برخی کلیدواژه های فلسفه ی مارکسیستی 3
خدامراد فولادی
تکامل:
تکامل، غایت ِحرکت ِماده در تمام ِ اشکال ِ وجودی ِ آن است. ماده در حرکت ِ بی پایان اش، در اشکال ِ متنوع و گونه گون ظاهر می شود که از پست به عالی و ازساده به پیچیده فرا می روند. این فراروی ازپست (پیشین) به عالی (پسین) را گذاراز اینهمانی به این نه آنی درهرپدیده خاص ومشخص ِ تاریخی نیزمی گوییم.سیاره ی خودمان زمین رامثال بیاوریم که دراشکال و وضعییت های وجودی ِ دگرگون شده ودگرگون شونده اش ازآغازگاه ِپیدایش تا به امروز ، نمونه ی کاملی از تکامل ِ ماده ی در حرکت است.
زمین،ازآغاز ِپیدایش در چهارهزار و پانصد میلیون سال ِقبل،چندین مرحله ی تکاملی از ساده به پیچیده و از پست ِپیشین به عالی ِپسین را پشت ِسر نهاده است. به این معنا که: در نتیجه ی تغییرات و ترکیبات ِ فیزیکی- شیمیایی، از گازی به جامد، از فاقد ِ آب وهوا به دارای آب و هوا، از ناهوازی به هوازی، از نامسکون به مسکون، از تک سلولی به پرسلولی ابتدادر اقیانوس ها و سپس در خشکی، از جانداران ِساده به جانداران ِ پیشرفته، از ناشعورمند به شعورمند،و سرانجام از میمون به انسان، تکامل پیدا کرده است. خود ِ انسان ، محصول ِ کارورزی و اندیشه ورزی ازساده ترین وضعییت ِزیست ِ طبیعی و زیست ِ اجتماعی تا به امروز است که در پیچیده ترین حالت و وضعییت ِ زیستی ِ طبیعی و به ویژه زیست ِ اجتماعی و تاریخی ِ اوست. تاریخ ِ تکامل یافته و تکامل یابنده ای از نظام ها و دوران های زیست اجتماعی شامل ِ: کمون ِ اولیه، برده داری، فئودالی و سرمایه داری به مثابه فراهم سازنده ی شرایط ِگذار به نظام و دوران ِ بعد از آن یعنی نظام ِ سوسیالیسم و دوران ِکمونیسم. فرایند ِ مرحله به مرحله ی نظام مند ِتکامل درطبیعت( مثلن در زمین) طولانی، و در جامعه ی انسانی به دلیل ِ فعالییت ِ آگاهانه و شعورمندانه و اندیشه ورزانه ی انسان ، نسبت به تکامل در طبیعت ِ بی جان کوتاه تر است. یعنی اگر تکامل ِ زمین چندین میلیارد سال به طول انجامیده،اما تکامل ِجامعه ی انسانی از گذار ِمیمون به انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز در چند میلیون سال اتفاق افتاده است.
تکامل، مهم ترین دلیل و اثبات ِ نظری و علمی- فلسفی ِ دیالکتیک ِ ماتریالیستی هم در طبیعت ِ بی جان و هم در طبیعت ِ جاندار و به ویژه جامعه ی انسانی است که شرح و بیان ِکامل ِآن درماتریالیسم ِ تاریخی آمده است. در واقع، تکامل در هر دو وجه ِ طبیعت ِ بی جان و طبیعت ِ جاندار، عبارت است از گذارهای مرحله به مرحله یا دوران به دوران از این همانی به این نه آنی های متوالی و پی در پی ِ همپیوسته ی زیگزاگی توام با سکون های نسبی در حرکت ِ مطلق و مداوم ِ ماده. حرکت از پیشین ِ کم توسعه یافته،یا کم رشد یافته،به رشد یافته و توسعه یافته. یعنی گذارها وتغییرات ِمتوالی از افزایش های کمی ِ روزمره به انباشت های کیفی ِ تاریخی. به نحوی که می توان از این گذارها و تغییرات ِ قانون مند و نظام مند نتیجه گرفت که اولن تکامل از این همان ِپیشین به این نه آن ِپسین، یک جبر وحتمیت ِ دیالکتیکی است، و ثانیین به دلیل ِتبعییت از قوانین ِ دیالکتیک و حتمییت ِ مترتب و متکی بر این قانون مندی های ضرورت مند ِ تاریخی، وابسته به هیچ نیرو یا اراده ی مافوق ِپدیده و قوانین ِ حاکم بر کرد و کارهای خودگردان و خود سامان ده و خود پیش برنده و تکامل دهنده ی آن نیست.
