در ارتباط با این مقاله در سایت اخبار روز:
در باره طرح ۲۰ ماده ای ترامپ برای غزه – ایرج فرزاد
نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی همان روند “زوال” دولت در فاز اول کمونیسم است. این نقد و نفی آنارشیستی کمونیستی است زیرا دارای یک وجه مهم، یعنی، نفی هیراشی، می باشد.
در خبر امروز بی بی سی سرمایه دار امپریالیست میخوانیم:
وزرای خارجه هفت کشور صنعتی کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، آمریکا و همچنین نماینده اتحادیه میگویند ایران بهتر است تشنج ایجاد نکند و بیاید پای مذاکره صلح با ترامپ. دولت ایران هم گفته که آنها تقاضای مذاکره مستقیم کردند اما آمریکا سر قرار نیامد.
از این خبر چه میتوان نتیجه گرفت؟
این تقاضای گروه هفت (امریکا) از رژیم نهایت شیادی این گروه است چون آنها نمیتوانند به وجه حقوقی برجام استناد کنند. از لحاظ واقعی، نه حقوقی، به رژیم اولتیماتوم داده اند و در روند همان بوجود آوردن شرایط تهاجم نظامی حرکت میکنند که فعلا جنگ ترکیبی است.
این وضع ارتجاع ایران و اروپا و آمریکا با هم هست. ما زنان و کارگران چکار کنیم؟
میگویند رژیم سرنگون کنیم.
این گزینه بعلت سیادت فرهنگ دموکراسی امپریالیستی غربی در اپوزیسیون، یعنی سرنگون کردن برای امپریالیستهای غربی. اگر هزینه این سرنگونی برای زنان و کارگران ایران صفر باشد، قابل قبول است. رژیم می رود و یک رژیم نوکر – کلفت می آید که مستقل نیست، اما از لحاظی از استقلال رژیم برای زنان و کارگران بهتر است. در این گزینه، لااقل، جنگ و خونریزی برای تغییرات مختصر و ذاتا ارتجاعی حاکمیت نخواهیم داشت. اگر اپوزیسیون خیلی به این گزینه علاقه دارد، رهبرانش باید بروند ایران و در صف جلوی سرنگونی بیایستند، نه اینکه از راه دور شعار سرنگونی داده و توده ها را تحریک کنند تا برای آنها بمیرند.
میگویند از ایران دفاع کنیم.
این گزینه دفاع از رژیم هست که با در نظر گرفتن سرکوبگر بودن رژیم، بصورت دفاع از میهن طرح میشود که این هم با طبیعت و اعمال رژیم، شیادی است. شیادی کسانیکه یا وابسته به رژیم هستند و یا وابسته به امپریالیستهای شرقی و معتقد به جند قطبی.
میگویند انقلاب کنیم.
انقلاب تنها گزینه است اما شرایط ذهنی آن وجود ندارد. در نظر گرفتن فقدان وجود ذهنیت آنارشیستی کمونیستی در زنان و کارگران و اپوزیسیون، فعلا روند کار باید دوری کردن از این بازی ها، نقد این بازی ها و نقد و نفی تمامیت ارتجاع در محل کار و زندگی باشد. این گزینه شرایط ذهنی انقلاب را در ایران، منطقه و جهان بوجود می آورد.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات و غیره.
وجه ضد هیراشی انقلاب خیلی مهم است. این وجه است که زنان و کارگرانی بوجود می آورد که برای خودشان فکر میکنند و دنیای خود را براساس منطق و علم جامعه شکل میدهند.
در اخرین کامنتها ذکر شد که رژیم، حماس، حزب الله و حوثی ها شکست نظامی خورده اند اما پیروز سیاسی بوده اند و برعکس، امپریالیستهای غربی و اسرائیلشان پیروزی نظامی بدست آورده اند اما شکست سیاسی خورده اند. حال چرا؟
امپریالیستهای غربی این دشمنان خود را تروریست و آدم کش جلوه میداد نه هویتهای سیاسی مقاومت در مقابل نفوذ امپریالیستی آنها. شامورتی بازی آنها در این بود که ادعا داشتند دموکراتیک و هوادار حقوق بشر هستند. گرچه در تروریست بودن و دیکتاتور بودن رژیم و حماس و غیره شکی وجود ندارد، اما اعمال جنایتکارانه اسرائیل و دفاع تمام قد اروپا از آن (بغیر از اسپانیا) ، موجب شد که دست اول ترین سند و مدارک ارتجاعی بودن این دموکراسی ها و در حقیقت نه هوادار حقوق بشر، بلکه استعمارگر و ناقض حقوق بشر بودن آنها فراهم شود. گرچه امپریالیستهای غربی دارند پیروزی های نظامی خود را جشن میگیرند، اما آتش زیر خاکستر عظیمی را علیه خود در منطقه بوجود آورده اند.
یکی از شواهد بسیار قابل توجه شکست خوردن سیاسی دموکراسی های امپریالیستی غرب، غیبت تبلیغات حقوق بشری در رسانه های آنهاست، مثل بی بی سی و دویچه وله و غیره، بعلاوه رسانهای داخلی آنها.
استعمارگر (امپریالیست) و مقاومت کننده ارتجاعی، هر دو آتوریته معنوی شان را بکل از دست داده اند و نقد انقلابی باید نگذارد تا آنها بتوانند این آسیب دیدگی را ترمیم کنند. این در عین حال یک فرصت است که تبلیغ و ترویج نگرش و دانش کمونیستی-آنارشیستی را موثرتر میکند.
ذکر این مطلب هم لازم است:
نواز غزه قبل از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل و حمله اسرائیل به غزه، تحت محاصره کامل نظامی بود و بیشتر شبیه یک زندان بزرگ دو میلیونی بود. در آن دوران هم ورود و خروج محدود و حتی کمک به اهالی غزه توسط دیگران توسط امپریالیستهای غربی (به دست نوکراشان اسرائیل) ممنوع بود. سیاست داخلی حماس در جهت ارتقای دانش اجتماعی زنان و کارگران آنجا نبود و خودش را به ارباب مذهبی تبدیل کرده بود.
کلا، تاریخا، اشغال سرزمین فلسطینی ها توسط امپریالیستهای غربی به مقاومت مرتجعین فلسطینی منجر شد. ارتجاع حاکم بر فلسطینی ها نتوانست یک جنبش انقلابی بوجود آورد و نتیجه به درجه آدم کشی بستگی پیدا کرد نه همبستگی انقلابی میان زنان و کارگران منطقه و جهان. همین منطق در ارتباط با وضعیت ایران هم وجود دارد. مقاومت رژیم و تعرضات امپریالیستهای غربی، هیچکدام انقلابی و برای رهایی زنان و کارگران نیست. آنچه که لازم است یک اتحاد طبقاتی علیه تمامیت ارتجاع در ایران، در کشورهای منطقه و جهان است. متاسفانه، کار بوجود آوردن این اتحاد، کار مارکسیستها نیست زیرا آنها اتوریته چی و ناسیونالیست و دولتگرا هستند. اینکار فقط از طریق نگرش آنارشیستی کمونیستی است، در این نگرش است که تعصب و محدودیت و خودفروشی به بالا دستی وجود ندارد.
بی بی سی:
رهبران اروپا و خاورمیانه از طرح صلح پیشنهادی ترامپ در غزه استقبال کردند
.
بی بی سی هیجان زده هم شده !!!!
بنظر می آید که طرح اروپا و آمریکا و کشورهای نوکر عربی آنها (امپریالیستهای غربی) این است که غزه را تحویل بده وگرنه بیشتر زنان و کارگرانتان را به قتل می رسانیم. خیلی شبیه طرح صلح با رژیم: هر چه میگوئیم را انجام بده وگرنه تحریم و بمب.
پس،
با همان منطق میتوان با آن مواجه شد:
رژیم ، حماس ، حزب الله و حوثی ها شکست نظامی تاکتیکی خورده اند نه سیاسی، امپریالیستهای غربی هم نتوانسته اند فعلا آنها را کاملا از بین ببرند و کلی هم آدم غیر نظامی کشته اند و شکست سیاسی خورده اند، حالا دارند جنبش صلح را تبدیل به جنبش تسخیر سیاسی میکنند.
از آنجا که این مخالفان امپریالیستهای غربی خودشان مرتجعند، بهتر است شکست سیاسی را هم بپذیرند تا زنان و کارگران بیشتری آسیب ندیده و توسط این جناح امپریالیستهای جهانی بیشتر آسیب نبینند و کشته نشود. زنان و کارگران کمونیست – آنارشیست هم طبق روال همیشه، حرکتشان را در جهت نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی (نه صرفا در خیابان) در منطقه و جهان ادامه دهند، زیرا شرایط ذهنی یک انقلاب واقعی وجود ندارد و اعمال رژیم و حماس و حزب الله بهیچ وجه در این جهت نبوده، بلکه کاملا خلاف آن و کاملا ضد انقلابی بوده است.
ممکن است این رویکرد برای یک عده قابل قبول نباشد. اما منطبق با واقعیات عینی است. کلید درک این رویکرد این است که رژیم، حماس، حزب الله و حوثی ها، مثل دشمنانشان، ارباب زنان و کارگرانند، نه نجات بخش آنها. اگر امپریالیستهای شرقی و این مجموعه خیلی بفکر مقاومت هستند، بهتر است سیاستهای ارتجاعی خود را کنار بگذارند که نمیگذارند. آنها، مثل امپریالیستهای غربی، در حال انباشت کردن ثروت از طریق اقتدارگرایی و استثمارگری هستند.
جز در مکانهای محدود و دوران کوتاه، شرایط ذهنی انقلاب تاکنون وجود نداشته و پیدایش آن کاملا بستگی به خلاقیت، هوشیاری و پشتکار انقلابیون آنارشیست-کمونیست دارد. انقلاب محصول ضرورت تاریخی نیست، مثل علم و تکنولوژی، محصول کار و زحمت است.
در سایت ارتجاعی بی بی سی میخوانیم:
بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، این کشور به نحوه اطلاع رسانی دبیرخانه سازمان ملل به کشورهای عضو اعتراض کرده است.
.
چند روز است که بی بی سی دارد دائم می نویسد که بازگشت تحریمها فاجعه خواهد بود. مقصود آنها از این تبلیغات تشویق زنان و کارگران به شورش و سرنگون کردن رژیم است. این رذلها از راه دور میخواهند توده ها کار آنها را راحت کنند.
حال، نگاهی به اوضاع.
(۱)
رژیم در این توهم ۴۷ ساله بود که میتواند بین اروپا و آمریکا اختلاف بیاندازد. بسیاری هم در رژیم از این توهم استفاده میکردند تا رژیم را به اروپا نزدیک کنند که البته بعدش هم هست نزدیک کردن آن به آمریکا و آخرش هم هست برسمیت شناختن اسرائیل و مثل بقیه نوکر کلفتان آمریکا شدن. پس، رژیم در این عرصه سیاسی و نظامی خارجی هم شکست خورده است. تنها پیروزیهای رژیم نشان دادن ماهیت ضد بشری دموکراسی غربی و توسری زدن به زنان و کارگران بی دفاع بوده است. البته، در این آخری هم با چندین شورش روبرو شده است و گرچه در سرکوب پیروز بوده، اما نفرت از خود را مجددا (بعد از اعدامها و ترورهای سالهای ۶۰) چندین برابر کرده است. پس، کلا، رژیم جمهوری اسلامی در بدترین شرایط حیاتش قرار دارد. با مرگ خامنه ای، ثبات لغزنده فعلی به احتمال زیاد به یک بحران همه جانبه تغییر خواهد کرد. تنها راه حفظ ثبات رژیم، با در نظر گرفتن خاصیت ارتجاعی اش، کمک خارجی دشمنان امپریالیستهای غربی است که اینهم چندان تضمین ندارد و به تغییر شرایط جهانی بستگی دارد.
پایان (۱)
در این مقاله:
کمونیسم مارکس (فصل چهارم)؛ انترناسیونال اول، جنبش خودآگاهانۀ طبقۀ کارگر علیه سرمایه – محسن حکیمی
میخوانیم که منظور مارکس از حزب سیاسی طبقه کارگر نه درست کردن حزب بلشویکی و یا سوسیال دموکراتیک، بلکه فقط این بود که مبارزه صرف اقتصادی کافی نیست و مبارزه باید سیاسی هم باشد و برای همین است که با بلانکیستها علیه آنارشیستها متحد شد.
عجب، مارکس دائم از احزاب سوسیال دموکراتیک آلمان دفاع میکرد و نقد او نه برای برانداختن بلکه برای تغییر سیاست آن بود. همین نحوه برخورد را در فرانسه هم داشت. نقد برنامه گوتا خودش بیان سوسیال دموکرات بودن اندیشه مارکس است. مارکس در حقیقت آنارشیستها را بیرون انداخت چون آنارشیستها میگفتند مارکس میخواهد با شرکت در روند سیاسی بورژواها وارد قدرت سیاسی شود و با اینکار کارگران را نسبت به اقتدارگرایی و سیستم موجود متوهم میکند. نقد سیاست توسط آنارشیستها در حقیقت نقد تبلیغ خوش بینی به دولتهای بورژوازی وشرکت کردن در آن بود که فی الحال امپریالیستی بودند. لطفا سفید شوئی نکنید و واقعیات را توضیح بدهید.
بی بی سی
بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران؛ کالاس: اتحادیه اروپا هم فورا تحریمهایش را اجرا میکند.
خبرهای بی بی سی امپریالیست کاملا قابل پبش بینی لست.
.
شیادانه است که اپوزیسیون بورژوا دموکرات رژیم، از رژیم میخواهد که برای حفظ وطن، پیشنهاد امپریالیستهای غربی را بپذیرد. پذیرفتن پیشنهاد به معنای وطن فرمشی است نه بمعنای استقلال یعنی حفظ وطن. روند سیاسی فعلی دارد کاملا نشان میدهد که چرا رژیم در حقیقت از تمامی اپوزیسیون استقلال طلب تر است.
البته این هست مسئله استقلال نه انقلاب.
مسئله انقلاب استقلال سیاسی نیست، از بین بردن ارتجاع است.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار غیر علمی.
آیا آزادی بی قید و شرط سیاسی در جوامع طبقاتی ممکن است؟
خیر.
آیا برای داشتن آزادی های بی قید و شرط سیاسی باید طبقات اجتماعی را از بین برد؟
در واقع سئوال غلط است. چرا؟
چون در جوامع بی طبقه، سیاست وجود ندارد که بتوان از بودن آزادی و یا نبودن آزادی سیاسی حرفی زد.
آیا مارکسیستها باید هوادار آزادی بی قید و شرط سیاسی باشند؟
مارکس گفته که آزادی بی قید و شرط بیان و اجتماعات خوب است نه آزادی بی قید و شرط سیاسی. در عین حال، مارکس تز دیکتاتوری پرولتاریا دارد که محدود کننده آزادی های سیاسی طبقه سرمایه دار است.
۹۹/۹۹ درصد تبلیغ و ترویجات سیاسی توسط کمپانی های رسانه ای سرمایه داری و برای سود سازی صورت میگیرد. اگر این کمپانی ها تبلیغ کمونیسم کنند در حقیقت تبلیغ میکنند که خودشان از بین بروند. آنها حقایق اقتصادی و سیاسی جامعه را بیان نمیکنند تا دوام پیدا کنند و ثروتمند شوند. پس واضح است که برای گفتن حقایق باید جلوی قلم و دهن سرمایه داران را گرفت و اینکار جز با ممنوع کردن سرمایه داری رسانه ای ممکن نیست. ممنوع کردن سرمایه داری رسانه ای هم بدون ممنوع کردن کل روابط سرمایه داری و لغو کار مزدی ممکن نیست. پس، آزادی بی قید و شرط بیان و اجتماعات تا وقتی که سیاسی است ، مشروط است به از بین بردن روابط سرمایه داری. اما، اگر روابط سرمایه داری وجود نداشته باشد، سیاست هم وجود ندارد، برای همین آزادی بیان و اجتماعات سیاسی بی معنی می شود. پس، گفتن اینکه باید آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی وجود داشته باشد، یعنی اینکه سرمایه داری و کلا طبقات وجود نداشته باشد.
پس بهتر است زنان و کارگران را با این شعار واقعا بی معنی گیج نکرد. خیلی ساده، شعار باید باشد آزادی از اقتدارگرایی (سلطه انسان بر انسان) و استثمارگری (بیگاری کشیدن)) طبقه سرمایه دار و آزادی از جفنگ گویی های نفرت پراکنی و ناسیونالیستی و امپریالیستی اش.
کلا، مبارزه انقلابی یعنی محدود کردن آزادی مرتجعین نه عمومیت بخشیدن به ارتجاع. اگر بگوییم آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی وجود داشته باشد، در حقیقت داریم میگوییم که پلیدی و گانگستری نظم موجود باید عمومیت پیدا کند.
اگر این درست باشد که ترامپ را آوردند تا کار سلطه بر خاورمیانه را تکمیل کند، رابطه اروپا و آمریکا چه می شود؟
در حقیقت تضادی بین اروپا و امریکا وجود نداشته و جنگ زرگری است.
بعلت محدودیت دسترسی به داده ها، مجبوریم حدس بزنیم. دلیل محدودیت، پنهان کردن آنها توسط ارتجاعیون است. مثلا ما هنوز نمیدانیم که در نشست قاهره بین کروسی و عراقچی چه گذشت. وقتی حدس میزنیم، از بهترین اطلاعات موجود استفاده میکنیم نه اطلاعات کامل. شبیه قوانین کوانتوم فیزیک است که ما مجبوریم حدس بزنیم و به بهترین حدس تکیه کنیم. بهرحال، حدس، حدس است و باید بخود اطمینان صد در صد نداشت.
به این صفحه باز خواهیم گشت تا ببینیم حدس و گمانها تا چه حد درست بوده.
در اهمیت و مرکزی بودن آنارشیستی-کمونیستی بودن انقلاب هیچ شکی وجود ندارد. ارتجاع از لحاظ تاریخی بسیار آشکار است و به اندازه کافی برای درکش اطلاعات مستند و قابل حس و مشاهده وجود دارد. بعلاوه، ارتجاع را در خانه، خیابان، محله زندگی و مکان کار میتواند بخوبی احساس کرد و توافق نظریه با آنرا را بیان نمود. مثلا، اقتدارگرایانه بودن فرهنگ انسان از حتی دوران ماقبل باستان مستند است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تاریخ آدم کشی و حتی آدم خوری به قبل از پیدایش دولت برمیگردد.
اگر به علم وفادار باشیم، امکان موفقیت انقلابی بسیار زیاد خواهد شد.
پس شورای امنیت علیه پیشنهاد چهار کشور رای داد و تحریمها از فردا آغاز می شود. برای رژیم، اگر میخواهد مستقل بماند، لااقل در مقابل امپریالیستهای غربی، عدم قبول شرایط امپریالیستهای غربی کاملا معقول است. امپریالستهای غربی هم احتمالا میدانستند و رژیم را وارد وضعیت فعلی اش کرده اند تا وارد مراحل بعدی شوند. این ریسک بزرگی برای دو طرف است. حال چرا؟
رژیم میتواند از ان پی تی خارج شود و روابطش را با امپریالیستهای غربی کاملا قطع و یا محدود کند ، که قاعدتا بعلت دشمنی و همکاری آنها با اسراییل و آمریکا در حمله به رژیم و دفاع از اسرائیل، باید چنین کند تا سرسپرده نباشد. اگر چین و روسیه هم به استقلال ایران احترام بگذارند و کمکهای اقتصادی و نظامی کنند و غلبه رژیم بر اپوزیسیون (تقریبا تماما ارتجاعی ) ادامه یابد، ارتجاعیون امپریالیستهای غربی بازنده خواهند بود و رژیم برنده. این ریسکی است که کشورهای غربی متحمل می شوند. به احتمال زیاد، امپریالیستهای غربی روی این حساب میکنند که چین و روسیه به درجه لازم به رژیم کمک نخواهند کرد زیرا خودشان به امپریالیستهای غربی محتاج هستند. هر چه تضادهای امپریالیستهای غربی با چین و روسیه بیشتر شود، درجه ریسک بالاتر می رود.
ریسک رژیم در این است که اوضاع خراب تر شود، چین و روسیه کمک نکنند، کار به شورش داخلی، حمله نظامی، جنگهای تجزیه طلبانه و یا کودتا و غیره کشیده شود. برای همین رژیم گستاخانه تر سرکوب و اعدام میکند تا جلوی سرنگونی اش را بگیرد. رژیم نمیتواند سیاست آنارکوکمونیستی داشته باشد. مظمئنن، تغییر انقلابی وضعیت اجتماعی ایران بعلت پائین بودن سطح آگاهی زنان و کارکران ممکن نیست و در انتها، قدرت سیاسی بدست امپریالیستهای غربی می افتد. به احتمال زیاد، امپریالیستهای شرقی شانسی نخواهند داشت و از تکه های باقی مانده سهمی خواهند گرفت.
همانطور که ذکر شد، این وضعیت مریض جامعه ایران و جهان است و راه حل آن دور ریختن این سیاست بازی هاست که تنها کار انقلاب آنارشیستی-کمونیستی است. انقلاب آنارشیستی کمونیستی نه از خیابان بلکه از محل کار و زندگی آغاز میشود. انقلاب مارکسیستی فقط دولت ارتجاعی درست میکند.
در پائین گفته شد دموکراسی الکی در مقابل دموکراسی واقعی. این را روشن کنیم.
دموکراسی واقعی دموکراسی استثمارگران سرمایه دار صنعتی با قدرت امپریالیستی است. دموکراسی الکی، دموکراسی ظاهری نوکران امپریالیستهاست. مثالها: دموکراسی آمریکا و فراتسه و آلمان و انکلیس، دموکراسی واقعی است. دموکراسی الکی مثل ترکیه و پاکستان و مکزیک و غیره.
دولت دموکراتیک در ایران الکی خواهد بود زیرا سرمایه داران سکولار ایران نه پول دارند و نه در دراز مدت نفوذ در زنان و کارگران. دلیل پیروزی دیکتاتوری خمینی داشتن نفوذ بود نه پول. دولت دموکراتیک میشود دولت امپریالیستهای غربی و حتی به احتمال خیلی کم شرقی. دموکراسی خواهی در کشورهایی مثل ایران برای این است که بتوانند براحتی با میلیاردها دلار وارد شوند و با خرید اوباش خیابانی و سیاسی و دانشگاهی و مطبوعاتی، کنترل یک کشور را در دست گیرند.
دلیل اینکه کشورهای مقاومت کننده در مقابل امپریالیستهای غربی دیکتاتوری اند دقیقا همین است. برای استقلال مجبورند دیکتاتوری شوند.
دیکتاتوری در مقابل امپریالیستها شدن و یا دموکراتیک شدن در مقابل امپریالیستهای شرق، از ارتجاعی بودن طبقه- دولت مرتجعین کم نمیکند، مرتجعین اقتدارگرا و استثمارگر باقی می مانند. فقط انقلاب آنارشیستی-کمونیستی جهانی است که وضعیت انقلابی در جامعه بوجود می آورد زیرا تنها در چنین انقلابی است که زنان و کارگران استقلال عقلی و فکری پیدا میکنند، دنباله روی اقتدارگرایان نیستند و محل کار و زندگی را در اختیار خود در می آورند. تسخیر محل کار بسیار مهم و کلیدی است چون محل کار، مثل کارخانجات و ادارات و حتی خانواده، محل تولید ثروت برای اربابان مرتجع است. اربابان مرتجع از ثروت خود هم برای سرکوب استفاده میکنند و هم برای ثروت بیشتر و هم برای رفاه و تفریح و عیاشی خود.
مارکسیستها این حقایق را نمی گویند. مارکسیستها به برخی از حقایق اشاره میکنند اما نیاز خود به داشتن اقتدار بر زنان و کارگران را در روایتهای گوناگون و متناقض از جامعه بیان میکنند که با واقعیات عینی معمولا در انطباق نیست. مارکسیستها نقش بزرگی در نیمه راه ول کردن انقلاب ایفا کرده اند.
(۲)
ضرر این نحوه کار این است که شواهد زنده ای در ارتباط با جنایتکاری های دموکراسی های غرب بوجود آورد که امید آنها این است که بدست فراموشی سپرده شود و با شیادی دفاع از دو دولت و رفتن ترامپ لاپوشی شود. اگر جنبش کمونیستی آنارشیستی باهوش باشد، این اسناد را مثل اسناد جنایتکاری های بلشویکها آرشیو میکند تا نوکران دموکراسی خواه غرب نتوانند پیروزی های ساده ایدئولوژیک پیدا کنند. سر بزیر کردن و بعد سرسپرده کردن و اگر نه سرنگون کردن رژیم هم در دستور کار است و به مراحل مهمی رسیده، ولی هنوز خیلی مانده. مارکسیستها هم با ساده لوحی های های مربوط به ماتریالیسم تاریخی شان دائم هارت و پورت میکنند و هی میگویند بحرانی جهانی، امپریالیسم فلان و بهمان و شرکت در بازی های سیاسی پارلمانی و حتی از طریق سرنگونی طلبی بنجول و یا دموکراسی خواهی های قابل پیش بینی، ابزار امپریالیستهای غربی بوده اند. مدت زیادی است که مارکسیستهای چپ و راست را با فهم قابل پیش بینی بودنشان، ابزار میکنند.
بهرحال،
انقلاب فقط یک راه دارد. نقد و نفی سیستماتیک ارتجاع در محل کار و زندگی، تا ذهنیتی بوجود بیاید که موجب پیدایش تشکلات شورائی و کلکتیوی شود که جای ساختارهای کنونی را بگیرد.
حقه بزرگ قرن،
(۱)
اینکه یک مرد دیوانه رئیس جمهور شده و اوضاع دنیا را بهم زده، کمترین احتمال وضعیت الان و اینکه ترامپ را مامور کرده اند که اوضاع را تغییر بدهد، محتمل ترین است. اگر این درست باشد، که به احتمال زیاد درست است، قضیه از این قرار بوده است:
حقه بزرگ، آوردن ترامپ و تقویت دست راستی های اسرائیلی بود تا کار حزب الله و حماس را یکسره کنند و دست و پای جمهپری اسلامی را هم قطع کنند. احتمالا مشوق حمله حماس دوستان عرب خود امپریالیستهای غربی. دوست خود حماس بودند. حماس هم خر شد و فکر کرد دارد پیمان ابراهیم را از بین می برد اما در حقیقت قرابانی همان پیمان ابراهیم بود. دموکراتهای آمریکا ۴ سال فرصت داشتند که جای بایدن فرسوده یک آلترناتیو دیگری بگذارند، اما اینکار را عمدا نکردند و از ترامپ خواستند که رئیس جمهور شود و این ماموریت را انجام بدهد. همین الان هم با او کاملا همکاری میکنند. ترامپ مشکل قانونی داشت، موانع قانونی را هم برایش برداشتند، هر کس دیگر بود، زندان بود. کشورهای اروپائی هم مامور شدند تا فلسطین را با دولت کرانه باختری به رسمیت بشناسند تا اینکار تمام شود. جایزه ترامپ هم این است که غزه را بکمک دامادش و احتمالا کشورهای عربی بسازد. حوزه نفتی و گازی سواحل غزه هم آرام خواهد شد. کشورهای عربی و اروپایی و همه جاسوسان در شناسایی حماس و حزب الله و فرماندهان ایران کمک کردند. وضعیت جنگ روسیه و اینکه ترامپ برای صلح آمده، شامورتی بازی بود. واقعه سیاسی بعد از واقعه سیاسی نشان میدهد که سیاست دولت آمریکا و ناتو در مقابلا روسیه هیچ تغییری نکرده. چندین بازی پلیس خوب و پلیس بد بود که مهمترینش ترامپ پلیس بد و اروپا پلیس خوب در ارتباط با فلسطینی هاست. برای تکمیل سناریو، دولت نرکیه هم با همکاری کامل تروریستهایش را روانه سوریه کرد و کار اسد را تمام کردند و ایران و روسیه را هم از سوریه بیرون انداختند. دولت روسیه تضعیف شده بوود و نمیتوانست سوریه را نگه دارد و میدانستند که تحویل میدهد.
چرا این خبر مهم است:
درخواست ترامپ از ترکیه برای توقف خرید نفت روسیه و تلاش اردوغان برای خرید جنگنده اف-۳۵
این خبر مهم است چون میدانیم رژیم روسیه به اوکراین امپریالیستهای غربی حمله کرده، خاک اوکراین را اشغال کرده و روسبه تحریم هم شده ولی، این مهم است، ولی ترکیه و هندوستان و چین ابراحتی ز روسیه نفت میخرند. اما، رژیم به اروپا حمله نکرده، به آمریکا هم حمله نکرده، به هیچ همسایه ای هم حمله نکرده اما تحربمها اثر کرده و ترکیه و هندوستان و چین نمیتوانند نفت رژیم را براحتی بخرند. چرا؟ دلیلش این است که روسبه علیه اسرائیل نیست اما رژیم هست. سیاستهای خاورمیانه ای امپریالیستیای غربی به دولت اسرائیل گره خورده است. در حقیقت، دستکاری و مهندسی تغییر و تحولات جوامع خاورمیانه کاملا بر اساس حفظ این پایگاه مهم نظامی امپریالیستهای غربی در خاورمیانه بوده است.
اسرائیل بصورت یک کشور کاملا نظامی و نژادپرستانه سازماندهی شده است. این کشور دارای زنان و کارگران برده است. رها شدن از تمام شر ها از جمله شر اعمال دولت اسرائیل و دولتهای منطقه، تنها از طریق اتحاد آنارکوکمونیستی زنان و کارگران منطقه و جهان ممکن است. باید ایده درست اتحاد انسانها و اینکه اقتدارگرایی عامل نفاق درونی انسانهاست را تبلیغ و ترویج کرد و به ارتجاع اجازه نداد تا ما قربانیان را بجان هم بیاندازد.
در خبرها میخوانیم:
عراقچی: تحریمها برگردند توافق با آژانس برای ازسرگیری بازرسیها لغو خواهد شد
تا به امروز، امپریالیستهای غربی نتوانستند رژیم را مجبور کنند که دست از غنی سازی بردارد، به آژانس اجازه مطلق بازرسی بدهد و بلاخره نشان دهد که بمبارانها چه بلایی بر سر اورانیوم غنی شده ۶۰ درصدی آورده. امپریالیستهای غربی فعلا دارند کورکورانه عمل میکنند و این برای تبلیغات جنگی شان خوب نیست.
طرح امپریالیستهای شرقی ( روسیه و چین) که برای تعویق مکانیسم ماشه است رد می شود چون امپریالیستهای غربی متحدند و میخواهند ببینند که بمبارانهایشان نتیجه داده یا نه. تنها چیزی که ممکن است باعث شود امپریالیستهای غربی طرح را بپذیرند، بیرون رفتن از ان تی پی است. بیرون رفتن از ان تی پی یعنی بیائید بمباران و تسخیر کنید ببینیم کی برنده خواهد شد. بعبارت دیگر حفظ استقلال از امپریالیستهای غربی با قرار دادن زنان و کارگران ایران در تیر رس امپریالیستهای غربی است. اینهم نوعی از جنایت است. حال هر چه، اقتدارکرائی و استثمارگری اش در فرهنگ انسان، انسان را در وضعیت بغرنج قرار میدهد و تنها راه خروج از بین بردن اقتدارگرایی و استثمارکری در سطح ایران و جهان است. تا آن موقع، اوباشان شیک پوش مرتجع بر فرهنگ بشر حاکم خواهند بود.
