پیامدها و قربانیان جنگِ دوازده روزه ایران، اسرائیل و امریکا
شباهنگ راد
بهنوعی، جنگ دوازده روزه را میتوان از ابعاد گوناگونی مورد بازبینی قرار داد. بیتردید، انباشت تحلیلها و ارزیابیهای سیاسی پیرامون این رویدادِ سازمانیافتهٔ نزدیک به دو هفته در ایران، فراتر از صرف تفسیرِ مسئولین و مواضع رسمی دولتهای درگیر در این جنگ است. به دنبال در فضای مجازی شاهد تنوع گستردهای از نظرات بودیم که هر کدام از جنبههای متفاوتی، این واقعهٔ فاجعهبار را مورد واکاوی قرار دادهاند. مسئله اصلی، برخورد با جنبههایی از دیدگاههای مطرحشده نیست، بلکه تمرکزِ اجمالی بر پرسشِ مهمی است که باوجود اعلام «پیروزی» سه دولت: یعنی ایران، اسرائیل و امریکا در این جنگِ دوازده روزه، پیامدهای واقعی آن چیست و آسیبدیدگان اصلی این درگیریهای سازمانیافته و ویرانگر چه کسانی هستند؟
بیآنکه نیاز به اشارهٔ مستقیم به مفهوم جنگ باشد، تجربههای واقعی و عملی بهوضوح نشان میدهند که پیامدهای این نوع درگیریها شامل تخریب، ویرانی، آوارگی، فقر، ناامنی و گسترش فضای امنیتی در جامعه هست. عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و دهها کشور در مناطق مختلف جهان، مثالهایی از این واقعیت هستند که قربانیان اصلی این نوع جنگها، همان سازندگان اصلی جوامع بشری هستند. ازاینرو، بررسی ریشههای تاریخی و همچنین کوتاهمدتِ جنگهای سرمایهداران را باید در پاسخگویی به تضمینهای درازمدت سلطهٔ آنان، انباشت سرمایههای بادآورده، تضعیف و حذف رقبا از چرخهٔ دسترسی به ثروتها و منابع طبیعی کشورهای جنگزده جستجو کرد. علاوه بر اینها، روایتها و بهویژه دخالت سیاستهای جنگطلبانه امپریالیستی در بیثباتی این کشورها، مصداق این نظر است که انگیزه حقیقی صرفاً مقابله با رژیمهای غیر دموکراتیک و سرکوبگر، یا از بین بردن «سلاحهای هستهای» نبوده است، بلکه پوششی ظاهری برای اهدافی بسیار عمیقتر بوده و هستند.
نظر بر این است که سرمایههای جهان بهطور گستردهای در دست عدهای انگشتشمار متمرکز شده است که کمترین توجه و همراستایی با اصول انسانی نظیر به رسمیت شناختن حقوق کارگران، زحمتکشان، تلاش برای بهبود شرایط زندگی جوانان و کودکان، یا مشارکت در تقسیم عادلانه ثروتهای جامعه ندارند. در جهانی سرشار از منابع و ثروت، شکاف طبقاتی بطرزی غیر قابل تصور در حال گسترش است؛ ثروتمندان روزبهروز غنیتر میشوند و فقرا هر چه بیشتر در گرداب فقر فرو میروند؛ بهطور نمونه، بخش قابلتوجهی، یعنی هشتاد درصد از تودههای ستمدیده ایران با معضل فقر دستوپنجه نرم میکنند و میلیونها کودک شبها را با شکم گرسنه به صبح میرسانند. اعتراضات پیرامون مطالبات اولیه توسط حکومتمداران و دولتمداران بهشدت سرکوب میشوند و پاسخ هر مخالفی برابر با دستگیری، شکنجه، حبسهای طولانی و اعدام است. جنگ دوازده روزه میان ایران، اسرائیل و ورود مستقیم