خاورمیانه: «این جنگ ها، شتاب دهنده فاشیسم درونی ما هستند» / پتر هارلینگ – ترجمه شروین احمدی
۷ اکتبر ۲۰۲۳ علاوه بر پیامدهای آن برای غزه، تحولی برای کل خاورمیانه بود که عوارض آن را در لبنان و سوریه دیدیم. اما در حالی که گفتمان ژئوپلیتیک در باره آنها فراوان است، پیتر هارلینگ، بنیانگذار تارنمای Synaps، تاثیر این رویدادها را بر زندگی انسان ها تحلیل می کند
نویسنده Peter HARLING برگردان شروين احمدی
اوریان ۲۱ – پانزده روز پس از آتشبس شکننده بین اسرائیل و حزبالله، چگونه این جنگ را به قول خودتان «جنگی که مثل دیگر جنگهای نیست» میخوانید ؟ چگونه این جنگ قوانین بازی را در لبنان تغییر می دهد؟
پیتر هارلینگ – متأسفانه من چندین جنگ را در منطقه تجربه کرده ام و این یکی به نظرم متفاوت بود، اولاً به دلیل عدم تعادل فوق العاده نیروها. از یک سو، حزب الله پرتاب موشک و حملات پهپادی علیه اسرائیل انجام داده که نتایج آن تقریباً همیشه ناچیز بوده است. از سوی دیگر، اسرائیل از قدرت بیتناسبی سود می برد: با هر حمله، کل ساختمان به ویرانه تبدیل می شد و گاه ساکنان به دام افتاده در همان محل دفن می شدند. اسرائیل به طور مشخص از انبوهی از « bunker busters »(بمب سنگرشن) استفاده کرده است، سلاحهای وحشتناکی که معمولا علیه مجتمعهای نظامی زیرزمینی و مستحکم استفاده میشود. در نزدیکی خانه من، سه تا از این بمب های یک تنی برای کوبیدن یک ساختمان مسکونی معمولی، در نیمه های شب و بدون اخطار، به امید ترور یک مقام حزب الله استفاده شد.
حریم هوایی لبنان نیز توسط اسرائیل کاملا کنترل شد تا از طریق حضور تقریباً مستمر و سرسام آور پهپادهای نظارتی، اطلاعاتی برای آماده سازی حملات بعدی جمعآوری شود. پروازهای آنها از این رو بر ما عمیقا اثر میگذاشت که در بالای سر ما میچرخیدند و هیاهوی مداوم شان به خانه ها و ذهن ما نفوذ می کرد.
«جنگی که ظاهرا به نام ما و برای ما به راه افتاده»
البته، زندگی «زیر بمب»، بین دو بمباران، تجربه نسبتاً پیش و پا افتادهای از زمان جنگ جهانی دوم است. اما این درگیری فرافناوریها که اخیراً شاهد آن هستیم، بیش از هر چیز تداعی کننده دنیایی ویرانشهری(دیستوپیایی) است، که در آن کسی، در جایی، این قدرت را دارد که با کلیک کردن بر صفحه رایانه، به سادگی ساختمانهای مسکونی را یکی پس از دیگری فرو ریزاند. بسیاری از مردم لبنان درماندگی و آسیبپذیریای را تجربه کردند، که همانند احساس سردرگمی و برهنگی در برابر چنین نیروی مطلقهای بود. این یکی از جنبه های دشوار این جنگ است که به سختی می توان آنرا به دیگران انتقال داد.
یکی دیگر از عناصر ضروری، که من نیز تلاش می کنم آن را برای اطرافیانم در خارج از کشور قابل درک کنم، این است که بحث بر سر «یک درگیری دیگر» در منطقه ای نیست که بسیاری از آنها را تجربه کرده است. به عنوان مثال، از منظر فرانسه، میتوان تصور کرد که این جنگ میان اسرائیل و حزب الله حول مسائلی درگرفته که واقعاً به ما[فرانسویها] مربوط نمی شود، به طور خلاصه جنگی دور از ما و مبهم و ناروشن… اما اسرائیل با سلاح های ما می جنگد. اسرائیل اغلب از حمایت رسانهای، سیاسی و دیپلماتیک ما بهره میبرد، در نبردی که لشکری از واژگان مانند جنگ علیه تروریسم، دفاع از اردوگاه غربی در برابر بربریت و حتی مأموریت تمدنسازی به آن مشروعیت میبخشد. خلاصه این جنگ، ظاهراً به نام ما و برای ما انجام می شود.
