ایرانی ها، خود مشکل ِ تاریخی شان با رژیم را حل خواهند کرد / خدامراد فولادی
ایرانی ها، بعد از چهل و شش سال زنده گی زیر ِ سلطه ی حکومت ِ جنایت پیشه ی اسلامی بهتر از هر قییم و رهبر ِ خود خوانده ای مصلحت و نیاز ِ جامعه ی خویش را برای تغییر از آنچه هست به آنچه باید بشود، یا به بیان دیگر،آگاهی از آنچه نمی خواهند وآنچه می خواهند را تشخیص می دهند وبنا براین، نیازی به فرمانفرمای « چه باید کرد» ِ شان ندارند. انسان لزومن نباید تئوری دان باشد تا راه ِ برون رفت از مشکل ِ حیاتی ِ جامعه ی خویش را بداند و به آن عمل نماید. به قول ِ هگل- و مارکس- شنا کردن را تنها در آب به مثابه ِ زمینه و عرصه ی شنا می توان آموخت، و انسان هرچه قدر تئوری و آموزش ِ نظری هم خوانده باشد تا در موقعییت و فعالییت ِعینی وعملی قرار نگیرد،قادر به شنا کردن نخواهدبود. بگذریم ازاین که خیلی هاکه می خواهند شناکردن در آب ِ متلاطم و پر زور ِ سیاسی را به ایرانی ها بیاموزند – آن هم از راه ِ دور!- اساسن خود ِ شان قوانین و اصول ِ شناکردن در چنین آبی را نه در تئوری و نه در عمل نمی دانند!
تمثیل ِشنا کردن درآب، به طور ِمشخص و چارچوب دار، بیانگر ِ ضرورت ِ آگاهی و شناخت از شرایطی است که هم اکنون بر ایران و بر این جامعه ی محصور وغرقه درانواع ِمحرومییت ها وممنوعییت های فردی- اجتماعی و به ویژه محروم از آزادی ها ی سیاسی حاکم است و هزاران انسان ِآزادی خواه در تلاش برای رهایی از آن جان ِ خود را از دست داده اند. این ضرورت است که ایرانی ها را به آنچه نمی خواهند وآنچه می خواهند رهنمود می دهد وبه فعالییت ِهدف مند و تضادمند ِسلبی- ایجابی ِتاریخی ِ تاکنون تحقق نیافته ی خویش وادار می سازد.
آنچه ایرانی ها در فرایند ِ زنده گی ِاجتماعی سیاسی و تاریخی ِخود آموخته اند و بنا برآن عمل می کنند، شامل ِ مطالباتی است که در تمام ِ اعتراضات ِ همه با همی ِ میلیونی ِ تا کنونی ِ شان بر زبان می آورند این است که این حکومت را درکلییت ِ سیاسی – اعتقادی ِآن نمی خواهند. به چه دلیل نمی خواهند؟ به این دلیل ِبرهمه گان آشکار است که این رژیم باعملکردهای حاکمییت ِچهل و شش ساله اش نشان داده که متعلق به این دوران نیست و زائده ای است نا همخوان باکلییت ِنظام مند وقانون مند ِاین دوران ِ تاریخی. « نخواستن» به مثابه ِ واکنشی آگاهانه به عملکردهای نامتناسب و نابه هنگام ِ این حکومت در این دوران ِ تاریخی است. واکنشی که رویکرد ِ اعتراضی وسلبی ِ آن در شعار ِ متحدانه ی « مرگ بر دیکتاتور» بیان می شود،بدیهی است که رویکرد ِ ایجابی اش در تضاد با دیکتاتوری ِ فردی و کیش ِ شخصییت ستایی، یعنی شعار و مطالبه ی « برقرارباد دموکراسی» باشد.این همه به آن معناست که واکنش یا در واقع مطالبه، ضرورتن باید بیانگر ِ نفی ِ کنش ِ فعالانه ای باشد که دیکتاتوری ِ فردی و کیش ِ شخصییت پرستی ِ دوران ِ پدرشاهی مشخصه ی آن است. به بیان ِ دیگر، « مرگ بر دیکتاتور» از آنجا که مضمون و مفهوم و رویکرد ِ فردی دارد، ناگزیر و ضرورتن آنچه مطالبه می شود و باید جایگزین ِ آن گردد و تحقق یابد دموکراسی است که مفهوم و مضمون و کارکرد ِتاریخی دورانی دارد و بر آورنده ی نیاز ِ جامعه ی معترض به دیکتاتوری ِ فردی و استبداد ِ فعال مایشاء است.
