Comments

استراتژی‌های مرحله‌یی، مشروط به تحقق اهداف استراتژی کلان نیستند – محمد علی اصفهانی — 19 دیدگاه

  1. پاسخ به:
    “برای رفیق آنارشیست،
    مقصود من این نبود که طرف، از نظرات شما دفاع کرده است. منظورم که شاید درست بیانش نکرده باشم بیشتر این بود که او با مشاهده فضای ایجاد شده فکر کرده که موقعیت مناسبی پیدا کرده است تا کار خود را از پیش ببرد …”
    .
    ۱ . بنظر من مهم نیست که یک کامنت دهنده مامور رژیم است، مامور موساد است، مامور سیا هست و یا یک فرد بی اطلاع و یا یک فرد از یک گروه و تشکیلات ضد رژیمی و یا هوادار رژیم. مهم ایده ای است که ارائه میدهد. اگر ایده او بنوعی در دفاع یا در راستای سلطه جویی و اشکال عینی آن (مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، نژادپرستی، هیراشی و غیره) باشد، نقدش میکنم. وقتی نقد میکنم، او میتواند به نقد من پاسخ منطقی و علمی (متکی به مشاهده، فاکت، تجربه و غیره) بدهد و ایده های من را هم نقد کند. این انقلابی ترین شیوه گفت و شنود برای پرورش ایده انقلاب در سطح خواندن مقاله در سایت روشنگری و کامنت دادن است. پیشنهاد من این است که بیشتر از محتوای کامنت به او کاری نداشته باشید. البته شما مختارید.
    .
    ۲ – من در نظرات رضا پهلوی، همسر ایشون، نرگس محمدی، نسرین ستوده، موسوی و غیره هیچ ایده آزادی خواهی ی نمی بینم. آزادی خواهی یعنی هواداری از اتقلاب و توضیح داده ام که اتقلاب یعنی چه. زندانی بودن شخصیتهای سیاسی هم کسی را انقلابی نمیکند، رفسنجانی و خامنه ای هم زندانی بودند و خمینی هم تبعیدی بود. مهم کنه افکار آدمهاست. اگر کنه افکار ارتجاعی باشد، نتیجه کار آن افراد ارتجاعی است و باید نقد شود تا اصلاح گردد و جلوی رشدش گرفته شود. اما، زندانی کردنها و اعمال جنایتکارانه رژیم و سایر دولتها باید نقد شود و سکوت در مقابل آنها فرصت طلبانه است.
    .
    ۳ – درباره شخصی که چند سال است در سایت روشنگری کامنت می نویسد و ایرانگرایی و پارسپرستی و اسلام هراسی میکند و اسلام را دشمن اصلی می بیند نه سلطه جویی و استثمارگری ناشی از آنرا، وضعیت با او مشخص است، در (۱) توضیح دادم، مهم نیست از کجاست، مهم ایده اوست که اگر در دفاع از سلطه جویی و استثمارگری باشد، نقدش میکنم. او‌ روشهای مذبوحانه ای داشت، مثل استفاده از اسمهایی که من انتخاب میکردم، مثل ضد اقتدار، آنارکوسندیکالیست، آنارکوفمنیست و غیره. خوشبختانه مجبور شد که ادامه ندهد. حتی آن موقع هم مهم ایده کامنت مهم بود نه ان عمل مذبوحانه اش. ارتجاع بحثها را شخصی میکند تا از اصل بحث فرار کند و ما هم باید بر نگه داشتن اصل بحث پافشاری کنیم و تحریک نشویم. این روش (که منطبق با اصول منطق است) خوب کار کرد و اصل دیالوگ است.
    .
    ۴ – در ارتباط با اشارات شما به سایت روشنگری در کامنت قبلی تان، نظر کلی من در ارتباط با این سایت این است که سایتی ارتجاعی است. البته باید به استفاده خاص من از کلمه ارتجاع توجه داشته باشید. من از این کلمه در برخورد به دوستان و آشنایانم هم استفاده میکنم. ارتجاعی در سیستم نظری من یعنی سلطه جو بودن نه الزاما آدم کش بودن. روش حکومتی بورژواهای خاصی، اجازه بیان دادن است. اینکار آنها را انقلابی نمیکند. آزادی بیان دادن و آزادی احزاب دادن و دموکراسی پارلمانی دوام ارتجاع را در شرایط معینی افزایش میدهد. روشنگری از آزادی بیان بدینصورت استفاده میکند و ما هم از این آزادی استفاده میکنیم. اگر بورژواهای دموکرات آزادی دادنها را جمع کنند، ما راههای دیگری انتخاب میکنیم و انقلاب تعطیل نمی شود چنانچه قبل از اینترنت هم کارمان تعطیل نشدنی بود. سایت روشنگری هم هر وقت که خواست میتواند کامنت نویسی را قطع کند، دست من و شما که نیست. نقد من به روشنگری از همان اولین کامنتها این بود: چرا” درباره ما” ندارد. نقد من این نیست که نمیدانیم چه کسانی هستند. پس، از سایت روشنگری انتظاری بیشتر از دیدگاه بورژوا لیبرالی به زندگی نداشته باشید. اینجا جای خواندن مقاله و نوشتن کامنت است، بهتر است بیشتر از این انجام نشود. گذاشتن لینک شخصی، کامنت، پیدا کردن رفیق و غیره نباید در فضای اینترنتی انجام شود چون اینترنت در دست مرتجعین است. مجددا،‌ از سایت روشنگری انتظار زیادتر از آنچه که میتواند باشد، نداشته باشید. نظرات آن شخص را بیشتر بخوانید و قضاوتتان را بنویسید. من نظرم را نوشتم. ممنون.
    .
    آنارشیست

  2. برای رفیق آنارشیست،
    مقصود من این نبود که طرف، از نظرات شما دفاع کرده است. منظورم که شاید درست بیانش نکرده باشم بیشتر این بود که او با مشاهده فضای ایجاد شده فکر کرده که موقعیت مناسبی پیدا کرده است تا کار خود را از پیش ببرد. در چهارچوب وظایف سایبری، یا اصلا فقط به خاطر مشکلی که دارد. من چون واقعا نمی دانم که او واقعا چه کاره است و انگیزه او در این رفتار های زشت چیست هرگز به خودم اجازه نداده ام و نمی دهم که مثل مجاهدین که هر مخالفی را به رژیم نسبت می دهند به او اتهامی بزنم که به هیچ وجه، معلوم نیست درست باشد.

    صحبت از اصل های اول و دوم تبلیغات بسیج سایبری هم به معنی اطلاع من از طبقه بندی اصول تبلیغات آن دستگاه نبود و فقط به اساسی بودن و در اولویت قرار داشتن دو محور یاد شده در تبلیغات و ضد تبلیغات بسیج سایبری ارجاع می داد.
    از نگاهی دقیق به تبلیغات و ضد تبلیغات سایبری رژیم در فضای مجازی و تعداد زیادی از حساب های کاربری بسیار زیاد و متنوع آن دستگاه، بعد از مخرج مشترک گرفتن، به آن دو اصل می رسیم.