پیش تر دیدیم که مارکس در گروندریسه تکامل ِ طبیعی ِمیمون به انسان ِ اندیشه ورز را در یک گزاره ی کوتاه همراه با مثال توضیح داد. در همین کتاب،تکامل ِجامعه ی انسانی از یک نظام و دوران ِ اجتماعی ِکم توسعه یافته به نظام ودوران ِاجتماعی ِتوسعه یافته ترو پیشرفته تررا مشروط به توسعه و تکامل ِ توامان ِ صنعت ومناسبات ِتولیدی کرده و آن را اینگونه توضیح می دهد:« دگرگونی و تکامل در جامعه ی انسانی حاکی از دگرگونی ها و تغییرات ِ بنیادی در شیوه ی تولید همراه با توسعه ی صنعت، تجارت،علوم و به طور ِ خلاصه نیروهای تولیدی و مناسبات ِتولید است. { قابل توجه ِ توده ای لنینیست ها:} تولید ِسرمایه داری نیزازدیگرشیوه های تولید متمایز و یا نا همپیوسته و جدا از آنها نیست، بلکه محصول ونتیجه ی انقلاب ِکامل در توسعه ی تولید ِ همپیوسته ی مادی سیستمی ِتکامل ِتاریخی ِ جامعه ی انسانی است. در این معنا، برای آنکه شکل و حالت ِ کلی و همبسته و همپیوسته ای از تولید جای واحدهای تولیدی ِپراکنده و رو به اضمحلال ِ پیشین را بگیرد، لازم است صنعت و تکنولوژی به درجه ی معینی از توسعه و پیشرفت تکامل یافته باشد. در این صورت،به موازات ِتوسعه ی فناوری های جدید ، اشکال ِ مالکییت و روابط ِ اقتصادی ِ نوین نیز با سرعت ِبیش تری عمل خواهد کرد.{ گزاره ی بعدی هم بسیار مهم و علیه آن کسانی است که خود را انقلابی و مارکسیست می نامند اما تکامل ِقانون مند و نظام مند ِجامعه ی انسانی راانکارمی کنند ومدعی گذار ِناقانونمند ِغیر ِسرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم به نیروی اراده ی مافوق ِقانون ِتشکیلات ِ خود می شوند، بخوانید:}. باید همواره به یاد داشت که نیروهای جدید ِتولید و مناسبات ِ تولیدی ابتدا به ساکن وازهیچ به وجود نمی آیند وایده های خود به خودی هم از آسمان فرو نمی افتند، بلکه از درون ِ خود ِ مناسبات ِ تولیدی ِ موجود و در تضاد با روابط ِ ریشه دار ِ مالکییت پدید می آیند. یعنی، هر نظام ِ اجتماعی- اقتصادی در فرایند ِ گذار از آنچه هست به آنچه باید بشود و خواهد شد، تابع ِ قوانین ِ حاکم بر تکامل ِاجتماعی در یک دوران ِ مشخص است. پیدایش ِ همه ی نظام های کلی در تاریخ به همین صورت بوده است. یعنی فراهم شدن ِ شرایط ِ پیدایی یک نظام و گذار ِ آن به نظام ِ پسین، بخشی از روند ِ تاریخ ِ نظام مند و غایت مند ِ انسانی است.»( نقل از: گروندریسه. پرهام. تدین. جلد اول ص. 239. 240 . درون ِ کروشه ها از من است).
پیش تر در باره ی نقش ِ « اوفهبونگ» در تکامل ِ پدیده های مادی نوشته شده و اینک گفتاورد ِدیگر از مارکس در گروندریسه در همین زمینه:« غایت ِ دگرگونی های متوالی در اشکال ِ متنوع ِ ماده ی در حرکت این نیست که ماده ی موجود دراین یاآن چیز یا پدیده ی مشخص دچار ِ تغییر ِ ظاهری می شوند، بلکه غایت و نهایت ِدگرگونی های قانون مند ایجاد ِ تغییر در کلییت ِ وجودی ِ هر پدیده ی معین و گذار از حالت و وضعییت موجود به حالت و وضعییت ِ عالی تر با حفظ ِعناصر ِ مفید و کارآمد ِ این همانی ِ موجود است. این خصلت و خصوصییت ِگذرنده گی از پیشین ِ کم توسعه یافته به پسین ِ توسعه یافته تر ، به این شکل تحقق می یابد که جنبه های گذرا و میرای پدیده نفی، و جنبه های مفید وکار آمد ِ آن حفظ شده و همراه با کلییت ِمادی سیستمی ِ پدیده به مرحله ی عالی تری ازتکامل ارتقا می یابند. در این گذارهای متوالی و تکاملی از پیشین به پسین، هم تغییرات ِ کمی و افزایشی( اثباتی) دخالت دارند وهم دگرگونی های کیفی ِ نفی- اثباتی یا سلبی – ایجابی. به طوری که می توان گفت بدون ِ این گذارهای متوالی ِ سلبی- ایجابی( اثباتی) از پیشین به پسین، هیچ پدیده ی مادی یی قادر به ادامه ی موجودییت وهستی ِتاریخی اش نخواهد بود( قانون ِ اوفهبونگ ). ».( برداشت از: گروندریسه. ص337- 339. ).
خلاصه آنکه: تکامل گویای این حقیقت ِپنهان از دید ِ ظاهربین است که هرپدیده ی مادی ِ معین ِ تاریخی بنا بر دیالکتیک ِحاکم بر آن،آینده ی خودرا در ساز وکارها وکرد وکارهای قانون مند و نظام مند ِحاضر و آماده شده ی تاریخی ِ خودش شکل می دهد و می سازد و دراین معناهیچ نیازی به هیچ نیرویا قدرت ِ غیر ِ خود و یا مافوق ِ خود ندارد، و دخالت دادن ِ هرنیروی خارج ازاین ساز وکارها و کرد و کارهای خودگردان و خود سامان ده معنایی جز پندار گرایی ِ ایده آلیستی و مذهبی ِفاقد ِاعتبار ِارجاعی وآموزشی ندارد.