اسرائیل علیه سازمان ملل، تاریخی طولانی
برگردان: شروین احمدی
سازمان ملل با وجود ناتوانی، هدف حمله بنیامین نتانیاهو است، چرا که نماینده قوانین بین المللی است. آژانسهای آن، از جمله نیروهای حافظ صلح در لبنان مورد حمله لفظی و فیزیکی قرار میگیرند. حتی امانوئل ماکرون که در مواجهه با قتل عام در نوار غزه بسیار بزدلانه عمل کرد ، به دلیل اشاره به نقش این سازمان در ایجاد اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفت. این حملات روشمند علیه سازمان ملل چیز جدیدی نیست.
سیلون سیپل- ترجمه از فرانسه شروین احمدی
دولت اسرائیل از شروع حمله خود به غزه در ۸ اکتبر ۲۰۲۳ ، کارزاری را برای تحقیر سازمان ملل آغاز کرد. او آن را سازمانی منحط معرفی میکند که با محافظت ناحق از دو نهاد «تروریستی» دشمن اسرائیل، حماس در غزه و حزبالله لبنان، از دستیابی به هدف «ریشهکن کردن کامل» آنها توسط وی جلوگیری میکند. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از تریبون مجمع عمومی، در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴، سازمان ملل را «گنداب یهودستیزی ای که باید خشک شود» خواند. او گفت که اگر این نهاد از عملکرد خود توبه نکند، «چیزی جز یک مضحکه نفرت انگیز » تلقی نخواهد شد. به دنبال حضور او، سه چهارم حاضران جلسه را ترک کردند.
البته برای به «خود آمدن» نتانیاهو به بیشتر از اینها نیاز است. تهاجم وی علیه همه سازمانهای سازمان ملل متحد، چه نظامی (کلاه آبی ها) و چه غیرنظامی (سازمان امدادرسانی و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی در خاورمیانه، UNRWA) هر روز بیشتر افزایش یافته است. اسرائیل هرگونه انتقاد از کشتارش در غزه را «یهود ستیزانه» می نامد، جنایاتی که همانطور که سازمان های بشردوستانه تکرار می کنند، بدترین از ابتدای قرن جاری تاکنون است. ۷ اکتبر ۲۰۲۴، همزمان با هدف قرار دادن سه سایت نیروی موقت سازمان ملل در لبنان (یونیفیل) ، نخست وزیر اسرائیل صراحتا لبنانی ها را تهدید کرد که اگر تسلیم خواسته های او تسلیم نشوند، یعنی «محو حزب الله»، آنها را دچار همان ویرانی و رنجی خواهد کردکه اهالی غزه قربانی آنند (۱). هشت روز بعد، حداقل پنج حمله اسرائیل علیه نیروی موقت سازمان ملل در لبنان (یونیفیل) صورت گرفت. نهادی که در سال ۱۹۷۸ پس از عملیات نظامی سنگین اسرائیل در جنوب لبنان علیه سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) برای نظارت بر رفتار طرفین مخاصمه و حفاظت از جمعیت غیرنظامی ایجاد شد.
مانند همیشه پس از تکرار چنین رفتاری از سوی اسرائیل ، سازمان ملل و بسیاری از کشورها از تل آویو شدیدا انتقاد کردند. اما ارتش اسرائیل به عملیات خود ادامه داد: در ۱۲ اکتبر، دو تانک آن وارد یک پایگاه یونیفل شدند تا بی تفاوتی تل آویو را نسبت به فشارهای بین المللی نشان دهد. UNRWA (سازمان امدادرسانی و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی در خاورمیانه ) اعلام کرد که در غزه، تا ۱۹ اکتبر، حداقل ۱۶۵ عضو «کشته شده در حین انجام وظیفه» در طی یک سال داشته است. چهار روز پس از کشتار سازماندهی شده توسط حماس و دیگر شبهنظامیان فلسطینی، در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، دبیر کل سازمان ملل، آنتونیو گوترش پرتغالی، یادآور شد که طبق قوانین بینالمللی، «مقر سازمان ملل متحد و همه بیمارستانها، مدارس و درمانگاه ها هرگز نباید هدف قرار گیرند». گویی به تجربه می دانست که اقدامات تلافی جویانه ستاد کل اسرائیل چه خواهد بود. از آن زمان، کینه توزی اسرائیل نسبت به سازمان ملل هرگز متوقف نشده است.
