دوباره ميسازمت اتم
هادی خرسندی
دوباره ميسازمت اتم، اگرچه با پشم ريش خويش
برم دل از البرادعی*، به زور ناز و قميش خويش
اگر که بُمبم شود درست، به سنت اش مفتخر کنم
سرش ببُرم ز ختنه گاه، چو بچه قوم و خويش خويش
به قيمت فقر ملتی، غنی نمايم اورانيوم
که صاحب بمب خود شوند، تمام طلاب شهر قم
دوباره ميسازمت اتم، اگرچه با زور شرع خويش
دهم به دنيا هزينه اش، ز اصل ملت ز فرع خويش
به جست و جوى اتم روم که دانشم را کند زياد
براى اينکه رسيده ام، ز بول و غايط به اجتهاد
ز آب گنداب مسجدی، خزينه ام را نموده پر
فرو کنم بمب هسته ای، سه بار توى آب کُر
دوباره ميسازمت اتم اگرچه با پشم و ريش خويش
برم دل از البرادعی، به زور ناز و قميش خويش
* – محمد البرادعی مدیر کل اسبق آژانس بینالمللی انرژی اتمی
منبع: هادی سرا
****************************
یک مصاحبه و یک سروده دیگر از هادی خرسندی:
حراج واقعى

سال هاى اول انقلاب مرتب خبر ميآمد که اوراق شاهنامه و سرستون باستانى و درب قديمى
و کله شير طلائى ……. که از ايران آمده در فلان حراجى غربى به فروش رفت.
در اين سروده – حراج واقعى – که سال 1372 در کتاب “آيه هاى ايرانى” آمده هيچ اشاره اى
به حراج دختران و پسران ايرانى در ممالک عربى نيامده. آن روز ها هنوز اين «بيزينس»
جا نيفتاده بود و هنوز قرار نبود هواپيماى سلطان برونئى را براى نقل و انتقال رهبر و بيتش
خريدارى کنند! حقا که بايد عمامه هاشان را بگذارند بالاتر.
****************************
حراج واقعى
خانه ما، درش فروخته شد
شير زرين سرش فروخته شد
از قديم و نديم هرچه که بود
بهتر و بهترش فروخته شد
در نيويورک و لندن و پاريس
باغ ما نوبرش فروخته شد
تابلوى قهوه خانه قنبر
با خود قنبرش فروخته شد
پرده تعزيه به خارج رفت
ساقى کوثرش فروخته شد
خبر بد براى فردوسى
دستک و دفترش فروخته شد
دفترش را ورق ورق کردند
گل ما پرپرش فروخته شد
اولش در حراج رستم رفت
بعد زال زرش فروخته شد
خورد چکش به روى ميز حراج
رخش با مهترش فروخته شد
گيو با سام و تور با ايرج
سلم با لشکرش فروخته شد
کاويانى درفش رفت از دست
پتک آهنگرش فروخته شد
شاهنامه که آخرش خوش بود
اول و آخرش فروخته شد
آش با جاش رفت در ايران
حزب با رهبرش فروخته شد
پير افتاده عبادتگر
پير و پيغمبرش فروخته شد
اصل دعوا لحاف ملا بود
بعد دعوا خرش فروخته شد
همه اينها بگو فداى سرت
خلق ما باورش فروخته شد
(حالا بايد يک بيت اضافه کرد)
ملتى زير بيرق اسلام
پسر و دخترش فروخته شد
منبع: هادی سرا
******************************
تن آدمى شريف است به جان آدميت
روشنگری:در زمانه ای که طنز به فکاهی و اسباب سرگرمی تبديل می شود، هادی خرسندی سنت آزادگی عبيد را برای ما دلاورانه به دوش می کشد. دلاورانه، از آن رو که همرنگی را به چالش طلبيدن و در نقد قدرت ها هميشه با مردم ماندن به دليری نياز دارد.
ودر زمانی که بزدلی پاداش می گيرد، دليری برای ماندن با مردم، مستوجب سپاس و ستايش است. سايت ادبيات و فرهنگ به مديريت ميرزا آقا عسگری[ مانی ]، با انتشار ويژه نامه هادی خرسندي، با هشياری کوشيده است به اين نياز پاسخ دهد که خود اقدامی قابل ستايش است. در اين جا گفتگوی اين سايت با هادی خرسندی نقل می شود.
گفتگوى ادبيات و فرهنگ با هادى خرسندى
ادبيات و فرهنگ : آقاى خرسندى، شما خود، هادى خرسندى را چگونه معرفى مى کنيد؟
هادى – من خيلى شبيه ديگرانم. يعنى همان طورى هستم که آدم هاى ديگر خيال ميکنند خودشان هستند. مو نميزنم.