دولت امریکا در این منازعه را میتوان در قالب تلاش برای مهار اعتراضات احتمالی علیه مناسبات امپریالیستی، ادامهٔ نقشهٔ «خاورمیانه بزرگ» و بازتعریف اهداف راهبردی جهان سرمایهداری بررسی کرد. به این معنا که هر سه دولت، بهمثابه نظامهایی سلطهگر و غارتگر، تفاوت اساسی با یکدیگر ندارند. ستم و بیعدالتی در تاروپود مناسبات آنها ریشه دوانده است و برخلاف ادعاهای مطرحشده مبنی بر پیروزی در این جنگ، با افزایش تنشهای درونی و ناتوانی در پیشبرد سیاستهای جنگی گسترده روبرو شدهاند. چنانکه قدرت نظامی جمهوری اسلامی دچار تزلزل شد؛ در همین زمان، هوچیگریهای نتانیاهو و سامانههای پدافند هوایی اسرائیل، ازجمله «گنبد آهنین»، در رهگیری برخی موشکهای پرتابشده ناکام ماندند و خسارات چشمگیری در حوزههای مختلف ازجمله زیرساختها، مراکز نظامی و خانههای مسکونی مردم وارد شد و جامعهٔ اسرائیل را بهطور چشمگیری ناامن کرد؛ جامعهای که نزدیک به هشت دهه با چنین فجایع وحشتناکی روبرو نبوده است. از منظر افکار عمومی نیز، تصویرِ ترامپِ بهظاهر صلحطلب، به چهرهای جنگطلب دگرگون گشت و علیرغم پرحرفیها و با صرف میلیونها دلار نتوانست به اهداف مورد ادعایش نظیر نابودی کامل پروژهٔ هستهای، تغییر رژیم و مهمتر از همه مجبور کردن ایران به «تسلیم بیقیدوشرط» دست یابد.
اگرچه، آغاز حملهٔ اسرائیل و پسازآن ورود مستقیم امریکا و اعلام آتشبس در جنگ با ایران را نمیتوان بدون توجه به هماهنگی یا مشورت با دیگر قدرتهای جهانی مثل روسیه در نظر گرفت. بااینحال، جنگ دوازده روزه، نهتنها شکافها و اختلافات میان قدرتهای بینالمللی را پررنگتر کرد، بلکه آسیبهای گستردهای به زیرساختها وارد آورد و جان صدها تن از محرومان و کودکان را گرفت؛ شکی نیست که پیامد این آسیبها بسیار گستردهتر از آن چیزی بود که در رسانههای وابسته به دولتهای مختلف منعکس شد. از کشته شدن نظامیان و دانشمندان هستهای گرفته تا مهاجرت میلیونی مردم از تهران، تلآویو، حیفا و سایر شهرکهای اشغالی و همچنین رکود در تولید صنایع گوناگون، تنها بخشی از اثرات این جنگ محسوب میشوند؛ خساراتی که برخلاف جنجالهای سیاسی دولتهای درگیر، محدود به یکطرف نبودهاند؛ هر دو طرفِ درگیری آسیبهای جدی دیدهاند؛ آسیبهایی که نه برای دولت ایران و نه برای کابینه نتانیاهو قابل پیشبینی نبودند. به همین دلیل، نمیتوان مقیاس و گسترهٔ جنگ دوازده روزه را تنها از منظر روایت مسئولین و رسانهها، با توجه به جایگاه و وابستگی آنها به قدرتهای حاکم، بهدرستی درک کرد. مسئولین و رسانههایی که هر یک در انحراف و سازماندهی افکار عمومی به سمت خواستههای سیاسی و اقتصادی دولتهای درگیر در جنگ، نقشی عمده و تعیینکننده ایفا میکنند. نمونههای روشن این پدیده را میتوان در چگونگی سازماندهی اذهان عمومی در جنگهای سازمان داده شدهٔ عراق، افغانستان، لیبی و سوریه مشاهده کرد.
