تونی بلر
شنیده ها ناشی از آن است که تونی بلر، نخستوزیر اسبق بریتانیا، قرار است در طرح باند ترامپ – نتانیاهو نقش مهمی برای اداره غزه ایفا کند. به این بهانه توصیه میکنیم ، برای شناخت بهتر از وی چند مطلب زیر از آرشیو روشنگری را بخوانید

برای اين مرد يک کار پيدا کنيد!
زهره سحر خيز
بعد از اينکه يک نظر سنجی در روزنامه گاردين نشان داد 46 درصد رای دهنده گان بريتانيايی معتقدند تونی بلر بايد در پايان سال2004 با کارش خداحافظی کند، ديويد کاکس که در نيواستيسمن مينويسد به دست و پا افتاد برای دوره بعد از نخست وزيری تونی بلر کاری پيدا کند. طبيعتا او اين کاررا با يک معرفی نامه برای اداره کاريابی شروع کرده است که خواندنی است :
سن: 50 سال. سلامت: بيماری مرموز و تحليل برنده . کارنامه شغل قبلی: در آغازنويد بخش بود، ولی بعد نوميد کننده. دليل ترک شغل قبلی: از دست دادن اعتماد همکاران، يا ، شايد، خراب کرد. کاراکتر: جاه طلب و سخت کوش ، ولی ظاهرا غير قابل اعتماد. تجربه : عمدتا، سياست. معرف: پ.مند لسون، ج. بوش
اين معرفی نامه جالبی برای کاريابی نيست، اما مشکل فقط اين نيست. آقای کاکس ميگويد تصميم برای کاريابی بخش ساده کار است، مشکل اين است که اوبرای کاريابی به کجا بايد روی بياورد؟ در ” بريتانيای جوان” آقای بلر هيچ محيط کاری نيست که به آدم بالای پنجاه سال بگويد خوش آمديد. يک نفر ازهرسه نفر بالای پنجاه سال در انگلستان نميتواند کار تمام وقت پيدا کند. بسياری از 50 ساله ها ناگهان کشف ميکنند که دارند زير فشار کار له ميشوند و شغل شان ديگر مثل سابق لذت بخش نيست. هيچ کس ديگر از کار آنها قدردانی نميکند که هيچ علنا به او ميگويند چندان شايستگی از خود نشان نميدهند، آنهم بعد از اينکه همه زندگی شان را برای کارشان فدا کرده اند ، بدتر از همه اينکه بهترين رفيق شان در اطاق پهلويی سعی ميکند شغل آنها را قاپ بزند.
اما آقای کاکس يک روزنه اميد برای آقای بلر باز ميکند: شايد وضع برای دولتمردان سابق فرق کند؟ پس يک جستجويی بکنيم. اما جان ميجر، مارگارت تاچر، ادوارد هيث چه کاری پيدا کردند؟ اصلا بيل کلينتون که ميشود گفت ماهرترين سياست مدار عصر خود بود چه سرنوشتی پيدا کرده است؟ او حالا کارش شده تبليغ برای افتتاح بازارچه ها يا حداکثر برای موفقيت همسرسمج خودش کف ميزند. اما شايد آنها يک استراتژی برای کاريابی نداشتند. همه ميدانند که بلر در فکر آتيه خودش هست. او ميتواند بشود پرزيدنت اروپا، نميتواند؟ وگرنه چرا اين قدر تلاش کرد انگليس را به اتحاد پولی اروپا بکشاند؟
اما متاسفانه اين شغلی است که هنوز وجود پيدا نکرده است. و در اجلاس قبل از کريسمس در بروکسل کار خراب تر شد و عواقب آن را تا قبل از 2005 نميتوان جبران کرد که معنای آن اين است که پرزيدنت را تا قبل از 2007 نميتوان منصوب کرد، و اگر آقای بلر ما تا آن موقع هم بتواند صبر کند، آيا اين شغل به او خواهد رسيد؟
مشکل اين نيست که انگليس وارد اتحاد پولی نشد. همه ميدانند که بلر دراين مورد تلاش اش را کرد. مشکل جنگ عراق هم نيست ، آنها ميتوانند او را برای آن هم ببخشند. مشکل اين است که رهبران اروپا يک پرزيدنت برای اروپا ميخواهند. بلر اول با بوش صحبت کرد و بعد به اروپا گفت چه تصميمی گرفته اند. جکی ديويس ، سردبير اروپا مگازين به آقای کاکس قول داد که رهبران اروپا هرگز اين رنجش را فراموش نخواهند کرد.