.
مجددا باید تاکید شود که غنی سازی دلیل اصلی تحریمها نیست. اگر غنی سازی مهم بود، الان پاکستان را هم اشغال کرده بودند. چرا پاکستان را اشغال نکرده اند؟ چون نوکرشان است و در عمل به اسراییل کاری ندارد. تنها راه خلاصی رژیم از تحریمها دست بر داشتن از سر اسرائیل است. اینکار هم یعنی یک غلط کردم بزرگ برای رژیم.
آیا سرنگونی رژیم زنان و کارگران را تز این وضع خلاص میکند؟
اپوزیسیون شیاد اقتدارگرا تبلیغ میکند که با سرنگونی رژیم، تحریمها قطع خواهد شد. مثال سوریه نشان میدهد که عملا اتوماتیک نیست. اما مهمتر ، عقل حکم میکند که تحریمها فقط وقتی برداشته می شود که رژیم جدید هم به اسرائیل کار نداشته باشد. تنها راه استقلال سیاسی ضد اسرائیلی، بوجود آمدن یک دولت و جامعه صنعتی نظامی پیشرفته است که رژیم و خرافیون حاکم آن کیفیت آنرا ندارند و نفت فروشی و پر کردن جیب برایشان بس است.
.
بهرحال، تقصیر ما نیست، این بلایی است که رژیم بر سر خودش آورده. زنان و کارگران ایران بهتر است تا میتوانند از رژیم و اپوزیسیون ارتجاعی شیادش فاصله گرفته و ذهنیت کمونیستی آنارشیستی خود را برای نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی پرورش و تقویت کنند. این تقویت و پرورش لازم است تا در تحت سلطه همین رژیم و یا تحت سلطه هر رژیم دیگری، انقلاب شکل بگیرد.
برای همین، این کلی گویی که اگر رژیم ایران دموکراتیک بشود جامعه از دست امپریالیستها خلاص می شود، وعده ای توخالی و توهم است. تنها وقتی که دموکراسی در ایران با وابستگی کامل اقتصادی و همسویی با دولتهای غربی توام شود، یعنی دموکراسی الکی و ظاهری، میتوان گفت که امپریالیستها غربی مزاحم نخواهند بود. امپریالیستهای شرقی فعلا در وضعیت دفاعی قرار دارند و سیاست نوکر سازی از کشورها ندارند. علامت این دموکراسی الکی هم، اگر نه دوستی، برسمیت شناختن اسراییل و اگر نه این آخری، اقلا علیه اش عملیات نکردن است زیرا این کشور در حقیقت پایگاه نظامی آتها در خاورمیانه است .
حال، تنها صحنه قابل تصور بردگی مزدی (ارتجاعی) مستقل و شکوفا، وجود یک دولت بلشویکی است. تازه این آلترناتیو نیازمند بقاست و این بقا تنها از طریق حمایت چین و روسبه ممکن است که اینهم به وابستگی می انجامد و حتی ممکن است اصلا کمکی در کار نباشد و آنها هم این رژیم را نابود کنند.
.
پس، راه حل دولتی برای رفاه اقتصادی و ثبات اجتماعی در ایران، فعلا وجود ندارد. شاید اگر روزی جنگ جهانی سوم از حالت خفا درآمد و به جنگ تمام عیار تبدیل شد، اگر امپریالیستها کاملا تضعیف شدند و اگر اقتدارگراهای سرمایه دارا سکولار ایران راه سرمایه داری پیگیر و صنعتی در پیش گرفتند، یک ایران ارتجاعی صنعتی بوجود خواهد آمد که باب تبع خانم وفا باشد.یعنی بعد از کلی اما و اگر.
.
واقعیت این است که راه حل دولتی و کشوری برای قربانیان ارتجاع در جامعه وجود ندارد. راه حل ، فقط و فقط، بوجود آوردن یک انقلاب بین المللی آنارشیستی کمونیستی است. در این انقلاب، ارتجاع نقد و در محل کار و زندگی نفی می شود تا اجتماعات شورایی و کلکتیو بدون مرزی بوجود آید که زنان وکارگران بتپانند سرنوشت زندکی اجتماعی خود را خودشان عیین کنند نه هیچ اربابی. ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و عقاید غیر علمی.
تمام
مکانیسم ماشه و نظر خانم ژاله وفا:
از برجام تا ماشه: چگونه سیاستهای نظام و قرارداد وین ایران را به دام انداخت؟ – ژاله وفا
خانم ژاله وفا به تفصیل توضیح میدهد که برجام چیست و مکانیسم ماشه یعنی چه. او معتقد است که غنی سازی لازم نبود و نیست و برجام سند نوکری رژیم به امپریالیستهای جهانی شرق و غرب است. او ذکر میکند که اگر رژیم ایران دموکراتیک بود، برنامه ریزی های داخلی کار را به این روز نمی کشاند و برعکس اقتصاد و جامعه ایران را شکوفا میکرد.
.
(۱)
با تشکر از توضیحات مفصل او، باید ذکر نمود که اگر رژیم ایران یک رژیم دموکراتیک بود و غنی سازی نمی کرد، باز هم امپریالیستهای شرق و غرب با بوجود آوردن بهانه در جهت سلطه بر جامعه و دولت ایران حرکت میکردند. یک مثال کشور ونزوئلا است، مثال دیگر دولت کرانه باختری. بعلاوه خود ما دارای دست اول ترین مثال هستیم که هست کودتا علیه دولت ملی و دموکراتیک مصدق توسط انگلیس و آمریکا و کوشش دولت شوروی برای برای درست کردن دولت حامی خود که در چندین کشور موفق شد، در ایران نه و هیچکدام هم عاقبت به خیر نشدند.
پایان (۱)
معمولا آدمهای اطرافمان را که دروغ میگویند و یا گفت و شنود ندارند را دوست نداریم، و یا، روابطمان را با آنها محدود میکنیم. اما سیاست مداران دارند هر روز دروغ میگویند و شیادی میکنند و وعده های توخالی میدهند و دائم لو می روند، با اینحال، یا آتوریته و حاکمیت آنها را نادیده میگیریم، و یا می بخشیم. دلیلش چیست؟
دلیلش سپردن تمام ریسکها به آتوریته دیگران و کار راحت دنباله روی را در مقابل سلطه طلب و استثمارگر در پیش گرفتن. این یعنی نه به آزادی و آری به بردگی. خیلی واضح است که زنان و کارگران، در انتها، به گروه های زیر تقسیم می شوند:
برده صفتها
فرصت طلبان تماشاچی
فعالین انقلابی
انقلاب کار گروه آخر است. فرصت طلبان تماشا چی ها ضرری ندارند. برده صفتها را باید ایزوله و خنثی کرد.
میخوانیم که تحریمهای سازمان مللی تا آخر روز شنبه بر خواهد گشت:
مجمع عمومی سازمان ملل؛ رکورد شکنی قیمت ارز در ایران پس از مخالفت خامنهای با مذاکره با آمریکا – خبر از بی بی سی وقیح.
.
در این خبر بی بی سی مخصوصا تحریک به شورش و یا قبول نوکری میکند که ببینید قیمت دلار در ایران بالا رفته.
دولت ایران ذکر کرده است که بازگشت تحریمها تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت چون تحریمها فی الحال اقتصاد را فلج کرده است. این ادعا به احتمال بسیار قوی درست است.
رهبران سیاسی اقتدارگرایان استثمارگر در مجمع عمومی سازمان ملل جمع شده اند و یکی بعد از دیگری سخنرانی های شیادانه میکنند. پزشکیان هم احتمالا همان گفته های دیروز خامنه ای را بصورت ملایم تر تکرار خپاهد کرد.
قضیه این است که ایران شرایط امپریالیستهای غربی را نپذیرفته. این شرایط ظاهرا اینهاست:
توقف غنی سازی.
اجازه دادن به بازرسی مطلق مناطق و فعالیتهای هسته ای ایران.
ادامه مذاکره با آمریکا.
این همان “بگو غلط کردم” به رژیم است و رژیم هم ظاهرا (ما که نمی دانیم پشت پرده چه خبر است) گفته لااقل به این شکلش نه.
.
مجددا ذکر شود که رژیم بعلت ارتجاعی بودن ضد امپریالیسم نیست و تضادش با امپریالیستهای غربی با تضاد ما با مرتجعین خودی و جهانی، ماهیت کاملا متفاوتی دارد. ماهیت تضاد رژیم با امپریالیستهای غربی در نوع و اندازه سهم گرفتن در ارباب بودن است و تضاد ما با امپریالیستهای غربی و شرقی و خودی، سلطه طلبی، استثمارگری، غیر اخلاقی بودن، زشت بودن و خیانت مرتجعین به وحدت بشریت است.
ارتجاع اینهاست:
هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و ایده های غیر علمی.
فعال شدن اقتدارگرایان حزبی مارکسیست ، در ارتباط با این گزارش حزب توده:
بیانیه و سخنرانیهای نشست ۸ حزب کمونیست در جشنواره اومانیته درباره وضعیت خاورمیانه و شمال آفریقا
.
تعجب ندارد که با شروع جنگ اوکراین، امپریالیستهای غربی فشار را بر جاسوسان مارکسیست شوروی سابق که به تبلیغات چی های امپریالیستهای شرقی تبدیل شده اند، افزایش دهند. این فشار همراه با ورشکستگی دموکراسی غربی، مخصوصا در ارتباط با قتل عام زنان و کارگران غزه، این توهم را در این نوع مارکسیستها بوجود آورد که میتوانند به محبوبیت سابق خود برگردند، خیالی بس باطل . پرونده جنایتکاری احزاب مارکسیست حاکم شاید برای امپریالیستهای غربی بسته شده، اما برای ما زنان و کارگران آنارشیست کمونیست هنوز باز است.
چرا دموکراسی غربی نتوانسته است دموکراسی خود را وسیله نجاتش از رشد اقتصادی دیکتاتورهای امپریالیست شرقی کند و دارد به دیکتاتوری (راست) روی می آورد؟
دلیلش این است که در اوج دموکراسی، خودش ارتجاع بود: دارای ساختار هیراشی، دارای مردسالاری کالایی، اساسا بافت اقتصادی بردگی مزدی، کماکان امپریالیست، دارای تعصب نژادی-ملی، دارای گانگسترهای میلیاردر آزاد و آزاد گذارنده ترویج انواع خرافات و عقاید ضد علمی. برای همین است که دموکراسی خواهی در ایران هم ماهیت ارتجاعی دارد مگر اینکه بصورت دموکراسی مستقیم بیان شود. باید حتما دموکراسی خواهان بگویند منظورشان از دموکراسی چیست.
خبر مهم:
بهرسمیت شناختن اخیر فلسطین؛ شکافهای جهانی را عمیقتر خواهد کرد -خبر از سایت اخبار روز
.
اگر دقت کنید می بینید که دولت اسرائیل به تناقض گویی افتاده. از یک طرف میگوید فلسطین را به رسمیت نمی شناسد و طرح اشعال کامل آنرا دارد و حتی ناتانیاهو گفته که به اسرائیل بزرگ اعتقاد دارد و دائم دارند شهر سازی میکنند، اما میگوید اگر فلسطین را برسمیت بشناسید، مناطقی از فلسطین را الحاق میکنیم. این نشان میدهد که به ذهنیت و جو سیاسی مسئله بسیار حساس است و اهمیت آنرا می بیند و بازی ضد یهیودی بودن دارد مصرفش را از دست میدهد.
حال چرا این چند دولت حامیان تاریخی اسرائیل چنین سیاستی در پیش گرفته اند، آنها همیشه سیاست دو کشوری داشتند، چه شده که یکدفعه امروز میخواهند فلسطین را بعنوان یک کشور برسمیت بشناسند؟
۱ – این موضع گیری از عدم موفقیت اسرائیل در نابودی حماس است. اگر حماس در همان چند ماه اول داغون شده بود و گروگانها آزاد شده بودند، الحاق غزه و تبدیل آن به کازینو را می پذیرفتند. البته هنوز هم مسئله را بصورت کرانه باختری مطرح میکنند نه غزه، چون حاکمین کرانه باختری دوست آنهاست.
۲ – اعتماد به نفس حاکمین اسرائیل و آمریکا به خودشان است که فکر کردند با جنایتهای بیشمار میتوانند بدون مقاومت به اهدافشان برسند. خیلی شبیه جمهوری اسلامی. این باعث شد تا بتدریج زنان و کارگران جهان به قضیه حساس تر شوند و اعتراض کنند.
۳ – شکلگیری ذهنیت زنان و طبقه کارگران دنیا علیه جنایتهائی است که دارد اتفاق می افتد. یک انترناسیونالیسم هنوز شکفته نشده اما غنچه داده. این راه زنان و کارگران را به مسائل اجتماعی حساس تر میکند و کار دموکراسی بازی را مشکل میکند و شک و بدبینی به ارتجاع را افزایش میدهد. برای همین، ارتجاع اروپا مجبور شده در این عقیب نشینی کند.
۴ – رفتارهای مشکوک دولت جدید آمریکا برای اروپائی ها در ارتباط با روسبه،اوکراین، ناتو. انها اینطور می بینند که حالا هم پیمان دارند نه شریک. هم پیمان، همکاری می کند ، اما ممکن است که از پشت، نقشه خنجر زدن هم بکشد. گرچه هنوز وحدت ناتو و امپریالیستهای غربی سر جابش است، اما بعلت دیدگاهها و مواضع افراطی دولت جدید آمریکا، نوکرهای اروپایی اش نگران شده اند و در حکومت کردن متزلزل شده اند. راست آمریکایی حتی در تظاهرات های ضد حکومتی اروپا شرکت میکند. این امپریالیستهای اروپایی را نگران و بدبین کرده است.
۵ – امپریالیستهای شرقی رشد کرده اند و امپریالیستهای غربی را دارند وارد بحران سیاسی میکنند. بحرانی که صفت مشخصه آن عدم وجود سیااستهای همگون در مقابل آنهاست.
مارکسیستهای نرم شده.
کارل مارکس چشم به راه شورش علیه امپراتوریهای اروپا بود – کی ران درکین – برگردان: بابک احمدی – در سایت اخبار روز
در کامنتهای بیشمار آنارشیستی توضیح داده شد که ماتریالیسم تاریخی مارکس نظریه ای علمی نیست و عمدتا فلسفی است و اعتباری بصورت تئوری ندارد. هرگز گفته نشد که تز ماتریالیسم تاریخی مارکس برای رشد علمی انسان شناسی مفید نبود. دائم گفته شد که این مارکسیسم سازی از مارکس است که مضر است نه عقاید مارکس.
مقاله در حقیقت بیان درستی دیدگاه موجود در کامنتهای آنارشیستی است که افکار مارکس را نمیتوان بصورت یک تئوری کامل انقلاب فرموله کرد برای همین چیزی بنام مارکسیسم وجود ندارد. حتی انتهای مقاله با ناروشنی خاصی تائید میکند که مبارزه با اشکال گوناگون ارتجاع مهم است که در گامنتهای آنارشیستی بطور مشخص ذکر شده چه اشکالی در حقیقت ارتجاع هستند و بطور مشخص ذکر شده که برای انقلابی بودن و انقلاب مخملی نبودن باید تمامیت آن اشکال را در نظر داشت. مثلا مبارزه علیه مردسالاری بدون مبارزه با بردگی مزدی و امپریالیسم صرفا در حد انقلاب مخملی ارتجاعی محدود می شود.
ارتجاع هست هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار ضد علمی.
انقلاب هست نقد و نفی شورایی کلکتیو ارتجاع در محل کار و زندگی.
وحدت “چپ” میخواهید، علیه تمامیت ارتجاع متحد شوید. وحدت “چپ “کوتاه آمدن در مقابل راست اقتدارگر -استثمارگر نیست. چپ همان کمونیسم آنارشیستی است. آنارشیستی بودن کمونیسم در این است که فرد نوع ما با ارزش است و دولتی لازم ندارد. دولت ابزار سلطه است نه ابزار مبارزه طبقاتی.
دولت ایران در شرایط انتخاب بین استقلال سیاسی و نابودی
خبر“شمارش معکوس بازگشت تحریمها؛ آخرین تلاشهای جمهوری اسلامی” (سایت اخبار روز)را حتما بخوانید، میگوید که رژیم دارد کوشش میکند که امپریالیستهای غربی را قانع کند که نیت ساختن سلاح هسته ای ندارد.
واقعیت این است که امپریالیستهای غربی میدانند (دو دهه است)که ایران دیگر (به احتمال زیاد قصدش را داشت) نیت ساخت سلاح هسته ای ندارد. هدف امپریالیستهای غربی این است که رژیم دست از سر اسرائیل بردارد و اگر برندارد، آنها کوتاه نمی آیند و ما میدانیم که سیاست تحریم چیزی نیست جز سیاست جنگی برای اینکه هزینه اشغال پایین بیاید. برای همین باید گفت که بهتر است رژیم بجای دادن پیشنهادات در ارتباط با غنی سازی، پیشنهاداتی در ارتباط با برسمیت شناختن اسرائیل بدهد.
اگر رژیم دست از سر اسرائیل بردارد، امپریالیستهای غربی استقلال سیاسی رژیم را حفظ میکنند؟ پاسخ است نه. تصمیم آنها بستگی به شرایطشان دارد. اگر ببینند که گرفتن ایران امری از لحاظ زمان فوری است، بهانه میسازند. حال چرا؟،
رژیم آنقدر تو سر زنان و کارگران ایران زده و آنقدر انحصار طلب و زیادی خواه بوده که براحتی امپریالیستهای غربی میتوانند بهانه پیدا کنند. امکان ندارد که نشود در مورد پلیدی رژیم چیزی نگفت، مثل خود امپریالیستهای شرق و غرب پر از “گناه” است.
رژیم از چین و روسیه هم بدون کنار گذاشتن کامل استقلال سیاسی نمیتواند کمک جدی بگیرد. اما چین و روسیه فعلا سیاست بنده سازی ندارند تا فرصت فراهم شود.
از آنجا که رژیم ماهیتی کاملا ارتجاعی دارد (هیراشی، مردسالار، هوادار سرمایه داری، تمایلات امپریالیستی، پر از تعصب و پر از تبهکاری مثل انواع فساد مالی و مرزی و قاچاق و غیره و منبع ترویج خرافات) نمیتوان انتظار داشت که به اتقلاب آنارشیستی کمونیستی روی آورد تا در مقابل امپریالیستهای غرب و شرق منطق سالم داشته باشد. برای همین رژیم یا می میرد و یا نوکر می شود. این روند خیلی طولانی نیست.
برای اتقلاب آنارشیستی کمونیستی، نوع رژیم یا رژیمها مهم نیست، فقط تاکتیکها فرق میکند.
در سایت اخبار روز میخوانیم که: ششمین وتوی آمریکا در باره جنگ غزه در شورای امنیت؛ ۱۴ رأی موافق بیاثر شد
.
فعلا بنظر می آید که تز ارباب امپریالیستهای غربی این است که باید حماس ارتجاعی را به هر قیمتی حتی بقیمت بچه کشی و انواع دیگر جنایت علیه بشریت، از بین برد. میگویند، اصلا بهتر است که فلسطینی های ایده داشتن دولت خود را فراموش کنند و زیر سلطه صهیونیستها بروند. این چیزی است شبیه روند شکلگیری آمریکا در سرزمین سرخپوستان آمریکای شمالی. باید دید نظر مارکس و انگلس در مورد این استعمار مهاجرتی چه بود. اروپایی ها سرخپوستان را متمدن کردند و از “وحشی گری” در آوردند؟ این نظر مارمس است زیر لفافه ماتریالیسم تاریخی. مارکس این جنایتها را ذکر میکند اما آنرا برای تکامل سرمایه داری ضروری میداند که البته قرار است روزی این تکامل بشود انقلاب کمونیستی که هنوز خبری از آن نیست و ما بیشتر جنگ جهانی داشته ایم تا اتحاد پرولتاریای جهان.
.
بهرحال، چیزی عوض نشده جز اینکه دموکراسی بازی کار نمیکند و نمیتوان به رقبای ارتجاعی دیگر امتیاز داد. دادن امتیاز موجب می شود که رقبا از عناصر راستگرا اما مخالف ما، مثل حماس و حزب الله و دولت ایران، بعنوان سد استفاده کنند. اروپایی ها هنوز به این راست ها امیدوارند که مثل عربستان و پاکستان و بقیه اسلامیون ، مطیع باشند. اما، این امید در ذهن رهبر (احتمال زیاد رهبریت) جدید امپریالیستهای غربی وجود ندارد و اصلا امتیازی که این اروپائی ها به چپ میدهند هم بیخود ارزیابی شده و باید کار همه مخالفان را یکسره کرد که چیزی است شبیه سیاست هیتلر بصورت مدرن. اروپایی ها هم نوکر هستند و تا حدود زیادی با رهبر همراهی داشته اند.
.
این راه، راه جنگ است، هم داخلی و هم خارجی. سیاست خارجی در خدمت سیاست داخلی و سیاست داخلی در خدمت سیاست خارجی. این جنگ را دولت ترامپ راه نیانداخته است. دو سه دهه هست که این جنگ شروع شده و دولت جدید فقط شیوه مدیریت جدیدی در این راه است. امپریالیستهای شرقی هم که اصلا احمق نیستند در حال جمع و جور کردن خود هستند. نقطه قوت امپریالیستهای شرقی دفاعی بودن وضعیتشان است و نقطه ضعف امپریالیستهای غربی حمله ای بودنشان. در حمله باید قوای بیشتری داشته باشی. آیا دارند؟ به احتمال زیاد نه. گرچه کشورهای نومستعمره شده زیادی دارند اما این کشورها توده های شورشی هم دارند. در شرایطی که فعلا ذهنیت و انقلاب آنارشیستی کمونیستی ضعیف است، جنایت و زور موثرتر، تعیین کننده وضعیت فعلی و آتی خواهد بود.
تضاد درونی مارکسیستها بعلت نظریه غلط ماتریالیسم تاریخی پایان ناپذیر است.
در این مقاله:
لنینیسم مارکسیسم نیست
خدامراد فولادی،
آقای فولادی میگوید که لنین مارکسیست نبود چون رشد جامعه روسیه را از طریق راه رشد غیر سرمایه داری میدید. او از لنین نقل قولی هم می آورد که چنین میگوید. اما واقعیت این است که لنین بعد از ۱۹۱۷، سیاست رشد سرمایه داری دولتی را در پیش گرفت که معروف است به طرح نپ – نپ مخفف “سیاست اقتصادی جدید” است. طرح نپ اجرا رشد و بعد از مرگ لنین، حزب استالینی بلشویک راه رشد سرمایه داری صنعتی روسیه را ادامه داد تا سقوط حاکمیت حزب بلشویک.
.
پس مشکل آقای فولادی با واقعیت روسیه بلشویکی چیست، روسیه هم سرمایه داری شد و هم صنعتی، نه دهقانی و خرده بورژوایی؟ مشکل او دموکراتیک نبودن دولت بلشویکی است که در حقیقت هست برسمیت نشناختن ارباب بودن امثال او توسط بلشویکها. بلشویکها تمامی خواه بودند و شریک نمی شدند. در جوامع دموکراتیک اربابان سرمایه دار، اربابان با هم به یک توافق برای تقسیم سود و سلطه بر کارگران رسیده اند، اما در جوامع دیکتاتوری نه. اختلاف در نپع ارباب بودن، ریشه تضاد درونی مارکسیستهاست.
.
این ریشه چه ربطی به ماتریالیسم تاریخی دارد؟
ماتریالیسم تاریخی یک تز ارتجاعی از مارکس است که در آن بورژوا ( استثمارگر سلطه طلب) ، در شرایط نبودن و یا ضعف روابط سرمایه داری، انقلابی ارزیابی میشود. ارتجاعی بودن آن این است که اصلا اخلاق را در تکامل نمی بیند، تابع آن هم نیست و استثمارگری را خیر جلوه میدهد و تکامل انسان را به حرص و ولع داشتن در رشد نیروی مولده کاهش میدهد. این تز به مارکسیستها اجازه میدهد که به بهانه دموکراسی و دیکتاتوری با هم در رشد سرمایه داری رقابت کنند، که هست رقابت برای سلطه بر کارگران و ارباب آنها شدن. تاریخا، اربابان مارکسیست یا دیکتاتور شدند و یا سوسیال دموکرات، برای همین تضاد را بصورت جنگ دیکتاتوری و دموکراسی میتوان دید که توافق دارد با جنگ دموکراسی و دیکتاتوری جوامع سرمایه داری برای شیره مالیدن بر سر کارگران.
.
البته، بخش بسیار کوچکی از مارکسیستها تمایلات درست آنارشیستی کمونیستی پیدا کردند که اصلا نمیتوانند از طریق نظرات مارکس توجیه ش کنند چون مارکس هم سیاست زده بود و هم قدرت طلب و هم حزبگرا و در نتیجه دولتگرا. زنان و کارگران ایران باید آگاه شوند که چرا تضادهای دورنی رایج مارکسیستها در حقیقت جنگ اربابان سرمایه دار با هم است. مارکسیسم این نیست که کارگران بیایند رژیم و سرمایه داری از بین ببرند، این است که رهبری (ارباب بودن) آنها باید تضمین شود!
خبر اتحاد نظامی عربستان و پاکستان در بی بی سی: امضای پیمان دفاعی میان عربستان و پاکستان در سایه تشدید تنش در منطقه، لاپوشی است.
عربستان و پاکستان و امپریالیستهای غربی احتیاج به پیمان دفاعی ند)رند، هر دو نوکر ارباب بزرگ غربی هستند و ارباب از انها نگهداری و محافظت میکند. الان کل خاورمیانه غیر از ایران دست امپریالیستهای غربی است. امپریالیستهای شرقی فعلا توانائی توان بخشی به دوستانشان را ندارند و در وضعیت دفاعی هستند ولی از لحاظ اصل قضیه، یعنی، اقتصاد، تقویت شده اند،البته فعلا. رژیم ایران هم باید دیر یا زود بازی وسط صندلی نشستن را تمام کند و تصمیم بگیرد که برای کدام ارباب کار گند. از اتقلاب هم فعلی خبری نیست، انقلاب مخملی هم کار نمیکند. شاید بعد از خامنه ای، بحران سیاسی اوضاع را تغییر دهد.
در” توانایی غروب کردن”، سعید مقیسه ای، در سایت اخبار روز شیادان، می نویسد که همه سیاسون گذشته، همه چپهای (کمونیستهای) گذشته، چپ، راست و میانه، قبول کنند که بی فایده هستند و شورش زن زندگی آزادی منطقی جدید آورده که بهتر است این کمونیستها خفه خون گرفته و ذلت شکست را محترمانه بپذیرند. منطق جدید هست: دموکراسی و مشارکت. او معتقد است که تا کمونیستها شکست را نپذیرند، این دموکراسی و مشارکت به گفتمان ضد رژیمی تبدیل نمی شود.
.
واقعیت این است که حقیقتا باید مارکسیسم حاکم کنار برود اما این آنچیزی نیست که مقاله میگوید.
.
ببینیم منطورش چیست. معنی دموکراسی را که خوب میدانیم، یعنی کارگران مهندسی فکری شده رای دهنده به اقتدارگری سرمایه داری استثمارگر و استعمارگر. معنی مشارکت را هم میدانیم؟ احتمالا میدانیم. مشارکت یعنی اینکه باید سیستم حکومتی ی وجود داشته باشد که تضمین کند که همه اقتدارگرایان و استثمارگران در اقتدار و استثمار شریک هستند. متاسفانه، مشارکتی با روند تکامل سرمایه داری در تناقض است چون تکامل سرمایه داری رو به انحصار است که در آن شراکت نداریم، ارباب داریم.
.
فکر نمیکنم با زبان الکن مقاله، مارکسیسم به این سادگی توبه کند.
(۳)
رهایی واقعی، نه کاذب، نه کاسبکارانه ، رهایی زنان و کارگران از ارتجاع است. این کاری یکشبه نیست و ذهنیت حاکم بر رسانه های اپوزیسیون با آن تطابق ندارد. ارتجاع هست تمامیت، نه فقط یکی اینها: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار غیر علمی و ضد علمی. اگر انقلاب میخواهید، در رسانه های خود نمیتوانید به اقتدارگراها، مردسالارها، بورژواها (لیبرالها)، امپریالیستها (هواداران اروپا و یا چین و روسیه) و غیره، تریبون اظهار نظر بدهید. اگر انقلاب میخواهید باید مستقیما و بک ضرب علیه ارتجاع تبلیغ و ترویج کنید و دست از کاسبکاری سیاسی بردارید. خودتان میدانید که این یعنی تبلیغ و ترویج کمونیسم آنارشیستی، چیزی که از آن وحشت دارید.
(۲)
یک شامورتی بازی که در ارزیابی ها از این شورش قابل شناسایی است این است که میگویند کارگران بصورت “طبقاتی” باید در شورش شرکت میکردند و باید شرکت کنند تا نیروی سرنگونی تقویت شود، اما منفعت پیروزی را دقیقا بدون هیچ شرم و حیائی بصورت منافع بورژواهای سکولار تعریف میکنند، یعنی صرفا انقلاب برای آزادی حزبی و غیره نه آزادی از استثمار سرمایه داری. آنها شیادانه، آزادی از سرمایه داری را موکول میکنند به چانه زنی های دموکراتیک پارلمانی، گویی کارگران اکثریت جامعه را تشکیل نمیدهند. این شیادان میدانند که بعد از سرنگونی تمام شرایط تغییر میکند. تشکیل دهندگان دولت دموکراتیک جدید چون از همان ریشه و از اول برای اپوزیسیون لیبرال و دموکرات وسوسیال دموکرات ضد کمونیست ارزش وجودی قاییل بودهاند، و چون این اپوزیسیون سرمایه دار نفعش نه در الغای سلطه خود بلکه تقویت آن است، آنقدر پول از خارج وارد میکند ، مثل رفع تحریمها و بستن قراردادها ، که بتواند با خرید رسانه ها و ژورنالیستها، رادیو و تلویزیون،، هنرمند، استاد ان محترم و “دانا” و متخصص و آدم کشها، نظم موجود بردگی مزدی را حفظ کند. پول از خارج آمده هم که مفت نیست، پس باید امتیاز بدهند و امپریالیستها هم تضمین میخواهند و ارتش علنی و مخفی وارد میکنند. در نتیجه، دولت غیر سکولار می رود و دولت سکولار می آید. به به، این هم شد انقلاب!
.
شورش زن زندگی آزادی عکس العملی بود در مقابل ارتجاع رژیم اسلامی. ذهنیت این شورش نفی جنبه هایی از ارتجاع حاکم بود و چون این نفی تمامیت ضد ارتجاعی نداشت، صرفا در چهارجوب انقلاب مخملی قابل عمل کردن بود. دلیل علمی این قضاوت این است که حتی رضا پهلوی و رسانه های امپریالیستی هم از این شورش دفاع کردند. اکر اتقلاب یعنی از بین بردن دولت غیر سکولار، شورش زن زندکی آزادی سکولار بود، مخصوصا در ایران اسلامی. دولت سکولار، اما، نه رهایی بردگی است و نه باز کننده راه آن، نمونه دولتهای ارتجاعی ماندکار سکولار در جهان.
