«حرف هم عمل است»
شباهنگ راد
[پیرامونِ سرمقاله پیام فدائی شماره ۲۷۶]
فهم و بازشناسیِ بُرونرفت از اوضاع کنونی میان عناصر و تجمعات چپ خارج از مرزها، منحیثالمجموع یکسان است. دلیلی در توضیح دوبارهٔ عدم حضور همهٔ آنها [با هر گرایشی] نیست. خودشان معترفاند، به خاطر اینکه بسیار آشکار است. پسازاین و مهمتر جنگ و جدلهای [گاهبهگاه] سیاسیشان هم بر سر اصل موضوع، یعنی چگونگی ارتباط با درون و همراهی با اعتراضات و اعتصابات کارگری و تودهای، نهتنها در اولویت، بسا که در نظرِ درازمدتشان هم گُنجانده نشده است. کاملاً بیتوجه به حضور در داخل هستند و در طرح و برنامه، نوشتهها و نیز در سخنرانیهایشان گمشده است. درمجموع [و باکمی بالا و پائین] روایتِ سیاسی همهٔ آنها بر آن است که نظام جمهوری اسلامی با سرکوبِ عریان و افسارگسیخته، باراندن سازمانها از محیط خودی و به دلیل عدمِ اعتقاد به دمکراسی، زمینههای ارتباط و فعالیت سازمانها و نیروهای کمونیستی را بسته است!
اینها ساختارِ فکری تجمعات خارج از کشوری است و اگرچه گفتهها، در بخشِ ارزیابیهای سیاسی، بیانِ شعارهای تاکتیکی – استراتژیکیِ «سازمان» ی و «حزب» ی یکسان نیست [که فعلاً هدفِ نوشته، پرداختن به تفاوتِ گفتهها به روی کاغذ نیست]، ولی توضیح و درکِ همهٔ آنها پیرامونِ جایگاهِ سازمانِ کمونیستی، چگونگی ارتباط با کارگران، زحمتکشان و دیگر تودههای ستمدیده، برخُورد و نقشآفرینی در برابر تحرکات مسلحانهٔ نظام همجور است که دراینبین یکی از ارزانترین آنها، نظر «چفخا» ست که در سر تیتر [این نوشته] آمده است.
اگرچه سرمقالهٔ پیام فدائی بینصیب از صراحت است و شخص و یا جریان دوّم در جدل سیاسی – نظریاش [پنهان و یا] گمشده است. معمولاً مخاطبین را در نوشتههای خود از خواننده پنهان میکند و معلوم نیست که طرح و مقصدِ برخُورد با نظرات به چه منظور و یا با کدامین جریان و فرد است! نیز معلوم نیست که به چه دلیل بدونِ ارائهٔ آدرس و نام و نشان، باید حرف نویسندهٔ [همیشگی] سرمقاله پیام فدائی را جدی گرفت و باور کرد؛ معلوم نیست که دلیلِ اینهمه دلواپسی و عاقبتاندیشی در چیست؟! یا اینکه وقتی، حرف از نیروهای کمونیستی خارج از کشور به میان میآآید، منظور کدامین نیروهاست؟ مضافاً اینکه دلیلِ عدمِ تبادلنظر و همکاریهای عملی با نیروهای مدنظر (بهغیراز سازمان دمکراتیک ضد امپریالیستی ایرانیان در انگلستان) در چیست؟ و …
درهرصورت پُرسشهای بیپاسُخ و پیشپاافتادهای که نشانهٔ عدم جدیتِ «چفخا» خارج از کشور، در ارتباط و در همکاری با دیگر جریانات کمونیستی بهمنظور پیشبرد بهتر جدلهای سیاسی و «عمل» انقلابی است. امّا خارج از هرگونه پیشداوریها، حرفشان [در حقیقت «عمل» شأن]، کمتر همطراز با دستنوشتههایشان است. منظور اینکه آنچه در کارنامهٔ «چفخا» (پیرامون وجود و همکاری با دیگر نیروهای کمونیستی و نیز مبارزهٔ ایدئولوژیک سالم) ثبتشده، حقیقی نیست و بس ادعا است؛ فرار به جلو و مقابلهٔ بیارزش با نظرات مطرحشده پیرامون جایگاهِ پراتیکِ کمونیستی و بهعلاوه ارتباط تئوری با پراتیک است. بگذریم از اینکه حرفهایی همچون «هیچ انقلابی بدون تئوری انقلاب» ممکن پذیر نیست، در این مبحث به کار نخواهد آمد و ازجمله فرضیات ساده بهحساب – آمده و – میآید. نمیشود [و در حقیقت صحیح نیست] با گزیر از مرکز [بحثها] و یا با فرار از بیان واقعیات خودی، از هر درودیواری بالا رفت، بدان دلیل که نه حرف بر سر پیشقدمی در انجام گفتههاست؛ نه بر سر این است که از انجام حداقل کار [از برپایی کمپینهای حمایتی ولو دنبالهروی از اعتراضات کارگری و تودهای و خیزشهای مردمی و نظایر اینها در خارج از کشور] دُور شد، نه حرف این است که پا به میدان گذاشت و آغازگر جنگ «چریکی» تازهتر شد! بلکه همهٔ حرف در آن است محتوای کار را، با قالبهای حرکتیِ [مطابق با محیطِ انتخابی] توضیح داد و برای پاسُخگویی به تمایلات حقیر فردی – «سازمان» ی، به تخریب و به تحریف تئوری مبارزهٔ مسلحانه نپرداخت؛ زیرا که حرفهای جعلی و نادُرست تا ابد ماندگار خواهند ماند.