سرويس اجتماعی اتحاديه، يعنی کميسيون اروپا چطور؟ ولی در آنجا هم رهبران اروپا يک تکنوکرات ميخواهند نه يک هنرپيشه ماهر، جا برای نخست وزير سابق فنلاند رزرو شده است. آقای ديويس به کاکس گفت که خودش را درد سر ندهد، برای بلر در اروپا ديگر جايی نيست.
پس آقای کاکس در جستجوی کار برای آقای بلر به جهان بزرگ تر در خارج اروپا روی می آورد. سازمان ملل چطور است؟ مری رابينسون رئيس جمهور سابق ايرلند و عده ای ديگر از رهبران قبلی دولت ها، آنجا برای خودشان کاری دست و پا کردند. اما بعد از عراق و آن همه ماجرا؟! نه ، آن جا ديگر جای بلر نيست.
اما بانک جهانی چطور؟ ولی بانک جهانی بايد تحت رياست يک آمريکايی باشد. صندوق بين المللی پول چه؟ اين يکی ميتواند تحت رياست يک اروپايی باشد. اما بايد يک کسی باشد که حساب اش بهتر از بلر باشد
آقای کاکس به جستجو ادامه ميدهد. خيريه چطور؟ بلر مثل اينکه به آفريقا التفات داشت. کاکس اميدوار ميشود و ميرود سراغ جاستين فورسايت، مدير اکسفام. اما او ميگويد به شرط اينکه بلر بودجه اکسفام را دو برابر کند ما او را هم در نظر ميگيريم. بلر و اين ناپرهيزی ها؟!
کاکس ميرود سراغ بازار، بلر به سرمايه داران خيلی خدمت کرد، حالا وقت آن نرسيده که عوض اش را بدهند؟ چند سال قبل بريتيش پتروليوم برای کارمند بلر آنجی هانتر يک قصر 200000 پوندی پيدا کرد، نميتواند حالا همين کار را برای رئيس او بکند؟ کاکس ميرود به کمپانی و از آنها در اين مورد سوال ميکند، اما يک سخنگوی بريتيش پتروليوم به او به شيوه ديپلوماتيک ميگويد ” نخست وزير مطمئنا برای سر ما خيلی بزرگ است. “
انگلستان ايران نيست که رفسنجانی و خاندان ، مستقيم با شرکت ها وارد معامله شوند و آب هم از آب تکان نخورد. آقای کاکس هم ميگويد امروزه روز کمپانی های بزرگ ترجيح می دهند از نام نيک کسانی که رهبر سابق نباشند استفاده کنند. به خصوص بعد از آنکه شيوه مديريت لرد هوتن در ماجرای دکتر کلی رو شد.
آقای کاکس نااميد نمی شود ، اما از خود ميپرسد اصلا احتياج هست يک نخست وزير سابق يک شغل درست و حسابی داشته باشد؟ چرا نرود قرار داد ببندد و خاطرات خود را بنويسد. کاکس از کن فالت که يک زمانی از دست آموزان نخست وزير بود و حالا شده نويسنده موفق داستان های کارآگاهی ميپرسد.او جواب ميدهد من مطمئنم او ميتواند يک ميليون پوند برای اين کار بگيرد، شايد هم بيشتر. بد نيست، ها؟ بخصوص که به عنوان يک مگا استار نه از او انتظاری دارند و نه اصلا به او اجازه ميدهند خودش بنويسد. يک تيم بايگان و لغت پرداز و غيره در خدمت اوست.
اما اينجا هم مشکلی وجود دارد، اين قرارداد يک ميليونی فقط بابت کتاب نيست، حقوق مرتبط با آن را هم در برميگيرد. ناشر يک قرارداد با يک روزنامه می بندد که حداقل نيمی از آنچه را به تونی داده است از او بگيرد. متاسفانه آن نوع حق به جانبی و توجيه که رو ش تونی است پيش روزنامه ها خريدار ندارد. قرار داد بطور ويژه مشخص ميکند کثافات پشت پرده رو بيايد و در يک سينی مقابل خواننده گذاشته شود. پس در رابطه با انتشارات، تونی بايد بسياری از دوستان امروز خود را ببوسد و با آنها خداحافظی کند.
قرار داد از او يک چيز ديگر هم خواهد خواست: او حداقل يک سال از عمر خود را بايد طبق جدول تنظيم شده توسط ناشر زندگی کند تا کتاب مورد توجه عموم قرار گيرد. بهتر ين چيزی که ممکن است از تونی بخواهند اين است که در اين مدت روی يک مبل بنشيند و کپی های کتاب را برای هواداران خود امضا کند. ولی در آن صورت تونی بلر ديگر نخست وزير نيست: بديل ميشود به فروشنده ای که مشتاق در پی شکار مشتريانی است که پول پرداخت ميکنند، و به همين ترتيب هم با او رفتار خواهد شد. مامان ها با تحسين به بچه های شان نگاه خواهند کرد که با انگشتان نازک شان به صورت تونی سقلمه ميزنند تا ببينند آيا او تقلبی نيست.
