سقراط؛- قهرمان لیبرالیسم، متفکر پیشا مارکسیستی؟
آرام بختیاری
Sokrates (470-399.پ.م)
نخستین اعدامی میدانی محافل روشنفکری-روشنگری!
فلسفه شفاهی مطرح شده توسط سقراط در حدود 2500سال پیش، نقطه عطفی بود در تاریخ فلسفه غرب. به این مناسبت گاهی آنرا به” فلسفه پیش از و فلسفه بعد از” سقراط نیز تقسیم میکنند. او را به اتهام طرح خدایان جدید غیردولتی “یعنی عقلگرایی”، و به خطر انداختن اخلاقی جوانان غالبن اشراف، اعدام نمودند. سقراط بسبب نارضایتی از طرح “فلسفه طبیعی” در آنزمان، به سمت فلسفه انسان شناسی و خودشناسی رفت و میگفت فرق وی با خدایان این است که او میداند که چیزی نمیداند! آن زمان شعار مورد علاقه محافل روشنفکری ” خود را بشناس!” بود. سقراط فیلسوفی اخلاقگراست و میگفت تقوا یعنی دانش قابل آموزش! و باید خباثت کرداری و رفتاری سرزنش و غیرممکن شوند. آثار و نظرات وی اغلب از طریق دیالوگ های نوشته شده شاگردش؛ افلاتون به آیندگان منتقل گردید. در مرکز فلسفه سقراط نطفه های “ایده آلیسم عینی و ذهنی” مشاهده میشود، گرچه نمی توان آنان را به یقین اینگونه نامید. او میگفت فلسفه باید دانش عینی در خدمت را مطرح کند و موجب رشد و تعالی انسان گردد چون عمل درست نتیجه دانش کافی است و تقوا قابل یادگیری و آموزس است میان انسان ها.
سقراط مخالف” فلسفه طبیعی و ماتریالیسم” زمان خود بود ولی به مقوله اخلاق اهمیت زیاد میداد و مفهوم اش را در دیالوگ ها از طریق طرح پرسش توضیح میداد. او از نظر مذهبی کاملن ضد خرافات نیست گرچه مخالف اسطوره گرایی است ولی خواهان فاصله گرفتن از خدایان و وجود غولهای خدا گونه نبود. متد و روش بحث سقراط با مخاطبان، روش طنز و” زایش” منطقی حقیقت؛معروف به روش سقراطی است. او سرانجام بر اثر اتهامات مخالفین جنبش روشنگری در آنزمان، و خبرچینی بعضی عوامل قشر اشراف حاکم، دستگیر، محاکمه و اعدام شد. زندگی و مرگ تراژدیک سقراط در 5 قرن پیش از اعدام عیسی مسیح هنوز موضوع ادبیاتی مفصل و جذاب است. بیوگرافی سقراط را میتوان فقط از منابع متناقضی مانند آثار افلاتون، ارسطو، گزنفون، وغیره سرهمبندی نمود. کارل یاسپرس میگفت فلسفه دوستی بدون نام سقراط غیرممکن است.کارل پوپر مینویسد او نمونه عالی عقلگرایی انتقادی بود. برشت مدعی بود وی را میتوان یک متفکر پیشامارکسیستی بشمار آورد. حال باید پرسید چرا سقراط اینهمه برای جریانات گوناگون فکری این چنین جالب بود؟ کانت و نیچه نیز نظر دیگری داشتند. نیچه میگفت سقراط بیرق و پرچم در ورودی دانشکده علم و آگاهی است و کانت مینویسد مرز های دانش سقراط به شناختی رسید که بگوید: ما همه چیز را نمیدانیم! و این خود نوعی فلسفه است.
