انتحار اسلامی یا انقلاب اسلامی؟ کدام یک درست است؟ / تبریزی
چکیده این نوشتار: انقلاب رخ دادن دگرشی بنیادین و زیر و رو کننده در یک سرزمین برای پیشرفت آن سرزمین است، از این روی در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد چون انقلاب در سایه بی خردی و از کار افتادن مغزهای مردم با پندارهای خرافی آن هم به رهبری آخوندهای مفت خور ناشدنی است و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری و بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش را نمی توان انقلاب نامید و دشمنان رژیم ولایت فقیه به جای انقلاب باید از انتحار سخن بگویند، انتحار اسلامی! …..
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
انتحار اسلامی یا انقلاب اسلامی؟ کدام یک درست است؟ / تبریزی
بدبختانه بسیاری از گویندگان و نویسندگان واژه های سیاسی را نادرست به کار می برند، نمونه ای از این کاربردهای نادرست کاربرد واژه فاشیست است، بنیتو موسولینی دیکتاتور ناسیونالیست و نژادپرست و جنگ افروز ایتالیا نام حزبش را حزب فاشیست گذاشته بود، روشن است که به کسی که مانند موسولینی ناسیونالیست و نژادپرست باشد می توان گفت فاشیست اما برخی از نویسندگان و گویندگان کسانی را که از آنها خوششان نمی آید فاشیست می نامند بی آن که چنین کسانی ناسیونالیست یا نژادپرست باشند! چنین کسانی فرانسیسکو فرانکو، آگوستو پینوشه، محمد سوهارتو، فردیناند مارکوس، رافائل تروخیو و آناستازیو سوموزا را فاشیست و رژیم های آنها را نیز رژیم های فاشیستی می نامند بی آن که آن رژیم ها مانند رژیم بنیتو موسولینی ناسیونالیست و نژادپرست باشند! و بی آن که این نویسندگان و گویندگان بدانند که واژه فاشیست را بی جا و نادرست به کار می برند! چون حتی اگر یک دیکتاتور رژیمی را بگرداند اما آن رژیم ویژگی های رژیم بنیتو موسولینی را مانند ناسیونالیسم و نژادپرستی نداشته باشد نمی توان آن رژیم را رژیمی فاشیستی نامید!
واژه دیگری که باز هم کسانی آن را در چمی نادرست به کار می برند واژه ناسیونالیسم است، چنین کسانی ناسیونالیسم را برابر با میهن پرستی می دانند اما ناسیونالیسم برابر با میهن پرستی نیست! ناسیونالیست ها کسانی مانند ناپلئون بناپارت شوونیست، کایزر ویلهلم پان ژرمن، بنیتو موسولینی فاشیست، آدولف هیتلر نازی، محمدرضا پهلوی پان آریا، صدام حسین پان عرب و اسلوبودان میلوشوویچ پان سرب هستند، چنین کسانی سردمدار سیاهترین و پلیدترین رژیم های دیکتاتوری در همه جهان و همه تاریخ بودند و چنین کسانی از سرشناس ترین و دانه درشت ترین ستمگران جهان بودند، آیا میهن پرستانی مانند سیمون بولیوار، مهاتما گاندی و نلسون ماندلا را می توان با کسانی مانند هیتلر و صدام برابر دانست و آنها را نیز ناسیونالیست نامید؟ روشن است که ناسیونالیسم برابر با میهن پرستی نیست و هیتلر برابر با مهاتما گاندی نیست و کسانی که در گفته ها و نوشته هایشان هم هیتلر و هم مهاتما گاندی را ناسیونالیست می نامند و شنوندگان سخنانشان و خوانندگان نوشته هایشان را گیج و سردرگم می کنند دچار لغزش در گفتار و نوشتار هستند.
رویدادهای سال پنجاه و هفت را انقلاب نامیدن لغزشی دهشتناک است!
بی هیچ اما و اگری در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری و بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش را نمی توان انقلاب نامید اما بدبختانه و با اندوه بسیار باید گفت که فراوانند گویندگان و نویسندگانی که از یک سو خود را دشمن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران می دانند و از سوی دیگر رویدادهای سال ۱۳۵۷ در ایران را انقلاب می نامند! حتی کسانی که دشمن تشنه به خون رژیم آخوندی هستند، حتی کسانی که سال ها در زندان ها و شکنجه گاه های رژیم دوزخی ولایت فقیه به زنجیر کشیده شده و رنج های فراوان برده اند، حتی کسانی که خویشان و دوستان و آشنایانشان به دست مزدوران رژیم دژخیمان و شکنجه گران کشته شده اند، حتی کسانی که هست و نیستشان را در دوزخی سوزان به نام ایران آخوند زده رها کرده و به فرامرز گریخته اند بسیار دیده می شود که رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامند و کاری که این دوستان می کنند مایه بسی اندوه است و بسی افسوس!
اما روشن نیست که این دوستان بزرگوار از کدام انقلاب سخن می گویند؟ آیا جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری برابر با انقلاب است؟ آیا بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش و کشورداری با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی برابر با انقلاب است؟ آیا به زنجیر کشیده شدن زن های ایرانی با حجاب سیاهی و تباهی برابر با انقلاب است؟ آیا سرکوب و شکنجه و کشتار هزاران تن از کسانی که آخوندیسم و خرافه های آخوندی را نپذیرفتند برابر با انقلاب است؟ آیا پیاده شدن برنامه ایران بر باد ده خصوصی سازی از سوی یک رژیم دزدسالار برابر با انقلاب است؟ آیا رنج بردن مردم گرسنه ایران از تورم تازنده و گرانی های جهشی برابر با انقلاب است؟ و آیا گرداندن یک کشور با پندارهای خرافی و با روضه و نوحه و مرثیه برابر با انقلاب است؟ برای آن که این دوستان گرامی که رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامند از به کار بردن واژه انقلاب خودداری کرده و انتحار اسلامی را انقلاب ننامند بیائید باهم بررسی کنیم و ببینیم که انقلاب چیست؟
انقلاب چیست؟
عرب زبان ها به آن چه که در ایران به آن انقلاب گفته می شود ثوره (sora) می گویند و به آن چه که در ایران به آن انقلابی گفته می شود ثائر (sa,er) می گویند اما عرب زبان ها به کودتا می گویند انقلاب و به کودتا کننده می گویند انقلابی! از این روی عرب زبان ها به کسانی مانند آگوستو پینوشه می گویند انقلابی چون آگوستو پینوشه در شیلی کودتا کرد اما به کسانی مانند زاپاتا یا لنین یا چگوارا می گویند ثائر، پس اگر کسی در ایران بگوید: “پینوشه یک انقلابی بزرگ بود!” همه شگفت زده می شوند اما اگر در یک کشور عرب زبان کسی بگوید: “پینوشه یک انقلابی بزرگ بود و انقلاب گسترده و بزرگی را در شیلی به راه انداخت!” کسی شگفت زده نمی شود زیرا چم واژه انقلاب در میان عرب زبان ها با چم واژه انقلاب در میان ایرانیان یکسان نیست، باری، آن چه که در ایران به آن گفته می شود انقلاب و عرب زبان ها به آن می گویند ثوره چیست؟
پاسخ این است که انقلاب رخ دادن دگرشی بنیادین و زیر و رو کننده در یک سرزمین برای پیشرفت آن سرزمین است، مانند انقلاب بزرگ فرانسه، انقلاب اکتبر در روسستان، انقلاب در چین و انقلاب های دیگر، انقلاب چیزهائی را که مانند زنجیر بر دست و پای مردم یک سرزمین بسته شده و مردم آن سرزمین را از پیشرفت بازداشته اند از میان می برد و انقلاب چنین چیزهائی را نوسازی و روغن کاری و رنگ آمیزی نکرده و با چهره ای نوین به خورد مردم نمی دهد، در سایه انقلاب آرایش پیشین نیروهائی که سرزمینی با آنها گردانده می شد درهم کوبیده می شود و آرایش نوین با کارگزاران کارآمد و با راه و روش های سازنده و پیشرو جای خود را به آرایش پیشین می دهد، در سایه انقلاب همه پدیده های کهنه و پوسیده ای که مردم را به بند کشیده بودند جارو شده و به زباله دانی ریخته می شوند، در سایه انقلاب نابرابری حقوقی زن و مرد از میان می رود، تنخواه یک سرزمین پیشرفت می کند، فرهنگ و هنر از بنیاد دگرگون می شوند، با آئین های بهتر و کارآمد کشورداری می شود و کوتاه سخن آن که دگرش هائی بنیادین برای بهبود زندگی مردم در یک سرزمین پدیدار می شوند.
جایگزین شدن یک رژیم به جای رژیم دیگر انقلاب نیست
با این روال از میان رفتن یک رژیم و جایگزین شدن یک رژیم دیگر را در یک سرزمین بی آن که هیچ دگرش بنیادینی در آن سرزمین رخ دهد نمی توان انقلاب نامید، برای نمونه از میان رفتن فرمانروائی پادشاهان صفوی و بر سر کار آمدن نادرشاه افشار در ایران انقلاب نیست چون هیچ دگرش بنیادینی پس از شاه شدن نادرشاه در ایران رخ نداد و ما نمی توانیم شاه شدن نادرشاه و به پایان رسیدن فرمانروائی پادشاهان صفوی را در ایران انقلاب دانسته و نادرشاه را نیز سردمدار آن انقلاب بدانیم.