کار بعد از انتشار کتاب به همين جا خاتمه پيدا نميکند، لابد بی بی سی ميخواهد او را دعوت کند که تحليلی از کتاب ارائه دهد، همان بی بی سی که بدترين دشمنان تونی در آن لانه کرده اند، آقای کاکس با کرستا نوريس مشاور يک شرکت انتشاراتی که مسوول قراردادهای شرکت با تلويزيون است، صحبت کرد و اين خانم به کاکس گفت بهتر است تونی خود را آماده کند که در صورت لزوم مقابل چشم تماشاچيان گريه کند تا از زير ضرب اين دشمنان در برود.
جستجوی آقای کاکس برای اينکه ببيند بعد از اينکه تونی بلر کتاب خاطرات اش را منتشر کرد چه بر سر او خواهد آمد کار را به جاهای باريک و غم انگيزی ميرساند که بهتر است خواننده فارسی زبان که به اندازه کافی غم و غصه دارد از سر آن بگذرد. کافی است بدانيم که آقای کاکس سرانجام به اين نتيجه ميرسد که وضع آن قدر خراب است که بهتر است بلر به همان سرنوشتی دچار شود که طی دوران نخست وزيری اش انبوه پنجاه و چند ساله ها را به آن دچار کرد: شری “همسرش” هر شب در گوش او همان چيزی هايی را بگويد که اين کارگران “فاقد ارزش های لازم” پنجاه و چند ساله هرشب از همسران خود ميشنوند و تا زير گلو از آن پر شده اند.
آن وقت آقای کاکس به تونی بلر نصيحت ميکند که دندانهايش را به هم بفشارد و مثل مرده ای که به چيزی چنگ انداخته به شغل کنونی اش – تا زمانی که آن را از دست نداده – بچسبد. چرا که هر چقدر هم وضع و روزش در اين روزها اسفناک به نظر بيايد، اوضاع در جهان سرد بعد از آن وخيم تر خواهد بود.
***************************
بمب های بلر
جان پيلجر
روشنگری: روزنامه اينديپندنت به کمک مصاحبه با همسايگان، همکاران، همشاگردی ها و سايرآشنايان سه تن ازبمب گذاران لندن، اطلاعاتی از آن ها منتشر کرده است. بر اساس اين اطلاعات هر سه آن ها جوانانی عادی با شغل خوب، در تحصيلات موفق، باشيوه لباس پوشيدن غربي، علاقمند به ورزش وحتی جزء تيم ورزشي، و با رفتاری محترمانه بودند.پدر يکی از دوسالگی به لندن آمده بود و مسن ترين شان حاضر نشده بود به قواعد محلی پاکستان برای ازدواج تن دردهد و با عشق ازدواج کرده و يک دختر هشت ماهه و فرزندی در راه داشت و مادر زنش فمينست است و به شدت با محدوديت های اسلامی برای زنان مخالف. گزارشگر در سوابق آن ها کمتر چيزی به دست آورده است که نشان از راه دهشتناک و جنايت باری داشته باشد که به فاجعه هفته گذشته لندن ختم شد. فقط يک نکته هست که يکی از همشاگردی های بمب گذار 18 ساله به آن اشاره می کند: اين نه مساله تبعيض و نه حتی مساله فلسطين بلکه… مساله عراق بود: ,او از آن چه بر سر مردم عراق آورده بودند به شدت رنج می برد, اما پيلجر نشان ميدهد در دو هفته ای که به فاجعه ختم شد تدارکاتی عظيم صورت گرفت و يک لشکر بسيج شد – از تونی بلر و براون و ولفوويتز گرفته تا باب گلدوف و بونو و مادونا – تا مردم انگلستان يک چيز را فراموش کنند: عراق! و حقيقت همراه با پيکر به خون آلوده بی گناهان به فاجعه بارترين وضعی خود را به نمايش گذاشت…
بمب های بلر
12 ژوئيه 2005
*واقعيت را تنها انکار نکردند، بلکه به قلب واقعيت دست زدند، به کمک يک لشکر گوش به فرمان: گلدوف، بونو، مادونا، مک کارتی و تعدادی ديگری که ,لايو 8, آن ها به تمامی آنتی تز 15 فوريه 2003 بود…
در کليه گزارشاتی که در رابطه با بمب گذاری هفته گذشته لندن داده شد، يک حقيقت بنيادی با دشواری تلاش می کرد خود را به نمايش بگذارد. اين حقيقت به آرامي، نجيبانه، و آهسته آهسته گفته می شد، تا مبادا به آن ها که جان باختند بی احترامی شده باشد و در خدمت بيان علت واقعی نباشد.