ادامه در (۳)
نظر رسمی سایت اخبار روز در باره خیزش زن زندگی آزادی:
زن، زندگی، آزادی» و افق رهایی: بازخوانی یک خیزش از منظر چپ
(۱)
اگر چپ یعنی کمونیسم، هیچ چیز چپی در این نظر وجود ندارد. اگر چپ یعنی جناح چپ استثمارگران سرمایه دار، یعنی لیبرالهای سرمایه دار و جناح چپ تر این لیبرالها، سوسیال دموکراتها، این نظر آنهاست. به عبارت دیگر، این نظر یک بخش از سوسیال دموکرات های سرمایه دوست سرنگونی طلب است.
.
مفاله شورش زن زندگی آزادی را بدون ارزیابی همه شعارهایش که لیست بزرگی است، و تنها بر اساس دستچین کردن شعارهای هم نظر خودش، شورشی وانمود میکند که باید بخشا نقد شود، اما دوامش را باید حفظ نمود و تقویت کرد. علاقه اصلی مقاله به این شورش به این دلیل است که این شورش، مثل خودشان، مثلا سرنگونی طلب بود. مقاله، نپیوستن جمعی کارگران و نبودن رهبری و عدمتوانایی احزاب چپی در سمت دادن و سازماندهی کردن شورش را دلیل عدم موفقیت آن میداند. موفقیت از لحاظ مقاله، گرچه لاپوشی میکند، سرنگون کردن رژیم از طریق اتحاد همه نیروهای سکولار است. همه، بعلت منطق درست، اما خشک و سرد واقعیت، یعنی مخلوطی از استثمارگر و استثمار شونده.
.
روح موجود در مقاله، جانبداری از “ انقلاب” بورژوا دموکراتیک همه “اقشار ستم دیده” علیه بورژوا دیکتاتورهای مذهبی حاکم است. ارتجاع مقاله، دقیقا در این است که، مثل بقیه حامیان ارتجاعی این شورش، از کارگران میخواهد برای اهداف سرمایه داران سکولار شورش کنند. اگر چنین هدف پلیدی نداشت، بجای نوشتن کلمات و کلیات بدرد نخوری که میتوان از زبان همه لیبرال دموکراتهای امپریالیست هم شنید، میگفت کارگران راهی برای رهایی ندارند جز از بین بردن نظام بردگی مزدی که همان سرمایه داری است.
.
شکایت مسئولین سایت اخبار روز از اینکه کارگران بصورت “طبقاتی” در این شورش شرکت نکردند، کاملا شیادانه است، چون این سایت سالها قبل از شورش، کارش نه دفاع از انقلاب کمونیستی (ضد سرمایه داری)، بلکه انعکاس عقاید همه استثمارگران سکولار ضد کمونیست بود. البته، الان هست. بورژواها خودشان پول سایت و حزب درست کردن دارند، اینکه این سایت نظر آنها را منعکس میکند، علتش هم جنسیتی (هم طبقاتی) است؟ میخواهید بگوئید که مثلا دموکرات هستید. خب، ما کارگران کمونیست هم میگوییم واقعا هستید چون ما دموکراسی نمیخواهیم، ما نه دموکراسی میخواهیم و نه دیکتاتوری، ما ارتجاع و سرمایه داری اش را نمیخواهیم و سرمایه داری دولتی را هم کمونیسم نمیدانیم. به همین سادگی
.
از همبستگی ملی تا بناپارتیسم ایرانی
از سایت فلاخن
مقاله بسیار طولانی است و نظریه پناپارتیسم را در ارتباط با مواضع عده ای ارزیابی انتقادی میکند. نظر نویسنده این است که سرمایه داران ایرانی، چه در رژیم و حتی در خارج از منطق سرمایه پیروی میکنند و سرمایه آنها را وادار کرده که به یک پروژه دراز مدت ثبات روی آورند. این پروژه در فالب مثل همبستگی ملی قابل تشخیص است.
ایراد مقاله این است که سعی میکند بگوید “سرمایه” یک نیرویی است که ایده و ایدئولوژی و سیاستگذاری برای خودش اختراع میکند و این را میتوان از قلم و دهان ایدئولوگهای سرمایه داری شنید. خیر، سرمایه مافوق بشر نیست، ما سرمایه دارانی داریم که آدم هستند و برای اقتدار-استثمار نقشه کشی میکنند. این آدمها هم باید علیه رقیبهای هم طبقه خود باشند و هم خود را در مقابل قیام تحت سلطه های استثمار شده در امان نگه دارند.
این سئوال وجود دارد که سرمایه داران ایرانی حاکم و خارج از حاکمیت دارند برای بقای طبقاتی خود چه نقشه هائی میکشند؟ این سئوال در ارتباط با حمله امپریالیستهای غربی و رسیدن خامنه ای به پایان عمر، خیلی پر اهمیت شده است.
اینهم پاسخ آنارشیستی کمونیستی به سئوال است:
سرمایه داران خارج از حکومت یا دموکراسی میخواهند و یا دیکتاتوری. سرمایه داران حاکم هم عمدتا دیکتاتور هستند و دموکراسی خواهانشان مغلوب. همه این سرمایه داران هم میدانند و دارد حالی شان میشود که باید نوکری امپریالیستهای غرب و شرق را بپذیرند. پس، بعد از مرگ خامنه ای، نوع حکومت خیلی مهم است، مخصوصا اینکه آتوریته “انقلابی ۵۷” دیگر وجود نخواهد داشت. سرمایه داران باید بین همکاری (وحدت طبقاتی) و نفع شخصی ، انتخاب کنند. یا یک دیکتاتوری عادلانه و یا دموکراسی پاسخ است. با در نظر گرفتن ضعف عمیق و ریشه ای سرمایه داری در ایران، یعنی کم پولی سرمایه دارها، وابستگی نوکروار به امپریالیستهای شرق و غرب صد درصد لازم است. اما شکل سیاسی آن باید دیکتاتوری باشد زیرا سرمایه دارهای ایرانی توانایی گرفتن سهم امپریالیستی از کل ارزش اضافی جهان را ندارند تا بطور دموکراتیک خرج کارگرانشان کنند.
پس، راه حل سرمایه داران در ایران، درست کردن یک دیکتاتوری وابسته یه یک قدرت جهانی است. این خود نیز یک چالش برای آنهاست زیرا در جهان فعلا چند قطب در حال شکل گرفتن است.
البته، راه حل ضد سرمایه داری، انقلاب آنارشیستی کمونیستی جهانی برای رهایی از ارتجاع است.
متن سخنرانی سیوان سلیمانی فعال معلمین در مراسم سومین سالگرد خیزش انقلابی ژینا مهسا امینی در فرانکفورت:
<>
این دروغها را تو سر کارگران نکنید. یعنی وقتی دموکراسی ها در ایران و آمریکای لاتین کودتا میکردند و سوسیال دموکراسی ها از این سلطه ها در جیب خود می ریختند، جهان در تاریکی نبود؟ حال که راه برای رفاه طلبی دموکراسی و سوسیال دموکراسی توسط محافطه کارها دارد بسته می شود، دنیا دارد میرود به تاریکی؟ این چه کلاه برداری ی است؟!
اقای دکتر علی سرکوهی – روانشناس، در مقاله ای تحت عنوان “تردید و بیاعتمادی، مانع و بستر تحول در ایران” می نویسد که جامعه ایران تغییر بنیادی نمیکند چون بین دولت، مردم و اپوزیسیون بی اعتمادی وجود دارد.
زنان و کارگران به اربابان اپوزیسیون و دولت اعتماد ندارند، این بی اعتمادی سالم است چون هر دو اقتدارگرا و استثمارگرند.
دولت به اپوزیسیون اعتماد ندارد چون اپوزیسیون میخواهد سرنگونش کند، اینهم سالم است. دولت به سلطه بر زنان و کارگران کمک میکند و میداند که زنان و کارگران شورش میکنند ، پس جای اعتماد وجود ندارد، این هم سالم است.
اپوزیسیون میخواهد ارباب زنان و کارگران شود، در اینکار امکان مواجه شدند با شورش وجود دارد، پس این بی اعتمادی سالم است. اپوزیسیون میداند که مخالفتش با دولت به دستگیری و شکنجه و اعدام میکشد، پس بی اعتمادیش قابل توجیه و سالم است.
اینجا، دعوت به اعتماد در فضای اقتدارگرایانه و استثمارگرانه جامعه خیلی غیر عادی و ناسالم است.
در این مقاله:
جنبشها در ایران، بخشی از موج جهانی مقاومت علیه اقتدارگرایی، بنیادگرایی و نئولیبرالیسم افسار گسیختهاند – اسماعیل عبدی، میخوانیم که تغییر در ایران ضرورت تاریخی است اما باید بدست پایین جامعه باشد نه از طریق حمله خارجی ها. “ضرورت تاریخی” با “باید” در تناقض است. باید به یک امر اخلاقی دلالت میکند، در ضرورت تاریخی، اخلاق هیچ چیزی را تغییر نمیدهد.
تمام کامنتهای آنارشیستی نوشته شده در سایت روشنگری برای بیان این مطلب بوده است که انقلاب سیاسی نباید قبل از انقلاب اجتماعی انجام شود. اگر چنین شود، نتیجه کار حاکمیت ارتجاع خواهد بود.
آنارشیسم
درباره این خبر:
نقض حریم هوایی دومین کشور ناتو؛ رومانی از ورود یک پهپاد روسیه به حریم هواییاش خبر داد
—
در این خیر میخوانیم که یک پهباد روسی وارد خاک رومانی شده اند و دولت رومانی جتهای جنگنده اش را به پرواز درآورده. خبر شبیه به همین را در ارتباط با ورود پهبادهای روسی به لهستان داشتیم.
—
اگر خبر جعلی نباشد، احتمالا روسیه دارد مسیر ورود سلاحهای ناتو به اوکراین را ارزیابی میکند تا وارد جدول بمبارانهای مرزی غرب اوکراین کند.
اگر همانطور که دولت شوروی کلی کشور به امپریالیستهای غربی داد، امپریالیستهای غربی هم دو ایالت را به روسیه میدادند، این جنگ وحشتناک راه نمی افتاد. اما امپریالیستهای غربی مجبورند که شرق را تصرف کنند تا در رقابتهای مابین مرتجعین ضرر نکنند. برای همین روسیه را تحریک کردند، روسیه بدام افتاد و به اوکراین حمله کرد و حالا امپریالیستهای غربی جنگ را فرصت بزرگی دیده اند، همانطور که حمله حماس به اسرائیل را فرصت دیدند.
بهرحال، جنگ جهانی سوم در خفا آغاز شده و هر لحظه امکان علنی شدن آن وجود دارد.
—
جنگ ارتجاعیون را باید چگونه ببینیم؟
جنگ جهانی سوم مثل جنگ جهانی های قبلی برای سلطه بر زنان و کارگران کشورهای رقیب است زیرا ارزش اقتصادی فقط از طریق زنان و کارگران بوجود می آید. وقتی میگویند تسخیر یک سرزمین، این تسخیر میتواند برای دسترسی به منابع طبیعی باشد، اما منابع طبیعی بدون نیروی کار اهالی ممکن نیست، برای همین است که استعمار و امپریالیسم در عمل یعنی کنار زدن ارباب محلی و ارباب آن محل شدن. این حکم در مورد ایران هم صادق است. جنگ بین رژیم و امپریالیستهای غربی جنگ ارباب زنان و کارگران ایران بودن است. در دوران شاه، امپریالیستهای غربی ارباب واقعی زنان و کارگران ایران بودند. بعد سرمایه داران اسلامی شدند ارباب و رژیم کارگزار آنهاست. البته، سیاسیون اسلامی هم با اختصاص درآمدهای مفتی، خودشان شدند ارباب، که امری کمیاب در مذاهب نیست. کمتر میتوان مذاهبی دید که رهبرانشان ارباب نباشند، مخصوصا در مذاهب ابراهیمی.
—
آنارشیسم
درباره این خبر:
در فرانسه چه می گذرد؟ طغیان گسترده مردم با شعار «مکرون برو گم شو!» – نوید اخگر
—
میخوانیم، معترضین، مخالف نئولیبرالیسم و یا موافق آن (دست راستی ها – اگر سوسیالیستهای ناسیونالیست نباشند)، میخواهند مکرون برود چون فاصله طبقاتی در فرانسه زیاد شده است.
—
هم دست راستی ها و هم مخالفان نئولیبرالیسم در این اعتراضات هستند. میتوان حدس زد که بخش ضد نئولیبرالیسم این اعتراضات میخواهد مالیات بر ثروتمندان زیاد شود و به خدمات اجتماعی اختصاص یابد. این یعنی اینکه بخشی از ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران خودی و آورده شده از طریق سلطه امپریالیستی، به طبقه کارگر منتقل شود. این یعنی بوجود آوردن دولت رفاه.
—
با عدم نقد و نفی ذهنیت ارتجاعی، بفرض که دولت رفاهی بوجود بیاید و حتی درآمدهای امپریالیستی و سرمایه سرمایه داران کاهش پیدا کند، بیکاری و گرانی و عدم توانائی رقابت اقتصادی با شرق در حال رشد، بخشی از زنان کارگران را ناراضی کرده و آنها دوباره به محافظه کارها تمایل پیدا میکنند. مدیریت روابط سرمایه داری یا در جهت کاهش تورم است که به بیکاری می انجامد و یا در جهت افزایش شغل که به تورم منجر می شود. اشکال تندروانه آن نئولیبرالیسم و سوسیال دموکراسی است، شکل متعادل آن نمیتواند مسئله رقابت جهانی را حل کند چون ارزش اضافی در کل جهان به آنهائی تعلق خواهد گرفت که با هزینه کمتری تولید (شامل خدمات) میکنند. به عبارت دیگر، خروج از دور باطل روابط سرمایه داری در سرمایه داری ممکن نیست.
—
یک راه حل برای مرتجعین خروج از سرمایه داری بطرف تکنوبرده داری است که به اعتقاد نگارنده این کامنت، روندی است که میتوان جوانه های آنرا مشاهده کرد. در تکنوبرده داری نیروی کار دیگر کالا نیست و آنچه کالا محسوب میشود فقط در حرف است نه واقعیت – یعنی شامل تغییرات ارزشی بر اساس رقابت و بازار نیست. انحصاری شدن مطلق اقتصاد در جامعه سرمایه داری، سرمایه داری نیست، تکنوبرده داری است.
—
راه حل موثر، راه حل انقلابی است. راه حل انقلابی از بین بردن اقتدارگرائی و استثمارگری اش از طریق از بین بردن هیراشی، مردسالاری ، بردگی مزدی و امپریالیسم و سایر نگرشهای ارتجاعی است. بهترین روش در این راه حل، نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی (شورائی-کلکتیو) آن در محل کار و زندگی است.
—
آنارشیسم
نکته دیگر در ارتباط با ترور چارلی کرک (کامنت پائین) این است که تاریخ ترور سیاسی در جوامع دموکراتیک و دیکتاتوری نشان میدهد که پدیده ترور سیاسی، پدیده ای استثنائی نیست، بلکه یک روند رایج و پایدار و بخشی از سیاست ورزی در این جوامع است. برای همین دموکراسی کردن دیکتاتوری ها و دیکتاتوری کردن دموکراسی ها، خشونت سیاسی را از بین نمی برد. تنها راه حل از بین بردن خود سیاست است که این هم تنها با از بین بردن ارتجاع ممکن است. ارتجاع هست، هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
آنارشیسم
درباره این خبر:
در آمریکا، مظنون به قتل چارلی کرک بعد از اعتراف به پدرش بازداشت شد
—
تایلر رابینسون جوانی 22 ساله، چارلی کرک را ترور کرد. چارلی کرک از تبلیغات چی های متعصب مسیحی نژادپرست بود. از قول تایلر رابینسون میگویند که او گفته از چارلی کرک خوشش نمی اید چون او نفرت پراکنی میکرد. مصاحبه ها و گفتگو ها نشان میدهد که در حقیقت چارلی کرک نفرت پراکنی میکرد. او زنان، سیاه پوستان و همجنس گراها را تحقیر میکرد و معتقد بود که یهودیان مارکسیست (میگویند یعنی مکتب فرانفورت – مارکسیسم فرهنگی) مدارس و دانشگاههای آمریکا را فاسد کرده اند. او تشکیلات بزرگی برای تسفیه این استادان و مقالمات دانشگاهی بوجود آورده بود و از طریق ثروتمندان آمریکا حمایت مالی و معنوی میشد. میگویند او به رای آوردن ترامپ بسیار کمک کرد.
—
سیستم تبلیغاتی و بی منطقی و ضد علمی بودن تبلیغات چارلی کرک شباهت زیادی دارد به تبلیغات چی های جمهوری اسلامی قبل از کودتا علیه بنی صدر، علیه مجاهدین، لیبرالیسم و کمونیسم. اینها اقتدارگرایانی هستند که منبع خشونت هستند ولی ادعا میکنند که مخالفین متعرض هستند تا فرصت گیر بیاورند جامعه را برای خودشان یکدست کنند.
—
تا آنجا که به ترور مربوط است، پاسخ تروریستی به آدمکشی های مرتجعین برای کمونیسم آنارشیستی نامعقول است. جای مبارزه آنارشیستی کمونیستی محل کار و زندگی و متکی به نقد و تشکل یابی است. کاشکی افرادی مثل رابینسون آگاه تر بودند و متوجه بودند که مسائل اجتماعی را نمیتوان با ترور حل کرد. برای همین است که جنبش کمونیستی آنارشیستی باید دنبال ترور و سرنگونی نامشروط نرود و ارتباطش را با بقیه زنان و کارگران جامعه ایران و جهان گسترش داده و تقویت کند تا عمل تغییر جامعه موثرتر و با هزینه کمتر صورت پذیرد.
—
آنارشیسم
در ارتباط با این خبر:
وزیر خارجه ایران: اورانیوم ما زیر آوار تاسیسات هستهایِ بمبارانشده است
رادیو فردا
—
معلوم نیست کدام اورانیوم ها و معلوم نیست که ادعا درست است. حال هرچه،
—
مسئله غنی سازی و انقلاب:
1 – آمریکا و اسرائیل علنا میگویند که خواهان غنی سازی صفر و پایان پروژه های هسته ای رژیم هستند.
2 – اروپائی ها هم خواهان چنین چیزی هستند، اما برای کسب اطلاعات برای اربابشان (آمریکا) میگویند نه.
3 – برای چین و روسیه مهم این است که رژیم سلاح هسته ای درست نکند مگر اینکه بخواهند.
4 – برای چین و روسیه غنی سازی تحت نظارت مطلق آژانس بین المللی لازم است.
5 – کار آژانس بین المللی نوکری برای امپریالیستهای غرب و شرق است تا مطمئن شوند کشوری بدون تائید آنها سلاح هسته ای نداشته باشد.
6 – داشتن سلاح هسته ای توسط کشورهای امپریالیستی، تهدیدی همیشگی علیه کشورهای تحت سلطه شان است و آنها همیشه از آن برای تنبیه کشورهای تحت سلطه استفاده میکنند. اصولا درست کردن و انبار کردن سلاح هسته ای کاری جنایتکارانه و دشمنی با زنان و کارگران جهان است.
7 – اگر ایران غنی سازی را ادامه دهد و آژانس درجه آنرا در حد تعهد داده شده تشخیص دهد، محلهای آن معلوم می شود و با در نظر داشتن نگرش فعلی دولت آمریکا، این تاسیسات دوباره بمباران خواهد شد.
8 – تنها راه رژیم برای خلاص شدن از بمباران نشدن مجدد تاسیسات اتمی، توقف غنی سازی و یا تقویت نیروهای نظامی اش علیه بمباران و جاسوسی هاست. اما رژیم دارای چنین نیروئی نیست، برای همین رژیم مجبور است به تمام خواسته های امپریالیستهای غربی پاسخ مثبت دهد.
9 – برای استقلال سیاسی، رژیم یک کشور باید نیروی نظامی و اقتصاد مدرن داشته باشد. ایران فاقد هر دوست، برای همین استقلال سیاسی اش را از دست خواهد داد. با از بین رفتن استقلال، جمهوری اسلامی تاریخا شکست خواهد خورد و اعتبار “ملی” اش را برای همیشه از دست خواهد داد.
10 – با از بین رفتن استقلال، طبقه سرمایه دار فاقد قدرت، دوباره به شعار ازادی و استقلال روی می آورد. آزادی و استقلال ناسیونالیستهای تند روی امروزی اصیل نیست و بیشتر نژادپرستانه و جنایتکارانه است.
10 – آیا استقلال و دموکراسی برای جنبش آنارشیستی کمونیستی مهم است؟ حقیقش نه. برای انقلاب واقعی (کمونیستی-آنارشیستی) فقط و فقط ذهنیت زنان و کارگران ایران و تمام دنیا مهم است، نوع دولتها اصلا مهم نیست. ذهنیت انقلابی ذهنیتی است که در آن هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات زشت و ضد بشری است و باید از بین برود.
آنارشیسم
درباره این مقاله:
جنبش «زن، زندگی، آزادی» و دوره «خشکسالی گفتمانهای سیاسی» (بهمناسبت سالگرد قتل مهسا) – احمد هاشمی
—
در این مقاله، به موضوعات متعددی اشاره شده اما تم اصلی مقاله این است که جنبش زن زندگی آزادی آغاز گسست از گفتمانهای سیاسی کلاسیک و آغاز یک گفتمان جدید در ایران است. او معتقد است که ایرانیان باید بفهمند که جهان وارد دوران جدیدی شده است و با ابزار فرسوده گذشته (گقتمانهای سیاسی کلاسیک) نمیتوان وارد این دوران شد. نویسنده در انتها میگوید که باید راه حلی بیابیم برای اینکه همه انسانها زندگی خوب، آزاد و شهروندانه و هماهنگ با همه انسانها داشته باشند که گفتمانهای کلاسیک پاسخگوی آن نیستد.
—
ایراد دیدگاه آقای هاشمی این است که بنفع ارتجاع حاکم بر ایران و جهان، مسئله اقتدار و مسئله استثمار را نادیده میگیرد و معلوم نیست چگونه میخواهد همه انسانها زندگی خوب و آزاد داشته باشند. بطور مشخص: وقتی کارگران مالک وسایل تولید نیستند و خواب و خوراک انها در گدائی کردن کار از سرمایه داران است، این مسئله چگونه بجز تقاضای صدقه از ثروتمندان ممکن است؟ پس، در حقیقت، او چیزی نمی گوید جز اینکه جنبش زن زندگی ازادی را باید به جنبشی برای تقاضای صدقه دادن از ثروتمندان تبدیل کرد. اسم این را هم میگذارد گقتمانی نو در مقابل گفتمانهای گذشته.
—
حداقل چندین هزار سال است که فرهنگ اقتدارگرائی بر انسان مسلط است و عامل استثمار و تجاوز و اشغال و آدمکشی بوده است. در درون این فرهنگ ، هزاران گفتمان وجود داشته که فقط تعداد معدودی از آنها براستی علیه تغییر فرهنگ زندگی بوده است. فقط زندگی یک سرمایه دار ثروتمند را با یک فرعون مقایسه کنید و خواهید دید که ساختار زندگی یکی است. اگر آقای هاشمی متوجه شود که فرهنگ اقتدار-استثمار باید از بین برود و غیر از این چیزی تغییر نخواهد کرد، متوجه می شود که دوام “کلاسیک” ها در علمی و واقعی بودنشان است.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
یکی از احمقانه ترین سیاستهای رژیم راه انداختن پروژه های هسته ای بود. حتی با موفقیت کامل در پنهان کردن آن و نظامی کردن آن و درست کردن سلاحهای هسته ای، تغییر چندانی در اقتصاد ورشکسته رژیم حاصل نمی شد و هنوز هم نمی شود. کشورهای امپریالیستی شرق و غرب نمی آیند بخاطر سلاح هسته ای داشتن رژیم به آن کمک اقتصادی کنند، بدتر تحریمش میکنند و در صورت لزوم سرنگونش میکنند.
—
رژیم فقط در ضد زن و ضد کارگر بودن (هوادار سرمایه داری بودن) با امپریالیستهای غربی وجه اشتراک دارد، اما آنها بعلت داشتن علم و تکنولوژی بیشتر، رژیم را شریک نمی بینند، رژیم را ابزار استثمار زنان و کارگران ایران می بینند. برای همین رژیم مجبور است که نقش رژیم شاه را ایفا کند. رژیم تا به امروز، از لحاظ سیاسی، مقاومت کرده است، اما بعلت منطق اقتدار و استثمار، مجبور است عقب نشینی کرده و به یکی از امپریالیستها وابسته شود.
—
در صورت بقا، قدمهای وابستگی سیاسی رژیم و همسو شدن و هماهنگی با آنها در سلطه داشتن و استثمار کردن زنان و کارگران ایران، اینهاست:
1 – ابتدا غنی سازی را مطلقا کنار میگذارد و اختیار مطلق به آژانس میدهد، ممکن است غنی سازی را بپذیرند، اما آژانس بعلت نوکر امپریالیستها بودن، از بازرسی مطلق دست بر نمیدارند.
2 – دست از نزاع با اسرائیل بر میدارد و تضمین میدهد. ممکن است مثل کشورهای عربی، تبلیغات الکی علیه اسرائیل را تحمل کنند، حتی خود اسرائیل تحمل میکند.
3 – عناصر تندروی درونی خود را کاملا سرکوب میکند. اشتباه نشود، تندروها الزاما اسلامیون تندرو نیستند، اگر رژیم نوکری امپریالیستهای شرقی را بپذیرد، تندرو ها هواداران غرب و مخالفان چین و روسیه خواهند بود.
4 – بهرحال، رژیم باید یکدست شود و امپریالیستها در این مسئله با کسی شوخی ندارند.
—
آنارشیسم
نگاهی به مسئله استقلال رژیم؟
—
قسمت اول
—
توضیحی کوتاه:
این کامنت ضروری است و جنبه شخصی هم دارد. این یک پاسخ تاریخی به اشناهائی است که نوینسده این کامنت را ناآگاهانه عامل استکبار جهانی (امپریالیستها) میدانستند، چون بروی ازادی زن و رهائی از بردگی مزدید، اصرار داشت.نویسنده همیشه کارگر بوده است و آشنایان هم اکثرا کارگر بوده اند.
—
سعی رژیم از ابتدای حیاتش این بود که بگوید سرمایه داری مستقلی است و حاضر است با تمام کمپانی های غرب و شرق سرمایه گذاری مشترک داشته باشد. رژیم کمونیستهای شبیه به ما را عوامل استکبار میدانست و شدیدا سرکوبمان میکرد. آشنایان حزب الهی و توده ای و اکثریتی در مدرسه و محل کار و زندگی بما میگفتند که دست از کمونیسم بردارید و آلت دست اسکتبار (امپریالیستها) نشوید. ما هم به آنها میگفتیم راه سرمایه داری در ایران به وابستگی سیاسی منجر خواهد شد و آزادی زن و طبقه کارگر اصل هر نوع رهائی است. ذکر شود که هیچ یک از آن آشنایان با رژیم علیه نویسنده این کامنت همکاری نکردند، روابط در سطح دوستانه ماند.
—
اولین نشانه های وابستگی سیاسی از طریق اصلاح طلبان (هوادار غرب) آغاز شد و تا به امروز وجود دارد و بخشی از این اصلاح طلبان حتی سرنگونی طلب شدند. بعلت رویکرد ضد اسرائیلی (علت اصلی موفقیت رژیم در کسب قدرت سیاسی) رژیم، کشورهای اروپائی حاضر نبودند در ایران سرمایه گذاری کنند. چین و روسیه هم، بعلت تحریمها، علاقه چندانی به سرمایه گذاری های جدی در اقتصاد ایران نداشتند. رژیم هم بعلت پایه های خرافی اش، بهمان سیستم اقتصادی زمان شاه راضی بود و اقتصاد متکی به نفت برایش مناسب (لیاقتش) و کیفیت راه انداختن اقتصادی مستقل را نداشت – مثل بلشویکها (سرمایه دار دولتی) نبود. کارخانه ها و کارگاهها یکی بعد از دیگری ورشکست شدند و تنها فروش نفت اقتصاد را سرپا نگه داشته بود که آنهم شامل تحریمها شد.
—
پس دلایل ضعف عمیق اقتصادی ایران فعلی، ضدیت با اسرائیل بودن، سرمایه دار بودن (ضد زن و ضد کارگر بودن) و تحریمهای اقتصادی است.
پایان قسمت اول
آنارشیسم
درباره این خبر:
توافق تازه ایران و آژانس در قاهره برای ازسرگیری همکاریها
از سایت اخبار
—
میتپوان اینطور دید:
– رژیم دارد کوششهای بیهوده میکند. خیلی واضح است که قاعدتا باید از عضویت در ان پی تی بیرون بیاید و با امپریالیستهای غربی وارد جنگ شود. جنگ آنها هم فعلا به اینصورت نیست که اشغال کنند. فعلا در فاز داغون کردن پایه ها برای کم کردن ریسک اشغال هستند. البته راه های دیگری هم برای نوکر کردن حاکمیت ایران دارند.
– چاره رژیم یا نوکری و قبول شرایط امپریالیستهای غربی است و یا بریدن کامل از غرب و دعوت از امپریالیستهای شرقی برای اینکه اربابش شوند. مشکل رژیم این است که اگر نوکری امپریالیستهای شرقی را هم بپذیرد، فعلا، مجبور است از سیاستهای رادیکال علیه اسرائیل متعلق به امپریالیستهای غربی دست بر دارد.
– در هر حالتی، رژیم در روابط خارجی شکست خورده و در مسیر از دست دادن استقلال قرار گرفته.
– در صحنه داخلی، رژیم فقط در سرکوب زنان و کارگران و در سرکوب مخالفان سکولار موفق بوده است. رژیم حتی بعنوان تضمین کننده سود سرمایه داری هم کاملا شکست خورده است و ناراضی های استثمارگر زیادی دارد.
– میتوان گفت که دیر یا زود، جامعه ایران وارد یک بحران بزرگ خواهد شد؛ احتمالا، بعد از مرگ خامنه ای، که دور نیست.
آنارشیسم
جنگ و این مقاله:
“نه به جمهوری اسلامی” یا جابهجایی نقش قربانی و متجاوز – رضا فانی یزدی
—
در این مقاله نویسنده استدلال میکند که در شرایطی که انقلاب دموکراتیک ممکن نیست، نه به جمهوری اسلامی دفاع از متجاوز به وطن و تضعیف وطن است.
—
استدلال نوینسده کاملا درست است. شعار نه به جمهوری اسلامی و نه به جنگ در وضعیت ذهنی موجود زنان و کارگران، تناقض گوئی و ریاکاری وطن فروشانه است. اما مضمون بحث نویسنده مقاله بسیار ارتجاعی است چون از زاویه دفاع از وطن مسئله را طرح میکند. وطن متعلق به جمهوری اسلامی است و در جامعه انقلابی اصلا وطن وجود ندارد. زنان و کارگران ایران وطن ندارند چون مالک وسایل تولید نیستند و جامعه خود را مدیریت نمیکنند. وقتی مالکیت جامعه اجتماعی شد و مدیریت محل کار و زندگی به دست تشکلات زنان و کارگران افتاد، وطنی هم موجود نخواهد بود.