    بخش های دیگری از بسیج سایبری هم تحت عنوان هوادار رضا پهلوی وظایف دیگری را به عهده دارند که آن هم باز برای بی اعتبار کردن او و در امتداد تبلیغات و ضد تبلیغات آن بخش اول است، با این تفاوت که حملات آن ها تحت عنوان هواداری از رضا پهلوی، روی مجاهدین و چپ و موسوی و ملی گرا ها و فعالان حقوق بشر مثل نرگس محمدی و نسرین ستوده متمرکز است و با یک تیر دو نشان می زنند. هم رضا پهلوی را بی اعتبار می کنند و هم حرمت مبارزان داخل کشور را می شکنند.
    متاسفانه، همسر عامی و بی تجربه و بی دانش سیاسی رضا پهلوی هم به این فضای ایجاد شده توسط بسیج سایبری دامن می زند.

  3. پاسخ جزء به جزء به کامنت:
    “1 – جناب آنارشیست! از خودت بپرس چرا برایت کسی کف و سوت می زند که …”
    من کامنتی در دفاع از نظراتم نمی بینم. چرا دروغ میگوئی؟
    .
    2 . “طبق اصل اول بسیج سایبری رژيم، غالبا مجاهدین را «منافقین» و «ملعون» می نامد،”
    همیشه منافق خطاب کردن مجاهدین را کاری ارتجاعی نامیده ام، دروغ نگو.
    .
    3 . “… و همیشه رضا پهلوی و مجاهدین و موسوی که هر سه به تناسب پایگاه خودشان باعث وحشت دستگاه حاکم هستند را همزمان و با همدیگر می زند …”
    همیشه توضیح داده ام که تضاد ارتجاعیون با هم یعنی تضاد این کسانیکه را که ردیف کرده ای با رژیم ارتجاعی، ارزش انقلابی ندارد و مثل جنگ امپریالیستها و گانگسترها با هم است. زدن همدیگر آنها برای من مهم نیست، جنگ درونی ارتجاعیون است.
    .
    4 . ” وطبق اصل دوم بسیج سایبری، خط رسوا شده رژیم و آخوند های نماز جمعه را که برای حفظ روحیه نیرو های سرکوبگر و پایه های اجتماعی باقی مانده برای خودشان، تضاد میان مردم و رژیم را تضاد بین کفر و اسلام معرفی می کنند و جنبش و مردم و مخالفان خود را دشمنان مسلمانان می نامند، و از کارناوال روز عاشورا و سوزاندن منبر ها توسط ان ها داستان می بافند را با جدیت و پیگیری خستگی ناپذیر، درست زیر چشم مسئول بخش نظرات سایت در کامنت ها تبلیغ می کند.”
    از اصل نمیدانم چندم بسیج سایبری خبری ندارم و نمیخواهم بدانم که چه گندی است، آنچه که می خوانم این است که ایشون دنبال اسلام هراسی نازیستی است و آنرا راه حل میداند و من هم آنرا همیشه نقد می کنم. بعضی وقتها ژست مارکسیستی میگرد که همیشه افشا شده است آنهم فقط از طریق کامنتهای من نه کسی دیگر.
    .
    5 – “طرف، این دفعه از ترس لو رفتن، مجاهدین خلق را منافقین و ملعون ننامیده است و زیر نظر مستقیم و با موافقت و حمایت سایت روشگری با اشاره به نویسنده مقاله شعار داده که «مرگ بر جمهوری اسلامی وپادوهایش، زنده باد جنبش فرزندان زحمتکشان ایران»!”
    اگر کامنتهای من را خوانده باشی و حرفهای الکی نزنی متوجه می شوی که من اصلا برای شعار سرنگونی ارزشی قائل نمی شوم تا اینکه زنان و کارگران ایران از لحاظ ذهنی بتوانند بجای دولت جمهوری اسلامی و مناسبات مردسالارانه و بردگی مزدی اش، نظمی انقلابی در نظر داشته باشند. نظم انقلابی را هم توضیح داده ام، لطفا بروید مطالعه اش کنید.
    6 – “به جای سئوال کردن از دیگران و همیشه طلبکار همه در آمدن، کمی هم از خودت سئوال کن و به خودت جواب بده.”
    من همیشه از خودم سئوال میکنم و همیشه به خودم جواب میدهم و طلبکار کسی نیستم و فقط نقد میکنم. تمام نظرات من بی پرده بصورت کامنت در سایت روشنگری موجود است. اگر مخالفت خاصی دارید، خوشحال می شوم که آنها را نقد کنید. ولی فکر میکنم با طرفداری از رضا پهلوی و مجاهدیم نوکر آمریکا و موسوی هوادار خمینی، چیزی خاص و قابل توجهی نداری. بهرحال، اگر دارید، حتما بنویسید.
    حال،
    در ارتباط با کامنت شما، سومی (3) از همه مهم تر است.
    هر دولتی ارتجاعی است و دشمن دارد، دشمنان قوی معمولا از طبقه خود رژیم هستند، طبقه مردسالار، طبقه سرمایه دار (ارباب بردگی مزدی)، امپریالیستها و غیره. دولتهای ارتجاعی یا باهم وحدت میکنند و یا می جنگند و وقتی میجنگند از هم وحشت دارند چون جنگ وحشتناک است حال ترکیبی باشد و یا مستقیما نظامی. برای همین وحشت کردن جمهوری اسلامی توسط جریانات ارتجاعی ی که ذکر کردید اصلا من را تکان نمیدهد و برای من چیزی عادی و بدرد نخور است.
    .
    آنارشیست

  4. جناب آنارشیست!
    از خودت بپرس چرا برایت کسی کف و سوت می زند که طبق اصل اول بسیج سایبری رژيم، غالبا مجاهدین را «منافقین» و «ملعون» می نامد، و همیشه رضا پهلوی و مجاهدین و موسوی که هر سه به تناسب پایگاه خودشان باعث وحشت دستگاه حاکم هستند را همزمان و با همدیگر می زند، وطبق اصل دوم بسیج سایبری، خط رسوا شده رژیم و آخوند های نماز جمعه را که برای حفظ روحیه نیرو های سرکوبگر و پایه های اجتماعی باقی مانده برای خودشان، تضاد میان مردم و رژیم را تضاد بین کفر و اسلام معرفی می کنند و جنبش و مردم و مخالفان خود را دشمنان مسلمانان می نامند، و از کارناوال روز عاشورا و سوزاندن منبر ها توسط ان ها داستان می بافند را با جدیت و پیگیری خستگی ناپذیر، درست زیر چشم مسئول بخش نظرات سایت در کامنت ها تبلیغ می کند.

    طرف، این دفعه از ترس لو رفتن، مجاهدین خلق را منافقین و ملعون ننامیده است و زیر نظر مستقیم و با موافقت و حمایت سایت روشگری با اشاره به نویسنده مقاله شعار داده که «مرگ بر جمهوری اسلامی وپادوهایش، زنده باد جنبش فرزندان زحمتکشان ایران»!

    به جای سئوال کردن از دیگران و همیشه طلبکار همه در آمدن، کمی هم از خودت سئوال کن و به خودت جواب بده.

