بازبینی اعتراضاتِ ایران [در دومین سالروز اعتراضات “زن، زندگی، آزادی”] – شباهنگ راد
بازبینی اعتراضاتِ ایران
[در دومین سالروز اعتراضات “زن، زندگی، آزادی”]
شباهنگ راد
بهاختصار و از چند مبحث میشود واخواهی دو سال پیش دختران و زنان [زیر شعار “زن، زندگی، آزادی”] را مورد وارسی قرارداد. اوّل انگیزه تحرکِ زنان، دختران، جوانان و دیگر قربانیان نظام امپریالیستی، دوّم تجدیدنظر فردی – جمعی، سوّم نبود و جایگاه گزینش مطابق با منفعت مردم و به دنبال آلترناتیوسازی قدرتمداران بینالمللی.
در باب اوّل و پیشتر آمده است که اعتراض میلیونها انسان، برآیند سیاستهای اقتصادی – سیاسیِ، نظامی است که نزدیک به نیمقرن در قبال سازندگان اصلی آن بکار گرفته است. این مدت نظام در گستره جورواجور زندگی را برای جوانان، زنان و دختران تنگ کرده و مجالی برای موجودیت بخورونمیر و تنفسِ درخور انسانی نگذاشته است. نداری و بیخانمانی، فقرِ مزمن، بیکاری و اخراج سازی و سرکوب بیوقفه زیر سیاست “مبارزه باحجاب”، جامعه را در دوراهی تعیینکننده قرار داده بود؛ تمکین و تقبلِ روند روبه وخامت زیستی، یا مقاومت و ایستادگی برای تغییر اوضاع دستساز حاکمان ایران. همان سیاست و شرایطی که جامعهٔ ایران در وقتهای گوناگون و بخصوص در سال 1401 با آن روبهرو بوده است.
بهدرستی کسی منکر این قضیه نیست که جامعه در شرایط بسیار حساس و پرتنشی قرارگرفته بود. برافروختگی سیاسی در بخشهای متفاوت و ازجمله در میان بالاییها بالا گرفت، و در ادامه پدیداری خود را در اعتراض به قتل فجیع «مهسا امینی» و درحرکت روسری سوزان دختران که فضای نزدیک به 200 شهر و شهرستان را فراگرفته بود، بنمایش گذاشت. این بار دختران در بُعد بزرگتری میداندار مقابله با سردمداران رژیم شدند و علیرغم درازدستی ددمنشانه لباس شخصیها و ارگانهای سرکوبگر، نظام را به میدان تازهای از مبارزهٔ رودررو فراخواندند. برگزاری تجمعات همزمان در نقاط مختلف شهرها، درگیری و آتش زدن بعضاً مراکز سرکوب، بهموازات آنها بگیر و به بندها و استفاده از سلاحهای مدرنِ همچون ساچمهای و نظایر اینها توسط نهادهای سرکوب، نهتنها به عزیمت دختران و زنان نکاسته است بلکه به توان اعتراضاتشان افزود و ورق جدیدی در جنبشهای مبارزاتی آنان گشود. اگرچه سرانجام آن، مطابق با خواستههای بنیادین زنان و دختران و ازجمله انتخاب و تحقق بزرگتر همچون حقوق برابر در قسمتهای مختلف، یا پوششِ کاملاً دلبخواه نشد، منتها فراگیرنده دستاوردهای بزرگ بود که ثمره آن را بهآسانی میشود در رفتار دختران در سطوح متفاوت جامعه [بعدازآن زمان] دید؛ اگر نگوییم در اندازه کلانتر، بهجرئت میشود گفت که بافت پوشش [بعضاً] دختران نسبت به قبل، بعلاوه نافرمانی از قوانین سختگیرانه نظام را [کمابیش] تغییر داده است؛ نافرمانی و جنبوجوشهایی که دنباله واخواهی دهههای گذشته زنان و دختران، به مراحل بالاتر بوده است.
در مجاورات نگاه و جایگاه اعتراضی دختران و زنان در ایران، در بیرون ارزیابیهای سیاسی و نتیجهگیریهای تباین در این خصوص ظاهر شد که بطوریقین علت آن، به نگاهِ سیاسی فردی و جمعی، نسبت به اعتراضات کارگری، تودهای، و نیز به درک بنیانی از موقعیت و تحرک زنان و دختران بهعنوان جنبشهای دمکراتیک برمیگردد، امّا جدا ازآنچه، از سوی این یا آن گفته یا نوشتهشده است [که بعضاً آنان، به میزان آن افزودند]، فقدان سازمانیافتگی جمعی و هدایتگران جهتدار [در میان اعتراضات سال 1401] بسیار مشهود بود. منتها باوجود چنین نواقص، سوءظن نیست که اعتراضات دختران، زنان و جوانان در آن سال، موانع پیشین را پشت سر گذاشت و از تکیه به بخشهایی از جناحهای حاکمیت [بمانند اصلاحطلب، اعتدال و نظایر اینها] دور شد. بهناحق نبود که «مهدی افضلی عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در همان زمان نوشت»: “مهسا امینی بهانه است، اصل نظام نشانه است“.
