پیامدها و قربانیان جنگِ دوازده روزه ایران، اسرائیل و امریکا
شباهنگ راد
بهنوعی، جنگ دوازده روزه را میتوان از ابعاد گوناگونی مورد بازبینی قرار داد. بیتردید، انباشت تحلیلها و ارزیابیهای سیاسی پیرامون این رویدادِ سازمانیافتهٔ نزدیک به دو هفته در ایران، فراتر از صرف تفسیرِ مسئولین و مواضع رسمی دولتهای درگیر در این جنگ است. به دنبال در فضای مجازی شاهد تنوع گستردهای از نظرات بودیم که هر کدام از جنبههای متفاوتی، این واقعهٔ فاجعهبار را مورد واکاوی قرار دادهاند. مسئله اصلی، برخورد با جنبههایی از دیدگاههای مطرحشده نیست، بلکه تمرکزِ اجمالی بر پرسشِ مهمی است که باوجود اعلام «پیروزی» سه دولت: یعنی ایران، اسرائیل و امریکا در این جنگِ دوازده روزه، پیامدهای واقعی آن چیست و آسیبدیدگان اصلی این درگیریهای سازمانیافته و ویرانگر چه کسانی هستند؟
بیآنکه نیاز به اشارهٔ مستقیم به مفهوم جنگ باشد، تجربههای واقعی و عملی بهوضوح نشان میدهند که پیامدهای این نوع درگیریها شامل تخریب، ویرانی، آوارگی، فقر، ناامنی و گسترش فضای امنیتی در جامعه هست. عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و دهها کشور در مناطق مختلف جهان، مثالهایی از این واقعیت هستند که قربانیان اصلی این نوع جنگها، همان سازندگان اصلی جوامع بشری هستند. ازاینرو، بررسی ریشههای تاریخی و همچنین کوتاهمدتِ جنگهای سرمایهداران را باید در پاسخگویی به تضمینهای درازمدت سلطهٔ آنان، انباشت سرمایههای بادآورده، تضعیف و حذف رقبا از چرخهٔ دسترسی به ثروتها و منابع طبیعی کشورهای جنگزده جستجو کرد. علاوه بر اینها، روایتها و بهویژه دخالت سیاستهای جنگطلبانه امپریالیستی در بیثباتی این کشورها، مصداق این نظر است که انگیزه حقیقی صرفاً مقابله با رژیمهای غیر دموکراتیک و سرکوبگر، یا از بین بردن «سلاحهای هستهای» نبوده است، بلکه پوششی ظاهری برای اهدافی بسیار عمیقتر بوده و هستند.
نظر بر این است که سرمایههای جهان بهطور گستردهای در دست عدهای انگشتشمار متمرکز شده است که کمترین توجه و همراستایی با اصول انسانی نظیر به رسمیت شناختن حقوق کارگران، زحمتکشان، تلاش برای بهبود شرایط زندگی جوانان و کودکان، یا مشارکت در تقسیم عادلانه ثروتهای جامعه ندارند. در جهانی سرشار از منابع و ثروت، شکاف طبقاتی بطرزی غیر قابل تصور در حال گسترش است؛ ثروتمندان روزبهروز غنیتر میشوند و فقرا هر چه بیشتر در گرداب فقر فرو میروند؛ بهطور نمونه، بخش قابلتوجهی، یعنی هشتاد درصد از تودههای ستمدیده ایران با معضل فقر دستوپنجه نرم میکنند و میلیونها کودک شبها را با شکم گرسنه به صبح میرسانند. اعتراضات پیرامون مطالبات اولیه توسط حکومتمداران و دولتمداران بهشدت سرکوب میشوند و پاسخ هر مخالفی برابر با دستگیری، شکنجه، حبسهای طولانی و اعدام است. جنگ دوازده روزه میان ایران، اسرائیل و ورود مستقیم دولت امریکا در این منازعه را میتوان در قالب تلاش برای مهار اعتراضات احتمالی علیه مناسبات امپریالیستی، ادامهٔ نقشهٔ «خاورمیانه بزرگ» و بازتعریف اهداف راهبردی جهان سرمایهداری بررسی کرد. به این معنا که هر سه دولت، بهمثابه نظامهایی سلطهگر و غارتگر، تفاوت اساسی با یکدیگر ندارند. ستم و بیعدالتی در تاروپود مناسبات آنها ریشه دوانده است و