ادبيات و فرهنگ : اولين طنزى که گفتيد يا نوشتيد چى بود؟ کى بود؟ در باره ى چه موضوعى بود؟
هادى – اولين طنزم را ننوشتم. کشيدم! کارتونى بود. يک آدم مفلوک بود لخت مادرزاد. تابلوئى ستر عورتش بود. رويش نوشته بود: « تن آدمى شريف است به جان آدميت/ نه همان لباس زيباست نشان آدميت». در روزنامه توفيق چاپ شد. سال چهل.
ادبيات و فرهنگ : سالها پيش ، بيشتر به نثر مى نوشتيد، در دهه ى اخير بيشتر از قالب شعر و بويژه از فرم هاى کلاسيک براى طنزهاى خود استفاده مى کنيد،علت اين قضيه را مى توانيد توضيح دهيد؟
هادى – در دو دهه اخير، دورى بود و ممنوعيت. شعر يا نظم رسانه ايست با برد بيشتر، به خاطر سپردنى، نقل کردنى. در کتاب «خاطرات زندان» ، شهرنوش پارسى پور مينويسد : دو خواهر فروشنده را آوردند که شعرى از هادى خرسندى همراهشان بوده . اما به خاطر نثر آنها را نگرفته بودند! (استدلال را ديدى؟ خوب شد اصلن پزش را دادم ها! )
پس من نثر را به صادق صداقت و عسگرآ و داشعلى تقريباً محدود کردم که البته هميشه چنين نيست. اخيراً «خاطرات علم!» رلغعر جح را به نثر کار کردم. چند سال هم در کيهان لندن که ستون داشتم ، نثر مى نوشتم. مواردى هم موضوع و طنزى که درآنست منتظر تصميم گيرى من نميشود! خودش شکل ميگيرد. ( پيش مياد ديگه! )
ادبيات و فرهنگ : سرمشق ايرانى شما در طنز چه کسى بود ؟ عبييد زاکانى ؟ ايرج ميرزا ؟ و يا …
هادى – هيچکس. اما سعدى و هدايت برايم از همه جالب ترند.
ادبيات و فرهنگ : هادى خرسندى طنز نويس ، دوستان بسيارى دارد و البته مخالفانى هم هستند که گاه بر ضد او دست به قلم برده و حتا کوشيده اند با زبانى طنز آميز او را نفى کنند. يکى از اينان شاعر شناخته شده اى است که همشهرى لندنى شما هم هست ، علت اين ضديت ها چيست ؟ ظاهرا مواضع سياسى هردوى شما يکى است . پس ديگر چه دليلى براى اينگونه تضادها و اختلاف ها هست؟
هادى – من کجا دوره گردى سياسى کرده ام که آخرش هم از دوى خرداد به منشور ٨١ برسم و سرانجام « خشتک خمينى » را در برلين بر سر بکشم؟ مواضع سياسى را تعريف کنيد لطفن! کتاب انشاى هاى صادق صداقت و « آيه هاى ايرانى» من هرکدام ٣ بار و هربار ٣هزار نسخه چاپ شده الان هم ندارم. فحش از اينها نخورم؟
ادبيات و فرهنگ : هادى خرسندى در باره ى بسيارى از افراد نوشته و سروده است ( البته به طنز ) اما جدى نويسان (ناقدان ) کمتر به پديده اى به نام هادى خرسندى پرداخته اند ، علت چيست؟
هادى – لابد هنوز آنقدر جدى نشده اند .
ادبيات و فرهنگ : تعريف هادى خرسندى از طنز چيست و تفاوت آن با هزل و جوک ؟
هادى – تفاوتش در نويسنده اش است.
ادبيات و فرهنگ : هر جامعه اى حدود اخلاقى ويژه ى خود را دارد ، برخى از تماشاچيان «خرسند آپ کمدى » به شما انتقاد مى کنند (البته به سبک ايرانى ، پشت سر شما!) که رعايت «اخلاق » و «عفت عمومى » را بر صحنه نمى کنيد ، شما خودچه تعريفى از مفاهِيم اخلاق و عفت عمومى و نزاکت داريد؟ مرزهاى طنز در اين عرصه ها تا کجاست؟
هادى – من رعايت هاى خودم را دارم. ميدانيد که دارم. کارم را هم بلدم. هوچيگرى ها حريفم نيست، توى دام افکار آخوندى هم نميفتم.
شما هم به جاى اينکه نقل از « برخى تماشاچيان» بکنيد، کاش نمونه اى ميداديد. در شهر خودتان برنامه ميگذارم، نميآئيد ببينيد، بعد آنهمه صفا و گرمى و هلهله من و تماشاچيان مرا زير سوال ميبريد!
ادبيات و فرهنگ : صاحب نظران تعريف هاى مختلفى از عشق به دست داده اند. تعريف طنزنويسى مثل شما از « عشق » چِيست؟ البته نه عشق الهى و دينى ، بلکه عشق آدميزاد!