پس از شاه شدن نادرشاه مانند زمان فروانروائی پادشاهان صفوی تنخواه ایران بر دهداری استوار ماند و دهداری در ایران از میان نرفت، پندارهای خرافی و یاوه های دور از خرد آخوندی نیز جارو نشده و به زباله دانی ریخته نشدند و آخوندهای شیعه به همراه روضه خوان ها و نوحه خوان ها مانند زمان صفویان با مردم فریبی از راه دین نان مفت خوردند و فرهنگ ایرانیان به دگرشی بنیادین نرسید، نابرابری حقوقی زن و مرد نیز همچنان پابرجا ماند و مردسالاری از میان نرفت، هنر نیز در رشته هائی مانند موسیقی و نقاشی و تندیس سازی پیشرفت نکرد، بخشبندی کشور ایران و گردانده شدن بخش های گوناگون ایران افشاری نیز مانند ایران صفوی بر بومشاهی استوار ماند و شاهان کوچک در سرزمین های خودشان دیکتاتورهائی بودند که به دیکتاتور بزرگ یا شاه شاهان که نادرشاه بود باج می دادند، با این روال آیا می توان شاه شدن نادرشاه افشار را در ایران انقلاب دانست و نادرشاه را نیز رهبر آن انقلاب نامید؟ روشن است که نه!
کودتاهائی را نیز که در کشورهای گوناگون رخ داده اند و پس از چنین کودتاهائی یک رژیم جایگزین یک رژیم دیگر شده است را نمی توان انقلاب نامید، چنان که بارها در کشورهای گوناگون کودتاهائی رخ داده اند و پس از این کودتاها و جایگزین شدن یک رژیم به جای یک رژیم دیگر هیچ دگرش بنیادین و زیر و رو کننده ای در آن کشورها رخ نداده است، گاهی کودتا کنندگان بهسازی هائی در کشورداری انجام می دهند و گاهی پس از کودتا در یک سرزمین آن کشور دچار پسرفت می شود اما به هر روی جایگزین شدن یک رژیم به جای یک رژیم دیگر پس از کودتا برابر با انقلاب نیست!
بهسازی در یک سرزمین برابر با انقلاب نیست
گاهی دیده می شود که در یک سرزمین بهسازی هائی در زمینه های گوناگون رخ می دهند و زندگی مردم آن سرزمین به گونه ای چشمگیر بهبود پیدا می کند اما ساختار آن سرزمین در زمینه های گوناگون دچار دگرش های بنیادین نمی شود، این بهسازی ها را نمی توان برابر با انقلاب دانست، برای نمونه رضاشاه پس از آن که در ایران به فرمانروائی رسید بهسازی های فراوانی را در زمینه های تنخواهی و سازه های گوناگون و برابری حقوقی زن و مرد و از میان بردن حجاب سیاهی و تباهی که ابزار به بند کشیده شدن زنان ایرانی بود و کوتاه کردن دست آخوندها از زندگی مردم ایران و کوشش برای از میان بردن پندارهای خرافی انجام داد اما بهسازی های رضاشاه برابر با انقلاب نبودند چون دگرش های بنیادینی که ساختار کشورداری در ایران را زیر و رو کند در سایه بهسازی های رضاشاه دیده نشدند و تنخواه ایران همچنان بر دهداری استوار ماند و رژیم پادشاهی نیز جایش را به رژیمی بر پایه مردم سالاری نداد.
پسرفت در یک کشور برابر با انقلاب نیست
گاهی در یک کشور رژیمی بر سر کار می آید و آن کشور به جای پیشرفت دچار پسرفت می شود، اگر آن چنان که گفته شد بهسازی در یک کشور و پیشرفت آن کشور در سایه بهسازی های گوناگون را نمی توان انقلاب نامید روشن است که پسرفت در یک کشور را نیز نمی توان انقلاب نامید، برای نمونه از میان رفتن دولت دکتر محمد مصدق در ایران پس از کودتای بیست و هشتم مردادماه سال ۱۳۳۲ برابر با انقلاب نیست و نمی توان چنین کودتائی را برابر با انقلاب دانست، پس از این کودتا و پس از آن که دولت دکتر محمد مصدق از میان رفت خفقان سختی در ایران پیدا شد، کمونیست ها و میهن پرستان دستگیر، شکنجه، زندانی و تیرباران شدند، بسیاری از کمونیست ها و دگراندیشان ناچار شدند که از ایران به فرامرز بگریزند و آزادی های شل و ولی که ایرانیان در زمینه هائی مانند آزادی گفتار و نوشتار پیش از این کودتا داشتند از میان رفتند، به هر روی پسرفت به جای پیشرفت و بدتر شدن به جای بهتر شدن برابر با انقلاب نیست.
انتحار برابر با انقلاب نیست
گفته شد که پسرفت در یک کشور برابر با انقلاب نیست اما گاهی در یک سرزمین مردم گمراه و نا آگاه رژیمی را بر سر کار می آورند که آن سرزمین را چنان دچار پسرفت می کند که آن سرزمین رو به نابودی می رود، مانند بر سر کار آمدن رژیم نازی در آلمان که نه تنها آن کشور را پیشرفت نداد بلکه آن کشور را نخست دچار پسرفت های بسیار بزرگی در زمینه های گوناگون کرد و پس از برپائی جنگ جهانی دوم به دست این رژیم به سوی نابودی برد، روشن است که بر سر کار آمدن رژیم نازی در آلمان برابر با انقلاب نیست و نمی توان گفت که پس از جنگ جهانی یکم مردم انقلابی آلمان به خیابان های آلمان ریختند و آدولف هیتلر را که رهبر نازی ها بود بر سر کار آوردند و انقلاب بزرگی در آلمان به رهبری آدولف هیتلر برپا شد و در سایه این انقلاب رژیم نازی که یک رژیم انقلابی بود در آلمان بر سر کار آمد! آن چه که پس از جنگ جهانی یکم در آلمان رخ داد برابر با انقلاب نبود و برابر با انتحار بود و انتحار برابر با انقلاب نیست!
انتحار اسلامی در ایران برابر با انقلاب نیست!
در ایران پس از کودتای بیست و هشتم مردادماه سال ۱۳۳۲ ایران دچار پسرفت شد اما این پسرفت چنان بزرگ نبود که ایران رو به نابودی برود اما رویدادهای سال ۱۳۵۷ برابر با انتحار بودند! در سال ۱۳۵۷ مردم نا آگاه و گمراه ایران به خیابان ها ریختند و رژیم شاهنشاهی را برای به فرمانروائی رسیدن روح الله خمینی سرنگون کردند، سپس رژیم جمهوری اسلامی ایران بر سر کار آمد، نخست پسرفت های سنگینی رخ دادند که پسرفت های پس از کودتای بیست و هشتم مردادماه سال ۱۳۳۲ در برابر آنها ناچیز بودند، سپس کشور ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت و رژیمی در ایران بر سر کار آمد که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی بر ایران و ایرانی فرمانروائی می کرد! با این روال روشن است که در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و آن چه که همگان در سال ۱۳۵۷ دیدند انتحار بود نه انقلاب و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری برابر با انقلاب نیست و رخ دادن انقلاب با روضه و نوحه و مرثیه آن هم به رهبری آخوندهای مفت خور یک شوخی خنده دار است!
هنگام سنجش زندان آریامهری با دوزخ آخوندی آشکارا دیده می شود با آن که در زمان رژیم پهلوی ایران زندان بود اما دوزخ نبود اما پس از انتحار اسلامی از کشور ایران دوزخی سوزان ساخته شد و انتحار اسلامی را انقلاب نامیدن لغزشی دهشتناک است، اگر در زمینه های گوناگون ویژگی های دوزخ آخوندی با ویژگی های زندان آریامهری سنجیده شوند روشن می شود که پس از رویدادهای سال ۱۳۵۷ و از میان رفتن رژیم پهلوی هیچ پیشرفت بنیادین و زیر و رو کننده ای در ایران و در زمینه هائی مانند مردم سالاری، انتخابات آزاد، برابری حقوقی زن و مرد، آئین های کارآمد، تنخواه پیشرفته، سازه های توانمند، فرهنگ، هنر و در یک واژه کشورداری با خردورزی به بار نیامد، در همه این زمینه ها سرزمین ایران نخست دچار سنگینترین پسرفت ها شد و سپس رو به نابودی رفت، از این روی آن چه که پس از ریخته شدن مردم نا آگاه و گمراه ایران به خیابان ها در سال ۱۳۵۷ و بر سر کار آمدن رژیم آخوندی رخ داد انتحار اسلامی بود نه انقلاب اسلامی و ما چیزی به نام انقلاب اسلامی نداریم!