برخلاف ادعاهای مطرحشده مبنی بر پیروزی در این جنگ، با افزایش تنشهای درونی و ناتوانی در پیشبرد سیاستهای جنگی گسترده روبرو شدهاند. چنانکه قدرت نظامی جمهوری اسلامی دچار تزلزل شد؛ در همین زمان، هوچیگریهای نتانیاهو و سامانههای پدافند هوایی اسرائیل، ازجمله «گنبد آهنین»، در رهگیری برخی موشکهای پرتابشده ناکام ماندند و خسارات چشمگیری در حوزههای مختلف ازجمله زیرساختها، مراکز نظامی و خانههای مسکونی مردم وارد شد و جامعهٔ اسرائیل را بهطور چشمگیری ناامن کرد؛ جامعهای که نزدیک به هشت دهه با چنین فجایع وحشتناکی روبرو نبوده است. از منظر افکار عمومی نیز، تصویرِ ترامپِ بهظاهر صلحطلب، به چهرهای جنگطلب دگرگون گشت و علیرغم پرحرفیها و با صرف میلیونها دلار نتوانست به اهداف مورد ادعایش نظیر نابودی کامل پروژهٔ هستهای، تغییر رژیم و مهمتر از همه مجبور کردن ایران به «تسلیم بیقیدوشرط» دست یابد.
اگرچه، آغاز حملهٔ اسرائیل و پسازآن ورود مستقیم امریکا و اعلام آتشبس در جنگ با ایران را نمیتوان بدون توجه به هماهنگی یا مشورت با دیگر قدرتهای جهانی مثل روسیه در نظر گرفت. بااینحال، جنگ دوازده روزه، نهتنها شکافها و اختلافات میان قدرتهای بینالمللی را پررنگتر کرد، بلکه آسیبهای گستردهای به زیرساختها وارد آورد و جان صدها تن از محرومان و کودکان را گرفت؛ شکی نیست که پیامد این آسیبها بسیار گستردهتر از آن چیزی بود که در رسانههای وابسته به دولتهای مختلف منعکس شد. از کشته شدن نظامیان و دانشمندان هستهای گرفته تا مهاجرت میلیونی مردم از تهران، تلآویو، حیفا و سایر شهرکهای اشغالی و همچنین رکود در تولید صنایع گوناگون، تنها بخشی از اثرات این جنگ محسوب میشوند؛ خساراتی که برخلاف جنجالهای سیاسی دولتهای درگیر، محدود به یکطرف نبودهاند؛ هر دو طرفِ درگیری آسیبهای جدی دیدهاند؛ آسیبهایی که نه برای دولت ایران و نه برای کابینه نتانیاهو قابل پیشبینی نبودند. به همین دلیل، نمیتوان مقیاس و گسترهٔ جنگ دوازده روزه را تنها از منظر روایت مسئولین و رسانهها، با توجه به جایگاه و وابستگی آنها به قدرتهای حاکم، بهدرستی درک کرد. مسئولین و رسانههایی که هر یک در انحراف و سازماندهی افکار عمومی به سمت خواستههای سیاسی و اقتصادی دولتهای درگیر در جنگ، نقشی عمده و تعیینکننده ایفا میکنند. نمونههای روشن این پدیده را میتوان در چگونگی سازماندهی اذهان عمومی در جنگهای سازمان داده شدهٔ عراق، افغانستان، لیبی و سوریه مشاهده کرد.
از زاویهای دیگر، دامن زدن به تنشها و گسترش جنگ تحت عناوین مختلف، بهویژه با هدف تقویت اقتدار سلطهجویانه و تحمیل نوعی «تسلیم بیقیدوشرط» بر سایر جناحها و حاکمان سرمایهداری، سالهاست که در قالب جنگهای نیابتی نمایان میشود. یکی از نمونههای برجسته این رویکرد را میتوان در مناقشه دوازده روزه میان ایران و اسرائیل مشاهده کرد. بهظاهر این اقدامات نابودی «پروژهٔ هستهای» عنوان میشود، اما در واقعیت، مسئله اصلی آنها تلاش برای تحمیل جایگاه اسرائیل بهعنوان تنها قدرت برتر در منطقه و مهمتر اینکه مهار نفوذ فزایندهٔ قدرتهای رقیب امپریالیستی نظیر چین و روسیه در چرخهٔ اقتصاد خاورمیانه است؛ منطقهای که نقشی حیاتی در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای آنان ایفا میکند.
