کرکره ی ولایت پائین کشید
بهنام چنگائی
کرکره ی ولایت پائین کشید
با آمدن خمینی دروغگو و دین دولتی او خاموشی در روز روشن، و خردکشی بیاری مذهب شهیدپرور در پهنه کشور حاکم بی رقیب شد و جان نسل جوان پس از فروپاشی یکه تازی شاه و سپس در آن فرصت، نه که پویا و شکوفانشد که جوانان با ترفندهای مذهبی، با خرافه های تاریخی و گزافه سرائی های سیستماتیک به دوران جنگ یزید خونخوار و افسانه های حسین مظلوم بازگردانده شدند و شعار حسین حسین پناه ما، در ژرفای روان ساده دلان بیش از گذشته های 1400 ساله نشست و دردا در بخشی از ساده دلان ژرف تر ریشه دواند. فاجعه ایکه خودباوری انسانمدار را در تونل های تاریک و ترسناک دین و بنام خدا روزبروز کشت و سردمداری ولائی ـ آخوندی را بسادگی در گستره کشور بالاند و تا عرش اعلا، یا همین بهشت زمینی که امروزه این قوم انگل در کشور دارند کشاند و بالابرد.
همزمان با سروری مطلق، و مدیریت راهبری بر چاه های نفت، گاز و مواد کانی ـ معدنی و … و فروش دلبخواه آنها، پایگاه قدرت دین دولتی ملاها چنان بالارفت که آنها بی نیاز از یاری مردم گشته و خود خدای زمین شدند. همچنین توهم ساختن امپراتوری ولائی ـ شیعی در پهنه ی جهان اسلام، و پرداختن به چنین خودبزرگ بینی ای، اهداف آنان را برای زندگی ما روزبروز بسیار هراسناکتر و مرگبارتر از پیش ساخت، و این برتریجوئی مذهبی، دشمن افکنی ها و ویرانگری ها مشوف ها، رقبا و یاوران دیگری را نیز در منطقه و جهان یافت و ستیز عقیدتی آنان با ما را برانگیخت و بازتاب های تاکنونی آن به ضرر کشور و زندکی همگی ما بوده وبه پیش رفته و این “چالش دیگران ستیزی” ها در منطقه اگرچه پوشیده، اما تخم نفاق اش کاشته شده و همواره نیز در میان همسایگان مان رویندگی نگرانبخشی داشته و یافته است.
در حالیکه جهان اسلام شیعی و این سیاست ولائی جز ضدبشری نیست. زیراکه بسود مردم کارمزد و تنگدست و زمیگیرشده نبوده و نمی باشد، و تنها آب به آسیاب جهانخواران میلیتاریست و امپریالیسم آمریکا و یاران او ریزانده و می ریزد که این سود نیز برای تک تک آنان چنان شگرف بوده و با آمدن داعش ها و طالبان ها و …دوام پیاپی داشته و دارد که آنها نیز اگر مغز خر نخورده باشند، از دید من، هرگز نمی خواهند این رژیم فاشیست و ضدبشری توسط کارگران و توده های بی آب و برق و نان و … سرنگون شود؛ چه رسد به اینکه خود آنرا بنام دمکراسی خواهی به زیرکشند!. بهررو رویا امپراتوری شیعی و چنین توهمی از دوران خمینی ست که با جنگ هشت ساله آغازشد. کسی که می گفت: ” راه قدس از کربلا” می گذرد، و این نگرش کور تا همینک خامنه ای دوام آورده و اشتلم پوچ و چندش برانگیز سرکردگی بر جهان اسلام را پیوسته برنامه ریزی کرده و اگر هم باند خامنه ای می توانست که دیگر نمی تواند، پیگیری اش می کردند، و دست از آن برنمی داشتند. در حالیکه رسیدن به این هدف، برای مردم جز پاکبازی هستی، جز زندگی بی برو بار خونین و جز تباهی و نابودی مطلق چیزی ببارنیاورده، و خسارت ها و آسیب های بی پایان آن همچنان ادامه دارد که جنگ 12 روزه نتانیاهو و خامنه ای یکی از نشانه های بارز و بسیار گرانبار آن می باشد.