حقوق زن ها پیش از انتحار اسلامی و پس از انتحار اسلامی
پس از هر انقلابی برابری حقوقی زن و مرد رو به بهبودی می رود، چنان که پس از انقلاب بزرگ فرانسه برابری حقوقی زن و مرد رو به بهبودی رفت و یا پس از انقلاب اکتبر در روسستان و انقلاب در چین و انقلاب های دیگر برابری حقوقی زن و مرد در آن سرزمین ها بهبود چشمگیری یافت، از این روی بدون پیشرفت در زمینه برابری حقوقی زن و مرد در یک سرزمین سخن گفتن از انقلاب در آن سرزمین نیز یاوه گوئی است، در ایران پس از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ نه تنها برابری حقوقی زن و مرد بهبود نیافت بلکه در سایه آخوندیسم و بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش رو به نابودی رفت!
آخوندیسم پس از انتحار اسلامی در ایران گندکاری های فراوانی را انجام داد که یکی از بزرگترین گندکاری ها، ستم ها و حق کشی های رژیم اهریمنان دوزخی که در سایه نا آگاهی مردم گمراه ایران از ژرفنای تاریخ تیره زمان برده داری و از درون گورهای تاریک سر برآورد و به فرمانروائی رسید به زنجیر کشیدن، خفه کردن و له کردن نیمی از پیکر کشوری به نام ایران ویران شده یا همان زنان بود، در زمان رژیم پادشاهی زنان ایرانی آزادی های نیمبندی داشتند اما پس از به روی کار آمدن رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی آن آزادی های نیمبند نیز از میان رفتند! رژیم ولایت فقیه پس از پیاده کردن برنامه هائی مانند پارچه پیچ کردن زنان ایرانی با حجاب سیاهی و تباهی و به راه انداختن گشت های حجاب و عفاف و نسب یاب و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر و با هزینه کردن پول های هنگفت از جیب مردم ندار و گرسنه ایران از سرزمین ایران گندابی برای زنان ساخت که در آن یک زن تنها و تنها به جرم زن بودن حق ندارد مانند یک انسان آزاد و ارجمند زندگی کند!
در فرهنگ آخوندیسم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر همگی مرد هستند! دوازده امام شیعه نیز همگی مرد هستند! مرجع تقلیدهای شیعیان نیز همگی باید مرد باشند! آیت الله ها، حجت الاسلام ها و آخوندهای ریز و درشت دیگر نیز همگی در گروه مردان جای گرفته اند! پیشنمازهای مسجدها نیز باید مرد باشند و حتی اگر چند زن بخواهند نماز جماعت بخوانند باید حتما یک پیشنماز مرد را پیدا کنند تا نماز جماعت خوانده شود وگرنه نماز جماعتی که پیشنماز آن یک زن باشد باطل است! قاضی های بیدادگاه های رژیم ولایت فقیه نیز همگی باید مرد باشند! ارث یک زن نصف ارث یک مرد است! گواهی دو زن برابر با گواهی یک مرد است! دختر حق ندارد بدون اجازه پدر و یا پدربزرگش با پسری که دوستش دارد پیمان زناشوئی ببندد! مرد می تواند هر گاه که بخواهد چه با دلیل و چه بی دلیل زنش را طلاق دهد اما زن حق طلاق گرفتن از شوهرش را ندارد! اگر زنی از شوهرش جدا شد کودکانش از آن شوهرش هستند! زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش کار کند! زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش گذرنامه گرفته و به فرامرز برود! حتی زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش از خانه بیرون برود!
در کشورهائی که با خردورزی گردانده می شوند زنان پارچه پیچ شده با حجاب اجباری دیده نمی شوند و پایمال شدن حقوق زنان جائی در این کشورها ندارد، در سرزمین هائی که خردمندان در آنها کشورداری می کنند زن ها رئیس جمهور و نخست وزیر می شوند و یا در پست های بالای دیگر کار می کنند اما در دوزخ ساخته شده به دست رژیم دژخیمان و شکنجه گران که با خرافه های آخوندی گردانده می شود زن بودن گناهی بزرگ است و یک زن تنها و تنها به گناه زن بودن حق ندارد در پست های بالا کار کند! در این دوزخ و بر پایه قانون اساسی رژیم ولایت فقیه و قانون های دیگر رژیم آخوندهای مفت خور رئیس جمهور شدن زن خلاف شرع است! رئیس پارلمان شدن زن خلاف شرع است! قاضی شدن زن خلاف شرع است! جدا شدن زن از شوهر بدرفتارش خلاف شرع است! نگهداری زن از کودکانش پس از جدائی از شوهرش خلاف شرع است! خواننده شدن زن خلاف شرع است! ورزشکار شدن زن خلاف شرع است! خلاف شرع است، خلاف شرع است، خلاف شرع است! ….. کدام شرع؟ همان شرعی که ریشه در فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی دارد!
در فرهنگ رژیم ولایت فقیه تنها مرد انسان است و یک زن جانور و حتی ماشینی است که می توان او را خرید و فروخت! در فرهنگ رژیم نوحه خوان ها و روضه خوان ها و آخوندهائی که از راه مردم فریبی نان مفت می خورند انسان بودن برابر با مرد بودن است و خدای آخوندها یک ماشین جوجه کشی را که زن نام دارد برای فرزند آوردن برای مردان آفریده است و ارزش یک زن برابر با ارزش یک ماشین جوجه کشی است! در رژیم ولایت فقیه و در فرهنگ آخوندی بهترین پیشه ای که یک زن می تواند داشته باشد خانه داری است! البته یک زن خانه دار گذشته از آن که ماشین جوجه کشی است ماشین رختشوئی و دیگ خوراک پزی و کتری چای و جاروبرقی نیز هست چون شستن پوشاک و پختن خوراک و دم کردن چای و جارو کردن خانه نیز کارهائی هستند که یک زن خانه دار باید مانند یک ماشین انجام دهد! روشن است که در سایه آخوندیسم و با چنین دیدگاه های ناهمسان با خردورزی زن ایرانی نمی تواند مانند زنان کشورهائی که با خردورزی گردانده می شوند پیشرفت کرده و به پست های بالا برسد و سخن گفتن از برابری حقوقی زن و مرد در رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه بی جاست.
پیش از انتحار اسلامی زنان ایرانی در رشته های گوناگون ورزشی از مدال آوران نام آور بودند اما پس از به روی کار آمدن رژیم آخوندی ورزش بانوان از میان رفت و درخشش بانوان ایرانی در کشاکش های جهانی بانوان ورزشکار در رشته هائی مانند شنای بانوان، ژیمناستیک بانوان، پاتیناژ و ….. به پایان رسید و در رشته های ورزشی دیگر نیز با کارشکنی های باورمندان به آخوندیسم روبرو شد! شنای زنان حرام است چون بدن زن نیمه برهنه شناگر را مردان نامحرم نباید ببینند! ژیمناستیک زنان و پاتیناژ زنان نیز حرام هستند چون بدن زن نیمه برهنه ورزشکار را مردان نامحرم نباید ببینند! هنرنمائی زنان در بسیاری از رشته های ورزشی دیگر نیز یا حرام است یا گناه است یا خلاف شرع است! حتی شرکت زن ها در رشته های ورزشی دیگر با حجاب اسلامی نیز با روی ترش کردن آخوندها و خرمقدس های رژیم ولایت فقیه روبرو شد! چرا؟ چون برجستگی های بدن زن ورزشکار حجابدار نیز نباید دیده شوند و اگر دیده شوند خلاف شرع است! سخن کوتاه، پس از انتحار اسلامی ورزش بانوان ایرانی در سایه آخوندیسم نابود شد و از میان رفت!
پیش از انتحار اسلامی زنان هنرمند فراوانی بودند که در زمینه هنر آواز به خوبی هنرنمائی کرده و می درخشیدند، کم نبودند زنان هنرمند خواننده ای که نه تنها هنرمند بودند بلکه در هنر آوازخوانی نوآوری های ارزنده ای کرده بودند که آن نوآوری ها دارای ارزش هنری بسیار بالا هستند، پس از انتحار اسلامی خواننده شدن زنان ایرانی ممنوع شد چون شنیده شدن آواز زن نامحرم از سوی مردان نامحرم خلاف شرع انور و اطهر دین مبین اسلام است! از این روی بسیاری از زنان خواننده ایرانی ناچار شدند به فرامرز رفته و هنرنمائی بانوان ایرانی را در زمینه آواز و خوانندگی زنده نگهدارند، گروهی از زنان خواننده ایرانی نیز که در دوزخی به نام ایران آخوند زده گیر افتاده بودند و نمی توانستند به فرامرز بروند ناچار از گوشه گیری و زندگی پنهانی شدند، به جز هنر آواز هنرنمائی زنان ایرانی در رشته های دیگر هنری مانند رقص و به ویژه باله نیز به پایان رسید چون رقص نیز برای زن ها حرام و خلاف شرع انور و اطهر دین مبین اسلام است! زن؟ آواز خواندن؟ رقص؟ باله؟ استغفرالله ربی و اتوب الیه! معاذالله!
