معمای «مرحله انقلاب» در ایران و حکایت ملای روم!
جواد قاسم آبادی
حافظه این قلم ریزنقش حاکی از بیش از ۷۰ سال بحث مداوم در باب «مرحله انقلاب» در ایران است!
مگر این «مرحله انقلاب» چه معادله چند مجهولی پیچیدهای ست که نه تنها «اینشتین»های معاصر توان حل آنرا نداشته و ندارند، بلکه بر سر آن چنان دچار اختلاف هستند که موتور آشفتگی و پراکندگی «چپ» ایران را شده اند؟
شاید برای حل این معمای لاینحل چند مجهولی بد نباشد نخست گذری به حکایتی از ملای روم داشته باشیم. این آخوند صاحب مدرسه و منبر و «اینشتین» دوران خود در داستانی می فرماید:
روزگاری چهار کس همسفر شدند تا دنیا را بپیمایند و از عجایب آن بهره برند و از مردمان آن بیاموزند.
در همان آغاز سفر صاحب درهمی بودند و ناگاه به شهری آبادان رسیدند که نعمات بسیار داشت و در هر گوشه آن باغ و بستانی برپا بود.
در اثر تشنگی و گرسنگی از یک سو و این همه آبادانی از سوی دیگر، به چهار کس هوس «پیک نیک» کردن دست داد.
چهار کس در سایه درختی کهن دستار از سر برداشتند، نماز ظهر اقامه کردند و به «مشورت» نشستند تا با یک درهم چه خورند؟
اولی که نسب ترک داشت گفت «اوزون» خریم و خوریم!
دویمی که پارسی گوی بود گفت «انگور» خریم و خوریم!
سیمی که از روم بود گفت «استافیل» خریم و خوریم!
چهارمی که عرب زاده بود گفت «عنب» خریم و خوریم!
چهار کس نه تنها هیچ نخریدند و نخوردند بلکه تا غروب آفتاب بر سر و کله هم کوبیدند و شامگاهان سر گرسته بر خاک نهادند!
باری خاطرات نویسنده از حکایت بیش از هفت دهه جنگ «چپ» ایران در تدارک «انقلاب» مصداق این عدم تفهیم و تفاهم بر سر نام و بی توجهی به محتوای امر «انقلاب» است.
عدم توجهی که برغم همه مصایب و معضلات همگانی عملا باعث می شود توافقی در مورد سرنوشت آینده انقلاب در ایران حاصل نشود و هرشب همگی تشنه آزادی و گرسنه عدالت سر بر زمین گذاریم تا با طلوع آفتاب و آغاز روزی نو همچنان تشنه و گرسنه، جنگ بر سر «مرحله انقلاب» را از سر گیریم!
آیا تداوم این جنگ بی نتیجه حیرت انگیز نیست؟
آری اگرچه حیرت انگیز است اما همچنان ادامه دارد!
برخی از «چپ» ایران را نظر سخت بر این است که انقلابات ایران در دو قرن گذشته با شکست و نابودی نهادهای مدنی روبرو شده اند و این ساکنان ستمدیده ایران نیاز به یک انقلاب «دموکراتیک» دارند تا در سایه آن به سازمانیابی و بازسازی جامعه مدنی ایران پردازند!
بخش دیگری از «چپ» ایران را نظر بر این است که جامعه ایران در دو صد سال گذشته درجا نزده است و در اثر چرخش چرخ کبود و بویژه «لطایف و موهبتهای» ناشی از سلطنت قاجار و پهلوی و حاکمیت ولایت فقیه تطورات گوناگون داشته است و مرحله انقلاب ایران از دموکراتیک فرا رفته است و امروز «سوسیالیسم» در دستور کار ساکنان ایران قرار گرفته ست!
اگر کسی هنر آن را داشته باشد تا بتواند با هر دو مدعی به گفتگو نشیند می بیند هر دو مدعی، حقیقت مصایب و معضلات جامعه ایران را از زاویه دید خود بیش و کم می بینند.
از آن مهمتر هر دو طرف، کلید حل این مصایب و معضلات تاریخی جامعه ایران را در بازگشت قدرت به صاحبان اصلی آن می دانند.
هر دو طرف بحث به سرمشق انقلاب مشروطیت ایران وفادارند که:
«تمامی قدرت از آن ملت است»!
اینجاست که جبهه سومی هم وارد ماجرا می شود!
کسانی که بجای جنگ بر سر نام «مرحله انقلاب» به محتوای این انقلاب؛ بر مبنای نیازهای امروز ملل ساکن ایران؛ می پردازند و بجای ایجاد جنگ هفتاد و دو ملت بر سر چه نامیدن انقلاب ایران به روشن کردن وظایف این انقلاب، نیروهای سد کننده راه انقلاب، اقشار و طبقات خواهان «انقلاب» و شرایط پیروزی و بازگشت ناپذیری این «انقلاب» می پردازند.
کسانی که از این زاویه و بدون الگو برداری از تجربیات شکست خورده قرن گذشته در ایران و جهان، به مسأله آینده ایران می پردازند و بر لزوم تغییرات بنیادین اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران تاکید دارند.