بیشتر اینکه برای کسب شناخت از «چفخا» در این خصوص، یعنی در عدمِ باورشان به وجود نیروهای کمونیستی و انقلابی در خارج از کشور، در عدمِ همکاری و تلاششان برای نزدیکیهای عملی و همینطور در برخُورد نظریِ سالم با دیگر تفکرات، کار سختی نیست. پیشینهشان در این میدان بهمانند دیگر میدانها، خالی از همکاری، نزدیکیها و تلاش برای پیشبرد مبارزهٔ ایدئولوژیک صحیحِ سیاسی – تئوریک است. هیچگونه بحث زنده، ادامهدار و جمعبندی شده با مخالفین [درونی و بیرونی]، در کولهبار چهل سالهشان در خارج از کشور نیست و در عوض صدور احکام، اتهام زدنها، داوریهای بدون جدلهای سیاسی – ایدئولوژیک زیاد است و کمتر [و اصلاً] موافق آمدوشد، دیالوگِ بانشاط و همکاری با نیروهای کمونیستیِ [مدنظر] هستند. بهروز و بسته به مورد حرف میزنند و منش و روش یک و بام دوهوا را انتخاب میکنند و با حرف زدن سرراست و رکُگویی بیگانه هستند؛ با صحنهسازی و تصویرپردازیهای فرضی و یا با «مخفیکاری»، در پی پیشبرد مبارزهٔ ایدئولوژیکِ کارآمد هستند! سؤال این است که چرا نویسندهٔ سرمقاله سعی نمیکند تا موقعیت فکری تجمعاتی که مبلغ «آیه یأس سردادن»، فقدان «آلترناتیو انقلابی»، در همان حال اظهارکنندهٔ سازمان کمونیستی و انقلابی هستند را رو کند! بهراستی این از کدامین مبارزهٔ ایدئولوژیکِ پیشرونده، روشنگر و نیز دفاع و تقویت از افکارِ نیروهای کمونیستی و انقلابی در خارج از کشور است؟!
بهطورقطع و دراینخصوص میشود گفت که منطق، نوعِ بررسی، نقد و رویهٔ مبارزهٔ ایدئولوژیکِ انتخابی نویسندهٔ سرمقاله، با منطق، نوعِ بررسی، نقد و رویهٔ معتقدین برخُورد سالم [با دیگر عقاید] یکجور نیست؛ چراکه جدلهای سیاسیِ «مخفی»، بیتأثیر و در همان حال توهم پراکنی و بیانِ ناراستیهای درونی است. در ضمن صحیح نیست تا بمانند «چفخا» خارج از کشور، مشغولیات سیاسی را در زرورق کارِ خارقالعاده و یا پراتیکِ [حداکثریِ] سازمانی – کمونیستی پیچید و با شرکت در یکی دو و یا چند کمپینِ حمایتی در خارج از مرزها، بهحساب فعالیتهای «کمونیستی» و بسیج کننده گذاشت و باد در غبغب انداخت؛ زیرا که کارِ کمونیستی [در هر قسمت] و نیز هرگونه تقلا سیاسی [و آنهم به هر مقدار و میزانی] بی محنت، انتخابی و اختیاری است. خلاصه اگر از طرح فرضیاتِ نظری و نیز از «عضله» نشان دادنهای «کمونیستیِ» سرمقالهٔ پیام فدائی دُور شویم و بخواهیم به اصل مطلبِ عرضهشده بپردازیم، آیا بهراستی «حرف هم عمل» است؟ آیا منظورِ «تئوری مبارزهٔ مسلحانه، هم استراتژی، هم تاکتیک»، ماندگار شدن در خارج از مرزها، برگزاری کمپینهای حمایتی از اعتراضات کارگری و تودهای، تلاشهای تبلیغاتی صرف و افشاگرانه علیهٔ حکومتمداران و دولتمداران ایران است؟ آیا نقش پیشاهنگِ کمونیستی همان است که «چفخا» و نیروهای کمونیستیِ مدنظر آن در خارج از کشور و نزدیک به چهار دهه در مقابل خود قرار دادهاند؟ آیا وظیفهٔ پیشاهنگ پرولتری، «خود دست زدن به عملی و تودهها و جوانان را دعوت به عمل دیگر است»؟ خلاصه تفاوتِ فعالیتهای سیاسی – تبلیغی، دنبالهروی از اعتراضات کارگری و تودهای، تاکتیکهای دفاعی و تعرضی در برابر تاکتیکهای نظامی دشمنان مردم و بهویژه جایگاهِ پراتیک [عملِ] مدنظر تئوری مبارزهٔ مسلحانه در کجاهاست؟
