بیانیه و کارزار «نه به جمهوری اسلامی» در هفت کلمه
(مختصر و مفید)
محمد علی اصفهانی
.
یک
ــــــــــ
این روز ها، بیانیه یی با بیش از ۶۴۰ امضای اولیه منتشر شده است و کارزاری را شکل داده است با عنوان «نه به جمهوری اسلامی».
یادداشت حاضر، نگاهی گذراست به این بیانیه و این کارزار.
نخست، متن کامل بیانیه:
” طنین فریاد «نه به جمهوری اسلامی» را رساتر کنیم!
” هممیهن!
” فریاد «نه به جمهوری اسلامی» در جای جای ایران طنین افکن شده است.
” این صدای مردمی است که عزم جزم کرده اند تا بساط جمهوری اسلامی، این مانع اصلی دستیابی به آزادی، رفاه، دموکراسی، پیشرفت و حقوق بشر را برچینند. گسترش کارزار «نه به جمهوری اسلامی» در پیوند با دیگر حرکتهای سیاسی و مدنی، نویدبخش همسویی و همگراییِ بیشترِ مبارزاتِ آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران برای رهایی از حکومتی ضد بشری است.
” هموطنان میهن دوستی که قلب و ذهن تان سرشار از آرزوی آزادی و آبادی ایران است!
” بیاییم خواست «نه به جمهوری اسلامی» را محور همبستگی ملی قرار دهیم تا با برپایی جنبشی بزرگ و فراگیر، خاک ایرانزمین را برای همیشه از فقر و نکبت این رژیم سیاه و فاسد، پاک کنیم. “
دو
ــــــــــ
امضا کنندگان این بیانیه، از طیف هایی نه چندان همگون می آیند. نه چندان همگون، چه به لحاظ فرهنگی، و چه به لحاظ سیاسی، و چه به لحاظ اجتماعی.
جمهوری خواه و مشروطه خواه. سوسیالیست و لیبرال. چپ و راست و میانه. رفرمگرا و انقلابگرا (و همچنین موسوم به «برانداز»که نباید با انقلابگرا یکی گرفته شود). فعال سیاسی و فعال مدنی. اهل هنر و اهل قلم. ورزشکار و نظامی اسبق و سابق و لاحق.
الی آخر.
بیانیه، یک گزاره ی محوری دارد و یک نتیجه گیری راهبردی، که هر دو خوبند اما هیچکدامشان تازگی ندارد.
گزاره ی محوری:
” فریاد «نه به جمهوری اسلامی» در جای جای ایران طنینافکن شده است… “
نتیجه گیری راهبردی از این گزاره:
“بیاییم خواست «نه به جمهوری اسلامی» را محور همبستگی ملی قرار دهیم تا با برپایی جنبشی بزرگ و فراگیر، خاک ایرانزمین را برای همیشه از فقر و نکبت این رژیم سیاه و فاسد، پاک کنیم. “
به جز اندکی که در اکثریت مطلق یا نزدیک به مطلق خود، بقای منافعشان به بقای ج.ا گره خورده است، بقیه ی مردم ایران خواهان پایان حاکمیت ج.ا هستند، و به این تعبیر، «نه به جمهوری اسلامی» خواست عمومی مردم است؛ اما این که مردم “عزم جزم کردهاند تا بساط جمهوری اسلامی، این مانع اصلی دستیابی به آزادی، رفاه، دموکراسی، پیشرفت و حقوق بشر را برچینند” تا چه اندازه درست است؟
نفی چیزی را خواستن، یک بحث است، و اراده ی استوار (عزم جزم) برای تحقق این خواست را داشتن، یک بحث دیگر.
مشکل اصلی، یعنی یکی از مشکلات اصلی، در همینجاست.
خوشبینی است اگر خواست پایان حاکمیت ج.ا را با اراده ی استوارِ تحقق بخشیدن به این خواست، یکی یا مترادف بدانیم.
دومی، مشروط به اولی است، اما اولی، مشروط به دومی نیست!
برای آن که عزم جزم به درگیر شدن در مبارزه یی هدفمند، از محدوده ی «مبارزان فعال» و حرکت های اعتراضی کوچک و بزرگ مقطعی، فراتر رود پیش شرط هایی لازم است که تعدادی از آن ها فراهم است و تعدادی از آن ها فراهم نیست و باید فراهم آورده شود.
سه
ـــــــــــــــ
آمادگی پرداخت هزینه ی گزاف در مبارزه، اگر برای مبارزان فعال، امری طبیعی است، در مورد توده ها نه امری طبیعی است و نه انتظار داشتنش از آن ها انتظار داشتنی است معقول.
بخش های بزرگی از جامعه ی ما، در گریز ـ گریزی طبیعی و غیر قابل سرزنش ـ از پرداخت هزینه ی گزاف، اندک اندک، با بی عملی، و با انتظار وقوع معجزه، و با امید بستن به بیرون از خود، و حتی با انفعال و سرخوردگی، خو گرفته اند.
