اشتباه راهبردی اسرائیل،
Charles ENDERLIN برگردان بهروز عارفي
روز ۷ اکتبر ۲۰۲۳، با حمله حماس به اهالی غیرنظامی و پادگان های نظامی، اسرائیل ضربه ی بزرگی دید. یکی از دلیل های این رویداد تراژیک، امتناع رهبران از اولویت دادن به پاسخی سیاسی به مسئله فلسطین است. جنگ کنونی در غزه، به بهانه ی نابودی حماس آبستنِ درام های آینده است.
نویسنده Charles ENDERLIN برگردان بهروز عارفي
روز ۷ اکتبر ۲۰۲۳، با حمله حماس به اهالی غیرنظامی و پادگان های نظامی، اسرائیل ضربه ی بزرگی دید. یکی از دلیل های این رویداد تراژیک، امتناع رهبران از اولویت دادن به پاسخی سیاسی به مسئله فلسطین است. جنگ کنونی در غزه، به بهانه ی نابودی حماس آبستنِ درام های آینده است.
روز ۱۵ مارس ۲۰۰۳ برف شدیدی در بیت المقدس می بارید، و آوی دیختِر، رئیسِ وقتِ «شاباک»، سرویس اطلاعات داخلی اسرائیل ، مجبور است قسمتی از راهی را که به خانه ماتی اشتاینبِرگ در محله بیت هاکِرِم هدایت می کند، با پای پیاده طی کند. او قصد دارد به وی اطلاع دهد که به خدمتش نیازی ندارد. با این کار، دیختر خود را از بهترین کارشناسِ پرونده فلسطین محروم می کند (۱) که در درازای ده ها سال ، به ترتیب، تحلیلگر ارشد موساد، اطلاعاتِ نظامی و سپس شین بِت بود. این کارشناس بر خلاف جریانِ سیاسیِ حکومتی از آریل شارون نخست وزیر انتقاد کرده بود که چرا ابتکار عملِ صلح پیشنهادیِ مَلِک عبدالله پادشاه عربستان در نشست سرانِ جامعه عرب در مارس ۲۰۰۲ در بیروت را رد کرد (۲). این طرح که تا امروز موضع رسمیِ جامعه عرب باقی مانده، عادی سازی قطعی بین اسرائیل و همسایگان عربش را در مقابلِ عقب نشینی کاملِ اسرائیل از سرزمین های اشغالی در ژوئن ۱۹۶۷ پیشنهاد می کرد.
به ویژه، اشتاینبرگ با نکوهش از قتل های هدفمند رهبران فلسطینی اطمینان داشت که رهبری سیاسی با در نظرگرفتن ایمنی کشور فقط از جنبه امنیتی، آن را به خطر می اندازد. بر پایه ی تحلیل های او، تنها ایجاد یک فلسطینِ مستقل می تواند به اسرائیل امکان دهد که کشوری یهودی و دموکراتیک بماند. اشتاینبرگ که بعدها استاد مشهور دانشگاه شد، لحظه ای از رساندن صدایش در بیست سال گذشته غافل نمانده است. در سال ۲۰۰۵، او تلاشی بی ثمر کرد تا به تصمیم گیرندگان نظامی و سیاسی بفهماند که برچیده شدن یک جانبه ی شهرک های غزه با تصمیمِ شارون به یک فاجعه ی راهبردی منجر خواهد شد. چرا چنین تصمیمی را گرفتند ؟ در آن هنگام، دُو وایسگلاس، وکیل و مشاور نزدیک به نخست وزیر در مصاحبه با هآرتس، راز را لو داده و نیت واقعی حکومت را فاش کرده بود: «[عقب نشینی از غزه] به معنای بستنِ روندِ سیاسی است. و هنگامی که این روند را مسدود می کنید، از ایجاد دولت فلسطین، هر گفتگوئی بر سر بازگشت پناهندگان، مرزها و بیت المقدس جلوگیری می کنید» (۸ اکتبر ۲۰۰۴). بلافاصله پس از این عقب نشینی حکومت اسرائیل با تقویت پلیسِ تشکیلاتِ خودگردان در غزه مخالفت کرد و در ژوئیه ۲۰۰۷ ارتش اسرائیل را از یاری رساندن به همان پلیس در جریان ضربه ی کاری حماس برای کنترلِ باریکه ی مسدود، ممنوع کرد. از نگاهِ مسئولانِ نظامی و سیاسیِ اسرائیلی، گزینشِ حفظ وضعیت موجود به این منجر می شد که دست سازمان اسلامی را در مدیریت سرزمینش آزاد گذاشته و در عین حال تشکیلات خودگردان را که محمود عباس از رام الله در کرانه باختری ریاست می کند، تضعیف کند. اشتاینبرگ توضیح می دهد که چنین کاری، فراموش کردن این نکته است که برای حماس، به عنوان یک جنبش بنیادگرا، غزه و سراسر فلسطین سرزمینی اسلامی است که مرکزش مسجد مقدسِ الاقصی در بیت المقدس می باشد.