بههرروی جامعه [جنبش زنان] مسیر خود را در مقیاسِ بالاتر بازیافت و مطمئناً بازگشتناپذیر است. این ویژگی نگاه اجتماعی و جایگاه اعتراضی زنان و دختران در ایران است و بهموازات آن در دنیای مجازی و در بیرون، با نظرات و با نتیجهگیریهای سیاسی ناصحیحِ بعضاً تجمعات متفاوت رودررو بودیم مبنی بر اینکه “انقلاب” در دستور کار قرار گرفت و “کار رژیم این بار تمام است”! نظر یا نتیجهگیری سیاسی که به بار نه نشست و نظام باقی ماند.
اینکه چگونه جنبشهای دمکراتیک و رادیکال، آنهم بدون هدایت کمونیستی منجر به تغییر و زیرورو کردن نظام خواهد شد؟ اینکه انقلاب از کدام مضامین طبقاتی برخوردار هست و ثمر خواهد داد و در خدمت به کدام طبقه است؟ اینکه چگونه اعتراضات و یا جنبشهای دمکراتیک منتهی به انقلاب خواهد شد؟ …… در تودرتو فضا و در تلاطم سیاسی [آن زمان] گمشده بود.
بههرحال پاسخ پُرسشهای فوق و نیز پاکسازی نظرات بالا به عهدهٔ پشتیبانان آن است و احتیاج هست، جهت پیرایش جنبشهای اعتراضی آتی، نگاه مناسبتتر ازآنچه گفته یا نوشتهشده است، ارائه داده شود. برای اینکه هرگونه کجاندیشی یا ذوقزدگیِ سیاسی، عواقبِ ناگوار بجا خواهد گذاشت و نهتنها اثرگذار نیست، بلکه بیبهره از شفافسازی جنبشِ بدون هدایت کمونیستی مطابق با منافع قربانیان سیستم امپریالیستی حاکم در جامعه است. بعلاوه بهدوراز حقیقت نیست که به دلیل اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حاکم در ایران، ما در آیندهٔ نهچندان دور با اعتراضات به طریقه سال 1401 روبرو خواهیم بود و اصرار بر آن است بهمنظور بارورتر کردن آنها، دقت و مسئولیتپذیری بیشتری نسبت بدانها شود. ازاینرو جدا ازآنچه آمد و چه باید کرد، این است که درونمایه خواستهها و خیابانهای سال 1401 بهحق و قابل دفاع هست، برای اینکه جناحهای رقیب دولتی را دور زد و نظام را در مخمصه جدیتری قرارداد. بر این اساس اعتراضات زنان، دختران و جوانان حاوی درسها و آموختههای بسیار زیادی است که قطعاً توجه عملی بدانها، مسیر را هموارتر و سرراستتر، و در همان حال جاده نظام را تنگتر خواهد کرد. بنابِ دهها دلیل این امر قابلاجرا و از درون ممکن، و نیز جایگاهِ بیرون [برخلاف ادعاهای این یا آن]، در حوزه حمایتی هست. بگذریم از اینکه سارقان سیاسی و اعتراضی بسیار زیادی ازجمله “مسیح علینژاد” و باقیماندگان نظام پیشین به کمین نشستند و هر یک از آنها، آن اعتراضات را از آن خود دانستند؛ بگذریم از اینکه بعضاً آنان در مقام و در منزلت دفاع از جنبش زنان و دختران به میدان آمدند و دعوی رهبری آن اعتراضات را داشتند! امّا پیدا شد که چگونه جامعه اعتراضی درون، جدا از تعیین تکلیف سیاسی با وابستگان میدانی، با این بخش از حامیان بیمایه و دروغین زنان و دختران در بیرون فاصله گرفت؛ بیمایگان و باقیماندگانی که پیشتر و در دورههای متفاوت، همگام با نظام سرمایهداری، در سیهروزی دختران و زنان نقش بس عظیمی ایفا کردند.
خلاصه آن اعتراضات به عقب نشست به این دلیل که بمانند وقتهای گذشته، فاقد فرهنگِ جمعگرایی [تماس و ارتباط تنگاتنگ با دیگر بخشهای اعتراضی جامعه] و غیر سازمانیافته بود؛ به عقب نشست بهاینعلت که نیروی محرک جنبشهای کارگری، تودهای و اجتماعی، بیبهره از حضور و نیروی برانگیزنده بایسته بود [هست]. نظام جمهوری اسلامی هم در اثر چنین نقص و کمبود است که توانست فرصتهای اعتراضی را در دورههای مختلف و به یمن دستهها و ارگانهای سازمانیافته بسوزاند و پس زند. پس بنابِ چنین تجربهها و آموختهها، زمانی جنبشهای اعتراضی و بخصوص جنبش زنان و دیگر جنبشهای دمکراتیک و رادیکال به ته خط خواهند رسید که بر سرِ آنها، سازمان کمونیستی مطابق با منافع قربانیان نظام امپریالیستی قرار گیرد. بهغیراز این، تسلسل اعتراضات بهمراتب بالاتر [آنهم بدون دگرسانی اساسی]، یا مجبور سازی آلترناتیوهای خودی به جامعه خواهد بود.
