«بلاخره»
شمی صلواتی
«بلاخره»
منم روزی
زیباترین شعرم را
برای محو جنگها…
خواهم سرود
.
شعری لطیف و آرام،
مثل چشمه در دل کوه-
تا پیام زندگی باشد
*غافل از اینکه مرد باران ديدهام
دود جنگ آسمان دلم را
همراه با باران غم،
سیل شد و-
به عمق دریا میرود.
با اين احساس
افسرده تر از هر زمان
آزرده ام.
همچون مرد سالخورده ی
خسته از تبعیض،
به دور از امید،
مایوس و- تحقیر شده
تا در میان گلهای پژمرده
حلقآویز کند خود را
دردیست که میدهد آزار
دنیا را دود جنگ با خود برد
تا آنجائی که،
در شهر خوش نشین ما
باسرعتی در تقابل با موشکهای مافوق صوت
عشق و امید به زندگی
در دلهای مردم با بی رحمی تمام میکُشد…
۸آپریل ۲۰۰۵میلادی
شمی صلواتی
Comments
«بلاخره»<br> شمی صلواتی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>