همانطورکه هيچ ترديدی درماهيت غيرانسانی و شريرانه کسانی که بمب گذاری کردند نيست، هيچکس هم نبايد ترديد کند که اين ها ,بمب های بلر, بودند، و نبايد به او اجازه داد با لفاظی های پرده پوشانه در باره ,شيوه زندگی ما, به روش بوش، از مسووليت اين گناه بگريزد. بمب گذاران حمله کردند، چون بلر و بوش به عراق حمله کردند، در حاليکه کميته مشترک اطلاعات Joint Intelligence Committee قبلا به آن ها هشدار داده بود:, تهديد تروريستی عليه انگلستان، در حدی که تاکنون سابقه نداشته با عمليات عليه عراق به اوج خود خواهد رسيد.,
در حقيقت اين از معدود اطلاعات هشدار های درست و قابل اعتمادی بود که دستگاه اطلاعاتی انگلستان در جريان تدارک حمله ارائه داد. کميته مجلس عوام حالا صحت اين هشدار را تاييد کرده است. اگر بلربه جای اين که برای فريب دادن ملت داستان تهديد عراق را ببافد، به اين هشدار گوش داده بود، لندنی هايی که روز پنجشنبه جان دادند و ده ها هزار عراقی بی گناه حالا زنده بودند.
سه هفته پيش يک گزارش سری فاش کرد که حمله انگليس – آمريکا کشور را به کانون مرکزی تهديد تروريستی تبديل کرده است. هيچيک از نهادهای اطلاعاتي، عراق پيش از جنگ را، عليرغم وجود يک رژيم خودکامه، چنين کانون آتش افروزی ارزيابی نمی کردند. برعکس در سال 2003، سيا گزارش داده بود عراق ,هيچ تروريستی برای تهديد همسايگانش صادر نمی کند, و صدام حسين , به طور آشتی ناپذير به القاعده خصومت می ورزد.,
حمله بلر و بوش همه ی اين ها را تغيير داد. با حمله به کشوری ضربه خورده و بی دفاع در قلب جهان اسلام و عرب، آن ها به يک ماجراجويی که بد عاقبتی اش قابل پيش بينی بود دست زدند. انکار اين واقعيت توسط کسانی که از اين تهاجم دفاع کردند، دشنام به خاطره همه کسانی است که در نتيجه اين جنگ جان خود را از دست داده اند. بی مسووليتی فوق العاده بلر وحشت روزمره را به درون بريتانيا آورده است و او شايسته اين نيست که نخست وزير باشد( جان هومفريس قبل از حمله با عبارتی مشابه اين سوال را در مورد تونی بلر مطرح کرده بود. در آن هنگام اين از موارد نادری بود که روزنامه نگاری به چالش با او برخاست) .
بيش از يک سال است که بلر انگليسی ها را تشويق می کند عراق را فراموش کنند و به راه خود ادامه دهند، و هفته گذشته به نظر می رسيد بخت با دستگاه دروغ بافی او يار است. انتخاب لندن برای المپيک 2012 اين توهم گذرا را بوجود آورد که عليرغم اوضاع مغشوش در کشور دوردست، همه چيز روبراه است. بعلاوه گردهمايی جی 8 و کارزار ,فقر را ريشه کن کنيم, و سيرک ستارگان نقش يک سرپوش موقت را بازی کرد برای بزرگ ترين رسوايی عصرمدرن، يعنی تهاجم غير قانونی ومبتنی بر دروغ. عملی که بر اساس قوانين بين المللی تصويب شده در نورمبرگ ,عظيم ترين جنايت جنگی , به شمار می آيد.
در عرض دو هفته گذشته، تفاوت بين پوشش خبری اجلاس جی 8 و مارش ها و کنسرت های ستارگان همراه آن، و پوشش خبری يک واقعه ,گلوبال, ديگر چشم گير بود. تريبونال جهانی عراق در استانبول به هيچ وجه در رسانه ها بازتاب نيافت، با وجود اين اسنادی که اين تريبونال عرضه کرد و بيش از تمامی اسناد تاکنونی محکوم کننده است، مانند يک شبح خاموش نمايش گلدوف را تعقيب می کرد.
