پاسخ متقابل اسراییل، به ج.ا خواهد بود؟ یا به ایران و مردم ایران؟ / محمد علی اصفهانی
در گرماگرم جنگ هشت ساله، بار ها برای من پیش میآمد که اگر به اخبار رادیوی ج.ا گوش میکردم و در همان حال مشغول کار های دیگر هم بودم، وقتی کلمهٔ مرکب «دشمن صهیونیستی» را میشنیدم، واقعاً متوجه نمیشدم که صحبت از قضایای جنگ ایران و عراق است یا صحبت از ماجرایی و حادثهیی و درگیرییی در فلسطین.
در معیت خمینی، برای رسیدن به قدس میبایست از کربلا عبور کرد، و علی الجساب با سلاح های اسراییلی، دشمن صهیونیستی عراقی را از میان برداشت.
و البته، این سلاحها را خود اسراییلی ها برای آزادسازی قدس از چنگ خودشان، به خمینی می فروختند، و یا اصلاً به حساب بدهیهای احتمالی زمان شاه به ایران، همراه پوزشخواهی از تأخیر در پرداخت، تحویل آن حضرت می دادند.
ماجرای ایران کنترا، فقط یک مورد لو رفتهٔ خریداری یا تحویل گرفتن سلاح از اسراییل و آمریکا به منظور مبارزه با اسراییل و «آزادسازی قدس» بود. چند موردِ (هنوز) لو نرفتهٔ دیگر، و ای بسا مهمتر از مورد لو رفته در کار بوده است یا نبوده است را خدا میداند.
ماجرای ایران کنترا را بعد از ماجرای واتر گیت، و قبل از ماجرای ابوغریب، بعضیها بزرگترین رسوایی سیاسی آمریکا معرفی کرده اند.
رسوایی «اکتبر سورپرایز»، یعنی تبانی خمینی با ریگان در مورد ادامهٔ نگاهداری گروگان های سفارت آمریکا در ایران به منظور شکست جیمی کارتر و پیروزی ریگان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را هم فراموش نکنیم. چرا که گرچه به قول م. امید، «خاموشی سرآغاز فراموشی است»، فراموشی هم سرآغاز خاموشی است.
ـــــــــــــــــــــــــ
آن، تازه خمینی بود که به همان ایدهئولوژی واپسگرایی که سالها منتظر عینیت بخشیدن به آن، و انتقام روحانیت را از «آن پدر و پسر» گرفتن بود ایمان داشت و هرچه میگفت و میکرد به خاطر همان ایمان اهریمنیاش بود، و نه به خاطر خودش.
خامنه ای و اعوان و انصار که، به چیزی جز خودشان نمیاندیشند، و ذرهیی باور و اعتقاد ایدهئولوژیک اگر در آنها باقی مانده بود هم با گذشت زمان از میان رفته است.
رییس ستاد امر به معروف و نهی از منکرشان، دزد هزار میلیاردی است با سابقهٔ جنایات متعدد در زمان تصدی مسئولیتهای قضایی، و در مقام امام جمعهٔ موقت تهران، به نیابت امام جمعهٔ دائمی تهران یعنی خامنه ای، بر اساس قواعد ایرادخطبههای نماز جمعه، سالها تکیهزده بر تفنگ که جای شمشیر را گرفته است، مردم را به تقوای خدا دعوت کرده است و می کند ـ که «اوصیکم یا عباد الله بتقوی الله».
از فسادها و هرزگیهای اخلاقیِ خرده ریزههاشان هم که همگان باخبرند.
و ای کاش هزار بار بیشتر، از این فسادها و هرزگیها میداشتند، ولی یکی از هزار در هزار ناروایی را که با نام خدا و دین و اخلاق بر مردم روا میدارند، بر مردم روا نمیداشتند.