UNRWA در قلب تهاجم اسرائیل
وزیر امور خارجه اسرائیل ، اقای اسرائیل کاتز، در اول اکتبر گوترش را « شخصیتی نامطلوب » در کشورش اعلام کرد. در سال گذشته در چندین نوبت، اسرائیل از UNRWA خواست تا اراضی اشغالی فلسطین را ترک کند و آن را به حفاظت از «تروریست ها» متهم کرد. این نهاد تنها سازمانی است که کمک های دائمی بشردوستانه، بهداشت و آموزش را در آنچه از اردوگاه های آوارگان فلسطینی باقی مانده، در غزه و کرانه باختری، و همچنین در لبنان، سوریه و اردن ارائه می کند. ارتش نه تنها مدارس و بیمارستان های آن را در نوار غزه بمباران کرده است، بلکه اسرائیل مانع از ورود وجوهی می شود که برای تأمین مالی آن ضروری است و یک کارزار تهمت و بدنام کردن علیه آن به راه انداخته.
در ژوئیه ۲۰۲۴، پارلمان اسرائیل بحثی را در مورد لایحه ای آغاز کرد تا UNWRA را یک «سازمان تروریستی» ارزیابی کند. با تصویب این طرح در پایان اکتبر ، اسرائیل می تواند ساختمان ها و دارایی های آن را تصاحب نماید(۲). در ۱۰ اکتبر، مقر UNWRA در شرق بیت المقدس مصادره شد تا برای اسرائیلی ها در آن مسکن ایجاد شود.
در عین حال، اسرائیل بدون ارائه هیچ مدرکی، فعالانه تبلیغات سیاسی را با هدف معرفی کردن UNWRA همچون «لانه تروریست ها» آغاز کرد. در ۲۶ ژانویه ۲۰۲۴، نتانیاهو نشان داد که ۱۲ کارمند UNWRA در حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نقش داشتند. این اعلام «تصادفا» دقیقاً در روزی انجام گرفت که دیوان بین المللی دادگستری (ICJ) تحقیقاتی را درباره «خطر محتمل نسل کشی» در غزه آغاز کرده بود. سپس، اسرائیل اولین موفقیت بزرگ خود را در این زمینه به دست آورد: در ۲۱ مارس ۲۰۲۴، کنگره آمریکا به توقف مشارکت در بودجه UNRWA تا مارس ۲۰۲۵ رای داد. رفتاری که در نهایت در سراسر جهان دنبال نشد.
بر اساس گزارش کمیسیون مستقل کولونا(۳)، اتهامات دولت اسرائیل منجر به هیچ تصمیم قضائی ای نشده است زیرا تل آویو هیچ مدرک قانع کننده ای برای تأیید آن ارائه نکرده. اما اسزائیل به هر حال در یک امر مهم موفقیت حاصل کرد: ایجاد و گسترش شک در مورد این نهاد سازمان ملل.
خطر اپیدمی، موردی مشخص
اما در کمال تعجب همگان، حملات اسرائیل برای مدتی متوقف شد. ماجرا ارزش گفتن دارد. در پایان اوت ۲۰۲۴، شروع یک اپیدمی فلج اطفال نوار غزه را تهدید می کرد. با توجه به خطر شیوع بیماری از طریق سربازان حاضر درمیدان و سپس گسترش به کل جمعیت واکسینه نشده اسرائیل – سربازان در مرخصی به خانه های خود باز می گردند – نقش UNRWA بار دیگر ضروری ارزیابی شد. اسرائیلی ها با سازمان ملل متحد شروع به مذاکره کردند. یک ماه بعد، ۵۶۰ هزار کودک فلسطینی واکسینه شدند. جاناتان آدلر، روزنامهنگار روزانه آنلاین Local Call (972+ در نسخه بینالمللی) (۴) توضیح میدهد که ارتش اسرائیل مجبور به اعتراف شد که بدون تدارکات منحصربهفرد UNRWA، «کارزار واکسیناسیون هرگز نمیتوانست با موفقیت انجام شود».
