گرایشات گوناگون در طبقه کارگر ایران – هادی میتروی
طبقه کارگر ایران بمثابه حلقه ای از زنجیره تولید جهانی، از تشابهات و تفاوت هایی با طبقه کارگر دیگر کشورهای جهان برخوردار است. این قلم سعی می کند در مختصرترین شکل ممکن به عمده ترین تشابهات و تفاوت های طبقه کارگر ایران با دیگر هموندان خود در دیگر کشورهای جهان بپردازد.
در آغاز در حد امکان به تشابهات خواهم پرداخت:
– بدنبال تجزیه ایدیولوژیک طبقه کارگر در دوران جنگ سرد و شکست تجربیات انقلابی قرن گذشته از یک سو و بل گرفتن بورژوازی از این شکست ها و جهانی کردن تبلیغات «نت ورک» سیستم امپریالیستی در نفس اسوسیالیسم و حماسه سرایی از جاودانگی امپریالیسم، اکثریت کارگران فعال یا نسبت به سوسیالیسم بدبین شده اند و یا با دیده شک و تردید به سوسیالیسم و وظایفآجل پرولتاریا مینگرند.
– با آنچه گفته شد اگرچه در همه کشورها اکثریت طبقه کارگر پا بر زمین دارد و خواستار بهبود شرایط کار، کم کردن ساعات، کم کردن روزهای کار هفتگی برای زندگی بهتر، صرف وقت بیشتر با خانواده و بالا بردن قدرت خرید خود هستند و بر خواست های حداق حداقلی (۱) خود پا می فشارند اما برای همین خواست های عاجل و سازماندهی حهت مشارکت در مبارزات طبقاتی ترجیح می دهند نمایندگان خود را به مصاف بورژوازی حاکم بفرستند و به مشارکت مستقیم و دایمی در مبارزه طبقاتی بر علیه بورژوازی تمایلی نشان نمی دهند.
– در کشورهایی که نویسنده با طبقه کارگر آن آشنایی دارد، اگرچه اکثریت طبقه کارگر به مطالبات عاجل خود توجه دارد ولی تنها اقلیتی از طبقه کارگر به گذار از جامعه سرمایهداری و کیفیتی نوین در زندگی توجه دارد.
– بر مبنای رشد نیروهای مولده، میزان آگاهی طبقاتی طبقاتی ناشی از این رشد و به نسبت توانایی بورژوازی هر کشور در کمتر ظالمانه تقسیم کردن ثروت، این اقلیت از پرولتاریای هر کشور که به گذار از وضع موجود، درانداختن جهانی دیگر و نقش خود در روند درانداختن جهانی دیگر توجه دارد، طبیعتاً در کشورهای گوناگون جهان متفاوت است.
– آنچه مسلم است این درصد کوچک از کارگران پیشرو و فعالان سوسیالیست در صورت عدم تشکل و نداشتن سازماندهی مناسب در هر جغرافیا، قادر به دخالت موثر در زندگی اجتماعی نخواهند بود. اما همین اقلیت کوچک با سازماندهی خود در هستهها و گروههای سوسیالیستی در محل کار و زندگی، می تواند نقش موثری در ارتقا آگاهی طبقاتی و گسترش مبارزات روزمره ایفا کنند و نهایتاً در صورت بروز موقعیت انقلابی، بمثابه موتوری کوچک، موتور بزرگ اکثریت عظیم تولیدکنندگان هر کشور را بمثابه فاعل درانداختن جهانی دیگر بحرکت درآورد و به مقصد رساند!
و اما تفاوت ها:
تفاوت های موقعیت عینی و ذهنی طبقه کارگر ایران با پرولتاریای دیگر کشورهای جهان، در وضعیت تولید هر کشور و بتبع آن میزان رشد نیروهای مولد هر کشور متفاوت است. به باور نویسنده اگر جهان کنونی را به دو جهان «مراکز سرمایه» یا کشورهای پیشرفته امپریالیستی و جهان کشورهای عقب مانده «پبرامون سرمایه» تقسیم کنیم، ایران از سده گذشته؛ چه قبل و چه بعد از انقلاب؛ از جمله کشورهایی ست که بورژوازی نوپای آن، با توسل به منابع زیرزمینی غنی، جمعیت کم و وسعت کشور، موقعیت جغرافیایی-سیاسی و فرهنگ غنی، همزیستی اند هزار ساله ساکنان این فلات پهناور، همواره قصد صعود به میان کشورهای پیشرفته صنعتی جهان را داشته است.