گذشتِ سالها، و عوض شدن نسلها، و جنبش بزرگ خرداد هشتاد و هشت، و بعد هم عمدتاً خیزش های دی نود و شش، و آبان نود و هشت، و از شهریور هزار و چهارصد تا به حال، تعداد بسیار زیادی از افرادی که هنوز تتمهیی از باور های ایدهئولوژیک به ج.ا در آن ها باقی مانده بود را از ج.ا جدا کردهاند؛ و در حال حاضر، اکثر قریب به اتفاق آنهایی که هنوز با ج.ا باقی مانده اند، یا منافع کلان، و یا منافع کوچک و شخصییی دارند که ترس از دست دادن آن منافع، آن ها را به ج.ا وابسته نگاه داشته است.
آنهایی که منافع کلان در بقای ج.ا دارند، که هیچ. اما به آنهایی که از بیم از دست دادن منافع کوچک و شخصی خود، چه با رغبت و چه با اکراه، خواهان حفظ وضع موجود هستند، مخصوصاً در میان نیروهای نظامی و انتظامی، باید اطمینان داد که در صورت همراهی با مردم، هم از نظر معنوی، و هم از نظر مادی، آیندهیی بهتر از امروز خواهند داشت.
یکی از درست ترین روشها، نه به لحاظ پراگماتیستی و یا تاکتیکی ـ بلکه بسیار فراتر از آن ـ به لحاظ باور به حرمت و کرامت آدمی، و به بها و ارزش جان و روان آدمی، و نفرت از خویهای پستی چون کینه و انتقام، دادن چنین اطمینانی به آنهاست.
و البته، با تأکید بر شرط محوریِ همراهی با مردم.
کسانی که از هدف غایی و نهایی مبارزه، یعنی ساختن انسان نوین در جامعهیی نوین، به دورند، با طعنه زدن و تمسخر این روش درست، تنها سودی که میبرند این است که ماهیت خود را بهتر بروز میدهند.
مبارزهٔ آنها با ج.ا، نهایتاً چیزی بهتر از مبارزهٔ روحانیت مبارز با نظام پیشین از آب در نخواهد آمد.
با این تفاوت که روحانیت مبارز، پیروز شد، ولی آنها شکست خواهند خورد.
ـــــــــــــــــــــــــ
شوخی مبتذل ج.ا با خود و با جهان، در حملهٔ نظامی اخیر به اسراییل، تا جایی که به اسراییل بر میگردد، اصلاً شوخی نیست، و کاملاً جدی است.
با توجه به نفوذ همهجانبهٔ اسراییل در بالاترین مراکز قدرت ج.ا، شخصاً هیچ بعید نمیدانم که این حملهٔ پیشاپیش محکوم به شکست، خود با تمهیدات عوامل نفوذی اسراییل انجام شده باشد.
ولی چه اینگونه باشد و چه این گونه نباشد، تا اینجا برندهٔ اصلی این حمله، اسراییل است.
مثل تقریباً همهٔ «مبارزات ضد اسراییلی» دیگر ج.ا از آغاز تا به امروز.
دیگر، نگاهها نه به نسلکشی شبانه روزی و بیوقفهٔ اسراییل در غزه (و کرانهٔ باختری نیز)، بلکه به چگونگی پاسخ اسراییل به ج.ا دوخته شده است.
و این، همان چیزی است که اسراییل میخواست و میخواهد.
بایدن که در گفتار، خود را از پشتیبانی از پاسخ نظامی اسراییل به ج.ا کنار کشیده است، قطعاً وقتی که در مقابل عملِ انجام شدهٔ اسراییل قرار بگیرد، مثل همیشه، پشت سر اسراییل خواهد ایستاد.
اما پاسخ نظامی اسراییل، بعید است که فقط به ج.ا باشد، بلکه قاعدتاً بر مبنای اعتقادات قبیلهیی کاهنان عهد عتیق که تفکر قبیلهگرا و عهد عتیقگرای حاکمان دیروز و امروز اسراییل هنوز تکلیفش را با آن روشن نکرده است، مثل اکثر موارد، «تنبیه جمعی» خواهد بود.
یعنی اسراییل، همانطور که انتقام حملهٔ هفت اکتبر حماس را با قتل عام های ده ها هزار نفری مردم فلسطین گرفته است و میگیرد، هیچ بعید نیست ـ و خیلی هم محتمل است ـ که انتقام حملهٔ مضحک «نظامی» ۲۶ فروردین ج.ا را از مردم میهن ما بگیرد.