باری، پس از انتحار اسلامی سیاهچال های رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه پر از زنانی شد که برای نپذیرفتن آخوندیسم در شکنجه گاه های این رژیم دوزخی له می شدند، مانند روزنامه نگاران زن، خبرنگاران زن، حقوقدانان زن، نویسندگان زن، ورزشکاران زن و هنرمندان زن، زنانی هم که ایرانی بودند و دانشمند، هنرمند، هنرپیشه، ورزشکار و سیاستمدار برجسته شده و در پهنه جهانی درخشیدند کسانی بودند که از ایران آخوندی گریخته و به فرامرز رفتند و حجاب سیاهی و تباهی را دور انداخته و خود را از زنجیرهای رژیم ولایت فقیه رهانیدند، تجاوز به زن شوهردار در برابر چشم شوهرش در زندان های رژیم آخوندی، تجاوز به دختران زندانی پیش از اعدام، تیرباران کردن و به دار آویختن زنان باردار گوشه هائی از رفتار رژیم ولایت فقیه با زنان ایرانی در ایران آخوند زده هستند! رژیمی که دژخیمان بی ناموس و بی شرف آن به زنان و دختران پیش از تیرباران کردنشان تجاوز می کردند اگر مزدورانش می دیدند که چند سانتیمتر از موی زنی از حجاب زورکیش بیرون آمده است داد و هوار به راه می انداختند که ای کافر! ای بیدین! ای لامذهب! اسلام از دست رفت!
انهدام فرهنگی به جای انقلاب فرهنگی!
در هر سرزمینی که انقلاب رخ می دهد فرهنگ آن سرزمین نیز دگرگون می شود و فرهنگ پس از انقلاب با فرهنگ به جای مانده از زمان پیش از انقلاب نمی تواند یکسان باشد، چنان که پس از انقلاب بزرگ فرانسه و پس از انقلاب کمونیستی در روسستان و پس از انقلاب کمونیستی در چین چنین شد، روشن است که در یک سرزمین به جای انقلاب اگر کار به انتحار بکشد سخن گفتن از انقلاب فرهنگی نیز بی جاست و باید از انهدام فرهنگی سخن گفت! همچنان که در آلمان پس از جنگ جهانی یکم مردم نا آگاه و گمراه آلمان به خیابان ها ریختند و با سر دادن شعارهائی مانند: “هایل هیتلر” رژیم نازی ها به رهبری آدولف هیتلر را بر سر کار آوردند و به جای انقلاب در آلمان انتحار رخ داد، سپس در آلمان نازی به جای انقلاب فرهنگی و دگرگون شدن فرهنگ آلمان برای پیشرفت آن کشور انهدام فرهنگی رخ داد که جشن های کتاب سوزان از سوی نازی ها نمونه ای از انهدام فرهنگی در آلمان نازی است.
در ایران نیز پس از انتحار اسلامی مانند آلمان نازی انهدام فرهنگی رخ داد، نخستین کاری که گردانندگان رژیم از گور برخاسته ولایت فقیه برای پیاده کردن برنامه انهدام فرهنگی انجام دادند بیرون کردن دختران و زنان بی حجاب از دانشگاه ها بود! دختران و زنان بی حجابی که باوری به آخوندیسم و پرت و پلاهای آخوندهای مفت خور درباره حجاب و عفاف و محرم و نامحرم نداشتند و نمی خواستند پارچه پیچ شده و با حجاب سیاهی و تباهی به زنجیر کشیده شوند! برنامه دیگر برکنار کردن و یا بازنشسته کردن زورکی استادان بی باور به آخوندیسم از دانشگاه ها بود، از اینها گذشته هر کس که می خواست در دانشگاهی کار کند یا درس بخواند باید پس از تفتیش عقاید دور و دراز در بخشی به نام هسته گزینش و پاسخ دادن به پرسش های فراوان درباره نماز و روزه و حلال و حرام و خرافه های نوشته شده در کتاب های آخوندی به دانشگاه راه می یافت! گذشته از آن که زن ها و دخترهای استاد و دانشجوی بی حجاب جائی در دانشگاه ها نداشتند حتی زن ها و دخترهای باحجابی که به دانشگاه ها راه می یافتند یا باید نماز می خواندند و روزه می گرفتند و یا از دانشگاه ها بیرون می رفتند!
این که چرا آخوندیسم هنگام انهدام فرهنگی نخستین جائی که به آن تاخت دانشگاه بود برای آن بود که آخوندها به آسانی می توانستند مردم بی سواد را با گفتن سخنانی درباره فلان امام و فلان امام زاده بگریانند و بفریبند و نان مفت بخورند اما فریب دانشگاهیان با این روش ها شدنی نبود! آخوندها باز هم می توانستند مردم بی سواد را با گفتن سخنانی درباره حجاب زنان و محرم و نامحرم با خود هماواز کنند اما سخنان آخوندها درباره حجاب شنونده ای در دانشگاه ها نداشتند! در دانشگاه های ایران پیش از انتحار اسلامی دختران دانشجوی بی حجاب و پسران دانشجو در کنار هم در کلاس های درس می نشستند و استادان زن بی حجاب به دانشجویان دختر و پسر درس می دادند و در استخرهای دانشگاه ها دانشجویان دختر و پسر نیمه برهنه باهم شنا می کردند، دانشجویان دختر و پسر گاهی باهم دوست می شدند و دست در دست هم باهم راه می رفتند و گفتگو می کردند و گاهی همدیگر را در آغوش می گرفتند و در برابر چشم همگان همدیگر را می بوسیدند و این کارها هیچ دردسری را هم در پی نداشتند چون در دانشگاه های ایران آخوندیسم و پندارهای خرافی جائی نداشتند!
رژیم آخوندی مانند آلمان نازی به کتابخانه ها یورش برد و کتاب ها و روزنامه ها و نشریه هائی که آخوندها آنها را کمونیستی یا ضد اسلامی یا خلاف شرع انور و اطهر دین مبین اسلام می دانستند از کتابخانه ها بیرون کشیده شده و به کارخانه های مقواسازی فرستاده شدند! و پس از آن که انبارهای این کارخانه ها جائی برای نگه داشتن کتاب هائی که باید خمیر می شدند تا از آنها کارتن و مقوا ساخته شوند نداشتند کتاب ها سوزانده شدند! در بسیاری از دانشگاه ها برای بررسی اسلامی بودن و یا اسلامی نبودن کتاب ها آخوندها و روضه خوان ها و نوحه خوان های بی سوادی به کار گرفته می شدند که از کتاب های دانشگاهی سر درنمی آوردند و در هر کتابی که عکس یک زن بی حجاب را می دیدند می گفتند که این کتاب ضد اسلامی است و آن را تکه پاره کرده و به کارخانه های مقواسازی می فرستادند! با این روال کمیاب ترین و گرانترین کتاب ها و روزنامه ها و نشریه هائی که گردآوری آنها ده ها سال به درازا کشیده بود و هزینه سنگینی برای گردآوری آنها به کار رفته بود نابود شده و از میان رفتند و جای آن کتاب های ارزنده را کتاب های آخوندی پر کردند!
در پی برنامه انهدام فرهنگی رژیم ولایت فقیه ده ها هزار تن از بهترین و برجسته ترین اندیشمندان، دانشمندان، استادان و تیزهوش ترین دانشجویان اگر تیرباران یا زندانی نشدند از کار برکنار و از دانشگاه های ایران بیرون انداخته شدند، بسیاری از این استادان و دانشجویان به فرامرز و کشورهائی که به جای خرافه های آخوندی با خردورزی گردانده می شدند رفته و به کار گرفته شدند و به جای آن که به ایران و ایرانی سودرسانی کنند بهترین و بیشترین سودها را به آن کشورها رساندند و این چنین بود که پدیده ای به نام گریز مغزها رخ داد، پس از انهدام فرهنگی ارزش دانشنامه های دانشگاه های ایران آخوند زده در پهنه جهانی به صفر رسید چون همگان می دیدند رژیم ولایت فقیه به مزدوران و دژخیمان و شکنجه گران گوش به فرمانش در بیست و چهار ساعت دانشنامه های دکترا و لیسانس می دهد بی آن که آن مزدوران حتی یک روز به دانشگاه رفته باشند! و کسانی که استاد روضه خوانی و نوحه خوانی و زوزه کشی های آخوندی بودند در دانشگاه ها جای مغزهای اندیشمند و دانشمند را گرفتند و آموزش پیشرفته و دانشگاهی در ایران آخوند زده رو به نابودی رفت!