—
الان، میتوان به جنگ گفت نه، اما دفاع از رژیم را به خود جمهوری اسلامی سپرد تا خودش برای وطن خودش جنگ کند. به جنگ میگوئیم نه چون جنگ ما نیست، جنگ مرتجعین است. رژیم را با بحال خودش میگذاریم چون رژیم، رزیم سلطه طلبان و استثمارگران است و در 47 سال گذشته دائم ما زنان و کارگران را سرکوب کرده.
—
حال، کار ما اینجا تمام نمی شود. وقتی رژیم را به حال خودش میگذاریم، خود را (ما زنان و کارگران ایرانی را) از واقعیت ارتجاع (داخلی و خارجی) آگاه و در نفی آن سازماندهی میکنیم.
—
پس، نه به جنگ درست است، آری به وطن نه، نه به جمهوری اسلامی هم نه. کلا، مبارزه با امپریالیسم، وطن پرستی نیست، انترناسیونالیسم ضد ارتجاع است. وقتی ذهنیت جامعه ایران و منطقه و جهان به ذهنیت کمونیستی-آنارشیستی رسید. صورت مسئله تغییر پیدا میکند و راه حل دیگری وجود خواهد داشت. فعلا، آنجا نیستیم.
—
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
—
آنارشیسم
درباره این مقاله:
مقاومت در برابر امپریالیسم؛ مسئلهای نظامی یا امری اجتماعی؟
از: فلاخن شمارهی دویست و هفتاد و پنجم
—
مقاله چپ محور مقاومتی را نقد میکند. در این مقاله توضیح داده می شود که چرا جمهوری اسلامی موشک انداز ضد امپریالیست نیست زیرا در حقیقت رژیمی است حامی سرمایه داری و سازش با سرمایه داری جهانی. در مقاله ذکر میشود که مبارزه با امپریالیسم یک مبارزه اجتماعی است نه موشک اندازی که جمهوری اسلامی در حقیقت در عمل به ساقط کردن این مبارزه ضد امپریالیستی در زنان و کارگران کمونیست ایرانی پرداخت. مقاله پیشنهاد میکند که ارزشهای “انقلاب 57” را باید احیا کرد و راه انقلاب را ادامه دارد.
—
بحث مقاله کاملا آموزنده و درست است اما وضعیت “انقلاب 57” را رویائی درک کرده است. دلیل رویائی دیدن “انقلاب 57” مقاله این است که به محدودیت ذهنی فعالین کمونیست آن دوران واقف نیست. اگر مارکسیسم آن دوران را، یعنی مثلا “کمونیسم” آن دوران را، بفهمیم، متوجه می شویم که چیزی بنام انقلاب وجود نداشت. ذهنیت انقلابی، در سالهای قبل و بعد از انقلاب 57، بعلت پیروزی ضد انقلاب سوسیال دموکراتیک و بلشویکی در جهان، امکان شکلگیری نداشت. “انقلاب 57” فقط یک شورش ارتجاعی علیه ارتجاع شاه-آمریکا بود. محدودیت ذهنی فعالین کمونیست باعث شد که اتحاد درونی جامعه علیه رژیم شاه برای آزادی زنان و کارگران از ارتجاع نباشد و تمرکزش بروی استقلال سیاسی باشد. استقلال سیاسی بدست آمد اما روابط ارتجاعی دست نخورد و دولت جدید شد مدیر روابط ارتجاعی موجود.
—
انقلاب از بین بردن مجموعه هیراشی، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و تفکرات ضد علمی است. انقلاب برای یکی از اینها، انقلاب مخملی است برای تغییر حاکمیت یک ارتجاع بنفع ارتجاعی دیگر. انقلاب مخملی مثل انقلاب 57 و انقلابات اروپای شرقی، همیشه به ارتجاع ختم می شود.
—
آنارشیسم
ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا نقدهای انارشیست کامنت نویس سایت روشنگری بجای عمده کردن افشاگری از رژیم، به افشاگری از اپوزیسیون می پردازد، آیا این کمک به رژیم نمیکند؟
پاسخ:
بعلت ارتجاعی بودن تقریبا ۹۹ درصد اپوزیسیون، رژیم احتیاجی به نقدهای کامنتهای آنارشیستی ندارد.
دلایل نویسنده کامنتها::
– رژیم جمهوری اسلامی به ادازه کافی از طریق اپوزیسیون و رسانه های امپریالیستی غربی افشا می شود. در حقیقت یک اتحاد خواسته و نا خواسته بین این دو وجود دارد.
– اعمال وسیاستهای رژیم واقعا افشاگری لازم ندارد چون آنقدر عیان و خرافی و جنایتکارانه است که همه میدانند.
– افشاگری های اپوزیسیون برای افشا کردن نیست، برای تحریک کردن به شورش و سرنگون فوری رژیم است.
– تحریک کردن به شورش کاری ارتجاعی است وفتی که در مقابل رژیم آلترناتیو انقلابی وجود ندارد. این ابزار کردن توده ها برای جاه طلبی های سیاسی است.
– همه از جمهوری اسلامی میدانند اما از ماهیت اپوزیسیون لیبرال، محافظه کار و مارکسیست بی خبر هستند. بدون اطلاح از ماهیت این اپوزیسیون، انقلاب علیه ارتجاع ممکن نیست.
– کوشش در درک ارتجاع اپوزیسیون، جنبش آنارشیستی را فرموله و تقویت میکند.
– تمام اپوزیسیون در حقیقت دشمن آنارشیسم هستند و با رژیم و امپریالیستهای شرق و غرب در این شریکند؟!
– اتقلاب هست از بین بردن تمامیت ارتجاع. ارتجاع هست هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
**
تمام نقدها را بخوانید و در مورد آن نظر بدهید. به صفحه “نویسندگان” بروید و روی اسم نویسندگان کلیک کنید تا مقالات آنها را ببینید. زیر اکثر مقالات کامنت وجود دارد. بعد از خواندن کامنتها در این صفحه نظر بدهید. هر نقدی قابل قبول است. ممکن است توهین ها با توهین پاسخ داده خواهد شود.
—
آنارشیسم
درباره این اعلامیه:
اعلامیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در گرامیداشت دستاوردهای خیزش انقلابی شهریور ۱۴۰۱
—
در این اعلامیه ادعا می شود که شورش زن زندگی آزادی خیزشی بود که “ رادیکالیسم چپ و آزادیخواهی را نمایندگی کرد، تمامیت رژیم اسلامی را هراسان کرد. اپوزیسیون راست ایران را صرفنطر از مانورهای پوچ شان در خارج کشور، در سطح جامعه و در بطن خیزش انقلابی به حاشیه راند.”
—
این ادعا بسیار کاذب است. بنظر می آید که هر چه بیشتر از تاریخ این واقعه دور می شویم، اپوزیسیون بلشویک از آن افسانه های بیشتری می سازد. به احتمال زیاد، بعد از ده سال، این بخش اپوزیسیون، این شورش را شورش کمونیستی ارزیابی خواهد کرد!!!!
—
خوشبختانه در دوران اینترنت زندکی میکنیم و لیست شعارهای این شورش در سایت ویکی پدیا وجود دارد. ارزیابی سیاسی شورش نشان میدهد که ایدئولوژی حاکم بر این شورش عمدتا ایدئولوژی اصلاح طلبان سکولار شده و سلطنت طلبان بود نه ایدئولوژی بلشویسم.
—
بهتر است بلشویکهای ایرانی بجای خودفریبی و خودبزرگ بینی، سعی کنند بفهمند که چرا بلشویسم در روسیه و چین شکست خورد و اعتراف کنند که لنینیسم به جنایتکاری دولت بلشویکی وبعد استالینی منجر شد و حکومت شوروی و بعد چین چیزی نبود و نیست جز نماینده بردگی مزدی دولتی. دولت روسیه زمان استالین را حتی میتوان تکنوبرده داری شناخت.
—
جمهوری اسلامی تا قبل از کشته شدن رئیسی موضع تعرضی گرفت ولی بعد از آن با آوردن پزشکی سعی کرده است خود را ملایم نشان دهد تا خود را علیه خطر اپوزیسیون اصلاح طلب دموکراسی خواه سرنگونی طلب شده و خطر جنگ مورد حمایت سلطنت طلبان و مجاهدین خلق حفظ کند.
—
حمله اصلاح طلبان دولتی به کمونیستها، در کامنتهای دیگر تجزیه و تحلیل شده است. موفقیت مرتجعین حاکم در ایران و جهان در این حمله حتمی است و علتش افتضاحات فاشیسم سرمایه داری دولتی بلشویکی-استالینی و سوسیال دموکراسی امپریالیستی است.
—
مارکسیسم نماینده کاذب کمونیسم است و جنبش کمونیستی زنان و کارگران ایران بدون فاصله گرفتن از انواع مارکسیسم ممکن نخواهد بود. مارکسیسم مارکس نیست، مارکسیسم اصول دین سازی از مارکس است.
—
آنارشیسم
درباره این مصاحبه::
سیاستمداران میدرند، هنرمندان باید بدوزند؛ گفتگوی اومانیته با گلشیفته فراهانی – برگردان: ریحانه مقدم
—
در این مصاحبه خانم فراهانی بیان میکند که هوادار ترامپ نیست و نظر خوشی در مورد دست راستی های فرانسه ندارد. او هوادار شورش زن زندکی آزادی است و خوشحال است از اینکه بعلت آن شورش زنان غیر بالا شهری جامعه شجاعت آزاد کردن خود از حجاب اجباری پیدا کرده اند. او ذکر میکند که به سینمای مستقل آمریکا بیشتر علاقهمند است تا به سینمای غالب آن. در ارتباط با ریاست ش در جشنواره، انرا مهم نمی بیند و دیالوگهای شرکت کنندگان برایش مهم است. او مخالف گروگانگیریهای حماس و آدم کشی های اسراییل در غزه و کشتن غیر نظامیان ایران توسط اسراییل است. او معتقد است که رژیم در حال مرگ است. حمله امپریالیستهای غربی به ایران در او این ایده را بوجود آورد که شاید بتواند در رشته شغلی خود در ایران ازاد باشد،بعبارت دیگر بدش نمی آمد که رژیم سرنگون شود.
—
بخشی از از مصاحبه درباره سینما است که بعنوان فقط تماشاجی چیزی از آن نوشته نشد. البته تفاوت فیلم خوب و بد را خوب میدانیم، منظور مسائل تخصصی تر است که نمیدانیم.
در ارتباط با مسایل جهان و ایران. باید گفت که جای خوشحالی است که خانم فراهانی نگفته نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران و نگاهی برعکس دارد. در او این معیار پیروزی وجود دارد که نتیجه را نه فقط در رهایی بالا شهری ها از حجاب اجباری، بلکه در اقشار کم درآمد تر هم ببیند. نگرش او به ریاست کم دیده می شود و حتی میتوان گفت که بهتر است سیاسیون غیر آنارشیست از او یاد بگیرند، البته، آنارشیستها، فی الحال، از ریاست بیزارند.
در ارتباط با اعتقاد او به در حال مرگ بودن رژیم، فعلا رژیم سرجایش است و اگر قرار است که رژیم از طریق شعارهای زن زندکی آزادی سرنگون شود، بهتر است نشود مگر اینکه جان کسی بخطر نیافتد.
“سیاستمداران می درند، هنرمندان باید بدوزند” خیلی جالب است. نظر آنارشیستی رادیکال تر است: اصلا بهتر است که سیاستمداری وجود نداشته باشد. وقتی سیاست نباشد، هنرمند بیگانه و ابزار اقتدارگراهای استثمارگر نخواهد بود. در شرایطی که سیاست از بین رفته، ریاست وجود ندارد و دیالوگها عمدتا از ته دل خواهند بود.
—
آنارشیسم
درباره این مقاله:
دلایل و عوامل ِ سرنگونی ِ رژیم
خدامراد فولادی
—
مقاله میگوید که رژیم جمهوری اسلامی باید سرنگون شود زیرا قانون ماتریالیسم تاریخی مارکس میگوید که باید سرنگون شود. او میگوید ماتریالیسم تاریخی حکم میکند که سرمایه داری با نظام کمونیستی تعویض شود و دیکتاتوری به دموکراسی. بعد میگوید که فرقه گراهای ایرانی (معمولا در افکار او: بلشویکها) اراده گرا هستند و فکر می کنند همیشه میتوان یک نظام اقتصادی دلخواه بوجود بیاورند. او پیشنهاد میکند که مخالفان رژیم الگوی دموکراسی کشورهای غربی را انتخاب کنند.
—.
مقاله دارای ذهنیت بردگی، فاتالیسم و جنایتکارانه بودن است.
ذهنیت بردگی:
از زنان و کارگران ایران میخواهد که، مثل غرب، با اربابان سرمایه دار سکولار خود علیه بقیه زنان و کارگران دنیا همکاری کنند.
فاتالیسم:
ایده و اراده بشر مولد مناسبات اقتصادی-اجتماعی انها نیست و از قبل تعیین شده است، این کاملا خلاف علم است.
جنایتکارانه:
به برده مزدی بودن و اسیر مردسالاری بودن کار ندارد و از قربانیان سلطه طلبان و استثمارگران نمیخواهد بعلت تحت ستم بودن و استثمار و استعمار شدن انقلاب کنند، بلکه نمونه غربی استعمار و استثمار را مدل خود کنند و شریک جنایتکاری ها شوند.
—
بعلاوه، برخلاف عقیده غلط ایشون، مارکس فکر میکرد که در اروپا انقلاب خواهد شد و پرولتاریای او دیکتاتوری پرولتاریا خواهد ساخت نه اینکه دموکراسی پیروز شود. او میخواست در دموکراسی پیروز شود نه اینکه دموکراسی پیروز شود. ارتجاع باهوش غربی هم از دموکراسی برای تشخیص انقلابیون، قتل آنها و نقاق افکنی استفاده کرد. البته مارکس ساده لوح بود، متوجه نبود که امپریالیسم نقش مهمی ایفا میکند و مرتجعین در حقیقت از طریق مهندسی افکار اراده خود را تحمیل میکنند. این اراده بود نه ضرورت تاریخی که کارکران اروپا را بجای انقلاب کردن، در دو جنگ، وادار به بقتل رساندن همدیگر کرد.
—
نکته بسیار مهم:
درست کردن دموکراسی غربی در ایران ممکن نیست. نه تنها برای درست کردن این دموکراسی به بردگی مزدی صنعتی-انحصاری و امپریالیستی نیاز است، بلکه امپریالیسم ها اجازه چنین چیزی نمیدهند. آنها یک غنی سازی چوسکی را هم تحمل نمیکنند چه برسد به یک جامعه صنعتی پیشرفته!
—
راه رهایی آزادی زنان و کارگران از بردگی موجود در غرب و شرق، نقد و نفی ارادی و عملی جهانی ارتجاع است، نه اینکه نوکر و کلفت ایدئولوگهای استعمارگران دموکرات بشوند.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
ایراد پیشنهاد اصل مقاله (طرح شده توسط آن چهار محقق) این است که دیپلماسی تابع سیاست است و اگر سیاست جهتگیری جنگی داشته باشد، که الان دارد، پیشنهاد غیر قابل اجرائی ست.
—
ایراد دیدگاه و پیشنهاد آقای عباسی این است که نقش امپریالیسم را نمی بیند و برای همین نمیتواند اهمیت جهانی بودن انقلاب را تاکید کند. ایراد دیگر دیدگاه او شبیه دولت سازی مارکس است، اما فاز اول و دوم آن از هم متمایز نشده. در نظر مارکس، یک حزب کارگری لازم است، اما در نظز آقای عباسی چنین حزبی مطرح نشده. معلوم نیست چطور قرار است که دولت جدید تشکیل شود؟!
—
راه حل آنارشیستی این است که زنان و کارگران باید ارتجاع را بطور مستمر نقد کنند، علیه آنها در محلهای کار و زندگی تشکلات شورائی-کلکتیو درست کنند تا کیفیت و کمیت لازم برای از بین بردن کامل ارتجاع را پیدا کنند. پیش فرض کردن یک دولت برای از بین بردن ارتجاع، اندیشه درستی نیست.
—
پایان
آنارشیسم
درباره این مقاله:
ایران و فراتر از آن: تهدیدهای خطرناک برای سلامت جمعیت
ترجمه و نظر از حسن عباسی در سایت سیمای سوسیالیسم.
—
قسمت اول
چهار محقق نویسنده مقاله توضیح میدهند که وضعیت اقتصادی-بهداشتی اهالی کشورهای درگیر جنگ، مثل ایران (جنگ با عراق)، عراق (جنگ آمریکا)، لیبی، سوریه و غزه بسیار خراب شده است. در ارتباط با ایران، پیشنهاد نویسندگان این است که بهتر است اقدامات دیپلماتیکی برای کاهش درگیری ها و جلوگیری از بروز جنگ صورت پذیرد.
—
آقای حسن عباسی به تفصیل توضیح میدهد که مسئله صرفا جنگ نیست و روابط اجتماعی موجود در جامعه بر اساس مردسالاری و سرمایه داری (بردگی مزدی) نقش کلیدی در وضع زنان و کارگران ایران و منطقه و سایر نقاط جهان ایفا میکند. پیشنهاد او این است که ما، طبقه کارگر، میتوانیم خواسته های خود را بیان کنیم و خواستار برچیدن مردسالاری، بردگی مزدی و جنگ باشیم. او معتقد است که این خواسته ها بفوریت بصورت کامل برآورده نمی شود و باید برای آنها مبارزه کرد. او بطور مشخص مبارزه برای رایگان کردن تمام خدمات، پنهان نبودن اطلاعات و آمار اجتماعی، پرداخت حقوق به زنان خانه دار، جلوگیری از دخالت دولت در حریم خصوصی و جلوگیری از تخریب محیط زیست را مطرح میکند.
—
پایان قسمت اول
در ارتباط با این مقاله:
مهندسی هراس و تاریخنگاری امنیتی علیه جریانهای چپ – سیاوش قائنی
—
در این مقاله آقای قائنی توضیح میدهد که چطور بعد از جنگ 12 روزه، رسانه های آزاد رژیم با حمله به حزب توده در حقیقت به دیدگاه چپ حمله میکنند. پیشنهاد او این است که دستگاه مهندسی افکار را باید شناخت و مقاومت کرد.
—
می بینیم که نویسنده مانند بسیاری دیگر، بجای استفاده از کلمه کمونیست از کلمه چپ استفاده میکند تا بتواند از نوعی از سرمایه داری ئر مقابل نوعی دیگر دفاع کند. واقعیت این است که نمیتوان انکار کرد که حزب توده نیز در حقیقت از نوعی از سرمایه داری علیه نوع دیگری از آن دفاع میکرد. حتی نمیتوان انکار کرد که حزب توده با تمایل ایدئلوژیک به اتحاد جماهیر شوروی (مارکسیسم سرمایه داری دولتی)، پیاده کننده سیاستهای آنها در ایران بود.
—
دلیل سرکوب حزب توده این نبود که حزب توده کمونیست بود، دلیلش این بود که حزب توده سیاستهای امپریالیستی شوروی را دنبال میکرد.
—
اما، آیا اینکه حمله به حزب توده با نیت حمله به کمونیسم انجام می شود، درست است؟
صد در صد.
—
حال چرا حزب توده را انتخاب کرده اند؟
—
دلیلش دقیقا استفاده از ارتجاعی بودن حزب توده برای نشان دادن ارتجاعی بودن کمونیستهاست. همین سیاست را امپریالیستهای آمریکائی بکار برده اند. با نشان دادن پلیدیهای استالینی، به کمونیسم حمله میکنند.
—
راه حل چیست؟
راه حل این است که کمونیسم دروغین مارکسیسم سرمایه داری دولتی از زاویه کمونیستی نقد شود. مارکسیسم حتی در شکل غیر دیکتاتوری اش هم ارتجاعی و سرمایه داری دولتی است. برای همین باید کل مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی ضد کمونیستی نقد شود. این نقد مارکس نیست، نقد کمبودهای مارکس و نقد سوء استفاده از این کمبودهاست.
—
جزیانات ارتجاعی از جمله اصلاح طلبان همیشه نوکر امپریالیستهای غربی بوده اند و لزوم مبارزه طبقاتی با این جناح شیاد اصلا بحث و جدل ندارد. مبارزه طبقاتی با جریانات دیگر حاکمیت و اصل رژیم که تندرو هم هست، خیلی واضح است. اما رژیم بطور کلی با رژیمهای دیگر دنیا فرقی ندارد و ارتجاعش چیز خاصی نیست و سرنگونی فوری اش الزاما در خدمت انقلاب کمونیستی نیست.
—
مبارزه طبقاتی نباید با رژیم باشد، مبارزه طبقاتی باید با روابط ارتجاعی در درون جامعه باشد. برای همین، نوع دولت ارتجاع حاکم در ایران مهم نیست. راه رهائی زنان و کارگران ایران نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی شورائی-کلکتیو در محل کار و زندگی است تا شرایط ذهنی تسخیر انقلاب جهانی فراهم شود. هر راه دیگری، راه مرتجعین است.
—
آنارشیسم
درباره این خبر:
دیدار کایا کالاس مسئول کمیسیون سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با عراقچی در دوحه
از سایت اخبار روز
—
در این گزارش میخوانیم که کالاس ابراز نگرانی کرده از اینکه معلوم نیست اورانیوم غنی سازی ایران کجاست و اینکه فعالیت غنی سازی رژیم در چه وضعیتی است. عراقچی هم گفته ما برنامه ساختن سلاح هسته ای نداریم و اگر آژانس میخواهد بازرسی کند باید چهارچوب جدیدی برقرار شود.
—
از آنجا که کالاس یکی از نمایندگان امپریالیستهای غربی است، امپریالیستهایی که خودشان سلاح هسته ای دارند، این مذاکره مثل مذاکرات آمریکا در حقیقت پیشنهاد کردن به رژیم به قبول نوکری است. الان آنها نمیدانند نتیجه بمبارانها چه بوده و سعی دارند مطمئن شوند وضعیت در ایران چگونه است. آنچه که مشخص نیست این است که چرا رژیم که میگوید از جنگ نمی ترسد و تحریمها دیگر تاثیر ندارد، وارد مذاکره می شود؟ میتوان چند علت را حدس زد. به احتمال زیاد، رژیم دارد آنها را به بازی میگیرد تا وقت بخرد و نیروهای نظامی خود را تجدید قوا کند. اما همه خوب میدانند که امپریالیستهای غربی احمق نیستند و بر اساس برنامه مشخصی حرکت میکنند. بهرحال، اینها روابط ارتجاعیون است و ما زنان و کارگران ایران و جهان فعلا نقشی در این روابط ارتجاعی نداریم.
—
در ارتباط با مسئله تولید سلاحهای هسته ای، راه حل جلوگیری از این بیماری خطرناک برای بشریت، انقلاب جهانی علیه ارتجاع است، راه حل دیگری وجود ندارد.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
مشکل بزرگ انقلاب علیه امپریالیسم این است که انقلاب با ارتجاع حاکم جور در نمی آید. ارتجاع خودی حاکم بر کشور قربانی، دست از ارتجاعی بودن خود بر نمی دارد و برای همین قربانی مردسالاری و بردگی مزدی و انواع دیگر ارتجاع، قربانی می ماند و حتی ابزار مقاومت ارتجاع حاکم علیه ارتجاع امپریالیست می شود. پس، انقلابیون مجبورند که در دو جبهه مبارزه کنند، یکی جبهه داخلی و دیگری جبهه خارجی. در اینجاست که ارتجاع در میان قربانیان ارتجاع رشد میکند. یکی دعوت به اتحاد با مرتجع خارجی میکند و دیگری دعوت به اتحاد با ارتجاع خارجی. این دو جریان با ریاکاری های گوناگون تزهای خود را توجیه میکنند و سعی میکنند آنها را به افکار انقلابیون تحمیل کنند. در هر دو مورد، با رفع خطر امپریالیسم و یا دست یابی آن به سلطه، وضعیت بردگی قربانبان ارتجاع تغییر نمیکند. نمونه ها هست چین، ویتنام، هندوستان و سایر کشورهای مستقل شده از استعمار یا مستقل نشده مثل اردن، سوریه، مصر و غیره.
—
راه حل این مسئله امپریالیسم، ناسیونالیسم و وطن پرستی نیست، زیرا این در حقیقت فقط مسئله ارتجاع را حل میکند نه قربانیان ارتجاع را. راه حل اصلی مبارزه با امپریالیسم، انترناسیونالیسم انقلابی است. امروزه خود امپریالیستها و کشورهای مقاوم دیروز که خودشان امپریالیست شده اند و یا ممکن است بشوند، انترناسیونالیست شده اند. این آن چیزی است که برای ما بصورت چند قطبی تبلیغ میکنند. چند قطبی یعنی انترناسیونالیسم امپریالیستها در مقابل هم.
—
پس، آنچه که انقلاب را به پیش می برد، تنها انترناسیونالیسم انقلابی است. انترناسیونالیسمی که علیه ارتجاع است، یعنی علیه هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره. هر راهی غیر از این ممکن است تکنولوژی و اقتصاد و ابزار جنگی را رشد دهد ، اما بردگی قربانیان ارتجاع را از بین نمی برد. باید دست از دیدن انقلاب بصورت یک مسئله ملی برداشت. انقلاب وطن ندارد.
—
پایان
آنارشیسم
درباره این مقاله:
نقش ایران در بحرانهای منطقهای؛ نقد سیاستهای مداخلهگرایانه و فرسایش ساختار قدرت – سعید مطاعی
—
در این مقاله آقای مطاعی توضیح میدهد که سیاستهای تعرضی رژیم به امپریالیستهای غربی در منطقه موجب خرابی اجتماعی ایران شده است. پیش بینی او این است که شکستهایی که رژیم خورده باعث میشود که مداخلات رژیم در منطقه از بین برود و آنچه بر ایران حاکم خواهد شد الویت دادن به منافع ملی و مردم است.
—
قسمت اول
این مقاله دو ایراد دارد. ایراد اول این است که چیزی درباره توطئه های امپریالیستی علیه ایران نمی نویسد. برای همین این مقاله بکل بی ارزش است. ایراد دوم ش این است که از بین رفتن مداخلات رژیم در منطقه، الزاما به الویت دادن به منافع ملی و مردم نمی انجامد. کدام کشور در دنیا هست که وقتی به منافع ملی الویت میدهد، فقط به منافع مردم اقتدارگر و استثمارگر خود الویت نمیدهد؟ چنین کشوری وجود ندارد.
—
در اینجا باید به مسئله امپریالیسم پرداخت.
چرا امپریالیسم در لیست ارتجاع است؟
—
دلیل اینکه امپریالیسم در لیست ارتجاع است این است که امپریالیسم کلیت یک جامعه را به برده تبدیل میکند. امپریالیسم همان استعمارگری است. بجز موردی مثل عملکرد امپریالیستهای غربی در فلسطین، استعمار مدرن بسیار شیادانه عمل میکند. از یک طرف ادعا میکند که طرفدار حقوق بشر و دموکراسی است و رسانه هایش مثل بی بی سی، رادیو فردا، دویچه وله و غیره، چرب زبونی میکنند و از طرف دیگر کشورهای سرسپرده نشده را همراه با تمام اربابان و برده هایش تحت فشار و تحریم و در صورت ممکن زیر ضرب حمله نظامی و ایجاد جنگ داخلی و کودتا قرار میدهد. تمام اعمال امپریالیستها موجب خرابی اقتصادی و اجتماعی یک کشور قربانی می شود، توده ها عاصی و شورشی می شوند و امپریالیستها در اپوزیسیون رخنه میکنند و اپوزیسیون را سرنگونی طلب میکنند تا کار دولتی که سرسپرده نشده را تمام کنند. پس، امپریالیسم مدرن (استعمارگری مدرن) بصورت دوست در می آید، اما در حقیقت دشمن میکند.
—
پایان قسمت اول
آنارشیسم
ممنون از سایت روشنگری در ارائه صفحه جدید.
.
به خوانندگان
.
تا به امروز کوشش شد تا معیارهای ارتجاعی دانستن روشن شود تا کسی فریب نخورد، ذهن سالمی داشته باشد و در پژوهشهایش جهت انقلابی در پیش گیرد.
.
ارتجاع بدین صورت معرفی شد: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و عقاید غیر علمی و ضد علمی و هر چه که بتوانید با استدلال به این لیست بدی ها اضافه کنید.
.
ضدیت با اینها معیارهای انقلاب معرفی شده اند. تعیین این معیارها کمک میکند تا هر فرد بتواند خوب و بد را در روابط انسانی بهتر تشخیص دهد، در مورد بد پژوهش کند، ذهنش را پرورش دهد، خوبی خودش را محکم کند و در حد امکان و توانایی، علیه بد اقدام کند. این تنها راه شناخت ضروریات آزادی است، انقلاب معجزه نیست.
.
گفته شد که ارتجاع تمامیت دارد و صرفا یک یا چند تا از آن عناصر رفتاری نیست. ارتجاع باید حتما در تمامیتش نقد و نفی شود، در غیر اینصورت، رخنه میکند و انقلاب را به فساد تبدیل میکند.
.
اقدام علیه ارتجاع از حرف زدن ساده است تا شورش، در هر حدی مفید است و به نیروی خوبی علیه بدی کمک میکند. هر کسی باید به اندازه توان روحی و جسمی و موقعیتش در انقلاب شرکت کند تا ارتجاع عقب نشینی کند و بلاخره نابود و یا به اندازه کافی محدود شود. آزادی پیدا کردن کاری جمعی است چون در زمینه جمع فقط تعریف می شود.
.
حتما در سایت روشنگری نظر بگذارید.
.
پیشنهاد می شود که وقتی نظر میگذارید تا میتوانید از خودتان طرفداری کنید نه از کسی دیگر. انقلاب به انسانهایی نیاز دارد که برای خودشان فکر کنند و برای خودشان ارزش قائل باشند. انقلاب وقتی واقعا انقلاب است که اتحاد انسانهای از لحاظ ذهنی مستقل باشد.
.
سئوال احمقانه وجود ندارد، فقط احمقهای ضد سئوال وجود دارند.
.
سئوال کردن و گذاشتن نظر کمک میکند تا ذهنتان منطقی تر و علمی تر شود. علم روند پیچیده ای نیست، علم صرفا یعنی کوشش یافتن در عینی بودن ذهنیاتی که یک شخص و یا گروه پرورش داده. علم خودش روند تولید است.
.
گذاشتن نظر بخش مهمی از گفت و شنود (دیالوگ) است. بدون دیالوگ، انقلاب ممکن نیست، فقط ارتجاع ممکن است.
.
ناشناس بنویسید، نقد کنید، از نقد نترسید و سعی کنید به نقد پاسخ دهید.
.
هگل بخوبی توضیح داد که برده مستقل است و ارباب وابسته. مارکس نشان داد که چرا در جامعه سرمایه داری چنین است.
.
انارشیست (آنارشیسم، ضد اقتدار، آنارکوسندیکالیست و غیره)
در ارتباط با این مقاله در سایت اخبار روز:
در باره طرح ۲۰ ماده ای ترامپ برای غزه – ایرج فرزاد
نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی همان روند “زوال” دولت در فاز اول کمونیسم است. این نقد و نفی آنارشیستی کمونیستی است زیرا دارای یک وجه مهم، یعنی، نفی هیراشی، می باشد.