دولت اسرائیل به این ترتیب دوگانگی رفتار خود را نشان داد. در حالی که اجازه داد ۱.۲ میلیون واکسن از غزه عبور کند تا خطر ابتلا به یک بیماری همه گیر را متوقف کند، همچنان ورود سایر داروهای اضطراری، آب و غذای مورد نیاز غزه را محدود کرد. هنگامی که خطر یک بیماری همه گیر متوقف شد، کارزار ضد UNRWA از سر گرفته شد. نیر برکات، معاون شهردار اورشلیم، تظاهراتی را در مقابل مقر UNRWA سازماندهی کرد و خواستار آن شد که مقر آن به امان، پایتخت اردن منتقل شود. در پایان این ماه، رای گیری در مورد دو لایحه در پارلمان برنامه ریزی شده است: یکی با هدف قطع ارتباط مقامات دولتی اسرائیل با UNRWA و دیگری در مورد ممنوعیت فعالیت این سازمان در سرزمین های فلسطینی. در این میان، اسرائیل همچنان به مسدود کردن حسابهای این سازمان در بانکهای اسرائیل و عدم ویزای ورود پرسنل جدید آن ادامه میدهد.
در نتیجه: از ۸ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساختمان های UNRWA در غزه – مدارس، بیمارستان ها، خانه ها، دفاتر – ۴۶۰ بار مورد حمله اسرائیل قرار گرفتند. بیش از یک حمله در روز. در طی این حملات ، ۲۲۶ نفر از کارمندان UNRWA و ۵۶۳ نفر از غیرنظامیانی حاضر در آنجا ، جان خود را از دست دادند. همانطور که جاناتان آدلر می نویسد، « تدارک قوانینی با هدف عدم حضور UNRWA در سرزمین های اشغالی فلسطین تنها بخش قانونی در حمله نظامی کنونی است»(۵). با این حال، ارتش اسرائیل عملگرا نیز هست. آدلر توضیح می دهد که برخی از مقامات عالی رتبه نگران این قوانین هستند. استدلال آنها این است که : « اگر UNRWA غزه را ترک کند، شیوع بالقوه یک بیماری همه گیر جدید می تواند مانع از ادامه شکار حماس توسط ارتش اسرائیل در آنجا شود».
از برنادوت تا دفتر امور بشردوستانه سازمان ملل متحد (OCHA)
اگرچه خصومت اسرائیل با سازمان ملل و مشروعیت آن امروز به اوج جدیدی رسیده است، اما عداوت تل آویو با هر گونه انتقاد خارجی از سیاست های آن، به ویژه در زمان جنگ، قدمتی طولانی و تقریباً به ریشه های ایجاد آن بازمی گردد. فهرست طولانی خواهد بود و ما فقط چند نمونه را یادآوری می کنیم. در ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۸، چهار ماه پس از ایجاد کشور اسرائیل، کنت فولکه برنادوت سوئدی، میانجی سازمان ملل متحد از مه ۱۹۴۸، با آغاز اولین جنگ اسرائیل و اعراب ، در اورشلیم ترور شد. برنادوت می خواست جاه طلبی های اسرائیل را با «طرح صلحی» که اسرائیل آنرا رد می کرد، محدود کند. او توسط چهار مردی که یونیفورم نظامی پوشیده بودند، اما متعلق به گروه استرن، یک جنبش افراطی ناسیونالیست بودند، به ضرب گلوله کشته شد. همانطور که ژان پیر فیلیو یاد آوری می کند، این گروه مسلح اکنون جایگاه برجسته ای در موزه ارتش اسرائیل دارد(۶).
نزدیکتر به ما، در سال ۱۹۹۶، نیروی هوایی اسرائیل در طی عملیاتی علیه حزبالله، یک اردوگاه حافظان صلح را در شهر قانا که مردم در آن پناه گرفته بودند، بمباران کرد: ۱۰۶ غیرنظامی کشته شدند. در طول ۴۶ سال، از بین همه سازمانهای سازمان ملل متحد، یونیفیل بیشترین تلفات را متحمل شده است: ۳۳۷ نفر از اعضای آن، اغلب در جریان حملات اسرائیل کشته شده اند. سازمان دیگری که سالهاست از سوی تلآویو تحت محدودیتهای دائمی قرار دارد، دفتر امور بشردوستانه سازمان ملل متحد (OCHA) است، تنها آژانس بیطرفی که اعمال غیرقانونی ای را ثبت میکند (جنایت، اخراج، اشغال، تخریب و غیره) که در سرزمینهای اشغالی فلسطین انجام میشود.
