در وصف دو روز [سیاهکلِ ۴۹ و قیامِ ۵۷]
شباهنگ راد
حرف و حدیثها از این دو روز زیاد و هر گرایش و تفکری، نتیجهگیری و ارزیابیهای سیاسی – سیاسی خود را به بیرون ارائه داده است. منتها، موضوع فعلی نه اشاره و یا رد نظرات مطرح شده، بلکه پرداختنِ کوتاه به چرائی، به جایگاه و اهمیت سیاهکل و بدنبال قیام کارگران و زحمتکشان علیۀ نظام پهلوی است. دو واقعهای که در پاسُخ به ضرورتها و قانونمندیهای حاکم بر جامعه، گُسست از ایدههای کُهن، و نیز تعیینِ تکلیفِ نهائی مردم در ۲۲ بهمن ۵۷ با نظام شاهنشاهی بُود
درهرصورت جدا از ارزشگذاری این دو رویدادِ برزگ، اشارۀ دوباره به واقعۀ سیاهکل و متعاقباً قیام تودهای را نه تنها نمیشود در قسمت کسالت سیاسی نوشت، برعکس میبایست از زمره مسئولیتِ انسانِ آزادیخواه در انتقال تجارب و بخصوص زندهنگهداشتن حافظۀ تاریخی گذاشت. لازم و بجاست تا نسل کنونی و آتی از اهمیت این دو روز با خبر شوند و نیز نشان داده شود که چگونه جنبشِ کمونیستی و تودهایِ ایران، از ریگزارهای دشواری گذار کردند تا نظامِ وابستۀ شاهنشاهی را به عقب هُل دهند. طرح این مبحث هم بیربط نیست که ثمرۀ و راهِ آنها [یعنی سیاهکل و قیام تودهای] به بخشی از زندگیِ هزاران کمونیست، مبارز و تودههای ستمدیده تبدیل گشته و بیشبهه، گذشت زمان و علیالخصوص تنهائی جنبشهای کارگری و تودهای در برابر نظامِ سراپا مسلح جمهوری اسلامی برای چندمین مرتبه، این پاسُخدهی بُنیادین را در برابر هر عنصر و جریانِ متعلق به مردم قرار داده استکه کمونیستِ بدون حضور، و کمونیستِ خارج از جنبشهای اعتراضی، ناتوان در جلب و جذب نظر چپ به جامعه، و همچنین عاجز از هدایت و سمتوسو دادن مخالفتهای عمومی است.
۵۱ و ۴۳ سال استکه از واقعۀ سیاهکل و قیام تودهها میگذرد و خواهینخواهی، جامعه و دو جنبش از آنزمان تاکنون، دستخوش تغییراتی چند شدهاند. از یکسو جنبشهای کارگری و تودهای در ابعادی غیر قابل انکار بهمیدان آمدهاند و از سویدیگر روزنۀ بس عظیمی در سطوح جامعه قابل رویت است. یعنی اینکه بههمان میزانی چپ از انجام وظایفِ پیشیناش غافل مانده است، جنبشهای کارگری و تودهای با صلابت و بهمیزانی وسیعتر از گذشته در پیشاند. هستی هزاران اعتراض و اعتصابات کارگری و تودهای، صدها تجمعِ زنان و دختران برای طلبِ حقوق پایمال شدۀشان، همچنین تلاش دانشجویان در غیر نظامی کردن و مخالفت با “تنبیههای انضباطیِ” میادین آموزشی، روشنگر این واقعیات استکه سازندگان اصلی جامعه، کمترین همسوئی و قرابتی با سیاستهای غیر انسانی نظام ندارند و در همانحال، خواهان تغییر اساسی در عرصههای متفاوت هستند. همان سیاست و خواستهایی که در سالهای ۵۶ و ۵۷، پرچم آنرا در دست گرفتند و بالاخره در روز ۲۲ بهمن ۵۷، آخرین میخ آنرا به تابوت نظام وابستۀ شاهنشاهی کوبیدند.