ـــــــــــــــــــــــــ
آنچه از این پس می آید، تغییر یافته و به روز شدهٔ بخش کوچکی است از مقالهٔ ۲۷ آذر ۱۴۰۰ نویسنده با عنوان «تهدید های اسراییل، این بار ظاهراً جدی و همراه با تدارکات است».
پاسخ نظامی ج.ا به اسراییل، در صورت حملهٔ نظامی اسراییل به ج.ا، طبعاً درگیری و جنگ کلاسیک که ج.ا مطلقاً نه جرأت ورود به آن را دارد، و نه توان و نه امکانات آن را، نخواهد بود.
حتی پاسخ، از طریق حملات هوایی ناموفق هم برای ج.ا ممکن نیست.
همین شوخی جدید ج.ا با اسراییل، این موضوع را به وضوح نشان داد.
اسراییل هم نه سودی در به راه انداختن جنگ کلاسیک با ج.ا، که میتواند کل جهان را به آشوب بکشاند، و ثبات اسراییل را نیز تا حدودی به خطر بیاندازد دارد، و نه توان این کار را.
ـــــــــــــــــــــــــ
پاسخ نظامی ج.ا، به حملهٔ نظامی اسراییل، اگر پاسخی مستقیم باشد، عمدتاً در حملات موشکی از خاک ایران (و نه حتی حملات پهبادی که ناموفق بودنشان پیشاپیش معلوم است) خلاصه میشود که ظاهراً عملی به نظر میرسد، اما تا چه اندازه موفق یا ناموفق خواهد بود را من و شما نمیدانیم.
ولی در آن صورت، قطعاً کار به درگیریهای بسیار جدیتری خواهد کشید که کوچکترین امکان پیروزییی برای ج.ا ندارند.
پاسخ نظامی غیر مستقیم دادن ج.ا به اسراییل اما، دیگر امروز ـ که با دیروز فرق دارد ـ بر خلاف گذشتهها قطعاً کار آسانی نیست.
بسیاری از نیرو هایی که حاضر بودند که به ازای پول و سلاح، به نیابت از ج.ا عمل کنند، یا از میان رفته اند یا ضعیف شده اند، یا گرفتار درگیریهای درونی با یکدیگرند، یا دست و بالشان بسته است، یا برایشان صرف نمی کند که خود را وارد معرکهیی آنچنانی کنند.
و تازه، اگر هم وارد معرکه شوند، کار زیادی از آن ها علیه اسراییل بر نخواهد آمد.
بر خلاف تصور رایج، مهم ترین متحد منطقهیی ج.ا، یعنی حزب الله لبنان گرچه به کمک های بیدریغ ج.ا نیاز مبرم دارد، و رهبرش هم خود را پیرو خامنه ای معرفی می کند، از آنجا که یک نیروی بومی لبنانی است که ادامهٔ حیاتش در گرو بقای لبنان، و در گرو حضور سیاسی قدرتمند کنونی خودش در حاکمیت و در سیاست لبنان است، منطقاً خود را فدای ج.ا نخواهد کرد، و به اقدامی که منجر به جنگ جدی و بزرگی میان لبنان و اسراییل شود دست نخواهد زد.
(هرچند که همهٔ احتمالات، الزاماً با محاسبات منطقی، انطباق ندارند.)
چنان جنگی، نه فقط به دلیل ضربات غیر قابل جبرانی که به لبنان می زند، بلکه به دلیل بیاعتبار کردن و منزوی کردن حزب الله در صحنهٔ سیاست لبنان، جز پایان اقتدار این جریانِ در حال حاضر به خوبی تثبیت شده نخواهد بود.
ورود حزب الله به جنگ در سوریه هم نه به منظور کمک رسانی به ج.ا یا بشار اسد، بلکه به منظور ممانعت از کشیده شدن جنگ به داخل خاک لبنان بوده است و اجتناب از تبعاتی که شکست بشار اسد در سوریه برای حزب الله در لبنان می توانست داشته باشد.