در یک جمعبندی کلی، میتوان گفت که قدرت و نفوذ دو بازیگر اصلی این درگیری، یعنی ایران و اسرائیل، علیرغم جنجالهای سیاسی و رویکرد قلدرمآبانهشان، به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است. هر دو کشور اکنون مشغول بازنگری در گزینههای سیاسی و احتمالاً نظامی پیشارو هستند. همانگونه آمده است فراتر از رقابتها و تسویهحسابهای دیرینه میان این دو دولت، ریشه اصلی درگیریها از یکسو به تلاش برای نمایش قدرت منطقهای، رقابت بر سر تضعیف یا حذف دیگر رقبا، ازجمله قدرتهای بزرگی همچون روسیه و چین در منطقه خاورمیانه و از سوی دیگر، به رشد و گسترش نهادهایی چون بریکس و سازمان همکاری شانگهای، در بازتعریف مناسبات اقتصادی – سیاسی جهان امپریالیستی مربوط میشود؛ نمایشِ نظامی و مناسباتی که آثار مخرب گستردهای بر زیرساختها، خانههای مسکونی و افزایش ناامنیهای جامعه بهجای گذاشتهاند. بهعنوانمثال، میلیاردها تومان درنتیجهٔ حملات اسرائیل و امریکا به ایران سوخت، فضای سیاسی جامعه محدودتر گردید و رژیم جمهوری اسلامی تحت پوشش مبارزه با «جاسوسان» نزدیک به دویست هزار نفر از اقشار محروم افغانستان را از ایران اخراج کرد، دامنهٔ دستگیریها را افزایش داده و دهها نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرده است. علاوه بر اینها، سران جمهوری اسلامی با سازماندهی نیروهای مسلح و تیراندازی بهسوی زنان در سیستان و بلوچستان و کردستان تلاش کردهاند تا مانع اعتراضات احتمالی تودههای محروم شوند. در حقیقت، نگرانی اصلی سران حکومت، در جلوگیری از تقویتِ جنبشهای اعتراضی کارگران، زحمتکشان، زنان، دختران و جوانانی است که خواهان بازپسگیری حقوق پایمالشدهشان در دهههای گذشته هستند. باوجود چنین حقایقی است که میتوان گفت جنگ دوازده روزه، جنگ مردم با جنگافروزان نیست. به بیان روشنتر، بیتفاوتی و بیاعتنایی جامعه نسبت به طرفهای درگیر در این جنگ، گواهی بر این واقعیت است که مردم جنگهای سازماندهی شده توسط عاملان وضعیت کنونی را از آن خود نمیدانند. همچنین مخالفت گسترده جامعهٔ روشنفکری، جوانان و قربانیان نظام امپریالیستی از جنگ دوازده روزه، بیانگر این واقعیات است که دیوارِ خیالپردازیهای «متجاوزان» در موضوع «رهایی» از سلطه حکومت سرکوبگر، یا «مدافعان» و «حافظان» امنیت و زیرساختهای جامعه به چالش کشیده شده و فروریخته است. مردم با نشان دادن عدم تمایل و مرزبندی عملی نسبت به هر دو طرف درگیری، موجب شکست سیاستهای جنگی بازیگران آن در ایران شدند. موضوعی که حتی برای دو طرف درگیر نیز دور از انتظار بود؛ بنابراین، نتایج رقتانگیز جنگهای سازماندهی شده توسط قدرتهای بالا بهخوبی نشان میدهد که تصور رهایی جامعه در همسویی با نظامهای سرکوبگر و اشغالگر، چیزی جز توهمی خطرناک نیست؛ زیرا نبرد حقیقی مردم کاملاً از جنس دیگری است؛ نبردی که بهوضوح متمایز از جنگهای تحمیلی حکومتهای سرکوبگر و نیروهای وابسته به آنهاست. بدون شک، چنین نبردی نهتنها کمهزینهتر و اثربخشتر است، بلکه بیانگر راهکارهایی نوین برای رهایی از سلطهٔ امپریالیستی بهمنظور دستیابی به جامعهای عاری از جنگهای ویرانگر و فاجعهباری است که سودجویان، کمپانیهای تسلیحاتی و نظامهای طبقاتی بر آن دامن میزنند.