  5. ادامه بحث در کامنتهای مقاله آقای چنگایی و مقاله ای در قسمت احزاب علیه مقاله توده ای های ایرانی، وجود دارد. اگر مقاله توده ای ها را بخوانید، خواهید دید که آنها نقطه مقابل این مقاله هستند، اما با این مقاله یک وجه اشتراک دارند و آن مستقیما علیه استثمارگری نبودن است. این مستقیما علیه استثمارگری نبودن مرض فعلی چپ ایرانی است و ریشه اش در ماتریالیسم گنگ تاریخی مارکس است. غیر علمی ترین (ابتکارانه بودن آن را نفی نمیکنم، ابتکار علم نیست) کار مارکس و انگلس، دیدگاه ماتریالیسم تاریخی آنهاست. از این دیدگاه میتوان تفاسیر زیاد و ارتجاعی کرد. ارتجاع این گنگی بتدریج بیرون زن و امثال سوسیال دموکراسی و استالین بوجود آورد.
    آنارشیست

  6. وقایعی که وضعیت ما زنان و کارگران را با بلشوبسم، سوسیال دموکراسی، مارکسیسم شورائی و آنارشیسم تغییر داده، پیدایش جمهوری اسلامی، سرکوب وحشیانه توده ها توسط آن، شورشهای اسلامی، از بین رفتن اتحاد جماهیر شوروی سرمایه داری دولتی، شکل گیری چین تمام سرمایه داری، حمله امپریالیستهای غربی به کشورهای ضعیف، جنگ اوکراین و قتل عام فلسطینی ها در غزه است. علیه “چپ”، برای مدتی، الم شنگه دموکراسی خواهی و سکولاریسم راه افتاد که بنظر من با جنگ اوکراین و قتل عامها در غزه، دیگر مسئله ای نظری نیست و در عمل (مشاهده، تجربه، یا هر دو تحت نام پراتیک) هم اثبات شده که کاملا بی اعتبار است. طالبان و جمهوری اسلامی بی اعتباری آلترناتیو اسلامی را نشان دادند. بلشویسم که مدتهای مدیدی است که بی اعتبار است. چیزی که مانده و هنوز از خود تجربه عملی نشان نداده مارکسیسم شورائی و آنارشیسم کمونیستی است. مارکسیسم شورائی از لحاظ نظری بی اعتبار است ولی قابل تجربه پذیری است. آنارشیسم کمونیستی، هنوز در سطح نظریه اعتبار دارد و باید خودش را در عمل نشان دهد. اگر از زاویه “فلسفه” علوم هم جلو برویم و نظریه پارادایمها را بپذیریم که دیدگاهی روشنفکری – فلسفه بافی به قضیه است، نوبت پارادایم خودگردانی زنانه و کارگری است تا اتکا به قیمها (رهبرها) و احزاب و دولت سازی. برده بودن زنان و کارگران مثل روز روشن است (پراتیک) و بسختی میتوان با مباحثه آنکار کرد و خواست که از این بردگی چیزی مثبت بیرون بیاید (ماتریالیسم تاریخی).
    آنارشیست

  7. آیا اعتصابات کارکری فعلی در خدمت انقلاب مخملی هستند؟
    ابدا.
    اعتصابات کارگری فعلی علتهای اقتصادی دارند. اگر این اعتصابات سمتگیری سیاسی خاصی پیدا کند، مثل در دفاع از مثلا خمینی، در زماندشاه و یا در دفاع از شخصیتهای خاصی و یا حتی دفاع از مثلا انقلاب دموکراتیک بورژوایی، انقلاب مخملی هستند. هر وقت مبارزه برای خواسته ای معین اقتصادی به خواسته سیاسی کشیده شد، آن مبارزه در چهارچوب انقلاب مخملی قرار میگیرد حال چه در خدمت بورژوازی خودی باشد و یا بورژوازی امپریالیستهای غرب و شرق. اگر مبارزات کارگری شکل تشکی شورایی پیدا کند و هدفش بصورت تسخیر محلهای شغلی، از جمله محلهای شغلی دولتی، طرح گردد و دنبال درست کردن دولت نباشد و دنبال این باشد که دولت را از ریشه براندازد، مبارزه انقلابی می شود. با بررسی ساده وضعیت حاکم بر جنبش های کارکری فعلی می بینیم که این جنبشها اساسا اقتصادی هستند و دمشان هم گرم، حقشان است و هرچه بیشتر از ارباب بگیرند بهتر.
    .
    آیا مبارزات زنان ایرانی علیه حجاب اجباری در خدمت انقلاب مخملی است؟
    ابدا.
    مبارزات زنان علیه حجاب اجباری در خدمت وجه ضد مردسالاری انقلاب در ایران و جهان است. امپریالیستهای غربی سعی میکنند از این مبارزات سواستفاده کنند. آنها خواستار انقلاب ضد مردسالاری در ایران نیستند. آنها میخواهند بازی با زنان را در چهارچوب افکار مردسالارانه خود به پیش ببرند و از آن برای نفوذ در جامعه و حاکمیت استفاده کنند. مبارزات زنان ایرانی علیه مردسالاری نمیتواند اصیل باشد مگر اینکه علیه فرهنگ ضد زن امپریالیستها هم باشد. فرهنگ ضد زن امپریالیستها با بردگی مزدی آنها در تطابق است، مبارزات ضد مردسالاری در ایران نمیتواند بدون مبارزه با بردگی مزدی و امپریالیسم، اصیل باشد، و آلوده به حاکمیت طبقاتی ، یعنی اقتدارگرایی می شود. در این کجروی و گمراه، زنان بورژوا و یا امپریالیسم، تاجر، کلیتون و بقیه، حاکم میشوند و مثلا به رهبر و اتوریته تبدیل می شوند.
    .
    آنارشیست