بههرحال، برای پیشبرد روانتر بحث سعی خواهد شد، نه تمامی مواردِ طرحشده در سرمقاله، بلکه یکی دو موضوع (نخست دلایل عدمِ حضور در درون، درثانی چکیدهٔ مفهوم حرف و عمل و تفاوت آن دو) را مجزا از هم توضیح دهم. البته در قسمت آغازین (دلایل تمرکز نیروها در خارج از کشور)، همهٔ حرفِ [چپ و ازجمله «چفخا»] در سه موضوعِ نازل و سوخته خلاصهشده است. اوّل اینکه نظام درطی «نسلکشی»، همهٔ سازمانها و احزاب را به بیرون پرتاب کرده است؛ دوّم اینکه سران حکومت باور به کمترین دمکراسی در درون ندارند! و سوّم اینکه «شرایط» برای انجام کارِ کمونیستی [البته برای نیروهای خارج از مرزها] فراهم نیست و با «اراده»گرائی هم نمیشود، کار کمونیستی را بهپیش بُرد!
یقیناً سه مورد فوق علیرغم شرحِ جنبههایی از حقیقت، دربرگیرندهٔ نقصهای بس مهم است. سوخته است ازاینبابت که نمایندگان فکری چنین نظراتی حزب توده و دیگر حرافان، بیعملان و تسلیمطلبان از شرایط موجود – بُوده – و هستند که امیر پرویز پویان «در ضرورت مبارزهٔ مسلحانه و رد تئوری بقاء» و آنهم با صراحت کمونیستی، حاکی از اینکه «برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم»، توضیح داده است. سادهتر اینکه در جهان سرمایهداری، جنگِ نابرابر و طبقاتی است که در یکطرف آن حکومتمداران به یُمن دمودستگاههای تبلیغاتی، سرکوب و مالی قرارگرفتهاند و طرفدیگر آن را میلیونها کارگر، زحمتکش، زنان، جوانان و نیروهای مدافعی آنها تشکیل میدهند. کُشتار دستهجمعی و حملات سبُوعانهٔ نظامهای سرمایهداری و ازجمله نظامِ سرکوبگر و خشن جمهوری اسلامی، بیانکنندهٔ این واقعیات است که سردمداران ایران، بدون کشتار و سرکوبِ دائمی به پایهایترین خواستههای کارگری و تودهای قادر به حکومتداری نیستند. این موضوع از همان آغاز توسط پایهگذاران نظری چریکهای فدائی خلق ایران و با این منطق که نباید «منتظر لحظهٔ مناسب» و یا «شرایط مطلوب» برای انجام فعالیت ماند و چه بعد از قیام مبنی بر اینکه دمکراسی نیمبندِ حاصلِ از هرجومرجِ بعد از جابهجایی حاکمیت امپریالیستی در درون رخت خواهد بست و اختناق بار دیگر و در ابعادی بهمراتب بیشتر، بر فضای جامعهٔ ایران سیطره خواهد انداخت، آمده است. در استمرارِ چنین نگرش و تحلیلی بُود که پیروان تئوری مبارزهٔ مسلحانهٔ [بعد از قیام]، مرز سیاسی – عملی خود را با سازمان منتسب به نگهدارها، با تسلیمطلبان، حرافان و با سازمان دهندگان نظریِ رژیم «مطلوب» و «خُردهبورژوازی» و امثالهم کشیدند. بدینوسیله و همانطور که خیلی قبلترها آمده است، چسبندگی و اشارهٔ درازمدت به «لحظه مناسب» و «شرایط مطلوب» [برای انجام فعالیتِ کمونیستی] و نیز یادآوریِ وقت وبی وقت به سرکوبِ سیستماتیک نظام، بیمورد، کرنش در برابر وضع موجود و بهعلاوه فرار از انجام وظایف [حرف] نوشتهشده [در عمل] است. به عبارت کوتاه، نظام دامنهٔ دمکراسی را محدود و بگیروببندها را گُستردهتر میکند تا دمودستگاههای سودهٔ امپریالیستی روانتر بهپیش رود. بستن فضای سیاسیِ جامعه، محدود کردن شرایط برای انجام فعالیت کمونیستی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، از ممیزهٔ هر نظامِ سرمایهداری و بهویژه نظام سراپا مسلح جمهوری اسلامی است.