تريبونال يک محاکمه جدی و عمومی در سطح بين المللی در مورد تجاوز و اشغال است، از آن نوع که دولت ها جرات برگزاری آن را ندارند. شهادت های عينی و کارشناسانه تريبونال به گفته آرونداتی روي، يکی از اعضای ژوری آن ,نشان داد حتی کسانی مثل ما که تلاش کرده اند از نزديک جنگ را تعقيب کنند، از ابعاد جنايت لجام گسيخته ای که بر عراق حاکم شده آگاهی نداشته ايم.” تکان دهنده ترين آن ها، شهادت طاهر جميل، يکی از بهترين گزارشگران جاسازی نشده فعال در عراق بود.
جميل شرح داد چگونه وقتی آمريکا به فلوجه حمله کرد و شهر را تحت تسخير خود گرفت، تاکتيک مجازات جمعی را به اجرا در آورد، ملوانان آمريکايی به کارکنان بيمارستان حمله بردند، از بستری کردن زخمی ها جلوگيری کردند، تفنگداران در و ديوار و پنجره های بيمارستان را زير آتش خود گرفتند، از ورود دارو و خون برای اقدامات فوری جلوگيری کردند، کودکان و کهنسالان را در کمال خونسردی جلوی چشم افراد خانواده به ضرب گلوله کشتند.
فقط يک لحظه تصور کنيد همين وضعيت هراسناک را درمورد بيمارستان های لندن که قربانيان بمب گذاری روز پنج شنبه را می پذيرفتند، اعمال کنند. غير قابل تصور است؟ بسيار خوب، اين کاری است که دارند می کنند، به نام ما. و اين که بی بی سی اخبار فلوجه و ساير جنايات را گزارش نمی دهد تاثيری در واقعيت ندارد. آيا بالاخره زمان آن نرسيده که وقتی بلر يکی از آن ,کنفرانس های مطبوعاتی, ساختگی خود را بر پا می کند و به او اجازه داده می شود در برابر دوربين ها داستان سرايی کند,ارزش های ما بر ارزش های آن غلبه خواهد کرد, ، يک نفر اين قياس را در مقابل او بگذارد.
سکوت ژورناليسم نيست. در فلوجه آن ها ,ارزش ها ی ما, را خوب شناخته اند. وقتی اين دو مرد – بوش و بلر – که مسووليت حمام خون در عراق را بر عهده دارند کنار هم در گلنيگل ايستاده بودند، چرا به رابطه بين جنگ دروغين آن ها با بمب گذاری لندن اشاره نشد. بالاخره چه وقت يک نفر از طبقه سياسی می خواهد برخيزد و بگويد , بخشودگی قروض , که او مدعی آن است در بهترين حالت کمتر از پولی است که اين دولت در عرض يک هفته خرج اعمال خشونت در عراق می کند، عراقی که خشونت آمريکايی ها و انگليسی ها باعث شده است فقر کودکان و سوء تغذيه در آن از زمان سقوط صدام تاکنون دوبرابر شود[ يونيسف].
حقيقت اين است که بخشش قروض که جی 8 پيشنهاد آن را داده است، هلاکت بار است. شروط بيرحمانه ای که برای بخشش قروض در کشورهای اسير تعيين شده به شدت امتيازات ناچيزی را که داده شده خنثی کرده و بر آن ها بار می نهد. بازگويی اين حقيقت در يک هفته برگزاری جی 8 به يک تابو تبديل شده بود، چون هدف نه ,ريشه کن کردن فقر, بلکه خاموش کردن و خنثی کردن صدای حقيقت و اعتراضاتی بود که هم زمان با جی 8 بر پا شده بود. تصاوير سانتی مانتال روی پرده های عظيم پشت سر ستارگان پاپ در هايد پارک, پزشکان عراقی را که خون از سرشان جاری است و با سلاح های بوش به زمين افتاد ه اند نشان نمی داد. اين باب گلدوف بود که روی صفحات اول نشريات، صورت خندان خود را روی شانه های بلرخندان، اين جنايتکار جنگي، و در کنار دلقک های مامور و ورشکسته ی او به نمايش می گذاشت. اين بونو بود که با آن هيبت سياه مناسب قصه ها و به صورت قهرمان به نمايش گذاشته ميشد ، همان بونو که آدم هايی مثل جفری ساکس را به عنوان ناجی فقرا می ستايد و «جنگ با ترور» جرج بوش را بزرگ ترين دستاورد نسل خود ميداند. و تصوير ولفو ويتز بود که شادمانه می درخشيد و قول می داد فقر را ريشه کن کند. ولفو ويتز همان مردی است که قبل از اين که کنترل بانک جهانی به او سپرده شود، مدافع رژيم سوهارتو قاتل توده ای بود، ولفوويتزی که يکی از معماران کودتای ,نئو کان , بو ش ، از بر پاکنندگان جشن خون در عراق و طراح ,جنگ بی پايان, است.