هادى – عشق خيلى چيز خوبى است. من عشق را دوست دارم! اگر از سوال قبلى عصبانى نبودم چه عشقى براتان تعريف ميکردم. (بگو پس حق دارند پشت سرت بگويند!)
ادبيات و فرهنگ برخى افراد ، شعر را در جايگاه بالاترى از طنز قرار مى دهند.آيا هادى خرسندى شاعر و طنز نويس ، تفاوتهاى اساسى در تعريف شعر جدى ، و «طنز شعرى» مى بيند؟
هادى – مکانيسم مشترک دارند. شعر طنازى خودش را دارد و همين طنازى از نظم و نثر جدايش ميکند. طنز هم گره خوردگى هائى که شفيعى کدکنى براى شعر ميگويد، دارد. چه بسيار شاعران ما طنز گفته اند و چه بسيار طنزگويان ما شعر سروده اند. اين که ميفرمائيد شعر را بالاتر از طنز ميگذارند، تا چه طنزى باشد و چه شعرى و گذارنده اش کى باشد؟ هر قطعه اى چه نثر و چه نظم و چه طنز، مستقلاً جاى خود را پيدا ميکند و علاف تقسيم بندى من و شما نميشود.
ادبيات و فرهنگ : بيش از نيمى از مطالب « اصغر آقا » به قلم شماست ، چرا تنوع نامها و قلمها در اصغرآقا اندک ست؟
هادى – حداقل ٩٥ درصد « اصغرآقا» را خودم مينويسم. اينطورى آغاز شده بود و بعد از يکربع قرن، خواننده ها عادت کرده اند. مطالب ديگران را کم مى پسندند. هرکس کوتاه و شيرين بنويسد قدمش روى چشم اصغرآقاست.
ادبيات و فرهنگ : چرا شمار طنزنويسان ايرانى کم است ؟ حال آن که « شاعر » بسيار داريم . البته بسيار بسيارتر از بسيار!
هادى – لابد براى اينکه به هر طنزنويسى چند شاعر برسد!
ادبيات و فرهنگ : کجا بيشتر موفق هستيد ؟ در طنزهاى موزون ؟ طنزهاى منثور؟ در اصغر آقا، يا روى صحنه ؟ علت ؟
هادى – بستگى دارد در لحظه موفقيت مشغول کدامش باشم.
ادبيات و فرهنگ : جرات داريد ٣ تن از بهترين دوستان و ٣ تن از بدترين دشمنان خود را نام ببريد !
هادى – نه ولى مواظبم اين ٣ تا تبديل به همان ٣ تا نشوند.
ادبيات و فرهنگ : بهترين طنزنويسان کنونى ايرانى چه کسانى هستند . لطفا آقاى خرسندى را نام نبريد !
هادى – برجستگان ما خوشبختانه در زمينه هاى مختلف طنز هستند که ميتوان نام برد. پزشکزاد هست، جواد مجابى، ابراهيم نبوى و عمران صلاحى (خودم را هم بگويم که اگر همين يکى دو خط را کسى خواند، من غايب نباشم!) . اما اصلن با اين « بهترين» که شما ميپرسيد مشکل دارم. هيچکس از هيچکس بهتر نيست حتا اگر طنز ننويسد! هر نوشته هرکس، بى مدد از شهرت نويسنده اش، درجه از مردم ميگيرد.
ادبيات و فرهنگ : غير از خود شما ، بهترين ناقد دلسوز کارها و اعمالتان چه کسى است ؟
هادى – مردم.
ادبيات و فرهنگ : و شايد سخنى که خود بخواهيد بگوئيد ؟
هادى – آقاى عسگرى عزيز. دلم ميخواهد آنچه نقد و نظر در باره من نوشته شده حتا نام نويسندگان را روى سايت ببينم نه پيشاپيش. من ازاول با اين کار شما مخالف بودم گوش نکرديد. اما حالا که عزمتان جزم است از هرگونه کارشکنى خوددارى ميکنم. تازه کمکى هم اگر برآيد در خدمتم.
يک پيام هم براى هموطنان عزيزم در داخل و خارج و توى راه و دم مرز دارم:
اى هموطنان عزيز. سعى کنيد بهتون خوش بگذره.
منبع: Mani- Poesie
طنز، مثل روضه خواتی و نماز جمعه و فیلمهای سریال و سینمایی و حتی موسیقی میتواند ابزار ارتجاع باشد و در اکثر موارد هم هست. از کیفیت باید گذشت و وارد مضمون شد تا دید حامل ارتجاع هست یا نه. ارتجاع مجموعه اینهاست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری، خرافات و افکار غیر علمی و ضد علمی.