13 آگوست 2024
23 شهریور 1403
قسمت دوم،
ما امروز در دوران مرگ مارکسیسم بسر می بریم. وجه درخشان و دلنشین دیدگاه اقتصادی مارکس به علت بقای تاکنونی سرمایه داری و جهانی شدن آن هنوز وجود دارد اما مارکس عملی، یعنی مارکسیسم، از لحاظ ناریخی شکست خورده و به زباله دادن تاریخ تعلق دارد. مارکسیسم در هر دو جناح راست (دموکراسی خواهی در اصل فاشیستی هوادار امپریالیستهای غربی) و چپ (بلشویک هوادار دیکتاتوری فاشیستی تک حزبی بر زنان و کارگران) ادامه خواهد داشت، همانطور که ارتجاع حاکمین بقا دارد، اما تضاد این دو جناح با هم باعث می شود که هر دو همدیگر را محدود کنند و دیگر ابعادی نداشته باشند که تاثیری بر توازن سیاسی جوامع داشته باشند. رویکرد درست آنارشیستی، تشکل یابی کلکتیو و شورایی در وجوه مختلف ضد ارتجاع است. اگر اصل این تشکلات بر اساس دیدگاه ضد اقتدارگرایی باشد، مارکسیسم در آن رشد نمیکند.
.
بریدن از مارکسیسم بمعنای بریدن از سیستم حاکمیت ارتجاع است. بریدن از مارکسیسم بمعنای نفی جنبه اقتصادی درست دیدگاه مارکس نیست. اصلاحات در انقلاب امری لازم و سالم است. آنارشیستها از دیدگاههای پرودون که خود را آنارشیست میخواند فاصله گرفتند، نه بخاطر نقد مارکس از او ، بلکه بخاطر ضد زن و ضد یهودی بودن و سیاستهای رفرمیستی داشتن. بسیاری از آنارشیستها کمبوده های دیدگاههای آنارشیستی ما قبل پیدایش بلشویسم دولتی را نقد کردند. نقد خود و ادامه مبارزه با ارتجاع در جنبش ضد ارتجاع (آنارشیستی) ادامه دارد و متوقف شدنی نیست، چون بر خلاف مارکسیسم بر افکار یک شخص متکی نمی باشد. آنارشیسم در ذات هر قربانی سلطه جو وجود دارد و چیزی نیست که بشود جلوی آنرا گرفت. مسئله انقلاب این است که چطور میتوان این گرایش را جهتی داد که بتواند از لحاظ تاریخی شر اقتدارگرایی را در فرهنگ انسان از سر کم کند. مارکسیسم در این کوشش شکست خورد، آنارشیسم هنوز سربلند است و تکامل یابنده و حامل اصل انقلاب. انقلاب یعنی از بین بردن گرایش سلطه طلبی در فرهنگ انسان نه تغییر در شیوه تولید!
.
کلا، نباید نگران فضل فروشی و عبارت پردازی های مارکسیستها بود، خودشان خودشان را محدود میکنند، اصل قضیه تشکل یابی ضد ارتجاع در محل کار و زندگی است.
.
آنارشیست
قسمت اول،
.
نگاهی کوتاه به تکامل و سرنوشت مارکسیسم
.
نقد و توضیح مارکس از ماهیت سرمایه داری بسیار درست و دلنشین است. اما درک او از تکامل جامعه انسان بسیار غلط و تنفرآور . این تناقض ذاتی دیدگاه مارکس است. دیدگاه غلط مارکس و تبعات عملی اش توسط آنارشیستها مورد نقد قرار گرفت ولی نگاه مارکس به مخالفان نگاه متکبر قشر تحصیل کرده اروپا محور بود. او بجای قبول ذات پلید سیستم طبقاتی جامعه، تمایل داشت که استثمار و استعمار طبقه بورژوازی مدرن اروپا را مفید جلوه دهد. او فکر میکرد که از آزادی های حزبی نیم بند و کاملا کنترل شده میتوان استفاده کرد و در حقیقت تکامل تاریخ عصر نوین به دوران آزادی از طریق دموکراسی است – همین دیدگاه را هگل هم داشت البته بصورت دیگری. این دیدگاه غلط او موجب شد که آنارشیستها را از انترناسیونال اول بیرون بیاندازد و اولین عمل ضد انقلابی مارکسیستی را بنمایش بگذارد. از آنجا که توده ها فی الحال فریب حاکمین را خورده بودند و وارد بازی های حزبی شده بودند، وجود دیدگاههای سوسیالیستی از جمله بخش دلنشین و درست دیدگاه مارکس برایشان جذاب بود و به تغییر وضعیتشان از طریق دموکراسی غربی امیدوار شده بودند. این احزاب سوسیال دموکرات را بوجود آورد که بتدریج در دوران و بعد از مرگ مارکس مارکسیست شدند. اما تناقض درونی مارکسیسم، علی رغم امکان حل آن از طریق نقد آنارشیستی، باقی ماند و با رشد توده ای احزاب غیر قابل اصلاح و برگشت بود. از اینرو، مارکسیسم با احزاب سوسیال دموکراتیک متولد شد و نفوذ ارتجاع خود را در توده های مخالف طبقات حاکم تا سرنگونی احزاب مارکسیستی بلوک شرق ادامه داد. سوسیال دموکراسی غیر بلشویکی مدتها قبل از فروریختن بلوک شرق از لحاظ عملی و نظری ورشکست شده بود.