در خبر امروز بی بی سی سرمایه دار امپریالیست میخوانیم:
وزرای خارجه هفت کشور صنعتی کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، آمریکا و همچنین نماینده اتحادیه میگویند ایران بهتر است تشنج ایجاد نکند و بیاید پای مذاکره صلح با ترامپ. دولت ایران هم گفته که آنها تقاضای مذاکره مستقیم کردند اما آمریکا سر قرار نیامد.
از این خبر چه میتوان نتیجه گرفت؟
این تقاضای گروه هفت (امریکا) از رژیم نهایت شیادی این گروه است چون آنها نمیتوانند به وجه حقوقی برجام استناد کنند. از لحاظ واقعی، نه حقوقی، به رژیم اولتیماتوم داده اند و در روند همان بوجود آوردن شرایط تهاجم نظامی حرکت میکنند که فعلا جنگ ترکیبی است.
این وضع ارتجاع ایران و اروپا و آمریکا با هم هست. ما زنان و کارگران چکار کنیم؟
میگویند رژیم سرنگون کنیم.
این گزینه بعلت سیادت فرهنگ دموکراسی امپریالیستی غربی در اپوزیسیون، یعنی سرنگون کردن برای امپریالیستهای غربی. اگر هزینه این سرنگونی برای زنان و کارگران ایران صفر باشد، قابل قبول است. رژیم می رود و یک رژیم نوکر – کلفت می آید که مستقل نیست، اما از لحاظی از استقلال رژیم برای زنان و کارگران بهتر است. در این گزینه، لااقل، جنگ و خونریزی برای تغییرات مختصر و ذاتا ارتجاعی حاکمیت نخواهیم داشت. اگر اپوزیسیون خیلی به این گزینه علاقه دارد، رهبرانش باید بروند ایران و در صف جلوی سرنگونی بیایستند، نه اینکه از راه دور شعار سرنگونی داده و توده ها را تحریک کنند تا برای آنها بمیرند.
میگویند از ایران دفاع کنیم.
این گزینه دفاع از رژیم هست که با در نظر گرفتن سرکوبگر بودن رژیم، بصورت دفاع از میهن طرح میشود که این هم با طبیعت و اعمال رژیم، شیادی است. شیادی کسانیکه یا وابسته به رژیم هستند و یا وابسته به امپریالیستهای شرقی و معتقد به جند قطبی.
میگویند انقلاب کنیم.
انقلاب تنها گزینه است اما شرایط ذهنی آن وجود ندارد. در نظر گرفتن فقدان وجود ذهنیت آنارشیستی کمونیستی در زنان و کارگران و اپوزیسیون، فعلا روند کار باید دوری کردن از این بازی ها، نقد این بازی ها و نقد و نفی تمامیت ارتجاع در محل کار و زندگی باشد. این گزینه شرایط ذهنی انقلاب را در ایران، منطقه و جهان بوجود می آورد.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات و غیره.
وجه ضد هیراشی انقلاب خیلی مهم است. این وجه است که زنان و کارگرانی بوجود می آورد که برای خودشان فکر میکنند و دنیای خود را براساس منطق و علم جامعه شکل میدهند.
در اخرین کامنتها ذکر شد که رژیم، حماس، حزب الله و حوثی ها شکست نظامی خورده اند اما پیروز سیاسی بوده اند و برعکس، امپریالیستهای غربی و اسرائیلشان پیروزی نظامی بدست آورده اند اما شکست سیاسی خورده اند. حال چرا؟
امپریالیستهای غربی این دشمنان خود را تروریست و آدم کش جلوه میداد نه هویتهای سیاسی مقاومت در مقابل نفوذ امپریالیستی آنها. شامورتی بازی آنها در این بود که ادعا داشتند دموکراتیک و هوادار حقوق بشر هستند. گرچه در تروریست بودن و دیکتاتور بودن رژیم و حماس و غیره شکی وجود ندارد، اما اعمال جنایتکارانه اسرائیل و دفاع تمام قد اروپا از آن (بغیر از اسپانیا) ، موجب شد که دست اول ترین سند و مدارک ارتجاعی بودن این دموکراسی ها و در حقیقت نه هوادار حقوق بشر، بلکه استعمارگر و ناقض حقوق بشر بودن آنها فراهم شود. گرچه امپریالیستهای غربی دارند پیروزی های نظامی خود را جشن میگیرند، اما آتش زیر خاکستر عظیمی را علیه خود در منطقه بوجود آورده اند.
یکی از شواهد بسیار قابل توجه شکست خوردن سیاسی دموکراسی های امپریالیستی غرب، غیبت تبلیغات حقوق بشری در رسانه های آنهاست، مثل بی بی سی و دویچه وله و غیره، بعلاوه رسانهای داخلی آنها.
استعمارگر (امپریالیست) و مقاومت کننده ارتجاعی، هر دو آتوریته معنوی شان را بکل از دست داده اند و نقد انقلابی باید نگذارد تا آنها بتوانند این آسیب دیدگی را ترمیم کنند. این در عین حال یک فرصت است که تبلیغ و ترویج نگرش و دانش کمونیستی-آنارشیستی را موثرتر میکند.
ذکر این مطلب هم لازم است:
نواز غزه قبل از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل و حمله اسرائیل به غزه، تحت محاصره کامل نظامی بود و بیشتر شبیه یک زندان بزرگ دو میلیونی بود. در آن دوران هم ورود و خروج محدود و حتی کمک به اهالی غزه توسط دیگران توسط امپریالیستهای غربی (به دست نوکراشان اسرائیل) ممنوع بود. سیاست داخلی حماس در جهت ارتقای دانش اجتماعی زنان و کارگران آنجا نبود و خودش را به ارباب مذهبی تبدیل کرده بود.
کلا، تاریخا، اشغال سرزمین فلسطینی ها توسط امپریالیستهای غربی به مقاومت مرتجعین فلسطینی منجر شد. ارتجاع حاکم بر فلسطینی ها نتوانست یک جنبش انقلابی بوجود آورد و نتیجه به درجه آدم کشی بستگی پیدا کرد نه همبستگی انقلابی میان زنان و کارگران منطقه و جهان. همین منطق در ارتباط با وضعیت ایران هم وجود دارد. مقاومت رژیم و تعرضات امپریالیستهای غربی، هیچکدام انقلابی و برای رهایی زنان و کارگران نیست. آنچه که لازم است یک اتحاد طبقاتی علیه تمامیت ارتجاع در ایران، در کشورهای منطقه و جهان است. متاسفانه، کار بوجود آوردن این اتحاد، کار مارکسیستها نیست زیرا آنها اتوریته چی و ناسیونالیست و دولتگرا هستند. اینکار فقط از طریق نگرش آنارشیستی کمونیستی است، در این نگرش است که تعصب و محدودیت و خودفروشی به بالا دستی وجود ندارد.
بی بی سی:
رهبران اروپا و خاورمیانه از طرح صلح پیشنهادی ترامپ در غزه استقبال کردند
.
بی بی سی هیجان زده هم شده !!!!
بنظر می آید که طرح اروپا و آمریکا و کشورهای نوکر عربی آنها (امپریالیستهای غربی) این است که غزه را تحویل بده وگرنه بیشتر زنان و کارگرانتان را به قتل می رسانیم. خیلی شبیه طرح صلح با رژیم: هر چه میگوئیم را انجام بده وگرنه تحریم و بمب.
پس،
با همان منطق میتوان با آن مواجه شد:
رژیم ، حماس ، حزب الله و حوثی ها شکست نظامی تاکتیکی خورده اند نه سیاسی، امپریالیستهای غربی هم نتوانسته اند فعلا آنها را کاملا از بین ببرند و کلی هم آدم غیر نظامی کشته اند و شکست سیاسی خورده اند، حالا دارند جنبش صلح را تبدیل به جنبش تسخیر سیاسی میکنند.
از آنجا که این مخالفان امپریالیستهای غربی خودشان مرتجعند، بهتر است شکست سیاسی را هم بپذیرند تا زنان و کارگران بیشتری آسیب ندیده و توسط این جناح امپریالیستهای جهانی بیشتر آسیب نبینند و کشته نشود. زنان و کارگران کمونیست – آنارشیست هم طبق روال همیشه، حرکتشان را در جهت نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی (نه صرفا در خیابان) در منطقه و جهان ادامه دهند، زیرا شرایط ذهنی یک انقلاب واقعی وجود ندارد و اعمال رژیم و حماس و حزب الله بهیچ وجه در این جهت نبوده، بلکه کاملا خلاف آن و کاملا ضد انقلابی بوده است.
ممکن است این رویکرد برای یک عده قابل قبول نباشد. اما منطبق با واقعیات عینی است. کلید درک این رویکرد این است که رژیم، حماس، حزب الله و حوثی ها، مثل دشمنانشان، ارباب زنان و کارگرانند، نه نجات بخش آنها. اگر امپریالیستهای شرقی و این مجموعه خیلی بفکر مقاومت هستند، بهتر است سیاستهای ارتجاعی خود را کنار بگذارند که نمیگذارند. آنها، مثل امپریالیستهای غربی، در حال انباشت کردن ثروت از طریق اقتدارگرایی و استثمارگری هستند.
جز در مکانهای محدود و دوران کوتاه، شرایط ذهنی انقلاب تاکنون وجود نداشته و پیدایش آن کاملا بستگی به خلاقیت، هوشیاری و پشتکار انقلابیون آنارشیست-کمونیست دارد. انقلاب محصول ضرورت تاریخی نیست، مثل علم و تکنولوژی، محصول کار و زحمت است.
(۲) لازم نیست، همان (۱) کافیه.
در سایت ارتجاعی بی بی سی میخوانیم:
بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، این کشور به نحوه اطلاع رسانی دبیرخانه سازمان ملل به کشورهای عضو اعتراض کرده است.
.
چند روز است که بی بی سی دارد دائم می نویسد که بازگشت تحریمها فاجعه خواهد بود. مقصود آنها از این تبلیغات تشویق زنان و کارگران به شورش و سرنگون کردن رژیم است. این رذلها از راه دور میخواهند توده ها کار آنها را راحت کنند.
حال، نگاهی به اوضاع.
(۱)
رژیم در این توهم ۴۷ ساله بود که میتواند بین اروپا و آمریکا اختلاف بیاندازد. بسیاری هم در رژیم از این توهم استفاده میکردند تا رژیم را به اروپا نزدیک کنند که البته بعدش هم هست نزدیک کردن آن به آمریکا و آخرش هم هست برسمیت شناختن اسرائیل و مثل بقیه نوکر کلفتان آمریکا شدن. پس، رژیم در این عرصه سیاسی و نظامی خارجی هم شکست خورده است. تنها پیروزیهای رژیم نشان دادن ماهیت ضد بشری دموکراسی غربی و توسری زدن به زنان و کارگران بی دفاع بوده است. البته، در این آخری هم با چندین شورش روبرو شده است و گرچه در سرکوب پیروز بوده، اما نفرت از خود را مجددا (بعد از اعدامها و ترورهای سالهای ۶۰) چندین برابر کرده است. پس، کلا، رژیم جمهوری اسلامی در بدترین شرایط حیاتش قرار دارد. با مرگ خامنه ای، ثبات لغزنده فعلی به احتمال زیاد به یک بحران همه جانبه تغییر خواهد کرد. تنها راه حفظ ثبات رژیم، با در نظر گرفتن خاصیت ارتجاعی اش، کمک خارجی دشمنان امپریالیستهای غربی است که اینهم چندان تضمین ندارد و به تغییر شرایط جهانی بستگی دارد.
پایان (۱)
در این مقاله:
کمونیسم مارکس (فصل چهارم)؛ انترناسیونال اول، جنبش خودآگاهانۀ طبقۀ کارگر علیه سرمایه – محسن حکیمی
میخوانیم که منظور مارکس از حزب سیاسی طبقه کارگر نه درست کردن حزب بلشویکی و یا سوسیال دموکراتیک، بلکه فقط این بود که مبارزه صرف اقتصادی کافی نیست و مبارزه باید سیاسی هم باشد و برای همین است که با بلانکیستها علیه آنارشیستها متحد شد.
عجب، مارکس دائم از احزاب سوسیال دموکراتیک آلمان دفاع میکرد و نقد او نه برای برانداختن بلکه برای تغییر سیاست آن بود. همین نحوه برخورد را در فرانسه هم داشت. نقد برنامه گوتا خودش بیان سوسیال دموکرات بودن اندیشه مارکس است. مارکس در حقیقت آنارشیستها را بیرون انداخت چون آنارشیستها میگفتند مارکس میخواهد با شرکت در روند سیاسی بورژواها وارد قدرت سیاسی شود و با اینکار کارگران را نسبت به اقتدارگرایی و سیستم موجود متوهم میکند. نقد سیاست توسط آنارشیستها در حقیقت نقد تبلیغ خوش بینی به دولتهای بورژوازی وشرکت کردن در آن بود که فی الحال امپریالیستی بودند. لطفا سفید شوئی نکنید و واقعیات را توضیح بدهید.
بی بی سی
بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران؛ کالاس: اتحادیه اروپا هم فورا تحریمهایش را اجرا میکند.
خبرهای بی بی سی امپریالیست کاملا قابل پبش بینی لست.
.
شیادانه است که اپوزیسیون بورژوا دموکرات رژیم، از رژیم میخواهد که برای حفظ وطن، پیشنهاد امپریالیستهای غربی را بپذیرد. پذیرفتن پیشنهاد به معنای وطن فرمشی است نه بمعنای استقلال یعنی حفظ وطن. روند سیاسی فعلی دارد کاملا نشان میدهد که چرا رژیم در حقیقت از تمامی اپوزیسیون استقلال طلب تر است.
البته این هست مسئله استقلال نه انقلاب.
مسئله انقلاب استقلال سیاسی نیست، از بین بردن ارتجاع است.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار غیر علمی.
آیا آزادی بی قید و شرط سیاسی در جوامع طبقاتی ممکن است؟
خیر.
آیا برای داشتن آزادی های بی قید و شرط سیاسی باید طبقات اجتماعی را از بین برد؟
در واقع سئوال غلط است. چرا؟
چون در جوامع بی طبقه، سیاست وجود ندارد که بتوان از بودن آزادی و یا نبودن آزادی سیاسی حرفی زد.
آیا مارکسیستها باید هوادار آزادی بی قید و شرط سیاسی باشند؟
مارکس گفته که آزادی بی قید و شرط بیان و اجتماعات خوب است نه آزادی بی قید و شرط سیاسی. در عین حال، مارکس تز دیکتاتوری پرولتاریا دارد که محدود کننده آزادی های سیاسی طبقه سرمایه دار است.
۹۹/۹۹ درصد تبلیغ و ترویجات سیاسی توسط کمپانی های رسانه ای سرمایه داری و برای سود سازی صورت میگیرد. اگر این کمپانی ها تبلیغ کمونیسم کنند در حقیقت تبلیغ میکنند که خودشان از بین بروند. آنها حقایق اقتصادی و سیاسی جامعه را بیان نمیکنند تا دوام پیدا کنند و ثروتمند شوند. پس واضح است که برای گفتن حقایق باید جلوی قلم و دهن سرمایه داران را گرفت و اینکار جز با ممنوع کردن سرمایه داری رسانه ای ممکن نیست. ممنوع کردن سرمایه داری رسانه ای هم بدون ممنوع کردن کل روابط سرمایه داری و لغو کار مزدی ممکن نیست. پس، آزادی بی قید و شرط بیان و اجتماعات تا وقتی که سیاسی است ، مشروط است به از بین بردن روابط سرمایه داری. اما، اگر روابط سرمایه داری وجود نداشته باشد، سیاست هم وجود ندارد، برای همین آزادی بیان و اجتماعات سیاسی بی معنی می شود. پس، گفتن اینکه باید آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی وجود داشته باشد، یعنی اینکه سرمایه داری و کلا طبقات وجود نداشته باشد.
پس بهتر است زنان و کارگران را با این شعار واقعا بی معنی گیج نکرد. خیلی ساده، شعار باید باشد آزادی از اقتدارگرایی (سلطه انسان بر انسان) و استثمارگری (بیگاری کشیدن)) طبقه سرمایه دار و آزادی از جفنگ گویی های نفرت پراکنی و ناسیونالیستی و امپریالیستی اش.
کلا، مبارزه انقلابی یعنی محدود کردن آزادی مرتجعین نه عمومیت بخشیدن به ارتجاع. اگر بگوییم آزادی بی قید و شرط بیان سیاسی وجود داشته باشد، در حقیقت داریم میگوییم که پلیدی و گانگستری نظم موجود باید عمومیت پیدا کند.
اگر این درست باشد که ترامپ را آوردند تا کار سلطه بر خاورمیانه را تکمیل کند، رابطه اروپا و آمریکا چه می شود؟
در حقیقت تضادی بین اروپا و امریکا وجود نداشته و جنگ زرگری است.
بعلت محدودیت دسترسی به داده ها، مجبوریم حدس بزنیم. دلیل محدودیت، پنهان کردن آنها توسط ارتجاعیون است. مثلا ما هنوز نمیدانیم که در نشست قاهره بین کروسی و عراقچی چه گذشت. وقتی حدس میزنیم، از بهترین اطلاعات موجود استفاده میکنیم نه اطلاعات کامل. شبیه قوانین کوانتوم فیزیک است که ما مجبوریم حدس بزنیم و به بهترین حدس تکیه کنیم. بهرحال، حدس، حدس است و باید بخود اطمینان صد در صد نداشت.
به این صفحه باز خواهیم گشت تا ببینیم حدس و گمانها تا چه حد درست بوده.
در اهمیت و مرکزی بودن آنارشیستی-کمونیستی بودن انقلاب هیچ شکی وجود ندارد. ارتجاع از لحاظ تاریخی بسیار آشکار است و به اندازه کافی برای درکش اطلاعات مستند و قابل حس و مشاهده وجود دارد. بعلاوه، ارتجاع را در خانه، خیابان، محله زندگی و مکان کار میتواند بخوبی احساس کرد و توافق نظریه با آنرا را بیان نمود. مثلا، اقتدارگرایانه بودن فرهنگ انسان از حتی دوران ماقبل باستان مستند است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد تاریخ آدم کشی و حتی آدم خوری به قبل از پیدایش دولت برمیگردد.
اگر به علم وفادار باشیم، امکان موفقیت انقلابی بسیار زیاد خواهد شد.
پس شورای امنیت علیه پیشنهاد چهار کشور رای داد و تحریمها از فردا آغاز می شود. برای رژیم، اگر میخواهد مستقل بماند، لااقل در مقابل امپریالیستهای غربی، عدم قبول شرایط امپریالیستهای غربی کاملا معقول است. امپریالستهای غربی هم احتمالا میدانستند و رژیم را وارد وضعیت فعلی اش کرده اند تا وارد مراحل بعدی شوند. این ریسک بزرگی برای دو طرف است. حال چرا؟
رژیم میتواند از ان پی تی خارج شود و روابطش را با امپریالیستهای غربی کاملا قطع و یا محدود کند ، که قاعدتا بعلت دشمنی و همکاری آنها با اسراییل و آمریکا در حمله به رژیم و دفاع از اسرائیل، باید چنین کند تا سرسپرده نباشد. اگر چین و روسیه هم به استقلال ایران احترام بگذارند و کمکهای اقتصادی و نظامی کنند و غلبه رژیم بر اپوزیسیون (تقریبا تماما ارتجاعی ) ادامه یابد، ارتجاعیون امپریالیستهای غربی بازنده خواهند بود و رژیم برنده. این ریسکی است که کشورهای غربی متحمل می شوند. به احتمال زیاد، امپریالیستهای غربی روی این حساب میکنند که چین و روسیه به درجه لازم به رژیم کمک نخواهند کرد زیرا خودشان به امپریالیستهای غربی محتاج هستند. هر چه تضادهای امپریالیستهای غربی با چین و روسیه بیشتر شود، درجه ریسک بالاتر می رود.
ریسک رژیم در این است که اوضاع خراب تر شود، چین و روسیه کمک نکنند، کار به شورش داخلی، حمله نظامی، جنگهای تجزیه طلبانه و یا کودتا و غیره کشیده شود. برای همین رژیم گستاخانه تر سرکوب و اعدام میکند تا جلوی سرنگونی اش را بگیرد. رژیم نمیتواند سیاست آنارکوکمونیستی داشته باشد. مظمئنن، تغییر انقلابی وضعیت اجتماعی ایران بعلت پائین بودن سطح آگاهی زنان و کارکران ممکن نیست و در انتها، قدرت سیاسی بدست امپریالیستهای غربی می افتد. به احتمال زیاد، امپریالیستهای شرقی شانسی نخواهند داشت و از تکه های باقی مانده سهمی خواهند گرفت.
همانطور که ذکر شد، این وضعیت مریض جامعه ایران و جهان است و راه حل آن دور ریختن این سیاست بازی هاست که تنها کار انقلاب آنارشیستی-کمونیستی است. انقلاب آنارشیستی کمونیستی نه از خیابان بلکه از محل کار و زندگی آغاز میشود. انقلاب مارکسیستی فقط دولت ارتجاعی درست میکند.
در پائین گفته شد دموکراسی الکی در مقابل دموکراسی واقعی. این را روشن کنیم.
دموکراسی واقعی دموکراسی استثمارگران سرمایه دار صنعتی با قدرت امپریالیستی است. دموکراسی الکی، دموکراسی ظاهری نوکران امپریالیستهاست. مثالها: دموکراسی آمریکا و فراتسه و آلمان و انکلیس، دموکراسی واقعی است. دموکراسی الکی مثل ترکیه و پاکستان و مکزیک و غیره.
دولت دموکراتیک در ایران الکی خواهد بود زیرا سرمایه داران سکولار ایران نه پول دارند و نه در دراز مدت نفوذ در زنان و کارگران. دلیل پیروزی دیکتاتوری خمینی داشتن نفوذ بود نه پول. دولت دموکراتیک میشود دولت امپریالیستهای غربی و حتی به احتمال خیلی کم شرقی. دموکراسی خواهی در کشورهایی مثل ایران برای این است که بتوانند براحتی با میلیاردها دلار وارد شوند و با خرید اوباش خیابانی و سیاسی و دانشگاهی و مطبوعاتی، کنترل یک کشور را در دست گیرند.
دلیل اینکه کشورهای مقاومت کننده در مقابل امپریالیستهای غربی دیکتاتوری اند دقیقا همین است. برای استقلال مجبورند دیکتاتوری شوند.
دیکتاتوری در مقابل امپریالیستها شدن و یا دموکراتیک شدن در مقابل امپریالیستهای شرق، از ارتجاعی بودن طبقه- دولت مرتجعین کم نمیکند، مرتجعین اقتدارگرا و استثمارگر باقی می مانند. فقط انقلاب آنارشیستی-کمونیستی جهانی است که وضعیت انقلابی در جامعه بوجود می آورد زیرا تنها در چنین انقلابی است که زنان و کارگران استقلال عقلی و فکری پیدا میکنند، دنباله روی اقتدارگرایان نیستند و محل کار و زندگی را در اختیار خود در می آورند. تسخیر محل کار بسیار مهم و کلیدی است چون محل کار، مثل کارخانجات و ادارات و حتی خانواده، محل تولید ثروت برای اربابان مرتجع است. اربابان مرتجع از ثروت خود هم برای سرکوب استفاده میکنند و هم برای ثروت بیشتر و هم برای رفاه و تفریح و عیاشی خود.
مارکسیستها این حقایق را نمی گویند. مارکسیستها به برخی از حقایق اشاره میکنند اما نیاز خود به داشتن اقتدار بر زنان و کارگران را در روایتهای گوناگون و متناقض از جامعه بیان میکنند که با واقعیات عینی معمولا در انطباق نیست. مارکسیستها نقش بزرگی در نیمه راه ول کردن انقلاب ایفا کرده اند.
(۲)
ضرر این نحوه کار این است که شواهد زنده ای در ارتباط با جنایتکاری های دموکراسی های غرب بوجود آورد که امید آنها این است که بدست فراموشی سپرده شود و با شیادی دفاع از دو دولت و رفتن ترامپ لاپوشی شود. اگر جنبش کمونیستی آنارشیستی باهوش باشد، این اسناد را مثل اسناد جنایتکاری های بلشویکها آرشیو میکند تا نوکران دموکراسی خواه غرب نتوانند پیروزی های ساده ایدئولوژیک پیدا کنند. سر بزیر کردن و بعد سرسپرده کردن و اگر نه سرنگون کردن رژیم هم در دستور کار است و به مراحل مهمی رسیده، ولی هنوز خیلی مانده. مارکسیستها هم با ساده لوحی های های مربوط به ماتریالیسم تاریخی شان دائم هارت و پورت میکنند و هی میگویند بحرانی جهانی، امپریالیسم فلان و بهمان و شرکت در بازی های سیاسی پارلمانی و حتی از طریق سرنگونی طلبی بنجول و یا دموکراسی خواهی های قابل پیش بینی، ابزار امپریالیستهای غربی بوده اند. مدت زیادی است که مارکسیستهای چپ و راست را با فهم قابل پیش بینی بودنشان، ابزار میکنند.
بهرحال،
انقلاب فقط یک راه دارد. نقد و نفی سیستماتیک ارتجاع در محل کار و زندگی، تا ذهنیتی بوجود بیاید که موجب پیدایش تشکلات شورائی و کلکتیوی شود که جای ساختارهای کنونی را بگیرد.
حقه بزرگ قرن،
(۱)
اینکه یک مرد دیوانه رئیس جمهور شده و اوضاع دنیا را بهم زده، کمترین احتمال وضعیت الان و اینکه ترامپ را مامور کرده اند که اوضاع را تغییر بدهد، محتمل ترین است. اگر این درست باشد، که به احتمال زیاد درست است، قضیه از این قرار بوده است:
حقه بزرگ، آوردن ترامپ و تقویت دست راستی های اسرائیلی بود تا کار حزب الله و حماس را یکسره کنند و دست و پای جمهپری اسلامی را هم قطع کنند. احتمالا مشوق حمله حماس دوستان عرب خود امپریالیستهای غربی. دوست خود حماس بودند. حماس هم خر شد و فکر کرد دارد پیمان ابراهیم را از بین می برد اما در حقیقت قرابانی همان پیمان ابراهیم بود. دموکراتهای آمریکا ۴ سال فرصت داشتند که جای بایدن فرسوده یک آلترناتیو دیگری بگذارند، اما اینکار را عمدا نکردند و از ترامپ خواستند که رئیس جمهور شود و این ماموریت را انجام بدهد. همین الان هم با او کاملا همکاری میکنند. ترامپ مشکل قانونی داشت، موانع قانونی را هم برایش برداشتند، هر کس دیگر بود، زندان بود. کشورهای اروپائی هم مامور شدند تا فلسطین را با دولت کرانه باختری به رسمیت بشناسند تا اینکار تمام شود. جایزه ترامپ هم این است که غزه را بکمک دامادش و احتمالا کشورهای عربی بسازد. حوزه نفتی و گازی سواحل غزه هم آرام خواهد شد. کشورهای عربی و اروپایی و همه جاسوسان در شناسایی حماس و حزب الله و فرماندهان ایران کمک کردند. وضعیت جنگ روسیه و اینکه ترامپ برای صلح آمده، شامورتی بازی بود. واقعه سیاسی بعد از واقعه سیاسی نشان میدهد که سیاست دولت آمریکا و ناتو در مقابلا روسیه هیچ تغییری نکرده. چندین بازی پلیس خوب و پلیس بد بود که مهمترینش ترامپ پلیس بد و اروپا پلیس خوب در ارتباط با فلسطینی هاست. برای تکمیل سناریو، دولت نرکیه هم با همکاری کامل تروریستهایش را روانه سوریه کرد و کار اسد را تمام کردند و ایران و روسیه را هم از سوریه بیرون انداختند. دولت روسیه تضعیف شده بوود و نمیتوانست سوریه را نگه دارد و میدانستند که تحویل میدهد.
چرا این خبر مهم است:
درخواست ترامپ از ترکیه برای توقف خرید نفت روسیه و تلاش اردوغان برای خرید جنگنده اف-۳۵
این خبر مهم است چون میدانیم رژیم روسیه به اوکراین امپریالیستهای غربی حمله کرده، خاک اوکراین را اشغال کرده و روسبه تحریم هم شده ولی، این مهم است، ولی ترکیه و هندوستان و چین ابراحتی ز روسیه نفت میخرند. اما، رژیم به اروپا حمله نکرده، به آمریکا هم حمله نکرده، به هیچ همسایه ای هم حمله نکرده اما تحربمها اثر کرده و ترکیه و هندوستان و چین نمیتوانند نفت رژیم را براحتی بخرند. چرا؟ دلیلش این است که روسبه علیه اسرائیل نیست اما رژیم هست. سیاستهای خاورمیانه ای امپریالیستیای غربی به دولت اسرائیل گره خورده است. در حقیقت، دستکاری و مهندسی تغییر و تحولات جوامع خاورمیانه کاملا بر اساس حفظ این پایگاه مهم نظامی امپریالیستهای غربی در خاورمیانه بوده است.
اسرائیل بصورت یک کشور کاملا نظامی و نژادپرستانه سازماندهی شده است. این کشور دارای زنان و کارگران برده است. رها شدن از تمام شر ها از جمله شر اعمال دولت اسرائیل و دولتهای منطقه، تنها از طریق اتحاد آنارکوکمونیستی زنان و کارگران منطقه و جهان ممکن است. باید ایده درست اتحاد انسانها و اینکه اقتدارگرایی عامل نفاق درونی انسانهاست را تبلیغ و ترویج کرد و به ارتجاع اجازه نداد تا ما قربانیان را بجان هم بیاندازد.
در خبرها میخوانیم:
عراقچی: تحریمها برگردند توافق با آژانس برای ازسرگیری بازرسیها لغو خواهد شد
تا به امروز، امپریالیستهای غربی نتوانستند رژیم را مجبور کنند که دست از غنی سازی بردارد، به آژانس اجازه مطلق بازرسی بدهد و بلاخره نشان دهد که بمبارانها چه بلایی بر سر اورانیوم غنی شده ۶۰ درصدی آورده. امپریالیستهای غربی فعلا دارند کورکورانه عمل میکنند و این برای تبلیغات جنگی شان خوب نیست.
طرح امپریالیستهای شرقی ( روسیه و چین) که برای تعویق مکانیسم ماشه است رد می شود چون امپریالیستهای غربی متحدند و میخواهند ببینند که بمبارانهایشان نتیجه داده یا نه. تنها چیزی که ممکن است باعث شود امپریالیستهای غربی طرح را بپذیرند، بیرون رفتن از ان تی پی است. بیرون رفتن از ان تی پی یعنی بیائید بمباران و تسخیر کنید ببینیم کی برنده خواهد شد. بعبارت دیگر حفظ استقلال از امپریالیستهای غربی با قرار دادن زنان و کارگران ایران در تیر رس امپریالیستهای غربی است. اینهم نوعی از جنایت است. حال هر چه، اقتدارکرائی و استثمارگری اش در فرهنگ انسان، انسان را در وضعیت بغرنج قرار میدهد و تنها راه خروج از بین بردن اقتدارگرایی و استثمارکری در سطح ایران و جهان است. تا آن موقع، اوباشان شیک پوش مرتجع بر فرهنگ بشر حاکم خواهند بود.