زمانی که امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه، با اشاره به قطعنامه ۱۸۱ ، که در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ وجود دو کشور «یهودی» و «عربی» را در فلسطین به رسمیت شناخت، یادآوری می کند که «آقای نتانیاهو نباید فراموش کند که کشورش با تصمیم سازمان ملل ایجاد شده است»، رئیس دولت اسرائیل او را مورد سرزنش قرار می دهد: «این قطعنامه سازمان ملل نبود که دولت اسرائیل را تأسیس کرد، بلکه پیروزی ای بود که در جنگ استقلال ۱۹۴۸ علیه فلسطینیان و کشورهای عربی به دست آمد». در یک کلام اسرائیل هیچ دینی به سازمان ملل ندارد.
بازگشت نو محافظه کاری
این رد سازمان ملل با یک گفتمان تکراری همراه است. در زبان عبری، سازمان ملل(ONU) ، « Oum » تلفظ می شود. بنیانگذار دولت اسرائیل، دیوید بن گوریون، با تمسخر گفته بود: «اوم، اشموم» که می تواند «سازمان ملل متحد، ما اهمیتی نمی دهیم» ترجمه شود. نگرشی که در چارچوب یک بینش سیاسی قرار دارد. درست مانند ایالات متحده، که در آن سازمان ملل توسط بخشی از بدنام ترین طبقه سیاسی، به ویژه ناسیونالیست ها مورد تحقیر قرار می گیرد. این ها معتقدند که هیچ نهاد بین المللی نمی تواند به کشور شان قانونی را تحمیل کند که بر خلاف سیاست انتخاب شده توسط آن باشد، قانونی با حوزه ای جهانی که فقط سازمان ملل می تواند آن را تصویب کند. اسرائیل قصد دارد از پذیرش چنین قوانینی اجتناب کند، و این تقریبا یک نظریه دولتی است، حتی اگر رسما اعلام نمی شود.
در سال ۲۰۰۴، با کارمی گیلون، رئیس سابق شین بت، سرویس اطلاعاتی داخلی، مصاحبه کردم. ماجرای ابوغریب(۷) چندی پیش در عراق رخ داده بود. اولین سوال من این بود: «در مبارزه با دشمنانی که از تروریسم استفاده میکنند، آیا باید به قوانین بینالمللی بشردوستانه احترام بگذاریم یا میتوانیم از آن عدول کنیم ؟ ». پاسخ او واضح بود: «من متخصص حقوق بین الملل نیستم. من فقط می توانم بر اساس قوانین اسرائیل اظهار نظر کنم» (۸). به دیگر سخن، رئیس سرویس اطلاعاتی هیچ اهمیتی برای حقوق بین الملل قائل نیست و آنرا به وضوح می گوید. این نگرش مختص او نیست. این مظهر فلسفه ای است که مقامات اسرائیلی همیشه آن را دنبال کرده اند: توجیه امتناع از تسلیم شدن به قوانین بین المللی به هزاران روش ممکن. دور زدن آن به نام حاکمیت و استقلال، فلسفه ای است که امروزه بسیاری از رژیم ها قصد تحمیل آن را دارند.
در این زمینه اسرائیل پیشگام بوده است. مورد مشخص آن در رابطه با «جنگ پیشگیرانه» است. رد این مفهوم توسط کنوانسیون های ژنو در مورد « قانون جنگ و استفاده از سلاح برای حل و فصل منازعات» در اساسنامه سازمان ملل ثبت شده است. به عنوان مثال، ژنرال دوگل در سال ۱۹۶۷ به نام آن بود که اساساً اعلام کرد: در مناقشه بین اسرائیل و مصر بر سر مسدود کردن دسترسی کشتی های اسرائیلی به دریای سرخ، اولین کسی که آتش بگشاید، قوانین جنگ را زیر پا می گذارد. و در نتیجه از حمایت فرانسه بهره ای نخواهد برد. از سال ۱۹۴۹، این ممنوعیت آغاز جنگ یا عملیات مسلحانه «پیشگیرانه» عملاً در موارد متعددی توسط قدرتهای بزرگ و کوچک نادیده گرفته شده است.
