جنگ، جمهوری اسلامی و سرگشتگی «اپوزیسیون»!،
جواد قاسم آبادی
خب در مورد جنگ که بحثی نداریم چه:
– جنگ همیشه حداقل دو سر دارد!
– جنگ همیشه برای تنظیم رابطه قدرت و بیش و کم کردن اقتدار دولت ها چه در حوزه داخلی و در سطح بین المللی ست!
– جنگ همیشه برای تداوم حاکمیت، تنظیم مجدد رابطه قدرت و تقسیم ناعادلانه تر ثروت چه در داخل و چه در خارج از هر کشور است!
– جنگ همیشه به نفع بانکداران و سازندگان سلاح و همراه با به خاک و خون کشیدن و بی خانمان کردن میلیونها انسان بی گناه غیر مسلح و عاشق زندگی و صلح و صفا، بوده و هست و خواهد بود!
در باره امپریالیسم و تاریخ بیش از یک قرن ظهور آن و یک روز؛ حتی یک روز؛ ساکنان این کره آبی بدون جنگ سپری نکردن آن و جنگ های بین المللی بین متحدین و متفقین و ناکازاکی و هیروشیما و کره و ویتنام و امروز فجایع اوکراین و فلسطین با میلیون ها کشته و معلول و بی خانمان هم که ضرورتی ندارد مجددا ذکر مصیبت کنیم چون از طرفی مثنوی هفتاد و هفت من خواهد شد و از طرف دیگر کمتر کسی ست که از این جنایات مداوم در اقصی نقاط جهان بی خبر باشد.
بر سر عملکرد ۴۷ ساله ناجمهوری نااسلامی که بدعت گزار مرحوم آن می فرمود: «جنک برای ما نعمت است» و «حفظ نظام اوجب واجبات است» و هرکاری در این راه از شیر مادر جایز و از شیر مادر حلال تر است و پیش بسوی «فتح قدس از مسیر کربلا» و جنگ با عراق را تا نوشیدن جام زهر با لجاجت به مدت هشت سال ادامه می دهد و بیش از یک میلیون کشته و چند میلیون معلول جسمی و روانی برجا می گذارد هم که بحثی نداریم!
پس از قرار در عصر دیجیتال و علنی شدن بخش بزرگی از ارقام و اطلاعات حاکمان جهان، این قلم ریزنقش چیزی قابل عرضه جهت مزاحمت ندارد و بهتر است روز و شب خوش بخواننده گوید و زحمت کم کند!
ای کاش اینچنین بود و سلب مزاحمت می کردم اما همچون همیشه تاریخ مدون این خطه؛ حداقل از دوران مشروطیت تا امروز که اینجانب به خاطر مبارک می آورم، پدیده اجتماعی که آنرا بنادرست «روشنفکر» می نامند، در هر تند پیچ تاریخی نه تنها «روشنگری» نفرموده است بلکه، با قلم منحوس و کلام انکرالاصوات خود وارد صحنه شده است و برمبنای تحلیلی آبکی از تعادل قوا و بدون در نظر گرفتن جان و مال هزاران هزار انسان قربانی جنگ ها، پرچم دفاع از یکی از طرفین درگیر جنگ را برافراشته است!
زهی شرم و نفرت بر جنگ افروزان و جنگجویان و جنگ طلبان!
بی تردید اگر این جنگ افروزان و جنگجویان و جنگ طلبان روزی نتوانند کل حیات را از صحنه ارض محو کنند، تاریخ در مورد این جنایتکاران و «کوته فکران» حامی یکی از طرفین جنگ؛ چه زنده و چه مرده؛ در دادگاه های عادلانه علنی با قاطعیت قضاوت خواهد کرد!
اما از آنجایی که اینجانب بر این باورم که از یک سو در توبه بر انسان خطاکار همواره باز است و از سوی دیگر آغوش تودهها برای پذیرش توبه خطاکاران فراخ است، همچنان بار سنگین اصلاح و هدایت گناهکاران را بر دوش خود احساس کرده ام و سعی می کنم با زبانی خوش طلسم نادرست گمراهان در دفاع از یک طرف جنگ که در عمل روغن بر آتش جنگ میریزند را باطل کنم تا شاید، شاید تنی چند از این گمراهان توبه کرده و برای همیشه دست از فتنه گری خونین خود بردارند!
نخستین اشتباه این «نفاسان فی العقد» عدم درک درست از رابطه این جنگ افروزان حاکم با مردم بی گناه تحت سلطه خود است و باعث شده است این دمندگان در آتش، کورکورانه بدنبال جنگ افروزان براه می افتند و برای نزدیک کردن خود به هستههای اصلی قدرت طوطیوار تکرار کنند که:
«ایهالناس حاکمان اگرچه ظالمند اما بی خیال جان و مال ما چون در حال دفاع از ناموس ما هستند»!
اینجاست که شنونده بخود می آید که این کتابخانه های متحرک که خود را «روشنفکر» و آزادی خواه می نامند درست می گویند و ایول که نگران «ناموس» ما هستند!