این کسان معترفند که جامعه ایران دچار مصایب و معضلات بنیادین تاریخی و حتی جغرافیایی ست و نیاز به تغییرات اساسی در شکلگیری قدرت سیاسی، برنامه ریزی اقتصادی و پی ریزی فرهنگی نوین دارد.
اگر از این زاویه به کوشش در حل مسأله تاریخی ایران بپردازیم می بینیم که بخاطر روند شکلگیری بورژوازی در ایران، این طبقه قادر به حل وظایف تاریخی خود در ایجاد فرهنگی نو و دولتی مدرن در ایران نشده است و نخواهد شد.
این ناتوانی بورژوازی ایران باعث شده است تا جامعه ایران نیاز به تحولی بنیادین و ایجاد فرهنگی جدید و دولتی مدرن گردد.
اگر این نیاز قطعی و فوری ست چه کسانی توان پاسخ به این نیازهای تاریخی را دارند؟
در درجه نخست نیمی از جامعه ایران که شهروند درجه دوم بحساب می آیند و از تبعیض در همه زمینههای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رنج می برند خواهان این تغییرات اساسی در جامعه ایران هستند.
همزمان اکثریت ملل دور از مرکز از انواع ستمها از جمله تبعیض در توسعه اقتصادی، عدم مشارکت در قدرت و تهاجم ضد فرهنگی حاکمیت متمرکز مرکزی بورژوازی حاکم قرار دارند خواهان این تغییرات اساسی هستند.
همزمان اکثریت عظیم مزد و حقوق بگیران و خانواده های آنها در سراسر ایران، از عدم تقسیم عادلانه ثروت و عدم برخورداری از یک زندگی شرافتمندانه رنج می برند و خواهان این تغییرات اساسی هستند.
این مجموعه اکثریت مطلق ساکنان ایران را در بر می گیرد و خواهان بزیر کشیدن حاکمیت مرکزی و سازماندهی زمینههای اجتماعی لازم برای تغییرات اساسی در سیاست و اقتصاد و فرهنگ حاکم بر کشور هستند.
با توجه به آنچه گفته شد برای کمک به تغییرات اساسی اجتماعی در ایران بنظر نویسنده بهتر است بجای جدال در نامگذاری بر طفلی که هنوز بدنیا پا نگذاشته است، بهتر نیست به وظایف این طفل در حال تکوین بپردازیم؟
آیا بهتر نیست بدنبال کار تخصصی بر روی جامعه امروز ایران توضیح دهیم که این طفل پس از بدنیا آمدن:
– چگونه به سازماندهی قدرت در ایران پردازد؟
– چگونه به سازماندهی اقتصاد ایران پردازد؟
به عبارت دیگر بجای بحث های کشاف در کلیات لزوم تغییرات اساسی که مورد توافق و خواست قاطبه ساکنان ایران است، به تحقیق و ارایه راه حل های مشخص در هر زمینه پرداخته شود.
بعبارت روشنتر و لیست وار:
۱- مالکیت بر بانک ها و مراکز مالی چگونه خواهد بود؟
۲- تجارت خارجی چگونه سازمان خواهد یافت؟
۳- مسأله مالکیت بر زمین چگونه خواهد بود؟
۴- تکلیف اموال و معادن و منابع همگانی چه خواهد شد؟
۵- تکلیف زیرساختهای اقتصادی و تولید بزرگ و کوچک چه خواهد شد؟
۶- برای سازماندهی و مشارکت مستقیم و هرچه گستردهتر ساکنان ایران در سرنوشت خود چه سازوکارهایی در نظر خواهیم داشت؟
بنظر نویسنده تنها راه برون رفت از آشفتگی نظری و پراکندگی تشکیلاتی «چپ» ایران پرهیز از جدال های کودکانه بر سر آرزوهای کلی و همزمان کار کارشناسانه برای یافتن راه حل های مشخص در پاسخ به نیازهای تحقق نیافته و پادزهری برای عبور از سرخوردگی ناشی از عدم وجود آزادی و امنیت و برابری و رفاه و صلح در ایران و منطقه و جهان است.
به امید کار کارشناسانه جمعی، در راستای رفع نیازهای جامعه صد میلیونی ثروتمند ایران!
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی
فرانسه، امردادماه ۱۴۰۴
ghassemabadi@yahoo.fr
نقد من از دیدگاه شما این است که شما مرحله گذاری انقلاب را رد کرده اید، اما در اصل به دلیل داشتن ذهنیت ماتریالیسم تاریخی مارکسی، خودتان انقلاب را مرحله گذاری کرده اید.
شما در جواب نوشته اید که دیدگاه ماتریالیستی دارید. این پاسخ به نقد من نیست چون دیدگاه “ماتریالیستی” میتواند غیر مارکسی باشد. من فعلا به ماتریالیستی بودن نظر شما کاری ندارم. من به این کار دارم که شما کماکان پایبند به مرحله ای بودن انقلاب از زاویه ماتریالیسم تاریخی هستید گرچه معتقدید که نباید باشید.
