شده است، ولی به معنا آن نیست که فاقدِ عناصر و وارثین سیاسی بهمنظور پاسداری از سیستم امپریالیستی در درون جامعه هستند. قبول و آگاهی به این موضوعات و به دنبال تلاش برای رهجوییهای عملی و سازمانیافته، متضمنِ روانتر شدن اعتراضات بخشهای متفاوت جامعه است. بدین ترتیب هرگونه ذوقزدگی و یا عدم قبولِ دخالت گری موذیانه نمایندگان بیچونوچرای امپریالیستها در درون، نهتنها واقعی و راهگشا، بلکه ناصحیح و مهمتر صدمۀ بیشازپیش به اعتراضات جاری و همچنین عقب انداختن خواستههای پایمالشدۀ میلیونها کارگر، زحمتکش، زنان و دختران، دانشجویان و دانشآموزان و دیگر محرومان جامعه است. تجربهها در این خصوص فراوان هست و دیدهشده است که چطور قدرتمداران بینالمللی به یمن دمودستگاههای تبلیغاتی و سرکوب، عناصر وابستۀ خود را در لباسها و در شکلهای حکومتی متفاوت به جامعه و به مردم تحمیل کردهاند.
خلاصه جامعۀ ایران بهنوبۀ خود حامل تجارب بسیار غنی در حولوحوش اعتراضات کارگری و تودهای و بخصوص برآیند تحرکات زنان و دختران، دانشجویان و دانشآموزان و دیگر تودههای محروم است. پس زمانی از شرِ بلایا و مصائب امپریالیستی خلاص خواهد شد که شاهد عروج کمونیستهای اواخر دهۀ چهل باشد. واضحتر اینکه انقلاب ایران به سرانجام نخواهد رسید مگر آنکه سیاست «برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم» در میدانهای سیاسی جامعۀ ایران حاکم گردد. راه و سیاستی که رزمندگان سیاهکل در برابر خود قراردادند.
6 فوریه 2023
17 بهمن 1401
پاسخ به این کامنت:
“این انارکوفمنیست مانند کودکان؛ از زبان و ابزار کودکانه استفاده میکند و مدام مینویسد: من در کمنت پیروز شدم و تو بازنده هستی !
انگار در قمارخانه و کازینوی سرمایه داری مافیاست که با زبان برد و باخت حرف میزند. بقول سوسول ها : چه چیپ است ! یارو”
پاسخ:
فرقی نمی کنه، کازینو، قمارخانه، مافیا هم که بروی بازنده ای.
این انارکوفمنیست مانند کودکان؛ از زبان و ابزار کودکانه استفاده میکند و مدام مینویسد: من در کمنت پیروز شدم و تو بازنده هستی !
انگار در قمارخانه و کازینوی سرمایه داری مافیاست که با زبان برد و باخت حرف میزند. بقول سوسول ها : چه چیپ است ! یارو
پاسخی دیگر به دزد نام “ضد-اقتدار” نویسنده این کامنت:
“نگاه طبقاتی به موضوعات میتواند راهنما باشد. شعارهای شبه آنارشیستی ولنتاریستی اراده گرایانه…”
ببین به هر ترفندی متوسل شدی و بازنده شدی، دزدیدن نام “ضد-اقتار” را هم علیه ات دارم استفاده میکنم. همانطور که می بینی منطق و علم دست نخورده و تو بازنده هستی چون کامنتهای من علیه ارتجاع مردسالاری، علیه استثمار و علیه امپریالیسم ادامه دارد و حالا وطن پرستی را هم نقد کرده ام. وطن پرستی مثل خدا و پیغمبر است، به ذهن توده های کار و زحمت تحمیل و وارد کرده اند تا استثمارشان کنند. هر چه بیشتر اسم بدزدی و حتی ایده بدزدی وعلیه دیگران بکار ببری، بازنده تر خواهی بود. اپوزیسیون و پوزیسیون ارتجاعی وطن پرست میتواند سرکوب کند، اما نمیتواند استدلال کند.