جان و مال در مقابل ناموس چه ارزشی دارد؟
پس خودمان و خانوادههای مان فدای ناموس مان باد!
براستی توفان خنده ها یا های های گریه ها؟
بیایید با خود بیندیشیم که حتی اگر ایران به اشغال آمریکا در آید شاهد چه بی ناموسی در ایران خواهیم بود؟
بیایید نظری کوتاه به مناطقی که از طرف عموسام مستقیم و غیرمستقیم اشغال شدهاند بیندازیم تا از عمق بی ناموسی که در صورت شکست ناجمهوری نااسلامی ایران در مواجهه با امپریالیسم و دست نشاندگان آن، با آن روبرو خواهیم شد چه خواهد بود؟
بیایید ببینید در آلاسکا و کالیفرنیا که رسماً به اشغال سرمایههای آمریکایی درآمده اند چه آمده است؟
بیایید ببینیم در آلمان و ژاپن و چین و کره جنوبی و ویتنام پیروز جنگ بر علیه امپریالیسم فرانسه و آمریکا چه آمده است؟
بیایید ببینیم اگر خدای ناکرده ولایت فقیه یکبار دیگر جام شوکران نوش فرماید و شرایط کشورهای بی ناموس جهان را بپذیرد، چه بی ناموسی سراسر ایران و منطقه را فراخواهد گرفت؟
از همه مضحک تر آن دسته از سفهای پیرو ولایت فقیه هستند که برای نزدیکی به قدرت و افزودن بر نان و آش حقیرانه خود می فرمایند:
«در صورت تسلیم و یا شکست نظامی، ایران ایرانستان خواهد شد»!
آخه کربلایی کم سواد که خودت را لیبرال و لاییک می نامی، ایران مرز شیران نه یکبار و دوبار بلکه بارها بوسیله مقدونی و عرب و مغول و ترک و متفقین اشغال شده است اما تجزیه نشده است!
آخه لیبرال لاییک جمهوری اسلامی پرست از خود راضی، برای جوجه شدن یک تخم بایستی نطفه جوجه موجود باشد!
اگر تخمی فاقد نطفه باشد؛ حتی اگر جن و انس متحد شوند؛ نخواهند توانست تخم را به جوجه تبدیل کنند!
تاریخ مکتوب اند و نامکتوب چند هزار سال ایران نشان می دهد که در این تخم نه تنها نطفه «تجزیه» وجود ندارد بلکه با ایجاد آزادی و امنیت و برابری و رفاه و صلح، کشورهای همسایه؛ که از ملل ایرانی کنده شده اند؛ تمایل در پیوستن به چنین ایرانی دارند!
پس در یک کلام استدلالات این کم سوادان کربلایی، تکرار لاطاعلات همه حکومت های سلطانی مقتدر مرکزی در ایران است که برای به سکوت و تسلیم کشاندن مردم ستمدیده معترض بخود شعار سر داده اند که:
«چو من زورگو بر اریکه قدرت مباشم، ایران عزیز یکپارچه برجا مباد»!
تاریخ نشان داده است که این عوامفریبی تنها برای به سکوت واداشتن مردم ناراضی از ظلم و جور حکومت مرکزی بوده است و با رفتن و آمدن این و آن سلطان مقتدر مرکزی، ایران ایرانستان نشده است و نخواهد شد!
سخن کوتاه آیا نویسنده بر این باور است که خیل کربلایی کم سوادان با وجود انقلاب ارتباطات اینقدر از تاریخ پرافتخار ملل ساکن ایران پرت هستند که نگران از «تجاوز» به ناموس خود «خاک ایران» به دریوزگی بدعت خونریز ناجمهوری نااسلامی ایران درغلطیده اند؟
نه نویسنده تا این حد ساده و ظاهر بین و شکلگرا نیست که نه گول نوحههای «ایران کربلایی» هسته اصلی قدرت را بخورد و یا اسیر افسون «خاک پرستی» ناموسی کنار کاخ نشینان شود!
اگر قرار بر این است که این قلم بقولی:
«برون را ننگرد و قال را – درون را بنگرد و حال را»!
پس درون و حال این جبهه متحد بدعت ناجمهوری نااسلامی در یک سو و ژیگولهای مدعی روشنفکری و لیبرالیسم در دفاع از حاکمیت سلطانی مرکزی را چگونه بنگریم تا این پارادوکس در شکل و وحدت در محتوا را توضیح دهیم؟
از نظر نویسنده با کمی دقت در مورد اتحاد نامیمون فریبکارانه در دفاع ناموسی از خطر تجزیه ایران، تنها و تنها یک چیز وجود دارد که فاشیسم اسلامی در قدرت و شوینیزم آریایی در کمین قدرت را به چنین وحدت شاعرانه ای رسانده است!
در حقیقت این خطر خیالی تجزیه ایران نیست که این جماعت را به وحدتی پایدار از دوران حیات مرحومان داریوش همایون و اردشیر زاهدی تا امروز کشانده است.