از زاویهای دیگر، دامن زدن به تنشها و گسترش جنگ تحت عناوین مختلف، بهویژه با هدف تقویت اقتدار سلطهجویانه و تحمیل نوعی «تسلیم بیقیدوشرط» بر سایر جناحها و حاکمان سرمایهداری، سالهاست که در قالب جنگهای نیابتی نمایان میشود. یکی از نمونههای برجسته این رویکرد را میتوان در مناقشه دوازده روزه میان ایران و اسرائیل مشاهده کرد. بهظاهر این اقدامات نابودی «پروژهٔ هستهای» عنوان میشود، اما در واقعیت، مسئله اصلی آنها تلاش برای تحمیل جایگاه اسرائیل بهعنوان تنها قدرت برتر در منطقه و مهمتر اینکه مهار نفوذ فزایندهٔ قدرتهای رقیب امپریالیستی نظیر چین و روسیه در چرخهٔ اقتصاد خاورمیانه است؛ منطقهای که نقشی حیاتی در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای آنان ایفا میکند.
در یک جمعبندی کلی، میتوان گفت که قدرت و نفوذ دو بازیگر اصلی این درگیری، یعنی ایران و اسرائیل، علیرغم جنجالهای سیاسی و رویکرد قلدرمآبانهشان، به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است. هر دو کشور اکنون مشغول بازنگری در گزینههای سیاسی و احتمالاً نظامی پیشارو هستند. همانگونه آمده است فراتر از رقابتها و تسویهحسابهای دیرینه میان این دو دولت، ریشه اصلی درگیریها از یکسو به تلاش برای نمایش قدرت منطقهای، رقابت بر سر تضعیف یا حذف دیگر رقبا، ازجمله قدرتهای بزرگی همچون روسیه و چین در منطقه خاورمیانه و از سوی دیگر، به رشد و گسترش نهادهایی چون بریکس و سازمان همکاری شانگهای، در بازتعریف مناسبات اقتصادی – سیاسی جهان امپریالیستی مربوط میشود؛ نمایشِ نظامی و مناسباتی که آثار مخرب گستردهای بر زیرساختها، خانههای مسکونی و افزایش ناامنیهای جامعه بهجای گذاشتهاند. بهعنوانمثال، میلیاردها تومان درنتیجهٔ حملات اسرائیل و امریکا به ایران سوخت، فضای سیاسی جامعه محدودتر گردید و رژیم جمهوری اسلامی تحت پوشش مبارزه با «جاسوسان» نزدیک به دویست هزار نفر از اقشار محروم افغانستان را از ایران اخراج کرد، دامنهٔ دستگیریها را افزایش داده و دهها نفر از زندانیان سیاسی را اعدام کرده است. علاوه بر اینها، سران جمهوری اسلامی با سازماندهی نیروهای مسلح و تیراندازی بهسوی زنان در سیستان و بلوچستان و کردستان تلاش کردهاند تا مانع اعتراضات احتمالی تودههای محروم شوند. در حقیقت، نگرانی اصلی سران حکومت، در جلوگیری از تقویتِ جنبشهای اعتراضی کارگران، زحمتکشان، زنان، دختران و جوانانی است که خواهان بازپسگیری حقوق پایمالشدهشان در دهههای گذشته هستند. باوجود چنین حقایقی است که میتوان گفت جنگ دوازده روزه، جنگ مردم با جنگافروزان نیست. به بیان روشنتر، بیتفاوتی و بیاعتنایی جامعه نسبت به طرفهای درگیر در این جنگ، گواهی بر این واقعیت است که مردم جنگهای سازماندهی شده توسط عاملان وضعیت کنونی را از آن خود نمیدانند. همچنین مخالفت گسترده جامعهٔ روشنفکری، جوانان و قربانیان نظام امپریالیستی از جنگ دوازده روزه، بیانگر این واقعیات است که دیوارِ خیالپردازیهای «متجاوزان» در موضوع «رهایی» از سلطه حکومت سرکوبگر، یا «مدافعان» و «حافظان» امنیت و زیرساختهای جامعه به چالش کشیده شده و فروریخته است. مردم با