بنابرین می بینیم که کرکره ی قدرت در خلافتگاه ولایت پائین کشیده شده است، و این تاکتیک برای ندیده شدن وجود خامنه ای در سیاست تاریک رو به پیش و بسیار پرآشوب فردا آن برای این آقا و باندش تدارک دیده شده که در صورت تکرار جنگ، و ضرورت فرار دوباره ی این امام، گریزش آسانترشود و پیشبرد بی دردسرآن نیز با ایجاد شورای دفاع کشور که هفته پیش تصویب گشت، پزشکیان کاسه لیس و دنباله رواش رئیس آن شورا شده است. از این رو سیاست شکننده ی آینده نمی تواند همچون پیش در دست ولایت، و تنها باند مافیائی او برجابماند، چراکه تلنبار مشکل ها و اختلاف ها برجسته و از پیشترها سازش ناپذیرترمی باشد. اگرچه می دانیم سرگردگان رژیم با تفاوت های اندکی همان های پنهان و آشکاریند که بودند، ولی چگونگی راهبردهای سیاسی آینده، بی گمان دچار دگرگونی و دستخوش جابجائی های جبران ناپذیری از جنگ های قدرت و ثروت درونی هستند که بازتاب های آتی آن دیر یا زود خوشباوری بسیاری را شوکه خواهدکرد. از رویدادها و آنچه که دیده می شود، و می توان از آنها برداشت درازمدتی از سیاست کلان دین دولتی داشت، این است که باندی که توانست “روزبه وادی” را اعدام کند، این جریان مافیائی در قطب بندی کنونی دشمنان و رقبای گردن کلفتی دارد که آنها در بالای قدرتند که چگونگی رودرروئی های ناگزیر کنونی و آتی را در برابر هم رقم خواهندزد و همچنین چسانی زودتر سرنگونی رژیم را بالابردن جایگاه مبارزه کارگری ـ توده ای را انگیزه مندتر کرده و خواهندکرد. اینان و رهبرشان دیگر نمی تواند و نباید هم بتوانند همچون گذشته ها ما را فریب دهند و ما نیز نیابد فریب ترفندهای خدائی ـ آسمانی ریاکارانه ی آنها شویم. راه رهائی و مبارزه اجتماعی را تنها با شناختن و شناساندن درست این باندهای فاسد و هموندان رنگین شان می توان دید، هموارترکرد و راه پیروزی سیاست خودمدیریتی و مردمی را در برابرشان آگاهانه کلان مهیاترکرد. درین مسیر شناخته شده راه طیف ملی مذهبی ها، ناسیونالیست ها و شاه الهی و… یکی ست و باید افشا و رسوای شان کرد.
این رژیم فاسد و خرابکار و باندباز نه تنها زندگی ما و مسلمان خود را بخاک سیاه نشانده، که همچنین دمار از روزگار دین و دینمداران ریز و درشت بساط ولائی، و همه ی هموندان بساط دین دولتی و تاکنونی خود را هم درآورده است. و شاید با اینهمه شکست ها امروزه می رود که شرم کند و بیش ازین دم از قله های پیروزی فاشیسم ولائی نزد، از بلندپروازی های خیالی و مرگبار توده ای دست بردارد و خودبرتربینی های بی آبرویش را که بیجا بوده و برجا نیستند بخاک سیاه ابدی بسپارد. این رژیم با بنیادگرائی های نابخردانه و نادانپرورانه، مردم را اسیر و زندگی شان را ناگزیر به در جازدن کرده و می کند؛ و این رژیم با نیرنگ های واپسگرایانه کلاه بر سر ساده دلان می گذارد و دیری ست که جان و روان مردمی را درین خرابکده های اسلامی گرفته و کشته، شادی و شادمانی را بخاک غزا و گریه سپرده، و راستگوئی و راست آزمائی را به چندش کشیده، و زن ستیزی بیمارگونه اش چنان وخیم بوده که دارد از زنان راهبران فردائی می سازد که به یاری و مدیریت آنان مبارزه اجتماعی ـ طبقاتی پیروزشود و زنان نه تنها برابری حقوقی ـ انسانی داشته باشند که راهبران جامعه ای برابر و همبسته و همکار بوجودآورند.