.
درباره خبر انفجار پیچرهای سفیر ایران و حزب الهی های لبنان،
اصلا تعجبی ندارد چون شرکتهای اسرائیلی و آمریکائی در تولید وسایل ارتباطات دیچیتالی هستند و با دولتهایشان همکاری کامل میکنند.
مقاله از مانتلی ریویو:
https://mronline.org/2024/09/13/exposed-how-israeli-spies-control-your-vpn/
فقط وی پی ان نیست. تمام تلفتها و تبلکتهای ای فون و غیر آیفون دارای چی پی اس هستند و از طریق کمپانی های ارتجاع کامل قابل دسترس می باشند.
جنگ استقلال از دلار بزودی به جنگ استقلال دیچیتالی تبدیل میشود و دیگر این توهم هم خواهد ریخت که ابزارهای سرمایه داری بیطرفند.
در جنگ جهانی بعدی، موشکها فقط نقاط زمین را نشانه نمی گیرند بلکه ستلایتها را هم خواهند زد.
تنها راه رهائی، خروج از خوش خیالی سکولاریستی، خیانت سوسیال دموکراتیک، فرار از دیکتاتوری بلشویکی و عدم قبول خوش بینی کوته فکرانه مارکس به بورژوازی است. اقلا به بچه ها و نوه های خود فکر کنید، آنها را برده بچه های اربابان امروز نکنید.
آنارشیست
در ارتباط با تقاضای بستن کامنت در زیر مقالات بعضی از نویسندگان از روشنگری،
بستن کامنت یعنی خفه کردن زنان و کارگران خواننده، همانطور که ذکر کردم، بین تئوری پردازی ها که اگر دنبال احکام را بگیریم به بنجول بودن آنها می رسیم، با عمل کاملا تضاد وجود دارد و کاملا نشان میدهد که آن نویسندگان از جنس خود رژیمی هستند که میخواهند مثلا سرنگونش کنند.علم با آزمایش علم شده است نه؟ وگرنه فلسفه بافی می ماند.
آنارشیست
تا بحال سه نفر تقاضای بستن کامنت کرده اند که هر سه مارکسیست هستند.
افشای مارکسیستها کاری بجا و لازم است. برای همین است که دوست ندارند انتقاد بشنوند. از توجه به گذشته تاریخی خود وحشت دارند.
مارکسیستها باید افشا بشوند چون عملکرد تاریخی آنها خیانت به زنان و طبقه کارگر بوده است. اگر آنها حاکم شوند، از بی اطلاع بودن زنان و کارگران استفاده کرده، همان احزاب و رژیمهای بی آبرو را دوباره بازسازی میکنند. کار هر روزه آنها پنهان کردن غفلتها و اعمال پلید گذشته دولتی و حزبی خود از طریق اشاره به اعمال رژیم جنایتکار است، همانطور که رژیم جنایتکار سعی میکند پلیدی خود را در حمله به استعمارگران غربی توجیه نماید.
دنیای سیاست هیچ چیز نیست جز دنیای پنهان کردن پلیدی خود در حمله به رقیب.
از سیاست انقلاب بیرون نمی آید، از آن حاکم ساخته می شود.
آنارشیست
تاریخ شورش زن زندگی آزادی را حتما همراه و به موازات تاریخ تبلیغات انقلاب مخملی رسانه های امپریالیستها مطالعه گنید، آنوقت دو چیز میفهمید. یکی شورشی که جهتگیری ش ضد دیکتاتوری بود و هنوز به بلوغ ضد اقتدارگرایی بودن نرسیده بود و باعث شد وسعت لازم را پیدا نکند و رژیم سرکوبش کند، دوم اینکه چطور چپ مارکسیستی بعلت پرو غربی بودن مارکسیسم با امپریالیستهای غربی بطور ضمنی متحد شد تا رژیم سرنگون کنند.