تنخواه بر پایه مفت خواری و دزدسالاری
اگر در سرزمینی انقلابی رخ دهد تنخواه آن سرزمین نیز پیشرفت می کند اما پس از رویدادهای سال ۱۳۵۷ تنخواه ایران به سختی دچار پسرفت شد، تنخواه ایران آخوند زده سرمایه داری از گونه دزدسالاری است اما بدبختانه برخی از چپ گراها و کمونیست ها تنخواه ایران آخوندی را سرمایه داری بر پایه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و به زبان ساده سرمایه داری پیشرفته می دانند! روشن است که این دوستان دچار پندار نادرست هستند، چگونه می توان تنخواه ایران آخوندی را برابر با تنخواه کشورهائی مانند آلمان و ژاپن و انگلستان و آمریکا دانست و سپس سخن از لیبرالیسم و نئولیبرالیسم گفت؟ دزدی های سردمداران رژیم آخوندی و وابستگان به این رژیم با ارقامی نجومی و باور نکردنی از دارائی های مردم ندار و گرسنه ایران پدیده ای است که اگر رخ ندهد مایه شگفتی است! تورم تازنده و گرانی های جهشی در سایه فرمانروائی رژیم ولایت فقیه نیز اما و اگر ندارند، با این روال چگونه می توان به جای دزدسالاری از تنخواه لیبرالیستی و نئولیبرالیستی در ایران آخوند زده سخن گفت؟
در سایه آخوندیسم تنخواه ایران گرفتار تورم تازنده و گرانی های جهشی شد و پول ایران آخوند زده روز به روز بی ارزشتر و ارزشی برابر با یک برگ کاغذ پیدا کرد! چرا؟ چون برای نا آگاه بودن مردمی که می خواستند از زندان آریامهری درآیند و به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند کارخانه ها بسته، کشتزارها نابود، کارگران بیکار، کشاورزان درمانده، نان ها آجر، آرزوها بر باد، شهرها ویران و گورستان ها آباد شدند، گذشته از آزارهای فراوانی که مردم ایران در سایه آخوندیسم در دوزخ تفتانی به نام ایران آخوند زده می دیدند بسیاری از ایرانیان پس از دیدن تورم تازنده و گرانی های جهشی و بی ارزش شدن پول ایران در سایه فرمانروائی دزدان سر گردنه رژیم ولایت فقیه امیدشان را به تنخواه آخوندی از دست داده و هست و نیستشان را در ایران فروختند و به فرامرز گریختند، با این روال گذشته از آن که در سایه انهدام فرهنگی رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران پدیده ای به نام گریز مغزها رخ داد تورم تازنده و گرانی های جهشی پدیده دیگری را نیز به نام گریز سرمایه ها به بار آورد و دارائی های ایرانیان چرخدنده های تنخواه کشورهای دیگر را روغن کاری کردند!
برای سازماندهی دزدی های شگفت انگیز زرسالاران و سرمایه داران وابسته به رژیم ولایت فقیه با ارقامی نجومی و باور نکردنی برنامه ایران بر باد ده خصوصی سازی پیاده شد و هست و نیست ایرانیان به دست دزدان افتاد! در سایه خصوصی سازی های ایران بر باد ده رژیم دوزخی ولایت فقیه کارخانه ها، بانک ها، بیمارستان ها، کودکستان ها، دبستان ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، اتوبوس شهری، مترو، راه آهن، فرودگاه ها، پست و تلگراف و تلفن و در یک واژه هست و نیست مردم گرسنه ایران به دزدهای بخش خصوصی واگذار شدند! در پی برنامه خصوصی سازی رژیم آخوندی پول ایران روز به روز بی ارزشتر شد و تورم تازنده و گرانی های جهشی استخوان های مردم ندار و گرسنه ایران را شکستند و در تهران که پایتخت ایران است هزاران تن به کارتن خوابی در خیابان ها روی آوردند! در سایه رژیم دزدپرور ولایت فقیه کسانی که وابسته به آخوندهای رژیم ولایت فقیه بودند بیشترین و بهترین دارائی های ایران را به تاراج بردند و میلیون ها ایرانی نیز به زیر خط فقر رفتند اما رفتن میلیون ها ایرانی به زیر خط فقر در چه سرزمینی، با چه دارائی هائی و با چه ویژگی هائی رخ داد؟
کشور ایران با یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع مساحت دارنده دومین کانی های گاز و چهارمین کانی های نفت در جهان است، بهترین کانی های زغال سنگ، آهن، مس، زر، سیم، سرب، روی، آلومینیوم، مولیبدن، تیتانیوم، اورانیوم، توریوم، بُر، پتاسیم، کائولین، سنگ های ساختمانی کمیاب مانند مرمر و گرانیت در رنگ های گوناگون، کانی های فیروزه، زبرجد، زمرد و گوهرهای دیگر در ایران هستند، همچنین ایران دارنده بهترین زمین های کشاورزی برای کاشتن هر گونه فراورده گیاهی سردسیری و گرمسیری است، بهترین دریاها برای ماهیگیری و بهترین دستمایه ها برای پرورش آبزیانی مانند ماهی های سردابی و گرمابی و آبزیان دیگری مانند میگو و خرچنگ و صدف خوراکی از آن ایران هستند، بهترین دستمایه ها برای پرورش مرغ و مرغابی و بوقلمون و غاز و شترمرغ و بهترین دستمایه ها برای پرورش گاو و گوسفند و بز و شتر و گوزن و بهترین دستمایه ها برای پرورش زنبور عسل و کرم ابریشم و دستمایه های فراوان دیگر برای برپائی کشوری دارای همه چیز برای مردمی دارا و شادمان و خوشبخت و در آسایش باز هم در ایران هستند.
مساحت کشور ایران سه برابر اسپانیا، سه برابر فرانسه، چهار برابر ژاپن، چهار برابر سوئد، پنج برابر آلمان، پنج برابر ایتالیا، پنج برابر فنلاند، پنج برابر نروژ، شش برابر نیوزیلند، هفت برابر انگلستان، شانزده برابر کره جنوبی، بیست برابر اتریش، چهل برابر هلند، چهل برابر سوئیس، چهل و شش برابر تایوان و پنجاه و چهار برابر بلژیک است، مردم کشورهای پیشرفته ای که از آنها یاد شد هیچ یک از دارائی های ایران را در خواب هم نمی توانند ببینند! پس چرا مردم این کشورها بدون داشتن حتی یک هزارم دارائی های ایران در آسایش هستند و همواره به پیش می تازند اما ایرانیان در چنان تیره روزی دهشتناکی گرفتارند و سرزمینشان چنان دوزخی است که هر کس بتواند از آن بگریزد درنگ نخواهد کرد؟ پاسخ کوتاه و گویای این پرسش این است که در جهان کنونی کشورداری با خردورزی انجام می شود نه با خرافه های دور از خرد آخوندی! اما در ایران گذشته از آن که رژیم ولایت فقیه با فرهنگ خرافی و روش های زمان برده داری و شترچرانی بر ایرانیان تیره روز فرمانروائی می کند تنخواه آن بر دزدسالاری استوار است!
در سرزمین هائی که کشورداری در آنها با خردورزی انجام می شود آخوندهای مفت خوار و دژخیمان خونخوار و دزدان سر گردنه بر هست و نیست یک سرزمین چیره نشده اند و چنین سرزمین هائی مانند ایران دوزخ سوزان نیستند، در سرزمین هائی که با خردورزی گردانده می شوند نه دزدان کاخ نشین دیده می شوند و نه مردمی که از گرسنگی رو به مرگ هستند! در این سرزمین ها انتخابات فرمایشی، دادگاه های نمایشی، پارلمان دست نشانده، زندان ها و شکنجه گاه های اوین و گوهردشت و قزلحصار و تبریز و مشهد و اصفهان و شهرهای دیگر ایران ویران شده در سایه رژیم سر تا پا لجن جمهوری اسلامی یافت نمی شوند! در چنین کشورهائی گورهای گروهی هزاران تن که پس از محاکمه های پنج دقیقه ای اعدام شدند دیده نمی شوند! در چنین کشورهائی تورم تازنده و گرانی های جهشی و ده برابر شدن بهای نان در بیست و چهار ساعت دیده نمی شوند، در چنین کشورهائی میلیون ها تن با رها کردن هست و نیست خود به فرامرز نمی گریزند و در چنین کشورهائی هزاران تن از مردم گرسنه در خیابان های پایتخت کارتن خوابی نمی کنند.
گذشته از دزدی های بی شمار گردانندگان و وابستگان رژیم ولایت فقیه به باد دادن میلیاردها پول برای کارهای خرافی رنگارنگ مانند ساختن روکش زرین و سیمین برای گور فلان امام و فلان امام زاده از دارائی های ایرانیان گرسنه از ایران کشوری ساخت که میلیون ها تن از مردم آن به زیر خط فقر رفتند! به هر روی رژیم گدایان مفت خور آخوندی با ویژگی هائی که دارد ناتوان از گرداندن کشوری با تنخواه پیشرفته است و در سایه فرمانروائی آخوندیسم ایران نمی تواند کشوری با مردم شاد و خوشبخت شود و در سایه دزدی های بی شمار کارگزاران رژیم آخوندهای مفت خور رسیدن به تنخواه پیشرفته در دوزخی به نام ایران آخوند زده ناشدنی است، با این روال روشن است که به کار بردن واژه انقلاب درباره رویدادهای سال ۱۳۵۷ نادرست است و درباره این رویدادها و بر سر کار آمدن رژیم دوزخی ولایت فقیه که تنخواه آن بر دزدسالاری و مفت خواری استوار است باید از انتحار اسلامی سخن گفت نه از انقلاب اسلامی!
بانکداری بر پایه رباخواری!
گذشته از آن که ربا در دین اسلام حرام است در اصل چهل و چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز آمده است که بانک ها باید عمومی باشند، از سوی دیگر پس از پیاده شدن برنامه ایران بر باد ده خصوصی سازی از سوی رژیم دزدسالار ولایت فقیه بانک های خصوصی آغاز به کار کردند! پیامدهای پیدایش پدیده ای به نام بانک خصوصی که ابزاری برای مفت خواری از راه رباخواری است و پس از پیاده شدن برنامه ایران بر باد ده خصوصی سازی پیدا شد بی ارزش شدن پول ایرانی، تورم تازنده و گرانی های جهشی هستند! کارکرد بانک های خصوصی رژیم دوزخی ولایت فقیه این چنین است که چند زرسالار که میلیاردها پول دارند و روشن نیست آن پول ها را خودشان دزدیده اند یا از پدران دزدشان گرفته اند گرد هم می آیند و پول هایشان را روی هم می گذارند و یک بانک خصوصی درست می کنند، سپرده گذاران که بسیاری از آنها مردم ندار هستند در این بانک حساب باز می کنند و دارائی این بانک چند برابر می شود! سپس این بانک خصوصی به وام گیرندگان وام می دهد و از آنها بهره می گیرد و دارائی این بانک خصوصی در سایه رباخواری باز هم چند برابر می شود!