نشان دادن عدم تمایل و مرزبندی عملی نسبت به هر دو طرف درگیری، موجب شکست سیاستهای جنگی بازیگران آن در ایران شدند. موضوعی که حتی برای دو طرف درگیر نیز دور از انتظار بود؛ بنابراین، نتایج رقتانگیز جنگهای سازماندهی شده توسط قدرتهای بالا بهخوبی نشان میدهد که تصور رهایی جامعه در همسویی با نظامهای سرکوبگر و اشغالگر، چیزی جز توهمی خطرناک نیست؛ زیرا نبرد حقیقی مردم کاملاً از جنس دیگری است؛ نبردی که بهوضوح متمایز از جنگهای تحمیلی حکومتهای سرکوبگر و نیروهای وابسته به آنهاست. بدون شک، چنین نبردی نهتنها کمهزینهتر و اثربخشتر است، بلکه بیانگر راهکارهایی نوین برای رهایی از سلطهٔ امپریالیستی بهمنظور دستیابی به جامعهای عاری از جنگهای ویرانگر و فاجعهباری است که سودجویان، کمپانیهای تسلیحاتی و نظامهای طبقاتی بر آن دامن میزنند.
5 جولای 2025
14 تیر 1404
درباره این مقاله:
چپ و جنگ تحمیلی صهیونیستی علیه ایران: از موضع تماشاگر تا نیروی دیالکتیکی تاریخی – حمید فرازنده
—
این مقاله میگوید چپی که میگوید نه جنگ و نه رژیم از چپگرایی عدول کرده و شده وطن فروش، چپ همیشه وطن پرست است. چپ باید بگوید زنده باد وطن.
—
تعریف چپ در این مقاله روشن نیست.
حال،
فرض کنیم کسی بگوید نه جنگ، که کاملا درست، و همزمان بگوید زنده باد وطن و بعد بگوید سرنگون باد رژیم.
از آنجا که وطن اختیارش دست مرتجعین و رژیم است، دفاع از وطن با شعار سرنگونی در تضاد قرار میگیرد. برای حل این تضاد (دیالکتیک! در عنوان مقاله)، باید، نه به جنگ، یا بصورت سرنگونی رژیم و صلح با متجاوز در آید، و یا همکاری با رژیم علیه متجاوز. مقاله که قرار است دیالکتیکی باشد، راه حل کاملا روشنی برای حل این تضاد ارائه نمیدهد و بیشتر بنظر می آید که میگوید باید با رژیم علیه ارتجاع متجاوز امپریالیست همکاری کرد.
—
نه،
ما با رژیم و یا با ارتجاع امپریالیستی همکاری نمی کنیم چون هر دو بر ما تسلط دارند و ما را استثمار میکنند و هر دو با ما دشمن هستند و جنگ آنها جنگ ما نیست و بدتر اینکه: آدم کشی های آنها باید توسط ما انجام شود.
پس تکلیف وطن چه می شود؟
به کامنت قبلی درباره مقاله آقای قائنی مراجعه کنید. ما زنان و کارگران وطن نداریم، وطن را به ما تحمیل کرده اند. تازه، بعضی از ما زنان و کارگران در کشورهای امپریالیست غربی زندگی میکنیم، در اینجا ضد “وطن” شویم؟
خیر، دشمن اصلی ما چه در خارج و چه در داخل، روابط اجتماعی ارتجاعی در جامعه است.
اگر رژیم امپریالیستی ما (“وطن” بعد از مهاجرت) میخواهد به آن کمک کنیم، بهتر است آنارشیسم کمونیستی را تبلیغ و ترویج کند. اگر رژیم ایران هم میخواهد ما زنان و کارگران به وطنش کمک کنیم، بهتر است تبلیغ و ترویج کمونیسم آنارشیستی کند. به عبارت دیگر، ما را بعنوان دشمن اصلی حساب نکنند. البته نمیتوانند چون هستی آنها وابسته به دشمنی با ماست. برای ما هم، ارتجاع دشمن است و مهم نیست داخلی است و یا خارجی. در نقد مقاله آقای قائنی توضیح داده شد که برای تحت سلطه و استثمارشونده، وطن ایده ال نیست و بی وطنی در حقیقت ایده ال است – زن و کارگر تهرانی با زن و کارگر لندنی ، در بی وطنی هم منافع است.
