تقسیم جامعه به: نخبه گان- عوام، نژادگرایانه است
آرام بختیاری
Elitetheorie:
تئوری الیت-توده ها، ارتجاعی است.
جامعه شنایان چپ، تئوری الیت یا نظریه نخبه گان را راسیستی، ارتجاعی، طبقاتی، شبه فاشیستی، و غیرانسانی میدانند. هدف این نظریه به حاشیه راندن عوام، تودهها، و خلق در جامعه بورژوایی و کاپیتالیستی است. واژه “الیت” به معنی نخبه گان، کلمه ایست لاتین-فرانسوی که از فرهنگ نظامی و یا ورزشی گرفته شده است. این نظریه نوع خاص فلسفه و جامعه شناسی، ارتجاعی و ضد جنبش توده ای و مردمی است؛ که مدعی است تاریخ را گروه کوچکی از انسانهای نخبه و برگزیده با صفات و استغدادعای خاص میسازند که باید از میان نمایندگان طبقه استثمارگر حاکم تشکیل شوند. از طریق این باور راسیستی و شبه فاشیستی، خلاف استعداد و توانایی های تاریخ ساز تودهها انکار میشوند. تئوری الیت با نظریه نخبگان، باوری پیشامارکسیستی در نظریه اجتماعی اواخر بورژوازی است که توانایی کار خلاق را فقط منحصر به گروهها یا اقشار خاص میدانند. در رویزیونیسم مدرن، به اصطلاح روشنفکران، را نوعی نخبه و الیت میداند. نمایندگان اصلی “نظریه الیت” در غرب: نیچه، اورتگا، لابون، اشپنکلر، چامبرلاین، کارلیل، پارتو، و روزنبرگ، بودند.
در دوران جنگ سرد در قرن گذشته، تئوری الیت بشکل سلاح محافل ارتجاعی پیمان ناتو علیه کشورهای بلوک شرق آنزمان مخصوصا علیه سیاست فرهنگی و آموزشی مورد استفاده قرار میگرفت. رد نظریه نخبه گان به معنی همشکل نمودن و مساوی دانستن استعدادها وتوانایی های فردی آحاد یک اجتماع نیست. برای کاهش تضاد طبقاتی باید ریشه های تئوری الیت خشک شوند. خصوصیات ارتجاعی این تئوری اغلب با کمک سیاست فرهنگی مردمی از بین میرود. در این نظریه راسیستی تودهها و عوام گله ای حیوانی غیرمستقل بدون اراده، منحرف و ناتوان، مخرب و مازوخیستی هستند که به راحتی قابل مغزشویی و ناتوان در نقش تاریخی خود هستند.” نظریه الیت” در تمام ایدئولوژی های طبقات استثمارگر وجود دارد. این نظریه مدعی است که نخبه گان بر تودهها و عوام برتری دارند و مسئول پیشرفت و تکامل جامعه هستند چون دارای کیفیت و تخصص خاص اجتماعی، طبیعی، فرهنگی، اخلاقی، و فکری میباشند. جامعه شناسان چپ مدعی هستند که بازار تئوری الیت موقعی گرم میشود که حاکمیت طبقه استثمارگر بدلیل مبارزات تودهها تهدید گردد یا وقتی که قدرت سیاسی و وسایل تولید کلان که در دست طبقه حاکم است مورد انتقاد و هجوم عوام قرار گیرد.