ضد-اقتدار
پاسخ به دزد نام “ضد-اقتدار” در این کامنت:
“نگاه طبقاتی به موضوعات میتواند راهنما باشد. شعارهای شبه آنارشیستی ولنتاریستی اراده گرایانه در خارج از مملکت دادن هنر نیست
.باید مثلا در میان کارگران شوراهای مبارز تشکیل داد …”
دولت را درست کرده اند که استثمارگری را تضمین کنند برای همین دولت نهادی برای مبارزه با استثمار نیست. پس با دولت نمی توان جامعه کمونیستی درست کرد. چون دولت بدرد نمی خورد، کشور هم بدرد نمی خورد و ایده وطن و تمامیت ارزی ایده آشغال و ضد بشری است.
ضد-اقتدار
نگاه طبقاتی به موضوعات میتواند راهنما باشد. شعارهای شبه آنارشیستی ولنتاریستی اراده گرایانه در خارج از مملکت دادن هنر نیست
.باید مثلا در میان کارگران شوراهای مبارز تشکیل داد و نه در لباس آنارکوسندیکالیست که همان اکونومیست گرایی بورژوایی است علیه ساییر نیروهای مبارز و چپ و ملی تبلیفات سم آمیز نمود.
بیش از نیمی از تبلیغات آنارشیست های قلابی خارج نشین علیه نیروهای ایرانی مانند مارکسیست ها و ملیون و روشنفکران و نمایندگان جوانان و سایر اقشار است.
سکتاریسم آنارکو در طول 130 سال گذشته علیه مبارزات زحمتکشان و در کنار ارتجاع دینی و بورژوازی بوده و با ژست های انقلابی گرایی کذایی خودش را فریب داده.
ضد-اقتدار
اگر مرتجعین کودن می شوند جرا انقلابیون با هوشیاری پیروز نمی شوند؟
کودن در حل مسائل و مشکلات اجتماعی بنفع همه میشوند نه برای منفعت شخصی و طبقاتی و نه در علم سرکوب. در علم سرکوب باهوش میشوند. هوش اتقلابیون باید از هوش سرکوبگری مرتجعین بیشتر باشد تا بساط مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و غیره را جمع کنند. انقلابیون در حل مسائل اجتماعی بنفع همه هوشیار می شوند. آنها باید در علم جنگ با ارتجاع هم که بخش بزرگی از آن روانشناسی انقلاب است، هوشیار شوند.تزهای افشاگرانه کافی نیست. باید تزهایی داشت که بتوان بکمک آن مهندسی فکری توده ها را خنثی کرد. این تز ها علمی خواهند بود و جای تجربه و آزمایش این تزها محل کار و زندگی است. از بیرون از گود نمی توان تز های عملی انقلابی داد. تزهای بیرون از گود محدود به افشاگری هستند و برای تغییر واقعیات جامعه کافی نیستند.
آنارشیست-کمونیست
قسمت اخبار سایت روشنگری بیان ایدئولوژی سایت روشنگری است همانطور که ایدئولوژی سایت بی بی سی و یا سی ان ان یا کیهان از طریق نوع اخبارش قابل تشخیص است. قسمت اخبار روشنگری میگوید که ایدئولوژی انقلاب مخملی پرو غربی دارد.
آنارشیست-کمونیست
کامنت بدی نیست، بعضی از مسایل را باز میکند.
.
ادامه پاسخ به آن کامنت:
نوشته:
“اگر گروههای چریکی زیاد شوند یکروز میتوانند به ارتشهای کوچ تبدیل شوند و انوقت مردم می آیند و رهبری انها را برای ادامه مبارزه قبول میکنند. ”
.
اول می خوانیم که عمرشان کوتاه بود، حال فرض کرده عمرشان طولانی شود و به ارتش بزرگی تبدیل شوند و رهبری توده ها را بگیرند و رژیم ارتجاعی را سرنگون کنند. خب، برای تو چه اشکالی دارد؟ بگذار مجاهد و فدائی رژیم را سرنگون کنند و رژیم خودشان را درست میکنند؟ مگر تو هدف دیگری داری؟ اگر هدف دیگری داری، توضیح بده ببینیم که چیزی داری یا اینکه ماموری.
.
در آن کامنت میخوانیم:
“دلیل ان خرده بورژوا بودن انان از نظر طبقاتی بود . محصول جامعه نیمه روستایی و نیمه شهری و مذهبی”
.
اول اینکه سرمایه داری در انگلیس از روستا شروع شد.
.