  8. دوبار در مورد این پنج اصل نوشتم، این در ادامه پنجمی است.
    میتوان بسادگی نشان داد که “انقلاب” آقای اصفهانی رشد سرمایه داری با رژیم دموکراتیک در ایران است:
    “به عنوان حداقل مشترک، تأمین و تضمین شرایط برخورداری از یک زندگی اقتصادی و رفاهی متوسطِ بی‌دغدغه برای تمام آحاد جامعه، و عدم تمرکز بر اموری مثل از میان برداشتن فاصله‌های بزرگ طبقاتی، و بر نفی استثمار، و بر غیره و غیره، در این مرحلهٔ معین.”
    فاصله های بزرگ طبقاتی را برنداریم. عدم تمرکز بروی نفی استثمار، یعنی حفظ سرمایه داری.
    حال،
    چون سرمایه داری سیستمی رشد یابنده است (برای درک آن به فرمولبندی مارکس مراجعه کنید)، فاصله طبقاتی برنداشتن و استثمار برنداشتن، یعنی رشد سرمایه داری. با در نظر گرفتن این، آقای اصفهانی چگونه میخواهد اینها را بوجود بیاورد:
    “اما فقط کشوری می‌تواند به درستی و به تمام و کمال، سیاست خارجی‌یی با محوریت موازنهٔ منفی داشته باشد که آباد و آزاد و مستقل و یکپارچه و نیرومند باشد.”
    پس،
    آقای اصفهانی فکر میکند با رشد سرمایه داری میتواند ایرانی آباد و مستقل و یکپارچه و نیرومند درست کند.
    .
    حال خوانندگان به بحثهای من در مورد اصل پنجم در آن دو کامنت طولانی ام مراجعه کنند تا با این نظریه آشنا شوند که با رشد سرمایه داری نمیتوان چنین کرد و علتش وجود امپریالیسم در جامعه سرمایه داری است. لازم به توضیح است که برخلاف نظر مارکس و برخلاف تجدید نظر مرحله ای کردن سرمایه داری بصورت امپریالیسم توسط لنین و سایر مارکسیستها، سرمایه داری از اول با استعمار توام بود و از اول فقط و فقط اگر بنفع حاکم استعمارگر بود سرمایه داری را در مناطق تحت سلطه رشد میداد و هنوز هم همینطور است. تحریم جامعه ایران، الان، یعنی ممانعت از رشد سرمایه داری.
    .
    بحث این است که، حال بفرض رژیم سرنگون شود و جنگی هم نشود و بفرض لیبرال دموکراتهای ایرانی بشوند سروران جدید. این دولت سرمایه داری چگونه میخواهد در مقابل امپریالیستها دوام بیاورد؟ کره جنوبی نخواهد بود چون ارتش آمریکا در کره جنوبی است و کل سیستم دست چند (با تحقیقی میگوید یکی نه چند تا) خانواده بهم نزدیک نوکر آمریکاست. اگر بگوییم کوبا، خب کوبا میگوید سوسیالیست است و نیم قرن متکی به امپریالیستهای شرقی بود نه مستق. آقای اصفهانی نمی گوید انقلاب سوسیالیستی میخواهد. بگوئیم ونزوئلا، حزب حاکم ونزوئلا سوسیال دموکرات است و نمیگوید سرمایه دار است اما عملا از همین نوع سرمایه داری ست. چه کوبا و چه ونزوئلا، هر دو به امپریالیستهای شرقی متکی هستند و سیاست بی طرفی ندارند.ونزوئلا دوست دولت ایران هم هست و به هم کمک میکنند. امپریالیستهای غربی به رهبری آمریکا دائم در کوشش سرنگونی دولت فعلی ونزوئلا برای آوردن نوکر خود هستند و هیچ احترام متقابلی وجود ندارد، دشمن درجه یک هم اند. بدون کمک امپریالیستهای شرقی و اتحاد کشورهای مقاوم در مقابل امپریالیستهای غربی، دولت ونزوئلا امکان دوام ندارد بعلاوه ان کشور را بسختی میتوان دموکراتیک نامید و اگر چیزی بنام “دموکراتیک” دارد از پائین است نه بالا، مثل تسخیر بعضی از کارخانه توسط کارگران در چندین سال پیش. سرنوشت دولت ونزوئلا فعلا نامعلوم است. آنقدر امپریالیستهای غربی وقیح هستند که دوسه سال پیش که این کشور میخواست طلاهایش را از انگلیس بیرون بیاورد گفتند نمیتوانید!! البته وقاحت امپریالیستهای شرقی هم کم میست.
    .
    جناب اصفهانی، انقلاب الکی که نیست، جامعه طبقاتی است و امپریالیستها هزاران سال است که دارند حکومت میکنند. انقلاب خواب و خیال بورژوا لیبرالی که نیست.
    .
    آنارشیست

  9. اینطور هم میتوان تجریدش کرد:
    انقلاب علیه بد است. بد یعنی چیری که موجب رنجش و آزار و نارضایتی شخصی می شود. مردسالاری بد است چون آزار رساندن به زن است. انقلاب علیه مردسالاری یعنی از بین بردن آزار به زنان، پس خوب است. سرمایه داری استثمارگری و مولد فقر و بیماری روحی و جسمی است. پس سرمایه داری بد است و انقلاب ضد بردگی مزدی (ضد سرمایه داری) خوب است. امپریالیسم بد است چون یک کشور را اسیر و برده و بدبخت میکند. انقلاب علیه سرمایه داری خوب است چون عوامل خارجی اسارت و بردگی و بدبختی یک ملت را از بین می برد. هیراشی بد است چون زیر دستان تحت سلطه بالا دستی ها هستند و برده نسبی می شوند. انقلاب علیه هیراشی خوب است چون دیگر انسانها در تشکل تحت سلطه نیستند و آزادانه در خدمت جمع عمل میکنند. سایر انواع سلطه گری هم بد هستند و انقلاب علیه انها خوب. مرز خوب و بد در 99 درصد مواقع بسادگی قابل شناسائی است. پس انقلاب معنی گسترده و خوبی دارد. انقلاب که اجزائش توضیح داده شد، خوب است.
    آنارشیست

  10. وقتی انقلاب دموکراتیون میگویند این مرحله مرحله ضد استثماری نیست، دارند میگویند مرحله خفه کردن حقایق است. اقلا، بورژوا دموکراتهای مارکسیست چینی میگفتند انقلاب علیه استثمارگری فئودالی است.
    آنارشیست