—
آنارشیسم کمونیستی چیست؟
روابطی است در محل کار و زندگی که در آن سلطه آدم بر آدم وجود ندارد و نیروی کار استثمار نمی شود و نظم تولید و توزیع محصولات زندگی بصورت شورا-کلکتیو کارکنان مدیریت می شود.
—
آنارشیست
درباره این مقاله:
۱۲ روز سرنوشت ساز؛ روایت یک جنگ ترکیبی و پروژه براندازی اسرائیلی امریکایی در ایران – سیاوش قائنی
—
مطالب این مقاله بسیار مفید است و بسیاری از مطالب آن مطابق کامنتهای آنارشیستی در صفحات روشنگری هم بوده است. اما کامنتهای آنارشیستی برای ایجاد وحدت قزبانیان اقتدار علیه ارتجاع داخلی و خارجی بوده است، اما این مقاله به رژیم توصیه میکند که برود پای اصلاحات برای بقای چیزی بنام وطن!
—
دعوت به دفاع از وطن دقیقا همان چیزی است که ارتجاع دنبال آن است: فراموش کردن تضادهای طبقاتی.
—
آقای قائنی، به وجوه ارتجاعی رژیم اشاره میکند اما نه به منظور ایجاد وحدت برای انقلاب، بلکه به این منظور که رژیم امثال او را در مدیریت بردگان جامعه سهیم نمیکند. کلا نقد دموکراسی خواهان ( اصلاح طلب و یا غیر) از رژیم همیشه این است که ما را در مدیریت استثمارگری سهیم کن، در این مقاله، حالا بخاطر وطن. کسانیکه به مثلا خاتمی رای دادند، بعد از سرکوب اطلاح طلبان، ضد رژیمی شدند، چون رژیم آنها را در مدیریت استثمارگری سهیم نکرد. اکثریتی ها هم شورشی شدند چون رژیم به آنها سهم نداد و حالا شده اند سوپر دموکرات.
—
کلا وطن پرستی در عمل متعلق به کسانی است که در استثمارگری منافع دارند. این حکم درست است؟
صد در صد،
خیلی ساده:
فرض کنیم اقتدارگرائی و استثمارش در جامعه وجود ندارد. پس مردسالاری و سرمایه داری و امپریالیسم و هیراشی و غیره وجود نخواهد داشت. پس، شهر لندن با شهر تهران، نه تنها تضاد خاصی ندارد، بلکه وحدت کامل دارد چون چیزی وجود ندارد که هر دو با هم برای آن رقابت کنند، و برعکس، در اشتراک منافع دارند. پس، عبور از یک شهر به شهر دیگر، احتیاجی به مقراراتی جدا از مقررات مربوط به ایمنی مسافران، ندارد، در حقیقت نه انگلستان وطن است نه ایران؛ مهاجرت هم حد و مرزی ندارد و توسط اهالی هم خوب درک می شود و هم خوب مدیریت.
—
خیر، وطن بی وطن. مسئولیت دفاع از وطن متعلق به رژیم است و هوادارانش، چون آنها هستند که ما بردگان بی اختیار را در وطن شان مدیریت میکنند . اگر رژیم توانست از جنگ جلوگیری کند، فبها، اگر نتوانست، ما فقط و فقط منتظر این هستیم که کار ما برای بوجود آوردن ذهنیت انقلابی علیه مناسبات اجتماعی ارتجاعی موجود در ایران و جهان، شکل بگیرد. خریت برای ما یعنی حفظ شرایطی که در آن بردگی ما تضمین می شود. اگر رژیم میخواهد ما از محیط زیست خود دفاع کنیم، محیطی که محیط استثمارکردن ماست، بهتر است آنارشیسم کمونیستی را تبلیغ و ترویج کند نه استثمارگری را.