دوم اینکه من در شهر بدنیا آمدم و در شهر بزرگ شدم و در شهر دنیا را فهمیدم و آنارشیست هم شدم. خرد بورژوا از طریق سرمایه اش زندگی میکند، من و پدر و مادرم هیچ وقت سرمایه نداشتیم و همیشه نیروی کار می فروختیم و مزد می گرفتیم. در حقیقت مزدبگیر بودنم من را آنارشیست و کمونیست کرد. همه مزدبگیران بهتر است کمونیست و آنارشیست بشوند وگرنه نوکر و کلفت صاحبان قدرت و ثروت باقی خواهند ماند.
.
پاسخی داری بنویس، نداری از اربابت بپرس و برگرد بنویس.
.
وطن بی وطن، کارگران جهان، برای انقلاب کمونیستی-آنارشیستی، متحد شوید.
.
ضد-اقتدار
مستبد با کودنی رابطه دارد. وقتی مستبد دیگر نمیتواند استدلال کند و می بیند که بازنده است، بجای رشد عقلش، همانی را انتخاب میکند که دارد و با آن دیگر نمیتواند استدلال کند، کودنی یعنی ذهنیتی که قابلیت رشد ندارد. مرتجعین ابتدا باهوش هستند، بعد از اینکه با مقاومت انقلابیون روبرو می شوند، برای حفظ سلطه و مزایای آن، بجای رشد، در جا میزنند و کودن می شوند. وقتی کودن می شوند، تنها راه حفظ حاکمیتشان، خشونت و آدم کشی است، یعنی استبداد.
آنارشیست-کمونیست
خب، پس می بینیم که کامنتها و مقالات در سایت روشنگری بی پاسخ نمی ماند و همیشه چیزی برای فکر کردن وجود دارد.
فقط مستبدین و کودنها هستند که در رفتند.
آنارشیست-کمونیست
آقای آرام بختیاری اجازه نوشتن کامنت زیر مقاله اش را نمیدهد. در اینجا من نظرم را در مورد مقاله اخیر ایشون تحت عنوان رنسانس،- چگونه غرب غرب شد و ما شرق هم نشدیم، می نویسم.
#
خیلی کوتاه،
دوران رنسانس دوران بیداری نبود، دوران پیدایش یکی از شرورترین، ریاکارترین و آدم کش ترین طبقات حاکم، یعنی طبقه سرمایه دار بود. آنارشیسم و کمونیسم همیشه وجود داشته و تا وقتی که اقتدارگرائی وجود دارد، وجود خواهد داشت. رنسانس فرهنگ غرب را سرمایه داری کرد نه انقلابی، این فرهنگ که چطور بیشتر و بهتر استثمار و استعمار کرد و چطور نظام فئودالی را برای این منظور کنار زد چون بازده ارتجاعی خوبی ندارد! مارکسیستها تاریخ را بد فهمیده اند و بد توضیح میدهند.
.
آنارشیست-کمونیست
پاسخ به این کامنت:
“مشی مجاهد و چریک هر دو آنارشیستی بود چون از طریق ترور و انفجار قصد سرنگونی دولت دیکتاتوری شاه را داشتند و عمرشان کوتاه بود و …”
.
مجاهد اسلامی بود و فدائی مارکسیست. بعضی از آنارشیستها در دوره کوتاهی اعتقاد به مشی چریکی پیدا کردند اما اکثر آنها به مشی توده ای روی آوردند. اگر آنارشیستی باشد که به مشی چریکی اعتقاد داشته باشد، اشتباه میکند و راه درستی نمی رود.
.
روش ترور همیشه روش دولتها بوده است برای حفظ حاکمیت صاحبان اقتدار.
تروریسم نمیتواند در خدمت انقلاب علیه استثمارگری و استعمارگری باشد.
.
ضد-اقتدار
مشی مجاهد و چریک هر دو آنارشیستی بود چون از طریق ترور و انفجار قصد سرنگونی دولت دیکتاتوری شاه را داشتند و عمرشان کوتاه بود و با زمان کوتا و کارهای کوچک می خواستند به نتایح بزرگ برسند و عجله داشتند و بی حوصله بودند و پیگیر نبودند و فکر میکردند اگر گروههای چریکی زیاد شوند یکروز میتوانند به ارتشهای کوچ تبدیل شوند و انوقت مردم می آیند و رهبری انها را برای ادامه مبارزه قبول میکنند. یعنی هم انارشیست بودند و هم اتوپیست و هم رمانتیک. دلیل ان خرده بورژوا بودن انان از نظر طبقاتی بود . محصول جامعه نیمه روستایی و نیمه شهری و مذهبی.