برای سياستمداران، ستارگان سينما، رهبران کليسا و نجبايی که حرف های بلر و براون مبنی بر اعلام مارش اخلاقی عليه فقر را باور کردند، عراق مساله ای آزار دهنده بود. قتل بيش از 100000 عراقی – عمدتا توسط بمب ها و آتشبار آمريکايی ها- از مباحث اصلی جارو شد. رقم مزبور از طريق يک آمار گيری مقايسه ای جامع توسط لانست اعلام شده است. کسانی که در نتيجه ی وضعيت وحشت باری که بوش و بلردر عراق آفريده اند ناپديده شده اند و بستگان به دنبال عزيز گم شده شان می گردند، به شمار نيامده است. ولی آن ها عکس های عزيزان شان را کجا بفرستند، کاری که سوگواران لندن می کنند؟ اگر آن ها به پايگاه های نظامی آمريکا مراجعه کنند، خطر آن هست که خودشان هم ناپديد شوند.
در جوامع ما که آزادی بيان هست، آن چه که نبايد از آن صحبت کرد اين است که , دولت مغزش را از دست داده و دارد اين همه مردم بی گناه را تنبيه می کند., همانطور که آرتور ميلر روزی نوشت: ,و بدين ترتيب ناگزير بايد انکار شواهد را به يک امر درونی تبديل کرد.,
واقعيت را تنها انکار نکردند، بلکه به قلب واقعيت دست زدند، به کمک لشکری گوش به فرمان: گلدوف، بونو، مادونا، مک کارتی و تعدادی ديگری که ,لايو 8 , آن ها به تمامی آنتی تز 15 فوريه 2003 بود، روزی که دو ميليون نفر قلب و مغز و خشم خود را به خيابان های لندن آوردند.
بلر مسلما از جنايت هفته گذشته استفاده خواهد کرد تا حقوق پايه ای بشر در بريتانيا را محدود کند. همان کاری که بوش در آمريکا کرد. هدف تامين امنيت نيست، بلکه کنترل بيشتر است. اما مهم تر از هر چيز اين است که ياد قربانيان آن ها، که ,قربانيان ما, هستند، خشم ما را برانگيزد. اين حداقل دينی است که نسبت به مردمی داريم که هفته گذشته در لندن جان دادند و به رنج گرفتار آمدند ، امری که اجتناب ناپذير نبود
زهره سحر خيز
***************************
بگذاريم تونى بلر باز هم سرمان كلاه بگذارد؟
جان پيلجر
منبع: روزنامه آفتن بلادت، چاپ سوئد
برگردان:حسين توسلى
پيرز مورگان سردبير ديلى ميرر اخراج شد. او سردبير تنها روزنامه مردمى اى بود كه بلوك جنگ عليه تروريسم را افشا كرد و اشغال عراق را به نام واقعى آن جرم دانست. او خيلى پيش از اين كه “عكس هاى مجهول ” از مراتب شكنجه عراقيان توسط سربازان انگليسى به چاپ برسد به سرنوشت اخراج محكوم شده بود. ديلى ميرور در سالروز ملى ايالات متحده آمريكا 4 جولاى 2002 مقاله اى از من به چاپ رساند كه عنوان آن “عزاى چهار جولاى” بود. اين مقاله با تصويرى همراه بود كه در آن جرج بوش جلوى “درفش ستارگان” (پرچم آمريكا) ايستاده بود و بالاى آن تصوير عبارتى با اين مضمون نقش بسته بود: “سياست جرج بوش مبنى بر اول بمباران بعد تحقيق جان دو برابر بيشتر از آن تعداد افراد بيگناهى را گرفت كه در واقعه 11 سپتامبر كشته شدند. ايالات متحده اصلى ترين دولت تبهكار جهان است.”
پس از گذشت سالها از مطرح شدن ديلى ميرر در ميان مطبوعات غرب به علت موضع گيرى جسورانه اش عليه جنگ ويتنام و پيش از آن در مورد اشغال سوئز، اين اولين بار بود كه ديلى ميرور به مقابله با سياست هاى طمع كارانه دولت انگليس و مهم ترين متحدش برخاست.