—
آنارشیست
در کامنتی در پایین
این جمله را:
سرمایه داران دوست ندارند کسی غیر از خودشان در جنگ کشته شود. جنگ هسته ای سرمایه دارها را هم نابود میکند.
با این عوض کنید:
سرمایه داران حاضرند خیلی ها در جنگ بمیرند اما خودشان نه. جنگ هسته ای سرمایه دارها را هم نابود میکند.
—
کلا، اگر روزی چنگ اتمی شد، بهتر است بمبها روی کاخهای سرمایه داران دو طرف ریخته شود. ولی اختیار جنگ دست آنهاست و آنها مطمئن می شوند که بمبها اول روی سر ما بیافتد.
آنارشیست
پاسخ به چند سئوال ممکنه
—
مقصود جنایتهای جنگی امپریالیستهای غربی در غزه توسط اسرائیل شان چیست؟
از بین بردن اسلام رادیکال ضد غرب تا بتوانند علیه امپریالیستهای شرقی همسایکان نوکر درست کنند. با درست کردن این نوکرها، امپریالیستهای شرقی محاصره میشوند و با جنگ داخلی کارشان را تمام میکنند. دلیل اینکه امپریالیستهای غربی پای جنگ مستقیم با امپریالیتسهای شرقی نمی شوند، امکان جنگ هسته ای است. سرمایه داران دوست ندارند کسی غیر از خودشان در جنگ کشته شود. جنگ هسته ای سرمایه دارها را هم نابود میکند.
—
چرا رژیم جنگ آپارتایت علیه افغانهای مقیم ایران راه انداخته است؟
به این دلیل که توانائی رصد کردن تمام جامعه را ندارد، مخصوصا مهاجرین. این بخشی از گامهای رژیم در جهت میلیتاریزه کردن جامعه و حکومت نظامی غیر رسمی است. رژیم میداند که این آتش بس موفقی است و تصمیم گرفته که پای نوکری امپریالیستهای غربی نرود و امپریالیستهای غربی هم مصمم هستند که اسلام رادیکال ضد غرب در منطقه را نابود کنند. آنها در نابودی سکولارهای ضد غرب موفق بودند (از طریق کودتا و اختلاف بیانداز و حکومت کن)، اما جنگ با مذهب رادیکال کار ساده ای نیست و حتی دوستانشان را هم بخطر می اندازد.
—
وضعیت امپریالیستهای شرقی چگونه است؟
روسیه در حال پیشروی تدریجی در اوکراین است اما با پیروزی فاصله زیادی دارد و در وتقع اصلا قابل تصور نیست. جنگ فعلی جنگی ضد بشری و بعایت مخرب است. اما صلح فوری بنفع روسیه است و ادامه جنگ بنفع امپریالیستهای غربی. اگر پای سربازان ناتو در اوکراین باز شود، کار بجای بریک می کشد و هر نوع خریتی ممکن خواهد بود. چین در حال جمع و جور کردن خودش و آمادگی برای جنگ است – لااقل افزایش بودجه نظامی آن چنین میگوید. جنگ چین با امپریالیستهای غربی نخواهد بود، با نیابتی هایش خواهد بود.
—
خلاصه اینکه، بدون تجزیه و تحلیل اقتصادی که جنبه ای دیگری است از عمق فاجعه جامعه کنونی، با این وضع، ما زنان و کارگران، اینده جالبی نخواهیم داشت و باید برای انقلاب کمونیستی-آنارشیستی جدیت بیشتری نشان دهیم. فکر نکنیم که ارام نشسته ایم و فاجعه سراغ ما نمی آید، می آید.