اما ويژگي اسرائيل اين است كه تقريباً از بدو تولد خود، دائماً ممنوعيت حق جنگ پيشگيرانه را به چالش كشيده است. از آغاز دهه ۱۹۵۰، وقتی حزب کارگر در قدرت بود، یک ژنرال اسرائیلی به نام یگال آلون، رهبر مبارزترین هواداران این حزب ، از «جنگ پیشگیرانه» دفاع کرد. پیش از آن، استراتژی ارتش بر اساس مفهومی «دفاعی-تهاجمی» (الویت دفاع بر حمله) قرار داشت. به دنبال اصطلاحات نظامی اسرائیل، از سال ۱۹۵۳، این مفهوم به «تهاجمی-دفاعی» تبدیل شد. اورن باراک، محقق اسرائیلی، در سال ۲۰۱۳ نوشت این استراتژی
«تا امروز تا حد زیادی ادامه دارد»(۹). اسرائیل « طی دههها، عملاً به سیاست خارجی ای اتکا داشت که از فرضیه انجام حملات پیشگیرانه و جنگ علیه همسایگانش در صورت تهدیدهای وجودی حتی قبل از تحقق آن ، دفاع میکرد».
او می افزاید که این سیاست به «امری عادی» تبدیل شده است. تل آویو همواره خطر «تهدید وجودی» را در همه موارد مطرح می کند.
در سال ۱۹۸۲، زمانی که ارتش اسرائیل برای بیرون راندن نیروهای ساف و تغییر دولت این کشور به لبنان حمله کرد، مناخیم بگین، نخست وزیر وقت، گفت که او این جنگ را به راه انداخته است، زیرا نمی خواهد « یک اردوگاه مرگ تربلینکا جدید بوجود آید». به همین ترتیب، یک روز پس از حمله حماس، در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بنیامین نتانیاهو به « بزرگترین جنایت علیه یهودیان از زمان هولوکوست» اشاره کرد. ارجاع به «تهدید وجودی» این امکان را فراهم میکند که همه اعتراضهای سازمان ملل ، همانطور که دیدیم، «یهودستیزانه» توصیف شود.
این مشروعیت مجدد «جنگ پیشگیرانه» با شکوه تمام توسط مشاور امنیتی آمریکا، کاندولیزا رایس، در سند سالانه «استراتژی ملی» در سپتامبر ۲۰۰۲ ثبت شد. امروز عملکرد اسرائیل با پیروی از همین مسیر، تمایل خود را برای رعایت نکردن هیچ یک از هنجارهای قانون جنگ، بسیار بیشتر از بیست سال پیش آمریکایی ها در عراق، نشان می دهد. امری کمتر شناخته شده آنست که نتانیاهو، در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، یکی از ایدئولوگ های اصلی ظهور نومحافظه کاری در ایالات متحده بود.
۱- Lire Vincent Lemire : « Le jusqu’au-boutisme en ligne de mire », Libération, 9 octobre 2024.
۲- « Lourdes menaces d’Israël sur UNRWA et l’aide aux Palestiniens », unric.org, 10 octobre 2024.
۳- « Independant review of mechanism and procedure to ensure adherence by UNRWA to humanitarian principle of neutrality », ONU, 20 avril 2024.
۴- Jonathan Adler : « Israel paradoxical crusade against UNRWA », Local Call, 10 octobre 2024.
۵- op.cit
۶- Jean-Pierre Filiu : « L’assassinat par Israël du médiateur de l’ONU en Palestine », Le Monde, 14 octobre 2018
۷- Du nom de la prison où l’armée américaine et la CIA torturaient des prisonniers durant la guerre d’Irak en 2003-2004
۸- Sylvain Cypel : « Carmi Gilon : La notion de pression modérée est sérieuse, pas hypocrite », Le Monde, 29 juin 2004.
