رابطه بین «آلترناتیو کارگری» و «جبهه مردمی» و «نهضت ملی» چیست؟
جواد قاسم آبادی
.
مقولات «آلترناتیو کارگری» و «جبهه مردمی» و «نهضت ملی» سال هاست که در محافل گوناگون روشنفکری بطور دایم مطرح می شوند و مورد بحث قرار می گیرند. در این نوشته کوتاه سعی خواهم کرد درک خود از رابطه این سه مقوله با یکدیگر را، بیان کنم. برای این منظور سعی خواهم کرد درک خود از مضمون این مقولات را مطرح کنم چه، پرداختن به این مقولات بدون طرح مضمون هریک از آنها نه تنها پاسخگر نیست بلکه مشکلات فیمابین را تشدید هم خواهد کرد. اگر قضاوت در این مورد بخواهد بصورت شکلی و کلامی صورت گیرد، رابطه بین این مقولات را چند قرن پیش ملای روم بروشنی و صراحت و در مختصرترین شکل ممکن توضیح داده است و خواندن پاسخ ملای روم (۱) کار نویسنده و مدافعان هریک از این مقولات را بسیار ساده تر خواهد کرد.
خواننده محترم، وقتی بحث ما بر سر مقوله ای خاص، چه انگور باشد و چه جامعه ایران، اگر مضمون بحث خود را روشن نکنیم، هریک از ما جایگزین مردمی حاکمیت مذهبی کنونی ایران را با فرهنگ ها و ادبیات گوناگون، می توانیم متفاوت بنامیم و بر سر این نام های متفاوت، سال ها یکدیگر را نشنویم و نفهمیم و حتی با یکدیگر نزاع کنیم!
خُب مضمون بحث من ِنوعی در مورد جایگزین حاکمیت مذهبی ایران، چیست؟
بحث من ِنوعی در یک کلام اینست که حاکمیت مذهبی برون آمده از انقلاب بهمن ماه، کفایت لازم برای پیگیری خواسته های ۱۱۵ ساله مردم ایران را ندارد. از این رو برای تغییر بهین شرایط موجود بایستی، تاکید می کنم بایستی، قدرتی مردمی را از پایین و برای جایگزینی حاکمیّت کنونی، سازمان داد. سازمانی بافرهنگ و ساختار و اهداف متفاوت، «باید» در مقیاس سراسری سازمان یابد. روشن است که این همه، کاری ست کارستان و کار یک شب و دو شب و یک سازمان و چند سازمان و حتی یک طبقه بتنهایی نیست.
و اما کدام فرهنگ؟
فرهنگی امروزی و مدرن و روادار، منطبق با دستاوردهای علمی و تکنولوژیک جامعه انسانی. فرهنگ رفاه همگانی و خوشی و خوشبختی انسان ها و بقولی «رهایی» از جبرها و گسترش اختیارات فردی و جمعی انسان ها. فرهنگی عاری از هر نوع خشونت نه فقط در مورد انسان ها بلکه حیوانات و دیگر جانوران و نباتات و همه زندگان. فرهنگی متفاوت از فرهنگ مخرب حاکم، در دفاع از مادر همه ما زمین و محیط زیست. فرهنگی که در افسانه ها و داستان ها از آن بسیار صحبت شده و «شیر و آهو» در کنار هم از یک چشمه می نوشند. فرهنگ «عشق به زندگی» و احترام به «حقّ حیات همگان»!
و اما کدام ساختار؟
بی تردید ساختاری متفاوت. ساختاری که انسان ها در کنار یکدیگر با آرامش و متانت می زیند. ساختاری که انسان ها یکدیگر و حقوق برابر یکدیگر را برسمیت می شناسند. ساختاری که در آن ارباب و رعیتی و خانخانی وجود نخواهد داشت. ساختاری که در آن «حقّ ویژه» با یک چشم برهم زدن، ناپدید می شود. ساختاری همچون یک خانواده بزرگ که در آن هرکس به سهم خود می کوشد و هرکس برغم توانایی ها و ناتوانایی ها از حقوق «خانوادگی» این خانواده بزرگ؛ که حتی عالیتر از حقوق برابر است؛ بهره مند می شود!