.
مجددا باید تاکید شود که غنی سازی دلیل اصلی تحریمها نیست. اگر غنی سازی مهم بود، الان پاکستان را هم اشغال کرده بودند. چرا پاکستان را اشغال نکرده اند؟ چون نوکرشان است و در عمل به اسراییل کاری ندارد. تنها راه خلاصی رژیم از تحریمها دست بر داشتن از سر اسرائیل است. اینکار هم یعنی یک غلط کردم بزرگ برای رژیم.
آیا سرنگونی رژیم زنان و کارگران را تز این وضع خلاص میکند؟
اپوزیسیون شیاد اقتدارگرا تبلیغ میکند که با سرنگونی رژیم، تحریمها قطع خواهد شد. مثال سوریه نشان میدهد که عملا اتوماتیک نیست. اما مهمتر ، عقل حکم میکند که تحریمها فقط وقتی برداشته می شود که رژیم جدید هم به اسرائیل کار نداشته باشد. تنها راه استقلال سیاسی ضد اسرائیلی، بوجود آمدن یک دولت و جامعه صنعتی نظامی پیشرفته است که رژیم و خرافیون حاکم آن کیفیت آنرا ندارند و نفت فروشی و پر کردن جیب برایشان بس است.
.
بهرحال، تقصیر ما نیست، این بلایی است که رژیم بر سر خودش آورده. زنان و کارگران ایران بهتر است تا میتوانند از رژیم و اپوزیسیون ارتجاعی شیادش فاصله گرفته و ذهنیت کمونیستی آنارشیستی خود را برای نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی پرورش و تقویت کنند. این تقویت و پرورش لازم است تا در تحت سلطه همین رژیم و یا تحت سلطه هر رژیم دیگری، انقلاب شکل بگیرد.
برای همین، این کلی گویی که اگر رژیم ایران دموکراتیک بشود جامعه از دست امپریالیستها خلاص می شود، وعده ای توخالی و توهم است. تنها وقتی که دموکراسی در ایران با وابستگی کامل اقتصادی و همسویی با دولتهای غربی توام شود، یعنی دموکراسی الکی و ظاهری، میتوان گفت که امپریالیستها غربی مزاحم نخواهند بود. امپریالیستهای شرقی فعلا در وضعیت دفاعی قرار دارند و سیاست نوکر سازی از کشورها ندارند. علامت این دموکراسی الکی هم، اگر نه دوستی، برسمیت شناختن اسراییل و اگر نه این آخری، اقلا علیه اش عملیات نکردن است زیرا این کشور در حقیقت پایگاه نظامی آتها در خاورمیانه است .
حال، تنها صحنه قابل تصور بردگی مزدی (ارتجاعی) مستقل و شکوفا، وجود یک دولت بلشویکی است. تازه این آلترناتیو نیازمند بقاست و این بقا تنها از طریق حمایت چین و روسبه ممکن است که اینهم به وابستگی می انجامد و حتی ممکن است اصلا کمکی در کار نباشد و آنها هم این رژیم را نابود کنند.
.
پس، راه حل دولتی برای رفاه اقتصادی و ثبات اجتماعی در ایران، فعلا وجود ندارد. شاید اگر روزی جنگ جهانی سوم از حالت خفا درآمد و به جنگ تمام عیار تبدیل شد، اگر امپریالیستها کاملا تضعیف شدند و اگر اقتدارگراهای سرمایه دارا سکولار ایران راه سرمایه داری پیگیر و صنعتی در پیش گرفتند، یک ایران ارتجاعی صنعتی بوجود خواهد آمد که باب تبع خانم وفا باشد.یعنی بعد از کلی اما و اگر.
.
واقعیت این است که راه حل دولتی و کشوری برای قربانیان ارتجاع در جامعه وجود ندارد. راه حل ، فقط و فقط، بوجود آوردن یک انقلاب بین المللی آنارشیستی کمونیستی است. در این انقلاب، ارتجاع نقد و در محل کار و زندگی نفی می شود تا اجتماعات شورایی و کلکتیو بدون مرزی بوجود آید که زنان وکارگران بتپانند سرنوشت زندکی اجتماعی خود را خودشان عیین کنند نه هیچ اربابی. ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و عقاید غیر علمی.
تمام
مکانیسم ماشه و نظر خانم ژاله وفا:
از برجام تا ماشه: چگونه سیاستهای نظام و قرارداد وین ایران را به دام انداخت؟ – ژاله وفا
خانم ژاله وفا به تفصیل توضیح میدهد که برجام چیست و مکانیسم ماشه یعنی چه. او معتقد است که غنی سازی لازم نبود و نیست و برجام سند نوکری رژیم به امپریالیستهای جهانی شرق و غرب است. او ذکر میکند که اگر رژیم ایران دموکراتیک بود، برنامه ریزی های داخلی کار را به این روز نمی کشاند و برعکس اقتصاد و جامعه ایران را شکوفا میکرد.
.
(۱)
با تشکر از توضیحات مفصل او، باید ذکر نمود که اگر رژیم ایران یک رژیم دموکراتیک بود و غنی سازی نمی کرد، باز هم امپریالیستهای شرق و غرب با بوجود آوردن بهانه در جهت سلطه بر جامعه و دولت ایران حرکت میکردند. یک مثال کشور ونزوئلا است، مثال دیگر دولت کرانه باختری. بعلاوه خود ما دارای دست اول ترین مثال هستیم که هست کودتا علیه دولت ملی و دموکراتیک مصدق توسط انگلیس و آمریکا و کوشش دولت شوروی برای برای درست کردن دولت حامی خود که در چندین کشور موفق شد، در ایران نه و هیچکدام هم عاقبت به خیر نشدند.
پایان (۱)
معمولا آدمهای اطرافمان را که دروغ میگویند و یا گفت و شنود ندارند را دوست نداریم، و یا، روابطمان را با آنها محدود میکنیم. اما سیاست مداران دارند هر روز دروغ میگویند و شیادی میکنند و وعده های توخالی میدهند و دائم لو می روند، با اینحال، یا آتوریته و حاکمیت آنها را نادیده میگیریم، و یا می بخشیم. دلیلش چیست؟
دلیلش سپردن تمام ریسکها به آتوریته دیگران و کار راحت دنباله روی را در مقابل سلطه طلب و استثمارگر در پیش گرفتن. این یعنی نه به آزادی و آری به بردگی. خیلی واضح است که زنان و کارگران، در انتها، به گروه های زیر تقسیم می شوند:
برده صفتها
فرصت طلبان تماشاچی
فعالین انقلابی
انقلاب کار گروه آخر است. فرصت طلبان تماشا چی ها ضرری ندارند. برده صفتها را باید ایزوله و خنثی کرد.
میخوانیم که تحریمهای سازمان مللی تا آخر روز شنبه بر خواهد گشت:
مجمع عمومی سازمان ملل؛ رکورد شکنی قیمت ارز در ایران پس از مخالفت خامنهای با مذاکره با آمریکا – خبر از بی بی سی وقیح.
.
در این خبر بی بی سی مخصوصا تحریک به شورش و یا قبول نوکری میکند که ببینید قیمت دلار در ایران بالا رفته.
دولت ایران ذکر کرده است که بازگشت تحریمها تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت چون تحریمها فی الحال اقتصاد را فلج کرده است. این ادعا به احتمال بسیار قوی درست است.
رهبران سیاسی اقتدارگرایان استثمارگر در مجمع عمومی سازمان ملل جمع شده اند و یکی بعد از دیگری سخنرانی های شیادانه میکنند. پزشکیان هم احتمالا همان گفته های دیروز خامنه ای را بصورت ملایم تر تکرار خپاهد کرد.
قضیه این است که ایران شرایط امپریالیستهای غربی را نپذیرفته. این شرایط ظاهرا اینهاست:
توقف غنی سازی.
اجازه دادن به بازرسی مطلق مناطق و فعالیتهای هسته ای ایران.
ادامه مذاکره با آمریکا.
این همان “بگو غلط کردم” به رژیم است و رژیم هم ظاهرا (ما که نمی دانیم پشت پرده چه خبر است) گفته لااقل به این شکلش نه.
.
مجددا ذکر شود که رژیم بعلت ارتجاعی بودن ضد امپریالیسم نیست و تضادش با امپریالیستهای غربی با تضاد ما با مرتجعین خودی و جهانی، ماهیت کاملا متفاوتی دارد. ماهیت تضاد رژیم با امپریالیستهای غربی در نوع و اندازه سهم گرفتن در ارباب بودن است و تضاد ما با امپریالیستهای غربی و شرقی و خودی، سلطه طلبی، استثمارگری، غیر اخلاقی بودن، زشت بودن و خیانت مرتجعین به وحدت بشریت است.
ارتجاع اینهاست:
هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و ایده های غیر علمی.
فعال شدن اقتدارگرایان حزبی مارکسیست ، در ارتباط با این گزارش حزب توده:
بیانیه و سخنرانیهای نشست ۸ حزب کمونیست در جشنواره اومانیته درباره وضعیت خاورمیانه و شمال آفریقا
.
تعجب ندارد که با شروع جنگ اوکراین، امپریالیستهای غربی فشار را بر جاسوسان مارکسیست شوروی سابق که به تبلیغات چی های امپریالیستهای شرقی تبدیل شده اند، افزایش دهند. این فشار همراه با ورشکستگی دموکراسی غربی، مخصوصا در ارتباط با قتل عام زنان و کارگران غزه، این توهم را در این نوع مارکسیستها بوجود آورد که میتوانند به محبوبیت سابق خود برگردند، خیالی بس باطل . پرونده جنایتکاری احزاب مارکسیست حاکم شاید برای امپریالیستهای غربی بسته شده، اما برای ما زنان و کارگران آنارشیست کمونیست هنوز باز است.
چرا دموکراسی غربی نتوانسته است دموکراسی خود را وسیله نجاتش از رشد اقتصادی دیکتاتورهای امپریالیست شرقی کند و دارد به دیکتاتوری (راست) روی می آورد؟
دلیلش این است که در اوج دموکراسی، خودش ارتجاع بود: دارای ساختار هیراشی، دارای مردسالاری کالایی، اساسا بافت اقتصادی بردگی مزدی، کماکان امپریالیست، دارای تعصب نژادی-ملی، دارای گانگسترهای میلیاردر آزاد و آزاد گذارنده ترویج انواع خرافات و عقاید ضد علمی. برای همین است که دموکراسی خواهی در ایران هم ماهیت ارتجاعی دارد مگر اینکه بصورت دموکراسی مستقیم بیان شود. باید حتما دموکراسی خواهان بگویند منظورشان از دموکراسی چیست.
خبر مهم:
بهرسمیت شناختن اخیر فلسطین؛ شکافهای جهانی را عمیقتر خواهد کرد -خبر از سایت اخبار روز
.
اگر دقت کنید می بینید که دولت اسرائیل به تناقض گویی افتاده. از یک طرف میگوید فلسطین را به رسمیت نمی شناسد و طرح اشعال کامل آنرا دارد و حتی ناتانیاهو گفته که به اسرائیل بزرگ اعتقاد دارد و دائم دارند شهر سازی میکنند، اما میگوید اگر فلسطین را برسمیت بشناسید، مناطقی از فلسطین را الحاق میکنیم. این نشان میدهد که به ذهنیت و جو سیاسی مسئله بسیار حساس است و اهمیت آنرا می بیند و بازی ضد یهیودی بودن دارد مصرفش را از دست میدهد.
حال چرا این چند دولت حامیان تاریخی اسرائیل چنین سیاستی در پیش گرفته اند، آنها همیشه سیاست دو کشوری داشتند، چه شده که یکدفعه امروز میخواهند فلسطین را بعنوان یک کشور برسمیت بشناسند؟
۱ – این موضع گیری از عدم موفقیت اسرائیل در نابودی حماس است. اگر حماس در همان چند ماه اول داغون شده بود و گروگانها آزاد شده بودند، الحاق غزه و تبدیل آن به کازینو را می پذیرفتند. البته هنوز هم مسئله را بصورت کرانه باختری مطرح میکنند نه غزه، چون حاکمین کرانه باختری دوست آنهاست.
۲ – اعتماد به نفس حاکمین اسرائیل و آمریکا به خودشان است که فکر کردند با جنایتهای بیشمار میتوانند بدون مقاومت به اهدافشان برسند. خیلی شبیه جمهوری اسلامی. این باعث شد تا بتدریج زنان و کارگران جهان به قضیه حساس تر شوند و اعتراض کنند.
۳ – شکلگیری ذهنیت زنان و طبقه کارگران دنیا علیه جنایتهائی است که دارد اتفاق می افتد. یک انترناسیونالیسم هنوز شکفته نشده اما غنچه داده. این راه زنان و کارگران را به مسائل اجتماعی حساس تر میکند و کار دموکراسی بازی را مشکل میکند و شک و بدبینی به ارتجاع را افزایش میدهد. برای همین، ارتجاع اروپا مجبور شده در این عقیب نشینی کند.
۴ – رفتارهای مشکوک دولت جدید آمریکا برای اروپائی ها در ارتباط با روسبه،اوکراین، ناتو. انها اینطور می بینند که حالا هم پیمان دارند نه شریک. هم پیمان، همکاری می کند ، اما ممکن است که از پشت، نقشه خنجر زدن هم بکشد. گرچه هنوز وحدت ناتو و امپریالیستهای غربی سر جابش است، اما بعلت دیدگاهها و مواضع افراطی دولت جدید آمریکا، نوکرهای اروپایی اش نگران شده اند و در حکومت کردن متزلزل شده اند. راست آمریکایی حتی در تظاهرات های ضد حکومتی اروپا شرکت میکند. این امپریالیستهای اروپایی را نگران و بدبین کرده است.
۵ – امپریالیستهای شرقی رشد کرده اند و امپریالیستهای غربی را دارند وارد بحران سیاسی میکنند. بحرانی که صفت مشخصه آن عدم وجود سیااستهای همگون در مقابل آنهاست.
مارکسیستهای نرم شده.
کارل مارکس چشم به راه شورش علیه امپراتوریهای اروپا بود – کی ران درکین – برگردان: بابک احمدی – در سایت اخبار روز
در کامنتهای بیشمار آنارشیستی توضیح داده شد که ماتریالیسم تاریخی مارکس نظریه ای علمی نیست و عمدتا فلسفی است و اعتباری بصورت تئوری ندارد. هرگز گفته نشد که تز ماتریالیسم تاریخی مارکس برای رشد علمی انسان شناسی مفید نبود. دائم گفته شد که این مارکسیسم سازی از مارکس است که مضر است نه عقاید مارکس.
مقاله در حقیقت بیان درستی دیدگاه موجود در کامنتهای آنارشیستی است که افکار مارکس را نمیتوان بصورت یک تئوری کامل انقلاب فرموله کرد برای همین چیزی بنام مارکسیسم وجود ندارد. حتی انتهای مقاله با ناروشنی خاصی تائید میکند که مبارزه با اشکال گوناگون ارتجاع مهم است که در گامنتهای آنارشیستی بطور مشخص ذکر شده چه اشکالی در حقیقت ارتجاع هستند و بطور مشخص ذکر شده که برای انقلابی بودن و انقلاب مخملی نبودن باید تمامیت آن اشکال را در نظر داشت. مثلا مبارزه علیه مردسالاری بدون مبارزه با بردگی مزدی و امپریالیسم صرفا در حد انقلاب مخملی ارتجاعی محدود می شود.
ارتجاع هست هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار ضد علمی.
انقلاب هست نقد و نفی شورایی کلکتیو ارتجاع در محل کار و زندگی.
وحدت “چپ” میخواهید، علیه تمامیت ارتجاع متحد شوید. وحدت “چپ “کوتاه آمدن در مقابل راست اقتدارگر -استثمارگر نیست. چپ همان کمونیسم آنارشیستی است. آنارشیستی بودن کمونیسم در این است که فرد نوع ما با ارزش است و دولتی لازم ندارد. دولت ابزار سلطه است نه ابزار مبارزه طبقاتی.
دولت ایران در شرایط انتخاب بین استقلال سیاسی و نابودی
خبر“شمارش معکوس بازگشت تحریمها؛ آخرین تلاشهای جمهوری اسلامی” (سایت اخبار روز)را حتما بخوانید، میگوید که رژیم دارد کوشش میکند که امپریالیستهای غربی را قانع کند که نیت ساختن سلاح هسته ای ندارد.
واقعیت این است که امپریالیستهای غربی میدانند (دو دهه است)که ایران دیگر (به احتمال زیاد قصدش را داشت) نیت ساخت سلاح هسته ای ندارد. هدف امپریالیستهای غربی این است که رژیم دست از سر اسرائیل بردارد و اگر برندارد، آنها کوتاه نمی آیند و ما میدانیم که سیاست تحریم چیزی نیست جز سیاست جنگی برای اینکه هزینه اشغال پایین بیاید. برای همین باید گفت که بهتر است رژیم بجای دادن پیشنهادات در ارتباط با غنی سازی، پیشنهاداتی در ارتباط با برسمیت شناختن اسرائیل بدهد.
اگر رژیم دست از سر اسرائیل بردارد، امپریالیستهای غربی استقلال سیاسی رژیم را حفظ میکنند؟ پاسخ است نه. تصمیم آنها بستگی به شرایطشان دارد. اگر ببینند که گرفتن ایران امری از لحاظ زمان فوری است، بهانه میسازند. حال چرا؟،
رژیم آنقدر تو سر زنان و کارگران ایران زده و آنقدر انحصار طلب و زیادی خواه بوده که براحتی امپریالیستهای غربی میتوانند بهانه پیدا کنند. امکان ندارد که نشود در مورد پلیدی رژیم چیزی نگفت، مثل خود امپریالیستهای شرق و غرب پر از “گناه” است.
رژیم از چین و روسیه هم بدون کنار گذاشتن کامل استقلال سیاسی نمیتواند کمک جدی بگیرد. اما چین و روسیه فعلا سیاست بنده سازی ندارند تا فرصت فراهم شود.
از آنجا که رژیم ماهیتی کاملا ارتجاعی دارد (هیراشی، مردسالار، هوادار سرمایه داری، تمایلات امپریالیستی، پر از تعصب و پر از تبهکاری مثل انواع فساد مالی و مرزی و قاچاق و غیره و منبع ترویج خرافات) نمیتوان انتظار داشت که به اتقلاب آنارشیستی کمونیستی روی آورد تا در مقابل امپریالیستهای غرب و شرق منطق سالم داشته باشد. برای همین رژیم یا می میرد و یا نوکر می شود. این روند خیلی طولانی نیست.
برای اتقلاب آنارشیستی کمونیستی، نوع رژیم یا رژیمها مهم نیست، فقط تاکتیکها فرق میکند.
در سایت اخبار روز میخوانیم که: ششمین وتوی آمریکا در باره جنگ غزه در شورای امنیت؛ ۱۴ رأی موافق بیاثر شد
.
فعلا بنظر می آید که تز ارباب امپریالیستهای غربی این است که باید حماس ارتجاعی را به هر قیمتی حتی بقیمت بچه کشی و انواع دیگر جنایت علیه بشریت، از بین برد. میگویند، اصلا بهتر است که فلسطینی های ایده داشتن دولت خود را فراموش کنند و زیر سلطه صهیونیستها بروند. این چیزی است شبیه روند شکلگیری آمریکا در سرزمین سرخپوستان آمریکای شمالی. باید دید نظر مارکس و انگلس در مورد این استعمار مهاجرتی چه بود. اروپایی ها سرخپوستان را متمدن کردند و از “وحشی گری” در آوردند؟ این نظر مارمس است زیر لفافه ماتریالیسم تاریخی. مارکس این جنایتها را ذکر میکند اما آنرا برای تکامل سرمایه داری ضروری میداند که البته قرار است روزی این تکامل بشود انقلاب کمونیستی که هنوز خبری از آن نیست و ما بیشتر جنگ جهانی داشته ایم تا اتحاد پرولتاریای جهان.
.
بهرحال، چیزی عوض نشده جز اینکه دموکراسی بازی کار نمیکند و نمیتوان به رقبای ارتجاعی دیگر امتیاز داد. دادن امتیاز موجب می شود که رقبا از عناصر راستگرا اما مخالف ما، مثل حماس و حزب الله و دولت ایران، بعنوان سد استفاده کنند. اروپایی ها هنوز به این راست ها امیدوارند که مثل عربستان و پاکستان و بقیه اسلامیون ، مطیع باشند. اما، این امید در ذهن رهبر (احتمال زیاد رهبریت) جدید امپریالیستهای غربی وجود ندارد و اصلا امتیازی که این اروپائی ها به چپ میدهند هم بیخود ارزیابی شده و باید کار همه مخالفان را یکسره کرد که چیزی است شبیه سیاست هیتلر بصورت مدرن. اروپایی ها هم نوکر هستند و تا حدود زیادی با رهبر همراهی داشته اند.
.
این راه، راه جنگ است، هم داخلی و هم خارجی. سیاست خارجی در خدمت سیاست داخلی و سیاست داخلی در خدمت سیاست خارجی. این جنگ را دولت ترامپ راه نیانداخته است. دو سه دهه هست که این جنگ شروع شده و دولت جدید فقط شیوه مدیریت جدیدی در این راه است. امپریالیستهای شرقی هم که اصلا احمق نیستند در حال جمع و جور کردن خود هستند. نقطه قوت امپریالیستهای شرقی دفاعی بودن وضعیتشان است و نقطه ضعف امپریالیستهای غربی حمله ای بودنشان. در حمله باید قوای بیشتری داشته باشی. آیا دارند؟ به احتمال زیاد نه. گرچه کشورهای نومستعمره شده زیادی دارند اما این کشورها توده های شورشی هم دارند. در شرایطی که فعلا ذهنیت و انقلاب آنارشیستی کمونیستی ضعیف است، جنایت و زور موثرتر، تعیین کننده وضعیت فعلی و آتی خواهد بود.
تضاد درونی مارکسیستها بعلت نظریه غلط ماتریالیسم تاریخی پایان ناپذیر است.
در این مقاله:
لنینیسم مارکسیسم نیست
خدامراد فولادی،
آقای فولادی میگوید که لنین مارکسیست نبود چون رشد جامعه روسیه را از طریق راه رشد غیر سرمایه داری میدید. او از لنین نقل قولی هم می آورد که چنین میگوید. اما واقعیت این است که لنین بعد از ۱۹۱۷، سیاست رشد سرمایه داری دولتی را در پیش گرفت که معروف است به طرح نپ – نپ مخفف “سیاست اقتصادی جدید” است. طرح نپ اجرا رشد و بعد از مرگ لنین، حزب استالینی بلشویک راه رشد سرمایه داری صنعتی روسیه را ادامه داد تا سقوط حاکمیت حزب بلشویک.
.
پس مشکل آقای فولادی با واقعیت روسیه بلشویکی چیست، روسیه هم سرمایه داری شد و هم صنعتی، نه دهقانی و خرده بورژوایی؟ مشکل او دموکراتیک نبودن دولت بلشویکی است که در حقیقت هست برسمیت نشناختن ارباب بودن امثال او توسط بلشویکها. بلشویکها تمامی خواه بودند و شریک نمی شدند. در جوامع دموکراتیک اربابان سرمایه دار، اربابان با هم به یک توافق برای تقسیم سود و سلطه بر کارگران رسیده اند، اما در جوامع دیکتاتوری نه. اختلاف در نپع ارباب بودن، ریشه تضاد درونی مارکسیستهاست.
.
این ریشه چه ربطی به ماتریالیسم تاریخی دارد؟
ماتریالیسم تاریخی یک تز ارتجاعی از مارکس است که در آن بورژوا ( استثمارگر سلطه طلب) ، در شرایط نبودن و یا ضعف روابط سرمایه داری، انقلابی ارزیابی میشود. ارتجاعی بودن آن این است که اصلا اخلاق را در تکامل نمی بیند، تابع آن هم نیست و استثمارگری را خیر جلوه میدهد و تکامل انسان را به حرص و ولع داشتن در رشد نیروی مولده کاهش میدهد. این تز به مارکسیستها اجازه میدهد که به بهانه دموکراسی و دیکتاتوری با هم در رشد سرمایه داری رقابت کنند، که هست رقابت برای سلطه بر کارگران و ارباب آنها شدن. تاریخا، اربابان مارکسیست یا دیکتاتور شدند و یا سوسیال دموکرات، برای همین تضاد را بصورت جنگ دیکتاتوری و دموکراسی میتوان دید که توافق دارد با جنگ دموکراسی و دیکتاتوری جوامع سرمایه داری برای شیره مالیدن بر سر کارگران.
.
البته، بخش بسیار کوچکی از مارکسیستها تمایلات درست آنارشیستی کمونیستی پیدا کردند که اصلا نمیتوانند از طریق نظرات مارکس توجیه ش کنند چون مارکس هم سیاست زده بود و هم قدرت طلب و هم حزبگرا و در نتیجه دولتگرا. زنان و کارگران ایران باید آگاه شوند که چرا تضادهای دورنی رایج مارکسیستها در حقیقت جنگ اربابان سرمایه دار با هم است. مارکسیسم این نیست که کارگران بیایند رژیم و سرمایه داری از بین ببرند، این است که رهبری (ارباب بودن) آنها باید تضمین شود!
خبر اتحاد نظامی عربستان و پاکستان در بی بی سی: امضای پیمان دفاعی میان عربستان و پاکستان در سایه تشدید تنش در منطقه، لاپوشی است.
عربستان و پاکستان و امپریالیستهای غربی احتیاج به پیمان دفاعی ند)رند، هر دو نوکر ارباب بزرگ غربی هستند و ارباب از انها نگهداری و محافظت میکند. الان کل خاورمیانه غیر از ایران دست امپریالیستهای غربی است. امپریالیستهای شرقی فعلا توانائی توان بخشی به دوستانشان را ندارند و در وضعیت دفاعی هستند ولی از لحاظ اصل قضیه، یعنی، اقتصاد، تقویت شده اند،البته فعلا. رژیم ایران هم باید دیر یا زود بازی وسط صندلی نشستن را تمام کند و تصمیم بگیرد که برای کدام ارباب کار گند. از اتقلاب هم فعلی خبری نیست، انقلاب مخملی هم کار نمیکند. شاید بعد از خامنه ای، بحران سیاسی اوضاع را تغییر دهد.
در” توانایی غروب کردن”، سعید مقیسه ای، در سایت اخبار روز شیادان، می نویسد که همه سیاسون گذشته، همه چپهای (کمونیستهای) گذشته، چپ، راست و میانه، قبول کنند که بی فایده هستند و شورش زن زندگی آزادی منطقی جدید آورده که بهتر است این کمونیستها خفه خون گرفته و ذلت شکست را محترمانه بپذیرند. منطق جدید هست: دموکراسی و مشارکت. او معتقد است که تا کمونیستها شکست را نپذیرند، این دموکراسی و مشارکت به گفتمان ضد رژیمی تبدیل نمی شود.
.
واقعیت این است که حقیقتا باید مارکسیسم حاکم کنار برود اما این آنچیزی نیست که مقاله میگوید.
.
ببینیم منطورش چیست. معنی دموکراسی را که خوب میدانیم، یعنی کارگران مهندسی فکری شده رای دهنده به اقتدارگری سرمایه داری استثمارگر و استعمارگر. معنی مشارکت را هم میدانیم؟ احتمالا میدانیم. مشارکت یعنی اینکه باید سیستم حکومتی ی وجود داشته باشد که تضمین کند که همه اقتدارگرایان و استثمارگران در اقتدار و استثمار شریک هستند. متاسفانه، مشارکتی با روند تکامل سرمایه داری در تناقض است چون تکامل سرمایه داری رو به انحصار است که در آن شراکت نداریم، ارباب داریم.
.
فکر نمیکنم با زبان الکن مقاله، مارکسیسم به این سادگی توبه کند.
(۳)
رهایی واقعی، نه کاذب، نه کاسبکارانه ، رهایی زنان و کارگران از ارتجاع است. این کاری یکشبه نیست و ذهنیت حاکم بر رسانه های اپوزیسیون با آن تطابق ندارد. ارتجاع هست تمامیت، نه فقط یکی اینها: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات و افکار غیر علمی و ضد علمی. اگر انقلاب میخواهید، در رسانه های خود نمیتوانید به اقتدارگراها، مردسالارها، بورژواها (لیبرالها)، امپریالیستها (هواداران اروپا و یا چین و روسیه) و غیره، تریبون اظهار نظر بدهید. اگر انقلاب میخواهید باید مستقیما و بک ضرب علیه ارتجاع تبلیغ و ترویج کنید و دست از کاسبکاری سیاسی بردارید. خودتان میدانید که این یعنی تبلیغ و ترویج کمونیسم آنارشیستی، چیزی که از آن وحشت دارید.
ادامه در (۲)
(۲)
یک شامورتی بازی که در ارزیابی ها از این شورش قابل شناسایی است این است که میگویند کارگران بصورت “طبقاتی” باید در شورش شرکت میکردند و باید شرکت کنند تا نیروی سرنگونی تقویت شود، اما منفعت پیروزی را دقیقا بدون هیچ شرم و حیائی بصورت منافع بورژواهای سکولار تعریف میکنند، یعنی صرفا انقلاب برای آزادی حزبی و غیره نه آزادی از استثمار سرمایه داری. آنها شیادانه، آزادی از سرمایه داری را موکول میکنند به چانه زنی های دموکراتیک پارلمانی، گویی کارگران اکثریت جامعه را تشکیل نمیدهند. این شیادان میدانند که بعد از سرنگونی تمام شرایط تغییر میکند. تشکیل دهندگان دولت دموکراتیک جدید چون از همان ریشه و از اول برای اپوزیسیون لیبرال و دموکرات وسوسیال دموکرات ضد کمونیست ارزش وجودی قاییل بودهاند، و چون این اپوزیسیون سرمایه دار نفعش نه در الغای سلطه خود بلکه تقویت آن است، آنقدر پول از خارج وارد میکند ، مثل رفع تحریمها و بستن قراردادها ، که بتواند با خرید رسانه ها و ژورنالیستها، رادیو و تلویزیون،، هنرمند، استاد ان محترم و “دانا” و متخصص و آدم کشها، نظم موجود بردگی مزدی را حفظ کند. پول از خارج آمده هم که مفت نیست، پس باید امتیاز بدهند و امپریالیستها هم تضمین میخواهند و ارتش علنی و مخفی وارد میکنند. در نتیجه، دولت غیر سکولار می رود و دولت سکولار می آید. به به، این هم شد انقلاب!
.
شورش زن زندگی آزادی عکس العملی بود در مقابل ارتجاع رژیم اسلامی. ذهنیت این شورش نفی جنبه هایی از ارتجاع حاکم بود و چون این نفی تمامیت ضد ارتجاعی نداشت، صرفا در چهارجوب انقلاب مخملی قابل عمل کردن بود. دلیل علمی این قضاوت این است که حتی رضا پهلوی و رسانه های امپریالیستی هم از این شورش دفاع کردند. اکر اتقلاب یعنی از بین بردن دولت غیر سکولار، شورش زن زندکی آزادی سکولار بود، مخصوصا در ایران اسلامی. دولت سکولار، اما، نه رهایی بردگی است و نه باز کننده راه آن، نمونه دولتهای ارتجاعی ماندکار سکولار در جهان.