۹- Oren Barak, avec Amiram Oren et Assaf Shapira : « ’How The Mouse Got His Roar’ : The Shift to an ’Offensive-Defensive’ Military Strategy in Israel in 1953 and its Implications ». The International History Review (35-2) : 356-376, avril 2013. https://www.researchgate.net/publication/271941837
تصحیح این جمله:
غیر علنی بودن به مفهوم در توده ها بودن نیست، بلکه برعکس.
باید باشد:
غیر علنی بودن به مفهوم در توده ها نبودن نیست، بلکه برعکس.
عملیات محدود بوده و نشان میدهد امپریالیستهای غربی هنوز آماده یک جنگ بزرگ نیستند. این تعجبی ندارد چون وضع اقتصادی خوبی ندارند.ترجیح میدهند مسائل کلیدی تر نظامی را حل کنند.
اینکه آمریکا گفته در حملات شرکت نداشته است دروغ است. امپریالیستهای غربی همه با هم کار میکنند.
امپریالیستهای غربی:
آمریکا و کشورهای اروپای غربی و کشورهای ضعیف تر عضو ناتو اروپای شرقی و شمالی.
تمام پادوهای آنها در مناطق دیگر جهان.
خصوصیات:
همه مردسالارند
همه اربابان بردگی مزدی زالو صفت هستند.
همه امپریالیست و یا نوکران آنها هستند،
همه با سیستم هیراشی کار میکنند که سیستم زدن بالایی تو سر پائینی برای منافع نوک هرم است.
همه اگر لازم باشد تعصب و آپارتاید راه می اندازند.
امپریالیستهای شرقی:
چین، روسیه در راس و بقیه یا نوکر و یا هم پیمان.
خصوصیات:
شبیه امپریالیستهای غربی، آنها تمام صفات امپریالیستهای غربی را بصورت بالفعل و بالقوه حمل میکنند.
سیستم امپریالیستهای شرقی هنوز شکل کامل نگرفته برای همین است که تزهای امپریالیستهای غربی تعرض سیستماتیک به شرقی هاست تا جا نیافتند و قبل از استحکام نوکر شوند که تابحال موفق نبوده ولی روند را کند کرده.
تزهای ضد امپریالیستی اغلب ارتجاعی اند و برای تقویت امپریالیستهای شرقی اختراع شده اند. تزهای انقلابی ضد امپریالیستی آن تزهایی هستند که تمامیت ارتجاع را نشانه میگیرند نه فقط یک جنبه یا بعد از آنرا.
در جنگ با ارتجاع نباید مقهور شد، ولی باید احتیاط کرد. واقعیت این است که برتری ما زنان و کارگران در دو چیز است:
۱ – کمیت – با علنی گرایی این برتری شدیدا کاهش پیدا میکند. جنبش توده ای این برتری را افزایش میدهد .تشکل افقی این برتری را افزایش میدهد و وجه امنیتی را تقویت میکند. غیر علنی بودن به مفهوم در توده ها بودن نیست، بلکه برعکس.
۲ – انتخاب بین برده بودن و نبودن ذهنی و روحی – زیر ضرب اخلاق خوب قرار داشتن. ارتجاع از اخلاق خوب آزاد است. برای همین است که مارکسیسم بخشا ارتجاعی است. در ماتریالیسم تاریخی اخلاق وجود ندارد.
ارتجاع در اولی بسیار زبون است. کمیت تهاجمی اش را از ما زنان و کارگران احمق شده میگیرد.
در دومی، ارتجاع انتخاب کرده که سلطه داشته باشد و ارباب باشد. مهم نیست مارکسیست است یا آنارشیست سابق.
اگر دفاع ضد هوایی ایران خیلی قوی بود، خبر سقوط جنگنده های اسرائیلی را می شنیدیم. به احتمال قوی، هر چه اسرائیل گزارش کرده درست است و به اهداف خودش که از بین بردن دفاع ضد هوایی و داغون کردن صنایع موشک سازی رژیم است رسیده است.ممکن است البته چیزهای دیگر هم بوده که دو طرف ترجیح میدهند نگویند.