ضد0اقتدار
اگر سازمان چریکهای فدائی خلق پیروز می شد، تبدیل می شد به حزب بلشویک ایرانی و حزبش به بهانه کارگری بودن دیکتاتوری مارکسیستی نوع استالینیستی اعمال میکرد که امروز توسط آدمهای صادق بعنوان جامعه دیکتاتوری سرمایه داری دولتی شناخته می شود نه جامعه سوسیالیستی.
مشی چریکی در حقیقت یک مشی کاملا ضد کارگری و ضد انقلابی بود چون کمونیستهای جوان را تشویق میکرد که بجای رفتن به درون توده ها و شرکت در سازمان یابی ضد ارتجاع در جامعه، از کارگران دور شوند و خود را در خانه های تیمی ایزوله کنند و نقشه ترور مرتجعین را بکشند.
آنها فکر میکردند که استالین یک مارکسیست انقلابی است نه یک جنایتکار مرتجع و ارباب سرمایه داری دولتی. برای همین نمی توان شک کرد که روابط درونی این سازمان با رابطه استالین و زیر دستهایش فرقی داشت. حتی امروز هم در این سن و سال و با انشعابات فراوان یک ارزیابی از علت شکست خوردن خود و هیچ بودنشان بعد از سرنگونی شاه و هیچ شدن دولتهای بلوک شرق و سرنگون شدن احزاب مارکسیستی اش ندارند. از مائو هم طرفداری میکردند اما هنوز هم نمیتوانند توضیح بدهند که جرا این حزب هم شد حزب سرمایه داری دولتی و خصوصی.
خیر،
اصلا راه سازمان چریکهای فدائی خلق را نباید رفت چون اصلا راه شناخت جامعه و تغییر آن نیست.
این سازمان ترجیح میدهد خانه تیمی درست کند و عملیات نظامی کند تا در درون زندگی توده ها باشد و گره های شناختی انقلاب را باز کنند. این سازمان درکی از شناخت ندارد. اعضای این سازمان چون از توده ها دور می شوند، هرگز جامعه را نمی فهمند. اگر جامعه را می فهمیدند می دیدند که بردگان مزدی روسبه تحت حاکمین دیکتاتوری مارکسیستهای حزب کمونیست ش از تعیین سرنوشت اجتماعی خود محروم شده بودند. برای همین است که هنوز در دهه ۴۰ زندگی میکنند. هنوز در خانه های تیمی هستند. روسیه حزب کمونیست از هم پاشیده شده اما تاثیری در دگم اعضای این سازمان نکذاشته. کلا مارکسیسم (نه مارکس)، بلشویسم و بدتر نوع چریکی اش، سخت سری و عدم انعطاف و دگم پرستی ست.
در خانه تیمی بودن یک نوع ارباب بودن است. همیشه خود را بعلت انقلابی بودن و فدائی بودن تافته جدا بافته می بینی. حتی اگر پیروز شوی خود را مستحق حکومت کردن و ارباب بودن. چنین ذهنیتی که در میان مارکسیستها بوفور یافت می شود، در ایده فدائی به عرش اعلا می رسد. وقتی افراد دارای این ذهنیت قدرت سیاسی بگیرند، دیکتاتوری دوست دارند و رقیب را مثل استالین می کشند و اعدام میکنند تا جدائی خود را از توده ها حفظ کنند. برای همین عاشق دولت هستند چون دولت آنها را از توده ها دور میکند و کار آنها می شود سیاست گذاری زیر باد کولر و شوفاژ گرم. هر چه باشد، خانه تیمی هم از فلزات سرد کارخانه آرامش بخش تر است. کارگری نکرده اند نمی فهمند و یا اکر کارکر بودند به خانه تیمی رفته اند تا کارگری نکنند.
راه این سازمان راه سرمایه داری دولتی است نه راه انقلاب کمونیستی.
ارتجاعی بودن رژیم شاه و جمهوری اسلامی، استالین را و جامعه دیکتاتوری بلشویکی لنینی را انقلابی نمیکند. تفاوت حاکمیت بلشویکها با حاکمیت شاه و خمینی و حاکمیت دموکراسی های غربی امپریالیستی فقط تفاوت در فریب دادن کارکران برای ارباب آنها شدن است.
آنارشیست-کمونیست