به تعبیری دیگر، آن که در این میان برای بقای خود مجبور به باج دادن به آن دیگری، و به تنظیم خود با آن دیگری است، ج.ا به فلاکت افتادهٔ امروز ایران است، نه حزب الله لبنان.
بقیهٔ نیرو های مرتبط با ج.ا در منطقه هم کاری که کار باشد از دستشان بر نمیآید اگر چه بخواهند.
و اما این که بخواهند یا نخواهند، و این که اصلاً تا چه اندازه از ج.ا حرف شنوی داشته باشند یا نداشته باشند هم خودش جای بحث دارد.
ـــــــــــــــــــــــــ
سال ها پیش، توازن قوا در منطقهٔ خاورمیانهٔ بزرگ ـ یا به تعبیر شاید درستتر، خاورمیانهٔ سیاسی ـ و جغرافیای سیاسی منطقه، و فرهنگ غالب در منطقه، و فضای اطراف ایران، و عوامل دیگر، به گونهیی بود که کارشناسان معتبر و اسم و رسم دار و با تجربه، کشیده شدن جنگ احتمالی اسراییل و ایران به سراسر منطقه را تقریباً قطعی میدانستند، و حتی یکی از آن ها در سال ۲۰۰۷ میلادی (که در همان زمان، خلاصهٔ تحلیلش، به همین قلم ترجمه و منتشر شد) از درگرفتن جنگ اتمییی در سراسر منطقه با احتمال شانزده تا بیست و هشت میلیون کشته فقط در یک طرف جنگ سخن می گفت.
حالا ولی دیگر خیلی چیز ها عوض شده اند.
از جمله بنا به دلایلی که به شمهیی از آن ها در بالا اشاره شده است.
ــــــــــــــــــــ
کسانی که ساده دلانه امید بسته اند که اسراییل، نه فقط مراکز اتمی، بلکه مراکز قدرت ج.ا را ـ بدایتاً و به قصد کمک به مردم ایران ـ به طور تعیینکنندهیی هدف قرار دهد و آن ها را از دست ملایان مثلاً نجات بخشد، شاید امروز به ابعاد فاجعهٔ اتمی احتمالی دستپخت مشترک ج.ا و اسراییل چندان توجهی نداشته باشند، و این امید واهی حتی سمپاتی هایی هم نسبت به عملیات اسراییل در ایران، در آن ها به وجود آورده باشد.
اما واقعیت بیداری، کاری به خواب های خوش و ناخوش ندارد و پایانی بر هر کابوس و بر هر رؤیایی است.
اسراییل، یک ج.ا ناتوان و ضعیف و درمانده که تا کنون هرچه کرده است در خدمت اسراییل و سیاست های آن بوده است را بر یک حکومت ملی و مردمی و مستقل و آزاد و پر توانِ برآمده از دل توده ها که پتانسیل آن را دارد که ایران یکپارچهٔ بزرگ فردا را به قدرتی تبدیل کند که بی آن که با کسی سر جنگ و نزاع داشته باشد حرف اول و آخر را در منطقه بزند، ترجیح میدهد.
حتی حرف و حدیث هایی ـ که چندان هم حرف و حدیث نیستند ـ در مورد نقش اسراییل در پروسهٔ پیچیده و پر ابهام سقوط نظام پیشین که افزایش اقتدار نظامی و سیاسیاش اسراییل را نگران موقعیت خود در منطقه کرده بود وجود دارد که تشخیص درستی یا نادرستی آن البته زمان میطلبد.
دولت های راست و چپ اسراییل نشان داده اند که بر خلاف بسیاری از مردمان کشور خود، و برخلاف میلیون ها یهودی صلح طلب و شریف سراسر جهان، جان غیر اسراییلیان منطقه، کوچکترین ارزشی برایشان ندارد و می شود صدتا صدتا و هزارتا هزارتاشان را به این بهانه و آن بهانه کشت و خانه و کاشانه و جانپناه بازماندگانشان را روی سر آن ها خراب کرد و چیزی هم طلبکار در آمد و وعدهٔ تکرار داد.
«تنبیه جمعی» به سیاق رسم و رسوم قبایلی نیز تا کنون جزء تاکتیک های جنگی رسمی و حتی عادات روزمرهٔ دولت های راست و چپ اسراییل بوده است.