وام گیرندگان دو گروه هستند، یک گروه کارگران و دهقانان کم درآمدی هستند که باید از بام تا شام کار کنند تا هم وامی را که از آن بانک خصوصی گرفته اند و هم بهره آن وام را به آن بانک بدهند وگرنه زندانی خواهند شد! گروه دیگر کارخانه داران و سرمایه داران و زرسالاران دانه درشتی هستند که از آن بانک خصوصی وام های کلان گرفته اند تا کارخانه ها و بنگاه هایشان را بگردانند که در آن کارخانه ها و بنگاه ها باز هم باید کارگران و دهقانان از بام تا شام کار کنند تا هم وام و هم بهره آن وام به آن بانک خصوصی پرداخت شوند! همچنان که دیده می شود بانک خصوصی ابزاری برای چند رباخوار مفت خور برای به دست آوردن پول مفت است که آن دارائی هنگفت و مفت و باد آورده نیز فراورده دسترنج کارگران و دهقانان است و این بانکداران بی آن که کار کنند و رنج ببرند مانند زالو خون مردم را می مکند و روز به روز فربه تر می شوند! البته چند بار نیز دیده شده است که این زالوهای رباخوار پس از به دست آوردن کوهی از پول به این درآمدهای مفت و باد آورده نیز بسنده نکرده و سپرده های تلنبار شده در آن بانک های خصوصی را به جیب زده و به فرامرز گریخته اند!
سخن کوتاه، بانکداری بر پایه رباخواری که حرام و خلاف شرع انور و اطهر دین مبین اسلام و مغایر با آیات شریفه قرآن کریم و سنت نبوی و احادیث معصومین علیهم السلام اجمعین است یکی از پیامدهای انتحار اسلامی و بر سر کار آمدن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود!!! در رژیم دوزخی ولایت فقیه احکام دین اسلام درباره حلال و حرام تا آنجا کاربرد دارند که به زیان این رژیم و وابستگانش نینجامند اما هنگامی که پای سود و به دست آوردن پول های مفت و باد آورده در میان است حتی احکام دین اسلام درباره حلال و حرام نیز از سوی گردانندگان این رژیم دزدسالار و وابستگان دزد و مفت خورش زیر پا گذاشته می شوند!
قانون “ما می فرمائیم!”
در هر سرزمینی که انقلاب رخ دهد قانون هائی برای کشورداری در آن سرزمین به کار می روند که بهتر و کارآمدتر از قانون های پیش از انقلاب هستند اما پس از انتحار اسلامی در ایران چنین نشد زیرا قانون های ایران آخوند زده ریشه در فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی دارند و این قانون ها با خردورزی ناسازگارند، با قانون های لبریز از خرافه های آخوندی مانند قانون اساسی رژیم ولایت فقیه، قانون مدنی رژیم ولایت فقیه، قانون مجازات اسلامی رژیم ولایت فقیه و قانون های دیگر این رژیم برخاسته از گور نمی توان کشوری آباد با مردمی خوشبخت را گرداند و روشن است که کشورداری با این قانون ها در یک سرزمین برابر است با ساخته شدن دوزخ از آن سرزمین! اما این قانون های لبریز از خرافه نیز اگر به زیان رژیم آخوندی بیانجامند حتی این قانون ها نیز از سوی گردانندگان رژیم آخوندی زیر پا گذاشته می شوند و آن چه که همگان در دوزخ سوزانی به نام ایران آخوند زده می بینند مانند همه کشورهائی که گرفتار رژیم های دیکتاتوری هستند تنها یک قانون است و آن هم قانون “ما می فرمائیم” است!
برای نمونه با آن که قانون اساسی رژیم ولایت فقیه ریشه در خرافه های بی خردانه آخوندی و فرهنگ زمان شترچرانی دارد اما بخش های گوناگون این قانون از سوی گردانندگان رژیم ولایت فقیه بارها زیر پا گذاشته شده اند! چنان که در اصل بیست و سوم قانون اساسی رژیم ولایت فقیه آمده است: “تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمی توان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.” اما همگان دیده اند که این رژیم دوزخی چگونه کسانی را که بی باور به آخوندیسم بودند دستگیر، بازجوئی، شکنجه و تیرباران کرده است! همچنین ممنوع بودن تفتیش عقاید را همگان در هسته های گزینش این رژیم دوزخی به خوبی دیده اند! پس از بر سر کار آمدن رژیم آخوندی در همه اداره ها و سازمان های این رژیم چند تن از سرسپرده ترین وابستگان به این رژیم در جائی به نام هسته گزینش بازجوئی های دور و درازی از کسانی که خواهان کار کردن در آن اداره ها و سازمان ها بودند انجام می دادند تا روشن شود که چنین کسانی باورمند به آخوندیسم هستند یا نه! و اگر کسی در این بازجوئی ها و در این تفتیش عقاید که برابر قانون اساسی رژیم ولایت فقیه ممنوع است کم می آورد به کار گمارده نمی شد!
و یا در اصل سی و ششم قانون اساسی رژیم ولایت فقیه آمده است: “حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.” اما در تابستان سال ۱۳۶۷ که ابردژخیم و ابردیکتاتوری به نام روح الله خمینی فرمان کشتار هزاران زندانی سیاسی زن و مرد را داد همگان دیدند که در رژیم گدایان مفت خور آخوندی حکم به مجازات و اجرای آن چگونه از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون انجام می شود! در تابستان سال ۱۳۶۷ هزاران تن از زندانیان سیاسی با آن که حتی در بیدادگاه های رژیم ولایت فقیه از سوی قاضی های دست نشانده روح الله خمینی به چند سال زندان محکوم شده بودند با فرمان روح الله خمینی اعدام شدند! و یا هنگامی که نویسنده ای به نام سلمان رشدی کتابی نوشت که خوشایند روح الله خمینی نبود روح الله خمینی فرمان مرگ او را داد و گفت که سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان شود باز هم حکم او قتل است! بی آن که سلمان رشدی در دادگاهی محاکمه و به مرگ محکوم شده باشد، حتی در دادگاه رژیم آخوندی! این است حکم به مجازات و اجرای آن از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون در رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه!
و یا در اصل سی و هشتم قانون اساسی رژیم ولایت فقیه آمده است: “هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است، متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود.” اما شکنجه زندانیان از نخستین روزی که رژیم ولایت فقیه بر سر کار آمد در برنامه کار این رژیم بود و پخش اعتراف های زورکی و دروغین زندانیان سیاسی از رادیو و تلویزیون این رژیم دوزخی از یادها نخواهد رفت! البته دژخیمان و شکنجه گران و بازجویان رژیم آخوندی نمی گفتند که ما شکنجه می کنیم و می گفتند که ما تعزیر می کنیم! مشت زدن، لگد زدن، سیلی زدن، توسری زدن، بستن دستبند قپانی و آویزان کردن زندانی از سقف، بستن زندانی با روش جوجه کباب و تازیانه زدن به کف پاها و شکنجه های دیگر همراه با تهدید، تحقیر، توهین و دشنام های زشت هیچکدام شکنجه نیستند و تعزیر هستند! و چون این کارها تعزیر هستند و شکنجه نیستند پس برابر اصل سی و هشتم قانون اساسی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کیفر هم ندارند!
و یا در اصل سی و نهم قانون اساسی رژیم ولایت فقیه آمده است: “هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.” اما همگان دیده اند که در رژیم دوزخی ولایت فقیه مزدوران و دژخیمان این رژیم هر کس را که با یاوه سرائی های گداهای کاخ نشین شده هماواز نبود سرکوب کرد و کشت و در راه این سرکوب ها و کشتارها مزدوران و دژخیمان رژیم آخوندی در زندان ها و شکنجه گاه ها چنان سنگدلی ها و ددمنشی هائی را به کار بستند که روی تاریخ ایران سیاه شد! از تجاوز به زن شوهردار در برابر چشم شوهرش گرفته تا تیرباران کردن و به دار آویختن زنان باردار و از شکنجه کردن کودکان خردسال برای به دست آوردن اطلاعات از پدران و مادران دستگیر شده این کودکان گرفته تا تجاوز به دختران زندانی پیش از اعدام آنها مشتی از خروارها بیدادگری های بی مانند رژیم آخوندی هستند! این است ممنوع بودن هتک حرمت و حیثیت دستگیر شدگان و زندانی شدگان در رژیم دوزخی ولایت فقیه بر پایه اصل سی و نهم قانون اساسی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران!
