Comments

نافرمانی مدنی چگونه به بنیان‌های جنبش اجتماعی کمک می‌کند؟ — 3 دیدگاه

  1. آیا باید از سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مرتجعین جلوگیری کرد؟
    نه.
    چرا؟
    چون جمهوری اسلامی لطفی به انقلاب نکرده و کارش هر روز سرکوب انقلاب بوده است.

    آیا باید با اپوزیسیون ارتجاعی جمهوری اسلامی برای سرنگونی همکاری کرد؟
    نه.
    چرا؟
    چون این اپوزیسیون بعد از کسب قدرت سیاسی ما را سرکوب میکند. ما باید فاصله خودمان را برای بقای فیزیکی مان حفظ کنیم.

    آیا شرایط سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی فراهم است؟
    نه.
    چرا؟
    زنان مبارز در ضدیت با مردسالاری رژیم بیشتر غربگرای بورژوا هستند تا ضد مردسالار در حالیکه در غرب زنان فمنیست اتقلابی ضد سرمایه دار و ضد امپریالیست داریم.
    کارگران تشکلات انقلابی ضد بردگی مزدی و ضد امپریالیستی ندارند.
    علائم بسیار کمی از شیوه های شورایی تشکیلاتی در زنان و کارگران مشاهده میکنیم.
    معلوم نیست اکثریت توده ها ضد افغان و ضد ترک و ضد فارس و ضد بلوچ و حتی ضد بی حجابی نیستند.معلوم نیست توده ها خداناباورها را تحمل میکنند.
    آیا باید از سرنگونی ارتجاعی رژیم ناراحت شد؟
    نه.
    چرا؟
    لیاقت رژیم سرکوبگر سرنگونی است.
    ما فقط میتوانیم از آسیبهایی که زنان کارگران در انقلاب مخملی (شورش ارتجاعی) می بینند متاسف باشیم، کاریش نمیتواند کرد. هرز رفتن زحمات یک واقعیت عینی در زندگی ماست.

  2. چرا نباید از نقد ارتجاع موجود در اپوزیسیون بترسیم؟
    سه دلیل:
    ۱ . خود ما روزی در ایران بودیم و با دو رژیم در ایران و حداقل یک رژیم در خارج در افتاده ایم و تجربه کرده ایم که رفرم به ارتجاع ختم میشود، ما به انقلاب نیازمندیم.
    ۲. همیشه اقتدارگرایان حاکم اپوزیسیون ارتجاعی دارند چون در داشتن اقتدار رقابت وجود دارد و برنده بازنده را بیرون و یا محدود میکند. نمونه روز آن سقوط اسد و‌ شکست خوردن فعلی جبهه مقاومت امپریالیستهای شرقی در غرب خاورمیانه است.
    ۳. بدون گفت و شنود انقلاب ممکن نیست، حذف گفت و شنود همان چیزی است که ارتجاع اپوزیسیون میخواهد. گفت و شنود هم فعالیتی ست منطقی نه چاپلوسانه و یا الزاما دوستانه.
    *
    چند نکته:
    – انقلاب در یک کشور دیگر ممکن نیست. امروزه ارتجاع خصلت جهانی دارد و بدون اتحاد قربانیان ارتجاع در جهان، پیروزی بر ارتجاع غیر ممکن است.
    – اتحاد با ارتجاع حاکم بر غرب و شرق و ارتجاع اپوزیسیون علیه نظام جمهوری اسلامی، چه در ابعاد فرهنگی و چه در ابعاد سیاسی، ضد انقلاب است.
    – کسانیکه از ماهیت ارتجاع آگاه هستند فقط میتوانند تشکل درست کنند و وارد تشکلات ضد ارتجاع بشوند و نظرشان را بیان کنند، اما نمیتوانند برای دیگران تعیین تکلیف کنند. در انقلاب کسی برای کسی وظیفه و تکلیف تعیین نمیکند.
    – فقط وقتی میتوان کودکی که در اطراف یک چاه دارد بازی میکند را نجات داد که در کنار او بود و باید بلاخره محافظی روی چاه گذاشت. نقد اقدام پیشگیرانه است ،آن محافظ، بدون نقد توده ها به چاه می افتند. توده ها میتوانند ما را نقد کنند، اما باید اصول علم و منطق را رعایت کنند. برنده در بحث بر بازنده حاکم نمی شود، همکاری قوی تر می شود.
    – انقلاب کردن یعنی تقویت منطق، علم، همکاری و همیاری و هم بستگی.
    – بخوبی و به روشنی دیده ایم که ارتجاعیون اپوزیسیون از مبارزان ما علیه ارتجاع دفاع نمیکنند، آنها منافع طبقاتی خود را خوب درک میکنند، ما هستیم که منافع طبقاتی خود را خوب درک نمی کنیم .ما با پائین آوردن معیارهایمان (ارزشهایمان) به سطح مرتجعین کاهش پیدا میکنیم و به آنها کمک میکنیم نه طبقات خودمان.
    – مکانهای مبارزاتی ما اساسا اینهاست: محل کار و محل زندگی. خیابان فقط بعد از موفقیت در آن دو نه برعکس. جزئیات کار محل به محل، کشور با کشور فرق میکند.
    پایان نکات