عملیاتی سیاسی نظامی هوشیارانه بود. کسی نباید در باهوش بودن امپریالیستها شکی کند. اگر باهوش نبودند که امپریالیست نبودند، اگر ما باهوش بودیم تا حالا انقلاب کرده بودیم و از شر ارتجاع خلاص شده بودیم. طرفین ارتجاع حساب کار دستشان است و نمیگذارند زنان و کارگران از وحشت بیرون بیایند.
کار ما زنان و کارگران آگاه به جامعه طبقاتی و علاقمند به پایان آن هم باید این باشد که توده های هم طبقه خود را علیه مناسبات ارتجاعی حاکم آگاه کرده، روابط خود را بر اساس روابط انقلابی ضد هیراشی محکم کرده ، شرایط بریدن دست دزدان مرتجع از محل کار و زندگی خود را فراهم کنیم و جامعه را متعلق به خود اعلام کرده نه متعلق به اقتدارگرایان. جامعه متعلق به ماست نه مردسالاران، اربابان بردگان مزدی و امپریالیستها، چون ما هستیم که این جامعه را ساخته ایم. آنها همه زالو هستند.
درباره فلسفه سیاسی،
کلا فلسفه بازی در تاریخ و فلسفه سیاسی، روش پنهان کردن حقایق عینی در ارتباط با زندگی انسان بگونه ای است که به حاکمین و یا حکومت طلبان اجازه میدهد که در فضای بسته و تاریک خود، بدون اینکه قربانیان استثمارشونده آگاه باشند،سیستمهای سلطه گری خود را تکامل دهند و امتحان نمایند.
مارکسیسم هم فلسفه سیاسی است و سعی میکند با فلسفه باقی سلطه پید کند و در این توهم است که سلطه اش موجب پیدایش جامعه کمونیستی در آینده خواهد شد.
انقلابیون باید از فلسفه و فلسفه بافی دوری کنند و انسان را از طریق علمی بفهمند که علمش هست انسان شناسی. انسان شناسی مجموعه ای از علومی است که موضوعاتش به انسان مربوط است.، از جمله اقتصاد سیاسی ، روانشناسی اجتماعی، زیست شناسی تکاملی ، مردم شناسی و غیره. ارتجاع در انسان شناسی وجود دارد چون این علم میتواند ضربات کاری به ارتجاع بزند. اما اهمیت این علم این است که اثباتی است نه حرافی فلسفی. در فلسفه میتوان تا ابد جر و بحث کرد اما در علم انسان شناسی ، مثل هر علمی تجربی دیگر، می پرسند بر اساس کدام فاکت؟
مقاله آرام بختیاری درباره آرنت،
خب، بدرک که فیلسوف نمیدانند، حالا فیلسوفان چه غلطی کرده اند که بدانیم چه وراجی کتاب فروشی فیلسوف است و چه وراجی نیست.
نمیشه حدس زد مقاله شکوفائی صد گل و صد مکتب جناب پرو اسرائیل، فولادی، چیست.
فکر کنم دارد مائو را مسخره میکند که مثلا دیکتاتور است که البته بود و بهتر است ما هم مثل غربی ها بگذاریم بورژواهای سکولارمان با امپریالیستهای غربی و شرقی متحد شده استثمارمان کنند تا روزی برای کمونیست آماده شویم.
به عنوان مقالات کامنت بسته شده انتقاد خواهم کرد.
اگر خواننده و یا نویسنده ای بخواهد که مقاله ای که کامنتش مسدود شده را بخوانم، میتوانید تقاضا کنید، حتما خواهم خواند.
درباره لغت “منافع ملی” سرتیتر مقاله جناب خوشچین.
منافع ملی یعنی فراموش کردن استثمارگری طبقه حاکم در مناسبات اقتصادی اجتماعی ایران و تقدیس پادشاهان امپریالیست فارس.
آنارشیست کمونیستی دنبال منافع ملی و در نتیجه سازش با استثمارگران خودی نیست و مخالف اختلاف بیانداز و حکومت کن تاریخی استثمارگران و امپراتوری هاست.
منافع ملی در عین حال یعنی حاکمیت شونیسم فارس، چون وقتی مسئله منافع ملی می شود، کرد و بلوچ و ترک هم دوست خواهند داشت منافع ملی خودشان را داشته باشند. برای همین فارسها می مانند و کویرهایشان.