  11. 1 – من و شما خوب میدانیم که تعریف مان از انقلاب یکی نیست، قبلا بحث کرده ایم. تا وقتی که ارتجاع حاکم است ، برای من تعریف انقلاب همیشه مثبت است، اگر ارتجاع نباشد، چیزی بنام انقلاب وجود نخواهد داشت. کلمات بخشی از یک سیستم فکری هستند. “عدم ضرورت آن {انقلاب}، در شرایط معین” به معنی نفی انقلاب در شرایط معینی است، مثلا کدام شرایط معین؟!
    .
    اری، در مورد دو چیز متفاوت داریم بحث میکنیم. پس یا من و یا شما باید بجای کلمه “انقلاب”، باید از کلمه دیگری استفاده کنیم. از آنجا که من ارتجاع را تعریف میکنم، تعریف انقلابم سرجایش است. انقلاب منفی هم نداریم، انقلاب منفی یعنی ضد انقلاب. پس، در این موضوع بحث نداریم، من تبلیغ تعریف خودم را کردم، شما، هم تبلیغ تعریف خودتان را. در تعریف من، تعریف شما، انقلاب نیست، پس همان قدر شما نقد دارید که من دارم.
    .
    2 – توضیحات دومی من در مورد امپریالیسم غربی است نه محصولات صنعتی آنها، هر چند محصولات صنعتی آنها هم مثل بمب اتم و سلاح شیمیائی، بمب افکن و توپ و تانک همه گند و کثافت هستند. حالا چون ما باید علم و علوم و تکنولوژی را از امپریالیستهای غربی ها بیاموزیم، باید امپریالیسم آنها را هم بیاموزیم و یا بپذیریم؟ به عقل جور در نمی آید.
    .
    3 – وقتی تمام کثافات سکولاریسم امپریالیسم غربی اصلا کمتر از حکومت دینی نیست، چرا باید سکولاریسم را بهتر از حکومت دینی بفهمیم؟ به عقل جور در نمی اید. دولت بخشی از ارگانهای سلطه بر زنان و کارگران است، مهم نیست که دینی باشد و یا سکولار، مهم این است که بدون سلطه و استثمارگری امکان وجود ندارد. این نقد من علیه تبلیغ سکولاریسم است. مسئله ما با رژیم حکومت دینی نیست، مسئله ما با دولتهای غربی هم بر سر دموکراسی آن نیست، مسئله ما استثمار نیروی کار است. چرا؟ چون استثمار نیروی کار به انباشت ثروت منجر می شود و ثروتمندان میتوانند بخش بزرگی از جامعه را برای سرکوب هر نوع مقاومت و مبارزه علیه استثمار، بخرند.
    .
    4 – نگفتید امپریالیسم غرب و شرق، نوشتید غرب و شرق. این ننوشتن را بمعنی اعتقاد نداشتن فهمیدم و اشتباه هم نکردم. خب، حالا روشن تر نوشته اید میگوئید که امپریالیست هستند. اگر امپریالیست هستند، همزیستی مسالمت آمیز با آنها داشتن در دست دولت شما نیست مگر اینکه دولت خود شما هم امپریالیست باشید (به این باز خواهیم گشت) تا توازن چند قطبی بوجود بیاورد. دولت شما قدرتی نخواهد داشت که بتوانند با امپریالیستها سیاست موازنه منفی داشته باشد، مگر دولت مصدق داشت؟ مگر این دولت دارد؟ این دولت بخیال خودش شروع کرد به آن سیاست، آخرش امپریالیستهای غرب و شرق متحدانه آمدند، به بهانه ساخت بمب اتمی، ایران را محکوم و تحریم کردند. آنها متحدانه به عراق و لیبی هم حمله کردند. خیر جناب، امپریالیستها گلوی دولت تازه بدوران رسیده سرمایه داری سکولار دموکراتیک شما را میگیرند و فشار میدهند تا بگوید غلط کردم نوکرم.
    .
    5 – اینکه بگوئیم در این مرحله استثمار مهم نیست یعنی در این مرحله جلوی تعرض به سرمایه داری را میگیریم، یعنی در این مرحله سرمایه دار هستیم. در روسیه، بعد از سرنگونی دولت موقت، گفتند انقلاب سوسیالیستی (ضد سرمایه داری ) است، بعد گفتند نه زیاده روی کردیم، در این مرحله، سرمایه داری دولتی است، یعنی حزب بلشویک شد سرمایه دار. لنین بطور واضحی چنین گفت. البته، در مراحل بعدی هم دلیلی نداشت که سرمایه داری دولتی نباشد چون اون بالائی ها خوب می خوردند و می خوابیدند و دولتی که درست شده بود جلوی هر اعتراضی را میگرفت. در چین گفتند انقلاب بورژوا دموکراتیک است، یعنی حزب کمونیست مارکسیستی و کمونیستی است ولی میخواهد سرمایه دار را رشد بدهد. دروغ هم نگفتند، در آن مرحله سرمایه دار بودند، بعد هم شدند یک غول سرمایه داری. من هم گفتم که شما در این مرحله اساسا سرمایه دار هستید، مخصوصا که تجربه نحوه بیان شما را در عمل تاریخی آن کشورها دیده ایم. در نقد یکی از نویسندگان روشنگری نوشتم که وقتی مالکیت یک رادیو کمونیستی است اما رادیو دائم دارد تبلیغ بورژوازی میکند، آن رادیوی بورژوازی است.
    .
    در ادامه پنج، چون شما میخواهید از طریق سرمایه داری “زندگی اقتصادی و رفاهی متوسط بی دغدغه برای تمام آحاد جامعه”، بوجود بیاورید، منهم گفتم که در واقع دنبال درآمد بخور و نمیر هستید چون گرایش سرمایه داری (در واقعیت و نظریه) به حداقل رساندن بهای مزد در خدمت حداکثر رساندن سود است. من بر اساس واقعیت سرمایه داری نوشتم. سیاستمداران سرمایه داری همیشه حرفهای شما را می زنند (در واقع شما از آنها یاد گرفته اید) و میگویند دنبال تامین و تضمین اقتصادی و رفاهی اهالی هستند. این وعده های توخالی برای فریب زنان و کارکران است.
    .
    باز هم در ادامه پنج، زنان و کارگران کشورهای امپریالیستی غرب تنها قربانیانی هستند که درآمدی بیشتر از بخور نمیر دارند و شما آنها را مثال زده اید. منهم به همین دلیل است که مسئله امپریالیسم را بمیان کشیدم چون در چهارچوب سرمایه داری فقط از طریق امپریالیسم میتوان شکم کارگران خود را بیشتر از بخور و نمیر نگه داشت. امروزه در بالانس اقتصادی جهان، دموکراسی آمریکا و غرب در مشکل بزرگی قرار گرفته اند و نمیتوانند سطح مزد ها را بالا نگه دارند و برای همین هار تر شده اند و سیاستهای نولیبرالی اختراع نموده که ادامه آن در دراز مدت یعنی توازن سطح دستمزدها در تمام جهان، مگر پیروزی بر امپریالیستهای دیگر.
    خب، پس برنامه شما، مثل شما میتوانم بگویم “بدون سوء نیت”، بدون آنکه متوجه باشید، نه تنها حفظ سرمایه داری در ایران (البته این خیلی علنی است)، بلکه امپریالیستی کردن آن و از این طریق موازنه امپریالیستی (بدون امپریالیسم موازنه ای در کار نیست، توضیح دادم) منفی موثر داشتن برای استقلال است؟
    .
    فکر کنم من هیچ تقصیری ندارم که بگویم که شما الان، در این مرحله ( با نحوه بیان خودتان)، سرمایه دار امپریالیستی هستید، یا سیاست مدار آن، چون قولهائی که به توده ها میدهید فقط از طریق سرمایه دار کردن و امپریالیست کردن ایران ممکن است. آری، هر پنج تا بهم ربط دارند، انکار نکردم، خیلی واضح است. خیلی واقع بین تر از شما هم هستم! اصلا خواب و خیال نیست. برنامه برای الغای مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم است، کاری که دیگران به بهانه های مختلف از زیر آن در می روند.
    .
    آنارشیست

  12. در این نوشتار همه زحمت برآن است که بمانند مجاهدین و ملی!اسلامی ها و…دیگرزائدات آخوند جنبش را همه با هم معرفی تا روی هویت آن وروی دو قطبی بودن جامعه خاک بپاشند.
    اما این جنبش سر فراز تر از اینکه بتوان مرز ایدئولژیک وسیاسی وتاریخی آن را با پایگاه اجتماعی رژیم اشغالگر اسلامی مخدوش نمود.
    مرگ بر جمهوری اسلامی وپادوهایش.
    زنده باد جنبش فرزندان زحمتکشان ایران.

  13. متأسفانه به دلیل مشغول شدن به حرف های بی پایه و نامربوط کامنتی دیگر، از پاسخ به دوست گرامی یی بازماندم که کامنت «مرداد 29, 1403 4:17 ب.ظ» را نوشته اند و توضیح داده اند که با مقالهٔ حاضر و با همه با همی بودن جنبش جاری و با حد اقل های پنجگانهٔ مکتوب در مقاله موافقند ولی این نگرانی را دارند که «اگر خلأ رهبری را نتوانیم پر کنیم بیم آن می رود که همه با هم تبدیل به نقطه ضعف شود»، و اضافه کرده اند که «بدون وجود یک رهبری دور از تعلقات حزبی و سازمانی و ایدئولوژیک، همه با هم بودن زیان عدم انسجام را همراه دارد».