عمده مطبوعات غرب در آن برهه خود را در اختيار اعمال نفودى قرار دادند كه باعث شد تمام قوايشان را صرف طرح سوالات واهى حول سلاح هاى كشتار جمعى نداشته عراق كنند: “چهل و پنج دقيقه تا بروز حمله”، در اوينينگ استاندارد”،”او آنها را دارد بگذاريد حسابش را برسيم”، در روزنامه “د.سان” عناوين صفحه اول بودند. ديلى ميرور اما خبر مى داد كه بوش و بلر دروغ مى گويند و “آزادسازى افغانستان جنگ سالارانى را به قدرت رسانده كه به بربريت كم از طالبان ندارند”، “كه نيروهاى آمريكا دو برابر بيشتر از آن چه در 11 سپتامبر كشته شدند از جمعيت غيرنظامى افغانستان به قتل رساندند” و اين كه ” اشغال در شرف وقوع عراق از مدتها پيش برنامه ريزى شده”.
اين روزنامه اولين مرجعى نبود كه اين واقعيات را گفت، اما لااقل قضيه را براى جمع وسيع ترى از خوانندگان روشن كرد. روز بعد از انتشار اين مقاله (عزاى 4 جولاى) يكى از مديران شركت مالى “توئيدى برانر” از نيويورك كه بزرگ ترين سهامدار كنسرن مطبوعاتى “ترينيتى ميرور” است به ديلى ميرور تلفن زد و فرياد كشان خواستار اخراج مورگان و جان پيلجر شد. اين اعمال نفوذها با كمپين گسترده مطبوعات راست و به ويژه امپراطورى رسانه اى مردوخ در ايالات متحده آمريكا عليه ديلى ميرور و اطلاق نام “روزنامه خائن” به آن همراه شد. زمانى كه ديلى ميرور “تصاوير شكنجه” را انتشار داد باز هم همان “توئيدى برانر” بود كه حمله سهامداران و صاحبان سرمايه را عليه ديلى ميرر رهبرى مى كرد. يكى ديگر از آنها هم همان “فيدلى تى است منجمنت” بود كه توسط شخص ميلياردرى به نام “ادواد سى. جانسون” اداره مى شود. جانسون كمك هاى كلان اقتصادى به كمپين انتخاب مجدد بوش به رياست جمهورى كرده است.
مورگان يك سال پيش از اين واقعه، در شرايطى كه “فلاى بيلى” مدير عامل شركت ترينيتى ميرر به او دستور داد فتيله انتقاد از جنگ را پائين بكشد و به جايش صفحات روزنامه را با گزارش از زندگى افراد سرشناس و سلطنتى پر كند، به دشوارى موفق به حفظ سمت خود شد.
همدستى مطبوعات “محترم” در ارتكاب جرمى كه در عراق اتفاق افتاد به ندرت به بحث كشيده مى شود. البته اخيرا استثنائات شرافتمندانه اى به وقوع پيوسته. از جمله ديويد رز كه در مقالاتى در ابزرور صدام حسين، القاعده و حملات سياه زخم را به هم ربط داده بود، طى مقاله جديدى در اوينينگ استاندارد از بازنگرى به مقالات پيشين خود و حمايت از اشغال اظهار شرمسارى كرد.
عده اى از ژورناليست هاى آمريكايى هم از اهمالشان كه موجب آن شد تا بوش و بلر بتوانند دروغ هايشان را بدون هيچ مشكلى در آزاد ترين مطبوعات انتشار دهند، اظهار تاسف كردند.
چارلز لوئيس خبرنگار اسبق برجسته سى. بى. اس و مدير فعلى مركز حقوق شهروندان به من گفته است اگر وسايل ارتباط جمعى وظيفه اساسنامه اى خود را انجام داده و ادعاهاى دولت بوش (به عنوان مثال رابطه ميان القاعده و عراق) را زير سوال برده بودند شانس اين كه جنگى درنگيرد زياد بود. در مورد مطبوعات انگليس هم به استثناى ديلى ميرر، اينديپندنت و گاهى گاردين همين را مى توان گفت.
كمپينى كه توسط آلاستايل كمپ بل معروف به “خالى بند” بلر، مطبوعات مردوخ ، جريده تلگراف متعلق به “كناد بلاك” و هاتون عليه بى بى سى سازمان داده شد، يك مانور استتارى عمدى از بدترين نوعش بود. هيچ كس مثل بى بى سى از برنامه جنگى دولت را پيروى نكرده بود.