5 جولای 2025
14 تیر 1404
درباره وضعیت رژیم مستعصل شده،
رژیم زیر ضرب این نیروهاست:
1 – نارضایتی زنان و کارگران
2 – ارتش امپریالیستهای غرب
3 – ایدئولوگها و تبلیغات چی های امپریالیست غربی و نوکرانشان
4 – نآمیدی امپریالیستهای شرقی و نوکران آنها از رژیم
5 – اختلافات درونی که فعلا سرپوش گذاشته شده اما بزودی آشکار خواهد شد
6 – تحریمهای اقتصادی
—
چرا سرنگون نمی شود؟
1 – شرایط جهانی و ارتجاعی بودن اپوزیسیون، امکان وحدت اپوزیسیون را از بین برده.
2 – ضد اسرائیل و ضد آمریکا بودن رژیم.
3 – زنان و کارگران فاقد ذهنیت انقلابی.
4 – ریشه دار بودن مذهب رژیم.
5 – خشونت برای بقا
6 – شکست خوردن امپریالیستهای غربی در بوجود آوردن جایگزین.
7 – کمکهای امپریالیستهای شرق، گرچه کم اما موثر.
—
ایا سرنگونی رژیم بنفع زنان و کارگران است؟
نه بنفع ماست و نه به ضرر ما. نفع ما در از بین بردن روابط ارتجاعی در جامعه و از بین بردن دولتها در ایران و جهان بر اساس ذهنیت انقلابی ست. فعلا سرنگونی رژیم بر اساس ذهنیت انقلابی ممکن نیست چون شواهد نشان میدهد که ذهنیت زنان و کارگران ایران انقلابی نیست.
نقد ارتجاع در مناسبات روزمره جامعه و نفی تشکیلاتی در محل کار و زندگی، راه تغییر ذهنیت توده ها از ارتجاعی به انقلابی را باز کرده، امکان بوجود آمدن انقلاب آنارشیستی-کمونیستی در ایران و جهان را فراهم میکند.
—
ارتجاع: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
—
آنارشیست
چرا اپوزیسیون ارتجاعی ایران نمیتواند علیه ارتجاع رژیم متحد شود؟
اپوزیسیون ارتجاعی ایران سکولار است. سکولارها طیف وسیعی هستند. آنها میتوانند یک پلاتفرم وحدت داشته باشند که چارچوب کلی آن هست دموکراسی و وطن پرستی. اما آگاهی طبقاتی ارتجاعی فعالین اپوزیسیون آنقدر زیاد شده که مانع این وحدت شده.
۱ – سلطنت طلب ارتجاع می بینند که آخر کار مسئله قدرت نظامی است و فعلا آن در دست امپریالیستهای غربی است. برای همین شده اند وطن فروش.
۲ – مارکسیستهای دموکرات مرتجع و غیر مارکسیستهای دموکرات مرتجع فهمیده اند که چیزی بنام اقتصاد بردگی مزدی ملی وجود ندارد، یا باید نوکر امپریالیستهای غربی باشند و یا شرقی. اینها در حقیقت وضعیت رژیم را دارند. بعد از سرنگونی به وضع رژیم دچار خواهند شد.
۳ – ارتحاع بلشویکی میداند که باید تو سر زنان و کارگران و لیبرالها و سلطنت طلبان بزند تا دیکتاتوری پرولتاریای بردگی مزدی حزب خودش را درست کند.
۱ و ۲ پلاتفرم وطن پرستی اش متزلزل است. ۳ ضد دموکراسی است.