با این حال، برای آنهائی که جزئیات خبرها را دنبال میکنند یا از آن رنج میبرند، این یک جنگ جنایاتکارانه است که در آن روزنامهنگاران و کادر پزشکی هدف قرار میگیرند، از مساجد و کلیساها هتک حرمت میشود، قبرستانها ویران میشوند، و هزاران رفتار خشونتآمیز بیمعنی و غیرقابل توجیه دیگر انجام میگیرد. شکاف بین این تجربه شخصی، از یک سو، و روایت آبکی که بر رسانهها و اذهان در بیرون حاکم است، از سوی دیگر، برای بسیاری از ما در لبنان احساس رها و منزوی شدن را بوجود آورده است.
حتی بیشتر از این، ما فقط میتوانیم از اینجا نظاره کنیم که چگونه دولتهای غربی توسط اسرائیل رادیکال میشوند، تا حدی که قوانین بشردوستانه بینالمللی را زیرپا میگذارند، که یکی از بزرگترین و زیباترین دستاوردهای اروپا برای ثبات جهان بوده است. ما شاهد نوعی وادادگی و بازگشت آنچه طرد شده بود، هستیم: ما در واقع اسرائیل را تشویق میکنیم تا کاری را انجام دهد که خودمان هنوز جرات انجام آن را نداریم. این جنگ، مانند جنگ غزه، از آنرو عنصری افشاکننده داردکه شتابدهنده فاشیسمی است که در خود ما عمل میکند و اکنون تقریباً در همه جای قاره اروپا ریشه دوانده است. بنابراین، برخلاف آنچه تصور می کنیم، این درگیری فقط در خاورمیانه نیست که همه چیز را تغییر می دهد.
ما اسرائیل را تشویق می کنیم تا کاری را انجام دهد که هنوز جرات انجام آن را نداریم.
در خود لبنان، حزب الله مسلماً ضعیف شده است، اما پایگاه اجتماعیای تقریباً تزلزل ناپذیر را حفظ کرده است. تنها کافی بود که اعلام پیروزی کند تا پایگاهش نیز ابراز خوشحالی کند. این جریان همچنان از جایگاه خود در نظام سیاسیای دفاع میکند، که بخش جدایی ناپذیر از آن است، نظام سیاسی غرق در جماعتگرایی و فساد. علاوه بر این، جنگ انحطاط و عدم استحکام درونی حزب الله را آشکار کرد که قبل از درگیری وجود داشت: اسرائیل توانست به طور گسترده در جنبش نفوذ کند، زیرا حزب الله استحکام داخلی خود را از دست داده بود. تکبر و تعصب موجب تضعیف قدرت تحلیلی او شده بود. منافع پیش و پا افتاده برآن حاکم شده بود: برای مثال، حزب الله برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی کشور کم کاری کرد و برعکس از آن سود برد. این جریان همچنین نسبت به قاچاق مواد مخدر که گریبانگیر محله های خودش نیز شده بود، واکنشی نشان نداد. آینده حزب الله به توانایی آن در ترسیم یک ارزیابی شفاف از اشتباهات خود بستگی دارد، کاری که باید به جای فریاد زدن در مورد وجود توطئه علیه آن یا اعلام پیروزی انجام دهد. حدود پانزده سال است که این جریان به طور تکراری فقط اینکار را انجام داده است.
اوریان ۲۱ –پس از ۵۲ سال دیکتاتوری وحشیانه، رژیم سوریه به تازگی فروپاشیده است. شما شکنندگی آن را بسیار خوب توصیف کرده بودید. در مقابل، شبکه Synaps شما به طور گسترده ظرفیت مردم سوریه برای رویارویی با چالش های پس از اسد را برجسته کرده است. چگونه می توانیم به بهترین شکل از آنها حمایت کنیم ؟
پیتر هارلینگ – هر گونه انتقالی از این نوع، فوق العاده پیچیده و مخاطره آمیز است. در غرب، سقوط یک رژیم عربی برای رسانه ها و بخشی از مردم، منادی بدترین اتفاقات است. اما این از آنروست که فراموش کردهایم که انقلاب های خودمان تا چه اندازه همراه با رنج، عدم قطعیت و گرایش های قهقرایی موقتی بودهاند. این برخورد نادیده میگیرد که اوضاع در سوریه چقدر ناامید کننده بود و هر چه رژیم بیشتر تاکید میکرد که در حال «برنده شدن» است، بیشتر و بیشتر بر ناامیدی افزوده میشد. همچنین این به معنای درک نادرست از آن است که بالاخره بعد از سالها تبعید، بتوانید به خانه، به شهر، محله، و جامعه خود بازگردید. همچنین در کشورهای غرب تسلیم یک طرف با نگاهی از بالا روبرو میشود: گوئی هر تغییری به سوی بهتر شدن در برخی کشورها، در فرهنگهای خاص فقط یک توهم میتواند باشد.