یافتن راه گریزی از این گریز، یکی از پیش شرط های ضروری توده یی شدن مبارزه در ابعاد مطلوب است.
چهار
ـــــــــــــــ
بسیار خوب است این که به گفته ی بیانیه،”بیاییم خواست «نه به جمهوری اسلامی» را محور همبستگی ملی قرار دهیم. “
اما آیا می توانیم چنین کنیم؟
اگر ساده سازانه، «همبستگی ملی» را معادل خواست کلی نفی ج.ا بگیریم، اینچنین «همبستگی» یی، پیشاپیش موجود است و نیازی به پیشنهاد کردنش به دیگران و «بیاییم» و «بیایید» نیست.
اما اگر از «همبستگی ملی»، تلاش مشترک همگانی را ـ و نه خواست مشترک همگانی را ـ در نظر داشته باشیم، نباید فراموش کنیم که «خواست مشترک» همگانی، در اینجا فقط یک شکل بی شکلِ ترسیم شده با خطوطی هندسی و فرضی است که انواع و اقسام ایده های کم و بیش شکل گرفته یی را که برخاسته از بافت و ساخت طبقاتی و غیر طبقاتی و فرهنگی و غیر فرهنگی و سیاسی و غیر سیاسی حاملان خود هستند، به یکدیگر متصل می کند. خطوطی هندسی و فرضی که غالباً متوازی نیستند و متنافر و حتی متقابلند.
یک نقطه ی قوت بیانیه ی «نه به جمهوری اسلامی» که در عین حال به هنگام عمل می تواند به یک نقطه ی ضعف آن هم بدل شود، تنوع گرایش های امضا کنندگان آن است.
در تئوری:
وقتی که ادعای دموکرات بودن می کنیم، و از تکثر آرا و عقاید، و از پلورالیسم و آزادی عقیده و بیان حرف می زنیم، باید حق طبیعی تمام گرایش های سیاسی را در ابراز وجود و اعلام حضور خودشان به رسمیت بشناسیم.
و این، باید با طیب خاطر، و رضای کامل، و برخاسته از اعتقاد قلبی ما باشد، نه برای ظاهرسازی.
بقیه اش، به توان و استعداد و صلاحیت و شایستگی و آمادگی افراد و نیرو ها بر می گردد و بهایی که به خود و اندیشه ی خود می دهند و بهایی که حاضرند برای آن بپردازند. (۱)
در پراتیک اما:
اگر باورمان شود که عملاً می توانیم آسان به تنوعی اینچنین متعهد بمانیم، بیم آن می رود که خیلی زود سرخوردگی دیگری بر سرخوردگی های گذشته ی ما افزوده شود، در حالی که فرصتی که می شد در آن بر بستر سنگلاخ واقعیتِ موجود، و نه بر بال نرم حقیقتِ هنوز به واقعیت بدل نشده ی فعلاً ناموجود، به پیش رفت و به مقصد رسید را از دست داده باشیم.
وقت زیادی برای فروپاشانیدن ج.ا قبل از فروپاشی خود به خودی آن نداریم.
فروپاشی خود به خودی با فروپاشانیدن تفاوت دارد. در فروپاشی خود به خودی، که در صورت تأخیر در فروپاشانیده شدن ج.ا آینده ی محتوم و نزدیک این پدیده ی رو به زوال است، این ما نیستیم که سرنوشت خویش را به دست می گیریم، بلکه سیر حوادث، و گردش زمین و زمان است که سرنوشت ما را تعیین می کند.
در غیاب ما. (۲)
پنج
ـــــــــــــــ
نباید فرصت اندکِ باقی مانده را با تجربه ی هزار بار شکست خورده ی تمرکز بر اتحاد یا ائتلاف جریان های سیاسی شناسنامه دار با یکدیگر هدر کنیم.
صرفنظر از کارآیی و تأثیر گذاری غالباً اندک این جریان ها، هزار بار دیگر هم به دنبال ایجاد اتحادی و ائتلافی از این دست رفتن، نتیجه یی خیلی متفاوت با نتیجه و نتایجِ تا کنونی نخواهد داشت.
این سخن، البته معطوف به جریان های سیاسی شناسنامه دار سالم و یا کم و بیش سالم است. وگرنه معلوم است که برای مقابله با راهزنان و حرامیان، نباید با راهزنی جامه ی کاروانیان بر تن کرده همسفر شد که در نهان و عیان دارد شمشیرش را صیقل می دهد تا شبانگاهان سر افراد قافله را با آن از تن جدا سازد و دار و ندارشان را بردارد و ببرد و از آنِ خود و به نام خود کند. مخصوصاً اگر او این کار را بار ها با نزدیک ترین همراهان خود، و با بهترین افراد خود کرده باشد.
تجربه ی مرزبندی نکردن با خمینی و روحانیت مبارز او، و همراه شدن با او به بهانه ی همبستگی ملی یا همان «همَه با هم» معروف برای ما کافی است.
این که خمینی و روحانیت چه می گفتند و چه وعده می دادند و چه برنامه یی را برای فردا اعلام می کردند مهم نبود. این که چه گذشته یی و چه دیروزی و چه امروزی و چه رفتاری و چه بنیادهای فکری یی داشتند مهم بود.