ادامه در (۳)
نظر رسمی سایت اخبار روز در باره خیزش زن زندگی آزادی:
زن، زندگی، آزادی» و افق رهایی: بازخوانی یک خیزش از منظر چپ
(۱)
اگر چپ یعنی کمونیسم، هیچ چیز چپی در این نظر وجود ندارد. اگر چپ یعنی جناح چپ استثمارگران سرمایه دار، یعنی لیبرالهای سرمایه دار و جناح چپ تر این لیبرالها، سوسیال دموکراتها، این نظر آنهاست. به عبارت دیگر، این نظر یک بخش از سوسیال دموکرات های سرمایه دوست سرنگونی طلب است.
.
مفاله شورش زن زندگی آزادی را بدون ارزیابی همه شعارهایش که لیست بزرگی است، و تنها بر اساس دستچین کردن شعارهای هم نظر خودش، شورشی وانمود میکند که باید بخشا نقد شود، اما دوامش را باید حفظ نمود و تقویت کرد. علاقه اصلی مقاله به این شورش به این دلیل است که این شورش، مثل خودشان، مثلا سرنگونی طلب بود. مقاله، نپیوستن جمعی کارگران و نبودن رهبری و عدمتوانایی احزاب چپی در سمت دادن و سازماندهی کردن شورش را دلیل عدم موفقیت آن میداند. موفقیت از لحاظ مقاله، گرچه لاپوشی میکند، سرنگون کردن رژیم از طریق اتحاد همه نیروهای سکولار است. همه، بعلت منطق درست، اما خشک و سرد واقعیت، یعنی مخلوطی از استثمارگر و استثمار شونده.
.
روح موجود در مقاله، جانبداری از “ انقلاب” بورژوا دموکراتیک همه “اقشار ستم دیده” علیه بورژوا دیکتاتورهای مذهبی حاکم است. ارتجاع مقاله، دقیقا در این است که، مثل بقیه حامیان ارتجاعی این شورش، از کارگران میخواهد برای اهداف سرمایه داران سکولار شورش کنند. اگر چنین هدف پلیدی نداشت، بجای نوشتن کلمات و کلیات بدرد نخوری که میتوان از زبان همه لیبرال دموکراتهای امپریالیست هم شنید، میگفت کارگران راهی برای رهایی ندارند جز از بین بردن نظام بردگی مزدی که همان سرمایه داری است.
.
شکایت مسئولین سایت اخبار روز از اینکه کارگران بصورت “طبقاتی” در این شورش شرکت نکردند، کاملا شیادانه است، چون این سایت سالها قبل از شورش، کارش نه دفاع از انقلاب کمونیستی (ضد سرمایه داری)، بلکه انعکاس عقاید همه استثمارگران سکولار ضد کمونیست بود. البته، الان هست. بورژواها خودشان پول سایت و حزب درست کردن دارند، اینکه این سایت نظر آنها را منعکس میکند، علتش هم جنسیتی (هم طبقاتی) است؟ میخواهید بگوئید که مثلا دموکرات هستید. خب، ما کارگران کمونیست هم میگوییم واقعا هستید چون ما دموکراسی نمیخواهیم، ما نه دموکراسی میخواهیم و نه دیکتاتوری، ما ارتجاع و سرمایه داری اش را نمیخواهیم و سرمایه داری دولتی را هم کمونیسم نمیدانیم. به همین سادگی
.
از همبستگی ملی تا بناپارتیسم ایرانی
از سایت فلاخن
مقاله بسیار طولانی است و نظریه پناپارتیسم را در ارتباط با مواضع عده ای ارزیابی انتقادی میکند. نظر نویسنده این است که سرمایه داران ایرانی، چه در رژیم و حتی در خارج از منطق سرمایه پیروی میکنند و سرمایه آنها را وادار کرده که به یک پروژه دراز مدت ثبات روی آورند. این پروژه در فالب مثل همبستگی ملی قابل تشخیص است.
ایراد مقاله این است که سعی میکند بگوید “سرمایه” یک نیرویی است که ایده و ایدئولوژی و سیاستگذاری برای خودش اختراع میکند و این را میتوان از قلم و دهان ایدئولوگهای سرمایه داری شنید. خیر، سرمایه مافوق بشر نیست، ما سرمایه دارانی داریم که آدم هستند و برای اقتدار-استثمار نقشه کشی میکنند. این آدمها هم باید علیه رقیبهای هم طبقه خود باشند و هم خود را در مقابل قیام تحت سلطه های استثمار شده در امان نگه دارند.
این سئوال وجود دارد که سرمایه داران ایرانی حاکم و خارج از حاکمیت دارند برای بقای طبقاتی خود چه نقشه هائی میکشند؟ این سئوال در ارتباط با حمله امپریالیستهای غربی و رسیدن خامنه ای به پایان عمر، خیلی پر اهمیت شده است.
اینهم پاسخ آنارشیستی کمونیستی به سئوال است:
سرمایه داران خارج از حکومت یا دموکراسی میخواهند و یا دیکتاتوری. سرمایه داران حاکم هم عمدتا دیکتاتور هستند و دموکراسی خواهانشان مغلوب. همه این سرمایه داران هم میدانند و دارد حالی شان میشود که باید نوکری امپریالیستهای غرب و شرق را بپذیرند. پس، بعد از مرگ خامنه ای، نوع حکومت خیلی مهم است، مخصوصا اینکه آتوریته “انقلابی ۵۷” دیگر وجود نخواهد داشت. سرمایه داران باید بین همکاری (وحدت طبقاتی) و نفع شخصی ، انتخاب کنند. یا یک دیکتاتوری عادلانه و یا دموکراسی پاسخ است. با در نظر گرفتن ضعف عمیق و ریشه ای سرمایه داری در ایران، یعنی کم پولی سرمایه دارها، وابستگی نوکروار به امپریالیستهای شرق و غرب صد درصد لازم است. اما شکل سیاسی آن باید دیکتاتوری باشد زیرا سرمایه دارهای ایرانی توانایی گرفتن سهم امپریالیستی از کل ارزش اضافی جهان را ندارند تا بطور دموکراتیک خرج کارگرانشان کنند.
پس، راه حل سرمایه داران در ایران، درست کردن یک دیکتاتوری وابسته یه یک قدرت جهانی است. این خود نیز یک چالش برای آنهاست زیرا در جهان فعلا چند قطب در حال شکل گرفتن است.
البته، راه حل ضد سرمایه داری، انقلاب آنارشیستی کمونیستی جهانی برای رهایی از ارتجاع است.
متن سخنرانی سیوان سلیمانی فعال معلمین در مراسم سومین سالگرد خیزش انقلابی ژینا مهسا امینی در فرانکفورت:
<>
این دروغها را تو سر کارگران نکنید. یعنی وقتی دموکراسی ها در ایران و آمریکای لاتین کودتا میکردند و سوسیال دموکراسی ها از این سلطه ها در جیب خود می ریختند، جهان در تاریکی نبود؟ حال که راه برای رفاه طلبی دموکراسی و سوسیال دموکراسی توسط محافطه کارها دارد بسته می شود، دنیا دارد میرود به تاریکی؟ این چه کلاه برداری ی است؟!
اقای دکتر علی سرکوهی – روانشناس، در مقاله ای تحت عنوان “تردید و بیاعتمادی، مانع و بستر تحول در ایران” می نویسد که جامعه ایران تغییر بنیادی نمیکند چون بین دولت، مردم و اپوزیسیون بی اعتمادی وجود دارد.
زنان و کارگران به اربابان اپوزیسیون و دولت اعتماد ندارند، این بی اعتمادی سالم است چون هر دو اقتدارگرا و استثمارگرند.
دولت به اپوزیسیون اعتماد ندارد چون اپوزیسیون میخواهد سرنگونش کند، اینهم سالم است. دولت به سلطه بر زنان و کارگران کمک میکند و میداند که زنان و کارگران شورش میکنند ، پس جای اعتماد وجود ندارد، این هم سالم است.
اپوزیسیون میخواهد ارباب زنان و کارگران شود، در اینکار امکان مواجه شدند با شورش وجود دارد، پس این بی اعتمادی سالم است. اپوزیسیون میداند که مخالفتش با دولت به دستگیری و شکنجه و اعدام میکشد، پس بی اعتمادیش قابل توجیه و سالم است.
اینجا، دعوت به اعتماد در فضای اقتدارگرایانه و استثمارگرانه جامعه خیلی غیر عادی و ناسالم است.
در این مقاله:
جنبشها در ایران، بخشی از موج جهانی مقاومت علیه اقتدارگرایی، بنیادگرایی و نئولیبرالیسم افسار گسیختهاند – اسماعیل عبدی، میخوانیم که تغییر در ایران ضرورت تاریخی است اما باید بدست پایین جامعه باشد نه از طریق حمله خارجی ها. “ضرورت تاریخی” با “باید” در تناقض است. باید به یک امر اخلاقی دلالت میکند، در ضرورت تاریخی، اخلاق هیچ چیزی را تغییر نمیدهد.
تمام کامنتهای آنارشیستی نوشته شده در سایت روشنگری برای بیان این مطلب بوده است که انقلاب سیاسی نباید قبل از انقلاب اجتماعی انجام شود. اگر چنین شود، نتیجه کار حاکمیت ارتجاع خواهد بود.
آنارشیسم
درباره این خبر:
نقض حریم هوایی دومین کشور ناتو؛ رومانی از ورود یک پهپاد روسیه به حریم هواییاش خبر داد
—
در این خیر میخوانیم که یک پهباد روسی وارد خاک رومانی شده اند و دولت رومانی جتهای جنگنده اش را به پرواز درآورده. خبر شبیه به همین را در ارتباط با ورود پهبادهای روسی به لهستان داشتیم.
—
اگر خبر جعلی نباشد، احتمالا روسیه دارد مسیر ورود سلاحهای ناتو به اوکراین را ارزیابی میکند تا وارد جدول بمبارانهای مرزی غرب اوکراین کند.
اگر همانطور که دولت شوروی کلی کشور به امپریالیستهای غربی داد، امپریالیستهای غربی هم دو ایالت را به روسیه میدادند، این جنگ وحشتناک راه نمی افتاد. اما امپریالیستهای غربی مجبورند که شرق را تصرف کنند تا در رقابتهای مابین مرتجعین ضرر نکنند. برای همین روسیه را تحریک کردند، روسیه بدام افتاد و به اوکراین حمله کرد و حالا امپریالیستهای غربی جنگ را فرصت بزرگی دیده اند، همانطور که حمله حماس به اسرائیل را فرصت دیدند.
بهرحال، جنگ جهانی سوم در خفا آغاز شده و هر لحظه امکان علنی شدن آن وجود دارد.
—
جنگ ارتجاعیون را باید چگونه ببینیم؟
جنگ جهانی سوم مثل جنگ جهانی های قبلی برای سلطه بر زنان و کارگران کشورهای رقیب است زیرا ارزش اقتصادی فقط از طریق زنان و کارگران بوجود می آید. وقتی میگویند تسخیر یک سرزمین، این تسخیر میتواند برای دسترسی به منابع طبیعی باشد، اما منابع طبیعی بدون نیروی کار اهالی ممکن نیست، برای همین است که استعمار و امپریالیسم در عمل یعنی کنار زدن ارباب محلی و ارباب آن محل شدن. این حکم در مورد ایران هم صادق است. جنگ بین رژیم و امپریالیستهای غربی جنگ ارباب زنان و کارگران ایران بودن است. در دوران شاه، امپریالیستهای غربی ارباب واقعی زنان و کارگران ایران بودند. بعد سرمایه داران اسلامی شدند ارباب و رژیم کارگزار آنهاست. البته، سیاسیون اسلامی هم با اختصاص درآمدهای مفتی، خودشان شدند ارباب، که امری کمیاب در مذاهب نیست. کمتر میتوان مذاهبی دید که رهبرانشان ارباب نباشند، مخصوصا در مذاهب ابراهیمی.
—
آنارشیسم
درباره این خبر:
در فرانسه چه می گذرد؟ طغیان گسترده مردم با شعار «مکرون برو گم شو!» – نوید اخگر
—
میخوانیم، معترضین، مخالف نئولیبرالیسم و یا موافق آن (دست راستی ها – اگر سوسیالیستهای ناسیونالیست نباشند)، میخواهند مکرون برود چون فاصله طبقاتی در فرانسه زیاد شده است.
—
هم دست راستی ها و هم مخالفان نئولیبرالیسم در این اعتراضات هستند. میتوان حدس زد که بخش ضد نئولیبرالیسم این اعتراضات میخواهد مالیات بر ثروتمندان زیاد شود و به خدمات اجتماعی اختصاص یابد. این یعنی اینکه بخشی از ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران خودی و آورده شده از طریق سلطه امپریالیستی، به طبقه کارگر منتقل شود. این یعنی بوجود آوردن دولت رفاه.
—
با عدم نقد و نفی ذهنیت ارتجاعی، بفرض که دولت رفاهی بوجود بیاید و حتی درآمدهای امپریالیستی و سرمایه سرمایه داران کاهش پیدا کند، بیکاری و گرانی و عدم توانائی رقابت اقتصادی با شرق در حال رشد، بخشی از زنان کارگران را ناراضی کرده و آنها دوباره به محافظه کارها تمایل پیدا میکنند. مدیریت روابط سرمایه داری یا در جهت کاهش تورم است که به بیکاری می انجامد و یا در جهت افزایش شغل که به تورم منجر می شود. اشکال تندروانه آن نئولیبرالیسم و سوسیال دموکراسی است، شکل متعادل آن نمیتواند مسئله رقابت جهانی را حل کند چون ارزش اضافی در کل جهان به آنهائی تعلق خواهد گرفت که با هزینه کمتری تولید (شامل خدمات) میکنند. به عبارت دیگر، خروج از دور باطل روابط سرمایه داری در سرمایه داری ممکن نیست.
—
یک راه حل برای مرتجعین خروج از سرمایه داری بطرف تکنوبرده داری است که به اعتقاد نگارنده این کامنت، روندی است که میتوان جوانه های آنرا مشاهده کرد. در تکنوبرده داری نیروی کار دیگر کالا نیست و آنچه کالا محسوب میشود فقط در حرف است نه واقعیت – یعنی شامل تغییرات ارزشی بر اساس رقابت و بازار نیست. انحصاری شدن مطلق اقتصاد در جامعه سرمایه داری، سرمایه داری نیست، تکنوبرده داری است.
—
راه حل موثر، راه حل انقلابی است. راه حل انقلابی از بین بردن اقتدارگرائی و استثمارگری اش از طریق از بین بردن هیراشی، مردسالاری ، بردگی مزدی و امپریالیسم و سایر نگرشهای ارتجاعی است. بهترین روش در این راه حل، نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی (شورائی-کلکتیو) آن در محل کار و زندگی است.
—
آنارشیسم
نکته دیگر در ارتباط با ترور چارلی کرک (کامنت پائین) این است که تاریخ ترور سیاسی در جوامع دموکراتیک و دیکتاتوری نشان میدهد که پدیده ترور سیاسی، پدیده ای استثنائی نیست، بلکه یک روند رایج و پایدار و بخشی از سیاست ورزی در این جوامع است. برای همین دموکراسی کردن دیکتاتوری ها و دیکتاتوری کردن دموکراسی ها، خشونت سیاسی را از بین نمی برد. تنها راه حل از بین بردن خود سیاست است که این هم تنها با از بین بردن ارتجاع ممکن است. ارتجاع هست، هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
آنارشیسم
درباره این خبر:
در آمریکا، مظنون به قتل چارلی کرک بعد از اعتراف به پدرش بازداشت شد
—
تایلر رابینسون جوانی 22 ساله، چارلی کرک را ترور کرد. چارلی کرک از تبلیغات چی های متعصب مسیحی نژادپرست بود. از قول تایلر رابینسون میگویند که او گفته از چارلی کرک خوشش نمی اید چون او نفرت پراکنی میکرد. مصاحبه ها و گفتگو ها نشان میدهد که در حقیقت چارلی کرک نفرت پراکنی میکرد. او زنان، سیاه پوستان و همجنس گراها را تحقیر میکرد و معتقد بود که یهودیان مارکسیست (میگویند یعنی مکتب فرانفورت – مارکسیسم فرهنگی) مدارس و دانشگاههای آمریکا را فاسد کرده اند. او تشکیلات بزرگی برای تسفیه این استادان و مقالمات دانشگاهی بوجود آورده بود و از طریق ثروتمندان آمریکا حمایت مالی و معنوی میشد. میگویند او به رای آوردن ترامپ بسیار کمک کرد.
—
سیستم تبلیغاتی و بی منطقی و ضد علمی بودن تبلیغات چارلی کرک شباهت زیادی دارد به تبلیغات چی های جمهوری اسلامی قبل از کودتا علیه بنی صدر، علیه مجاهدین، لیبرالیسم و کمونیسم. اینها اقتدارگرایانی هستند که منبع خشونت هستند ولی ادعا میکنند که مخالفین متعرض هستند تا فرصت گیر بیاورند جامعه را برای خودشان یکدست کنند.
—
تا آنجا که به ترور مربوط است، پاسخ تروریستی به آدمکشی های مرتجعین برای کمونیسم آنارشیستی نامعقول است. جای مبارزه آنارشیستی کمونیستی محل کار و زندگی و متکی به نقد و تشکل یابی است. کاشکی افرادی مثل رابینسون آگاه تر بودند و متوجه بودند که مسائل اجتماعی را نمیتوان با ترور حل کرد. برای همین است که جنبش کمونیستی آنارشیستی باید دنبال ترور و سرنگونی نامشروط نرود و ارتباطش را با بقیه زنان و کارگران جامعه ایران و جهان گسترش داده و تقویت کند تا عمل تغییر جامعه موثرتر و با هزینه کمتر صورت پذیرد.
—
آنارشیسم
در ارتباط با این خبر:
وزیر خارجه ایران: اورانیوم ما زیر آوار تاسیسات هستهایِ بمبارانشده است
رادیو فردا
—
معلوم نیست کدام اورانیوم ها و معلوم نیست که ادعا درست است. حال هرچه،
—
مسئله غنی سازی و انقلاب:
1 – آمریکا و اسرائیل علنا میگویند که خواهان غنی سازی صفر و پایان پروژه های هسته ای رژیم هستند.
2 – اروپائی ها هم خواهان چنین چیزی هستند، اما برای کسب اطلاعات برای اربابشان (آمریکا) میگویند نه.
3 – برای چین و روسیه مهم این است که رژیم سلاح هسته ای درست نکند مگر اینکه بخواهند.
4 – برای چین و روسیه غنی سازی تحت نظارت مطلق آژانس بین المللی لازم است.
5 – کار آژانس بین المللی نوکری برای امپریالیستهای غرب و شرق است تا مطمئن شوند کشوری بدون تائید آنها سلاح هسته ای نداشته باشد.
6 – داشتن سلاح هسته ای توسط کشورهای امپریالیستی، تهدیدی همیشگی علیه کشورهای تحت سلطه شان است و آنها همیشه از آن برای تنبیه کشورهای تحت سلطه استفاده میکنند. اصولا درست کردن و انبار کردن سلاح هسته ای کاری جنایتکارانه و دشمنی با زنان و کارگران جهان است.
7 – اگر ایران غنی سازی را ادامه دهد و آژانس درجه آنرا در حد تعهد داده شده تشخیص دهد، محلهای آن معلوم می شود و با در نظر داشتن نگرش فعلی دولت آمریکا، این تاسیسات دوباره بمباران خواهد شد.
8 – تنها راه رژیم برای خلاص شدن از بمباران نشدن مجدد تاسیسات اتمی، توقف غنی سازی و یا تقویت نیروهای نظامی اش علیه بمباران و جاسوسی هاست. اما رژیم دارای چنین نیروئی نیست، برای همین رژیم مجبور است به تمام خواسته های امپریالیستهای غربی پاسخ مثبت دهد.
9 – برای استقلال سیاسی، رژیم یک کشور باید نیروی نظامی و اقتصاد مدرن داشته باشد. ایران فاقد هر دوست، برای همین استقلال سیاسی اش را از دست خواهد داد. با از بین رفتن استقلال، جمهوری اسلامی تاریخا شکست خواهد خورد و اعتبار “ملی” اش را برای همیشه از دست خواهد داد.
10 – با از بین رفتن استقلال، طبقه سرمایه دار فاقد قدرت، دوباره به شعار ازادی و استقلال روی می آورد. آزادی و استقلال ناسیونالیستهای تند روی امروزی اصیل نیست و بیشتر نژادپرستانه و جنایتکارانه است.
10 – آیا استقلال و دموکراسی برای جنبش آنارشیستی کمونیستی مهم است؟ حقیقش نه. برای انقلاب واقعی (کمونیستی-آنارشیستی) فقط و فقط ذهنیت زنان و کارگران ایران و تمام دنیا مهم است، نوع دولتها اصلا مهم نیست. ذهنیت انقلابی ذهنیتی است که در آن هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات زشت و ضد بشری است و باید از بین برود.
آنارشیسم
درباره این مقاله:
جنبش «زن، زندگی، آزادی» و دوره «خشکسالی گفتمانهای سیاسی» (بهمناسبت سالگرد قتل مهسا) – احمد هاشمی
—
در این مقاله، به موضوعات متعددی اشاره شده اما تم اصلی مقاله این است که جنبش زن زندگی آزادی آغاز گسست از گفتمانهای سیاسی کلاسیک و آغاز یک گفتمان جدید در ایران است. او معتقد است که ایرانیان باید بفهمند که جهان وارد دوران جدیدی شده است و با ابزار فرسوده گذشته (گقتمانهای سیاسی کلاسیک) نمیتوان وارد این دوران شد. نویسنده در انتها میگوید که باید راه حلی بیابیم برای اینکه همه انسانها زندگی خوب، آزاد و شهروندانه و هماهنگ با همه انسانها داشته باشند که گفتمانهای کلاسیک پاسخگوی آن نیستد.
—
ایراد دیدگاه آقای هاشمی این است که بنفع ارتجاع حاکم بر ایران و جهان، مسئله اقتدار و مسئله استثمار را نادیده میگیرد و معلوم نیست چگونه میخواهد همه انسانها زندگی خوب و آزاد داشته باشند. بطور مشخص: وقتی کارگران مالک وسایل تولید نیستند و خواب و خوراک انها در گدائی کردن کار از سرمایه داران است، این مسئله چگونه بجز تقاضای صدقه از ثروتمندان ممکن است؟ پس، در حقیقت، او چیزی نمی گوید جز اینکه جنبش زن زندگی ازادی را باید به جنبشی برای تقاضای صدقه دادن از ثروتمندان تبدیل کرد. اسم این را هم میگذارد گقتمانی نو در مقابل گفتمانهای گذشته.
—
حداقل چندین هزار سال است که فرهنگ اقتدارگرائی بر انسان مسلط است و عامل استثمار و تجاوز و اشغال و آدمکشی بوده است. در درون این فرهنگ ، هزاران گفتمان وجود داشته که فقط تعداد معدودی از آنها براستی علیه تغییر فرهنگ زندگی بوده است. فقط زندگی یک سرمایه دار ثروتمند را با یک فرعون مقایسه کنید و خواهید دید که ساختار زندگی یکی است. اگر آقای هاشمی متوجه شود که فرهنگ اقتدار-استثمار باید از بین برود و غیر از این چیزی تغییر نخواهد کرد، متوجه می شود که دوام “کلاسیک” ها در علمی و واقعی بودنشان است.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
یکی از احمقانه ترین سیاستهای رژیم راه انداختن پروژه های هسته ای بود. حتی با موفقیت کامل در پنهان کردن آن و نظامی کردن آن و درست کردن سلاحهای هسته ای، تغییر چندانی در اقتصاد ورشکسته رژیم حاصل نمی شد و هنوز هم نمی شود. کشورهای امپریالیستی شرق و غرب نمی آیند بخاطر سلاح هسته ای داشتن رژیم به آن کمک اقتصادی کنند، بدتر تحریمش میکنند و در صورت لزوم سرنگونش میکنند.
—
رژیم فقط در ضد زن و ضد کارگر بودن (هوادار سرمایه داری بودن) با امپریالیستهای غربی وجه اشتراک دارد، اما آنها بعلت داشتن علم و تکنولوژی بیشتر، رژیم را شریک نمی بینند، رژیم را ابزار استثمار زنان و کارگران ایران می بینند. برای همین رژیم مجبور است که نقش رژیم شاه را ایفا کند. رژیم تا به امروز، از لحاظ سیاسی، مقاومت کرده است، اما بعلت منطق اقتدار و استثمار، مجبور است عقب نشینی کرده و به یکی از امپریالیستها وابسته شود.
—
در صورت بقا، قدمهای وابستگی سیاسی رژیم و همسو شدن و هماهنگی با آنها در سلطه داشتن و استثمار کردن زنان و کارگران ایران، اینهاست:
1 – ابتدا غنی سازی را مطلقا کنار میگذارد و اختیار مطلق به آژانس میدهد، ممکن است غنی سازی را بپذیرند، اما آژانس بعلت نوکر امپریالیستها بودن، از بازرسی مطلق دست بر نمیدارند.
2 – دست از نزاع با اسرائیل بر میدارد و تضمین میدهد. ممکن است مثل کشورهای عربی، تبلیغات الکی علیه اسرائیل را تحمل کنند، حتی خود اسرائیل تحمل میکند.
3 – عناصر تندروی درونی خود را کاملا سرکوب میکند. اشتباه نشود، تندروها الزاما اسلامیون تندرو نیستند، اگر رژیم نوکری امپریالیستهای شرقی را بپذیرد، تندرو ها هواداران غرب و مخالفان چین و روسیه خواهند بود.
4 – بهرحال، رژیم باید یکدست شود و امپریالیستها در این مسئله با کسی شوخی ندارند.
—
آنارشیسم
نگاهی به مسئله استقلال رژیم؟
—
قسمت اول
—
توضیحی کوتاه:
این کامنت ضروری است و جنبه شخصی هم دارد. این یک پاسخ تاریخی به اشناهائی است که نوینسده این کامنت را ناآگاهانه عامل استکبار جهانی (امپریالیستها) میدانستند، چون بروی ازادی زن و رهائی از بردگی مزدید، اصرار داشت.نویسنده همیشه کارگر بوده است و آشنایان هم اکثرا کارگر بوده اند.
—
سعی رژیم از ابتدای حیاتش این بود که بگوید سرمایه داری مستقلی است و حاضر است با تمام کمپانی های غرب و شرق سرمایه گذاری مشترک داشته باشد. رژیم کمونیستهای شبیه به ما را عوامل استکبار میدانست و شدیدا سرکوبمان میکرد. آشنایان حزب الهی و توده ای و اکثریتی در مدرسه و محل کار و زندگی بما میگفتند که دست از کمونیسم بردارید و آلت دست اسکتبار (امپریالیستها) نشوید. ما هم به آنها میگفتیم راه سرمایه داری در ایران به وابستگی سیاسی منجر خواهد شد و آزادی زن و طبقه کارگر اصل هر نوع رهائی است. ذکر شود که هیچ یک از آن آشنایان با رژیم علیه نویسنده این کامنت همکاری نکردند، روابط در سطح دوستانه ماند.
—
اولین نشانه های وابستگی سیاسی از طریق اصلاح طلبان (هوادار غرب) آغاز شد و تا به امروز وجود دارد و بخشی از این اصلاح طلبان حتی سرنگونی طلب شدند. بعلت رویکرد ضد اسرائیلی (علت اصلی موفقیت رژیم در کسب قدرت سیاسی) رژیم، کشورهای اروپائی حاضر نبودند در ایران سرمایه گذاری کنند. چین و روسیه هم، بعلت تحریمها، علاقه چندانی به سرمایه گذاری های جدی در اقتصاد ایران نداشتند. رژیم هم بعلت پایه های خرافی اش، بهمان سیستم اقتصادی زمان شاه راضی بود و اقتصاد متکی به نفت برایش مناسب (لیاقتش) و کیفیت راه انداختن اقتصادی مستقل را نداشت – مثل بلشویکها (سرمایه دار دولتی) نبود. کارخانه ها و کارگاهها یکی بعد از دیگری ورشکست شدند و تنها فروش نفت اقتصاد را سرپا نگه داشته بود که آنهم شامل تحریمها شد.
—
پس دلایل ضعف عمیق اقتصادی ایران فعلی، ضدیت با اسرائیل بودن، سرمایه دار بودن (ضد زن و ضد کارگر بودن) و تحریمهای اقتصادی است.
پایان قسمت اول
آنارشیسم
درباره این خبر:
توافق تازه ایران و آژانس در قاهره برای ازسرگیری همکاریها
از سایت اخبار
—
میتپوان اینطور دید:
– رژیم دارد کوششهای بیهوده میکند. خیلی واضح است که قاعدتا باید از عضویت در ان پی تی بیرون بیاید و با امپریالیستهای غربی وارد جنگ شود. جنگ آنها هم فعلا به اینصورت نیست که اشغال کنند. فعلا در فاز داغون کردن پایه ها برای کم کردن ریسک اشغال هستند. البته راه های دیگری هم برای نوکر کردن حاکمیت ایران دارند.
– چاره رژیم یا نوکری و قبول شرایط امپریالیستهای غربی است و یا بریدن کامل از غرب و دعوت از امپریالیستهای شرقی برای اینکه اربابش شوند. مشکل رژیم این است که اگر نوکری امپریالیستهای شرقی را هم بپذیرد، فعلا، مجبور است از سیاستهای رادیکال علیه اسرائیل متعلق به امپریالیستهای غربی دست بر دارد.
– در هر حالتی، رژیم در روابط خارجی شکست خورده و در مسیر از دست دادن استقلال قرار گرفته.
– در صحنه داخلی، رژیم فقط در سرکوب زنان و کارگران و در سرکوب مخالفان سکولار موفق بوده است. رژیم حتی بعنوان تضمین کننده سود سرمایه داری هم کاملا شکست خورده است و ناراضی های استثمارگر زیادی دارد.
– میتوان گفت که دیر یا زود، جامعه ایران وارد یک بحران بزرگ خواهد شد؛ احتمالا، بعد از مرگ خامنه ای، که دور نیست.
آنارشیسم
—
آنارشیسم
جنگ و این مقاله:
“نه به جمهوری اسلامی” یا جابهجایی نقش قربانی و متجاوز – رضا فانی یزدی
—
در این مقاله نویسنده استدلال میکند که در شرایطی که انقلاب دموکراتیک ممکن نیست، نه به جمهوری اسلامی دفاع از متجاوز به وطن و تضعیف وطن است.
—
استدلال نوینسده کاملا درست است. شعار نه به جمهوری اسلامی و نه به جنگ در وضعیت ذهنی موجود زنان و کارگران، تناقض گوئی و ریاکاری وطن فروشانه است. اما مضمون بحث نویسنده مقاله بسیار ارتجاعی است چون از زاویه دفاع از وطن مسئله را طرح میکند. وطن متعلق به جمهوری اسلامی است و در جامعه انقلابی اصلا وطن وجود ندارد. زنان و کارگران ایران وطن ندارند چون مالک وسایل تولید نیستند و جامعه خود را مدیریت نمیکنند. وقتی مالکیت جامعه اجتماعی شد و مدیریت محل کار و زندگی به دست تشکلات زنان و کارگران افتاد، وطنی هم موجود نخواهد بود.