روش و متد سقراط این بود که مدعیان آگاهی و دانش صوری را در دیالوگ ها و بحث های میدانی به تفکر و یا به اعتراف بی دانشی هدایت کند؛ مگر اینکه به پاسخ و حقیقتی برسند. روش زایمانی در دیالوگهای سقراط از طریق کمک به تولد و کشف حقیقت در بحث و جدل بود و هدف آموزشی-تربیتی وی در روشنگری های میدانی: آشنایی با تقوا، کشف ندگی نیک و درست، شناخت صحیح برای زندگی رضایت بخش، و در سیاست؛ عملی شدن عدالت بود. سقراط میگفت دانش انسان محدود و ظاهری است. یکی از اهداف روشنگرانه او اعتراف به بیان “میدانم که چیزی نمی دانم” بود. در بحث با سوفیست ها اختلاف سقراط روی موضوع خودشناسی بود چون آنها میگفتند حقیقت نسبی و شخصی است؛ خلاف سقراط که آنرا مفهومی عام و مطلق میدانست. سقراط همیشه در جستجوی تعریف،توضیح، اشاعه، و معرفی مفاهیم عام مانند: عدالت، آزادی، حقیقت، تقوا، شجاعت، و شناخت بود.
گاهی اشاره میشود که هیچ فیلسوفی همچون سقراط فلسفه غرب را تحت تاثیر خود قرار نداد. او نخستین فیلسوف اخلاقگراست که به تعریف از عدالت و شناخت و حقیقت و تقوا و نیکی و شهامت پرداخت و میگفت باید حتا در باره خدایان، انتقادی و پرسشگرانه قضاوت نمود و برای شناخت آنان مستقل فکر کرد. سقراط در راه باورهایش فدا و شهید شد چون راه وجدان را برگزید و مهمترین اصل و پرنسیپ زندگی را داشتن درون و روانی آزاد برای موفقیت آزاد اندیشی میدانست و میگفت آزادی تنها ارزش در زندگی است. کارل پوپر میگفت مرگ سقراط ایده انسان آزاد را به واقعیتی زنده تبدیل کرد. سقراط با زندگی و مرگش پیش از عیسی مسیح، نبرد علیه جهالت و سیاهی را به نمایش گذاشت. او در حوزه فلسفه سیاسی از انواع حکومت ها مانند: سلطنتی، دیکتاتوری، دمکراسی، اشرافی، مطلقه، ثروت سالاری، و الاهی نام میبرد و میگفت ولی لازم است که دولت بر اساس عدالت تشکیل گردد. وی به این دلیل مخالف سیستم انتخابات دمکراتیک بود چون به نظر او بهترین ها به حکومت نمی رسند بلکه پوپولیست ها و حراف ها. سقراط میگفت هدف از کوشش سیاسی، تشکیل یک دولت عادل است.
کتاب “خاطراتی از سقراط” را گزنفون؛ مورخ مشهور، بیاد او نوشت. سقراط گاهی خدایان را به غول تشبیه میکرد و یا آنان را غول مینامید. وی میگفت پندار نیک باید موجب کردار نیک شود. نوگرایی سقراط در آنجاست که میگفت دانش سبب تقوا و آرامش میشود. او بعد از اعلان حکم اعدام در دادگاه به هواداران و شاگردان اش که میگریستند، میگفت مقاوم و پایدار باشند چون سرنوشت را باید پذیرفت و به قانون باید پایدار بود. افلاتون یکی از شاگردان سقراط در دیالوگ “فایدون” در باره مرگ سقراط گزارش کاملی میدهد. کارل یاسپرس این اثر را مهمترین سند تاریخ و جهان پیرامون مرگ در آرامش نامید.
سقراط را امروزه میتوان نوعی فیلسوف خلقی خیابانی میدانی با بعضی خصوصیات ژورنالیستی جنجالی بلوارد محبوب در میان عوام دانست؛که دارای طنز؛معروف به “طنز سقراطی” بود که تماشاگران را به خنده می انداخت. او خود را به نادانی میزد و پرسشهای پیاپی مینمود تا دانش مخاطب خود را ناکافی جلوه دهد. این رفتار، تمسخر طرف مقابل نبود بلکه با هدف آگاهی و سخنوری برای زندگی بهتر صورت میگرفت. غالب نظرات و دیالوگهای سقراط به مقوله اخلاق منتهی میشدند و او میگفت هر تقوایی نوعی دانش و شناخت است و بالعکس، و جایی که دانش نباشد، تقوا فقط یک ادعای بی محتواست، چون تقوا یعنی آگاهی و نه یک دانش ساده.