—
آنارشیست
چرا بجای سرنگونی، نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی اهمیت کلیدی دارد؟
دلیلش این است که رژیمها می آیند و میروند اما مناسبات ارتجاع در زندگی روزمره نه.
آنارشیست
درباره وضعیت رژیم مستعصل شده،
رژیم زیر ضرب این نیروهاست:
1 – نارضایتی زنان و کارگران
2 – ارتش امپریالیستهای غرب
3 – ایدئولوگها و تبلیغات چی های امپریالیست غربی و نوکرانشان
4 – نآمیدی امپریالیستهای شرقی و نوکران آنها از رژیم
5 – اختلافات درونی که فعلا سرپوش گذاشته شده اما بزودی آشکار خواهد شد
6 – تحریمهای اقتصادی
—
چرا سرنگون نمی شود؟
1 – شرایط جهانی و ارتجاعی بودن اپوزیسیون، امکان وحدت اپوزیسیون را از بین برده.
2 – ضد اسرائیل و ضد آمریکا بودن رژیم.
3 – زنان و کارگران فاقد ذهنیت انقلابی.
4 – ریشه دار بودن مذهب رژیم.
5 – خشونت برای بقا
6 – شکست خوردن امپریالیستهای غربی در بوجود آوردن جایگزین.
7 – کمکهای امپریالیستهای شرق، گرچه کم اما موثر.
—
ایا سرنگونی رژیم بنفع زنان و کارگران است؟
نه بنفع ماست و نه به ضرر ما. نفع ما در از بین بردن روابط ارتجاعی در جامعه و از بین بردن دولتها در ایران و جهان بر اساس ذهنیت انقلابی ست. فعلا سرنگونی رژیم بر اساس ذهنیت انقلابی ممکن نیست چون شواهد نشان میدهد که ذهنیت زنان و کارگران ایران انقلابی نیست.
نقد ارتجاع در مناسبات روزمره جامعه و نفی تشکیلاتی در محل کار و زندگی، راه تغییر ذهنیت توده ها از ارتجاعی به انقلابی را باز کرده، امکان بوجود آمدن انقلاب آنارشیستی-کمونیستی در ایران و جهان را فراهم میکند.
—
ارتجاع: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
—
آنارشیست
چرا اپوزیسیون ارتجاعی ایران نمیتواند علیه ارتجاع رژیم متحد شود؟
اپوزیسیون ارتجاعی ایران سکولار است. سکولارها طیف وسیعی هستند. آنها میتوانند یک پلاتفرم وحدت داشته باشند که چارچوب کلی آن هست دموکراسی و وطن پرستی. اما آگاهی طبقاتی ارتجاعی فعالین اپوزیسیون آنقدر زیاد شده که مانع این وحدت شده.
۱ – سلطنت طلب ارتجاع می بینند که آخر کار مسئله قدرت نظامی است و فعلا آن در دست امپریالیستهای غربی است. برای همین شده اند وطن فروش.
۲ – مارکسیستهای دموکرات مرتجع و غیر مارکسیستهای دموکرات مرتجع فهمیده اند که چیزی بنام اقتصاد بردگی مزدی ملی وجود ندارد، یا باید نوکر امپریالیستهای غربی باشند و یا شرقی. اینها در حقیقت وضعیت رژیم را دارند. بعد از سرنگونی به وضع رژیم دچار خواهند شد.
۳ – ارتحاع بلشویکی میداند که باید تو سر زنان و کارگران و لیبرالها و سلطنت طلبان بزند تا دیکتاتوری پرولتاریای بردگی مزدی حزب خودش را درست کند.
۱ و ۲ پلاتفرم وطن پرستی اش متزلزل است. ۳ ضد دموکراسی است.
پس،
اپوزیسیون ارتجاعی که قرار است حول وطن و دموکراسی متحد شود، یا ضد دموکراسی است و یا ضد وطن پرستی، پس وحدتی در کار نیست.