انتقام گیری یک سیاست نیست
بنیامین نتانیاهو با بازگشت به قدرت در سال ۲۰۰۹، همین استراتژیِ حفظ حماس در قدرت را ادامه داد و از جمله به قطر اجازه داد که نیازهای مالی آن را تأمین کند. در سال ۲۰۱۹ ، او به نمایندگان مجلس از حزب لیکود توضیح می داد: هر فردی که می خواهد از ایجاد دولت فلسطین جلوگیری کند باید از تحکیم و انتقال اعتبار مالی به حماس پشتیبانی کند (۳) . نتانیاهو با تشکیل الحاق گراترین* دولتِ تاریخ اسرائیل، کلید مستعمره سازی را به بِتسلِل اسموتریچ داد و او را به وزارت دارایی و نیز به عنوانِ وزیر مشاورِ دفاع منصوب کرد و با این مقام، مسئولیت اداریِ کرانه باختری را به او سپرد. این مستعمره نشینِ مهدویت گرا در سال ۲۰۱۷ طرحی منتشر کرده بود که هدفش پیرو گفته ی خودش، تضمینِ پیروزی اسرائیل بود. این طرح که در واقع، یک اعلام جنگ آشکار به جنبش فلسطینی بود ، به «عرب های یهودیه و سامره» به معنای دیگر، کرانه باختری حق انتخاب بین «ماندن و زیستن به عنوان فرد در دولت یهودی» را می داد و در عین حال این پرسش را طرح می کرد : «فردی که نمی خواهد یا نمی تواند از امیال ملی اش دست بردارد، کمکی دریافت خواهد کرد که به او امکان می دهد به یکی از دولت های عربی متعدد مهاجرت کند».
اشتاینبرگ در کنار فعالیت دانشگاهی اش، از نزدیک و با نگرانی واکنش های فلسطینی ها را نسبت به این تحولات دنبال می کند. بر روی سایت اینترنتی حماس، هیجان زدگی گفتارهای معادی را مشاهده می کند. گرچه شیخ احمد یاسین (۲۰۰۴-۱۹۳۷) بینانگذار سازمان اعلام کرده بود که «موجودیت صهیونیستی» در سال ۲۰۲۷ محو خواهد شد، تحلیلگر پیشین شاباک یادآوری می کند که به نظر می رسد که الهیات شناسان حماس تصمیم گرفته اند پیش گوئی را جلو اندازند. ۲۵ اوت گذشته، صالح العاروری*، معاون دفتر سیاسی حماس و یکی از بنیان گذاران شاخه ی نظامی، بریگادهای عزالدین القَسام، در تلویزیون لبنانیِ نزدیک به حزب الله اعلام کرد: « بتسلل اسموتریچ یک مناقشه عمده می خواهد تا بتواند فلسطینی های کرانه باختری و سرزمین ها فتح شده در ۱۹۴۸ را جا به جا کند. در برابر چشمان مان مرحله ای عظیم قرار دارد که در طی آن نبرد ی شدید را به پیش خواهیم برد که نتیجه اش اثری اساسی بر اوضاع در فلسطین و نیز منطقه خواهد گذاشت (۴)». العاروری در این مصاحبه فقط از کرانه باختری یاد می کند، بدون این که کلمه ای درباره غزه بگوید. یک غفلت – عمدی ؟ – که توانست به منحرف کردن توجه بخش های اطلاعاتی اسرائیلی در مورد برنامه ای که در باریکه تدارک می دیدند، منجر شود… ولی از نظر اشتاینبرگ مخفی نماند.