برنامه پانوراما در بى بى سى بر اساس همين پيروى از سياست دولت، روز 23 سپتامبر 2002 ادعا كرد كه مدارك موثقى مبنى بر وجود سلاح هاى كشتار جمعى دارد. اين ادعا را بى بى سى زمانى كرد كه داستان جعلى مبنى بر وجود يك لابراتوار سلاح هاى بيولوژيك در زير زمين يك بيمارستان بزرگ بغداد را حقيقت قلمداد كرده بود. مثل همه ديگران بى بى سى هم بزرگترين بلوف كه همانا سخنان كالين پاول وزير خارجه آمريكا در شوراى امنيت سازمان ملل بود را به عنوان آخرين دليل موجه براى حمله اشغالگران پذيرفت. پاول درمورد عكس هاى ماهواره اى كه در آن جا به آنها رجوع مى داد گفت: فهم عكس هايى كه مى خواهم نشانتان بدهم براى آدم هاى عادى شايد ساده نباشد، براى من هم مشكل است. آناليز دقيق اين تصاوير توسط متخصصانى انجام شده كه ساعتها روى ميزهاى نور خم شده و تصاوير را مطالعه مى كنند. اين ها البته آن مداركى بود كه براساس آن “65 محل براى نگهدارى از سلاح هاى شيميايى” بازشناسى شده بود. همه اين ها ساختگى بود و خود پاول هم بعد از ماجرا به اين موضوع اذعان كرده است.
بوش در مورد مدارك سلاح هاى كشتار جمعى حالا شوخى مى كند. پال ولفوويتز گفته كه “داستان سلاح هاى كشتار جمعى چيزى بود كه بتوان با آن اراى عمومى را بسيج كرد” و دونالد رامسفلد اقرار كرده كه رابطه اى ميان عراق و القاعده وجود نداشته است. اما به بركت تبليغات آنها كه مطبوعات بدون هيچ پرسشى آنها را انتشار دادند، هنوز هم ميليونها آمريكايى بر اين باورند كه عراق در جريان 11 سپتامبر سهيم بوده و عده اى هم از سربازان آمريكايى عراقيان را به “انتقام 11 سپتامبر” مورد ضرب و شتم قرار مى دهند. حتى اگر تصاوير شكنجه انتشار يافته در ديلى ميرر واقعى نباشند، اين مطلب گوياى واقعيت فجيعى فراتر از آن است. به افشاى اينديپندنت پرونده هايى در مورد حدود 40 قتل غيرقانونى شهروندان عراقى توسط سربازان انگليسى وجود دارد. در مقايسه اى با 37 مورد مرگ هاى مشكوك اسيران عراقى و افغانى در دست نيروهاى آمريكايى ابعاد جرايم انگليسى ها هم نمايان مى شود. هر چند اين اعمال فقط مشتى از خروار مى تواند باشد. مداركى مبنى بر حضور افسران لشكر لانكاشير ملكه در شكنجه دادن اسيران درحال حاضر تحت بررسى قضايى است. به گفته سازمان عفو بين الملل “در بعضى موارد اين افسران شركت فعال داشته اند”. آن چه ارتش انگليس در عراق مى كند بدتر از آن چه در تاريخ اشغال هاى استعمارگرانه خود دارد نيست. در فلسطين شكنجه به عنوان يك استراتژى اعمال مى شد (اين ارتش انگلستان بود كه اولين بار از تخريب خانه هاى شهروندان غيرنظامى براى ارعاب استفاده كرد) و همچنين در قبرس، كامرون، برونئي، جزاير انگليسى گويان، آدن و ايرلند شمالى. تبديل روستاها به اردوگاههاى مرگ و استفاده از مواد سرطان زا براى نابودى بعضى درختان از جمله تاكتيك هايى بود كه از جنگ آمريكا در ويتنام قرض گرفته شد و از جمله در مالايا به كار بسته شد. سازمان عفو بين الملل افشا كرد كه شكنجه گران انگليسى متدهاى روانى خود براى شكستن مقاومت زندانيان را پيشرفت داده اند. فقط بخش كوچكى از اين وقايع آن زمان ها گزارش مى شد اما امروز به كمك دوربين هاى ديجيتال، اينترنت و تعدادى مطبوعات “مجرم” مردم عادى روز به روز، تصوير به تصوير و مدرك به مدرك از اين وقايع خبردار مى شوند. حالا دولت هاى اشغالگر مشغول اعمال نفوذ در سازمان ملل براى القاى مشروعيت دولت دست نشانده اى در عراقند، در حالى كه براى سربازان خود معافيت قضايى دست و پا مى كنند. آيا ژورناليست ها اجازه خواهند داد كه بلر از اين قضيه هم قصر در برود؟
Comments
تونی بلر — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>