به جای زیادهروی که در این گونه کلیشه های پیش و پا افتاده ، می توانیم با مردم همدردی کنیم و کمک های خود را به آنها ارائه دهیم. در حال حاضر، سوریه توسط اسرائیل مورد حمله قرار گرفته و تلآویو میخواهد از فرصت استفاده کرده و به خاک این کشور دست درازی کند و آنچه از ظرفیت نظامی آن باقی مانده را نابود نماید. ترکیه نیز رویکرد مشابهی به نفع خود دارد. آمریکا هم هر وقت صلاح بداند این کشور را بمباران می کند. اروپا در حال حاضر عجله دارد تا در موردبازگشت همه پناهندگان به این کشور بی خون خیال پردازی کند و نگرانی خود را فقط در مورد جوامع مسیحی ابراز می کند، گویی هیچ اقلیت دیگری در خطر نیست و مردم در امنیت به سر میبرند. در حال حاضر، هر چقدر هم بگردیم فقط مشارکت های خارجی سازنده کمی وجود دارد.
امید است که همه چیز به سرعت تغییر کند، زیرا نیازها بسیار زیاد و فوری است. تمام زیرساخت ها نابود شده است. سلامتروان کار گستردهای میطلبد، زیرا این جامعه از جهنمی بیرون میآید که ما هر روز حلقههای جدیدی از آن را کشف میکنیم، که عمیقتر و تاریکتر از آنچه تصور میکردیم بوده است. کار در مورد حافظه تاریخی، عدالت در دوران انتقال و بازنگری نهادها، لزوم پروژه های همکاری مشترک را میطلبد. مبارزه با مواد مخدر که مصرف آن به دلیل جنگ و فروپاشی اقتصادی بومی شده ، اولویت دیگر است. کارها خیلی زیاد هستند! شما فقط باید انتخاب کنید… جامعه مدنی محلی بسیار خبره است و مهاجران سوری منابع قابل توجهی دارند. اما اگر بخواهیم به این انتقال بهترین فرصت را بدهیم، باید توجه داشته باشیم که سوریه به همه کمک های موجود نیاز خواهد داشت… حتی اگر فقط در مسئله بازگشت مهاجرین را در نظر بگیریم.
کنار رفتن به به نفع شخصیت های محلی
اوریان ۲۱ – Synaps کار تحلیلی جدیای را با در نظر گرفتن مسائل اجتماعی انجام داده که عموماً کمتر در تحقیقات به آنها پرداخته می شود. مسائل اجتماعیای که در مرکز آن جامعه مدنی قرار دارد. جنگ وحشیانه و از نظر فناوری پیشرفته علیه غزه که از ۱۴ ماه پیش ادامه دارد، منجر به تلفات وحشتناک غیرنظامیان و جابجایی جمعیت شده است. آیا مردم غیرنظامی این منطقه، محکوم به فراموش شدن از سوی جهان هستند ؟
پیتر هارلینگ – من Synaps را ایجاد کردم تا از موضوعاتی فاصله بگیرم که فضای بحث ها را در انحصار خود درآوردهاند مانند روابط بینالملل، توازن قدرت بین دولتها، جنگها و همه آنچه ما آن را «ژئوپلیتیک» مینامیم. خیزشهای مردمی سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ نقطه عطفی برای من در این زمینه بود: در آن زمان فهمیدم که دیگر نمیتوانیم جوامع منطقه را نادیده بگیریم. این امری بدیهی برای من بود، به خصوص که این جوامع برای من ناشناخته نبودند: من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک زندگی اجتماعی بسیار معمولی در عراق داشته باشم، جایی که بخشی از مطالعاتم را انجام دادم، و همچنین در لبنان، سوریه، مصر و عربستان سعودی. پس از قیام ها، برای من ضروری به نظر می رسید که خارجی هائی مانند من، که اغلب در شبکه های تلویزیونی ظاهر می شوند تا در مورد رویدادهای جاری در منطقه اظهار نظر کنند، به نفع شخصیت های محلیای کنار روند که قادرند مسائل خودشان را تحلیل کنند. Synaps به من اجازه داد تا در این فرآیند نقش بازی کنم، با آموزش محققان جوانی که روی سوالاتی که در درجه اول به آنها مربوط می شود کار کنند.