در بامداد ۷ اکتبر، اسرائیل بزرگ ترین شکست نظامی تاریخش را تجربه کرد. هزاران میلیشیای مسلح از حصار امنیتیِ پیرامونِ غزه گذشتند و پایگاه های نظامی مجاور را تسخیر کردند. ستاد فرماندهی به مناسبت عید سیمحاط تورا، جشن تورات، بخشی از نیروهای این پایگاه ها را برای تضمین امنیتِ مستعمره نشینان به کرانه باختری فرستاده بود. مهاجمان پس از کشتن و اسیر کردن ده ها زن و مرد نظامی، وارد ۲۲ مکان اسرائیلی شدند تا اهالی را کشتار کرده و غیرنظامیان را از هر سنی به گروگان گیرند. در ۲۰ دسامبر، اخرین بیلان این تهاجم حاکی از کشته شدن ۸۵۹ غیرنظامی اسرائیلی ، ۲۷۸ ارتشی و ۴۴ پلیس است که البته نباید ۲۵۵ گروگان انتقال یافته به غزه را فراموش کرد (در وقفه ی ماه نوامبر، ۱۱۸ نفر از آن ها آزاد شدند). نزدیک به هزار مهاجم کشته شدند. چهار روز طول کشید تا ارتش کنترل مرز را در دست گیرد.
برای نخستین بار از سال ۱۹۷۳، بسیج عمومی اعلام شد و ۳۶۰ هزار ذخیره فراخوانده شدند. اسرائیل با هدفِ نابودی ظرفیتِ نظامی و سیاسی حماس، و نیز آزادیِ گروگان های اسیر در غزه دست به تهاجم زد. پس از کارزار گسترده ی بمباران هوائی، با پشتیبانی دولت آمریکا و چند کشور غربی، عملیات زمینی گسترده ای آغاز شد. از طریق یک پل هوائی بزرگ، موشک و مهمات از زرادخانه های آمریکائی به ارتش اسرائیل تحویل داده می شود. بنا بر گزارش وزارت بهداشت وابسته به حماس، در ۹ دسامبر، در غزه ۲۰ هزار فلسطینی کشته شده که ۷ هزار نفرشان کودک بودند (۵). گزارش سازمان ملل متحد حاکی از ویرانیِ ۱۸% خانه ها و مسکن ها ست. پس از چند هفته پشتیبانی، بالاخره رئیس جمهوری آمریکا در ۱۲ دسامبر کمی صدایش را بلندتر کرد. جوزف بایدن اظهار داشت: «این بمباران های کورکورانه موجب از دست دادن پشتیبانی بین المللی اسرائیل می شود، و بنیامین نتانیاهو باید اعضای حکومتش که محافظه کارترین وزیران تاریخ اسرائیل است و [وزیر امنیت ملی] بن-گویر و شرکایش را شامل می شود، تغییر دهد. آن ها نه فقط خواهان انتقام گیری از عملکرد حماس هستند، بلکه می خواهند از همه فلسطینیان انتقام گیرند. آن ها راه حل دو کشور را نمی خواهند».