نتیجتاً نیاز بیش از این در بازگویی شرایطِ پس از قیام نیست که چه طور سران حکومت گامبهگام بهتمامی دستآوردهای مبارزاتی دُوران حکومت شاهنشاهی حمله کردهاند و قطعاً پرداختن به آنها برابر با هفتاد من کاغذ است. انتظاری بهغیراز آنچه تابهحال حکومتمداران ایران بر سر ثروتهای جامعه و مردم آوردهاند، – نبُوده و – نیست؛ آمدهاند تا معادلات سیاسی جامعهٔ درهمریختهٔ سالهای ۵۶ و ۵۷ را بهجای سابق برگردانند. پس تغییر رویهٔ کنونی [بهمانند دُوران نظام گذشته]، به عهدهٔ سازمان و نیروی معتقد به تغییر توازن قوا به نفع جامعه و مردم است. پیداست سرکوب عامل بازدارندهٔ خیزشهای خیابانی، اعتراضات کارگری و تودهای و در همان حال ضامن بقای سلطهٔ امپریالیستی است. گویا «فراموش» شده است که بالا آمدن خط فکریِ نوین انقلاب، در پاسخگوئی به موارد مطرحشده در سرمقاله شکلگرفته و عملاً نشان داده است، نمیتوان ادعای تغییر شرایط و پیشاهنگی مبارزات کارگران و زحمتکشان را داشت و از حضور و از عمل انقلابی [یعنی مبارزهٔ مسلحانه] دُور شد.
اکنون بهقصد رفع هرگونه سوءتفاهم و برداشت غلط، قسمتهایی از سرمقالهٔ پیام فدائی [دراینخصوص] را باهم مرور کنیم. آمده است «… همچنین انتقال تجارب مبارزاتی نسلهای خود به مبارزات داخل کشور مشغولاند_را آماج حملات کینه توزانه قرار میدهند که چرا در “خارج” هستند و برای “ایجاد تشکیلاتی” از انقلابیون حرفه ای به داخل کشور نمیروند. اینان که خود در خارج از کشور زندگی میکنند به روی خود نمیآورند که اگر چنین امکانی وجود دارد و تحقق آنها تنها به اراده سازمانها و محافل و افراد، وابسته است چرا خود اقدام به چنین کاری نمیکنند. البته اینان یا آنقدر ناداناند که نمیدانند و یا خود را به ندانستن میزنند که فراتر از هر عاملی که باعث تمرکز نیروهای جنبش در خارج از کشور شده، سرکوب وحشیانه و سیستماتیک سازمانها و محافل انقلابی و مبارز، بویژه کمونیستها و یک نسل کشی آشکار برای حذف کامل هر نیروی مترقی از صحنه مبارزه به دست جمهوری ست که به عقب نشینی این نیروها به خارج کشور و تمرکز آنها در خارج منجر شد. این طیف همچنین تمام فعالیتهای مبارزاتی ارزشمند سازمانها و جریانات مبارز در خارج از کشور علیه دشمن را با سخاوت تمام بی اهمیت خوانده و در عوض جهت اصلی فعالیتهای هر از چند گاهشان را حمله به سازمانها و تشکلات انقلابی قرار دادهاند. آنها در واقع لبه تیز حملات قلمی خویش را زیر عنوان “آزادی انتقاد” متوجه دوستان مردم میکنند».
قبل از ورود و [اجباراً] تکرارِ بعضاً مباحث فوق، نظر به دو موضوع سخیف بیمناسبت نیست که در بررسی و در برخُورد بهنقد مطرحشده [توسط هر فرد و یا «سازمان» ی]، استفاده از کلمات سبکبار و بیادبانه سیاسی همچون «لُنگ میاندازند»، «بروی خود نمیآورند» و یا «اینکه خودشان در خارج از کشور هستند» و در جای دیگر با این خطابه که «از قبول کوچکترین وظیفه مبارزاتی در محیط کار و زندگی خویش نیز شانه خالی میکنند» و در لوای «آزادی انتقاد»، سیاست «کینهتوزانه» و … را انتخاب میکنند، نه جایز و بهجا، بلکه برابر با فقر استدلال و منکوب کردن بحثها و بیشتر اینکه فرار از توضیح دقیقِ ناکردهها و کمکاریهای خودی است؛ بهطوریکه پیش از آن به این اشاره شد، هر تلاش و اقدامِ حمایتی و آنهم در هر شکل و شمایل و قالبی، گُزینشی و داوطلبانه است. البته [و در این بخش] معلوم نیست نویسندهٔ سرمقاله با کدام دادهها «نقادان» را مورد «شماتت» قرار میدهد و آنها را متهم به شانه خالی کردن از وظایف مبارزاتی در محیط خودی میکند؟! شاید منظور عدمِ همراهی آنها در بعضاً صف «مستقل چفخا» [در کشورهای متفاوت اروپائی]، از «مجاهدین»، «سلطنتطلبان»، «جمهوریخواهان» و یا بقول خود احزاب کاغذی است! بهاشتباه نوشتهنشده است که «چفخا» خارج از کشور با حرف زدن سرراست غریبه هستند… بگذریم از اینکه تواضع، ادبیات و فرهنگِ مبارزاتی و نیز نگاهِ چفخا قبل و چندسالهٔ بعد از قیام، تماماً با نگاهِ میراث بران (بهخصوص «رهبری») متفاوت از هم است و متأسفانه گذشت زمان، کمتر در افکار و در رویهشان (برای فراگیری) اثر گذاشته است.