حال این سوال مطرح می شود که این «چیز» لازم برای «رهایی» انسان را کجا و با چه مصالحی باید ساخت؟
پاسخ من روشن است. این چیز را از همین امروز در همه جا باید ساخت. از آنجایی که تولید در نظام سرمایه داری جهانی شده است، فرهنگ پوچ و مبتذل مصرف و لوکس سرمایه داری هم جهانی شده است. بقولی امروز به امر جایگزینی نظام بحران ساز سرمایه داری؛ که پایه اش امر تقدس مالکیت خصوصی بر اموال جمعی و حفاظت از ربودن بخش اعظم ارزش تولید شده بوسیله قشر ناچیز سرمایه داران است؛ نظامی باید جایگزین شود که ارزش اصلی آن خود ِخود «انسان»، بدون هر واسطه ای باشد.
امروز خود کارگزاران سرمایه داری جهانی اعتراف می کنند که سرمایه دارانی که کل سیستم جهانی را در کنترل دارند، حداکثر یک درصد ساکنان این دهکده کوچک را تشکیل می دهند و اکثریت عظیم شهروندان این دهکده کوچک جهانی، نه تنها فاقد سرمایه هستند بلکه فاقد کار و آب آشامیدنی و نان و مسکن و حتی آزادی مشارکت فعال در امور زندگی روزمره خود می باشند!
به درک نویسنده، با توجه به اینکه از یک سو بطور روزمره علم و تکنولوژی و ارتباطات افراد و جوامع در حال تعمیق و گسترش است و از طرف دیگر شکاف طبقاتی در سراسر جهان در حال افزایش بنفع اقلیت ناچیز سرمایه داران است، این وضع «نباید» ادامه یابد. می دانم که این باید و نباید در سطح جامعه انسانی امری خودبخودی نیست و اگر سازماندهی «چیز» جایگزین حتی در یک منطقه دهکده کوچک جهانی شکل گیرد، بطور جبری روند تعمیق توحش و نابرابری ادامه خواهد یافت و حتی اگر در مناطقی توحش و نابرابری نفی گردد، بورژوازی این جزایر آزادی و رفاه، بکمک بورژوازی حاکم بر مناطق دیگر جهان، با لطایف الحیل مجددا انسانیت را نابود و توحش را بر سراسر جهان حاکم خواهد کرد.
اما چرا نباید این وضع ادامه یابد؟
در این مورد مشخص بحث من انسان شناسانه است و بر این باورم که انسان موجودی ست که از «گوهر خرد» بهره مند است و این گوهر بکمک علم و تکنولوژی و ارتباطات می تواند بر «جبر» طبیعت انسان و «جبر» طبیعت خارج از انسان، غلبه کند. بر این باورم که انسان بکمک «گوهر خرد» و کمک علم و دانش و تکنولوژی می تواند خانواده ای به وسعت دهکده کوچک جهانی بسازد. خانواده ای که ساکنین این کره آبی تا ده میلیارد کودک و جوان و پیر، همگی از هوای پاک و آب گوارا و نان و مسکن و کار بهره مند شوند. خانواده ای که در آن با هویّت یافتن فرد فرد انسان ها و مشارکت مستقیم در تمامی ابعاد زندگی روزمرّه، به خود بازخواهند گشت. جهانی که در آن روند مداوم از خودبیگانگی انسان از دوری از خرد و نزدیکی به غریزه، متوقف خواهد گردید و روند معکوس خودآگاهی و بازگشت به گوهر انسانی آغاز خواهد گردید. آغاز روندی که بواقع آغاز تاریخ بشر می نا میمش!
حال اگر ساختن این قدرت جایگزین مردمی جهانشمول است، با چه کسانی می توانیم بنای این ساختمان عظیم را آغاز کنیم؟
با آنچه گفته شد بطور قریب به یقین می توانیم مطمین باشیم که بر روی اقلیت ناچیز صاحبان سرمایه و مدیران مزدور سرمایه، در هیچ نقطه جهان نمی توانیم حساب کنیم. بی تردید بوده اند و هستند و خواهند بود معدود سرمایه دارانی که بخاطر داشتن «گوهر انسانی» با من ِنوعی برای ساختن چنین جایگزینی معاونت و حتی مشارکت خواهند کرد اما این بخش کوچک، استثنایاتی هستند که قانونمندی دشمنی بورژوازی جهانی با «چیز رهایی بخش جایگزین» را توضیح می دهند. به عبارت دیگر نیروی اصلی سازمان دادن چنین ساز و کاری، اکثریت عظیم فاقدان سرمایه در سراسر جهان هستند.