بلکه این خطر برهم زدن بساط حاکمیت مذهبی، نفی مالکیت خصوصی بر اموال و منابع جمعی و حذف رانت ارث در ایران است که حضرات را از شدت وحشت با عجله به وحدت کشانده است!
این وحشت از کمیت و کیفیت اکثریت عظیم تولیدکنندگان فاقد آزادی و امنیت و برابری و رفاه و صلح است که حضرات را به وحدت کشانده است!
اینکه حضرات «استمرار طلب» به حضرات ذوب شده در ولایت می فرمایند:
«همه در یک کشتی هستیم، کشتی سوراخ شده است و اگر کشتی غرق شود همه باهم غرق می شویم»!
رو به ملل ساکن ایران نیست چه همانطور که تاریخ نشان داده است، با آمد و رفت و غرق شدن این و آن کشتی، ملل ساکن ایران هربار سربلندتر و متحدتر به پا خواسته اند!
مختصری از آنچه گفته شد:
۱- خطر تجزیه ایران تخم لقی ست که حاکمیت مرکزی برای توجیه حیاتی بودن اقتدار خود و توجیه سرکوب «بی ناموسان» ضد حاکمیت سلطانی در دهان «کوته فکران» پرمدعای ایران انداخته است!
۲- دلیل اتحاد داوطلبانه-شاعرانه فاشیسم اسلامی و شوینیزم آریایی تنها و تنها دفاع «ناموسی» مشترک و متحد در مقابل خطر سقوط حکومت مرکزی، برآمدن حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم مزد و حقوق بگیران و الغای مالکیت خصوصی بر اموال و منابع عمومی و رانت ارث در آینده ایران است!
۳- تاریخ نشان داده است که حمله نظامی و حتی اشغال یک کشور هرگز به دموکراسی و حاکمیت ملی منجر نگردیده است!
۴- فراموش نمی کنیم که حمله نظامی و حتی اشغال یک کشور همواره به استقرار حاکمیتی مطلوب ارتش متجاوز منجر گشته و خواهد گردید.
۵- فراموش نمی کنیم که ارتشهای متجاوز به ایران هردو، در رأس مدافعان تقدس سرمایه هستند و از «ناموس» سرمایهدارانه خود حتی با سلاح هستهای دفاع کرده و در صورت لزوم مجدداً دفاع خواهند کرد!
۶- فراموش نکنیم که دلیل اصلی حمایت از دولت های کودتایی ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ و ۴۶ سال مماشات با حاکمیت مذهبی ایران و خواست تبدیل آن به یک «دولت متعارف» تنها و تنها بخاطر دفاع ناموسی این
این حاکمیت از تقدس سرمایه و در این راستا قلع و قمع آزادیخواهان و عدالت جویان و در رأس آن کمونیستها در گذشته بوده است!
۷- آنچه گفته شد بیان آن حقیقتی ست که رهایی از وضع موجود هدیه الهی و یا ارمغان امپریالیستی نیست!
رهایی از وضع موجود موهبتی ست که تنها بدست اکثریت عظیم مزد و حقوق بگیران ایران نصیب ملل ساکن ایران خواهد گردید!
موهبتی ست که بویژه در دوران عربده کشی مستانه دیوان جنگ طلب داخلی و جهانی، با سازماندهی آرام و کم سروصدا و دور از چشم و گوش پلیس سیاسی بورژوازی حاکم و بورژوازی در کمین قدرت، به پیش خواهد گرفت!
این قلم کهنسال، دست آزادیخواهان ایران که با همه دولت های جنگ افروز و افراد و تشکل های جنگ طلب مرزبندی روشن دارند را با دستان ضعیف و ارزان خود بگرمی می فشارد و برای لحظه تاریخی درهم کوبیدن ماشین بورژوازی در ایران لحظه شماری می کند!
جواد قاسم آبادی (م.ع.ب)
آموزگار تبعیدی
تیرماه ۱۴۰۴
عالی، نویسنده بند ۷ خود را جدی بگیرد و در تمام مقالاتش بر آن تاکید کند.
بند ۷،در عین حال بیان این حقیقت است که آزادی فقط جنبه انترناسیونالیستی دارد.
بند ۷ وجه مهمی از ارتحاع چند وجهی ست.
وجوه رهایی انسان از اقتدارگرایی و استثمارگری ش:
هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
با نقد ارتجاع و نفی آن در محل کار و زندگی، بتدریج توازن قوا بنفع انقلابیون تغییر خواهد کرد. باید تمام نیرو را نه برای سرنگونی بلکه برای نقد و نفی روابط اجتماعی ارتجاعی موجود گذاشت تا آگاهی ما زنان و کارگران تکامل پیدا کند. تکامل این ذهنیت مطابق خواهد بود با ایزوله شدن فرهنگ ارتجاعی در جامعه و تضعیف دولتها و در انتها برداشتن این مانع مهم.
آنارشیست