این کوشش تاریخی بورژوازی ایران با انقلاب بهمنماه و تسلط عقب مانده ترین قشر بورژوازی ایران بر کل سیاست و بشکست کشاندن آخرین انقلاب تاریخ بشریت با تقبیح مدرنیته و تحسین تحجر دچار سکته جدی شده است!
با پیش گرفتن سیاست آمریکا ستیزی و ضدیت همه جانبه با دستاوردهای تاریخی بشر؛ از اعلامیه جهانشمول حقوق بشر تا قوانین جهانی حقوق کارگران تا برابری همه شهروندان در مقابل قانون؛ همگی بزیر سوال رفتند و بورژوازی عقب مانده در حال زوال تاریخی حاکم، با جازدن مبارزه ضدمدرنیته و برضد دستاوردهای تاریخی بشر بجای مبارزه ضدامپریالیستی، به کاسه لیسی از سوسیالیسم واقعاً ناموجود پرداخت و سرنوشت خود را به نظام متزلزل در حال فروپاشی کشور شمالی ایران گره زد!
بدرک نویسنده چنین موضعگیری جهانی بزرگترین اشتباه تاریخی حاکمیت مذهبی ایران بود که تمامیت بورژوازی ایران تا همین امروز تاوان این اشتباه تاریخی را پس می دهد. به باور نویسنده این پوست خربزه ای بود که در دوران جنگ سرد طرفداران پیمان ورشو از یک سو و طرفداران تیوری سه جهان از سوی دیگر بطور گازانبری و همزمان زیر پای بخش تازه بقدرت رسیده بورژوازی ایران گذاشتند و هر دو جناح که شعار «لا شرقیه، لا غربیه، اسلامیه اسلامیه» سر داده بودند با کله به دامن بوروکراسی سوسیالیسم واقعاً ناموجود غلطیدند. در تداوم این روند و فروپاشی سوسیالیسم ناموجود و رشد بورژوازی تشنه ثروت و قدرت اژدهای زرد تا امروز، بورژوازی حاکم بر ایران تلو تلو خوران تقاص لغزیدن بر این پوست خربزه ها را پس می دهد!
از این روست که حاکمیت مذهبی ایران برای حفظ اقتدار خود و در وحشت از قلیان خشم توده ها و روبرو شدن با انقلابی دیگر، به طرح لزوم ارتباط «متعادل» با شیطان بزرگ حتی در صدا و سیمای هسته اصلی قدرت در ایران برآمده است. اینکه آیا حاکمیت مذهبی ایران برای حفظ خود، کماکان ظرفیت و توان تغییر استراتژیک در سیاست شرقی و نزدیکی به غرب را دارد و یا ندارد، امری ست که برای این قلم قابل پیش بینی نیست اما تصمیم به چنین تغییری در سیاست کلان خارجی ایران، اگر بخواهد صورت گیرد نهایتاً در دولت ۱۴م قطعی و اجرایی خواهد شد.
غرض از این مقدمات اشاره به کلان سیاست های بورژوازی در طول قرن گذشته و آغاز قرن کنونی بود تا به واکنش این سیاست ها در درون طبقه کارگر جوان و آگاه ایران برسم. با توجه به ویژگیهای عقب ماندگی از یک سو و شم طبقاتی بورژوازی دلال -رانتی-نظامی ایران برای بقاء، این بورژوازی با پیش گرفتن سیاست ضد مدرنیته و غرب، بخشی از نیروهای کارگری مذهبی «ضدامپریالیست» جامعه را همچنان بمثابه سیاهی لشگر مورد سوءاستفاده قرار می دهد و اگرچه این بخش از کارگران گوشت دم توپ هسته اصلی قدرت در ایران نمی شوند و به جنگهای نیابتی در کشورهای همسایه نزول اجلال نمی فرمایند اما بمثابه موریانه در درون طبقه کارگر ایران حضور دارند و به بهانه های مختلف نه تنها در سازماندهی مستقل کارگران ایران سنگ اندازی می کنند بلکه در هر تند پیچ تاریخی بیاری حاکمیت مذهبی ایران می شتابند و در همکاری مستقیم با سه سازمان اطلاعاتی حاکمیت مذهبی، به معرفی کارگران فعال در مراکز تولیدی و خدماتی دست می زنند!