تضاد بین اپوزیسیون مارکسیستی (تقریبا ۹۹ درصد آنها) با رژیم تضاد بین ارتجاع فاقد قدرت و ارتجاع دارای قدرت است.
تضاد اپوزیسیون بورژوای اصلاح طلب و سکولار چطور؟ عین همان مارکسیستها.
در حقیقت صحنه سیاسی اقتدارگرایان ایرانی به این صورت است:
بورژوازی رژیم جمهوری اسلامی، اساسا خمینی و روحانیان اطرافش، بورژواهای سرمایه داری دولتی مارکسیست، بورژوا لیبرالهای سوسیال دموکرات دوستار ایدئولوژی و نظم اجتماعی غرب، بورژواهای سکولار و ملی مذهبی و بورژواهای سلطنت طلب و بورژواهای قومها را کیش و مات کردند ( اول سرکوب نبود – ابزار اول مثلا دموکراتیک بود و توده ها در آن شرکت کردند، مثل رفراندوم جمهوری اسلامی، انتخابات و غیره، مثل انتخاب بنی صدر) بعد، بعلت جنگ و رشد مجاهدین خلق، شد سرکوب مستقیم و بعد بعلت انواع مقاومتهای مسلحانه شد اعدام و سایر جنایتهای دیگر. این کارهای رژیم، کارهایی نیست که در کارنامه مارکسیستها و بورژوا لیبرالها در تاریخ نباشد.پس، وضعیت فعلی، ادامه تضادهای سیاسی مابین اقتدارگرایانایرانی است و پیروز دیروز هنوز قدرت سیاسی ، یعنی دولت را در اختیار دارد.
بعلت فوق، چیزی بنام انقلاب نه تنها وجود ندارد، بلکه انقلاب از طریق اپوزیسیون دارد دائم سرکوب میشود.
برای همین، بر خلاف نظر نویسنده، تفاوت انقلاب و ضد انقلاب در تضاد دولت و مخالفین دولت نیست، بسیار عمیق تر و فاجعه وار تر است.
آنارشیست
زندان بخشی از دولت است و زندانی سیاسی فقط سیاسیون نیستند، جاسوسان هم هستند. تا وقتیکه دولت، یعنی استثمارگری وجود دارد، زندان سیاسی هم وجود دارد چون بعد از سرکوب انقلابیون، حاکمین محبورند به جان هم بیافتند تا از شکلگیری مجدد مقاومت جلوگیری کنند.
آنارشیست
در کامنت قبل توضیح داده شد که چرا جنبش مارکسیستی دوری باطل است و باید از آن بیرون آمد – مبارزه با اقتدار در ماندن در فضای اقتدار. جنبش مارکسیستی نه جنبش کارگری بوده است و نه جنبش کمونیستی. شکل افراطی چپ ارتجاع مارکسی مبارزه چریکی شهری است، شکل افراطی راست آن سوسیال دموکراسی پرو امپریالیست.
کمونیستهای شورایی باید در نهایت از مارکسیسم بیرون بیایند، در غیر اینصورت سرگردانی های نظری شان پایانی نخواهد داشت. دقیقا مثل دوالیسم که پایان قابل تصوری ندارد. ماده مارکسیستها همیشه دارای مطلقی منفی یعنی روح است که وجود آن پیش فرض شده تا ماده موجودیت پیدا کند. این دوالیسم در ماتریالیسم تاریخی تاثیر گذاشت و آن را به فرضیه ای ناپایدار تبدیل کرد که در عمل امکان اثبات (تحقق انقلابی) آن وجود ندارد. ذهن (ایدئولوژی) جدا از ماده (اقتصاد) تصور شده و تعین ش بصورت محصول اقتصاد (ماده) درک شده، در حالیکه بین این دو اصلا تفاوتی وجود ندارد و هر دو صرفا جنبه هایی از یک چیز یعنی طبیعت انسان هستند. مجبورند بگویند انسان طبیعت خاصی ندارد، اما در حقیقت دارد وگرنه با موجودات دیگر متفاوت نبود. انسان موجودی است زنده که بر اساس خلاقیت خود زندگی میکند – از بچه دو سه ساله گرفته تا شخص ۹۰ ساله. کودک اسباب بازی ساز فقیر نبودید و یا ندیده اید ؟
آنارشیست
این اشتباه است اگر فکر کنیم که دولت هست که ارتجاع را از انقلاب جدا میکند. ارتجاع را از انقلاب گرایش ما به سلطه و مبارزه برای نه نفی سلطه گر موجود بلکه سلطه طلبی تعیین میکند. اینکه کسب قدرت دولتی (سیاسی) را بصورت راهی برای رهایی ببینیم، رهایی را نمی بینیم، سلطه گری خود را بصورت رهایی توجیه میکنیم.ً با کسب قدرت سیاسی (درست کردن دولت) مجبوریم با تحت سلطه رابطه برقرار کنیم که رابطه ای نیست جز سرکوب آن. برای همین است که کار واقعی انقلابی در بوجود آوردن تشکلات شورایی یا کلکتیو ضد ارتجاع ممکن است نه نشکلات حزبی سلسله مراتبی. در این نوع همزیستی ست که نیازی به سلطه در روابط میان انسانها وجود ندارد. پس، سرنگونی اول نمی آید، سرنگونی در حقیقت آخر کار است. سرنگونی را اول دیدن از دیدگاه ارتجاعی می آید.
