ایران خشمگین و عصیانگر در انتظار سال جدید
ایرانِ به تنگ آمده از فشارهای طاقتفرسای همهجانبه، بهویژه فشارهای اقتصادی، تورم سرسامآور و افزایش قیمتهای لحظهبهلحظه، قدم به سال جدید میگذارد؛ با تنفری فزاینده از حکومتی وقیح که شرم پیش روی آن شرمگین است. قاتلانی غارتگر و فاسد که تمام زیرساختهای جامعه را نابود و منابع آنرا چپاول کردهاند؛ محیطزیست را تخریب کرده و اکثریت مردم را به زیر خط فقر راندهاند. پوسیدگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظام با جنبش توفندهی «زن، زندگی، آزادی» در داخل، و از بین رفتن نیروهای نیابتیاش در خارج، هرچه بیشتر آشکار شده است. در این راستا اختلافات درون حکومتی برسر بقا و منافع بیشتر لحظهبهلحظه افزوده میشود که نمود آنرا میتوان در استیضاح وزرا، استعفا یا عزل مقامات، افشاگریهای مهرههای رژیم و درگیریهای بین جناحهای حاکمیت شاهد بود. جریان مذاکرات بهرغم پادرمیانی «واسطهها»، رایزنیها و احتمالا زدوبندهای پشتپرده همچنان بلاتکلیف مانده و اظهارات متفاوت و گاه متناقضی مطرح میشود.
تهدید جنگ نیز بیشتر از گذشته شده، خطری که در صورت وقوع، آسیبهای فراوان و جبرانناپذیری به مردم بهویژه به زنان و کودکان وارد خواهد کرد. بهرغم اینکه سالهاست در شرایط جنگی یا تهدید جنگ زندگی میکنیم چنان کارد به استخوان مردم رسیده که برخی با توهم «راه نجات» چشم امید به اقدام نظامی بیگانگان و قاتلانی دوختهاند که کودتاگران و قصابان منطقه خاورمیانهاند، یا در آرزوی بازگشت مهرههای منفور و جانی رژیم گذشتهاند. در این میان آنانی که جنگ را «برکت» میدانند نیز در بوقِ ساختِ سلاح هستهای میدمند و این آشفتهبازار را آشفتهتر میکنند. حال آنکه نه تنها سلاح هستهای که حتی انرژی هستهای هم که از انرژیهای پاک محسوب نمیشود، اساسا مسئلهی مردم نیست.
حاکمیت در تنگناهای داخلی و خارجی و ترس از اوجگیری مجدد و گسترش اعتراضاتِ مردمی نه تنها سرکوبها را روزبروز شدیدتر و پردامنهتر میکند که آمار بالای زندانیان سیاسی، آمار بالای اعدامها (حدود هزار اعدام در سال گذشته)، احکام سنگین زندانیان سیاسی، شکنجه، شلاق، بریدن انگشتان دست ونمونههای بیشمار اینگونه آزار و اذیتهای غیرانسانی زندانیان عادی و سیاسی مصداقهای هرروزهی آن است، بلکه برای به انحراف کشیدن و تخریب تحرکات و جنبشهای موجود به شگرد کهنهی خود اپوزیسیونسازی و چهرهسازی رویآورده است و با تطهیر «اصلاحطلبان» ورشکسته یا روی آوردن به مهرههای سلطنتطلب به خیال خود برای مردم عاصی اپوزیسیون میسازد. حال آنکه کسی دیگر نه از گزمههای آن ترسی به دل راه میدهد و نه فریب «خدعه»های آنرا میخورد. مردم خشمگین و عاصی چه فردی و چه جمعی تا پای جان برای خواستههایشان و مقابله با کمبودهایی که لحظهلحظهی زندگیشان را تلخ و غیرقابل تحمل کرده ایستادهاند. برای مقابله با فقر، بیکاری، بیخانمانی، گسترش اعتیاد، خودکشی و… برای مقابله با تورم وحشتناکی که امانشان را بریده و تامین حداقلهای زندگی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت را ناممکن کرده است، چنانکه عدهای از بیماران خاص سهمیهی دارویی خود و عدهای اعضای بدنشان را برای گذران زندگی میفروشند. نبود آب، برق، گاز و تعطیلیهای مکرر به بهانههای واهی، آموزش کودکان، زندگی و کسبوکار مردم را به چالش کشیده. دستمزدهای ناچیز مزدبگیران و افزایش ناچیزتر آن درشرایطی که فعالان کارگری حضور تاثیرگذاری ندارند و سکوت کامل رژیم در این مورد، ادعای مطالبهگری را به دست نیروهای خودی حکومت انداخته (از جمله کمپین اخیر افزایش دستمزد 70%) که جار و جنجالی کاذب به راه انداخت و همانطور که انتظار میرفت نتیجهای هم نداشت. در میان این همه کمبود، خفقان، سرکوب و… امنیت، رفاه و شادی به نظر دست نیافتنی میرسد.