بههرحال «سرکوب سیستماتیک» نظام، «اگر چنین امکانی وجود داشت»، «اراده» و امثالهم، ازجمله هستهٔ اصلی نظر سرمقاله پیام فدائی را تشکیل میدهد که بهطور حتم وابسته به اندیشهٔ تئوری مبارزهٔ مسلحانه نیست. بهاینعلت که فطرتِ نظامهای سرمایهداری و ازجمله نظامِ وابستهٔ جمهوری اسلامی با سرکوب ددمنشانه پی ریخته شده است و بدون کاربُرد روزانه، قادر به حکومتمداری نیستند. برپایی و ایجاد نهادها و ارگانهای رنگووارنگ سرکوب در میدانهای متفاوت طبقاتی، بهغیراز محدود کردن و در همانعین شناسایی و دستگیری عناصر آگاه و تخطئهٔ اعتراضات کارگری و تودهای نیست. گویا تئوری مبارزهٔ مسلحانه در پاسُخ به سرکوب سیستماتیک نظام وابستهٔ سرمایهداری ایران، در پاسُخ به در هم شکستن سد اختناق و خفقان، در پاسُخ به شرایط نامطلوبِ مبارزاتی، در پاسُخ به فرصتطلبان و تسلیمطلبانی که راه فرار از مبارزهٔ رودررو با نظام سرکوبگر و خشن را در پیش گرفتند و یا اینکه گویا، در اراده، پشتکاری و تصمیمِ محافل مشهد، تهران، تبریز، احمدزادهها و پویانها نبُوده است. درنتیجه و برخلاف نظرِ سرمقاله، انتخابِ تاکتیک و اقدامِ سازمانی [یعنی توسل به عالیترین شکل از مبارزه تا سرحد تشکیل ارتش تودهای] در چنین چهارچوبی یعنی در نبُود دمکراسی، در سرکوب سیستماتیک نظام پهلوی و بهویژه در اثر ارادهٔ افراد و محافل کمونیستی شکل گرفت و نشان داد که نمیتوان سد دیکتاتوری و خفقاق را در هم شکست، مگر آنکه پرچم سازمانِ متناسب با قانونمندیهای حاکم بر جامعه را برافراشت؛ نشان داد که نمیتوان ادعای سازمانِ کمونیستی و پرولتری را داشت و در همانحال و خارج از مرزها (بهمدت طولانی) اتراق کرد.
اگرچه دُرست است شرایط فعلی با گذشته [یعنی با دُوران نظام شاهنشاهی] یکسان نیست، ولی طرح اینموضوع بهمعنای ناممکنی فعالیتهای سیاسی در درون، بهمعنای نبُود زمینههای اعتراضی و بویژه دشواری در ارتباط با مردم و نیز بهمعنای عدم دستیابی به ابزار و آلات [برای انجام عمل] در برابر ابزار و آلات سدکنندهٔ جُنبشهای اعتراضی نیست. گذشته سخت بُود، امّا شرایط فعلی بهمراتب [و در تمامی خصوص] مهیاتر و آسانتر شده است. هم از جنبهٔ نظری (که راه معلوم شد)، هم از نظر سیاسی (مبنی بر اینکه «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد» از درِ خانهٔ همه رخت بر بست و) جامعه با اعتراضات وسیع و پُردامنهٔ خیابانی روبرو شده است و هم تهیهٔ ابزارهای فعالیتی برای مقابله با دشمنان مردم [و بویژه در بعضی مناطق] آمادهتر و آسانتر شده است. در یک کلام نه تنها تمامی استنتاج و نتیجهگیریهای سرمقاله نادُرست، بلکه انحرافی و نیز خلافِ دیدگاهِ تئوری مبارزهٔ مسلحانه است. پس نمیشود [تا ابد] به این نظر استناد کرد که شرایط کنونی نسبت به شرایط پیشین، سختتر و ناآمادهتر برای انجام فعالیت «سازمان پرولتری» همچون «چفخا» و دیگر نیروهای کمونیستی مدنظرشان است.