بی تردید وجود چنین ستون پنجمی در میان کارگران که خود را ضدامپریالیست و مبارز و محق می داند و با سری برافراشته به جاسوسی مستمر برای بورژوازی عقب مانده و سرکوبگر ایران می پردازد، تحفه ای ست که در بازار مکاره بورژوازی هیچ کشور دیگر جهان وجود ندارد!
بنظر نویسنده وجود چنین قشری از جاسوسان مفتخر و سربلند « خود ضدامپریالیست بین» با عقب ماندگی های مذهبی در میان اقشار و حرفه های گوناگون طبقه کارگر ایران «سعادت الهی» برای بورژوازی ایران است تا شقاوت اقتصادی و ماجراجویی های سیاسی حاکمیت مذهبی ایران را توجیه و تضمین کند و تداوم بخشد.
به باور نویسنده برای سازماندهی و مشارکت در مبارزات روزمره توده ها در نخستین گام بایستی از هرگونه تماس و رابطه با این جاسوسان «سربلند» از خود راضی بی شرم برحذر باشیم و بفهمیم که خطر حضور چنین خاینانی در میان طبقه کارگر، اگر از خود بورژوازی بنجل ایران بیشتر نباشد کمتر نیست!
خب اگر این خطر را بفهمیم و جدی بگیریم نخستین دستاورد آن فهم این موضوع است که در ایران نمی توانیم بطور مثال بشکل جلیقه زردها و یا کارگران حمل و نقل در فرانسه و یا صنایع فولاد سوید و یا دیگر تشکل های حرفه ای و اتحادیه ای علنی که در کشورهای امپریالیستی وجود دارند خود را سازماندهی کنیم و به جنگ کارفرما و دولت سرکوبگر بورژوازی ایران رویم!
تجربه تاریخی و تجربه خود نویسنده نشان می دهد که با رعایت مسایل امنیتی و آشنایی با اصول مبارزه با پلیس سیاسی از طریق کشف نقاط قوت و نقاط ضعف پلیس سیاسی هر کشور؛ و بویژه عدم استفاده ساده سازانه کودکانه از امکانات ارتباطات جهان دیجیتال؛ می توانیم با تشکیل هسته ها و گروه های سوسیالیستی در محل کار و زندگی خود، از دید پلیس سیاسی و جاسوسان بی شرم «ضدامریالیست»ش در امان بمانیم و بطور دایمی در مبارزه طبقاتی شرکت فعال داشته باشیم و همزمان به آموزش درونی و بیرونی سوسیالیسم در هسته ها و گروه های سوسیالیستی، ادامه دهیم.
فراموش نکنیم که در درون قشر متخصص و مرفه طبقه کارگر ایران گرایش غیرپرولتری دیگری نیز وجود دارد که سراپا شیفته غرب است. اگرچه ضدمذهب و ضد حاکمیت مذهبی ایران است، اما امپریالیسم جهانی و سیاست های اقتصادی و جنگی آنرا تحت لوای «اقتصاد آزاد» و «کمک های بشردوستانه» تحسین می کند. دولت های امپریالیستی را آزاد و پیشرفته و دموکرات و لاییک می داند و خلاصه اینکه گویی کشورهای امپریالیستی بهشت روی زمین هستند و خلاصه کوشش کنیم بعد از اسراییل ایران را ایالت ۵۲م آمریکا کنیم!
نویسنده مقیم فرانسه و دیگر کارگران تبعیدی ایرانی که بمدت چهار دهه در جوامع گوناگون امپریالیستی کار و زندگی کرده ایم می توانیم شهادت دهیم که آری در آغاز هزاره سوم این کشورها، از جمله آمریکا و ایران و فرانسه، بهشت اقلیت کوچک سرمایهداران و خانواده های تی تیش مامانی آنها و همزمان جهنمی برای بخش بزرگتری از همین جوامع است!