ابعاد فاجعهای که نظام سرمایهداری، مردسالاری، بنیادگرایی و انواع و اقسام عرف و سنتهای ارتجاعی و دینی در جامعهی ما ساخته و پرداختهاند، در مورد زنان به مراتب بیشتر است که به شکل زنستیزی عیان و پنهان در عرصههای عمومی و خصوصی و توسط انواع نهادهای سلطه و ضد زن، تحتعنوان فرهنگ، اخلاق، قوانین، خانواده، تعلیم و تربیت و غیره به زنان تحمیل میشود. وظایف اجباری زنان در بازتولید اجتماعی و کار خانگی، تبعیض و آپارتاید جنسیتی، زنکشی بنام ناموس، خانواده و عشق با حمایت قوانین ضد زن، که در واقع سرکوب سیستماتیک حکومتی برای فرودست نگه داشتن زنان است (در ایران هر دو روز یک زن کشته میشود، که این قتلها عمدتا توسط نزدیکان صورت میگیرد)، کنترل بدن زن، ممنوعیت و محدودیت سقطجنین، تحمیل رفتارهای جنسی دگرجنسگرایی، مادری اجباری، ناقصسازی جنسی، ضربوشتم، توهین و تحقیر زنان، آزار و اذیت جنسی، تجاوز، تجارت سکس، فحشا و پورنوگرافی، ازدواج کودکان، فقر زنانه، افزایش اعدام زنان، تحمیل حجاب اجباری و انواع و اقسام تبعیض و تحقیر مصداقهای بارز این زن ستیزی هستند. زنستیزی نظاممند امری جهانی است چرا که یکی از ستونهای اصلی بقای حکومتهای موجود است. فراگیری تحرکات فردی و جنبشهای زنان در طی تاریخِ جوامع و بهویژه در چند دههی اخیر شاهدی بر این ستم فراگیر و جهانی است. جنبشهایی که روزبهروز رادیکالتر شده و ثابت کردهاند که زنان از نیروهای اصلی مبارزه با سلطه و استثمار هستند. نمونهی بارز این جنبشها، خیزش قدرتمند و گستردهی «زن، زندگی، آزادی» است که از جمله دستاوردهای بیشمار آن، پسراندهشدن حجاب اجباری است، سران رژیم بارها به عجز و ناتوانی خود در این مورد اقرار کرده و به صراحت گفتهاند که نمیتوانند طرح ضد زنِ «عفاف و حجاب» را اجرا کنند.
کمی آنسوترِ خاورمیانه جغرافیایی خونین در میانهی آتش و باروت است؛ مبتلا به جنگی بر سرقدرت و تقسیم منافع درقالبِ طرح خاورمیانهی جدید و به منظورسودجویی و غارت بیشتر. آتش بیاران این جنگ خونین در یک طرف حکومت اسلامی ایران، گروههای نیابتیاش و روسیه هستند و در طرف دیگرآمریکا، اسرائیل، ترکیه و نیابتیهای سلفی و داعشیِ آن. جناحهایی در ظاهر متخاصم و در باطن دستدردست برای سودجویی بیشتر، رذیلانه زندگی مردم منطقه را به کابوسی تلخ تبدیل کردهاند و با جنایت و نسلکشی مردم غزه و کرانهی باختری داغ ننگِ دیگری بر پیشانی تاریخ بشریت زدهاند…. در گوشهای دیگر از این جغرافیایِ خونینِ، بواسطهی اوضاع نابسامان سوریه و درگیریهای داخلی آن، شرایط لبنان، یمن، گردنکشیهای جنایتکارانهی اسراییل، ترکیه و غیره، گویی که مرگ حکم میراند.