در یک مقایسه کوتاه، جامعهٔ ایران با کولهباری از مبارزهٔ مسلحانهٔ تودهای همچون خلقهای ستمدیدهٔ کُرد و ترکمنصحرا، با اعتصابات و اعتراضات کارگری و تودهای ادامهدار و رودررویی مستقیم و مقابلهٔ با ارگانهای حافظ بقای امپریالیستی، با جُنبشهای دانشجوئی گُسترده و مخالفتهای بیانتهای زنان و دیگر محرومان برخُوردار است. همهٔ این علائم، نشان از آمادگی بخشهای متفاوت جامعه از تغییر نظام [و بهویژه متفاوت از اواخر و اوایل دههٔ چهل و پنجاه] است. آنچه مشهود و پیداست، عدمِ ذوق و علاقه و نا آمادگی سازمانهایی همچون «چفخا» خارج از کشوری، در انجام دستنوشتههای خودی است. متأسفانه یادآوری و قبول این مسئله برای «چفخا» بسیار سنگین شده است. هم دُرست است که بیان این موضوع [یعنی فقدان سازمانهای کمونیستی در درون] «کشف» تازهای نیست، ولی تأیید عملی آن برای تعدادِ اندکی از گذشتگان، بسیار غامض و پُروزن شده است؛ زیرا هزینهٔ سیاسی – شخصی دارد و بیدلیل نیست دارند به هر دری میزنند تا تعریف وارونهای از امکانات مبارزاتی در درون، از دمکراسی، از اراده و نیز از جایگاهِ پراتیک (عمل) به بیرون ارائه دهند؛ تأسفانگیزتر اینکه دارند عمل کمونیستی و مسلحانه [یعنی شعار تاکتیکی – استراتژیکی] را تا سرحدِ تجمعات حمایتی [و آنهم] در خارج از مرزها تقلیل میدهند. درحالیکه شرکت، برگزاری و سازمان دادن تجمعات در خارج از کشور و افشاگری علیهٔ نظام جمهوری اسلامی نهتنها نادُرست و غیرقابلقبول، بلکه نسبت دادن آنها به عمل کمونیستی و به پراتیک سازمانی مطابق با تئوری نوین انقلاب، خطاست. با این منطق که همهٔ اینها در پرتو شکل اصلی مبارزه سودمند خواهند بُود و بدون انجام و وجود آن (و بهویژه در خارج از کشور)، خُردهکاری و سیاسیکاری است. خلاصه موضعگیریهای سیاسی، کار حمایتی و برپایی کمپینهای افشاگرانه علیهٔ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی در خارج از مرزها، با عمل کمونیستی مطابق با تئوری مبارزهٔ مسلحانه متفاوت از هم هستند؛ بنابراین تلاش و تقلای سیاسی در خارج از کشور نه بیاثر است و نه کارِ اصلی و بههیچروی دُرست نیست تا آنها را در فرمِ عملِ کمونیستی توضیح داد. لغزشهایی که دراینقسمتِ سرمقاله مشهود و خواهینخواهی غیر از هرجومرج فکری و دفاع محجوبانه نویسندهٔ آن، از نیتِ تئوری مبارزهٔ مسلحانه نیست.
حرف و عمل، تفاوتها
تا حدودی به این مبحث و در «مدخلی کوتاه به نظر و عمل [تئوری و پراتیک]» اشاراتی داشتم حاکی از اینکه حرف، تبیین سیاسیِ حال [و آینده] و عمل اعتبار و آزمونِ حرف است. ولی به بینیم نظر سرمقاله دراینباره چیست؟
«.. انقلابی گری مبتذل وطنی ما هم نمیخواهد درک کند که بین “حرف” و “عمل” یک رابطه دیالکتیکی و جدایی ناپذیر وجود دارد و با توجه به این که “حرف”های مختلف، منشاء “عمل”کردهای متفاوت طبقاتی هستند. به این اعتبار “حرف” هم “عمل” است. اینها همچنین نمیفهمند که حضور فیزیکی در داخل کشور برای هیچ مبارز و فعال سیاسی ای اتوماتیک وار هویت رادیکال و انقلابی ایجاد نمیکند و باعث حضور در صحنه “عمل” و یا “میدان اصلی” مبارزه نمیگردد، همانطور که حضور در خارج از کشور و دوری فیزیکی از داخل، مساوی بی عملی و حرافی نیست!».
پیش از ورود بهمواردِ موردبحث، برگردان ساده این فکر جز این نیست که فعالیتهای حمایتی، دنبالهروی از اعتراضات مردمی (در خارج از کشور)، برپایی کمپینهای افشاگرانه علیهٔ حکومتمداران و بهویژه «دُوری فیزیکی» نزدیک به چهار دهه، نهتنها بیعیب است، بلکه نمادِ رابطهٔ «دیالکتیکی و جداییناپذیر»، «حرف» و «عمل» است! به این دلیل که «حرف داریم تا حرف»! جداازاینکه در این موضوع و بهزعم نویسنده، مبارزِ سیاسی در داخل هم خالی از هویتِ رادیکال و انقلابی است!