این جهتگیری به سمت تخصص عمیق در مقیاس وسیعی در حال انجام است. بسیاری از صداهای علمی محلی اکنون در رسانه ها و شبکه های اجتماعی وزن بیشتری یافتهاند. شرکت در کنفرانسی که سخنرانان آن عمدتاً اهل منطقه نیستند، نادر شده است. از سوی دیگر، موضوعات مورد بحث متأسفانه بسیار کمتر از مصاحبه شوندگان و اعضای میزگرد تغییر کرده است. این منطقه هنوز در چارچوب اصلی خشونت درک می شود: جنگ ها، قتل عام ها، پناهندگان، رادیکالیزاسیون، سرکوب، بحران ها، بلایا و غیره. این دیدگاه تمایل به غیرانسانی کردن جمعیت های محلی دارد که به توده های متحرک، قربانیان جانبی یا تهدیدات احتمالی، خواه به دلیل تروریسم یا مهاجرت کاهش می یابد.
اما اگرچه جنبه مثبت تری در تحلیل خاورمیانه معاصر میتوان یافت اما گفتمان مسلط متاثر از یک دیدگاه اقتصادی است که روشی تقلیل دهنده دارد: جذابیت یا کشش مراکشی، نوآوری اسرائیلی یا اماراتی، سرمایه گذاری های قطری، «فرعونیسم» سعودی و غیره. بدینترتیب برای غرب دو فضای متناقض فکری در مورد منطقه پدیدار شدهاند. از یک سو، جایی است که ما در آن تجارت می کنیم و به نقشه جهانی مبادلات جهانی شده ما تعلق دارد. از سوی دیگر، جایی است که بمبهایمان و در عین حال کمکهای بشردوستانه را به آن ارسال میکنیم و فرستاده دیپلماتیک ویژه مان را به آن میفرستیم.این چنین است که مناطق وسیعی به طور فزایندهای در نقشههای ذهنی ما محو میشود.
اما خاورمیانه سومی نیز وجود دارد که تقریباً به طور کامل نامرئی است : زندگی روزمره آدمهائی که در همسایگی ما در آن سوی دریای مدیترانه بسر میبرند، یعنی نیم میلیارد انسانی که در میان آنها، افراد زیادی هستند که به هیچ وجه در کلیشه های ما نمی گنجند و ما می توانیم از آنها چیزهای زیادی بیاموزیم: کشاورزانی که خود را با تغییرات آب و هوایی وفق می دهند، زنان محافظه کار کارآفرین، شبکه های متراکم و در عین حال غیررسمی همبستگی، یک بشردوستی سنتی بسیار فعال، تولیدات غنی فرهنگی به ویژه در هنرهای تجسمی، مهاجران وسیعی که در پروژه های زیرساختی محلی بسیج می شوند و غیره.
این جوامع که طبیعتاً به اندازه جوامع ما غنی و پیچیده هستند، با بسیاری از مشکلاتی درگیرندکه ما نیز دچار آنهائیم از جمله و در درجه اول کوتهفکری نخبگان سیاسی، درندگی ثروتمندان و از بین رفتن تدریجی خدمات عمومی. عدم شناخت ما از یکدیگر، ما را از پایه از تجربیات مشترکی محروم می کند که میتوانیم بر اساس آن روابط کمتر محتاطانه و بیشتر انسانی ایجاد کنیم و از همه کینهها و تمام بدگمانیهائي که محتوای روابط امروزی ما را تشکیل می دهند، رها شویم. اوریان ۲۱ نیز یکی از فضاهای نادری است که می توان به واسطه آن این درک متقابل را عمیق تر کرد.
«دیپلماسی متاثر از رویدادها»
اوریان ۲۱ –شما دیدگاهی تند و سرخورده نسبت به دیپلماسی فرانسه و به طور گسترده تر دیپلماسی در وضعیت کنونی دارید. چه انقلابی باید صورت گیرد تا یک دیپلماسی بر اساس اصول دوباره مسلط شود ؟
پیتر هارلینگ – این بیشتر یک نگاه صریح و دوستانه است. دیپلماسی میراث زیبایی است که باید آن را گرامی داشت، اما به همین دلیل است که باید بازسازی شود. در حال حاضر، سفارتخانه ها بر رویه های منسوخ شده تمرکز می کنند. دیپلماتها زمان زیادی را در دفتر، با دیپلماتهای دیگر، یا با شخصیتهایی میگذرانند که باصطلاح «منابع»شان هستند، اما انصافاً چیز زیادی برای فراگیری از آنها وجود ندارد. کار دیپلماتها همچنان بر سرمایه ها و مسائل متعارف متمرکز است: ژئوپلیتیک در کشورهای بحران زده، همکاری اقتصادی در کشورهای در حال صلح.