  3. مثال جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان آمریکا در این مقاله بهترین مثال ضد انقلاب در اپوزیسیون ضد ارتجاع است و مقاله در حقیقت در دفاع از ضد انقلاب نوشته شده است. حال چرا؟
    .
    مبارزه با اقتدارگرایی وقتی واقعا مبارزه با اقتدارگرایی است که در پی سهم داشتن در اقتدارگرایی نباشد، اما جنبش حقوق مدنی آمریکا به جنبشی دقیقا برای سهم داشتن در قدرت در آمریکا تبدیل شد. این جنبش نتوانست عناصر فرصت طلب را از عناصر واقعا انقلابی متمایز کند. نتیجه این جنبش این شد که درصدی از سیاه پوستان میلیاردر بشوند و با سفید پوستان ارتجاعی در استثمار و استعمار همکاری کنند. جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان آمریکا نه مردسالاری را از بین برد، نه بردگی مزدی را، نه امپریالیسم و نه نژادپرستی جامعه آمریکا را از بین برد. الان فقیرترین و بیکارترین افراد نژادها در آمریکا هنوز سیاه پوستان هستند، در حالیکه در این کشور میلیاردرها، سیاستمداران، رئیس جمهور و ژنرالهای استعمارگر و ارتجاعی سیاه پوست وجود دارد.
    .
    جنبشی واقعا برای آزادی است که توده های قربانی ارتجاع را آلت دست برای اقتدار یک عده نمیکند. این جنبش اقتدارگرایی را درست و انقلابی تعریف میکند نه فرصت طلبانه. این جنبش برای شهرت و مقام و پول به جیب زدن نیست و برای همین یکی یا چند نوع از اقتدار را حذف نمیکند. آنهایی که یکی یا چند نوع از انواع اقتدار را در شورش حذف میکند، میخواهند همان اقتدارها را داشته باشند. برای همین شورش آنها ارتجاعی است.
    .
    زمانی که جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان آمریکا شروع شد، کتاب سرمایه مارکس، عقاید و تشکلات آنارشیستی و کمونیستی در اختیار زنان و کارگران آن جامعه بود. برای همین این جنبش از سطح دانش موجود اجتماعی پایین تر و عقب افتاده تر بود. همین باعث شد که ان شورش به گمراهه برود.
    .
    در واقع جنبش مدنی آمریکا به جنبش مدنی مردسالاران، سرمایه داران و امپریالیستهای سیاه پوست تبدیل شد. رهبران این جنبش وفاداری شان را به ارتجاع سفید پوست آن دوران کاملا و بدون رودربایستی نشان دادند.
    .
    جنبش زن زندگی آزادی هم جنبش سرمایه داران سکولار و مردسالار هوادار غرب است.
    .
    یا با دانش اجتماعی امروز جامعه را تغییر بدهیم یا مردم فریبی میکنیم و ارباب قربانیان اقتدار می شویم. انتخاب برای آزادی قربانیان ارتجاع، اولی است نه دومی.
    آزادی از بین بردن تمامیت اقتدارگرایی است، یعنی مبارزه با تمام اینها نه انتخاب فرصت طلبانه یکی یا چندتا: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی و انواع تعصب.
    رفرم ارتجاع اقتدارگرای مغلوب و انقلاب از بین بردن اقتدارگرایی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>