بیشک نه تنها خاورمیانه که جهان در یکی از سیاهترین دورانهای تاریخی و درگیر در بحرانهای گوناگون بسر میبرد. سیاستهای راست حاکم شده و فاشیسم همه جا جولان میدهد. برنامههای نئولیبرالیستی ترامپی با ظاهر پرتمسخر و تحقیرآمیز، غیرانسانیترین سیاستها و تصمیم گیریها را طرح و اجرا میکند و جهان را به جولانگاه نژادپرستی، مهاجرستیزی، علم ستیزی، ناسیونالیسم فحاش و پرخاشگر، پدرسالاری مدرن، زن ستیزی، همجنسگراییهراسی و بنیادگرایی از نوع ناب مسیحی در کنارانواع اسلامی و یهودی آن، بدل کرده است. پدیدههایی که همواره از ارکان اصلی نظامهای طبقاتی و مرسالار بوده و اکنون به شکلی عریانتر وبیپرواتر عمل میکنند. روندِی که در شرف سلطهی گستردهی شکل فاشیستی سرمایهداریِ، به رقابتِ آشتیناپذیرِ قطبهای سرمایه و قدرتهای سیاسی، جنگ بر سر تقسیمبندی مجدد سرزمینها و منافع در جهان، کشتار هزاران انسان، تخریب محیطزیست و انقراض بسیاری از گونههای حیوانی و خطر نابودی کل سیارهی زمین بیش از پیش دامن زده است. بهراستی که سرمایه برای بردگی نوین و رفع بحرانهای ادواری وغیر ادواری خود، چهار نعل میتازد و همه چیز را در معرض نابودی قرار میدهد. سیر پرشتابی که تنها مقاومت و مبارزات مردم جهان میتواند آنرا متوقف کند. مبارزاتی متشکل و هدفمند.
سالهاست که نطفههای مقاومت در جایجای جهان از جمله در خاورمیانه و ایران، توسط طبقات و اقشار مختلف شکلگرفته و روزبهروز گستردهتر میشود. در این میان مقاومت و تظاهرات پرشورِ زنان ایرانی در مقابله با ارتجاع و اعتراض به حجاب اجباری و تبعیضهای جنسیتی، که از اسفند سال 1357 آغاز شد و در ادامهی خود به خیزش گستردهی «زن، زندگی، آزادی» منجر شد، مثال زدنی است. جنبشی زنده و پویا که جهان را تحتتاثیر قرار داد و توانست مسئله و مطالبات زنان را به بخشی از مطالبات جنبشها و تحرکات موجود در جامعه و شعار «زن، زندگی، آزادی» را به یکی از شعارهای اعتراضات و تجمعات آنان تبدیل کند. اما برای توقف آنچه که بر مردم ما میگذرد قطعا این کافی نیست. آنچه که در شرایط کنونی ضروری است پیوند این تحرکات و جنبشها و ایجاد یک جنبش اجتماعی سیاسی سراسریِ متشکل و هدفمند است. جنبشی که بتواند دستکم در کوتاه مدت خواستهایی حداقلی همچون: افزایش دستمزدها و مستمریها بر اساسا معیشت و نرخ تورم، توقف اعدام در حمایت از کارزارهای علیه اعدام، رفع سانسور و آزادی بیان، آزادی زندانیان سیاسی، توقف اشکال مختلف آزار و اذیت زنان از جمله حجاب اجباری، نه به هر گونه جنگ و سیاستهای جنگطلبانه و… را در دستور کار خود قرار دهد. بدیهی است که این جنبش سراسری در همراهی و همگامی با جنبشها و تحرکات جهانی سمتوسوی نهاییاش ریشهکن کردن سرمایهداری، مردسالاری، فاشیسم، بنیادگرایی، جنگطلبی، مهاجرستیزی، سرکوب و ستم بر ملیتها و هر گونه سلطه، استعمار و استثمار خواهد بود.
و کلام آخر اینکه در آستانهی سال جدید، شرایط عینی ایران دقیقا بازتاب این امرتاریخی است که «مردم نمیخواهند و نظام نمیتواند»؛ چه بسا که پایان نزدیک است!
- جمعی از زنان فعال داخل کشور
- جمعی از زنان تهران و کرج
Comments
ایران خشمگین و عصیانگر در انتظار سال جدید — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>