معمولا توانایی کارآموز را بتدریج در نحوه فکر کردن و کار کردنش می بینیم، در کار انقلابی، این ایجاد تدریجی مناسبات است که ماهیت انقلابی بودن را بیان میکند. باید اول دید که لیاقت آزادی داریم یا نه. اگر نتوانیم بصورت شورایی و کلکتیو متحد شویم،، نه لیاقت آزادی داریم و نه کار موثری در ساختن بنیادهای جامعه آزاد آتی انجام میدهیم.
جملات فوق بیان میکند که چرا مارکس ، علی رغم کوششهای مثبت ش، نتوانست از ارتجاع رها شود و چرا ایده هایش در حقیقت نمیتوانست از سرمایه داری دولتی فراتر رود.
آنارشیست
نامه های دیگری هم از زندان اوین آمده است،
هیچ نامه ای از زندان اعتبار ندارد.
خودتان را مشغول این نامه ها نکنید.
فقط خواستار از بین بردن هر نوع زندان و زندانی سیاسی باشید.
چرای آن را توضیح دادم، اگر خواستید ادامه دهید، همینجا میتوانید.
آنارشیست
مطلبی دیگر در ارتباط با کامنت قبلی،
.
بنظر می آید که تمام مارکسیستها علیه “نامه” خانم فائزه رفسنجانی موضعی شخصی گرفته اند نه فقط ضد عقاید او. چرا وقتی خارج زندان بود و مواضع نیم بند فمنیستی داشت، نقدش نمیکردند؟ چون در راه سرنگونی طلبی بنجول آنها کمک بود. این نکته توخالی بودن مارکسیستها را نشان میدهد.
.
وقتی جنگ اوکراین شروع شد، خانم نسرین ستوده “گفت” این جنگ، جنگ دموکراسی و دیکتاتوری است. یعنی این خانم بکل “رفت” تو بقل امپریالیستهای غربی. چپ های مارکسیستی چه جوابی دادند؟ هیچ. چون این خانم احتمالا سرنگونی طلب است، که البته بنظر می آید نیست، باید بعنوان زندانی سیاسی حمایت شود، مواضعش مهم نیست!!! درست.
البته، بنظر من، باید حمایت شود اما عقایدی را که ذکر کرده باید نقد شود. عقیده او از زندان، الزاما عقیده او نیست.
.
خانم نرگس محمدی دائم “دارد” از دولتهای امپریالیست غربی تقاضای کمک میکند. موضع چپهای مارکسیستی چیست؟ هیچ. ایشون هم مثل خانم ستوده.
.
اما حالا برای چپ مارکسیستی قضیه جوری دیگر است. حالا که قضیه شده رفتار و کردار خود مارکسیستها، شروع کرده اند حمله به خانم رفسنجانی. چرا استاندارد دوگانه دارند؟
.
اصلا از کجا معلوم که گفته های زندان واقعا گفته های زندانی هاست؟
.
بهمان علتی که ذکر کردم. انقلابی بودن مارکسیستها جعلی است، آنها فقط دنبال انتقام جویی هستند.
.
اگر انقلابی بودن آنها جعلی نبود، قبل از اینکه مقاله بنویسند و خودی نشان بدهند، تکلیف خودشان را با لنین و استالین جنایتکار و مائوی بورژوا سرمایه دار دولتی و خیانت های سیستماتیک سوسیال دموکراتها و تئورسینهای بورژوا لیبرالش مثل کائوتسکی و پلخانف و بقیه روشن میکردند.
.
غیر از مارکسیستهای شورایی، بقیه مارکسیستها انقلابی کاذب هستند، مسئله آنها انتقام گیری است. آنها موقعیت ممتاز تحصیل کرده زمان شاهی بودن خود را از دست دادند و صرفا نق میزند. آن دسته از آنها که در زندان شاه بودند باید از خودشان بپرسند که آیا طرفداری آنها از حزب کمونیست شوروی و لنینیسم و استالینیسم ارتجاعی نبود؟ و، آیا بخاطر دفاع از ارتجاع زندانی نشدند؟ ممکن است بگویند چرا و مثل توده های توده ای ها، از روی نیت خوب بوده. اما اگر اینطور است چرا اعمال جنایتکارانه لنین و استالین و ترتسکی را بلشویکها و خیانت های سوسیال دموکراتهای تاریخ را سوسیال دموکراتهای فعلی، نقد نمیکنند؟
.