کارگران و کشاورزان و زنان و جوانان و مردم بی آب و بی برق و گرسنه، و آنهم داغدار و بیزار از زمین و زمان خودکامگان، دیگر برای همیشه بیدارشده اند و با تجربه های گرانی که از خودکامگان شاهی و شیخی داشته و دارند، هریک بخوبی پی برده اند که فاشیسم ولائی بسان یکه تازی شاهی بوده که جز تحمیل خاموشی اراده اجتماعی و برپائی دکان بردگی و فرمانبرداری توده ها برای شاهان و ملایان رژیم شان هدفی دیگر نداشته، و از همینرو هر شکلی از اشکال خودکامگی آنانرا برای همیشه برنمی تابند و در پی چشم اندازی اجتماعی و آنهم با ساختار طبقاتی، شورائی و خودمدیریتی اند تا مگر بتوانند سرنوشت خویش را خود بدست گیرند. ( خنده دارترین و چندش براگیزترین رویداد تاریخی و ناسازگاری دین دولتی با منافع مردم در این روزها این بود و هست که: رنیس دولت که پزشکیان باشد، وی در برابر پرسش و اعتراض فردی که از بی برقی مردم بستوه آمده بود، پزشکیان چنین می گوید:
من که برق مردم را قطع نکرده ام و اصلن به من مربوط نیست و بروید یقه کس و کسانی را بگیرید که برق را از شما گرفته اند . این آقا، رنیس جمهوری رژیم فاشیست ولائی و رئیس شورای دفاع اسلامی تازه تصویب شده است. این رژیم یک راه بیشتر جلوی پای مردم نگذارده و آن سرنوگونی یکدست آن است. کارگران، کشاورزان، نیروی کارمزد و خدماتی، زنان، جوانان، جریان های چپ و کمونیست می بایست صف مستقل و اجتماعی خود را در برابر راست ها داشته باشند و ناگزیر به همکاری مشترک برای سرنگونی هرچه زودتر رژیم می باشند؛ چراکه هموندی مبارزه ی اجتماعی ما پراوج تر، و کرکره های رژیم ولائی فروریخته تر از پیش درهمریخته ترمی باشد.
بهنام چنگائی پنچشنبه 16 مرداد 1404
قسمت دوم
برای همین، بهترین کار، نه سرنگونی دولتها بلکه نقد و نفی ارتجاع در ارگانهای دولتی و از بین بردن سلطه تجرید شده آنها بر کل جامعه است. دقیقا مثل هر نهاد غیر دولتی ارتجاعی دیگر. در چارچوب دیدگاه مارکسی، نهادهای دولتی از خارج قرار است نابود شوند و نهاد دولتی انقلابی جای آن بیاید، این تولید مجدد زالو است. در دیدگاه کمونیستی-آنارشیستی، نهادهای دولتی از درون دگرگون می شوند و مثل نهادهای دیگر می شوند. همین الان به دیدگاه اپوزیسیون چپ دقت کنید. اصلا ذهنیتی در ارتباط با انقلاب در نهادهای دولتی و تسخیر آنها توسط کارکنان آن وجود ندارد. همش هست انداختن دولت از بیرون و درست کردن سیاستمداران و اربابانی دیگر. این ارتجاع سازی است.