پلاتفرم دیگری ممکن است؟
یک پلاتفرم دیگر صرفا سرنگونی طلبی بدون آلترناتیو مشخص است.
این وضعیت فعلی است و وحدت این اپوزیسیون ارتجاعی را در یک ماه اول شورش زن زندکی آزادی خوب مشاهده کردیم.
—
از آنجا که این اپوزیسیون از انقلابی بودن کاملا اخته است، راز موفقیت آنها در این است که فعلا هیچ تبلیغ ایدئولوژیک نکنند، تضادهای خود را علنی نکنند و اصلا بر سر آلترناتیو بحث نکنند و یک صدا بگویند سرنگون باد رژیم، اینکه، ما فقط رژیم را نمی خواهیم، بقیه اش باشد برای بعد از رژیم.
چرا پای این نمی روند؟
دلیلش این است که تضادهای امپریالیستهای شرقی و غربی زیاد شده و اینها می دانند که باید بعد از رژیم باید بروند پای نوکری برای یکی از طرفین که کاری پر خطر است. پس، بهتر است که در همین سطح عبارت پردازی های متضاد ایدئولوژیک فعلی بمانند.
از آنجا که زنان و کارگران ایران هنوز ذهنیت انقلابی ندارند، آینده ایران متعلق به امپریالیستهاست، به احتمال زیاد، تا وقتی که امپریالیستهای شرقی خودشان را جمع و جور نکرده اند، متعلق به امپریالیستهای غربی است.
—
آنارشیست
۱۴ تیر ۱۴۰۴
سایت روشنگری پر شده از مقالات مرتجعین اپوزیسیون سکولار ایران.
ارزیابی تاکنونی از نویسندگان روشنگری.
—
شباهنگ راد – یک چیزی داریم بنام “مردم” در مقابل امپریالیسم، سرمایه داری بد است اما اگر “مردم” یک نظام بردگی مزدی دولتی لنینی ضد امپریالیستی درست کنند خوب است.
سیامک کیانی – یک چیزی داریم بنام “مردم” وطن دوست ضد امپریالیست که دموکراسی لازم دارند تا با امپریالیستها بجنگند، تولیدات را در ایران بردگی مزدی صنعتی کنند تا یک وطن باشکوه بوجود بیاید.
خدامراد فولادی – یک “باسوادی” که در نوشته های مارکس و انگلس کشف کرده که یک چیزی داریم بنام شهروند دموکراسی خواه. این شهروند دموکراسی خواه باید انقلاب بورژوا دموکراتیک بخواهد تا با همکاری با اسرائیل دموکرات و امپریالیستهای غربی دموکراسی خواه، یک جامعه سرمایه داری پیشرفته در ایران درست کنند.
محمد حسین یحیایی – یک چیزی داریم بنام مردم و ملت، مردم یک دولت دموکراتیک بردگی مزدی لازم دارند تا مملکت پیشرفت کند.
مرمر کبیر – چیزی داریم بنام مردم ایران که باید از روشنفکران نوکر بردگی مزدی غربی بیاموزند، البته، چپ و راست مهم نیست!
شروین احمدی – یک چیزی داریم بنام کشورهای جنوب که بردگی مزدی ضد بردگی مزدی امپریالیستی شمال هستند. با رهایی از شمال، نظام بردگی مزدی جنوب رها میشود و سرمایه داری اش صنعتی و پیشرفته شده و تاریخ تعیین کنی مارکس کبیر تحقق پیدا میکند.
هادی میتروی – پرولتاریای ایران باید مثل بلشویکهای روسیه رژیم سرنگون کنند با امپریالیستهای جهانی بجنگند و با بوجود آوردن یک بردگی مزدی دولتی بلشویکی تک حزبی بنام دیکتاتوری پرولتاریا در جهت تکامل مارکسی جامعه ایران قدم بردارند.
آرام بختیاری – بردگان مزدی و اربابان ایرانی آنها باید با فلاسفه غربی آشنا شوند تا آدمهای مفیدی باشند.
—
آنارشیست