مخالفت سقراط با فلسفه طبیعی اغلب بر اساس انتقاد سوفسطائیان از این شاخه فلسفی بود. به این دلیل بعضی مورخین فلسفه او را نوعی متفکر سوفسطایی تصور می نمودند. هدف سقراط در بحث های میدانی بکارگیری متد و روشی بود تا انسان را به تفکر فلسفی بیندازد. سقراط بین دانش خاص و دانش عام مفهومی فرق میگذاشت. نوع اول شبیه دانشمندی بود که امروزه در غرب به آن “ابله متخصص” میگویند؛ که چیزی عام پیرامون دانش خود نمیداند. مثلا طالس و هراکلیت و آناگساگوراس دانشمند بودند ولی عالم و حکیم و علامه نبودند. آنها چیزی در باره مفهوم دانش نمیدانستند بلکه یک شبه عالم بودند. در جریان شناخت انسان از مراحل گوناگون میگذرد؛ از طرح فرضیه تا دسترسی به تعریف یک مفهوم. فرضیه منفرد و خاص است ولی مفهوم عام که ماهیت را نشان میدهد و غیرقابل تقسیم بشکل قیاسی است.
سقراط پایه گذار فلسفه گری یا فلسفه بافی متدی-روشی است.متد و روشهای دیالکتیکی وی دارای مراحل و لحظه های گوناگونی هستند. یکی از آنان توجه به خاص برای دسترسی به مفهوم عام است که با روش قیاسی علمی باکون در عصر جدید فرق دارد. در متد و روش دیالکتیکی سقراط معلم و شاگرد مدام جایشان را با هم عوض میکنند و از این طریق یک دیالوک خلاق و تبادل نظر مفید بوجود می آید که منجر به کشف حقیقت نسبی یا ظاهری میشود چون انسان خود خالق شناخت نیست بلکه فقط میتواند آنرا نشان دهد و آشکار کند. سقراط میگفت در درون انسان عشق به حقیقت وجود دارد که بدون آن شناخت حقیقت غیرممکن است. او میگفت برای دسترسی به دانش درست، خودشناسی و یا مطلع بودن از نادانی خود لازم است.
پیرامون زندگینامه و بیوگرافی سقراط به اشکال گوناگون اشاره میشود که او بین سالهای 470 و 399 پیش از میلاد در شهر-دولت آتن زیست و فقط 3 بار برای شرکت در 3 جنگ شهر زادگاهش را ترک کرد و مدتی عضو شورای شهر بود. اسم پدرش “سوفرونیک” و نام مادرش “فونرته” بود. سقراط دارای همسر و 3 پسر بود که بعد از فیلسوف شدن آنان را به امان خدایان گذاشت وپیش از مرگ مردی ساده و خرقه پوش؛ شبیه رواقیون شده بود. سقراط میگفت شغلش؛ یعنی کمک به زایمان حقیقت در بحث و جدل، شبیه شغل پدرش؛ سنگتراشی و مجسمه سازی، و شبیه شغل قابله و مامای زایمان مادرش است؛ چون به انسان،در ظاهر و باطن، صورت و شکل و شمایل میدهد.
گزنفون میگفت بر اساس اخلاق سقراط انسان باید اعمالی را انجام دهد که مفید و خوش آیند باشند؛ یعنی آموزشهای سقراط را میتوان شبیه فلسفه “استفاده و مفید بودن” امروزی در فرهنگهای آنگلو زاکسن سرمایه داری دانست. او میگفت دست آورد کردار نیک حقیقی، لذت حقیقی و استفاده مفید است و هدف متعالی و نهایی انسان، نیکی محض و مطلق است. اصطلاح “فلسفه و آموزش ایده” از سقراط نیست بلکه ارسطو در نقد افلاتون آنرا مطرح نمود و شاید منظورش مکتب افلاتون بشکل کلی است.