—
پایان
آنارشیست
آیا تحت کنترل شدید دموکراتیک بودن یک دولت آن دولت را غیر ارتجاعی میکند؟
قسمت اول
—
حتی اگر نمایندگان و مسئولین دولت هر دو سال یکبار انتخاب شوند و هر لحظه حق کنارگذاشتن آنها وجود داشته باشد، اینکه یک عده شغلشان سیاسی باشد و از طریق مالیات مزدبگیرند، از روند تولید و خدمات خارج می شوند و به زالو تبدیل میگردند. همین زالو شدنها به شغل سیاست تبدیل می شود با این فرق که کار این شغل فرماندهی بر کل جامعه است. این بقیه را توسری خور بار می آورد.
—
بهترین کار برای جلوگیری کردن از پیدایش زالو ها و جلوگیری از ارگان مستقلی مثل دولت مسلط بر تولید و خدمات کل جامعه، تبدیل ارگانهای دولت به نهادهائی است که خودشان در چهارچوب تولید و خدمات تعریف میشوند و ویژگی خاصی نسبت به بقیه نهادهای جامعه ندارند. به عبارت دیگر، ارگانهای دولتی به نهادهایی تبدیل میشوند که کارکنان آن نهادها هر نهاد را شورائی (بگو مثلا کلکتیو) اداره میکنند و انتخابی و آمده از نقاط دیگر نیستند. در واقع، مثل بقیه هستند. مثلا، درآمد فرضی کارکنان “نهاد برنامه ریزی کلان اقتصادی”، از طریق برداشت از کل ارزش تولید شده جامعه بر مبنای نیاز و کارش خواهد بود.
—
دلیل اینکه مارکس یک دوره اختصاص میدهد به دیکتاتوری پرولتاریا و حفظ سلطه بر زندگی زنان و کارگران (به بهانه مبارزه با بقایای سرمایه داری) این است که تصور او این بود که قدرت سیاسی قبل از پرورش انقلابی کارگران تحقق پیدا میکند و دیکتاتوری نقش برنامه ریزی و تربیت جامعه را ایفا میکند. گرچه این بروی کاغذ خوب بنظر می آید، اما در عمل ارتجاع سازی (زالوی سیاست مدار سازی) است. با این دیدگاه، از زالو انتظار خواهیم داشت که منبع حیاتش از کار خودش باشد نه مکیدن خون جامعه. سیاسیون دولت کارشان سلطه بر کل جامعه است و اندیشه اجتماعی آنها متفاوت از زنان و کارگران که مشغول محیط محدود خود هستند، شکل میگیرد. همین فضای لازم برای رشد ارتجاع را برای حفط سلطه موجود بوجود می آورد.
—
پایان قسمت اول
آنارشیست
مارکس و انگلس به نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی میگفتند دوری از سیاست. نزدیکی به سیاست آنها شد سوسیال دموکرات شدن و احزاب سوسیال دموکرات بعد از آنها از طریق سیاست شد گند کاری جنایتکارانه امپریالیستی یا دیکتاتوری لنینیستی- استالینیستی که به جنایت کردن و بعد سرنگونی منجر شد. راه حل،آغاز از انقلاب سیاسی نیست، راه حل دیدن انقلاب بصورت تحولی اجتماعی است.انقلاب سیاسی به درست کردن پدیده نحس دولت می انجامد، پدیده ای که در آن، ارتجاع ،بعلت دوری از محل کار و زندگی، رشد میکند. نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی در حقیقت نفی دولت است.