حال پرسش این است که: چرا سوسیالیسم نخستین گزینه ی این جامعه پس از سرنگونی ِ حکومت ِ اسلامی نیست؟پاسخ این است که سوسیالیسم بنا بر آموزه های ماتریالیسم ِ تاریخی، نظام ِ بعد از نظام ِ سرمایه داری و بر آمده از ساز و کارهای تولیدی- مناسباتی ِآن در فرایند ِ تکاملی ِ جامعه های انسانی در پیشرفته ترین حالت و وضعییت ِ آن است. از این رو، و از آنجا که این جامعه یعنی ایران ِ تحت ِ حاکمییت ِ استبداد ِ پدر شاهی هنوز دارای چنان شرایط ِ پیشرفته ای چه در تولید و به خصوص چه در مناسبات ِ تولیدی نیست،که مستقیمن از سرمایه داری به سوسیالیسم گذر نماید، ناگزیر باید به چنان شرایطی ارتقا یابد که ضرورت ِگذار را ایجاب نماید. هرکس نظر وگزینه ای خارج ازاین چارچوب ِقانون مند و نظام مند وتکامل گرایانه پیشنهاد کند،مطمئنن و برطبق ِ تجربه ی آزموده شده و مردود شده، غیر از « راه ِ غیر ِ سرمایه داری» نیست که نتیجه اش سرمایه داری ِ دولتی ِ آزمون پس داده ای است که به یک حاکمییت ِنظامی- پاده گانی از نوع ِبلشویکی منجر خواهد شد.
با این حال، بیان ِاین تئوری و تاکید بر مطالبه گری ِ مبتنی بر واقعییت های موجود و نیازهای جامعه از یک سو، و برکنش مندی ِایرانی های درونمرزی بر دگرگون سازی ِشرایط ِحاکم بر این جامعه از سوی دیگر،هرگزبه آن معنا نیست که ایرانیان ِ برونمرزی نباید دراین مطالبه گری دخالت کنند و نقشی نداشته باشند. آنچه مهم است و باید مورد ِ قبول ِ آنها قرار گیرد، همان فرمول ِ سلبی- ایجابی ِ « نخواستن» و « خواستن» ِ مشخص است که برآوردنده ی نیاز این جامعه و پل ِگذار به نظام و دوران ِپسا استبداد ِ کیش ِشخصییتی ِولایتی خلافتی ِ دین سالارانه است. از این رو،هرگونه اظهار ِنظر یا رهنمودی ازسوی ِ ایرانیان ِبرونمرزی، باید نه از موضع ِفرمانفرمایانه و خود رهبر پندارانه، بلکه در چارچوب ِ آگاهی و نیاز ِ تاریخی ِ خود ِ شهروندان از آنچه نمی خواهند و آنچه می خواهند، یعنی از موضع ِ دموکراسی خواهانه ای باشد،که کیفییت و چگونه گی ِاستقرار ِ آن بارها با همین قلم بیان شده و مصداق و الگوی عملی ِ آن نیز همچنان که بالاتر به نقل از هگل و مارکس بیان شد:« شنا کردن ِ آگاهانه و شناخت مندانه درآب به مثابه ِواقعییتی مادی وعینی است»! به بیان ِ باز هم صریح تر، ایرانیان ِ برونمرزی این حق را دارند که اگر مایل باشند درتغییر و تحولات ِ راهگشا به رهایی ِ این جامعه از استبداد ِحاکم نقش ِ ایجابی داشته باشند به شرط ِ آنکه آنچه را که خود درغرب بدون ِ هیچ قید و شرط و حد و منعی دارند یعنی دموکراسی وآزادی های سیاسی را برایرانیان ِ محروم ازآن« حرام»اعلام نکنند واینهمه علیه آنچه خود در آنجا دارند و ضرورت ِتکامل ِ این جامعه هم هست تبلیغ ِ سوء ننمایند.