درست در همان روز، نتانیاهو با تکرارِ ردِ یک دولت فلسطینی واکنش نشان داد. او با استقرار تشکیلات خودگردان فلسطینی در غزه نیز مخالفت کرد. «من اجازه نخواهم داد که اسرائیل اشتباه های توافق های اسلو را تکرار کند. من اجازه نخواهم داد که کسانی که تروریسم و فناتیسم (تعصب] را آموزش می دهند وارد غزه شوند… غزه نه حماسستان خواهد شد و نه فتحستان».
مردم اسرائیل در صورت بروز بحران با ایالات متحده، چه واکنشی نشان خواهند داد؟ در یک نظر سنجیِ اخیر، انستیتوی دموکراسیِ اسرائیل سوال زیر را طرح کرده است: «آیا اسرائیل باید راه حل دو دولت را بپذیرد تا بتواند همچنان کمک های آمریکا را دریافت کند؟ فقط ۳۵% از یهودیان مخاطب، پاسخ مثبت دادند. ۵۲% چنین راه حلی را رد می کنند (۶). پروفسور تامار هِرمان که در هدایت این بررسی شرکت داشت، معتقد است که «اسرائیلی ها چنان هم از نابودی های غزه تکان نخورده اند زیرا افکار عمومی شدیداً به هیجان آمده است. هر روز در می یابیم که گروگان ها کشته شده اند و به علاوه سربازان مان در نبرد می میرند. به عقیده ام، بهتر بود که ارتش تجهیزات بهتر و کمتر ویرانگری به کار می برد تا ارزش های اخلاقی نبردِ اسرائیل حفظ شود. اما، تردید دارم که چیزی را در بین افکار بین المللی نسبت به کشور تغییر می داد».
اشتاینبرگ به نوبه خود بسیار منتقد عملکرد حکومت است. «فراتر از ملاحظاتِ اخلاقی و قضائی، در نبود یک راهبرد مشخص، انتقام گیری نمی تواند یک سیاست باشد. آزادگذاشتنِ دست ارتش در برابر اهالی غزه، برای اسرائیل خطرناک است. با هل دادن دشمن اصلی شان به بیش از حد واکنش نشان دادن، سازمان های تروریستی در صدد مشروعیت زدائی از اسرائیل در برابر افکار بین المللی هستند. این کار به آن ها نوعی حقانیت می بخشد. اگر اسرائیل از غزه عقب نشینی نکند، با شکلی از جنگ چریکی فراگیر روبرو خواهد شد که هدفش در گل فروبُردنِ کشور در اوضاعی نظیر جنوب لبنان خواهد بود. این کار تهدیدی احتمالی برای روابط کشور با مصر و اردن نیز خواهد بود، که می تواند موجب زیرپا گذاشتن توافق صلح با این کشورها شود. در آن صورت، حماس مستحکم تر خواهد شد».
در حالی که هر روزه مراسم خاکسپاری نظامیان کشته در نبرد غزه برگزار می شود، این ملاحظات کوچکترین تأثیری در افکار عمومی ندارد زیرا ضربه ی روحی رویدادهای ۷ اکتبر بسیار شدید بوده است. هر شنبه شب، نزدیک به صدهزار نفر در میدان موزه هنر در تل آویو که نامش را «میدان گروگان ها» گذاشته اند، گردهم می آیند. آن ها از خانواده های گروگان ها پشتیبانی می کنند که اغلب در آستانه ی نومیدی، از حکومت می خواهند که آزادی گروگان ها را اولویت مطلق آتی خود قرار دهد. در جلو مجلس (کنست) چندین خانواده که پدر و مادرشان را حماس به قتل رسانده، در زیر چادری جمع شده و سوگند می خورند که تا زمان استعفای نتانیاهو، آن محل را ترک نخواهند کرد. مبتکر این کار، یاکو گودو، ۷۴ ساله، پدری سوگوار است. پسر ۵۲ ساله او، توم، روز ۸ اکتبر به دست مهاجمان در کیبوتس کیسوفیم در حالی که از همسر و سه دخترش محافظت می کرد، کشته شد. آنان جان سالم به در بردند. کنشگر سازمان «Looking the Occupation in the Eye» («اشغال در برابرِ چشمان»)، آقای گودو به صورتی منظم در محافظت از چوپانان فلسطینی که مورد حمله شهرک نشینان در دره رود اردن قرار می گیرند، شرکت داشت. او تأکید دارد که «این جنگ بی فایده است. باید مدت ها پیش، این جنگ به پایان می رسید. هدف مشخصی ندارد. ویرانی های وحشتناکی در غزه به بار آورده است که شمار زیادی غیرنظامیان بی گناه کشته شده اند . این امر فراتر از درک و فهم است. همچنین، سربازان ما نیز در نبرد کشته می شوند. مسلم است که برگرداندن گروگان ها هدف والائی است، ولی من نمی دانم که این حکومت و مردی که هدایتش می کند، چگونه توانائی این کار را خواهند داشت».