—
الان، میتوان به جنگ گفت نه، اما دفاع از رژیم را به خود جمهوری اسلامی سپرد تا خودش برای وطن خودش جنگ کند. به جنگ میگوئیم نه چون جنگ ما نیست، جنگ مرتجعین است. رژیم را با بحال خودش میگذاریم چون رژیم، رزیم سلطه طلبان و استثمارگران است و در 47 سال گذشته دائم ما زنان و کارگران را سرکوب کرده.
—
حال، کار ما اینجا تمام نمی شود. وقتی رژیم را به حال خودش میگذاریم، خود را (ما زنان و کارگران ایرانی را) از واقعیت ارتجاع (داخلی و خارجی) آگاه و در نفی آن سازماندهی میکنیم.
—
پس، نه به جنگ درست است، آری به وطن نه، نه به جمهوری اسلامی هم نه. کلا، مبارزه با امپریالیسم، وطن پرستی نیست، انترناسیونالیسم ضد ارتجاع است. وقتی ذهنیت جامعه ایران و منطقه و جهان به ذهنیت کمونیستی-آنارشیستی رسید. صورت مسئله تغییر پیدا میکند و راه حل دیگری وجود خواهد داشت. فعلا، آنجا نیستیم.
—
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
—
آنارشیسم
درباره این مقاله:
مقاومت در برابر امپریالیسم؛ مسئلهای نظامی یا امری اجتماعی؟
از: فلاخن شمارهی دویست و هفتاد و پنجم
—
مقاله چپ محور مقاومتی را نقد میکند. در این مقاله توضیح داده می شود که چرا جمهوری اسلامی موشک انداز ضد امپریالیست نیست زیرا در حقیقت رژیمی است حامی سرمایه داری و سازش با سرمایه داری جهانی. در مقاله ذکر میشود که مبارزه با امپریالیسم یک مبارزه اجتماعی است نه موشک اندازی که جمهوری اسلامی در حقیقت در عمل به ساقط کردن این مبارزه ضد امپریالیستی در زنان و کارگران کمونیست ایرانی پرداخت. مقاله پیشنهاد میکند که ارزشهای “انقلاب 57” را باید احیا کرد و راه انقلاب را ادامه دارد.
—
بحث مقاله کاملا آموزنده و درست است اما وضعیت “انقلاب 57” را رویائی درک کرده است. دلیل رویائی دیدن “انقلاب 57” مقاله این است که به محدودیت ذهنی فعالین کمونیست آن دوران واقف نیست. اگر مارکسیسم آن دوران را، یعنی مثلا “کمونیسم” آن دوران را، بفهمیم، متوجه می شویم که چیزی بنام انقلاب وجود نداشت. ذهنیت انقلابی، در سالهای قبل و بعد از انقلاب 57، بعلت پیروزی ضد انقلاب سوسیال دموکراتیک و بلشویکی در جهان، امکان شکلگیری نداشت. “انقلاب 57” فقط یک شورش ارتجاعی علیه ارتجاع شاه-آمریکا بود. محدودیت ذهنی فعالین کمونیست باعث شد که اتحاد درونی جامعه علیه رژیم شاه برای آزادی زنان و کارگران از ارتجاع نباشد و تمرکزش بروی استقلال سیاسی باشد. استقلال سیاسی بدست آمد اما روابط ارتجاعی دست نخورد و دولت جدید شد مدیر روابط ارتجاعی موجود.
—
انقلاب از بین بردن مجموعه هیراشی، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و تفکرات ضد علمی است. انقلاب برای یکی از اینها، انقلاب مخملی است برای تغییر حاکمیت یک ارتجاع بنفع ارتجاعی دیگر. انقلاب مخملی مثل انقلاب 57 و انقلابات اروپای شرقی، همیشه به ارتجاع ختم می شود.
—
آنارشیسم
ممکن است این سئوال مطرح شود که چرا نقدهای انارشیست کامنت نویس سایت روشنگری بجای عمده کردن افشاگری از رژیم، به افشاگری از اپوزیسیون می پردازد، آیا این کمک به رژیم نمیکند؟
پاسخ:
بعلت ارتجاعی بودن تقریبا ۹۹ درصد اپوزیسیون، رژیم احتیاجی به نقدهای کامنتهای آنارشیستی ندارد.
دلایل نویسنده کامنتها::
– رژیم جمهوری اسلامی به ادازه کافی از طریق اپوزیسیون و رسانه های امپریالیستی غربی افشا می شود. در حقیقت یک اتحاد خواسته و نا خواسته بین این دو وجود دارد.
– اعمال وسیاستهای رژیم واقعا افشاگری لازم ندارد چون آنقدر عیان و خرافی و جنایتکارانه است که همه میدانند.
– افشاگری های اپوزیسیون برای افشا کردن نیست، برای تحریک کردن به شورش و سرنگون فوری رژیم است.
– تحریک کردن به شورش کاری ارتجاعی است وفتی که در مقابل رژیم آلترناتیو انقلابی وجود ندارد. این ابزار کردن توده ها برای جاه طلبی های سیاسی است.
– همه از جمهوری اسلامی میدانند اما از ماهیت اپوزیسیون لیبرال، محافظه کار و مارکسیست بی خبر هستند. بدون اطلاح از ماهیت این اپوزیسیون، انقلاب علیه ارتجاع ممکن نیست.
– کوشش در درک ارتجاع اپوزیسیون، جنبش آنارشیستی را فرموله و تقویت میکند.
– تمام اپوزیسیون در حقیقت دشمن آنارشیسم هستند و با رژیم و امپریالیستهای شرق و غرب در این شریکند؟!
– اتقلاب هست از بین بردن تمامیت ارتجاع. ارتجاع هست هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
**
تمام نقدها را بخوانید و در مورد آن نظر بدهید. به صفحه “نویسندگان” بروید و روی اسم نویسندگان کلیک کنید تا مقالات آنها را ببینید. زیر اکثر مقالات کامنت وجود دارد. بعد از خواندن کامنتها در این صفحه نظر بدهید. هر نقدی قابل قبول است. ممکن است توهین ها با توهین پاسخ داده خواهد شود.
—
آنارشیسم
درباره این اعلامیه:
اعلامیه شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در گرامیداشت دستاوردهای خیزش انقلابی شهریور ۱۴۰۱
—
در این اعلامیه ادعا می شود که شورش زن زندگی آزادی خیزشی بود که “ رادیکالیسم چپ و آزادیخواهی را نمایندگی کرد، تمامیت رژیم اسلامی را هراسان کرد. اپوزیسیون راست ایران را صرفنطر از مانورهای پوچ شان در خارج کشور، در سطح جامعه و در بطن خیزش انقلابی به حاشیه راند.”
—
این ادعا بسیار کاذب است. بنظر می آید که هر چه بیشتر از تاریخ این واقعه دور می شویم، اپوزیسیون بلشویک از آن افسانه های بیشتری می سازد. به احتمال زیاد، بعد از ده سال، این بخش اپوزیسیون، این شورش را شورش کمونیستی ارزیابی خواهد کرد!!!!
—
خوشبختانه در دوران اینترنت زندکی میکنیم و لیست شعارهای این شورش در سایت ویکی پدیا وجود دارد. ارزیابی سیاسی شورش نشان میدهد که ایدئولوژی حاکم بر این شورش عمدتا ایدئولوژی اصلاح طلبان سکولار شده و سلطنت طلبان بود نه ایدئولوژی بلشویسم.
—
بهتر است بلشویکهای ایرانی بجای خودفریبی و خودبزرگ بینی، سعی کنند بفهمند که چرا بلشویسم در روسیه و چین شکست خورد و اعتراف کنند که لنینیسم به جنایتکاری دولت بلشویکی وبعد استالینی منجر شد و حکومت شوروی و بعد چین چیزی نبود و نیست جز نماینده بردگی مزدی دولتی. دولت روسیه زمان استالین را حتی میتوان تکنوبرده داری شناخت.
—
جمهوری اسلامی تا قبل از کشته شدن رئیسی موضع تعرضی گرفت ولی بعد از آن با آوردن پزشکی سعی کرده است خود را ملایم نشان دهد تا خود را علیه خطر اپوزیسیون اصلاح طلب دموکراسی خواه سرنگونی طلب شده و خطر جنگ مورد حمایت سلطنت طلبان و مجاهدین خلق حفظ کند.
—
حمله اصلاح طلبان دولتی به کمونیستها، در کامنتهای دیگر تجزیه و تحلیل شده است. موفقیت مرتجعین حاکم در ایران و جهان در این حمله حتمی است و علتش افتضاحات فاشیسم سرمایه داری دولتی بلشویکی-استالینی و سوسیال دموکراسی امپریالیستی است.
—
مارکسیسم نماینده کاذب کمونیسم است و جنبش کمونیستی زنان و کارگران ایران بدون فاصله گرفتن از انواع مارکسیسم ممکن نخواهد بود. مارکسیسم مارکس نیست، مارکسیسم اصول دین سازی از مارکس است.
—
آنارشیسم
درباره این مصاحبه::
سیاستمداران میدرند، هنرمندان باید بدوزند؛ گفتگوی اومانیته با گلشیفته فراهانی – برگردان: ریحانه مقدم
—
در این مصاحبه خانم فراهانی بیان میکند که هوادار ترامپ نیست و نظر خوشی در مورد دست راستی های فرانسه ندارد. او هوادار شورش زن زندکی آزادی است و خوشحال است از اینکه بعلت آن شورش زنان غیر بالا شهری جامعه شجاعت آزاد کردن خود از حجاب اجباری پیدا کرده اند. او ذکر میکند که به سینمای مستقل آمریکا بیشتر علاقهمند است تا به سینمای غالب آن. در ارتباط با ریاست ش در جشنواره، انرا مهم نمی بیند و دیالوگهای شرکت کنندگان برایش مهم است. او مخالف گروگانگیریهای حماس و آدم کشی های اسراییل در غزه و کشتن غیر نظامیان ایران توسط اسراییل است. او معتقد است که رژیم در حال مرگ است. حمله امپریالیستهای غربی به ایران در او این ایده را بوجود آورد که شاید بتواند در رشته شغلی خود در ایران ازاد باشد،بعبارت دیگر بدش نمی آمد که رژیم سرنگون شود.
—
بخشی از از مصاحبه درباره سینما است که بعنوان فقط تماشاجی چیزی از آن نوشته نشد. البته تفاوت فیلم خوب و بد را خوب میدانیم، منظور مسائل تخصصی تر است که نمیدانیم.
در ارتباط با مسایل جهان و ایران. باید گفت که جای خوشحالی است که خانم فراهانی نگفته نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران و نگاهی برعکس دارد. در او این معیار پیروزی وجود دارد که نتیجه را نه فقط در رهایی بالا شهری ها از حجاب اجباری، بلکه در اقشار کم درآمد تر هم ببیند. نگرش او به ریاست کم دیده می شود و حتی میتوان گفت که بهتر است سیاسیون غیر آنارشیست از او یاد بگیرند، البته، آنارشیستها، فی الحال، از ریاست بیزارند.
در ارتباط با اعتقاد او به در حال مرگ بودن رژیم، فعلا رژیم سرجایش است و اگر قرار است که رژیم از طریق شعارهای زن زندکی آزادی سرنگون شود، بهتر است نشود مگر اینکه جان کسی بخطر نیافتد.
“سیاستمداران می درند، هنرمندان باید بدوزند” خیلی جالب است. نظر آنارشیستی رادیکال تر است: اصلا بهتر است که سیاستمداری وجود نداشته باشد. وقتی سیاست نباشد، هنرمند بیگانه و ابزار اقتدارگراهای استثمارگر نخواهد بود. در شرایطی که سیاست از بین رفته، ریاست وجود ندارد و دیالوگها عمدتا از ته دل خواهند بود.
—
آنارشیسم
درباره این مقاله:
دلایل و عوامل ِ سرنگونی ِ رژیم
خدامراد فولادی
—
مقاله میگوید که رژیم جمهوری اسلامی باید سرنگون شود زیرا قانون ماتریالیسم تاریخی مارکس میگوید که باید سرنگون شود. او میگوید ماتریالیسم تاریخی حکم میکند که سرمایه داری با نظام کمونیستی تعویض شود و دیکتاتوری به دموکراسی. بعد میگوید که فرقه گراهای ایرانی (معمولا در افکار او: بلشویکها) اراده گرا هستند و فکر می کنند همیشه میتوان یک نظام اقتصادی دلخواه بوجود بیاورند. او پیشنهاد میکند که مخالفان رژیم الگوی دموکراسی کشورهای غربی را انتخاب کنند.
—.
مقاله دارای ذهنیت بردگی، فاتالیسم و جنایتکارانه بودن است.
ذهنیت بردگی:
از زنان و کارگران ایران میخواهد که، مثل غرب، با اربابان سرمایه دار سکولار خود علیه بقیه زنان و کارگران دنیا همکاری کنند.
فاتالیسم:
ایده و اراده بشر مولد مناسبات اقتصادی-اجتماعی انها نیست و از قبل تعیین شده است، این کاملا خلاف علم است.
جنایتکارانه:
به برده مزدی بودن و اسیر مردسالاری بودن کار ندارد و از قربانیان سلطه طلبان و استثمارگران نمیخواهد بعلت تحت ستم بودن و استثمار و استعمار شدن انقلاب کنند، بلکه نمونه غربی استعمار و استثمار را مدل خود کنند و شریک جنایتکاری ها شوند.
—
بعلاوه، برخلاف عقیده غلط ایشون، مارکس فکر میکرد که در اروپا انقلاب خواهد شد و پرولتاریای او دیکتاتوری پرولتاریا خواهد ساخت نه اینکه دموکراسی پیروز شود. او میخواست در دموکراسی پیروز شود نه اینکه دموکراسی پیروز شود. ارتجاع باهوش غربی هم از دموکراسی برای تشخیص انقلابیون، قتل آنها و نقاق افکنی استفاده کرد. البته مارکس ساده لوح بود، متوجه نبود که امپریالیسم نقش مهمی ایفا میکند و مرتجعین در حقیقت از طریق مهندسی افکار اراده خود را تحمیل میکنند. این اراده بود نه ضرورت تاریخی که کارکران اروپا را بجای انقلاب کردن، در دو جنگ، وادار به بقتل رساندن همدیگر کرد.
—
نکته بسیار مهم:
درست کردن دموکراسی غربی در ایران ممکن نیست. نه تنها برای درست کردن این دموکراسی به بردگی مزدی صنعتی-انحصاری و امپریالیستی نیاز است، بلکه امپریالیسم ها اجازه چنین چیزی نمیدهند. آنها یک غنی سازی چوسکی را هم تحمل نمیکنند چه برسد به یک جامعه صنعتی پیشرفته!
—
راه رهایی آزادی زنان و کارگران از بردگی موجود در غرب و شرق، نقد و نفی ارادی و عملی جهانی ارتجاع است، نه اینکه نوکر و کلفت ایدئولوگهای استعمارگران دموکرات بشوند.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
ایراد پیشنهاد اصل مقاله (طرح شده توسط آن چهار محقق) این است که دیپلماسی تابع سیاست است و اگر سیاست جهتگیری جنگی داشته باشد، که الان دارد، پیشنهاد غیر قابل اجرائی ست.
—
ایراد دیدگاه و پیشنهاد آقای عباسی این است که نقش امپریالیسم را نمی بیند و برای همین نمیتواند اهمیت جهانی بودن انقلاب را تاکید کند. ایراد دیگر دیدگاه او شبیه دولت سازی مارکس است، اما فاز اول و دوم آن از هم متمایز نشده. در نظر مارکس، یک حزب کارگری لازم است، اما در نظز آقای عباسی چنین حزبی مطرح نشده. معلوم نیست چطور قرار است که دولت جدید تشکیل شود؟!
—
راه حل آنارشیستی این است که زنان و کارگران باید ارتجاع را بطور مستمر نقد کنند، علیه آنها در محلهای کار و زندگی تشکلات شورائی-کلکتیو درست کنند تا کیفیت و کمیت لازم برای از بین بردن کامل ارتجاع را پیدا کنند. پیش فرض کردن یک دولت برای از بین بردن ارتجاع، اندیشه درستی نیست.
—
پایان
آنارشیسم
درباره این مقاله:
ایران و فراتر از آن: تهدیدهای خطرناک برای سلامت جمعیت
ترجمه و نظر از حسن عباسی در سایت سیمای سوسیالیسم.
—
قسمت اول
چهار محقق نویسنده مقاله توضیح میدهند که وضعیت اقتصادی-بهداشتی اهالی کشورهای درگیر جنگ، مثل ایران (جنگ با عراق)، عراق (جنگ آمریکا)، لیبی، سوریه و غزه بسیار خراب شده است. در ارتباط با ایران، پیشنهاد نویسندگان این است که بهتر است اقدامات دیپلماتیکی برای کاهش درگیری ها و جلوگیری از بروز جنگ صورت پذیرد.
—
آقای حسن عباسی به تفصیل توضیح میدهد که مسئله صرفا جنگ نیست و روابط اجتماعی موجود در جامعه بر اساس مردسالاری و سرمایه داری (بردگی مزدی) نقش کلیدی در وضع زنان و کارگران ایران و منطقه و سایر نقاط جهان ایفا میکند. پیشنهاد او این است که ما، طبقه کارگر، میتوانیم خواسته های خود را بیان کنیم و خواستار برچیدن مردسالاری، بردگی مزدی و جنگ باشیم. او معتقد است که این خواسته ها بفوریت بصورت کامل برآورده نمی شود و باید برای آنها مبارزه کرد. او بطور مشخص مبارزه برای رایگان کردن تمام خدمات، پنهان نبودن اطلاعات و آمار اجتماعی، پرداخت حقوق به زنان خانه دار، جلوگیری از دخالت دولت در حریم خصوصی و جلوگیری از تخریب محیط زیست را مطرح میکند.
—
پایان قسمت اول
در ارتباط با این مقاله:
مهندسی هراس و تاریخنگاری امنیتی علیه جریانهای چپ – سیاوش قائنی
—
در این مقاله آقای قائنی توضیح میدهد که چطور بعد از جنگ 12 روزه، رسانه های آزاد رژیم با حمله به حزب توده در حقیقت به دیدگاه چپ حمله میکنند. پیشنهاد او این است که دستگاه مهندسی افکار را باید شناخت و مقاومت کرد.
—
می بینیم که نویسنده مانند بسیاری دیگر، بجای استفاده از کلمه کمونیست از کلمه چپ استفاده میکند تا بتواند از نوعی از سرمایه داری ئر مقابل نوعی دیگر دفاع کند. واقعیت این است که نمیتوان انکار کرد که حزب توده نیز در حقیقت از نوعی از سرمایه داری علیه نوع دیگری از آن دفاع میکرد. حتی نمیتوان انکار کرد که حزب توده با تمایل ایدئلوژیک به اتحاد جماهیر شوروی (مارکسیسم سرمایه داری دولتی)، پیاده کننده سیاستهای آنها در ایران بود.
—
دلیل سرکوب حزب توده این نبود که حزب توده کمونیست بود، دلیلش این بود که حزب توده سیاستهای امپریالیستی شوروی را دنبال میکرد.
—
اما، آیا اینکه حمله به حزب توده با نیت حمله به کمونیسم انجام می شود، درست است؟
صد در صد.
—
حال چرا حزب توده را انتخاب کرده اند؟
—
دلیلش دقیقا استفاده از ارتجاعی بودن حزب توده برای نشان دادن ارتجاعی بودن کمونیستهاست. همین سیاست را امپریالیستهای آمریکائی بکار برده اند. با نشان دادن پلیدیهای استالینی، به کمونیسم حمله میکنند.
—
راه حل چیست؟
راه حل این است که کمونیسم دروغین مارکسیسم سرمایه داری دولتی از زاویه کمونیستی نقد شود. مارکسیسم حتی در شکل غیر دیکتاتوری اش هم ارتجاعی و سرمایه داری دولتی است. برای همین باید کل مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی ضد کمونیستی نقد شود. این نقد مارکس نیست، نقد کمبودهای مارکس و نقد سوء استفاده از این کمبودهاست.
—
جزیانات ارتجاعی از جمله اصلاح طلبان همیشه نوکر امپریالیستهای غربی بوده اند و لزوم مبارزه طبقاتی با این جناح شیاد اصلا بحث و جدل ندارد. مبارزه طبقاتی با جریانات دیگر حاکمیت و اصل رژیم که تندرو هم هست، خیلی واضح است. اما رژیم بطور کلی با رژیمهای دیگر دنیا فرقی ندارد و ارتجاعش چیز خاصی نیست و سرنگونی فوری اش الزاما در خدمت انقلاب کمونیستی نیست.
—
مبارزه طبقاتی نباید با رژیم باشد، مبارزه طبقاتی باید با روابط ارتجاعی در درون جامعه باشد. برای همین، نوع دولت ارتجاع حاکم در ایران مهم نیست. راه رهائی زنان و کارگران ایران نقد ارتجاع و نفی تشکیلاتی شورائی-کلکتیو در محل کار و زندگی است تا شرایط ذهنی تسخیر انقلاب جهانی فراهم شود. هر راه دیگری، راه مرتجعین است.
—
آنارشیسم
درباره این خبر:
دیدار کایا کالاس مسئول کمیسیون سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با عراقچی در دوحه
از سایت اخبار روز
—
در این گزارش میخوانیم که کالاس ابراز نگرانی کرده از اینکه معلوم نیست اورانیوم غنی سازی ایران کجاست و اینکه فعالیت غنی سازی رژیم در چه وضعیتی است. عراقچی هم گفته ما برنامه ساختن سلاح هسته ای نداریم و اگر آژانس میخواهد بازرسی کند باید چهارچوب جدیدی برقرار شود.
—
از آنجا که کالاس یکی از نمایندگان امپریالیستهای غربی است، امپریالیستهایی که خودشان سلاح هسته ای دارند، این مذاکره مثل مذاکرات آمریکا در حقیقت پیشنهاد کردن به رژیم به قبول نوکری است. الان آنها نمیدانند نتیجه بمبارانها چه بوده و سعی دارند مطمئن شوند وضعیت در ایران چگونه است. آنچه که مشخص نیست این است که چرا رژیم که میگوید از جنگ نمی ترسد و تحریمها دیگر تاثیر ندارد، وارد مذاکره می شود؟ میتوان چند علت را حدس زد. به احتمال زیاد، رژیم دارد آنها را به بازی میگیرد تا وقت بخرد و نیروهای نظامی خود را تجدید قوا کند. اما همه خوب میدانند که امپریالیستهای غربی احمق نیستند و بر اساس برنامه مشخصی حرکت میکنند. بهرحال، اینها روابط ارتجاعیون است و ما زنان و کارگران ایران و جهان فعلا نقشی در این روابط ارتجاعی نداریم.
—
در ارتباط با مسئله تولید سلاحهای هسته ای، راه حل جلوگیری از این بیماری خطرناک برای بشریت، انقلاب جهانی علیه ارتجاع است، راه حل دیگری وجود ندارد.
ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره.
—
آنارشیسم
قسمت دوم
مشکل بزرگ انقلاب علیه امپریالیسم این است که انقلاب با ارتجاع حاکم جور در نمی آید. ارتجاع خودی حاکم بر کشور قربانی، دست از ارتجاعی بودن خود بر نمی دارد و برای همین قربانی مردسالاری و بردگی مزدی و انواع دیگر ارتجاع، قربانی می ماند و حتی ابزار مقاومت ارتجاع حاکم علیه ارتجاع امپریالیست می شود. پس، انقلابیون مجبورند که در دو جبهه مبارزه کنند، یکی جبهه داخلی و دیگری جبهه خارجی. در اینجاست که ارتجاع در میان قربانیان ارتجاع رشد میکند. یکی دعوت به اتحاد با مرتجع خارجی میکند و دیگری دعوت به اتحاد با ارتجاع خارجی. این دو جریان با ریاکاری های گوناگون تزهای خود را توجیه میکنند و سعی میکنند آنها را به افکار انقلابیون تحمیل کنند. در هر دو مورد، با رفع خطر امپریالیسم و یا دست یابی آن به سلطه، وضعیت بردگی قربانبان ارتجاع تغییر نمیکند. نمونه ها هست چین، ویتنام، هندوستان و سایر کشورهای مستقل شده از استعمار یا مستقل نشده مثل اردن، سوریه، مصر و غیره.
—
راه حل این مسئله امپریالیسم، ناسیونالیسم و وطن پرستی نیست، زیرا این در حقیقت فقط مسئله ارتجاع را حل میکند نه قربانیان ارتجاع را. راه حل اصلی مبارزه با امپریالیسم، انترناسیونالیسم انقلابی است. امروزه خود امپریالیستها و کشورهای مقاوم دیروز که خودشان امپریالیست شده اند و یا ممکن است بشوند، انترناسیونالیست شده اند. این آن چیزی است که برای ما بصورت چند قطبی تبلیغ میکنند. چند قطبی یعنی انترناسیونالیسم امپریالیستها در مقابل هم.
—
پس، آنچه که انقلاب را به پیش می برد، تنها انترناسیونالیسم انقلابی است. انترناسیونالیسمی که علیه ارتجاع است، یعنی علیه هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره. هر راهی غیر از این ممکن است تکنولوژی و اقتصاد و ابزار جنگی را رشد دهد ، اما بردگی قربانیان ارتجاع را از بین نمی برد. باید دست از دیدن انقلاب بصورت یک مسئله ملی برداشت. انقلاب وطن ندارد.
—
پایان
آنارشیسم
درباره این مقاله:
نقش ایران در بحرانهای منطقهای؛ نقد سیاستهای مداخلهگرایانه و فرسایش ساختار قدرت – سعید مطاعی
—
در این مقاله آقای مطاعی توضیح میدهد که سیاستهای تعرضی رژیم به امپریالیستهای غربی در منطقه موجب خرابی اجتماعی ایران شده است. پیش بینی او این است که شکستهایی که رژیم خورده باعث میشود که مداخلات رژیم در منطقه از بین برود و آنچه بر ایران حاکم خواهد شد الویت دادن به منافع ملی و مردم است.
—
قسمت اول
این مقاله دو ایراد دارد. ایراد اول این است که چیزی درباره توطئه های امپریالیستی علیه ایران نمی نویسد. برای همین این مقاله بکل بی ارزش است. ایراد دوم ش این است که از بین رفتن مداخلات رژیم در منطقه، الزاما به الویت دادن به منافع ملی و مردم نمی انجامد. کدام کشور در دنیا هست که وقتی به منافع ملی الویت میدهد، فقط به منافع مردم اقتدارگر و استثمارگر خود الویت نمیدهد؟ چنین کشوری وجود ندارد.
—
در اینجا باید به مسئله امپریالیسم پرداخت.
چرا امپریالیسم در لیست ارتجاع است؟
—
دلیل اینکه امپریالیسم در لیست ارتجاع است این است که امپریالیسم کلیت یک جامعه را به برده تبدیل میکند. امپریالیسم همان استعمارگری است. بجز موردی مثل عملکرد امپریالیستهای غربی در فلسطین، استعمار مدرن بسیار شیادانه عمل میکند. از یک طرف ادعا میکند که طرفدار حقوق بشر و دموکراسی است و رسانه هایش مثل بی بی سی، رادیو فردا، دویچه وله و غیره، چرب زبونی میکنند و از طرف دیگر کشورهای سرسپرده نشده را همراه با تمام اربابان و برده هایش تحت فشار و تحریم و در صورت ممکن زیر ضرب حمله نظامی و ایجاد جنگ داخلی و کودتا قرار میدهد. تمام اعمال امپریالیستها موجب خرابی اقتصادی و اجتماعی یک کشور قربانی می شود، توده ها عاصی و شورشی می شوند و امپریالیستها در اپوزیسیون رخنه میکنند و اپوزیسیون را سرنگونی طلب میکنند تا کار دولتی که سرسپرده نشده را تمام کنند. پس، امپریالیسم مدرن (استعمارگری مدرن) بصورت دوست در می آید، اما در حقیقت دشمن میکند.
—
پایان قسمت اول
آنارشیسم
ممنون از سایت روشنگری در ارائه صفحه جدید.
.
به خوانندگان
.
تا به امروز کوشش شد تا معیارهای ارتجاعی دانستن روشن شود تا کسی فریب نخورد، ذهن سالمی داشته باشد و در پژوهشهایش جهت انقلابی در پیش گیرد.
.
ارتجاع بدین صورت معرفی شد: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری ها و خرافات و عقاید غیر علمی و ضد علمی و هر چه که بتوانید با استدلال به این لیست بدی ها اضافه کنید.
.
ضدیت با اینها معیارهای انقلاب معرفی شده اند. تعیین این معیارها کمک میکند تا هر فرد بتواند خوب و بد را در روابط انسانی بهتر تشخیص دهد، در مورد بد پژوهش کند، ذهنش را پرورش دهد، خوبی خودش را محکم کند و در حد امکان و توانایی، علیه بد اقدام کند. این تنها راه شناخت ضروریات آزادی است، انقلاب معجزه نیست.
.
گفته شد که ارتجاع تمامیت دارد و صرفا یک یا چند تا از آن عناصر رفتاری نیست. ارتجاع باید حتما در تمامیتش نقد و نفی شود، در غیر اینصورت، رخنه میکند و انقلاب را به فساد تبدیل میکند.
.
اقدام علیه ارتجاع از حرف زدن ساده است تا شورش، در هر حدی مفید است و به نیروی خوبی علیه بدی کمک میکند. هر کسی باید به اندازه توان روحی و جسمی و موقعیتش در انقلاب شرکت کند تا ارتجاع عقب نشینی کند و بلاخره نابود و یا به اندازه کافی محدود شود. آزادی پیدا کردن کاری جمعی است چون در زمینه جمع فقط تعریف می شود.
.
حتما در سایت روشنگری نظر بگذارید.
.
پیشنهاد می شود که وقتی نظر میگذارید تا میتوانید از خودتان طرفداری کنید نه از کسی دیگر. انقلاب به انسانهایی نیاز دارد که برای خودشان فکر کنند و برای خودشان ارزش قائل باشند. انقلاب وقتی واقعا انقلاب است که اتحاد انسانهای از لحاظ ذهنی مستقل باشد.
.
سئوال احمقانه وجود ندارد، فقط احمقهای ضد سئوال وجود دارند.
.
سئوال کردن و گذاشتن نظر کمک میکند تا ذهنتان منطقی تر و علمی تر شود. علم روند پیچیده ای نیست، علم صرفا یعنی کوشش یافتن در عینی بودن ذهنیاتی که یک شخص و یا گروه پرورش داده. علم خودش روند تولید است.
.
گذاشتن نظر بخش مهمی از گفت و شنود (دیالوگ) است. بدون دیالوگ، انقلاب ممکن نیست، فقط ارتجاع ممکن است.
.
ناشناس بنویسید، نقد کنید، از نقد نترسید و سعی کنید به نقد پاسخ دهید.
.
هگل بخوبی توضیح داد که برده مستقل است و ارباب وابسته. مارکس نشان داد که چرا در جامعه سرمایه داری چنین است.
.
انارشیست (آنارشیسم، ضد اقتدار، آنارکوسندیکالیست و غیره)