نظریه نخبه گان بدلیل عکس العملی در مقابل مبارزات طبقاتی کارگران و بشکل فرمی از ایدئولوژی بورژوایی در مقابل جنبش کارگری و تاثیر اشاعه جهانبینی مارکسیستی در پایان قرن 19 میلادی بوجود آمد. در تئوری الیت عوام، مردم، و تودهها فقط شیئی و ابژه سیاست برای این گروه خاص هستند. مدافعین تئوری الیت هر مبارزه و عمل انقلابی تودهها را شورشی: کور، پوچ، غیرطبیعی، کفر و سرکشی در مقابل خدا، و ورود به جنگلی انبوه و ناشناخته و تیره میدانند. نظریه نخبه گان در تبلیغات و ایدئولوژی امپریالیسم به اشکال مختلف: رویزیونیستی لیبرال فاشیستی، سوسیال دمکراتیک راست، و مذهبی الاهیاتی، با مشخصات راسیستی، مانند امثال: لبون فرانسوی، موسکا، پارتو، اورتگا گاست اسپانیایی، یا به بهانه تکنوکراتیک مانند امثال: بورهان، دارن دورف، و یا متکی به ادعای تیزهوشی و نبوغ مدیریت در پایان قرن 20 مانند: فیشر و کولاسکی، ظاهر میشوند. فرمول مورد علاقه بورژوازی یعنی نظریه: الیت-عوام، یا نخبه- توده، کاملا متکی است به معیارهای ذهنی و شخصی که قوانین عینی اجتماعی مانند زیربنا-روبنا را انکار میکند. ایدئولوگ های امپریالیستی از نظریه نخبه گان برای تصور اینکه در هر جامعه ای قشر برگزیده ای برای سیاست و اقتصاد،وجود دارد که برای اتوریته خود از آن استفاده میکند. از “تئوری الیت” نیز در خدمت حاکمیت بورژوازی انحصاری و سلطه بر طبقه کارگر در کشورهای سرمایه داری استفاده میشود. این تئوری راسیستی تحول و پیشرفت اجتماعی را نتیجه کار و کوشش یک قشر خاص میداندکه به دلیل سلطه بر تودهها و به سبب تخصص های: مدیریتی، اقتصادی، فرهنگی، فکری، اجتماعی، طبیعی، و حتی ژنتیک و بیولوژیک، لازم و غیر قابل گذشت میداند.
تئوری الیت بورژوایی بشکل نظریه فلسفی-اجتماعی علیه مبارزات طبقاتی زحمتکشان از سال حدود 1870 میلادی در غرب بوجود آمد. آنزمان بورژوازی مبارزه طبقاتی زحمتکشان را حتی جنبشی آنارشیستی میدانست و خود را تنها رهیر سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی، در جامعه بشمار می آورد. تئوری “الیت” گویا اختلاف طبقاتی در نظام امپریالیستی و فشار اخلاقی فکری به زحمتکشان را تایید میکند ولی آنرا طبیعی میداند. نوع ارتجاعی نظریه نخبه گان-عوام نتیجه ادعاهای راسیستی متفکرانی مانند نیچه و روزنبرگ آلمانی بود که میگفتند گروه الیت در هر جامعه ای از زمان تولد دارای استعداد رهبری و تخصص های مادرزادی است! بعضی از دمکراسی های پارلمانی، دولتهای اصناف فاشیستی و بورژوازی انحصاری بر این باورند که آنها دارای بهترین شکل حاکمیت: متخصصین، اشراف فرهنگی و شخصیتی هستند. نظریه راسیستی الیت مدعی است که تودهها شبیه گله گوسفند؛ غیرمستقل، وابسته، بدون اراده، ناتوان از توانایی تاریخسازی، منفعل، مخرب و مازوخیستی است که براهتی قابل فریب و انحراف میباشند. این نظریه در ایدئولوژی تمام طبقات استثمارگر تاریخ وجود داشته مخصوصا زمانیکه حاکمیت و منافع آن طبقات در اثر اعتراض و شورش مردمی مورد خطر قرار گیرد یا وقتیکه باید از قدرت سیاسی در مقابل خلق دفاع شود یا زمانیکه امتیازات صاحبان تولید کلان زیر سئوال برود. تئوری الیت مبلغ اتوریته هرمی نظامهای اجتماعی همچون دمکراسی پارلمانی، دولت شبه فاشیستی، و نظام صنفی شغلی است.