آنچه در بحث آغاز سازماندهی این جایگزین جهانشمول اهمیت دوچندان دارد، درک روشن از محدودیت های موجود جغرافیایی، در سراسر دهکده کوچک جهانی ست. چه از آنجایی که هنوز خانواده بزرگ انسانی در دهکده کوچک جهانی بوجود نیامده است، اکثریت عظیم فاقدان سرمایه در مناطق گوناگون و با فرهنگ های گوناگون و زبان های گوناگون و اَشکال گوناگون حاکمیّت سرمایه می زیند. در چنین شرایطی برای ایجاد این جایگزین جهانی ناچاریم، جایگزین حاکمیت سرمایه داری هر ملت را با شرایط خاص آن کشور بسازیم. بعبارت دیگر با اینکه مساله لزوم سازمان دادن «جایگزین انسانی» این وضع جهانشمول است، اما سازماندهی این «چیزجایگزین» از مقیاس ملی آغاز می شود و به پیش می رود. چه فرهنگ اکثریت عظیم فاقدان سرمایه در هر کشور به میزان رشد تولید و بتبع آن موقعیت اقتصادی-سیاسی بورژوازی هر ملت و توانایی ها و ناتوانی های بورژوازی هر ملّت نیز متفاوت است.
حال اگر برای ایجاد «چیز رهایی بخش جایگزین» بخواهیم به مساله مشخص ایران بپردازیم، باید ببینیم ایران از چه ویژگی هایی در دهکده کوچک جهانی، برخوردار است؟
یکم: جغرافیای ایران
ایران در منطقه ای زرخیز و کم آب قرار گرفته است و برغم تصاحب یک درصد خاک کره آبی و در دل داشتن حدود یک درصد جمعیت جامعه جهانی، از چهار تا شش درصد ثروت دهکده کوچک جهانی در ایران متمرکز شده است.
دوم: تاریخ ایران
مالامال از تاخت و تاز از یمین و یسار است. ایران بارها اشغال شده است و هربار اشغالگران یا «ایرانی» شده اند و یا بدنبال مقاومت ساکنان این منطقه، از مرزهای ایران دور شده اند. این تاخت و تازها باعث ایجاد تنوعی بینظیر از حضور فرهنگ های زنده جهان در ایران شده است. ساکنان امروز ایران آذری و افغان و بلوچ و ترک و عرب و فارس و کرد و لُر و لک و بسیاری فرهنگ های دیگر هستند. هر یک از این ساکنان بزبانی گویش می کنند و هریک از فرهنگ غنی چند هزار ساله خود بهره مند هستند.
سوم: تولید ایران
بخش ویژگی های اقتصاد ایران احتیاج به کار مفصل و بررسی تاریخی رشد تولید در شرایط ویژه شیوه تولید آسیایی دارد. به عبارت دیگر مسأله آب، چه برای مصرف انسانی و دامی و چه کشاورزی، چه از نظر راه های حمل و نقل آبی و چه از نظر عدم امکان بازتولید جنگل ها در بخش بزرگی از فلات ایران، باعث رشد ویژه ای از تولید شده است. اگر نگاهی به تاریخ ایران و اروپا بکنیم می بینیم که عصر جدید در اروپا تقریباً همزمان با تاجگذاری شاه اسماعیل صفوی در سال ۱۵۰۱ میلادی آغاز می شود اما بدلیل رانت آب و چوب و زمین های حاصلخیز، سرنوشت رشد سرمایه داری در ایران و اروپا بس متفاوت طی می شود.
با توجه به امکانات آب و راه های آبی و جنگل های انبوه و چوب و محصولات کشاورزی و دامداری، بورژوازی نوپای اروپا کشتی می سازد و از طریق اقیانوس ها، به سمت دیگر نقاط جهان هجوم می آورد. در اثر این تهاجمات و کشف بازارهای نوین در سطح پنج قاره و کشف نیروی بخار و بکار گرفتن این نیرو در صنایع دستی آنروز، حدود دو سده پس از ظهور سرمایه داری، تولید انبوه مکانیکی در پایان قرن هجدهم پا به عرصه ظهور می گذارد. از اینجا به بعد جهان دو قطبی می شود. قطب کشورهای پیشرفته استعمارگر و کشورهای عقب مانده مستعمره و لزومی به توضیح بیشتر نمی بینم که با آغاز تکنولوژی مدرن در کشورهای پیشرفته، نوع اقتصاد و شکل مالکیت و حتی سازماندهی قدرت در کشورهای مستعمره، بر مبنای نیازهای کشورهای پیشرفته سرمایه داری شکل می گیرد.