اگر اسراییل به طور جدی به تأسیسات اتمی ایران که غالباً در مجاورت مردمان عادی و مکانهای مسکونی بنا شده اند حملهٔ هوایی یا موشکی منهدم کننده کند، فاجعهٔ اتمی وحشتناکی رخ خواهد داد که لحاظ کردن ابعاد آن ـ منطقاً ـ باید یک دغدغهٔ بازدارنده برای اسراییل باشد.
دغدغهیی که نه به دلایل انسانی ـ که هیچ وقت مورد توجه دولتمردان اسراییل نبوده است و نیست ـ بلکه به دلیل عواقبی است که چنان ماجرایی برای اسراییل خواهد داشت.
ـــــــــــــــــــــــــ
به دلایل گوناگون، و مخصوصاً به دلیل تظاهر ج.ا در مقام دشمن شمارهٔ یک مردم ایران به دفاع از فلسطینیان، و به دلیل عربده کشی های شبانه روزی و دشمنی صوری ج.ا با اسراییل، ایران تنها کشور مسلمان منطقه است که تعداد بسیار زیادی از مردمان آن، به مرور زمان، و با تازه شدن نسل ها ـ بر مبنای قوانیین جاذبه و دافعه ـ از حساسیت های متداول مردمان کشور های مسلمان منطقه نسبت به اسراییل فاصله گرفته اند.
و نیز در میان آن بسیاران، بسیارند کسانی که اسراییل را دوست خود و دوست کشور خود تلقی می کنند.
آن فاجعهٔ اتمی محتمل، که تا دههها و دههها و نسل ها و نسل ها اثراتش باقی خواهد ماند، اما به راحتی می تواند این معادله را از بن و بنیان دیگرگون کند.
آیا اسراییل، توان فهمیدن این موضوع را دارد؟
شاید.
در هر صورت، ظاهراً اسراییل، این بار در تصمیمش به یکسره کردن تکلیف خود با فعالیت های اتمی ج.ا، جدی تر از همیشه است.
فقط باید دید که چه چیز ها را در محاسباتش در نظر خواهد داشت یا نخواهد داشت، و از چه ابزار هایی برای اجرای تصمیم خود استفاده خواهد کرد.
این ابزار ها، قطعاً از نوع مذاکره و دیپلوماسی و این قبیل چیز ها نخواهند بود.
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
www.ghoghnoos.org
سعی کردم کوتاه کنم اما نشد، ببخشید.
.
سیاست جمهوری اسلامی از همان زمان خمینی این بوده که در دنیای سرمایه داری (بردگی مزدی) و امپریالیسم مدرن آن، برسمیت شناخته شود. هیچ مرتجعی نمیخواهد اول مستقل نباشد. حتی حاکنیت کوبا مجبور شد به ارباب بودن حاکمیت شوروی تن دهد و چگوارها را کلی دلخور کرد. سیاست جناح غربی امپریالیستها هم این بوده که تا آنجا که میتوانند به جمهوری اسلامی کمک کنند که عضو طبقه خودشان شود، بشرطی که بپذیرد در نهایت ارباب اصلی خود آنها هستند، چون آنها بهرحال با دولتهای ارتجاعی بزرگ دیگر مثل دولت روسیه و چین در رقابت اند. دلیل دیگر حق اربابی آنها این است که زحمت تو سر زن و کارگر زدن و از این طریق پیشرفت تکنولوژی کلی و تکنولوژی آدم کشی را خود آنها کشیده اند. انها فعلا ارباب واقعی مافیای بردگی مزدی جهان هستند. مهندسی موشکهای ایران در اصل از ابداعات برده های امپریالیستهای غربی ست.
.
جو حاکم در ایران، بعد از سقوط شاه، این بوده که چه جریانی از گروه سیاسی میتواند بعنوان برده امپریالیستهای غربی و یا شرقی برنده اصلی باشد. در این کامنت به قسمت غربی می پردازیم.
.
