دین ستیزی چیست و چگونه باید باشد
فرزین خوشچین
پیش از اینکه به خود نبرد با دیدگاه دینی بپردازیم، می بایست به این نکتۀ کلیدی اشاره ای چندین باره داشته باشیم، که برای سرنگون کردن هر رژیمی، می بایست ایدئولوژی آن رژیم را در ذهنیت تودۀ مردم سرنگون کنیم. تنها آنگاه، که ارزشها و ایده های رژیم در ذهنیت تودۀ مردم فرو ریخته باشد، زمینه برای سرنگونی فیزیکی آن رژیم، و همچنین جایگزینی آن با طرحی نوین فراهم آمده است. همچنین، بارها خوانده و شنیده ایم، که لنین گفته است: «انقلاب هنگامی رخ می دهد، که بالایی ها نتوانند به شیوۀ گذشته حکومت کنند، و پایینی ها هم نخواهند به شیوۀ گذشته بر آنها حکومت شود». نخست اینکه این جمله و اندیشه از آن لنین نیست، بلکه لنین این را از تکاچف، رهبر یکی از شاخه های نارودنیسم کپی برداری کرده و به نام خودش به ثبت رسانده بود.
به هر روی، زیاد هم فرقی نمی کند چه کسی این فرمولبندی را اختراع کرده است، بلکه نکتۀ اصلی این است، که این فرمولبندی، کامل و دقیق نیست، زیرا امکان دارد رژیمی توان ادامۀ شیوۀ فرمانروایی گذشته را نداشته باشد و مردم هم از آن شیوۀ فرمانروایی و فرمانبرداری خسته شده باشند، اما حکومت و دستگاه سیاسی فرمانروا بر کشور، همچنان پابرجا بماند و رژیم با مانورهای مناسب به فرمانروایی خودش ادامه بدهد و مردم نیز همچنان به دنبال راهی برای رها شدن از آن رژیم باشند، اما تلاشهایشان به جایی نرسد. بنا بر این، در اینجا نکته ای نادیده گرفته شده است: افزون بر زمینۀ مادی (سختی های زندگی، محرومیت ها، تبعیضات، سرکوبها و سرخوردگی ها) نیاز به فاکتوری به نام «عامل ذهنی» هست، تا به تحلیل درست از «عامل عینی» پیوند زده شود، یعنی توده ها شیوۀ فرمانروایی را باعث و بانی به وجود آمدن شرایط عینی زندگی به شمار آورده و به نتیجه رسیده باشند، که اساس ایدئولوژی و دیدگاههای رژیم را باید از میان بردارند، تا بتوانند به شیوۀ نوینی برای زندگی فردی و اجتماعی خودشان برسند. این نکته را می توان همانند فشنگی دانست، که باید در تفنگ گذارده شود تا بتوان به هدف شلیک کرد.
بسیار امکان دارد مردم از شیوۀ زندگی کنونی و سیاستهای رژیم خسته شده باشند، اما سیاستهای رژیم و وضعیت کنونی زندگی خودشان را در پیوند با ایدئولوژی رژیم نبینند. در چنین وضعیتی، برای سرنگونی رژیم موجود، می بایست ایدئولوژی آنرا به نقدی همه سویه، آشکار و بی پروا کشید. فرقی نمی کند چه رژیمی باشد، کنسرواتیو باشد یا فاشیستی، سلطنتی باشد یا جمهوری. ایدئولوژی رژیم در صف نخست آماج تیرهای انتقاد خواهد بود. تنها پس از اینکه گسست تئوریک و اندیشه از رژیم فراهم شده باشد، مردم می توانند به فکر سازماندهی و سازمانیابی برای اعتراضات و یا سرنگونی رژیم باشند. تنها کارگرانی به فکر عضویت در سندیکا و تلاش برای بهبود شرایط زندگی و کارشان می افتند، که ساختار سیاست و روابط اجتماعی را در تضاد با منافع خودشان دانسته باشند. این یعنی آغازی برای ذهنیت نوین. امروز، که ایدئولوژی جمهوری اسلامی را دین اسلام و سنت پیامبر، رساله های امام جعفر صادق، احادیث، نهج البلاغه، رساله های آخوندها، تحریرالوسیله و …. می سازند، نقد ریشه ای ما باید متوجه همین «دین مبین اسلام ناب محمدی» با همۀ این گنجینۀ تئوریکش باشد.