می توانیم شهادت دهیم که اقلیت بزرگی از شهروندان همین کشورها؛ بویژه در حاشیه شهرهای بزرگ؛ بطور روزمره با تبعیض و فقر و عدم امنیت شغلی و تشویش برای آینده فرزندان خود مواجه هستند. با آنچه گفته شد این دسته از کارگران یقه سپید عاشق امپریالیسم و ضدسوسیالیسم، خطری بزرگ برای آینده ایران و در فردای بزیر کشیدن حاکمیت مذهبی ایران هستند. از این رو دوست و همراه پرولتاریای ایران در راه کسب تمامی قدرت بحساب نمی آیند و در شرایط امروز ایران شایسته است از این گرایش یقه سپید راست دوری کنیم و سد امنیتی خود را در مقابل این دسته از کارگران نیز مستحکم کنیم.
تفاوت دیگر جنبش کارگری ایران با سایر کشورها در عدم وجود گرایشات آنارشیستی و ولونتاریستی در درون طبقه کارگر ایران است. این گرایشات عجول و اراده گرا اگرچه کماکان در خارج از محیط کار؛ بویژه در مدارس و دانشگاهها؛ و در میان نسل جوان و بویژه نوجوانان ایران وجود دارند اما خوشبختانه در میان کارگران حضور چشمگیر ندارند و در به انحراف کشاندن سیاسی، تشکیلاتی و مبارزاتی طبقه کارگر ایران، نقش موثر ندارند.
با آنچه گفته شد و با امید به آینده ای روشن، سال نو کارگری را به همه سوسیالیست های ایران و جهان تبریک می گویم و دست شما را در ایجاد هسته ها و گروههای سوسیالیستی بگرمی می فشارم.
پاینده باشید رفقا!
(۱)
به اطلاعیه ۱۲ ماده ای حداقلی تشکل های های مدنی ایران در بهمن ماه ۱۴۰۱ مراجعه کنیم.
هادی میتروی
فرانسه در تبعید
اول ماه مه ۱۴۰۳
hadi.mitravi@yahoo.com
در باره استفاده ازکلمه والانتاریست علیه آنارشیستها در ایم مقاله کاملا ضد علمی.
مارکسیستهامیگویند آنارشیستها والانتاریست هستند که خیلی بد است!!!
این چرند گوئی مارکسیستی هم از فرضیه گنگ و معجول ماتریالیسم تاریخی است. در حقیقت این خود مارکس و انگلس بودند (نه جناب میتروی) که درک غلطی از تکامل انسان داشتند و آنرا با تکامل باکتری و ویروس و حشرات اشتباه گرفتند (البته با تناقض گوئی بسیار زیاد). اشاره کنم که حیوانات هم، هم تولید دارند و هم اقتصاد.
کارکرد و رشد عقلی-عملی انسان به این صورت است:
ابتدا تصور آنچیزی را که برای حیات و رفاهشان مهم است که وجود خارجی داشته باشد را بصورت تجریدی در ذهن می سازند. حتی قدمهای عملی آنرا را هم در ذهن می آفرینند. این روند فرضیه سازی است. این فرضیه ممکن است عملی باشد و یا نباشد. بعد از ساخت فرضیه در ذهن، انسانها از طریق فعالیت جسمی سعی میکنند آن را تحقق عینی ببخشند بطوریکه قابل مصرف باشد، اگر نتیجه محقق شد، آن فرضیه برایشان بصورت چیزی در می آید که میگوئیم حقیقت و یا تئوری. مثلا تئوری تیز کردن سنک برای شکار و یا فعالیتهای دیگر. اگر موفق نشدند، یا از بین می روند و یا رفاه پیدا نمیکنند و ممکن است فرضیه ناموفق را تغییر دهند تا موفق شوند. تا به امروز، انسانها در موارد بسیار زیادی موفق بوده اند و اثبات آن مشاهده وضع فعلی فرهنگی انسان است.