گذشته از قانون اساسی رژیم ولایت فقیه قانون های دیگر این رژیم برخاسته از گور که لبریز از خرافه های آخوندی هستند مانند قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی نیز هنگامی که به زیان آخوندهای مفت خور و وابستگان دیگر این رژیم می انجامیدند زیر پا گذاشته می شدند! باری، در رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه تنها قانونی که همگان در میدان کردار دیدند تنها یک قانون است و آن هم قانون “ما می فرمائیم” است و قانون های نوشته شده در کتاب های قانون این رژیم نیز تنها در آن کتاب ها دیده می شوند نه در کردار گردانندگان این رژیم دیکتاتوری!
ظلمگستری به جای دادگستری و بیدادگاه به جای دادگاه!
دادگستری در کشورهائی که با خردورزی گردانده می شوند ابزاری برای گسترش داد و رسیدگی به دادخواهی ستمدیدگان و کیفر دادن به ستمگران و رسیدگی به کشمکش های مردم بر پایه آئین های دادگرانه و خردمندانه است، بارها در نوشته های تاریخی آمده است که در بخشی از پیمانی که در زمان فتحعلیشاه قاجار میان دولت ایران و دولت روسستان بسته شد نوشته شده بود که اگر یکی از شهروندان روسستان در ایران بزهکاری کرد باید در دادگاه های دولت روسستان محاکمه شود! همان چیزی که به آن کاپیتولاسیون گفته می شود، نویسندگان بسیاری پیدا شده و درباره کاپیتولاسیون در زمان قاجاریان و درباره زورگوئی دولت روسستان سخنانی را نوشته اند اما این نویسندگان به این نکته نپرداخته اند که در زمان فرمانروائی پادشاهان قاجار در ایران جائی به نام دادگستری یافت نمی شد! و هنگامی که جائی به نام دادگستری در ایران نبود چگونه می شد به بزهکاری های وابستگان به دولت روسستان رسیدگی کرد؟ پس از آن که رضاشاه در ایران بر سر کار آمد جائی به نام دادگستری در ایران پیدا شد و آغاز به کار کرد.
پس از انتحار اسلامی و بر سر کار آمدن رژیم آخوندی دادگستری ایران شد ظلمگستری و دادگستری پیش از انتحار اسلامی از میان رفت! نخستین کاری که رژیم ولایت فقیه برای جایگزین کردن ظلمگستری به جای دادگستری انجام داد این بود که همه قاضی هائی را که زن بودند از کار برکنار کرد چون در اسلام قاضی شدن زن حرام است! سپس قاضی های مرد دادگستری که آخوندیسم را نمی پذیرفتند از کار برکنار شدند! پس از آن گله هائی از آخوندهای بی سوادی که دانش آنها درباره قانون و حقوق صفر بود به کار گمارده شدند! آخوندهائی که برای یک تکه نان مرثیه می خواندند تا از گرسنگی نمیرند پس از قاضی شدن در ظلمگستری رژیم ولایت فقیه از راه رشوه خواری انبوهی از دارائی های مفت و باد آورده را به چنگ آوردند! پرونده های کیفری درباره ناموس و آدمکشی و دزدی و پرونده های سنگین دیگر را در ظلمگستری رژیم ولایت فقیه با رشوه می شد ماست مالی کرد! همچنان که با رشوه می شد برای آدم های بی گناه پرونده سازی کرد! اگر کسی هم درباره باندبازی ها و رشوه خواری های آخوندهای رشوه خوار در ظلمگستری ایران زبان به گلایه می گشود سرکوب می شد!
بیدادگری در بیدادگاه های انقلاب اسلامی رژیم ولایت فقیه نیز روشنتر از مهر تابان است و همگان می دانند که چگونه در این بیدادگاه ها و در محاکمه های پنج دقیقه ای هزاران تن به اعدام و زندان محکوم شدند! البته حتی در بیدادگاه های انقلاب اسلامی رژیم آخوندی نیز اگر کسی دارای پرونده سنگینی بود با پرداخت رشوه و باندبازی می توانست خود را برهاند! چنان که بسیاری از پرونده های مواد مخدر و اختلاس و حتی پرونده های سیاسی که در بیدادگاه های انقلاب اسلامی رژیم ولایت فقیه به آنها رسیدگی می شد با پرداخت رشوه و باندبازی ماست مالی شدند!
انتخابات فرمایشی و نمایشی و پارلمان دست نشانده و مترسکی به نام رئیس جمهور!
در هر کشوری که انقلاب رخ دهد مردم سالاری پیشرفت می کند و در هر کشوری که ساختار کشورداری در آن بر مردم سالاری استوار باشد انتخابات آزاد ابزاری برای پیاده شدن خواسته های مردم از سوی برگزیدگانی است که مردم آنها را برمی گزینند تا به نمایندگی از مردم خواسته های مردم را پیاده کنند و فرمانروائی مردم بر مردم در یک سرزمین پیاده شود و اگر آن نمایندگان کارکرد خوبی نداشته باشند در انتخابات دیگر مردم به جای آنها کسانی را که کارکرد بهتری داشته باشند برمی گزینند.
در پی نا آگاهی مردم ایران که در سال ۱۳۵۷ به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند و پس از آن که زندان آریامهری جای خودش را به دوزخ آخوندی داد سخن گفتن از چیزی به نام انتخابات آزاد در ایران آخوند زده یک شوخی خنده دار است! به پارلمان رژیم ولایت فقیه نگاه کنید، در رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه سرسپرده ترین و دستچین شده ترین مهره های این رژیم که پیشاپیش و در انتخابات فرمایشی و نمایشی (که به جای انتخابات باید گفت انتصابات!) منصوب شده و به پارلمان این رژیم به نام مجلس شورای اسلامی راه یافته اند از خواسته های دیکتاتورهای کله پوک و نفهمی به نام خمینی و خامنه ای قانون ساخته و آن قانون ها را به خورد مردم می دهند! البته فراوان بودند کسانی که در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کردند تا شاید بتوانند با روش هائی مانند اصلاح طلبی برای مردم دردمند و درمانده ایران کاری کرده باشند اما سرانجام کار به بن بست سیاسی کشید و پاکسازی همه کسانی که می گفتند: “بالای چشم خامنه ای ابروست!” حتی کارگزاران دانه درشت رژیم ولایت فقیه در برنامه کار این رژیم دوزخی جای گرفت!
رئیس جمهور نیز در رژیم ولایت فقیه تنها یک مترسک است چون آن کس که در این رژیم دوزخی همه کاره است دیکتاتوری به نام ولی فقیه است! در انتخابات فرمایشی و نمایشی ریاست جمهوری نیز آن کس که ولی فقیه او را پسندیده است پیشاپیش از سوی دیکتاتور به این پست منصوب شده است! تنها کاری را هم که رئیس جمهور انجام می دهد پیاده کردن فرمان های دیکته شده از سوی دیکتاتور است! زمانی رژیم آخوندی در انتخابات مجلس شورای اسلامی و انتخابات ریاست جمهوری چند سیاهی لشکر را برای بازار گرمی به نام کاندیدای مجلس شورای اسلامی و کاندیدای ریاست جمهوری به کار می گرفت اما سرانجام حتی آن سیاهی لشکرهای بی زیان را هم کنار گذاشت و از سردابه ها و پستوهایش دستچین شده ترین و سرسپرده ترین مهره هایش را برای انتخابات فرمایشی و نمایشی پارلمان و رئیس جمهور دست نشانده اش به میدان آورد! کوتاه سخن آن که پس از انتحار اسلامی و در دوزخ رژیم آخوندی مردم سالاری جایش را به آخوندسالاری داد!
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
به این بدبختی ها و هزاران تیره روزی دیگر که همگی ریشه در انتحار اسلامی و به روی کار آمدن رژیم آخوندهای مفت خور دارند رویدادهائی مانند زمین لرزه و ویرانی هزاران خانه، سیل های بنیان کن، توفان های شن و به زیر شن رفتن هزاران خانه، کم آبی و نابودی کشتزارها، خشک شدن دریاچه ها و رودخانه ها و نابودی جنگل ها را نیز باید افزود، رویدادهائی که در همه جهان رخ می دهند اما چند هزار کشته و صدها میلیارد زیان به بار نمی آورند! البته اگر در بخشی از ایران زمین لرزه ای رخ دهد و ده ها هزار تن کشته و زخمی و بی خانمان شوند کاری که رژیم آخوندی انجام می دهد نوحه خوانی و روضه خوانی و درخواست از مردم برای خواندن نماز آیات است! اما اگر فلان حضرت آیت الله انگل و مفت خور بمیرد برای بزرگداشت حضرت آیت الله العظمی مفت خور پول هائی گزاف هزینه می شوند! و اگر نیکوکارانی در ایران و کشورهای دیگر پیدا شوند تا نیازمندان آسیب دیده از زمین لرزه و سیل را یاری کنند همه این یاری ها به جیب های گشاد عباها ریخته می شوند! گندکاری ها، سیاهکاری ها و ستم های رژیم گنداب و لجن ولایت فقیه بیش از آن هستند که در چند برگ گنجانده شوند!
در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد!