آنارشیست
ایراد دیگر مقاله در این است که نویسنده ادعا میکند که زنان و کارگران ایران کمونیست شده اند و فقط احتیاج به یک تلنگور سرنگونی کننده دارند. رضا پهلوی هم فکر میکرد که “مردم” طرفدار او هستند و فقط احتیاج به یک تلنگور دارند. از خواب خوش سرنگونی طلبی بیرون بیائید، از این خبرها نیست. فقط اگر امپریالیستهای غربی لشکر کشی کنند که بر خلاف دوران جنگ عراق شرایطش بسادگی قابل بوجود آوردن نیست، ممکن است چنین شود. افشا گری از اعمالسیاسی رژیم کافی نیست. باید روابط ارتجاعی در زندگی روزمره محل کار و زندگی نقد و نفی گردد تا شرایط تحول بیشتر فراهم شود که مطمئنن سرنگونی بخشی از آن خواهد بود. فعلا چنین شرایطی وجود ندارد و سرنگونی حتما ارتجاعی خواهد بود. کار درست امروز نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی است.
آنارشیست
برخلاف نظر نویسنده باید گفت که دموکراسی خواهی بعنوان سیاست امپریالیستی هنوز هم با وجود سبستم جدیدشان که سیستم ترامپی است، وجود دارد.سیستم ترامپی به دموکراسی خواهی تکیه ندارد اما به ترس و وحشت انداختن و توسری زدن و نوکر کردن اعتقاد دارد، اما اگر دشمنان را دموکراسی خواهی نابود کند، آنها راضی خواهند بود و از طریق باند بازی سرمایه دارانه هجوم می آورند.
—
امپریالیستها رویکردهای گوناگونی را علیه کشورهای تحت سلطه بکار می برند تا بلاخره بر آن سلطه پیدا کنند. دموکراسی خواهی یکی از آنهاست. دموکراسی خواهی امپریالیستهای غربی بمعنای درست کردن دموکراسی مثل کشورهای خودشان نیست، بلکه به معنی آزادی بی قید و شرط کمپانی ها و احزاب نوکر خود در کشورهای تحت سلطه درآمده است.
—
دموکراسی خواهان بی اطلاع و یا متظاهر به بی اطلاعی باید نشان بدهند که چگونه میخواهند سرمایه ها و احزاب سیاسی را از دسترس امپریالیستهای غربی دور نگه دارند و تحریم ، ترور و بمباران نشوند. تنها راه این است که یک سیستم بسیار پلیسی و دیکتاتور سرمایه داری دولتی با روابط بسیار محدود و مطلقا تحت کنترل با غرب ایحاد کنند که اینهم خلاف نظر دموکراسی خواهان است و بیشتر شباهت به سرمایه داری دولتی تک حزبی بلشویکی پیدا میکند.
—
البته نمونه چینی هم داریم که سرمایه داری دولتی با قدرت تمام حفظ شود و سرمایه داری خصوصی هم وسیعا وجود داشته باشد، اما با قوانین سخت، از جمله قواتین اعدام، تحت کنترل باشد تا سیستم بدست امپریالیستهای غربی نیافتد. این دومی هم دموکراسی نیست. همانطور که گفته شد، دموکراسی فقط از طریق آزادی بی قید و شرط سرمایه ها و احزاب نوکر امپریالیستهای غربی ممکن است.
—
در ایران دو نوع دموکراسی خواه داریم. دموکراسی خواه متوهم و دموکراسی خواه آگاه. دموکراسی خواه متوهم گول کتابهای کلاسیک بورژوا-امپریالیست دوران روشنگری را خورده و فکر میکند دنیای سرمایه داری پاک و زیبا و حقوقی و قانونی برای زن و کارگر است. دموکراسی خواه آگاه آن است که میداند دموکراسی یعنی آزادی بی قید و شرط بردگی مزدی امپریالیستهای غربی و دولت سکولار گانگسترهای سرمایه دار و وکیلان مواجب بگیرشان.
—
راه حل آزادی در ایران، ایرانی نیست، آنارشیستی کمونیستی است. راه حل دولتی برای بشر ایرانی و غیر ایرانی وجود ندارد. غیر کمونیستها مطمئنن آنارشیست و کمونیست نیستند، این کمونیستها هستند که باید دیدکاه آنارشیستی را بپذیرند و دست از سکولار دولتی بردارند.
—
آنارشیست