بیانیه پایان اجلاس بریسک را بخوانید. در این بیانیه گروگان گیری حماس محکوم شده و در عین حال سخت از اعمال اسرائیل انتقاد شده است. بیانیه حالت دموکراسی طلبی و هواداری از قوانین بین المللی بورژواها (اربابان بردگی مزدی) را دارد که تا دیروز امپریالیستهای غربی دم از آن میزدند. واضح است که آبروی امپریالیستهای غربی رفته است و امپریالیستهای شرقی دارند سعی میکنند از این فرصت برای بقا و احتمالا در آینده برای سیادت خود استفاده کنند. شامورتی بازی های زن گول زن و کارگر گول زن این دولتهای بردگی مزدی و امپریالیستی پایان ندارد.
باید برای یک انقلاب داخلی، منطقه ای و جهانی ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی، ضد امپریالیسم و هیراشی و انواع تعصب کار کرد و بیخود وقت خود را بروی سرنگونی ارتجاعی فوری رژیم تلف نکرد. سرنگونی همین حالا چیزی نیست جز تحویل دادن جامعه ایران به امپریالیستهای غربی. زنان و کارگران نیازمند درک انسان، جامعه و کلا انقلاب هستند و عبارت پردازی های بی انتها هیچ کمکی نمیکند. باید دگمی بنام مارکسیسم را از بین برد تا ذهن فعالین برای انقلابی واقعی فعال و خلاق شود. نه مارکس و انگلس، بلکه مارکسیسم مانعی در جهت پرورش انقلاب است، ارتجاعی که در میان ماست.
بنظر می آید که امریکا فکر میکند با کشته شدن سنوار کار حماس تمام است و حالا میخواهند آتش بس اعلام کنند و بگویند طرف مقابل جنگجو است یا میخواهند ببینند که مذاکره کنندگان حماس چه کسانی هستند تا آنها را هم بقتل برساند. یا شاید میخواهند اسرائیل کارش را روی حزب الله متمرکز کند که فعلا گیر کرده. بهرحال اینها جنگهای مرتجعین است و کار ما بدبینی به طرفین و آگاه کننده طبقه خود. اگر مرتجعین را نمی شناسید، خب، ساده لوح هستید، سعی کنید بشناسید و از ساده لوحی بیرون بیائید. مارکس هم ساده لوح بود فکر میکرد از پارلمان بورژوازی انقلاب بیرون می آید و یا دیکتاتوری حزب پرولتاریا سرمایه داری دولتی فاشیستی نمی شود. دیدگاه کمونیسم آنارشیستی را در نظر بگیرید ، به عبارت پردازی های مارکسیستها اعتماد نکنید.
سازمان ملل از همان دقایق اول زندگی آش یک موسسه امپریالیستی بود که در آن آمریکا حرف اول را میزد. تا همین اواخر که سقوط بلوک شرق کلی شیاد سیاسی در شرق اروپا را رها کرد، کارکردش در راستای سیاستهای امپریالیستهای غربی بود از جمله حمله به عراق و تحریم اقتصادی ایران بعلت پروژه های اتمی رژیم که تمام صاحبان بمب اتم از ترس پیدا شدن رقیب با هم متحد شدند. امروزه، سازمان ملل دیگر برای امپریالیستهای غربی ارزش مصرف ندارد چون امپریالیستهای شرقی فهمیده اند که چه کلاهی بر سرشان رفته است و دائم وتو میکنند. بنظر می آید که امپریالیستهای شرقی هستند که حالا خیلی طرفدار اجرای قوانین بین المللی هستند که البته برای مصرف داخلی و شیادی.
در ادامه کامنت قبل،
برای جمهوری اسلامی، فقط خودش میخواهد ضد آمریکا باشد تا ضد امپریالیسم وسعت پیدا نکند و برای معامله و ساخت و پاخت با هر امپریالیستی، آزاد باشد.
اسرائیل نیست، ارتجاع آمریکا و اروپاست و تصمیم آنها به تعرض به شرق است که با قدرت گیری پوتین و جلوگیری از بلعیدن روسیه شروع شد. برای امپریالیستهای غربی، هیچ کس نمیتواند فاشیست و دیکتاتور و آلیگاروش و نواستعمارگر باشد جز خودشان.