ناگفته نماند گرچه سلطنت شاه در اثر اعتراضات بیوقفه و همگانی، توسط امپریالیستها بزیر کشیده شد، ولی ساختار اقتصادی – سیاسی جامعه دست نخُورده باقی مانده است؛ شاه رفت، ولی طبقۀ سرمایهداری پابرجا ماند؛ شکل حکومتی تغییر کرد، ولیکن حکومتِ سرنیزه با لباسی دیگر به لتوپار کردن جنبشهای اعتراضی پرداخت. در یک کلام و بنابه هزاران ادله و کارکردها میشود، حکم به این نظر داد که مدل و تاریخ سیاسیِ نظامِ پهلوی، همان مدل و تاریخِ سیاسی نظامِ جمهوری اسلامی است. بدینجهت که ساختارِ رفتاری و کرداری هر دو نظام واحد بُود و هست؛ هر دو نظام تغذیۀشان از قدرتمردان بزرگ بُود و هست، و هر دو نظام در سرکوبِ جنبشهای اعتراضی سنگ تمام گذاشتند. در حقیقت سیاهکل در بستر چنین شرایط و فضای سیاسی – اقتصادی، در اثر عدم اعتقاد و باورِ عملی حامیان کارگران و زحمتکشان به امر انقلاب، و علاوه بر اینها در فضایی مملو از ترس و خوف امپریالیستی سر در آورد و عملاً نشان داد که میتوان در برابرِ دشمنِ سراپا مسلح ایستاد؛ در همانحال نشان داد، نمیشود از یکسو ادعای پیشاهنگی مبارزه را در سر داشت و از سویدیگر از مقابلۀ مستقیم با ارگانهای بقای امپریالیستی نافرمانی کرد؛ نشان داد، نمیشود به فرهنگِ ندانمکاریها خاتمه داد، مگر آنکه راهِ مبارزۀ جدی را در پیش گرفت. بهطورقطع سیاهکل نقطۀ پایانی بر سیاستِ تسلیمطلبی و بیعملی حاکم بر جنبش کمونیستی – روشنفکری، و بهموازات آنها آغازی در راهگشایی عملی و طلایهدار جنبشهای اعتراضی کارگری و تودهای بُود.
شوربختانه حدوداً چهار دههایست که «چپ» فعلی، در خلافِ روال وظایفِ مکتوب شدهاش در پیش است و کمترین نقش عملیای در تغییر و تحولات درون جامعه ندارد. پس تفاوت بس عظیمی بین درک از جایگاهِ فعالیتی و نقش پیشاهنگِ کمونیستی توسط سازمانِ آنزمان، با مدعیان امروزی است؛ اگر رزمندگان سیاهکل و مبارزینِ اواخر دهۀ چهل، بالاآمدن و پیشرفت جنبشهای اعتراضی را در حضورِ عملی و در پیشقراولی کمونیستها و نیروهای انقلابی میدیدند، ولی «چپ» و مبارزین دُوران نظام جمهوری اسلامی، رمز و پیشرفت انقلاب را در بیحضوری، در «مقابلۀ» دُورادور و بویژه در برآمدن سازمان و حزب موازی با “خود” میبینند. بر اساس چنین منش و نگرشی میشود گفت، که ناهمسانیِ فعالیتی عجیب و قریبی در افکار «چپ» و آنهم با هر کمیت و تعدادی نهادینه شده است، و مهمتر اینکه هیچکس حاضر به قبول مسئولیت و اعلان آن در سطح عمومی نیست؛ هیچ فرد و جمعی حاضر به بیانِ حقایق در ناآماده بُودنِ خودی در انجامِ کار جدی و ثمربخش نیست. طرز فکر و طریقهای که نه تنها در مغایرت با افکارِ رزمندگان راهِ رهائی و سیاهکل، بساکه در تضادِ عمیق با آرمانِ کمونیستی قرار دارد.
اضافهتر اینکه در متون مارکسیست – لنینیستی آمده است انقلاب، عنصر و نیروی وابسته بهخود را میطلبد؛ آمده است که همگانیتر شدن افکار کمونیستی با ارتباط و در هدایتِ مبارزات کارگری و تودهای مممکنپذیر است. به این سبب که طبقۀ بالا سازمان، عناصر و نیروهای عمل خود را در برابر طبقۀ پائین سازمان داده است و بنابراین هر فرد و دستۀ حامی مردم هم، ملزم به حضورِ و نیز ملزم به برپا کردن سازمانِ متناسب با قاعدهبندیهای حاکم بر جامعه است. محرز است که لنگر انداختن و یا با پهلو گرفتنِ سیاسی نمیشود، کشتیِ بالائیها را غرق و سیاستهای نظامِ حاکم در ایران را پس زد؛ همچنین محرز استکه کنارهنشینی [طولانی] جوابگو نیست و دشمن را غرهتر و بیپرواتر خواهد کرد. نظام جمهوری اسلامی بر خلافِ ارزیابیهای دهها سازمان و تجمع سیاسیِ [آنزمان] مبنی بر “نااستواری” و “بیثباتی”اش، نزدیک به نیمقرن پا بر جا مانده است، بهاینعلت که میدان کاملاً خالی از نمایندگان سیاسی مردم شده است. پناه بُردن بعضاً مردم [آنهم] در دُورههای معینی به سیاستهای اصلاحطلبی، اعتدال و نظایر اینها، نمایانگر آن استکه جامعه فاقد تکیهگاهِ سیاسیِ حقیقی و وابسته به جنبشهای کارگری و تودهای است. عدم جلو رفتنِ اعتراضات