اگر چه ایران هرگز بصورت مستعمره رسمی قدرت های بزرگ استعماری؛ و سپس امپریالیستی؛ در نیامد اما بخاطر جهانی بودن بازار و تجارت و جنگ، عملا از جهان پیشرفته سرمایه داری؛ چه در سازماندهی اقتصاد و چه سیاست و جنگ؛ تاثیر می پذیرفت.این تاثیر پذیری تولید ایران از سیاست های امپریالیستی با کشف نفت سطحی و سپس حفر چاه هایی نه چندان عمیق و در دسترس در جنوب ایران در ۱۸۹۶ دچار تغییر کیفی شد و از آنجایی که امپریالیستها برای چرخاندن چرخ تولید انبوه خود از چوب و ذغال سنگ به نفت روی آورده بودند، به سمت ایران سرازیر شدند و اگر اشتباه نکنم شرکت نفت دارسی و شرکت کوکاکولا اولین شرکت های بین المللی هستند که در ایران ثبت می شوند و سرمایه گذاری می کنند.از این تاریخ به بعد کشورهای امپریالیستی؛ بویژه امپراطوری بریتانیای کبیر؛ نقش تعیین کننده ای در سازماندهی اقتصاد و سیاست ایران ایفا می کنند. این نقش ویژه را در انقلاب ۱۹۰۶ مشروطیت و کودتای ۱۹۲۱ و کودتای ۱۹۵۳ و حتی کنفرانس گوادولوپ و انحراف انقلاب ۱۹۷۹ مشاهده می کنیم.
در تمامی این سال ها و بویژه در ۱۱۵ سال گذشته اقتصاد ایران بمثابه حلقه ای کوچک و ضعیف از سرمایهداری جهانی به رشد خود ادامه می دهد. در در نتیجه ۱۱۵ سال رشد غیرطبیعی و وابسته به بازار جهانی، امر تولید و بتبع آن شکلگیری قدرت سیاسی؛ بمعنای دقیق کلمه از نظر علم تولید و توزیع و مصرف که اقتصاد می نامیمش؛ غیرطبیعی و بعبارتی «ناهنجار» رشد می کند. اقتصادی بغایت عقب افتاده بلحاظ تولید و عدم وجود زیرساخت های لازم که ضعف آنرا امروز در همه زمینه های آب و نان و مسکن و آزادی های فردی و اجتماعی و عدم وجود دولت مدرن مشاهده می کنیم.
در بُروز این موقعیت اسفناک در ایران، تردیدی نیست که منافع دولت های استعماری، نقش شرط خارجی را ایفا کرده اند اما در یک بررسی بیطرفانه می بینیم که عامل داخلی بروز این وضع اسفبار، ضعف و عقب ماندگی سرمایه داری دلال و رانت خوار و نظامی ایران است. طبقه ای که هیچ تمایلی به انجام وظیفه خود؛ که چیزی جز سازماندهی تولید و بازتولید صنایع مادر نیست؛ ندارد. این همه از این بابت گفته شد تا با یک نتیجه گیری ساده و روشن ببینیم که سرمایهداری ایران بلحاظ تاریخی توان مدیریت تولید ایران را نداشته است، ندارد و نخواهد داشت. این ضعف تاریخی چیزی نیست که با آموزش اخلاقی و دانشگاهی و یا بگیر و ببندهای از نوع قبل و بعد از انقلاب، سرمایه داران ایران را استحاله و مولهد و امروزی کند!
