آدرنو؛- نابغه تئوری، ناتوان در عمل
آرام بختیاری
Adorno, Theodor (1903-1969)
نقش آدرنو، در مکتب فرانکفورت.
تئودور-آدرنو(1969-1903.م)، فیلسوف،جامعه شناس، موزیک و زبان شناس آلمانی، در کنار هورکهایمر یکی از اعضای مهم مکتب فرانکفورت بود. گرچه هورک هایمر او را نابغه ای در علوم اجتماعی میدانست، هانا آرنت ولی وی را یک نیمه یهودی حراف میدانست که گرچه سالها در امریکا زیست ولی هیچگاه منتقد سوسیالیسم روس و استالینیسم نشد، و دلیل هر انتقاد از خود را بدلیل یهودی ستیزی منتقد میدانست. جنبش دانشجویی اروپا و امریکا از سال 1968 میلادی آدرنو را متهم نمود که مخالف عملگرایی در میدان است و فقط اهل تئوری و بحث های روشنفکری در مکتب فرانکفورت میباشد. بعد از روی کار آمدن فاشیسم در سال 1933 میلادی در آلمان غالب اعضای این مکتب دچار یاس و ناامیدی شدند. آدرنو گرچه به امریکا پناهنده شده، تا پایان عمر مکتب بورژوایی لیبرالیسم را نپذیرفت و منتقد کاپیتالیسم ماند. این رفتار و موضع وی موجب انتقاد و انزجار هانا آرنت قرار گرفت. گروهی آدرنو را بدلیل تئوری انتقادی اجتماعی اش، پدر فکری مشی چریکی در سالهای بعد از جنبش دانشجویی در اروپا بشمار می آورند.
جهانبینی مایوسانه آدرنو نتیجه و محصول زمان اوست: جریانات سیاسی فاجعه آمیز قرن 20، روی کار آمدن فاشیسم و استالینیسم، جنگ دوم جهانی، جنایات هولوکاوس، اشاعه فرهنگ مصرف و انبوه و مبتذل، از آنجمله اند. آدرنو مدعی بود که در عصر امپریالیسم حتا ارزشها و اصول دوره روشنگری، ابزاری برای مغزشویی و فریب تودهها از طریق اقتصاد و صنعت: تولید انبوه، سودجویی، سرگرم کننده، و مصرف در جوامع سرمایه داری شده. او “تئوری انتقادی” خود و مکتب فرانکفورت را یکی میدانست و کتاب “دیالکتیک روشنگری” را مانیفست آن معرفی نمود. هابرماس مرتد(بر وزن کائوتسکی مرتد)!، یکی از ادامه دهندگان نظرات آدرنو در مکتب فرانکفورت بود. آدرنو میگفت چرا در 13 سال حاکمیت فاشیسم هیتلری، انسان هوادار روشنگری مدرن وارد دوره سیاه بربریت و جنایت شد. لابد جوانه بازگشت به عصر تاریک اندیشی در نظام طبقاتی وجود داشت. به نظر اونشانه ذهن پویا و اندیشمند در نقد و انتقاد است و نه در جامعه ای که ناتوان از واقعیت دادن به عقل است یا نمی تواند فکر و اندیشه خود را عملی نماید.
آدرنو اشاره میکند که، راه نجات، نقد اجتماعی رادیکال، مخصوصن نقد تفکر سلطه تکنیک بر انسان و بر طبیعت است؛ در حالیکه اندیشه پیشین خردگرای عصر روشنگری، در نظام سرمایه داری تبدیل شده به تفکر خردگریز اسطوره ای، خرافاتی و شبه مذهبی. سرمایه داری انحصاری محصول و نتیجه سیاست ومکتب لیبرالیسم است. جهان مدیریت و مهندسی شده موجب از خودبیگانگی و نابودی بشر میگردد. آدرنو مخالف هرگونه سیستم فلسفی ویا فلسفه سیستم مدار بود، چون آن دارای منطق قیاس هست و احکام عام و کلی میدهد، و هدفش سلطه بر انسان و بر طبیعت و بر واقعیت است. روشنفکرانی مانند آدرنو که غالبن متکی به نظرات مارکس هم بودند، در نقد جوامع سرمایه داری و امپریالیستی بسیار رادیکال بودند. آدرنو میگفت از زمانیکه هنر مستقل شد، نقش عملی نمودن اتوپی؛ به غلط، به دین واگذار شد. او میگفت اندیشه میم-لام باید رابطه تئوری و عمل را در مبارزه اجتماعی تعیین کند ولی دانشجویان زمان وی به غلط “عملیات مستقیم” را جایگزین تئوری، شناخت، و آگاهی اجتماعی نموده اند. مخالفت آدرنو با جریان و مکتب “پوزیویتیسم” در آنجا بود که او میگفت پوزیویتیسم گرایی در هر کدام از رشته های علوم تجربی فقط یک دانش عینی است و خواهان وضعیت موجود است و فعالیتی در زمینه نقد و پیشنهاد انجام نمیدهد.