حداقل دو مطلب مهم در نظریه ای که ذکر شد وجود دارد، 1 – تکامل فرهنگی انسان را توضیح میدهد. 2 – نشان میدهد که اراده نقش کلیدی در شناخت و تکامل انسان دارد. اولی را باشد برای بعد. در دومی، چه فرضیه سازی و چه فعالیت جسمی برای تحقق فرضیه از طریق اراده صورت میگیرد، حال چه بصورت فردی و یا بصورت جمعی. پس، ارادهگرا (والانتاریست) خواندن آنارشیستها در حقیقت اشاره به درستی عقیده آنارشیستها (حداقل من) و غلط بودن فرضیه مثل حشره بودن تکامل انسانها توسط مارکسیستهاست. نظریه تکامل مارکسیستی حتی تکامل گاو و پلنگ را هم توضیح نمیدهد چه برسد به انسان. نیروهای مولده در حیوانات هم رشد میکند. آن را چطور توضیح میدهید؟ تفاوت آنرا با رشد نیروهای مولده انسانها توضیح بدهید، خواهید دید که خود را در چه کلاف سردگمی مشغول کرده اید و با مذهب سازی از افکار مارکس، به جنبش کمونیستی زنان و کارگران گند زده اید.
آنارشیست
میخوانیم:
.
“می توانیم شهادت دهیم که اقلیت بزرگی از شهروندان همین کشورها؛ بویژه در حاشیه شهرهای بزرگ؛ بطور روزمره با تبعیض و فقر و عدم امنیت شغلی و تشویش برای آینده فرزندان خود مواجه هستند. با آنچه گفته شد این دسته از کارگران یقه سپید عاشق امپریالیسم و ضدسوسیالیسم، خطری بزرگ برای آینده ایران و در فردای بزیر کشیدن حاکمیت مذهبی ایران هستند. از این رو دوست و همراه پرولتاریای ایران در راه کسب تمامی قدرت بحساب نمی آیند و در شرایط امروز ایران شایسته است از این گرایش یقه سپید راست دوری کنیم و سد امنیتی خود را در مقابل این دسته از کارگران نیز مستحکم کنیم.”
.
حال چطور کارگران یقیه سفید کارگر هستند اما بر اساس رشد نیروهای مولده، آگاهی طبقاتی یعنی آگاهی کمونیستی ندارند؟ مثلا آقای چامسکی و صدها کارگر مدرس دانشگاهها و محققات آنارشیست و کمونیست و مارکسیست که یقه سفید هستند، آگاهی طبقاتی ندارند اما خود نویسنده آگاهی طبقاتی دارد. یکدفعه کارگران ایران شدند پرولتاریای ایران. احتمالا در ذهن ایشون، پرولتاریای ایران طبقه کارکر ایران نیستند، قسمت غیر یقیه سفید هستند. خوب اگر اینجور است، چرا قسمت غیر یقیه سفید کارگران ایران و خاورمیانه، قسمتی دارد که طرفدار حزب الله و خمینی و القاعده و جهاد اسلامی و سایرین هستند؟ چرا قسمت غیر یقه سفید پرولتاریای غرب میلیون میلیون میروند کلیسا و به کلیساها پول میدهند و در رای گیری امپریالیستها به امپریالیستها رای میدهند.
.
ببینید که جطور ماتریالیسم تاریخی موجب شده که افکار مارکسیستها پر بشود از خزعبلات غیر مستدل و غیر واقعی برای وصله پینه فرضیه ای گنگ و در حقیقت بدون دفاع.
.
حال “سد امنیتی” در گفته ایشون.
.
اینهم از حزب سازی و قدرت سازی و دولت سازی است. فردا که ایشون قدرت سیاسی پیدا کرد، یعنی دولت درست کرد، ساواک مارکسیستی استالینی درست میکند تا کارگر یقیه سفید را از کارگر غیر یقه سفید جدا کند تا رهبران باسواد و متکبر و مقلد مثل مارکس و انگلس و لنین و مائو جامعه کمونیستی درست کنند. باید بوخارین را اعدام کرد، این سد امنیتی پرولتاریاست!!! نه آقا، کنه افکار مثلا انقلابی شما همان کنه افکار مالک شرکتها و رئیس شرکتها هست. انقلاب شما، حاکمشدن بر کارگران است، همان که بوکانین آنارشیست با آن کم سوادی در مورد مارکس و مارکسیستها گفت. گفت اینها میخواهند بشوند آقای کارگران. البته، دقیقا هم همان شد.
.
خب، حال،
.