در پاسخ به این کامنت، لطفا به اصل نقد بپردازید. ممنون.
آنارشیسم
سلام مجدد و سپاس از پاسخ روشن و مکفی شما؛
کاملا با این ارزیابی شما که من نوعی به «تاریخ» به مثابه یک مقوله، از دید ماتریالیستی می پردازیم.
به عبارت دیگر به تاریخ از اولوهی یا قهرمانانه و از همه بدتر «اتفاقی» نگاه نمی کنیم.
اگر از این زاویه به مقوله تاریخ بپردازیم گذشته و حال هر پدیده اجتماعی قابل شناخت و امکانات آینده بیش و کم قابل شناسایی هستند.
اگر این نوع برخورد ماتریالیستی به تاریخ را روش شناخت خود قرار دهیم این نکته استنباط می شود که بر مبنای میزان دقت درک خود از گذشته و امروز هر جامعه می توان در حد توان خود در آینده اثرگذار بود.
این نوع برخورد باعث می شود تناقضی در بحث من نوعی مشاهده شود که در شناخت گذشته و حال می خواهیم بغایت ماتریالیست باشیم در برخورد به آینده ایده آلیست می شویم.
اما این تناقض هایدگری زمان در فلسفه باعث نمی شود تا من نوعی نتیجه دلخواه خود برای آینده را متصور نشویم.
تصور ایجاد آینده ای مطلوب باعث می شود تا من نوعی بدنبال ایجاد ابزاری هرچه اجتماعی تر برای اثرگذاری برای تسهیل و تسریع آینده مطلوب بشوم.
سخن کوتاه اینکه برخورد من نوعی به تاریخ چنین است دقیق و درست است اما من متوجه نمی شم این نوع شناخت از گذشته و حال چه ضرری برای حال و آینده می تواند داشته باشد؟
با احترام و سپاس از توجه به بحث
منظور از تز، همان تز ماتریالیسم تاریخی مارکس است. بحثهای مرحله انقلاب مربوط است به تفسیرها از این تز در ارتباط با جامعه ایران. مارکسیستهای هواداران انقلاب دموکراتیک (در مقاله شما – گروه اول) میگویند سرمایه داری و دموکراسی اش هنوز مثل اروپا در ایران پیاده نشده و باید برای آن انقلاب کرد تا بعدا راه انقلاب سوسیالیستی رفت – این مربوط به تز ماتریالیسم تاریخی است. گروه دوم (در مقاله شما – گروه دوم) معتقدند که جامعه ایران کاملا سرمایه داری است و قاعدتا انقلاب باید سوسیالیستی باشد – اینهم مربوط به تز ماتریالیسم تاریخی است. نظر شما، که نظر سوم است، بحث مراحل است: “… بخاطر روند شکلگیری بورژوازی در ایران، این طبقه قادر به حل وظایف تاریخی خود در ایجاد فرهنگی نو و دولتی مدرن در ایران نشده است و نخواهد شد” – یعنی این مرحله طی نشده.
پس،
بحث شما در چهارچوب ماتریالیسم تاریخی قرار دارد و شما نمیتوانید از تز مراحل خارج شوید. شما میتوانید جر و بحث بر سر مراحل نکنید، اما واقعیت این است که وقتی به ماتریالیسم تاریخی پایبند هستید، چاره ای جز این ندارید و نشان داده شد که در عمل وارد بحث مراحل شده اید.
بعلاوه، وقتی شما شش مسئله را طرح میکنید، اینجا هم وارد تز مراحل شده اید چون پاسخ به این سئوالها مربوط به تفسیر از تاریخ جامعه ایران است که اگر چپ مارکسیستی باشید، باید از این تز (ماتریالیسم تاریخی) استفاده کنید. مثلا اینکه بانک مرکزی باید خصوصی باشد و یا دولتی و یا بی طرف، در دیدگاه مارکسیستی، به مرحله انقلاب مربوط است و این را ماتریالیسم تاریخی تعیین میکند. پس می بینیم که شما ناخواسته محکوم به این تز و بحث مراحل انقلاب هستید.
حال، تنها راه خروج شما از بحث مرحله انقلاب، کنار گذاشتن ماتریالیسم تاریخی است.
سایت روشنگری همیشه از انقلاب دموکراتیک دفاع میکند. چرا؟ یا بورژو سکولار دموکرات است و یا کمونیستی که منعتقد است اول باید جامعه ایران دموکراتیک شود تا بعد بتوان در مورد کمونیستی شدنش حرف زد – که هر دو در واقع یک چیز است و هر دو برای مارکسیسم مرحله ای از انقلاب کمونیستی ست.
امیدوارم که سئوال شما را پاسخ داده باشم. اگر موافق نیستید، مشتاق شنیدن نظر شما هم هستم.
آنارشیسم
آنارشیسم گرامی؛
من درست متوجه نشدم منظور شما از «تز»ی که باعث این فلاکت شده چیست؟
شما با تزی که موجب این فلاکت شده میخواهید این فلاکت را درمان کنید!
آنارشیسم