    در پاسخ ایشان ـ و در تأیید نظر ایشان ـ باید بگویم که من هم همین نگرانی را دارم، و به همین دلیل است که در این سال ها، و مخصوصاً از خیزش ۹۸ به بعد، در مقالات متعدد دیگر، تأکید کرده ام که باید به فکر یک رهبری (رهبری، الزاماً با یک نفر به عنوان رهبر، تعریف نمی شود) و یا یک «نهاد هماهنگ کننده» بود، اما همانطور که در مقالهٔ پیشین («و باز هم خرده فرمایشاتی چند..») نوشته ام، اتحاد عمل نسبی، مشروط مطلق به چنین امری نیست.
    چون آن قسمت آن مقاله، نسبتاً مفصل است، لطفاً خودتان به آن مرجعه کنید.

    نقل از «و باز هم خرده فرمایشاتی چند..» (بعد از مقدمات لازمی که در آن نوشته کنار هم قرار گرفته اند):

    … اما دست‌کم به اتحاد عملِ نوشته یا نانوشته، و مورد تفاهم قرار گرفته یا مورد تفاهم قرار نگرفته، می‌شود فکر کرد.
    و این، گرچه با یک رهبری، و یا با یک نهاد هماهنگ کننده، عملی‌تر و تضمین شده تر است، و باید در جهت دست یافتن به چنان رهبری و یا چنان نهاد هماهنگ کننده‌یی حرکت کرد، تحققِ نسبی‌اش چندان به چنان رهبری یا چنان نهادی مشروط مطلق نیست.
    همچنان که مشروط به در کنار یکدیگر نشستن، و یا خوش آمدن از یکدیگر هم نیست.
    برای تحقق نسبی اتحاد عمل، اتحاد عمل نسبی کافی است.

    و نخستین گام برای تحقق اتحاد عمل نسبی، نپریدن به سر و کلهٔ یکدیگر، و شعار ندادن علیه یکدیگر است.
    همیشه، بخش‌هایی از مردم به چیزی معتقدند که بخش‌هایی دیگر به آن معتقد نیستد و حتی اکیداً مخالف آنند.
    تحریک یک بخش توسط یک بخش دیگر با شعار‌های غیر ضروری (که حتی اگر فرضاً درست هم باشند ضرورتی و فوریتی ندارند) قطعاً مانع تحق اتحاد عمل نسبی خواهد شد…
    (بقیه در خود آن مقاله.)

    البته، این را هم فراموش نکنیم که ما دقیقاً در کدام مرحله قرار داریم و چرا «همه با هم»، فارغ از تمایلات و گرایش های فکری و پایگاه های اجتماعی و طبقاتی مختلف، یک ضرورت حیاتی برای گذار موفق از این مرحلهٔ می شود گفت هنوز ابتدایی است.
    با سپاس

  14. در ارتباط با این کامنت:
    “با این نظر نویسنده گرامی مقاله که خیزش ۱۴۰۱ را همه با همی می دانند هیچ مشکلی ندارم و نظر من تفاوتی با نظر ایشان ندارد ولی معتقدم که همین نقطه قوت می تواند نقطه ضعف هم باشد. اگر خلأ رهبری را نتوانیم پر کنیم بیم آن می رود که همه با هم تبدیل به نقطه ضعف شود.
    بدون وجود یک رهبری دور از تعلقات حزبی و سازمانی و ایدئولوژیک، همه با هم بودن زیان عدم انسجام را همراه دارد، و مهم ترین ضربه ها را تا امروز از همین عدم انسجام خورده ایم.
    با تاکید بر حد اقل ها (حد اقل هایی که در مقاله آمده) و اصرار نداشتن بر انتظارات بیشتر از حد اقلی هم موافقم ولی توافق حد اقلی بدون وجود رهبری نمی تواند به آسانی حاصل شود.”
    .
    شورش 1401 نشان داد که همه با همی وجود ندارد، چیزی که معولا انواع کمونیستها می دانند مخصوصا آنارشیستها. استراتزی این شورش (انقلاب مخملی) ایجاد همه با هم برای به حداکثر رساندن نیروی صرفا سرنگونی بود. ضعف اصلی این شورش هم همین همه با هم بودنش، یعنی غیر طبقاتی بودن، و در نتیجه، چون روابط ارتجاعی حاکم است، در چهارچوب روابط ارتجاعی ماندنش بود.
    یک نکته مثبت شورش 1401 رهبری نداشتنش بود. ارتجاعیون میدانند که برای جلوگیری از گسترش شورش دیگر نباید رهبری ها را آزاد بگذارند. پس، بهترین روش عدم اتکا به چیزی بنام رهبری است. عدم اتکا به رهبری در میان آنارشیستها زیاد است هر چند که متاسفانه عمومیت ندارد و آنارشیستها باید یاد بگیرند. دانش به جامعه و ارتجاع بهترین رهبر است، یعنی رهبر اصلی آگاهی علمی هر فرد است. این است که پایه تشکل یابی شورائی-کلکتیو ضد ارتجاع را شکل میدهد. بعضی از اتحادیه های کارگری – کمونیستی (نه اتحادیه های نوکر سیستم) در اروپا و بعضی از کشورهای دیگر، اصلا رهبر ندارند و تشکلات توسط خود کارگران اداره میشود. خود رهبری گروهی علیه اقتدارگرائی ست و پایه های فرهنگ انقلابی را تشکیل میدهد.
    آنارشیست

  15. این رفیق «آنارشیست»، گاهی وقت ها، بدون سوء نیت، و شاید هم بدون آن که خودش متوجه باشد، بعضی پرنسیپ های اخلاقی اولیه را زیر پا می گذارد و امکان ورود به دیالوگ را از میان می برد.
    بنابر این بدون ورود به دیالوگ با او، فقط می توانم بگویم که او ظاهراً یک سطر از آن پنج اصلی که با «اولی ودومی و سومی و چهارمی و پنجمی» از آن یاد می کند را درست نخوانده است.
    علت این درست نخواندن هم روشن است:
    برای درست خواندن هر مطلبی، باید به هنگام خواندن آن مطلب، پیش فرض های ذهنی خود را موقتاً کنار گذاشت، و بعد اگر لازم باشد دوباره به آن پیش فرض ها مراجعه کرد و بر مبنای دستگاه ذهنی خود آن را محک زد.
    در غیر این صورت، آدم هر کلمه یی را مطابق پیش فرض های ذهنی خودش معنی می کند، و در نتیجه، هر کلمه یی در متن مورد مطالعه به جای آن که معنای متداول در زبان متداول را داشته باشد، معنای پیشاپیش جایگزین شده در ذهن و پیش فرض های ذهنی آدم را خواهد داشت.

    مفاهیم ذهنی می توانند مشترک نباشند (و تقریباً همیشه همینطور است) ولی برای حرف زدن و نوشتن، کلمه ها اگر مشترک نباشند، یکی میگوید آب و دیگری آب را به جای نان می گیرد. مثل مورد دو نفر که اهل دو کشور مختلف با دو زبان مختلف هستند و هیچکدام از کلماتی که این یکی به کار می برد را آن یکی نمی فهمد، و یا با کلمه یی مشابه آن در زبان خودش به اشتباه می گیرد.