مردمی و بخصوص تعرض ارگانهای رنگوارنگ سرکوب، ربط مستقیمی به اینموضوع [یعنی به نبُود سازمانِ کمونیستی در درون] دارد. مخالفتی نیست که چنین وضعیتِ طولانی و ناهنجاری باعث شده است تا نظامِ جمهوری اسلامی خود را در موقعیتِ بسیار بالاتری قرار دهد. نیز دُرست است که سیاست «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» [دُوران نظام شاهنشاهی] از صحن جامعه و از درونِ خانهها رخت بر بست، امّا جو خفقانآور و نظامیِ بهمراتب گُستردهتری در درون جامعه، بر شانهها و در خانههای مردم سنگینی میکند. بیشک تغییر چنین وضعی، یعنی شکستن فضای نظامیِ جامعه به عهدۀ سازمانِ از نوع رزمندگان سیاهکل است. بهراستی جامعه تشنۀ کمونیستهای آن زمانه است؛ کمونیستهایی که برخلافِ واماندگان سیاسی، ناممکنها را ممکن و با بُرش مبارزاتیشان به امکانات افزودند و راه را برای نابودی نظام هموار کردند. اینروزها کمتر عنصر و یا تجمعی را میتوان سراغ داشت که منکرِ اثرگذاری سیاهکل در درون جامعه بُود. همه و علیرغم بعضاً مخالفتهای آغازین، فهمیدهاند نظام جمهوری اسلامی بسیار هار و خشن است؛ فهمیدهاند زبان و منطقاش، گزنده و سرکوبِ عنان گُسیخته است؛ فهمیدهاند که هرگونه مخالفتی در ایران، برابر با دستگیری، شکنجه و اعدام است؛ تعرض مسلحانه به خلق کُرد، ترکمنصحرا و بهخاک و خون کشاندن کارگران بیکار، طرح مالک و مستاجر برای بدام انداختن کمونیستها، مبارزین و مخالفین، کُشتار بیرحمانه در درون زندانها، اسیدپاشی به سر و صورت زنان و دختران و هزاران مورد دیگر، ماحصلِ سیاستهای گُستاخانۀ سران حکومت به مردم است. شکی نیست که حاکمان ایران فاقد پایهایترین استانداردهای انسانیاند؛ دیده شده استکه کمترین باوری به حقوق سازندگان اصلی جامعه ندارند. تنها زبانشان گلوله و تعرض بیرحمانه به خواستههای اولیه میلیون انسان دردمند و قربانیان نظام امپریالیستی است؛ همچنین دیده شده است که چگونه سران حکومت در مواجه با هر اعتراض و اعتصاب کارگری و تودهای، اراذل و اوباشان خود را به جان آنها میاندازند و مرتکب آنچنان جنایاتی میشوند که توضیح همه جانبۀ آنها، محال است. منظور از اینکه جامعه نیازمند عناصر و نیروهای عمل در برابر نیروهای عمل ضد انقلاب است؛ منظور از اینکه با عنصر و یا با نیروی گریز از مبارزه نمیشود تودهها را از آزارِ امپریالیستی نجات داد؛ منظور از اینکه، گفتهها و سر و صداهای سیاسی و آنهم در محیط غیرخودی، غیر کارساز [و فاقد شنوائی] است.
خلاصه عمرِ نظام جمهوری اسلامی نزدیک به چهار دهه و نیم رسیده است و بنابه گفتهها و ارزیابیهای سیاسی پیشین، قرار نبُود تابهحال سران حکومت در سر کار بمانند؛ قرار نبُود دمکراسیِ مدنظر تودهها که در سالهای پایانی عمر نظام پهلوی، بر فضای جامعه طنینانداز شد، به دیکتاتوریِ بیش از پیش و به سرکوب وحشیانهتر منتهی شود؛ قرار بر این نبُود کمونیستها، مبارزین و مخالفین، کارگران و زحمتکشان در محیطِ مختص به مناسبات نظامِ قبلی، سر از زندانها در آورند و تودهها مورد تعرض قرار گیرند. ولی آنچه در جامعۀ ایران مشاهده – شده و – میشود، آن استکه دمکراسیِ ادعایی طبقۀ سرمایهداری تنگتر، بگیر و بندها بیشتر و سرکوب در ابعادِ بیسابقهتری گریبان میلیونها انسان دردمند را گرفته است. پس با وارنگی مکانی و فعالیتی نمیشود، حرف از به سر انجام رساندن انقلاب کارگری و تودهای و نیز حرف از انجام وظایفِ کمونیستی زد. حمایت، وفاداری به راه و خواستههای تودههای ستمدیدۀ سالهای ۵۶ و ۵۷، تنها در انتخابِ سیاست حضور و بدنبال وابسته به مقابلۀ رودررو با ارگانهای سرکوب است؛ انتخابی که قبلترها، یعنی کمونیستهای اواخر دهۀ چهل پیشۀ خود ساختند و از اینطریق بُود که توانستند اعتماد تودهها را بهخود جلب کنند و به ارزشِ آرمانِ کمونیستی بیافزایند.
۶ فوریه ۲۰۲۲
۱۷ بهمن ۱۴۰۰
Comments
در وصف دو روز [سیاهکلِ ۴۹ و قیامِ ۵۷]<br>شباهنگ راد — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>