آن که به منظور فریب مردم، به چیزی تظاهر می کند و وعده ی چیزی را به آن ها می دهد که عمل خودش در تضاد مطلق با آن است، نه تنها در صف مردم نیست، بلکه در صف مقابل مردم جا دارد، و اگر احیاناً وزنی داشته باشد، به تناسب وزنش باید رسوا و افشا شود. (۳)
شش
ـــــــــــــــ
خوشبختانه، در این بیانیه، سخن از همبستگی است و نه وحدت که دشمن کرامت آدمی است و هویت فردی او را قربانی هویت جمعی می کند.
همچنان که هویت جمعی را نباید فدای هویت فردی ساخت، هویت فردی را هم نباید در هویت جمعی مضمحل و مستحیل و منحل کرد.
انسان، چه به لحاظ نوعی، چه به لحاظ فردی، و چه به لحاظ جمعی، با هویت ویژه ی خویشتننِ خویش است که تعریف می شود و تعریف می پذیرد و تعریف می کند.
هویت جمعیِ منهای هویت فردی، هویت انسان قبیله زیست است؛ و هویت فردیِ منهای هویت جمعی، هویت انسان غارنشین.
و انسان، دیری است که در پی تعریف خود، از غار و از قبیله عبور کرده است.
بعضی ها که زیاد روی تضاد ها حرکت می کنند، در برخورد با این بیانیه و این کارزار، مثل مورد برخوردشان با جنبش سبز، و کلاً مثل مجموعه ی برخورد های دیگرشان، حضور در یک همبستگی فراگیر و عام را نفی هویت خود می دانند، و با پیش کشیدن مفاهیمی مثل تضاد های طبقاتی و غیر طبقاتی و فرهنگی و غیر فرهنگی و سیاسی و غیر سیاسی و اینجور چیز ها، آن را مردود می شمارند.
این ها شاید بتوانند دست هاشان را در جیب هاشان پاک و منزه نگاه دارند و آلوده نکنند، اما نهایتاً ـ اگر اهل عمل باشند ـ در تقلّای یک خیز تارزانی از اولین شاخه ی اولین درخت تا آخرین شاخه ی آخرین درخت، هم دست هاشان از جیب هاشان بیرون خواهد افتاد، و هم زمین خواهند خورد!
لازمه ی اتحاد عمل، و یا اشتراک عمل، و یا همسویی در یک ائتلاف نانوشته و ناخوانده و تشکل نیافته، نه ایده ئولوژی واحد است، و نه همفکری است، و نه گرد آمدن با یکدیگر زیر یک سقف است، و نه حتی رسماً هماهنگ کردن با یکدیگر.
می توان، نه ایده ئولوژی واحد داشت، نه همفکر بود، نه به آینده ی دور چشم دوخت، و نه با یکدیگر زیر یک سقف نشست، و نه حتی رسماً با یکدیگر هماهنگ کرد، ولی در همان حال، در برخورد با یک موضوع واحد، دست به عمل واحد زد. (۴)
بدون زد و خورد و دعوا و مرافعه.
حالا به مصداق «اسمش را نیاور، خودش را بیاور»، این را هرچه می خواهید بنامید بنامید.
«همبستگی» یا هر چیز دیگر.
اسم، مهم نیست؛ مسمّاست که مهم است!
هفت
ـــــــــــــــ
می گویند که «عدل، قرار داشتن هر چیزی در جای خود است». پس به این حساب، عدالت باید قرار دادن هرچیزی در جای خود باشد.
اگر کارزار «نه به جمهوری اسلامی» را در جای خودش قرار دهیم، و به عنوان یک حرکت نمادینِ تابوشکن به آن نگاه کنیم، شاید بر خلاف بعضی موارد مشابه، بتواند تا فراتر از یک اعلام موضع ساده هم به پیش رود.
اما اگر با دل خوش داشتن به آن، و با حساب کردن بیش از اندازه روی آن، و با فراموش کردن دشواری های تحقق همبستگی در دنیای واقعی و غیر مجازیِ بیرون از فضای مجازی، از ریزه کاری های مبارزه که بسی جدی تر از این حرف هاست غافل شویم، این دیگر یک خرده اشکال دارد!
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) همایش پاسارگاد در هفت کلمه (مختصر و مفید) ـ آبان ۱۳۹۵ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org/ak/kj/pasargad99.htmlـ
(۲) توضیح بیشتر در این باره:
نکاتی چند، در ارتباط با ترور «چهره ی کلیدی» برنامه های اتمی ج.ا ـ ۸ آذر ۱۳۹۹ ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org/aak/201128.html
(۳) و (۴) ـ شرط درونی سقوط ج.ا فراهم است، شرط بیرونی را رصد کنیم ـ اسفند ۱۳۹۸ ـ به همین قلم
Comments
بیانیه و کارزار «نه به جمهوری اسلامی» در هفت کلمه<br>(مختصر و مفید)<br>محمد علی اصفهانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>