تظاهرکنندگان که مورد حمایت شماری از اسرائیلیان هستند، و در میان شان از جمله می توان داوید آگمون، سرتیپِ ذخیره و رئیس دفتر پیشین نتانیاهو در سال ۱۹۹۶ را دید، مرتبا هدفِ ناسزاها و تهدیدهای فعالان حزب لیکود قرار دارند که آن ها را «خائنان چپ گرا» می نامند. حتی یکی از هواداران نخست وزیر تلاش کرد که چادر تظاهرکنندگان را آتش بزند ولی پلیس دستگیرش کرد. هدف هایی از این قماش از سوی هواداران راست و راست افراطی، همچنین خانواده های گروگان را نشانه گرفته است. صهیونیست های مهدویت گرا جنگ را به مثابه نشانه ی فرارسیدن روز رستاخیز می نگرند . پروفسور پوئِل اِلیتزِر بر روی سورگیم، یک سایت صهیونیسم مذهبی مقاله ای منتشر کرده و در آن توضیح می دهد که حمله ۷ اکتبر بخشی از طرح الهی برای مجازاتِ اسرائیلیان است «که از عظمت کشور و شهرهای نیاکان [شان] صرف نظر کرده و ارزش های پوچی را برگزیده اند و خود را تسلیم اعمالِ نفرت انگیز جنسی کرده اند». پس از اعتراض های فراوانی که مقاله برانگیخت، پرفسور آن را حذف کرد. اما، در این محفل ها، ایده ی ایجاد مجدد شهرک های مستعمره در غزه در حال جاافتادن است. تومر پِرسیسکو پژوهشگر انستیتو شالوم-هارتمَن هراس دارد که پس از جنگ، راستِ ناسیونالیست و گرایشِ دین پرستی مستحکم تر شود. او توضیح می دهد که «مناقشه ی کنونی به یک فرایند سیاسی منطقه ای خواهد انجامید. اگر اسرائیل آن را بپذیرد، در راه اعاده حیثیت قدم برخواهد داشت، وگرنه در گردابِ جهنمیِ سال ها با نتانیاهو گرفتار خواهد ماند. این به معنیِ انزوا، فروپاشی اقتصادی و اجتماعی است».
* منظور، الحاق همه سرزمین های فلسطینیِ اشغالی به اسرائیل است.
* صالح العاروری، نفر دوم حماس در روز سه شنبه ۲ ژانویه ۲۰۲۴ در حمله پهپادی اسرائیل به دفتر او در بیروت کشته شد.
زیرنویس ها:
۱ – Matti Steinberg که در دانشگاه پرینستون و هایدلبِرگ تدریس می کند، از جمله نویسنده ی آثار زیر است: « La Nakba comme traumatisme. Deux approches palestinienne et leur répercussion politique », Le Débat, Paris, 2017. In Search of Modern Palestinian Nationhood. Moshe Dayan Center – Syracuse University Press, Tel-Aviv, 2016.
۲ – مراجعه کنید به مقاله «صلح، اکنون» نوشته اینیاسو رامونه، لوموند دیپلماتیک، آوریل ۲۰۰۲.