پرولتاریای غیر یقه سفید از کجا آگاهی طبقاتی (منظور ایشون از آگاهی طبقاتی مارکسیست شدن است) پیدا میکند؟ از رشد نیروهای مولده و یا از آثار و ترجمه های کتابها و مقالات و سازماندهی حزبی توسط یقیه سفیدهای کارگران؟ اگر اولی باشد، الان در جامعه کمونیستی مارکسیستی بودیم. اگر دومی هست، پس مارکسیست شدن کارگران نه وابسته به رشد نیروهای مولده ، بلکه وابسته به قسمت یقیه سفیدهاست. البته بدتر از یقیه سفید هم داریم، انگلس، که بورژوا بود.
.
این مارکسیستها در بحران فکری بسر می برند و برای توجیه سردگمی خود یکی تو سر آنارشیستها می زنند:
.
“تفاوت دیگر جنبش کارگری ایران با سایر کشورها در عدم وجود گرایشات آنارشیستی و ولونتاریستی در درون طبقه کارگر ایران است. این گرایشات عجول و اراده گرا اگرچه کماکان در خارج از محیط کار؛ بویژه در مدارس و دانشگاهها؛ و در میان نسل جوان و بویژه نوجوانان ایران وجود دارند اما خوشبختانه در میان کارگران حضور چشمگیر ندارند و در به انحراف کشاندن سیاسی، تشکیلاتی و مبارزاتی طبقه کارگر ایران، نقش موثر ندارند.”
.
البته ایشون درست می فرمایند، این مارکسیستها هستند که مبارزات زنان و کارگران را به سمت رهبری رئسهای حزبی مارکسیست به انحراف می کشانند.
.
کارگران، از مارکسیستها دوری کنیدکه هیچ جیز نیستند جز بورژواهای دولتی. حزب آنها، دولت تک حزبی استالینی مارکس خواهد بود. دشمنی بعضی از مارکسیستها با استالین فقط در این است که توسط او سرکوب شده اند. استالین هم بخاطر پرولتاریا “سد امنیتی” مقاله را بکار برد.
.
آنارشیست
یکی از بدبختی های جنبش رادیکال زنان و کارگران ایران عدم وجود کمونیسم آنارشیستی و وابستگی آن به مارکسیسم یعنی اصول دین سازی از افکار مارکس است.
میخوانیم:
“بر مبنای رشد نیروهای مولده، میزان آگاهی طبقاتی طبقاتی ناشی از این رشد و به نسبت توانایی بورژوازی هر کشور در کمتر ظالمانه تقسیم کردن ثروت، این اقلیت از پرولتاریای هر کشور که به گذار از وضع موجود، درانداختن جهانی دیگر و نقش خود در روند درانداختن جهانی دیگر توجه دارد، طبیعتاً در کشورهای گوناگون جهان متفاوت است.”
اگر رشد نیروهای مولده درجه آگاهی را تعیین میکند، چطور ایده انقلاب مارکسی در کشوری بوجود آمد که بورژوازی اش هنوز هیچ قدرتی نداشت؟ چطور وقتی مارکس به انگلیس رفت، طبقه کارگر انگلیس که بورژوازی اش از لحاظ تولیدی پیشرفته ترین بود، اصلا دنبال مارکس نرفت و هنوز هم نرفته؟ اصلا، کمونیسم چه ربطی دارد به طبقه کارگر. ایده کمونیسم در هر نوع شیوه استثماری وجود داشته است. هر مارکسیستی به این سه سئوال جواب بدهد، خود بخود اصل فرضیه ماتریالیسم تاریخی مارکس را رد میکند و در واقع مارکسیستها خودشان دایم در حال رد کردن آن تز ناقص الخلقه اند. البته تفسیری وجود دارد که تفسیر سطحی نوبسنده از ماتریالیسم تاریخی نیست، ولی آن تفسیر هم کمکی نمیکند.
بعلاوه به فکر نویسنده به نوشتن جمله مورد نظر فکر کنید. می بینیم دچار دشواری زیادی شده است که توضیح بدهد چطور رشد نیروهای مولده آگاهی طبقاتی طبقه کارگر را تعیین میکند. در انتها، اما می بینیم چیزی جز جملات بی معنی ننوشته است.
خوشبختانه ما در دورانی زندگی می کنیم که مارکسبسم بعنوان ایدئولوژی بخش دولتی سرمایه داری توسط خودشان و نولیبرالیستها کاملا ورشکسته شده است.
مطالب بی محتوا و غیر مستدل در مقاله زیاد است و مقاله ایمانی است نه علمی.
آنارشیست