از جمله آثار تئودور-آدرنو: دیالکتیک روشنگری، دیالکتیک منفی، تئوری موزیک و زیباشناسی، نقد فرهنگ و جامعه، جامعه شناسی موزیک، انعکاس زندگی آسیب دیده(یا مینیما مورالیا)، در باره ادبیات، متافیزیک تئوری شناخت، تضادهای پدیدار شناسی هوسرل، طرح و نمایش زیباشناسی کیرکگارد، پایاننامه دکترا در باره هوسرل، پایاننامه استادی در باره کیرکگارد، بدون معلم و راهنما، قطعات فلسفی، ضمیمه جامعه شناسی، نقدی به تئوری شناخت، مقالات منتشرشده، فلسفه موزیک نوین، سه مقاله در باره هگل، مدلهای نوین انتقادی، مقدمه تئوری انتقادی، وغیره هستند که بعضی پیرامون فاشیسم و دیکتاتوری میباشند. آدرنو جوامع سرمایه داری و استالینیستی را توتالیتر مینامید. کتاب “مینیما مورالیا” یا منتخب قطعات برگزیده فلسفی، مجموعه ایست از 153 نثر کوتاه بسبک آفریسم های نیچه در باره زندگی آسیب دیده در جوامع طبقاتی و غیردمکراتیک بورژوایی با تکیه بر فرهنگ و نقد اجتماعی که بین سالهای 1951- 1935گردآوری شده، و در باره بوروکراتی و سازمان دهی بربریت در فاشیسم است. نام دیگر این کتاب “انعکاساتی از زندگی داغان در دیکتاتوری” است. این کتاب در محافل غیرآکادمیک و غیرروشنفکری بیش از صد هزار بار بفروش رسید. آدرنو مدعی است که جامعه توتالیتر مدیریت و مهندسی شده، هدف و معنی زندگی افراد را به سوی پوچی و یاس و شکست هدایت میکند. از جمله موضوعات این کتاب: تبعید، مهاجرت، فرار، پناهندگی، احساس بی وطنی، انحطاط، جنجال، اروتیک، هنر مدرن، هستی مدرن، و نوستالژی باز گشت به وطن و میهن و ولایت، است.
کتاب “دیالکتیک منفی” را شاهکار آدرنو نامیده اند که در سال 1966 به نقد هستی شناسی هایدگر می پردازد. این کتاب نقد خود و مخالف حصوصیات و پدیده سلطه است و در آنجا به انتقاد از: کانت، هایدگر، هگل، و تفکر مفهومی میپردازد.او دیالکتیک منفی را جایگزینی برای سلطه پیشنهاد مینماید، چون او با سلطه مفاهیم نیزمخالف است. در کتاب “مقدمه جامعه شناسی موزیک”، آدرنو زبان ظاهری و محتوای تاریخی را با تحلیل مارکسیستی گره میزند. سوسیالیستها آنزمان مدعی شدند که اصطلاح “جامعه شناسی موزیک” مقوله ایست شبه بورژوایی، گرچه آدرنو میگفت هنر محل تفکر فنی و دانشی قابل اطمینان است و نه محلی برای تظاهر و خودنمایی.
تئودور-آدرنو، متفکر آلمانی در رشته های: فلسفه، جامعه شناسی، موسیقی، و روانشناسی، در دانشگاه تحصیل نموده بود. پدرش تاجریهودی کلان شراب و مادرش یک خواننده ایتالیایی بود. آدرنو میگفت در سال 1921 با کتاب “تئوری رمان” لوکاچ، در سال 1923 با کتاب “روح اتوپی” ارنست بلوخ، و در سال 1922 با خود والتر بنیامین آشنا شد و این سه نفر در شکل گیری افکار بعدی او نقش مهمی داشتند. نقد آدرنو از سال 1970 میلادی متکی به کتاب “تئوری زیباشناسی” اوست. وی در سال 1983 تبدیل به یکی از اندیشمندان کلاسیک فرهنگی اجتماعی و چپ آلمان غربی و اروپا شد. او در چند اثرش به نقد و افشای نازیسم و استالینیسم پرداخت. به این دلیل وی یکی از تئوریسین های جنبش “چپ نو” بشمار می آید. آدرنو در سال 1961 در کنار هابرماس آغازکننده بحث و جدل جریان “پوزیویتیسم” در جامعه شناسی آلمان؛ از موضع “تئوری انتقادی” در مقابل “راسیونالیسم انتقادی” کارل پوپر بود. انتقاد وی از این جریان و مکتب موجب دعوا و “جدل پوزیویتیسم” در علوم اجتماعی؛ مخصوصن پیرامون مقوله زیباشناسی گردید. آدرنو در سال 1956 کتابی نیز درباره نقد تئوری شناخت در باره هوسرل و نظریه تضاد در مکتب بورژوایی فنومنولوگی منتشر کرد.
آدرنو مدعی بود که در جوامع طبقاتی کاپیتالیستی امپریالیستی، سونامی و موج اطلاعات انبوه و لذت های صوری آبسترکت و مصنوعی انسان را همزمان به حماقت میرسانند. او دیالکتیک روشنگری را دیالکتیک عقلگرایی نامید و میگفت عقلگرایی و روشنگری در فاشیسم و در دیکتاتوری به دوران بربریت و به تاریکی بازگشته اند، و روشنگری که هدف نجات انسان را داشت اکنون به تخریب خود می پردازد و شبیه اسطورههای تخیلی خرافاتی در راه پیشرفت کور شده. او در سال 1964 میلادی با دشمن دیرین خود هایدگر تصفیه حساب نمود و زبان مذهبی و شیهه وار او در هستی شناسی حماسی را مورد نقد قرار داد.