اگر کشور ما در شرایط دیگری می بود، اگر دین در زندگی سیاسی سرزمینمان دخالت نمی داشت، نقد دین در صف نخست نمی توانست باشد. اگر جامعۀ ما، جامعه ای سکولار می بود، که دین هر شهروندی، امر شخصی و خصوصی او می بود، آنگاه دین دارای هیچ نقشی در زندگی سیاسی-اجتماعی-اقتصادی- حقوقی مردم نمی بود و پرداختن به نقد دین، تنها از جنبۀ آکادمیک و دیدگاه ماتریالیستی فلسفی اهمیت می داشت. اما امروز حکومت بر پایۀ اسلام بنا شده و هرگونه نارسایی در این زمینه ها تنها و تنها در سایۀ حکومت متکی بر اسلام انجام می شود: دزدی همۀ مسئولان بیسواد و خائن، قتلهای زنجیره ای، ترورهای برون مرزی، اعدامها و کشتار زندانیان سیاسی، جنایتهای پی در پی حکومتی، اختلاس، بحران اقتصادی، بیکاری، فحشا، اعتیاد، بیکاری، تورم لگام گسیخته، نابرابری ارزی، بی خانمانی، کولبری، قاچاق گازوئیل و بنزین، قاچاق مواد مخدر، اعدامها، بذل و بخشش همۀ منافع ملی ما به کشورهای بیگانه، سوزاندن همۀ سرمایه های ما در تنور جنگی، که به کشور ما هیچ ربطی ندارد، وضعیت خطرناک درگیری در جنگهای ناخواسته و احتمال بمباران و نابودی سرزمین و مردم ما، ویران شدن هرچه بیشتر زیستگاه ما، خشک شدن رودخانه ها، تالابها، دریاچه ها، نابودی جنگلها و مراتع، حیات وحش، آلودگی هوا، نابودی آب آشامیدنی گوارا، آلوده شدن آبهای زیرزمینی کشورمان به مواد رادیواکتیو برنامه های ابلهانۀ اتمی رژیم اسلامی، غارت وحشتناکی، که روسیه و چین از همۀ منابع ما می کنند، از دست دادن مالکیت بر بخش بزرگی از دریای کاسپین، از دست دادن کیلومترها اراضی کشاورزان سیستان و بخشیدن آن به افغانستان، بدون آنکه آب هیرمند به سوی ایران جاری شود، غارت ماهی های جنوب بوسیلۀ سید ترال کشتی های چین، خطر از دست دان جزایر ایرانی شاخاب فارس و …
در چنین وضعیتی در آیندۀ نه چندان دور، اگر همین رژیم با همین ویرانگریها بر سر کار مانده باشد، آیا آنگاه اصولاً جنگیدن برای به دست آوردن سرزمینمان ارزش چنین تلاشی را خواهد داشت؟ برای همین است، که می بایست هرچه زودتر این رژیم را سرنگون کنیم. سرنگونی این رژیم نیز می دانیم نه با انتخابات انتصاباتی میان بد و بدتر، نه با تظاهرات مسالمت آمیز، نه با اعتصابات ناپیوستۀ کارگران، نه با اعتصاب غذای زندانیان، نه با تحصن و نامه نگاری، نه با سرود و ترانه خواندن به دست نمی آید. تنها راه باقیمانده نبرد مسلحانۀ سراسری مردم است، نه امید بستن به بمبارانها و ترورهای اسرائیل. هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد. آنکه از اسرائیل و نیروهای بیگانه درخواست ملتمسانه می کند «سر مار را در ایران بزنید»، هم ابله است، هم خائن و نوکر بیگانه.
اکنون، که می دانیم وظیفۀ ملی ما برای زنده ماندن و حفظ منافع ملی ما، تنها و تنها از راه سرنگون کردن این رژیم امکان دارد، و اکنون، که می دانیم برای سرنگون کردن هر رژیمی باید ایدئولوژی آن رژیم را در ذهنیت تودۀ مردم سرنگون کنیم، اکنون زمانش دیریست، که فرا رسیده است «مناظره های ایدئولوژیک» با جمهوری اسلامی را در گسترده ترین، ریشه ای ترین و بی پرواترین نقدها انجام دهیم. در چنین وضعیتی، «دین ستیزی» نه تنها بد نیست، بلکه وظیفۀ هر ایرانی آگاه و باوجدانی است، که برای نجات کشور و آیندۀ سرزمینمان می خواهد کاری کارستان بکند. ستیزه با هر ایدئولوژی و هر دینی، که برای غارت، تجاوز، کشتار و نابودسازی به کار می رود، ستیزه ای مقدس و نیکوست.
دین ستیزی علیه اسلام، یعنی ادامۀ همان برنامۀ «مناظره های ایدئولوژیک» است، که با کمک حزب توده، برای فریب مردم برنامه ریزی شده بود و هرگز هم «مناظرۀ ایدئولوژیک» نبود، زیرا هیچ موضوعی را روی میز نگذارده و از دو دیدگاه دین اسلام و دانش بدان برخورد نکرده بودند، تا روشن شود، که اسلام همواره با هرگونه نوآوری و دانش مخالف بوده است و تنها پس از همه گیر شدن آن نوآوری و دانش، هنگامیکه در زندگی روزمره کاربرد پیدا کرده است، آخوندها و اسلام هم آنرا پذیرفته اند: از گرفتن آمار و شناسنامه، زدن واکسن (بویژه زدن واکسن کرونا، که شاهدش بوده ایم)، تا گوش دادن به رادیو و تماشا کردن تلویزیون و … تا جایگزینی خزینه و آب کُر با دوش و … تا شکست «صندوق قرض الحسنه» در برابر بانکداری و بهره، هزاران مورد را می توان برای مناظرۀ ایدئولوژیک پیشنهاد نمود، افزون بر همۀ چرندهایی، که آخوندها از منبر پراکنده می کنند، خود این حکومت، که هم «جمهوری» است و هم «اسلامی»، هم انتخابات است، هم انتصابات، هم ولایت فقیه است، هم مجلس نمایندگان، تناقضاتی را شاهد هستیم، که موضوعات نبرد ایدئولوژیک را می سازند. در هر نکته ای، که بخواهیم نظر بدهیم، مجبور هستیم با اسلام ناب محمدی کلنجار برویم. بنا بر این، ستیزیدن با دین اسلام، بویژه در شرایط کنونی، وظیفۀ ملی و انسانی ماست.