۳ – Tal Schneider, « For years, Netanyahu propped up Hamas. Nowit’s blown up in our faces”, The Times of Israel, Jerusalem, 8 october 2023.
۴ – کانال تلویزیونی لبنانی المیادین، نزدیک به حزب الله مصاحبه مفصلی با ال-الروری انجام داده است: «ما برای نبرد کلی اماده ایم و به طور بی سابقه ای بر اسرائیل پیروز خواهیم شد» [به زبان عربی]، ۲۵ اوت ۲۰۲۳: https://palinfo.com/news/2023/08/847974
۵ – « Death toll in Gaza from Israeli attacks rise to 17700 – Health Ministry of Gaza », Reuters, December 9, 2023.
۶ – Tamar Hermann & Or Anabi, « Israelis sharply divided on the question of a two State solution in return for US assistance », The Israel Democracy Institute, December 5, 2023, https://en.idi.org.il
Charles ENDERLIN
روزنامه نگار، نویسندهٔ به نام معبد. اسرائیل و اوج گیری مقاومت ناپذیر [باور به] ظهور منجی یهود (۲۰۱۳ـ ۱۹۶۷)، انتشارات سوی، پاریس، ۲۰۱۳.
مارکس تئوریسین استعمار بود، اما وقتی لنین نظر دیگری پیدا کرد، شد رویزیونیست! واقعا هم رویزیونیست بود. معتقد بود انقلاب در غرب دیگر ممکن نیست مگر اینکه در شرق انقلاب شود. اما انقلاب شرقی او هم به بیماری ماتریالیسم تاریخی دچار بود. تمام کار انقلاب شرق باید در دست اربابان حزبی ی باشد که نقش بورژوازی پدیدار نشده را ایفا میکنند تا روزی که پیشرفت تولید شرایط پیدایش امام زمان کمونیسم را فراهم کند. آنارشیست
در ارتباط با سلاخی ها ی خاورمیانه و تروریسم و توده کشی ها، مارکسیستها نمیتوانند اعمال امپریالیستهای غربی و مواضع امپریالیستهای شرقی و تماشاچی بودن دولت مثلا ضد صهیونیسم ایران را بفهمند، فقط “میدانند” که قرار است بورژوازی متمدن و “پیشرفته” شرایط جامعه کمونیستی را بوجود بیاورد. در حقیقت امید همه مارکسیستها، از پول پرستان حزب کمونیست چین، تا آلیگاروش شده های مارکسیستهای سابق حزبی روسی، تا مارکسیستهای دانشگاها و پارلمانهای غربی تا گروههای بلشویکی و سوسیال دموکراتیک ایرانی، به بمب اتم و توپ و تانک بورژوازی ست. آدم کشی های اوکراین و غزه همه شنیع هستند، اما (همیشه، اما) عامل پیشرفت و ترقی و پیدایش امام زمان کمونیسم هستند. میدانید این “اما” از کیست؟ خود مارکس. انگار که مارکس تئوریسین استعمار بود، که میتوان گفت بود. استعمار بد، “اما”!!! آنارشیست
فکر کردن در مورد اعمال وقیح دولتهای دموکراتیک امپریالیستی غربی در ارتباط با دو جنگ وحشتناک اوکراین و غزه برای زنان و کارگران ایران مفید است تا بفهمند که اعمال جمهوری اسلامی تفاوتی با غربی ها ندارد و بیخود دنبال انقلاب مخملی دموکراتیک و حمایت گرفتن از غرب نروند. مارکسیستها هم بهتر است دور تز ماتریالیسم تاریخی مارکس را خط بکشند و از بورژوازی فاصله بگیرند و نقش واسط بین بورژواها و کارگران را بازی نکنند. ماتریالیسم تاریخی هیچ چیز نیست جز توجیه سروری بورژاواها تا اینکه روزی مثلا امام زمان انقلاب کمونیستی مارکسی فرا برسد. آنارشیست.