    به هر حال، به همان سیاق این رفیق که با «در اولی و «در دومی» و غیره از پنج مورد حد اقلی تفکیک ناپذیر ـ تفکیک ناپذیر ـ که در مقاله آمده اند یاد می کند:
    «در اولی»، کجا نوشته شده است که «انقلاب، مهم نیست»؟ نوشته شده است که انقلاب به تنهایی دارای بار مثبت یا منفی نیست. و کل مقاله و نتیجه گیری آن علناً و رسماً تأکید بر ضرورت انقلاب وضرورت تبدیل جنبش اتقلابی به انقلاب دارد.

    «در دومی»، دموکراسی با تمام نقاط ضعف و قوت آن، مناسب ترین شیوه در میان شیوه های دیگر واقعاً موجود (و نه ذهنی، و یا بعداً در آینده یی نامعلوم وجود یابنده) ادارهٔ کشور معرفی شده است.
    حالا، فرضاً با تسامح و بدون ورود به جزییات، بنا را بر این بگذاریم که دموکراسی پدیده یی غربی است. خوب، که چی؟ غربی است، غربی باشد. اتوموبیل هم غربی است و محصول استثمار کارگران است، ولی سوار اتوموبیل شدن بهتر است از سوار گاری شدن!

    «در سومی»، بر سکولاریسم، تأکید شده است. اما نه «چون سیستم استثمار کردن و استعمار کردن بهتری دارد و روش بهتری برای جنایت کردن است». این، نتیجه گیری این رفیق است. خیر، بر ضرورت سکولاریسم، برای جامعه یی که اسیر توتالیتاریسم ملایان است، به عنوان جزیی از مجموعهٔ پیش شرط های به هم پیوسته و تفکیک ناپذیر ضروری تاکید شده است.

    (جالب است که در این مقاله، هم قبل از بر شمردن حد اقل های پنجگانه، و هم در اول هر یک از این پنج مورد، تأکید شده است که این پنج مورد، «پنج اصل اولیهٔ تفکیک ناپذیر و به هم پیوسته» هستند، و فقط همراه با یکدیگر باید در نظر گرفته شوند.)

    «در چهارمی»، کجا نوشته شده است که «امپریالیسم شرق و غرب نداریم و باید انکار شود». در چهارمی، آمده است که باید با سیاست موازنهٔ منفی، سعی کرد که حتی الامکان مانع وابسته شدن به یکی از این دو قطب شد.
    این کجا و «امپریالیسم شرق و غرب نداریم» کجا؟

    «در پنجمی»، خیر! «نویسنده اصل سرمایه دار بودن خود را کاملا آشکار» نکرده است (!) و فقط توضیح داده است که در این مرحلهٔ معین، نباید نفی کامل استثمار و یا از میان بر داشتن شکاف های بزرگ طبقاتی و غیره را شرط همراهی دیگران دانست.
    در این قسمت بر «تأمین و تضمین شرایط برخورداری از یک زندگی اقتصادی و رفاهی متوسطِ بی‌دغدغه برای تمام آحاد جامعه» تأکید شده است، نه بر «بخور و نمیر».
    یک آدم عاقل، آیا سطح زندگی و تضمین های نسبی (با تأکید بر کلمهٔ نسبی) یی که مثلاً کارگران آلمانی و انگلیسی و فرانسوی از آن برخوردارند را «بخور و نمیر» می بیند؟ و یا آن را با کلیشه های ذهنی خودش معادل آنچه در ایران می گذارد می داند؟ با این استدلال که چون در هر دو سیستم اروپا و ج.ا مسئلهٔ استثمار نیروی کار حل نشده مانده است پس این دو با یکدیگر فرقی نمی کنند!

    همانطور که گفتم، این رفیق ما بعضی وقت ها پرنسیپ های اخلاقی اولیه را زیر پا می گذارد و امکان ورود به دیالوگ مستقیم را از میان می برد.
    و چون این بار، یکی از همان «بعضی وقت ها»ست، دلیلی برای ورود به دیالوگ نمی بینم.

  16. در اینجا یک مسئله را روشن کنم. این کامنت در خطاب به کمونیستهاست نه وطن پرستان و لیبرالها و سایر ایدئولوگهای ارتجاع.
    .
    ما را با مزد نمیتوانند برده کنند و به صحنه سیاست بازی بکشند و بعد در بالای هرم هیراشی با صاحبان سرمایه و ثروت برای خر کردن ما توده ها نقشه بکشند. ما کمونیست آنارشیستی هستیم. فرق اساسی ما با کمونیسم مارکسیستی در این است که ما نه میخواهیم بالای هیراشی برویم و نه گول آن بالا را میخوریم.‌ اگر خوب به قضیه وارد شویم و از خود مارکس هم نقل قول بیاوریم، مارکسیسم همیشه ایدئولوژی سرمایه داری دولتی بوده است.
    .
    مارکس حقایق استثماری جامعه طبقاتی سرمایه داری را خوب شکافت، اما لازم بود که کمی بیشتر به تکامل انسان فکر میکرد و مطالب ایدئولوژی آلمانی اش را بهتر بود که تجدید نظر میکرد – البته ایدئولوژی آلمانی بیشتر فلسفه بافی تاریخ است تا علم انسان شناسی و منظور انها هم فلسفه بافی بود نه علم انسان شناسی. بعدا که به انسان شناسی روی آوردند، تازه کمی با آن آشنا شدند و فکر کردند در خدمت سیاست انقلاب انهاست که اشتباه بزرگی بود ، چون تازه اول این علم بود و پر از نقدهای بجا و نابجا. بهتر بود وضعیت ماتریالیسم تاریخی بصورت مسئله ای مربوط به فرضیه بیان میشد نه دگم و اصلی انکار ناپذیر. عمر هر فردی کوتاه است و مارکس و انگلس فرصت نکردند دیدگاهشان به تاریخ را تجدید نظر کنند و کلی شیاد فرصت طلب از ماتریالیسم تاریخی بوجود آمد.
    .
    ایراد اساسی دیدگاه تاریخی مارکس را در کامنتهای قبلی توضیح دادم. یکی ندیدن خصلت خلاق انسان در فرهنگ سازی (مثل ابداع ارتجاع، اقتصاد سازی، دولت سازی و غیره) و دیگری رشد نیروهای مولده را عامل انقلاب دیدن و اخلاق را، خوب و بد را، ندیدن و کم رنگ کردن در حالیکه خلاقیت و اخلاق عامل اساسی تکامل انسان بوده است. اقتدارگرایی (سلطه جوئی) بعنوان یک روند غالب، نوع بشر را نوعی پست کرده است، نه نوعی بهتر. سلطه جویی اخلاق بد است نه خوب. بهتر کردن بشر فقط و فقط به انقلاب بستگی دارد، یعنی عقب زدن بد و غلبه بر آن.
    .
    آنارشیست

  17. با این نظر نویسنده گرامی مقاله که خیزش ۱۴۰۱ را همه با همی می دانند هیچ مشکلی ندارم و نظر من تفاوتی با نظر ایشان ندارد ولی معتقدم که همین نقطه قوت می تواند نقطه ضعف هم باشد. اگر خلأ رهبری را نتوانیم پر کنیم بیم آن می رود که همه با هم تبدیل به نقطه ضعف شود.
    بدون وجود یک رهبری دور از تعلقات حزبی و سازمانی و ایدئولوژیک، همه با هم بودن زیان عدم انسجام را همراه دارد، و مهم ترین ضربه ها را تا امروز از همین عدم انسجام خورده ایم.
    با تاکید بر حد اقل ها (حد اقل هایی که در مقاله آمده) و اصرار نداشتن بر انتظارات بیشتر از حد اقلی هم موافقم ولی توافق حد اقلی بدون وجود رهبری نمی تواند به آسانی حاصل شود.