همانطور که در کامنتی دیگر ذکر کردم، زندانی سیاسی بودن دلیل بر ارتجاعی بودن و یا نشدن نیست. برای همین مطالب “نامه ها”و “پیغام ها” اصلا ارزش ندارد. برای سیاسیون نباید زندان ساخت، عقایدی که از زندان می آید و یا ظاهرا می آید، عقایدی نیست که توسط زندانی شکل گرفته. عکس العمل مارکسیستها در مقابل خانم فائزه رفسنجانی، از ضعف تاریخی و پنهانکاری آنها در ارتباط با گذشته تاریخی ایدئولوژی آنهاست. آنها قادر نیستند از انتقام جویی بگذرند و وضعیت را درست درک و ارزیابی کنند.
.
زندانیان مارکسیست و احتمالا آنارشیست ایرانی قربانی رژیم هستند. از آنجا که زندان محیطی بسته است، ما در مورد رفتار آنها نمیتوانیم بصرف مارکسیست و یا آنارشیست بودن، قضاوت کنیم. عقاید غلط را همیشه نقد میکنیم ولی به شخص زندانی نباید حمله کنیم. اینکه “بابات فلان بوده و بهمان بوده”، نقدهای بنجول و بیان توخالی بودن است. بابای مارکسیستها به لاسال که دشمن سیاسی اش بود گفته سیاه سوخته یهودی زشت.
.
همان مخالفت با وجود زندان سیاسی و افشای اعمال ارتجاعی رژیم، کافی ست.
.
آنارشیست
جناب احمدی،
.
اما گفتید خارج کشوری ها (نقل به مضمون)! ممکن است این قضیه را در ایران هم مشاهده کرد، یعنی گوشت دم توپ کردن ها را. یک موضوعی را باز کنم و اگر علاقه داشتید میتوانید نقدش کنید و یا پرورش ش دهید.
.
میتوان با یک پروژه تحقیقی شان داد که تمام اپوزیسیون ایران، چه داخل و چه خارج، تا آنجا که من خبر دارم، شاید مواردی باشد که من خبر نداشته باشم، بجای انقلاب دنبال انتقام هستند. من این موضوع را ابتدا در “دیالوگ” (بعلت وضع روحی خرابشان دیالوگ ممکن نبود) با یکی دو تا آنارشیست خارج کشور و بعد کارها ونشریات و مقالات آنها فهمیدم. از آنارشیستهای داخل ایران هم چیزی نمیدانم، امیدوارم شبیه خارج کشوری ها نباشند و گول نخورند. وقتی به دیدگاهها و نظرات مارکسیستها هم دقت کردم دیدم که فقط آنارشیستهای ایرانی خارج کشور اینطور نیستند بلکه آنها هم همینطورند. از لیبرال بورژواها و ناسیونالیستهای (بورژوا) ایران و غیره هم که انتظار بیشتری نمیتوان داشت.
.
رژیم مرتکب جنایات و اعمال وقیحی ی شده است و از خودش دشمنان زیادی درست کرده. حتی چین و روسیه و ونزوئلا و کوبا و کره شمالی هم از روی ناچاری با رژیم می سازند. قربانیان ایرانی رژیم طیف وسیعی هستند و فقط آنارشیست و مارکسیست نیستند. از همان روزهای اول، رژیم شروع کرد به اعدام کسانیکه بطور مستقیم دست در آدم کشی های رژیم شاه نداشتند اما جزو رژیم بودند. برای همین از سلطنت طلب گرفته تا سوپر چریک مارکسیست را دشمن خود کردند. این دشمنان رژیم فقط رفتن رژیم را میخواهند و به نوع سرنگونی آن کاری ندارند. برای انها مهم نیست که رژیم چگونه سرنگون شود. برای همین، همه آنها سعی میکنند توده های ایران را علیه رژیم شورشی کنند. وقتی بطور آشکار و واضحی می بینیم که شورشها همراه با شعارهای کمونیستی و مارکسیستی و انارشیستی نیست، اینطور وانمود میکنند که خیر این شورشها انقلابی است نه عکس العمل توده های تحقیر شده، سرکوب شده ، استثمار شده در مقابل دولتی کور و جنایتکار.
.
مارکسیست ها ادعای علمی فکر کردن دارند و آنارشیستها هم با علمی فکر کردن در ارتباط با جامعه مخالفتی ندارند. اما علمی فکر کردن آنها با نوع روبرو شدن آنها با رژیم کاملا در تناقض است. وقتی از جامعه حرف میزنند سعی میکنند خود را منطقی و علمی نشان دهند اما وقتی مسئله میشود عملی و مخصوصا در ارتباط با توده ها، هر شورش و عملی را علیه رژیم می پذیرند گوئی بین نظریه و عمل نباید اصلا توافق و تناسبی وجود داشته باشد. سئوال من همیشه این بوده که چرا؟ بنظر می آید که چرا این است: آنها انقلابی نیستند، انتقام جو هستند. انتقام جوئی آنها هم برای زنان و کارگران بسیار خطرناک است چون آنها قضیه را بصورت انتقام بیان نمیکنند بلکه در بسته های زیبای نظری پنهانش میکنند. فقط با ارزیابی دقیق و بیان روابط احکام ایدئولوژیک آنهاست که میتوان فهمید که این تئوری ها هیچ چیز نیست جز انتقام. در حقیقت، نظریه پردازی های آنها یک شاهی ارزش ندارد و فقط ظاهری است.