طی سالها، نظام دیپلماتیک مهارتهای بسیار کمی را در بسیاری از زمینهها توسعه داده است. به عنوان مثال، سفارتخانه ها مدیریت ضعیفی در داخل در مورد اطلاعات دارند. کارمندان آنها مجبورند دائما چرخ را دوباره اختراع کنند. بسته شدن آنها در موقعیتهای بیثباتی، ظرفیت تحلیل و عمل شان را کاهش میدهد. آنها بصورتی نسنجیده و با اعلامیه های توخالی و حتی مطالبی بی محتواتر در شبکه های اجتماعی حضور پیدا می کنند. آنها انواع پروژه های عمرانی را تأمین مالی می کنند که بسیاری از آنها پس از افتتاح از بین می روند، گویی فقط مسئله اعلام پیشرفت بدون نیاز به درس گرفتن از شکست هایی است که هرروز بر تعداد آنها آفزوده میشود. سفارتخانهها در موضوعات اساسی دنیای امروز تقریباً غایب هستند: آنها فقط کلیات را در مورد تغییرات آب و هوا، دیجیتالی شدن، تحرک انسانها، نابرابریهای اقتصادی و حتی قوانین بینالمللی بشردوستانه تکرار میکنند بدون آنکه بیشتر تخصص خود را در این زمینههای کلیدی عمیقتر کنند.
در نهایت، دیپلماسی ما دیپلماسی رویدادها، پروژه های بدون آینده، قرارداد بین شرکت ها، اتخاذ موضع ظاهری یا حتی حرکتهای ناگهانی سیاسی است. نظارت و استراتژی در آن وزنی ندارد و کار کمی برای تعیین منافع بلندمدت فرانسه انجام میگیرد. اما دیپلماتها افراد باهوشی هستند، خوب آموزش دیدهاند و دستمزد خوبی هم میگیرند: این به عهده آنهاست که حرفه خود را مجددا بیافرینند. این به عهده آنهاست که درک نمایند که سرمایه ای چشمگیر در اختیارشان است، حتی اگر بودجه آنها هر سال کاهش مییابد. مبارزه برای استفاده عاقلانه از این ابزار به عهده آنهاست. برای مثال، من دیگر با دیپلماتها صحبت نمیکنم، صرفاً به این دلیل که روابط به حدی ضعیف شده که دیگر معنایی ندارد: تبادل نظر میان ما در بهترین حالت به سیاستی منجر می شود که من دیگر قادر به درک معنای آن نیستم، و این بدون هر گونه منفعنی برای فرانسه. این وضعیت من را ناراحت می کند، همانطور که احتمالا خود دیپلمات ها را نیز ناراحت میکند.
البته بیشتر حوزههایی که من با آنها در ارتباط هستم در بحران هستند. دیپلماسی نیز از این قاعده مستثنی نیست، به جز اینکه شاید در برابر تغییر، به دلایل موقعیت ویژهاش، بیشتر مقاومت میکند. رسانه ها نیز به نوبه خود، در تلاش دائمی برای اختراع مجدد همه چیز، چه در جهت بهتر و یا بدتر هستند. دنیای علم شروع به باز کردن درهای خود برای عموم مردم کرده است، تا آنها بتوانند نقش اجتماعی خود را در نظر بگیرند و از روابط رودررو با دولت دور شوند. اقتصاد کمک های توسعهای نیز در جهتی مثبت تحول نمییابد، اما لااقل از هیچ بهتر است.
Synaps نیز باید دائماً خودانتقادگر باشد. من نیز به طور رسمی توسط همکارانم ارزیابی میشوم که به اشتباهات و محدودیتهایم اشاره میکنند، و این به من بستگی دارد که راههایی برای غلبه بر آنها پیدا کنم. در حرفههای روشنفکرانهمان، خوب است به یاد داشته باشیم که این مشاغل را نه به خاطر موقعیت و «امتیازی» که اعطا میکنند، بلکه به خاطر مسئولیتی که بر عهده ما است، برای بازاندیشی درباره جهان و نقش خویش در آن، انتخاب کردهایم. اگر احترامی برای کار ما وجود دارد، تنها بر اساس تلاش ما برای شناسائی مشکلات، طراحی و پیشنهاد راه حل ها است . کاری که برای انجام آن باید بطور دائمی خودمان را زیر سوال ببریم.
Comments
خاورمیانه: «این جنگ ها، شتاب دهنده فاشیسم درونی ما هستند» / پتر هارلینگ – ترجمه شروین احمدی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>