  18. افتضاح تر از این در اپوزیسیون فقط الترناتیو سلطنت است. توضیح بدهم.
    .
    در اولی، زن زندگی آزادی انقلابی ست اما انقلاب مهم نیست؟!! معلوم نیست ارتجاع یعنی چه، این مسئله را بهتر است به زنان و کارگران نگفت!
    در دومی، دموکراسی را از امپریالیستهای غربی قرض گرفته ، همانها که کودتا میکنند، بمب اتم می سازند و به بهانه سلاح شیمیائی و هسته ای هست و نیست عراقی ها را نابود میکنند و ذخایر نفت آنها را تحت کنترل خود قرار میدهند و سایر کثافتکاری ها در تمام قاره ها که چندین جلد کتاب قطور میخواهد که توضیحش داد.
    در سومی، دولت سکولار در مقابل دولت مذهبی بهتر است چون سیستم استثمار کردن و استعمار کردن بهتری دارد و روش بهتری برای جنایت کردن است و کمک به رشد تکنولوژی برای تخریب محیط زیست و افزایش چند میلیاردی جمعیت برای کاهش نرخ مزد و رقابت درونی بردگان و فقیر سازی چند میلیاردی میکند.
    در چهارمی، امپریالیسم شرق و غرب نداریم و باید انکار شود، اینطور وانمود میکند که خارجی ها خواهان صلح هستند و این رژیم است که به منافع آنها حمله کرد. واقعیت اما این است که شورش اسلامیون رژیم شاه را سرنگون کرد و آمریکا و اروپا همه چیزشان را از دست دادند و از آن زمان تا حالا تا توانسته اند با سو استفاده از اعمال و رفتارهای ارتجاع رژیم به زنان و کارگران ایران تعرض و تجاوز اجتماعی کرده اند و میکنند تا توده ها درس ادب بگیرند و بگویند “اولی” را قبول میکنیم، انقلاب بی انقلاب، اصلا انقلاب یعنی دری وری.اصل چهارم هم درست است، ما کلفت و نوکر شما هستیم و توده های هندوستان و کوبا و چین و سایر مستعمرات سابق و فعلی نیستیم و چکمه های شما را می بوسیم.
    در پنجمی، نویسنده اصل سرمایه دار بودن خود را کاملا آشکار میکند. یک درامد بخور و نمیر بدهید تا ارزش اضافی کند نشود تا سود به حد اعلا برسد، یک کپی ناشیانه از مکتب چپاولگر لیبرالیسم سرمایهداری. جناب، مهمترین اثر مارکس کتاب سرمایه اوست، او بر خلاف شما، بسیار دانا تر بود و تمام زیر و بم سیستم سرمایه داری را توضیح داد که سیستم استثماری سرمایه داری ثبات ندارد و بخور و تمیری وجود ندارد و تا به امروز می بینیم که فقر، فساد ، بیماری، افکار مریض از جمله سیاستمداران شرور ، تولید کرده و محیط زیست را تخریب نموده. سرمایه داری مثل سیستمهای سابق، به همان اندازه مولد است که مخرب اما در ابعاد کاملا جهانی و بهمین علت با خرابکاری های غیر قابل بازگشت در بسیاری از زمینه ها. سرمایه داری (بردگی مزدی) اساسا درست شده است برای سلطه بیشتر و بهتر و تبدیل زنان و کارگران به فاحشه مادامالعمر اقتصادی اجتماعی.
    .
    پنج اصل فوق اصل توهم به طبقات حاکم است، این توهم که آنها صرفا خواستار ثبات هستند و این انقلابیون اند که موجب فقر و فحشا و جنگ و استعمار هستند.
    .
    خیر،
    .
    تفاوت انقلاب با ارتجاع کاملا روشن است.
    .
    ارتجاع یعنی مردسالاری، یعنی بردگی مزدی، یعنی امپریالیسم و هیراشی و سایر اشکال سلطه انسان بر انسان .جامعه طبقاتی الکی بوجود نیامده . جامعه طبقاتی با غلبه اقتدارگرائی در فرهنگ انسان شکل گرفت. سلطه جویی ما انسانها را بمثابه شرورترین موجودات کره زمین به وضع فعلی تکامل داده است. طبقه قربانی هیچ راهی جز از بین بردن سلطه طبقاتی ندارد تا تکامل خود را تابع تکامل حاکمین نکند و زندگی آزادی داشته باشد.با از بین رفتن ارتجاع (اقتدارگرایی = سلطه)، جامعه ما وارد روند تکاملی نوینی خواهد شد که در آن سلطه جویی بد شناخته می شو، نه مثل افکار آقای نویسنده خوب و مفید برای جامعه، یعنی برای حاکمین و اینکه این انقلاب است که پلید است.
    .
    خوب بیاموزید نه بد.از بد، بوی عفونت بد می آید و لیبرالیسم و ماتریالیسم تاریخی مارکسیستها (رشد بورژوازی در خدمت بشریت) نمیتواند با عطر و اوتکلن بویش را بگیرد. جامعه طبقاتی عفونی ست.از فجایع غزه هیچ نیاموخته اید چون جزو همان طبقه هستید.
    .
    آنارشیست

  19. عجبا که فکر میکنند با سرهم کردن یک سری فرمان بکن ونکن میتوانند سواربر جنبش شوند ویا خود را بدان بچسبانند.
    گویاکه شعارهارا نشنیده اند وگویا ندیدند نه باند موسوی ونه مجاهدین ونه ملی اسلامی های مصدقی ونه…با همه تلاش نتوانستند این چنین کنند که حال نویسنده بدون داشتن یک اثر ولو کوچک اجتماعی در فکرآن است.
    قربان شکلت بچه های ایران با شعارهای خود با هر آنچه که اززائدات اسلام وآخوند بود و با امام گور بگوری پیوند داشت به بهاء خون خود مرز روشنی کشیدند.
    زمانیکه شازده در برابر تعین تکلیف تیز وتند جنبش با آخوند واسلام مجبور میشود ماهیت ملی -اسلامی ارتجاعی خود را درپشت یک سری حرف های آنچنانی پنهان کند تا نسوزد وبهمین منوال مجاهدین و اربابان امپریالیست آنهاکه هرچه زور زدند تا سفید نمائی کنند بیشتر تو دهنی خوردند آن وقت فکر میکنید من وشمای گمنام بتوانیم این جنبش را از ماهیت اش تهی کنیم؟.
    بنابراین از من نادان به شمای دانا نصیحت که دخیل خود را به ظاهر هم که شده از امامزاده موسوی باز نکنید که وقارش بیش ازرنگ عوض کردن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>