در میان گروههای سیاسی مزور (هوادار بردگی مزدی و هیراشی اجتماعی) موجود در داخل و خارج از ایران، غیر از بلشویکهای ایرانی و مجاهدین ماقبل پذیرفتن نوکری برای سرمایهداری، همه کاندید بوده اند. همه گروههای سیاسی یا خود فروش بودند و یا بی خبر از دنیای بردگی مزدی و امپریالیسم ش. راهکار امپریالیستهای غربی هم این بوده که ببیند نتیجه رقابتهای سیاسی درونی این جریانات پرو بردگی مزدی و شیاد چیست. راهکار آنها، داشتن روابط گاهی حسنه جمهوری اسلامی را با اسراییل و آمریکا در مقاطع مختلف توضیح میدهد. اما نقطه ضعف سیاست امپریالیستهای غربی این بود و هست که جریانات سیاسی درگیر ممکن است بعلت تضعیف شدن، مثل تندروها در دوران خاتمی، بجای تمایل و مدارا با غرب، تمایل به امپریالیستهای شرقی پیدا کنند تا برنده از آب در بیایند. این دشمنی نهایی جناح خامنه ای با گروههای مکار اصلاح طلب و دموکراسی خواه را بیان میکند. این اخری، در عین حال توضیح میدهد که چرا سیاست امپریالیستهای غربی از مدارا به دشمنی کشیده شده و دولت فعلی جمهوری اسلامی فقط زمانی در امان خواهد بود که از امپریالیستهای شرقی جدا شود که چنین چیزی هم در زمان خامنه ای ممکن نیست چون از لحاظ سیاسی دیگر دیر است.
.
واقعه ای که اوضاع را بحرانی تر کرده، رابطه روسیه و امپریالیستهای غربی است. روسها و آلیگاروشهایش حاضر به مدارا با غربی ها بودند اما از قرار معلوم گانگسترهای غربی حاضر به شراکت نبوده اند و با تمام قوا سعی کردهاند از نقطه ضعفهای حاکمین روسیه استفاده کنند تا حوزه نفوذ آنها را در دنیای بردگی مزدی و مردسالاری و بقیه انواع فساد شان، کم کنند و خودشان در جامعه روس نفوذ کنند. توسعه ناتو، کوشش در ادامه انقلاب مخملی و کوشش در نفوذ در دولت و جامعه روسیه و بلاخره جنگ اوکراین، بخوبی قابل شناسایی و پیش بینی بود و هست و وضع فعلی چندان تعجب آور نیست. اوضاع حزب الله و سوریه و نزدیکی خامنه ای با روسیه را زیر این نور میتوان دید.
.
پس، ما در دنیای فساد تاریخی انسان زندگی میکنیم نه در دنیای سوسول بازی های دموکراسی خواهانه و داستانهای خیالی امپریالیستهای غرب و شرق و خوش بینی های “طبقه متوسطی” مارکس. .
.
در بالا گفتم بلشویکها. بلشویکهای ایرانی ضد امپریالیستهای غربی هستند و امپریالیستهای شرقی را خائن میدانند. توهم آنها به کمونیسم شان مثل توهمسوسیال دموکراتها به دموکراتیسم شان است. هیچ نیروی سیاسی ی نمیتوان فساد جامعه بشر را از بین ببرد مگر اینکه این فساد را خوب مثل یک مرض شناسایی کند. مارکسیستها در شناخت این مرض پیشرفتهای زیادی داشته اند اما بعلت ندیدن مرض هیراشی، دایم از نردبان پایین می افتند.
.
غیر از مارکسیستها که باید خودشان را اصلاح کنند و دیدگاه مذهبی شان را به آشغال دونی بیاندازند، جریانات دیگر یا خوابند که بهرحال اربابان بردگی مزدی بیدارشان میکنند، یا برده هستند.
.
مرض بشر بطور حداقل، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و سیستم هیراشی نظم اجتماعی است. درمان این مرض دیدگاه آنارشیستی به زندگی ست. با این دیدگاه، مبارزه علیه ارتجاع فساد ناپذیر می شود چون سایه و تاریکی ی برسمیت شناخته نمی شود که در آن قارچ و باکتری رشد کند.
.
آنارشیست