بازگشت ایران و ایرانی به هزار و چهارصد سال پیش برابر با انقلاب نیست و روشن است که هرگز نمی توان با پندارهای خرافی به رهبری آخوندهای مفت خور و مردم فریب انقلاب کرد، دگرشی بنیادین در ساختار یک سرزمین و به پیش رفتن آن سرزمین در سایه بی خردی و از کار افتادن مغزهای مردم با خرافه های آخوندی ناشدنی است و با این روال در سال ۱۳۵۷ هیچ انقلابی در ایران رخ نداد و آن چه که همگان در آن سال دیدند انتحار اسلامی بود نه انقلاب اسلامی! از این روی سخن گفتن از انقلاب در سال ۱۳۵۷ و در سایه فرهنگ زمان برده داری و شترچرانی کاری صد درصد نادرست است، چگونه می توان به روی کار آمدن رژیمی که تنخواه آن بر پایه مفت خواری، بانکداری آن بر پایه رباخواری، دادگستری آن بر پایه رشوه خواری، کشورداری آن بر پایه زورگوئی، فرهنگ آن بر پایه خرافات، هنر آن بر پایه زوزه کشی و همه تار و پود آن بر پایه دروغ و مردم فریبی است را برابر با انقلاب دانست؟
آن چنان که گفته شد از میان رفتن یک رژیم و بر سر کار آمدن رژیم واپسگرای کهنه پرستی که یک کشور را به نابودی بکشاند برابر با انقلاب نیست! آیا می توان بر سر کار آمدن بنیتو موسولینی فاشیست را در ایتالیا انقلاب دانست؟ آیا می توان بر سر کار آمدن آدولف هیتلر نازی را در آلمان پس از جنگ جهانی یکم انقلاب دانست؟ آیا می توان بر سر کار آمدن رژیم بعثی را در عراق انقلاب دانست؟ آیا می توان بر سر کار آمدن اگوستو پینوشه را در شیلی پس از کودتائی خونین و کشتار کمونیست ها انقلاب دانست؟ بر سر کار آمدن چنین رژیم هائی برابر با انقلاب نیست، همچنان که بر سر کار آمدن رژیم دوزخی ولایت فقیه در ایران نیز برابر با انقلاب نیست بلکه برابر با انتحار است، انتحار اسلامی!
سخن نادرست دیگر: انقلاب در ایران رخ داد اما به بیراهه رفت!
سخنانی مانند این که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد همگی نادرست هستند چون در سال ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ نداد که به بیراهه برود یا شکست بخورد! درباره انقلاب بزرگ فرانسه می توان گفت که در فرانسه انقلاب رخ داد و رژیم جمهوری بر سر کار آمد اما این انقلاب به بیراهه رفت و جمهوری جایش را به رژیم پادشاهی ناپلئون بناپارت داد! درباره انقلاب روسستان نیز می توان گفت که در روسستان انقلاب رخ داد و یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد اما این انقلاب به بیراهه رفت و از دل واژه هائی مانند سوسیالیسم و کمونیسم بدترین چهره سرمایه داری که سرمایه داری دولتی است پدیدار شد! درباره انقلاب کمون پاریس نیز می توان گفت که انقلابی در فرانسه رخ داد اما با تازش نیروهای فرامرزی به ویژه آلمان و همکاری دشمنان انقلاب کمون پاریس در درون فرانسه با آنها انقلاب کمون پاریس شکست خورد! درباره انقلاب مشروطه ایران نیز می توان گفت که انقلابی در ایران رخ داد اما انقلاب مشروطه با کارشکنی های واپسگرایانی مانند آخوندها شکست خورد و سرانجام ایرانیان از زندان آریامهری سر درآوردند!
اما آیا درباره رویدادهای سال ۱۳۵۷ در ایران و از میان رفتن رژیم پهلوی پس از این رویدادها نیز می توان گفت که مانند فرانسه و روسستان در ایران انقلاب رخ داد اما این انقلاب به بیراهه رفت یا شکست خورد؟ روشن است که نه! این چنین نبود که پس از سرنگونی رژیم شاه دولتی مردمی بر سر کار بیاید و سپس این دولت کنار برود و رژیم آخوندی بر سر کار بیاید! همه دیدند که پس از سرنگونی رژیم شاه روح الله خمینی در ایران همه کاره شد و هر چه دلش خواست کرد و کشور ایران هزار و چهارصد سال به گذشته بازگشت! به شعارهائی که مردم نا آگاه و گمراه ایران در سال ۱۳۵۷ در خیابان ها سرمی دادند نگاه کنید: “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله!” و یا: “این است شعار ملی، خدا، قرآن، خمینی!” پس از آن که رژیم پهلوی با چنین شعارهائی سرنگون شد آیا یک رژیم کمونیستی بر سر کار آمد و سپس از میان رفت تا انقلاب به بیراهه برود؟ روشن است که با شعارهای مردم گمراهی که می خواستند خمینی فرمانروای ایران شود یک رژیم کمونیستی نمی توانست بر سر کار آید و سپس سرنگون شود که بتوان گفت در ایران انقلاب رخ داد اما به بیراهه رفت یا شکست خورد!
آیا می توان بر سر کار آمدن آدولف هیتلر در آلمان پس از جنگ جهانی یکم را انقلابی دانست که به بیراهه رفت یا شکست خورد؟ روشن است که مردم گمراه و نا آگاه آلمان پس از آن که به خیابان های آلمان ریختند و شعارهائی مانند: “هایل هیتلر” را سر دادند در آلمان دست به انقلاب نزدند و آن چه که همگان در آلمان پس از جنگ جهانی یکم دیدند انتحار بود نه انقلاب! از این روی ما نمی توانیم بگوئیم پس از جنگ جهانی یکم مردم انقلابی آلمان به خیابان های آلمان ریختند و انقلاب بزرگی به رهبری آدولف هیتلر در آلمان برپا شد و در سایه این انقلاب رژیم نازی که یک رژیم انقلابی بود در آلمان بر سر کار آمد و پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم انقلاب مردم آلمان به رهبری آدولف هیتلر شکست خورد! آن چه که پس از جنگ جهانی یکم در آلمان رخ داد برابر با انقلاب نبود و برابر با انتحار بود و انتحار برابر با انقلاب نیست!
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
گذاشتن نام انقلاب بر روی رویدادهای سال پنجاه و هفت از سوی دشمنان رژیم آخوندی لغزشی دهشتناک است و این رژیم دوزخی و برخاسته از گور ولایت فقیه است که رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب می نامد و دوستان بزرگواری که خود را دشمن رژیم ولایت فقیه می دانند باید بکوشند واژه هائی را به کار ببرند که رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه از آنها سود نبرد و نگوید که حتی دشمنان ما هم رویدادهای سال ۱۳۵۷ را انقلاب و ما را نیز انقلابی نامیده و دارنده و سردمدار انقلاب سال ۱۳۵۷ می نامند! از این روی دشمنان رژیم دژخیمان و شکنجه گران به جای انقلاب در سال ۱۳۵۷ باید سخن از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ بگویند و بنویسند وگرنه دشمنان رژیم دژخیمان و شکنجه گران با نداشتن ارزیابی های درست از رویدادهای گوناگونی که در ایران رخ داده اند و با به کارگیری واژگان نادرست درباره ایران و ایرانی یا درجا خواهند زد و یا شکست خواهند خورد!
★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★
واژه های پارسی که به جای واژه های ناپارسی در این نوشتار به کار برده شده اند:
آئین = قانون
بخشبندی = تقسیم بندی
بنگاه = آژانس، مؤسسه
بزه = جرم
بزهکار = مجرم
بزهکاری = ارتکاب جرم
بومشاهی = ملوک الطوایفی
بهساز = اصلاح طلب، رفرمیست
بهسازی = اصلاح، رفرم
پسرفت = قهقرا
پیشرفت = ترقی
پیشرو = مترقی
تنخواه = اقتصاد، دانش اقتصاد
تنخواهی = اقتصادی
تندیس = مجسمه
تندیس سازی = مجسمه سازی
جستار = مطلب، موضوع
چم = ترجمه، معنی
چمگر = مترجم، معنی کننده
خردورزی = عقلانیت
زرسالار = بورژوا
زرسالاری = بورژوازی
دادخواهی = تظلم
دادخواهی ستمدیدگان = تظلم مظلومین
دادگر = عادل
دادگرانه = عادلانه
آئین های دادگرانه = قانون های عادلانه
دزدسالار = کلپتوکرات (kleptocrat)
دزدسالاری = کلپتوکراسی (Kleptocracy)
دستمایه = امکان، ماده اولیه
دستمایه ها = امکانات، مواد اولیه
دگرش = تغییر
دگرش بنیادین = تغییر اساسی
دهدار = فئودال
دهداری = فئودالیسم
ساختار = سیستم
سازه = صنعت
سازه های توانمند = صنایع قدرتمند
سنجش = مقایسه
سنجیدن = مقایسه کردن
فرامرز = خارج از کشور
کشاکش = مسابقه
کشاکش های ورزشی = مسابقات ورزشی
کشمکش = دعوا
گوشه گیری = انزوا
مردم سالاری = دموکراسی
مردم سالار = دموکرات
ندار = فقیر
واپسگرا = مرتجع
واپسگرائی = ارتجاع
هماواز = موافق
تبریزی
Comments
انتحار اسلامی یا انقلاب اسلامی؟ کدام یک درست است؟ / تبریزی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>