با آنچه گفته شد و با توجه به ضعف تاریخی سرمایه داری ایران و عدم امکان تربیت سرمایه داران ِ«خوب» و مترقی و مدرن و مولهد و لاییک در دانشگاهها و آتشکده ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجد، امر سازماندهی تولید مدرن بر دوش خود تولید کنندگان فاقد سرمایه سنگینی می کند. با نگاهی اجمالی به ترکیب جمعیّتی و طبقاتی جامعه ایران می بینیم که در محور این نهضت رهایی بخش، چه بلحاظ کمّی و چه بلحاظ کارآیی، طبقه کارگر ساکنین ایران قرار دارد. خوشبختانه بخاطر ثروت های کلان زیر زمینی ایران و منابع غنی دو هیدروکربور، بویژه در طول سده گذشته، معادن و منابع ایران مورد نیاز تولید انبوه و در نتیجه توجه سرمایه داری جهانی بوده است. این مورد عنایت امپریالیستی قرار گرفتن، به نوبه خود باعث رشد اقتصاد وابسته به نفت و گاز و صنایع مونتاژ دیگر حوزه های مورد انطباق با منافع امپریالیسم جهانی شده است. این رشد کلان اما ناموزون اقتصادی؛ برغم همه نارسایی های تولیدی و ضعف رشد صنایع مادر؛ باعث رشد کمی و کیفی طبقه کارگر ساکن ایران در ۱۲۰ سال گذشته شده است.
امروز به آمار خود حاکمیت سرمایه داری در ایران، مجموعه کارگران تولیدی و خدماتی ایران به مرز ۱۵ میلیون نفر رسیده است. اگر خواهران و برادران افغان و دیگر کارگران مهاجر را به این رقم بیفزاییم، به حدود ۲۰ میلیون کارگر شاغل و کارگر در جستجوی کار در درون مرزهای ایران خواهیم رسید. در این نوشته کوتاه از میلیون ها کارگر مهاجر و تبعیدی ایرانی در خارج از کشور، از آنجایی که آمار دقیقی در دست ندارم، گذر می کنم. به عبارت دیگر کارگران حوزه های مختلف تولید و خدمات همراه با خانواده های خود اکثریت مطلق جامعه ایران را تشکیل می دهند.
از سوی دیگر این لشکر عظیم پرولتاریای ایران تجربه طبقاتی خود را از استخراج و تصفیه نفت در باکو آغاز کرده است و در طول این سالیان با اشکال گوناگون سرمایه داری رانتی و عقب مانده ایران دست و پنجه نرم کرده است. بیش از صد سال مبارزه دایمی با انواع و اقسام بورژوازی ایران و دست و پنجه نرم کردن با اشکال گوناگون حاکمیت بورژوایی و مواجهه با کودتاهای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ و ۱۳۵۸ ؛بر ضد انقلابات مشروطیت و ملّی کردن صنعت نفت و دخالت در آخرین انقلاب شکوهمند تاریخ پبشر در بهمن ماه ۱۳۵۷؛ سپاه عظیم پرولتاریای ایران را از کمیّت و کیفیت و تجربه لازم برای ایجاد دولت اکثریّت انبوه ساکنان ایران آماده کرده است. بی تردید این آمادگی برای کنترل تولید در پایین و کسب قدرت سیاسی در بالا بدون ایجاد ابزار لازم و سازماندهی اقشار گوناگون طبقه کارگر در تشکل های پایدار طبقه کارگر میسر نخواهد شد. در شرایط کنونی شایسته است بپذیریم که در قحط التشکیلات ایران، از تشکل حرفه ای تا اتحادیه های کارگری تا تعاونی های تولیدی و خدماتی تا انواع تشکل های سیاسی تا کمیته های کارخانه ها تا شوراهای محلات تا تیم های حفاظتی، همگی اجزای این «چیز رهایی بخش» هستند. شایسته است بپذیریم که انواع اَشمال مبارزاتی پرولتاریا بر مبنای طرفیت های گوناگون اقشار و حتی افراد در درون طبقه شکل می گیرند و نه تنها رقیب یکدیگر نیستند بلکه مکمل و متحد طبیعی یکدیگرند.
سخن کوتاه با بیش از یک قرن کشمکش پرولتاریای ساکن ایران با سرمایهداری عقب مانده و آزادی کش و رانتی و نظامی ایران، و چشیدن سه کودتای پی در پی مورد حمایت استعمار و امپریالیسم در قرن گذشته، آگاهی و کمیّت و کیفیت ویژه ای برای طبقه کارگر ایران به ارمغان آورده است و طبقه کارگر ایران را یک سر و گردن از طبقه کارگر دیگر کشورهای منطقه؛ و حتی برخی کشورهای امپریالیستی؛ آماده تر برای سازماندهی و کسب قدرت سیاسی و تشکیل دولت اکثریّت و اِعمال دموکراسی مستقیم، قرار داده است.بواقع وضعیت ویژه و اسفناک امروز تولید در ایران، سکه ای ست که در یک سوی آن سرمایهداری بیکفایت ایران و در سوی دیگرش پرولتاریای توانای ایران است.