در دولتهای امپریالیستی، دیکتاتوری انحصاری بورژوایی مبلغ نظریه نخبه گان بعنوان بهترین شکل حکومت متخصصین و اشرافیت فرهنگی و شخصی است. در این تئوری، تودهها فقط ابژه و شیئی سیاسی برای گروه نخبه گان و الیت است. اساس نظریه “الیت-عوام”، متکی به معیارهای ذهنی و فردی است. این نظریه منکر قوانین عینی اجتماعی و تقدم هستی بر ذهن یا رابطه روبنا با زیر بنا؛ که حامل و مسئول تمام واقعیات مهم اجتماعی و تاریخی است، میباشد. لیبرال ها مدعی هستند که در سوسیالیسم نیز نقش کادرها و در فلسفه کمونیستی میم-لام همان نقش نخبه گان و الیت و برگزیدگان است. ادعا و عنوانهایی همچون: حاکمیت دمکراتیک نخبه گان، حکومت قانونی الیت ها و تکنوکراتها و بوروکراتها، علیه تودهها و عوام است. در فاشیسم آلمان، تئوری الیت در عمل و در ایدئولوژی جنبه های وحشی و انسان ستیز و راسیستی خود را به بهترین شکل نشان داد. بعد از شکست تئوری الیت درفاشیسم اروپا، و با تولد مجدد امپریالیسم و میلیتاریسم در کشورهای عضو ناتو طرح الیت مذهبی و روحانیون سیاسی در لباس جدید خود را بالا کشید و رشد نمود.
ژوزه اورتگا (1955-1883.م)، فیلسوف و جامعه شناس اسپانیایی، یکی از نظریه پردازان تئوری نخبه گان در قرن 20 بود. با آغاز جنگ رهایی بخش در اسپانیا او اقدام به مهاجرت نمود. وی غیر از تاثیرات فلسفه نوکانتی افرادی مانند کوهن، زیمل، و ناتورب،تحت تاثیر فیلسوفان دیگری مانند: هگل، دیلتای، نیچه،و هایدگر، بود. اورتگا مدافع سرسخت “فلسفه زندگی” و زیر تاثیر فلسفه های اگزیستنسیالیستی، فنومنولوژی، و مخالف اغراق آمیز مکاتب: راسیونالیسم، شکاکی، و نسبی گرایی بود. وی با تکیه به تئوری نخبه گان فردگرایانه و اشرافی به مبارزه با کمونیسم و هرنوع جنبش دمکراتیک و توده ای پرداخت. در کتاب اریستوکراتیک و اصلی او در سال 1930 میلادی” شورش تودهها” مدعی بود که عوام و تودهها توانایی و استعداد و تخصصی ندارند، ولی نخبه گان و الیت دارای هر سه توانایی فوق هستند. مفهوم “زندگی” مقوله مرکزی تفکر او؛ نه بشکل بیولوژیک بلکه مرتبط با بیوگرافی و زندگینامه فرد است. او با تفسیر قضا و قدری فردگرایانه از زندگی، به فلسفه اگزیسیتنسیالیستی نزدیک شد و با محدود نمودن مقوله زندگی به بیوگرافی فرد،طبیعت اجتماعی و بیولوژیک انسان را نادیده میگرفت و انسان را اسیر زندگی فرض میکرد. وی میگفت معنی هستی انسان در چهارچوب عقیدتی او قرار دارد. انسان در نظر اورتگا موجودی است چند بعدی و چند فضایی. و به این دلیل خلقها نیز متنوع هستند. وی متفکر عصر خردگریزی در قرن 20 و ادامه دهنده راه لبون؛ روانشناس فرانسوی، و ادامه دهنده تفکرات نیچه بود. وی میگفت کمونیسم یک “حاشیه سازی” اخلاقی در سیاست است. در دوران جنگ سرد او ایدئولوگ مناسب بورژوازی امپریالیستی بود. وی با دلایل مبتذل راسیستی مدعی بود که کمونیسم مناسب اسلاو های اروپای شرقی است و نه همه مردم اروپا !