بههرحال و خارج از نابسامانیهای نظری، اگر «حرف هم عمل است»، پس ایراد کار «انقلابی گری مبتذل وطنی» و یا آن سازمانها و جریانات کمونیستی [مدنظرِ سرمقاله] که بیشتر از وی و «سازمان» اش حرف میزنند در چیست؟! اگر حرف «چفخا» خارج از کشور هممعنی با عمل است، آنوقت چرا نباید حرفهای مابقی را بهحساب عمل و پراتیک کمونیستی نوشت؟ علاوه بر اینها اگر حضور در خارج از کشور برابر با بیعملی و حرافی نیست، چرا به گفتهها و حرفهای وسیعتر و بیشتر دیگر نیروهای کمونیستی، «ایراد» گرفته میشود؟ یعنی اینکه چه ایرادی، به آن حزب کاغذی و یا «اینیکی» که در خارج از کشور لمداده و «فقط و فقط» لبهٔ حملاتش را متوجه نیروهای کمونیستی و انقلابی خارج از مرزها کرده، وارد است؟!
نوشته است [و نیز دُرست است]، «حرف داریم تا حرف»! ولی خاصیت و اعتبارِ عملی حرفِ نویسندهٔ سرمقاله، با خاصیت و حرف دیگر نیروهای کمونیستیِ مدنظر در چیست؟ چه تافتهای جدا بافتهٔ از حرفِ سرمقاله، با حرف دیگران (بهغیراز تجمعات خائنی همچون دار و دستهٔ نگهدارها و دیگر جناحهای دولتی – حکومتی و …) است؟ غیرازاین است که بیش از «چفخا» کمپینهای متفاوت برپا کردهاند. بقول خودتان سفارت گرفتند. به درودیوار لانههای جاسوسی تخممرغ پرتاب کردند و بر سروصورت مأموران سرکوب نظام جمهوری اسلامی [در خارج از کشور] رنگ پاشیدند؟ غیرازاین است که افرادشان بیش از افراد «سازمان» تان، توسط حافظان سرمایه دستگیر شدند؟ و …
بهراستی و خارج از برجسته و بهصف کردن اینگونه فاکتهای خوشگوار، عجب روایتِ کجاندیشی و نیز عجب، با سرفصلهای «تازه»ای در خصوص عمل کمونیستی روبرو میشویم. یکجا از فقدان شرایط برای انجام فعالیتهای کمونیستی در درون به میان آورده میشود؛ یکجا اشاره به سرکوبِ سیستماتیک نظام و فقدان دمکراسی در درون جامعه میشود. یکجا مضمونِ اراده، تصمیم و پشتکار کمونیستهای صدیقِ پیشین [برای انجام فعالیتِ کنونی] ناکارآمد میشود و یکجای دیگر فعالیت در خارج از کشور را نهتنها حرافی و بیعملی، بلکه برابر باکار کمونیستی و فراتر اینکه «… حضور در خارج از کشور و دوری فیزیکی از داخل، مساوی بی عملی و حرافی نیست»، بهحساب – آمده و – میآید!
خلاصه وقتی بحث و نگاه از مدار اصلی و همچنین توضیحِ حقیقت به خاطر مصلحتاندیشی و منفعت حقیر شخصی – «سازمان» ی خارج و زیر پا گذاشته میشود، دلایل ارزان بمیان کشیده میشود تا «عمل» خود را بیعیب و در همان حال کالایِ سیاسیِ از مصرف افتاده را مرغوب به بیرون غالب کرد. یقیناً در این مبحث فاکتها و دلایل بیمقدار، زیاد است و برخی هم به خطا سعی میکنند طرحهای نادُرستی را برای گمراهی [مبنی بر اینکه مبارزهٔ ایدئولوژیک هم «بخشی از عملکرد سیاسی» است]، چاشنی بحثِ اصلی کنند. عملکرد سیاسیای که پیامد عملی آن، در پراتیک مبارزاتی کارگران و زحمتکشان [یعنی بهمنظور نشان دادن ایدههای انحرافی در صفوف آنان] و بهویژه در میان نیروهای کمونیستی مدنظر «چفخا» قابلرؤیت نیست. بگذارید پیش از ورودِ خلاصه به نقش مبارزهٔ ایدئولوژیک، به هستهٔ اصلی این قسمت از بحث، یعنی به جایگاه نظر و عمل اشاره شود.