هدف از آنچه گفته شد اینست که به انبوه ساکنان تحت ستم جنسی و عقیدتی و طبقاتی در ایران، دروغ نگوییم. اینکه بار دیگر بپاخیزید و فداکاری کنید و جان و مال دهید و حاکمیت مذهبی ایران را بزیر کشید و بورژوازی شیک و پیک و لاییک و دموکراتی از راه می رسد و جمهوری و دموکراسی و لاییسیته و دولت مدرن به ارمغان می آورد و حداقل های جهانشمول حقوق بشر و ملحقات آنرا از الف تا یا تضمین و اجرا می کند، دروغی بزرگ است!
کسانی که ادعای انقلاب دو مرحله ای در ایران دارند معلوم نیست این بورژوازی دموکرات و مستقل و ملی و لاییک را از کدام سیّاره وارد ایران خواهند کرد؟تاریخ صد و پنجاه سال گذشته ایران، کِی و کجا چنین بورژوازی را تولید و بازتولید کرده است؟
بی تردید اگر جناح مغلوب بورژوازی خارجه نشین شیک و پیک نیز؛ به فرض محال؛ به ایران بازگردد با پایبندی به «دموکراسی نیابتی»، در اثر ناتوانی گوهری و ضعف طبقاتی بلحاظ کمّی و کیفی، قادر به مدیرّیت جامعه متنوع صد میلیونی ایران نخواهد بود و مجددا راه نفوذ و دخالت سرمایههای امپریالیستی را به ایران خواهد گشود و در بهترین حالت ایران وضعی بهتر از کره جنوبی نخواهد یافت.پس آنچه واقعیت دارد و امکان تغییر کلان در شرایط ایران و برون رفت از چرخه معیوب عقب ماندگی تولید را خواهد داد؛ برغم آنکه چه بنامیمش؛ اتحاد اکثریت عظیم تولید کنندگان و خدمتگزاران مردم و دیگر فاقدان سرمایه در ایران است.
اتحادی از آذربایجان تا بلوچستان!
اتحادی از خراسان تا خوزستان!
چنین اتحاد سراسری ست که با سازماندهی خود قادر به جاری و ساری کردن «دموکراسی مستقیم» و «کنترل برنامه ریزی شده تولید» در پایین و تشکیل «دولت اکثریت انبوه تولید کنندگان و خدمتگزاران و دیگر فاقدان سرمایه» در بالای جامعه خواهد شد.
در این مختصر من سعی کردم نشان دهم که امر تولید و بعبارتی اقتصاد یک جامعه، مبنای تغییرات سیاسی و فرهنگی و نهایتا طبقاتی ست و متأسفانه و یا خوشبختانه، در ایران برای حل ریشه ای مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تعدیل طبقاتی، چاره ای بجز عبور از نظام سرمایه داری و آغاز دوران انتقال به سوسیالیسم در سایه حاکمیت مستقیم انبوه شهروندان ساکن ایران نداریم!
با آنچه گفته شد بروشنی می بینیم که با توجه به شرایط ویژه و اسفناک فاقدان سرمایه در ایران، تنها قدرتی که می تواند در مقابل حاکمیت دینی ایران قد علم کند، اتحادی گسترده از کارگران تولیدی و خدماتی و دیگر فاقدان سرمایه برای تشکیل حاکمیت مستقیم این اکثریت انبوه، بر ریز و درشت سرنوشت خود است. خواننده گرامی در راه ایجاد چنین اراده ای سراسری، برای آزادی و برابری و رفاه؛ برغم آنکه این تنها راه نجات را چه بنامیم؛ هرجا که هستیم، کوشا و متحد شویم!
در راستای ایجاد این «چیز» رهاییبخش، دست شما را بگرمی می فشارم!
جواد قاسم آبادی
آموزگار تبعیدی در فرانسه
۱۴ امردادماه ۱۴۰۰ در ۱۱۵مین سالگرد انقلاب مشروطیّت
ghassemabadi@yahoo.fr
(۱)
Comments
رابطه بین «آلترناتیو کارگری» و «جبهه مردمی» و «نهضت ملی» چیست؟<br>جواد قاسم آبادی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>