.
از آنجا که انتقام جوئی بر ذهنیت منطقی و علمی در اپوزیسیون حاکم است، امیدی به شکل گیری انقلاب وجود ندارد تا اینکه نسل بعدی جای این نسل فعلی را بگیرد و در حقیقت، این انقلاب از خارج نمیتواند شکل بگیرد و اگر انقلابی شکل بگیرد کار خود زنان و کارگران ایران است. “انگار که ایرانی ها خودشان قادر به رهبری این اعتراض ها نیستند”. اگر بجای انتقام راه انقلاب را بروند، “رهبری” انقلابی شکل خواهد گرفت و آن چیزی نیست جز شکل فرهنگ انقلابی در هر زن و مرد ایرانی. البته انقلاب بمعنای ضدیت با مردسالاری، ضدیت با بردگی مزدی ، ضدیت با امپریالیسم و هیراشی و بقیه اشکال اقتدارگرائی.
.
آنارشیست
جناب ناشناس درود برشما. من معتقدم آقای راد مثل دیگر همفکرانش مساله ی چند مجهولی می سازد که خودش هم پاسخشان را نمیداند یعنی پاسخی برایشان ندارد.. چراکه اگر چنین نبود حداقل به پرسش اول من پاسخ می داد. نه اینکه سوالی مطرح کند که دیگرانی مانند شما به آن جواب دهند!جالب است که ایشان هنوز به یک مساله پاسخ نداده میرود سراغ مساله دیگر. چنین شخصی با چنان ادعایی می خواهد مردم ایران را رهبری کند!چگونه؟ الله اعلم!!
جناب احمدی،
آقای نویسنده مستقیم و یا غیر مستقیم نگفته که توده ها انقلاب کنند تا آنها، مارکسیستهای لنینیست و استالینیست (این پشت صحنه است) خارج کشور، برگردند. نظر ایشون این است دلیل “انقلاب” نشدن و “سرنگون” نشدن رژیم در شورش 1401، برغم وسیع بودن آن شورش، فقدان وجود رهبری مارکسیستی لنینیستی بود و در اینده هم اگر این رهبری نباشد، چنین شورشهائی به به نتایج مشابه خواهد رسید. در ارتباط با کامنت شما، نظر شباهنگ راد، بر سر مسئله رهبری نیست، بر سر نوع رهبری است.
مقاله را میتوان از چند زاویه ارزیابی کرد. من فعلا فقط به یکی از آنها می پردازم.
او میگوید نظام اجتماعی ایران امپریالیستی است. این ایده خیلی گنگ است. برای درک این گنگی باید چند سئوال کرد و منتظر شد تا آقای شباهنگ راد به این سئوالات جواب بدهد. سئوالات از این قرارند:
آیا دولت ایران هم امپریالیست است؟
اگر امپریالیست نیست، آیا قربانی امپریالیستهاست؟
اگر امپریالیست هست، چرا امپریالیست بودن رژیم مهمتر از مردسالار و بردگی مزدی بودن آن است؟
ایا مبارزه با امپریالیسم در ایران مبارزه دموکراتیک است و سوسیالیستی نیست؟
آیا مسئله ارتجاع حجاب اجباری در ایران مسئله ای مربوط به امپریالیسم است؟
آیا فعالیتهای کمونیستی در ایران باید ضد امپریالیستی باشد و یا ضد سرمایه داری؟
من تقریبا مطمئن هستم که اگر آقای راد شروع کند به پاسخ دادن به این سئوالات، متوجه خواهیم شد که نوعی از دیدگاه استالینیستی را حمل میکند.
آیا دیدگاه استالینیستی به کمونیسم قابل نقد است؟
دیدگاه استالینیستی چه دیدگاهی است؟
آنارشیست
تمام هدف نویسنده از واگویی اتفاقاتی که هر ایرانی بهتر ازایشان در جریان ان بوده و در آن بطور مستقیم نقش فعالانه داشته این است که جایی برای رهبری این اعتراضات برای فرقه های خارج کشوری باز کند.انگار که ایرانی ها خودشان قادر به رهبری این اعتراض ها نیستند و باید اینها از خارج کشور تشریف بیاورند و آن را رهبری کرده و حکومت را به نام خود سند بزنند. در این میان مردم ایران از نظر این شخص فقط گوشت دم توپ کسب قدرت خارج کشوری ها هستند.
عجب