نظر [تئوری] توضیحِ مجموعه احکام و قواعد سیاسی حاکم در جامعه و نیز آینده گری از رخدادها و تحولات سیاسی – اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در برابر حکومتمداران و دولتمردان است؛ در حقیقت حرف [نظر] تأثیرپذیر از جامعه و عمل [پراتیک] تأثیرگذار در مناسبات و قواعد تحمیلی حاکمان به جامعه و به مردم است. موضوعِ حرف (تئوری) تفسیر جهان، درحالیکه موضوع عمل (پراتیک) تغییر جهان است. منظور از اینکه با کردوکارهای جمعی – اجتماعی است میشود به کمبُودها و به نارسائیهای سیاسی – تئوریک پی بُرد. آخرالامر و در نظرِ پایانی، عمل [پراتیک] تعیین کننده است؛ البته نه آن «عمل» ی که در افکار نویسندهٔ [همیشگی] سرمقاله پیام فدائی تلنبار شده است. قطعاً مبارزهٔ ایدئولوژیک هم در قسمت تبادلنظر، روشنگری و چالشهای سیاسی – تئوریک با دیگر افکارِ درونِ عناصر و تجمعات مدعی پایبندی به منافعی کارگران و زحمتکشان [و آنهم برای انجامِ برتر عمل]، هممعنا است. مبارزهٔ ایدئولوژیک تصفیه کردن ایدههای انحرافی در عرصهٔ سیاسی – تئوریک است و باید پویایی خود را در پراتیک نشان دهد و بهغیراز این، فاقد ارزشِ مدنظرِ تئوری مبارزهٔ مسلحانه است. متأسفانه [و بهویژه در میان عناصر و تجمعات ایرانی] دهههاست که نظر، بسیار و بسیار جلوتر از عمل قرارگرفته است؛ یعنی اینکه ما با افراط در نظر و تفریط در عمل مواجه هستیم. پیشپاافتاده است که همسانی حرف با عمل، نظرِ نادُرست است. فهم آن سخت نیست که تحقق خواستهها و مطالبات میلیونها انسان دردمند به طرق حرف و آنهم در برابر حرفِ [زور] نظام جمهوری اسلامی ناممکن است؛ در ادامه اینکه پراتیکِ کمونیستی، سازمان دادن و هدایتِ تحرکات اجتماعی – خیابانی، با خطابه نویسی، کار افشاگرانه و حمایت از مبارزات داخل و جدلهای سیاسی – نظری در بین خودیها، متفاوت از هم و از زمین تا آسمان است. «ظاهراً» یادشان رفته است که در «شرایط کنونی و وظایف ما» آمده است: «.. اگر ما ازلحاظ تئوریک مسئله حاکمیت را حل کردیم و شعارهای مشخص عملی خود را نیز مطرح نمودیم، متأسفانه در تحقق آنها اقدامی نکردیم و فقدان پراتیک آن میشود که نتوانیم بهروشنی نارسائیهای تئوری گذشته خود را دریابیم»؛ یعنی اینکه چیدمان سیاست، تبیین قانونمندیهای حاکم در جامعه، تعیین شعارهای تاکتیکی و استراتژیکی، مبارزه ایدئولوژیک و نظایر اینها در قسمت نظر قابل توضیح است و ربطی به عمل مدنظر تئوری نوین انقلاب ندارد. پس نهتنها بیان اینموضوعات ایرادگیری و خُردهگیری نیست، بسا که اشاره و تأکید به اصل موضوع برای روشنگری، پیش و بیش از هر چیز برای جلوگیری از هرگونه توضیحِ ناصحیح، پیرامون جایگاهِ عبارات و مضامین کمونیستی است.
چکیده و در باب ختمِ نگاه به سرمقاله، مشخص نیست اگر سرکوبِ سیستماتیک و خشونتبار در ایران وجود دارد؛ اگر شرایط مناسب و دمکراسی نیست و نظام راه هرگونه مبارزه را حتی برای سازمانها و جریانات «پرولتری» همچون «چفخا» که بعضاً از آنان در انبان و کولهبارشان، مبارزه با پلیسِ سیاسیِ [دو] نظام، مخفیکاری و جنگوگُریزهای خیابانی و خانهای رادارند «ناممکن» کرده است، آنوقت چرا غیرمسئولانه اعلام میشود وظیفهٔ «کارگران آگاه و جوانان ایجاد هستههای مخفی و مسلح با در نظر گرفتن اصول حاکم بر مبارزه مخفی در ایران به منظور مقابله با ماشین سرکوب رژیم …» است!
«بی اشتباه» سرمقاله پاسُخ خود را دراینباره داده و وظیفهٔ «عملی» خود را در «انتقال تجربه» و «تغذیه تئوریک» خلاصه کرده است! «انتقال تجربه» و «تغذیه تئوریک»! عباراتی که باید در بخش طنز سیاسی گذاشت و بهطورقطع این حرفها و بهخصوص پندواندرز «عملی» اش، ما را به یاد این مثل میاندازد که: «مرگ خوب است، امّا برای همسایه».
۱۷ سپتامبر ۲۰۲۲
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
Comments
«حرف هم عمل است»<br>شباهنگ راد — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>