پس،
اپوزیسیون ارتجاعی که قرار است حول وطن و دموکراسی متحد شود، یا ضد دموکراسی است و یا ضد وطن پرستی، پس وحدتی در کار نیست.
پلاتفرم دیگری ممکن است؟
یک پلاتفرم دیگر صرفا سرنگونی طلبی بدون آلترناتیو مشخص است.
این وضعیت فعلی است و وحدت این اپوزیسیون ارتجاعی را در یک ماه اول شورش زن زندکی آزادی خوب مشاهده کردیم.
—
از آنجا که این اپوزیسیون از انقلابی بودن کاملا اخته است، راز موفقیت آنها در این است که فعلا هیچ تبلیغ ایدئولوژیک نکنند، تضادهای خود را علنی نکنند و اصلا بر سر آلترناتیو بحث نکنند و یک صدا بگویند سرنگون باد رژیم، اینکه، ما فقط رژیم را نمی خواهیم، بقیه اش باشد برای بعد از رژیم.
چرا پای این نمی روند؟
دلیلش این است که تضادهای امپریالیستهای شرقی و غربی زیاد شده و اینها می دانند که باید بعد از رژیم باید بروند پای نوکری برای یکی از طرفین که کاری پر خطر است. پس، بهتر است که در همین سطح عبارت پردازی های متضاد ایدئولوژیک فعلی بمانند.
از آنجا که زنان و کارگران ایران هنوز ذهنیت انقلابی ندارند، آینده ایران متعلق به امپریالیستهاست، به احتمال زیاد، تا وقتی که امپریالیستهای شرقی خودشان را جمع و جور نکرده اند، متعلق به امپریالیستهای غربی است.
—
آنارشیست
۱۴ تیر ۱۴۰۴
سایت روشنگری پر شده از مقالات مرتجعین اپوزیسیون سکولار ایران.
ارزیابی تاکنونی از نویسندگان روشنگری.
—
شباهنگ راد – یک چیزی داریم بنام “مردم” در مقابل امپریالیسم، سرمایه داری بد است اما اگر “مردم” یک نظام بردگی مزدی دولتی لنینی ضد امپریالیستی درست کنند خوب است.
سیامک کیانی – یک چیزی داریم بنام “مردم” وطن دوست ضد امپریالیست که دموکراسی لازم دارند تا با امپریالیستها بجنگند، تولیدات را در ایران بردگی مزدی صنعتی کنند تا یک وطن باشکوه بوجود بیاید.
خدامراد فولادی – یک “باسوادی” که در نوشته های مارکس و انگلس کشف کرده که یک چیزی داریم بنام شهروند دموکراسی خواه. این شهروند دموکراسی خواه باید انقلاب بورژوا دموکراتیک بخواهد تا با همکاری با اسرائیل دموکرات و امپریالیستهای غربی دموکراسی خواه، یک جامعه سرمایه داری پیشرفته در ایران درست کنند.
محمد حسین یحیایی – یک چیزی داریم بنام مردم و ملت، مردم یک دولت دموکراتیک بردگی مزدی لازم دارند تا مملکت پیشرفت کند.
مرمر کبیر – چیزی داریم بنام مردم ایران که باید از روشنفکران نوکر بردگی مزدی غربی بیاموزند، البته، چپ و راست مهم نیست!
شروین احمدی – یک چیزی داریم بنام کشورهای جنوب که بردگی مزدی ضد بردگی مزدی امپریالیستی شمال هستند. با رهایی از شمال، نظام بردگی مزدی جنوب رها میشود و سرمایه داری اش صنعتی و پیشرفته شده و تاریخ تعیین کنی مارکس کبیر تحقق پیدا میکند.
هادی میتروی – پرولتاریای ایران باید مثل بلشویکهای روسیه رژیم سرنگون کنند با امپریالیستهای جهانی بجنگند و با بوجود آوردن یک بردگی مزدی دولتی بلشویکی تک حزبی بنام دیکتاتوری پرولتاریا در جهت تکامل مارکسی جامعه ایران قدم بردارند.
آرام بختیاری – بردگان مزدی و اربابان ایرانی آنها باید با فلاسفه غربی آشنا شوند تا آدمهای مفیدی باشند.
—
آنارشیست